صفحه محصول - دانلود سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ در عهد معاويه‌

دانلود سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ در عهد معاويه‌ (docx) 8 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 8 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ در عهد معاويه‌ گفتار اول‌ :بيعت‌ سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ با معاويه‌ بعد از شهادت‌ علي‌ (ع‌) سعد ابي‌ وقّاص‌ پانزده‌ سال‌ زندگي‌ كرد هنگامي‌ كه‌ امام‌حسن‌ (ع‌) با معاويه‌ صلح‌ كرد و مردم‌ به‌ بيعت‌ با معاويه‌ روي‌ آوردند نخستين‌ كسي‌ كه‌ اورا بر بيعت‌ خويش‌ سوگند داد سعد بن‌ مالك‌ بود. يعقوبي‌ مي‌ نويسد:«سعد وقتي‌ به‌ نزدمعاويه‌ رفت‌ گفت‌: سلام‌ بر تو اي‌ پادشاه‌! معاويه‌ به‌ خشم‌ آمد و گفت‌ چرا نگفتي‌ سلام‌ بر تواي‌ اميرمؤمنان‌؟ گفت‌: آن‌ در صورتي‌ بود كه‌ ما تو را امير كرده‌ باشيم‌ در حاليكه‌ تو خودبدين‌ كار پريده‌اي‌.» اما طه حسين‌ از بلا ذري‌ نقل‌ مي‌ كند» سعد بر معاويه‌ در آمد و گفت‌: سلام‌ بر تو اي‌ پادشاه‌! معاويه‌ خنديد و گفت‌: اي‌ ابواسحق‌! چه‌ مي‌ شد كه‌ مي‌گفتي‌ اي‌اميرمؤمنان‌؟ پس‌ از آن‌ گفت‌: آيا اين‌ را با شادي‌ و خنده‌ مي‌ گويي‌؟ به‌ خدا سوگند كه‌دوست‌ نمي‌داشتم‌ كه‌ چنين‌ شود.» اين‌ واقعه‌ بدعتي‌ بود كه‌ در تاريخ‌ اسلام‌ اتفاق‌ افتاد ويكي‌ از صحابه‌ صاحب‌ نام‌ رسول خدا(ص) با‌ فردي‌ كه‌ تا سال‌ هشتم‌ هجري‌ به‌ همراه‌پدرش‌ با پيامبر(ص) جنگيد به‌ سلطنت‌ بيعت‌ كرد. گويا زماني‌ كه‌ بيعت‌ مي‌ كرد نمي‌دانست‌ بدعتي‌ را مي‌ گذارد كه‌ تاريخ‌ اسلام‌ رامنحرف‌ مي‌ كند و با چنين‌ حمايتي‌ كه‌ از معاويه‌ به‌ عمل‌ آورد وي‌ را جري‌ نموده‌ و تا آنجاپيش‌ رفت‌ كه‌ حكومت‌ را موروثي‌ خاندان‌ خود نموده‌ و براي‌ بيعت‌ گرفتن‌ از مردم‌ جهت ‌يزيد اقدام‌ نمود. چه‌ بسيار حرام‌‌هايي‌ كه‌ در راه‌ ولايت‌ عهدي‌ يزيد حلال‌ نموده‌ و چه‌ خون‌هاكه‌ ريخته‌ شد و حقوق‌ مردم‌ كه‌ از ميان‌ رفت‌ و مصالح‌ عمومي‌ امت‌ اسلامي‌ پايمال‌ ستم‌ شدو تا امروز ادامه‌ دارد و سعد كجاست‌ كه‌ پاسخگوي‌ عملكرد خود باشد. بعد از شهادت‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌ (ع‌) و به‌ حكومت‌ رسيدن‌ معاويه،‌ طرح‌ نابود كردن‌هوا خواهان‌ و شيعيان‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌ (ع‌) و نشر احاديث‌ دروغين‌ براي‌ بدنام‌ كردن‌نيكان‌ و خوشنام‌ ساختن‌ بدكاران‌ به‌ پيروي‌ از نيات‌ معاويه‌ در سراسر بلاد اسلامي‌ دردستور كار قرار گرفت‌. با اينكه‌ يكي‌ از بندهاي‌ صلح‌ نامه‌ امام‌ حسن‌ مجتبي(ع)‌ با معاويه‌ عدم‌آزار و اذيت‌ شيعيان‌ علي‌ (ع‌) بود تا جايي‌ پيش‌ رفتند كه‌ بر منابر به‌ هنگام‌ خواندن‌ خطبه‌هابه‌ علي‌ (ع‌) اهانت‌ و ناسزا مي‌گفتند و اين‌ عمل‌ سخيف‌ را تا آنجايي‌ پيش‌ بردند كه‌ در مدينه‌هم‌ دست‌ به‌ اين‌ كار زدند. گفتار دوم‌: دفاع‌ سعد از اميرالمؤمنين‌ (ع‌) در حضور معاويه‌ عامر پسر سعدبن‌ ابي‌ وقّاص‌ كه‌ خود شاهد حادثه‌ است‌، مي‌ گويد: روزي‌ معاويه‌پدرم‌ سعد را به‌ حضور خود خواند و بدو گفت‌: چرا از نكوهش‌ «ابوتراب‌» خود داري‌ مي‌كني‌ و به او ناسزا نمي‌گويي‌؟ سعد در جواب‌ اين‌ پرسش‌ گفت‌: مادام‌ كه‌ من‌ سه‌ گفتار رسول خدا(ص) را درباره‌ او به‌ خاطردارم‌، هرگز ناسزايش‌ نخواهم‌ گفت‌، و آن‌ فرمايش‌ و كلام‌ پيامبر(ص) نزدم‌ ارجمندتر ازبهترين‌ دارائي‌ قوم‌ عرب‌ ـ شتران‌ سرخ‌ مو مي‌ باشد! هنگامي‌ كه‌ پيامبر اكرم(ص)‌ در يكي‌ از جنگ‌هاـ تبوك‌ ـ علي‌ را به‌ همراه‌ نبرد، و او را براي‌ حفظ‌ شهر مدينه‌ از شرارت‌ها و كار شكني‌هاي‌ منافقان‌ در شهر باقي‌ گذاشت‌، علي‌ باچشمي‌ گريان‌ به‌ نزدش‌ آمده‌ و گفت‌: اي‌ پيامبرخدا(ص)! مرا در ميان‌ زنان‌ و كودكان‌ به‌ جاي‌گذاردي‌، و از همراهي‌ خود در اين‌ نبرد، محروم‌ داشتي‌؟! من‌ خود‌ به‌ گوش‌ خويش‌ شنيدم‌ كه‌ رسول‌ اكرم(ص)‌ فرمود: «اما ترضي‌ ان‌ تكون‌ مني‌ بمنزله‌ هارون‌ من‌ موسي‌ الاانه‌ لانبي‌ بعدي‌» يعني‌: آيا خشنود نيستي‌ كه‌ نسبت‌ تو به‌ من‌، همان‌ نسبت‌ هارون‌ به‌ موسي‌ باشد، جز اينكه‌پس‌ از من‌ پيامبر(ص)ي‌ نيست‌؟ ديگر بار شنيدم‌ كه‌ در روز نبرد خيبر فرمود: «لاعطين‌ الرايه‌ رجلا يحب‌ الله‌ و رسوله و‌ يحبه‌ الله‌ و رسوله‌» يعني‌: اين‌ پرچم‌ را فردا به‌ مردي‌ خواهم‌ سپرد كه‌ خدا و رسولش‌ را دوست‌ مي‌ دارد، وخداي‌ و رسولش‌ نيز او را دوست‌ مي‌ دارند. ما همه‌ گردن‌ها افراشتيم‌ و به‌ اين‌ اشتياق‌ به‌سوي‌ رسول‌ نگران‌ شديم‌! رسول خدا(ص) فرمود: علي‌ را به‌ نزد من‌ بخوانيد. به‌ دنبال‌ او رفتند، و در حالي‌ كه‌ از چشم‌درد سخت‌ و رنجور بود، به‌ حضورش‌ آوردند. پيامبر اكرم(ص)‌ آب‌ دهان‌ به‌ چشم‌ دردمند وي‌كشيد، سپس‌ پرچم‌ جنگ‌ بدو سپرد كه‌ خداوند به‌ دنبال‌ آن‌ فيروزي‌ را نصيبش‌ ساخت‌. ونيز به‌ ياد دارم‌ آن‌ وقت‌ كه‌ اين‌ آيه‌ نزول‌ يافت‌: «فقل‌ تعالوا ندع‌ ابنائنا و ابنائكم‌...» يعني‌: بگو بيائيد بخوانيم‌ ما فرزندانمان‌ و شما فرزندان‌ خود را... رسول خدا(ص)، علي‌ و فاطمه‌ و حسن‌ و حسين‌ (عليهم السلام‌) را فراخوانده‌ و فرمود:بارالها اينانند خاندان‌ من‌! مسعودي‌ داستان‌ اين‌ ملاقات‌ را از طبري‌ چنين بازگو مي‌ كند: آنگاه‌ كه‌ معاويه‌ به‌ حج‌ آمده‌بود، با سعدبن‌ ابي‌ وقّاص‌ به‌ طواف‌ خانه‌ خدا پرداخت‌، و پس‌ از طواف‌ به‌ دارالندوه‌ ـ مركزاجتماع‌ بزرگان‌ قريش‌ در جاهليت‌ ـ رفت‌، و سعد را در كنار خويش‌ نشانيد. سپس‌ زبان‌ناسزا گشود و امام‌ را به‌ باد دشنام‌ گرفت‌! سعد از اين‌ كار معاويه‌ ناراحت‌ شده‌ از جاي‌برخاست‌ و گفت‌: مرا با خود در جايگاه‌ خويش‌ مي‌ نشاني‌ و به‌ ناسزا گويي‌ مردي‌ چون‌علي‌ (ع‌) مي‌پردازي‌؟! بخداي‌ سوگند! اگر يك‌ فضيلت‌ از فضائل‌ و خصلت‌هاي‌ او در من‌ بود،برايم‌ از هر چيز محبوب‌تر و پرارزش‌تر به‌ شمار مي‌ آمد! مسعودي‌ پس‌ از نقل‌ اين‌ عبارت‌، داستان‌ را با كمي‌ اختلاف‌ نسبت‌ بدانچه‌ گفتيم‌، نقل‌ مي‌كند. سپس‌ در آخر آن‌ از زبان‌ سعد روايت‌ مي‌ كند كه‌ گفت‌: بخداي‌! تا زنده‌ هستم‌، هرگز به‌خانه‌ ات‌ پا نمي‌نهم‌! اين‌ بگفت‌ و از جاي‌ برخاست‌ و مجلس‌ معاويه‌ را ترك‌ كرد. ابن‌ عبدربه‌ اندلسي‌، داستان‌ زير را در اخبار معاويه‌ از كتاب‌ خويش چنين‌ نقل‌ مي‌كند: هنگامي‌كه‌ امام‌ مجتبي‌ (عليه‌ السلام‌) از دنيا رحلت‌ فرمود، معاويه‌ باسمت‌ خلافت‌ به‌ حج‌ آمد. پس‌ ازانجام‌ اعمال‌ حج‌ به‌ مدينه‌ مسافرت‌ كرد. او در اين‌ سفر مي‌ خواست‌ كه‌ امام‌ را بر منبرمسجد پيامبر(ص) درمدينه‌ ناسزا گويد!!! اطرافيان‌ بدو گفتند: در اين‌ شهر سعدبن‌ ابي‌وقّاص‌، فاتح‌ ايران‌ و صحابي‌ قديمي‌ و با نفوذ پيامبر(ص) هست‌ و او بدين‌ كار رضايت‌ نخواهد داد. وي‌ را احضار كن‌ و نظرش‌ را به‌ دست‌ بياور. معاويه‌مأموري‌ به‌ نزد سعد فرستاد و نظر و خواسته‌ خود را بدو اعلام‌ داشت‌. سعد گفت‌: اگر اين‌ كار را انجام‌ دهي‌، من‌ هر آينه از مسجد بيرون‌ خواهم‌ رفت‌ و ديگر هم‌بدانجا باز نخواهم‌ گشت‌!! [ يعني‌ در مسجدي‌ كه‌ در آن‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ناسزا گفته‌ شود پا نخواهم‌ گذاشت‌. اهميت‌اين‌ سخن‌ آنگاه‌ روشن‌ مي‌ شود كه‌ بدانيم‌ درباره‌ مسجد النبي‌ در مدينه‌ منوره‌ بوده‌ است‌.] معاويه‌ كه‌ از نفوذ فراوان‌ سعد بيمناك‌ بود، از انجام‌ فكر خويش‌ دست‌ برداشت‌ وتازماني‌ كه‌ او وفات‌ يافت‌، انتظار كشيد. پس‌ از مرگ‌ سعد بود كه‌ معاويه‌ توانست‌ علي‌ (ع‌)امام‌ پرهيزكاران‌ را بر منبر مسجد پيامبر(ص) در شهر مدينه‌، ناسزا گويد. قمي‌ در سفينه‌الجار مي‌ نويسد: سعد وقتي‌ شنيد كه‌ معاويه‌ به‌ علي‌ (ع‌) ناسزا مي‌ گويد گريه‌ كرد و شروع‌كرد به‌ ذكر فضايل‌ علي‌ (ع‌) و همچنين‌ از مناقب‌ نقل‌ مي‌ كند كه‌ معاويه‌ به‌ سعد وقّاص‌دستور داد تا ابوتراب‌ را ناسزا گويد. اما وي‌ شروع‌ كرد از قول‌ پيامبر(ص) فضايل‌ اميرالمؤمنين‌را گفتن‌. فضيلت‌ علي‌ (ع‌) در حديث‌ برائت‌ و سد الابواب‌ و الرايه‌ و المنزله‌ را سعد ابي‌وقّاص‌ براي‌ دو مرد عراقي‌ كه‌ همسفر وي‌ به‌ حج‌ بودند نقل‌ كرد. رواياتي‌ را كه‌ نقل‌ كرديم‌ نشانگر اين‌ است‌ كه‌ سعد وقّاص‌ در آخر عمر خود تنها تلاش‌ كرد در مقابل‌ معاويه‌و عملكرد وي‌ كه‌ همانا از بين‌ بردن‌ نام‌ علي‌ (ع‌) و فرهنگ‌ ايشان‌ بود فضايل‌ اميرالمؤمنين‌را نقل‌ كند و براي‌ مسلمانان‌ زمان‌ خود و آيندگان‌ به‌ يادگار بگذارد. گرچه‌ فضايل‌اميرالمؤمنين‌ (ع‌) از طريق‌ اهل‌ بيت(ع) نيز‌ نقل‌ شده‌ است اما‌ اين‌ عمل‌ سعد ما را بيشتر به حقانيت‌ علي‌ (ع‌) رهنمون‌ مي‌ كند. زيرا اين‌ فضايل‌ از كسي‌ نقل‌ مي‌شود كه‌ در شوراي‌ شش‌ نفره‌به‌ علي‌ رأي‌ نداد و در زمان‌ خلافت‌ اميرالمؤمنين‌ (ع‌) با وي‌ همراهي‌ نكرد. گفتار سوم: مرگ‌ سعد ابي‌ وقّاص‌ برخي‌ معتقدند كه‌ وي‌ به‌ دست‌ معاويه‌ مسموم‌ شده‌ و از دنيا رفت.‌ قمي‌ از مقاتل‌الطالبين‌ ابوالفرج‌ اصفهاني‌ نقل‌ مي‌ كند كه‌ معاويه‌ براي‌ بيعت‌ گرفتن‌ جهت‌ فرزندش‌ يزيد،سعد وقّاص‌ و امام‌ حسن‌ (ع‌) را مسموم‌ كرد. اما با توجه‌ به‌ رابطه‌ مسالمت‌آميزي‌ كه‌ بين‌معاويه‌ و سعد وجود داشت‌ اين‌ روايت‌ درمورد سعد درست‌ نيست‌ و از طرفي‌ امام‌ حسن‌(ع‌) در سال‌ 50 مسموم‌ و به‌ شهادت‌ رسيد ولي‌ سعد وقّاص‌ چندين‌ سال‌ پس‌ از شهادت ‌امام حسن(ع)‌ زندگي‌ كرد و در اين‌ زمان‌ در عقيق‌ منزل‌ مسكوني‌ كه‌ خود ساخته‌ بود ساكن‌ بود. به‌ يك ‌روايت‌ سعد در سال‌ 54 و به‌ روايت ديگر‌ 55 و نيز به‌ يك‌ روايت‌ در سال 58 در گذشت‌ و از عقيق‌ تا مدينه‌ بردوش‌مردان‌ تشيع‌ جنازه‌ شد و با لباسي‌ كه‌ در بدر در برداشت‌ كفن‌ شد، مروان‌ و همسران‌ پيامبر(ص) بر وي‌ نماز گذاردند و در بقيع‌ دفن‌ شد. منابع و مأخذ 1- منابع اصلي الف: عربي 1- قرآن كريم 2- ابن ابي الحديد، عزالدين ابي حامد، (656 هـ.ق) شرح نهج البلاغه (ع)، جلد اول، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات الطبعه الاولي، بيروت، 1415 هـ.ق 1995 م. 3- اين اثير، عزالدين (630 هـ)، الكامل في التاريخ، دارصادر ] بي‌چا[، بيروت 1399 4- ابن اثير، عزالدين (630 ه) ، اسدالغابه في معرفه الصحابه، جلد 2- دارالكتب العلميه، بروت، ] بي‌تا[، ] بي چا[ 5- ابن حجر، عسقلاني (852 هـق) الاصابه في تمييز الصحابه- جلد2 دارالفكر لطباعه و النشر 1409 ] بي‌تا[، ] بي چا[ 6- ابن كثير، حافظ ابي الفدا، (744 هـ.ق) البدايه و النهايه، المجلد الرابع، الجزء الثامن داراالمعرفه- لبنان بيروت 1419 ق 1998 م 7- ابن مسكويه، احمدبن محمد (421 هـق) تجارب الامم، حققه و قدم له ابوالقاسم امامي، الجز الثاني، دارسرورش لطباعه و النشر، چاپ دوم، طهران، 1379 ش ، 2001م. 8- الكاندهلوي محمد بن يوسف، حيات الصحابه، جلد 1، قدم له احمد اسامه، دارالفكر لطباعه و النشر و التوزيع، بيروت، 1412 ] بي چا[ 9- امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، مجلد 7 و 10، دارالتعارف المطبوعات ] بي چا[ بيروت 1983 م. 10- بخاري، محمد بن اسماعيل، الصحيح، جلد 3 الطبعه الاولي دارالقلم، چاپ اول، بيروت ]بي‌تا[ ب: فارسي (ترجمه شده) 1- ابن اثير، عزالدين، تاريخ كامل ، ترجمه حسين روحاني، انتشارات اساطير مجلدات 2 تا 5، چاپ دوم، سال 1374 2- ابن اعثم كوفي، (314 هـ.ق) الفتوح، ترجمه مستوفي هروي، تصحيح و تعليق طباطبايي مجد، انتشارات عملي فرهنگي، چاپ سوم، تهران، 1380 3- ابن خلدون، عبدالرحمن، (808 هـ.ق) ترجمة محمد پروين گنابادي، انتشارات علمي فرهنگي، چاپ هشتم، تهران،ؤ 1375 4- ابن رسته، احمد اعلاق النفسيه، ترجمه و تعليق حسين قره چانلو، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، تهران، 1380 5- ابن قبيبه دينوري، عبدالله بن مسلم، (276 هـ.ق) الامامه و السياسه، (286 هـ.ق) ترجمة سيد ناصر طباطبايي، انتشارات ققنوس، چاپ اول، تهران 1380 6- ابن سعد، محمد كاتب واقدي، (230 هـ.ق) طبقات الكبري، جلد 3، ترجمه مهدوي دامغاني - انتشارات فرهنگ و انديشه، چاپ اول، ] بي‌جا[ ، 1374 7- ابن هشام، (218 هـ.ق) سيرت رسول‌الله، ترجمه رفيع الدين محمد همداني، تصحيح اصغر مهدوي، انتشارات خوارزمي- چاپ سوم- تهران ، 1377 8- بلعمي، تاريخ نامة طبري، مجلات 1 تا 3 ، تصحيح محمد روشن، انتشارات سروش، چاپ دوم، تهران 1380 9- دينوري، ابوحنيفه احمد بن داود، (282 هـ.ق) اخبار الطوال، ترجمه مهد وي دامغاني، نشر ني چاپ اول، تهران، 1364 10- سيد بن طاووس، (644 هـ.ق) لهوف، سيد محمد صحفي، انتشارات اهل بيت، چاپ اول، قم 1370 2- مآخذ پژوهشي 1- آيتي، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، تجديد نظر و اضافات ابوالقاسم گرجي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، 1362 2- از غندي، عليرضا، نخبگان سياسي ايران بين دو انقلاب، انتشارات قومس، چاپ دوم، تهران 1383 3- المعلم محسن، النصب و النواصب، انتشارات دارالهادي للنشر و التوزيع، چاپ اول، بيروت 1418 4- بيات، عزيراله ، شناسائي منابع و مآخذ، انتشارات امير كبير، چاپ اول، تهران 1377 5- پيرنيا، حسن، ايران قديم، انتشارات اساطير، چاپ اول، تهران 1373 6- جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر كلام، انتشارات اميركبير، چاپ نهم، تهران، 1379 7- جعفريان، رسول، تاريخ خلفا، نشر الهادي، چاپ اول، قم، 1377 8- --------- ، منابع تاريخ اسلام، قم، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1376 9- حسيني طهراني، سيد محمد حسني، لمعات الحسين (ع)، انتشارات صدرا، چاپ دوم، تهران 1407 ق 10- راميار محمد، تاريخ قرآن، انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، تهران 1379

فایل های دیگر این دسته