صفحه محصول - دانلود در ميان تمام انبيا 38 ص

دانلود در ميان تمام انبيا 38 ص (docx) 38 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 38 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

در ميان تمام انبيا، تنها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است كه جزئيّات تاريخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده كه افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مى‏رود، زيرا زندگى ساير انبيا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحريفات فراوان و همراه با انواع تهمت‏ها نوشته شده است. كتاب‏هاى زيادى درباره اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته شده كه بيشتر آنها به زبان عربى است و چون در بخش‏هاى قبلى درباره انبيا و شناخت و صفات آنان بحث‏هايى كرديم مناسب است گوشه‏اى از سيره آن پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله را در اينجا ذكر كنيم زيرا آشنايى با سيره و روش زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى آن بزرگوار براى همه مردم بدون استثنا مفيد است. از خداوند متعال مى‏خواهم اين نوشته مختصر را از ما بپذيرد و ما را از بهترين امّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله قرار دهد. پيامبر اكرم نزد كسى پاى خود را دراز نمى‏كرد. با گشاده‏رويى صحبت مى‏كرد و به همه افراد توجه مى‏فرمود. آنچه در اينجا ذكر مى‏شود از كتاب «بحارالانوار» جلد شانزده و «سيره ابن هشام» و «كُحل البصر» و «تفسير الميزان» جلد ششم و غير آن است. عبادت پيامبر چون پاسى از شب مى‏گذشت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از بستر برمى‏خاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواك و تلاوت آياتى چند از قرآن كريم، در گوشه‏اى به عبادت مى‏پرداخت و اشك مى‏ريخت. بعضى از همسرانش كه او را به اين حال مى‏ديدند مى‏گفتند: تو كه گناهى ندارى چرا اين قدر اشك مى‏ريزى؟ مى‏فرمود: آيا بنده شاكر خدا نباشم؟ امّ سلمه مى‏گويد: شبى پيامبر در خانه من بود، نيمه شب، او را نيافتم به سراغش شتافتم، ديدم در تاريكى ايستاده، دست‏ها را بلند كرده، اشك مى‏ريزد و مى‏گويد: خدايا! هرچه نعمت به من داده‏اى از من مگير، دشمنم را خشنود مكن، به بلاهايى كه مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مكن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدايت شوند، شما كه بخشوده شده‏اى! فرمود: هيچ كس از خدا بى‏نياز نيست. حضرت يونس آنى به خودش واگذار شد، در شكم ماهى زندانى شد. چون ماه رمضان مى‏رسيد، پيامبر همه بردگان خود را آزاد مى‏كرد، به هنگام نماز مى‏لرزيد و هرگاه نماز را به تنهايى مى‏خواند ركوع و سجود آن را طول مى‏داد ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مى‏خواند بسيار عادّى و ساده برگزار مى‏كرد. به يكى از يارانش كه امام جماعت ساير مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مى‏ايستى سعى كن بعد از حمد، سوره كوچكى قرائت كنى و نماز را طول ندهى. رسول خدا هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زينت مى‏كرد. زهد پيامبر روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دوازده درهم به حضرت على عليه السلام داد و فرمود: لباسى براى من تهيّه كن. على عليه السلام به بازار رفت و لباسى به همان قيمت تهيّه كرد و خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله آورد. پيامبر فرمود: اگر لباس ارزان‏تر يا ساده‏ترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است لباس را به او برگردان. حضرت على ‏عليه السلام لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله برگشت. رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله با على عليه السلام به سوى بازار راه افتادند، در راه كنيزى را ديدند كه گريه مى‏كند، از حالش جويا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خريد جنس به من داده‏اند ولى پول را گم كرده‏ام و اكنون مى‏ترسم كه به خانه برگردم. پيامبر صلى الله عليه و آله چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند و پيراهنى به قيمت چهار درهم خريدند. هنگام بازگشت برهنه‏اى را ديدند، لباس را به او بخشيدند و دوباره به بازار برگشته و پيراهن ديگرى خريدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان كنيز را ديدند كه ناراحت است و مى‏گويد: چون برگشتن به خانه طول كشيده مى‏ترسم مرا بزنند. پيامبر صلى الله عليه و آله همراه كنيز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام تشريف فرمايى پيامبر صلى الله عليه و آله كنيز را بخشيد و او را آزاد نمود. رسول اكرم فرمود: چه دوازده درهم با بركتى كه دو برهنه را پوشاند و يك نفر را آزاد كرد. آرى، اگر ما هم كمى از زندگى خود بكاهيم بسيارى از برادران ما به نوائى مى‏رسند. يك نفر يهودى چند درهم از پيامبر صلى الله عليه و آله طلب داشت. روزى مطالبه كرد لى پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى نداشت كه به او بپردازد. يهودى گفت: همين جا در كنار تو مى‏مانم تا بدهى خود را بپردازى و پيامبر صلى الله عليه و آله را در جاى خود نگه داشت. ظهر شد، مردم نماز ظهر را خواندند، عصر هم گذشت و وقت نماز مغرب و عشا فرا رسيد و آن يهودى همچنان پيامبر صلى الله عليه و آله را عملاً بازداشت كرده بود. مردم از رفتار آن مرد يهودى عصبانى شدند اما پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ما حق ظلم نداريم. اين رفتار پيامبر باعث شد تا آن يهودى به خاطر صبر، متانت و خوش اخلاقى پيامبر مسلمان شد و مقدارى از مال خود را نيز در راه خدا داد و گفت: اين كار من نسبت به رسول خدا جنبه آزمايشى داشت نه جسارت. سوز پيامبر اگر كسى براى اصلاح و متحوّل كردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعه‏اى را مشتعل سازد. يكى از صفات برجسته انبياى الهى سوز و گداز آنها براى هدايت و سعادت انسان‏هاست. يكى از ناسزاهايى كه قديمى‏ها به بعضى مى‏گفتند اين بود: «اى بى درد!» پيداست كه داشتن درد و سوز، خود يك كمال است و بى دردى يك درد بزرگ است! خداوند در اوصاف پيامبرش مى‏فرمايد: «حريص عليكم» او نسبت به شما سوز دارد و براى ايمان شما حرص مى‏خورد و در جاى ديگر خطاب به پيامبر مى‏فرمايد: «لعلّك باخع نفسك الا يكونوا مؤمنين» شايد خويشتن را هلاك كنى كه چرا آنها ايمان نمى‏آورند. همچنين در سوره طه مى‏فرمايد: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى»؛ اى پيامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه اين همه خود را به زحمت بيندازى ! آرى، سوز و گداز دينى از اوصاف انبيا و اولياست و نه تنها براى آنها كه براى هر مسلمانى لازم است. يك طلبه و يك دانشجو اگر بسوزد، دانشگاه و حوزه و جامعه را مى‌تواند متحوّل كند. البته سوز هم بايد از روى اخلاص باشد، دكّان نباشد! هر پيرو پيامبرى بايد ببيند كجاى كار معطّل مانده است، آستين‏ها را بالا بزند و كار را انجام دهد. به نوع كار، پستى و شرافت ظاهرى آن نبايد نگاه كرد. كارى كه بر روى زمين مانده است بايد با نيّت پاك و خالص انجام داد. بى‏تكلّفى پيامبر يكى از خصوصيّات انبيا از جمله پيامبر اسلام پرهيز از تكلف بود. خداوند از پيامبرش مى‏خواهد كه به مردم بگويد: «و ما انا من المتكلّفين»؛ من اهل تكلّف نيستم و خود و ديگران را به سختى نمى‏اندازم. غمخوار و همدرد پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى بر مردم سخت شد و كم كم كار به قحطى كشيد، مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على عليه السلام كه پيرمردى عيالمند و كم درآمد بود، نياز شديدى به كمك داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله با عموى خود(عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر يك، يكى از فرزندان او را به خانه خود بياورند و بدين وسيله مخارج زندگى او را سبك كنند. اين تصميم عملى شد. عباس، جعفر را به خانه خود برد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم على عليه السلام را به منزل آورد و از همان اوان كودكى مربّى او گرديد. اول مردم بر خلاف رهبرانى كه هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مى‏برند و پا به فرار مى‏گذارند و مردم و هواداران را در گرفتارى‏ها رها مى‏كنند، پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه ماندند و به برخى هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر فرمودند و به هنگام هجرت به مدينه نيز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت نمودند. پيامبر اكرم روزى به كارگرى برخورد كه بر اثر كار بسيار پينه بر دست داشت، دست‏هاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد. مشورت با مردم در كارهايى كه از طرف خدا فرمان مخصوصى صادر نشده و كار به خود امت و مشورت با آنان واگذار شده بود، گاه و بي گاه پيامبر با مردم مشورت مى‏كرد و حتى در مواردى رأى ديگران را بر نظر خود مقدّم مى‏داشت. در جنگ احد پيامبر صلى الله عليه و آله شورايى تشكيل داد و درباره اين كه براى جنگيدن از مدينه بيرون بروند يا در خود مدينه سنگر بگيرند مشورت نمود. نظر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و عدّه‏اى ديگر سنگربندى در مدينه بود. ولى اكثر جوان‏هايى كه از ياران پيامبر بودند به بيرون رفتن از مدينه تمايل نشان دادند و گفتند: يا رسول‏الله صلى الله عليه و آله ما تابع شما هستيم ولى چون از ما نظر خواستيد عقيده ما بيرون رفتن است. در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله رأى جوانان پرشور و مؤمن را بر رأى ديگران و حتى بر رأى خود مقدّم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب اين كه فرمان «و شاورهم فى الامر» پس از شكست احد نازل شد و با اين كه به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند ولى خداوند فرمان مى‏دهد: باز هم با آنان مشورت كن. البته تصميم‏گيرى نهايى با رهبر است. زيرا قرآن در پايان همين آيه به پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏گويد: «فاذا عزمت فتوكّل على اللّه» هرگاه تو تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن و كار خود را شروع كن. همگام با ياران در سفرى كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله با اصحاب داشتند هنگام تهيّه غذا هر يك از آنان كارى را قبول كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله هم هيزم جمع كردن را بر عهده گرفت و هرچه اصحاب خواستند از كار پيامبر صلى الله عليه و آله جلوگيرى نمايند نپذيرفت. در مورد ديگرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از شتر پياده شدند و براى بستن آن به گوشه‏اى مى‏رفتند اصحاب آمدند تا شتر را از پيامبر صلى الله عليه و آله بگيرند و افسار آن را ببندند اما پيامبر نپذيرفت و فرمود: سعى كنيد كار خود را به ديگران واگذار نكنيد. وفاى پيامبر عمّار مى‏گويد: پيش از بعثت، من و حضرت محمد صلى الله عليه و آله با هم چوپانى مى‏كرديم. يك روز به او پيشنهاد كردم كه فلان منطقه چراگاه خوبى براى گوسفندان است فردا به آنجا برويم. حضرت محمد صلى الله عليه و آله پذيرفت. من فردا به آنجا رفتم و ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از من به آنجا آمده است ولى گوسفندان خود را از چريدن بازمى‏دارد. پرسيدم چرا نمى‏گذارى گوسفندان بچرند؟ فرمود: چون وعده من با تو اين بود كه با هم شروع كنيم، نخواستم قبل از تو گوسفندان من از اين چراگاه استفاده كنند. صداقت پيامبر يكى از فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله ابراهيم نام داشت و در كودكى از دنيا رفت، اندكى پس از مرگ او خورشيد گرفت، مردم گمان كردند كه اين خورشيد گرفتگى به خاطر فوت ابراهيم است. ولى پيامبر صلى الله عليه و آله فوراً مردم را جمع نمود و فرمود: گرفتن خورشيد به خاطر مرگ فرزندم نبوده است. او بدين وسيله مردم را از جهل و خرافه‏گرايى و علاقه نابجا حفظ نمود. در حالى كه اگر هر سياستمدارى بود با شعار «هدف وسيله را توجيه مى‏كند» از اين تصور و فكر غلط مردم سوء استفاده مى‏كرد و علاقه نارواى آنان را مى‏ستود. پيشگام در مبارزه در جنگ احزاب كه تمام نيروهاى ضداسلامى يعنى مشركان و كافران و منافقان با طرحى گسترده قصد كودتا عليه‏ اسلام را داشتند، پيامبر تصميم به دفاع گرفت، لذا با مشورت اصحاب بنا گذاشتند كه دور مدينه را خندق بكنند. در اينجا نيز رسول خدا اول كسى بود كه شروع به كندن خندق نمود و با اين كه برخى مسلمانان با كسب اجازه و گروهى هم بدون آن، كار را رها مى‏كردند اما پيامبر صلى الله عليه و آله تا پايان كار ايستاد و همچنان مشغول كندن خندق بودند. تدبير پيامبر رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله هنگام رو به ‏رو شدن با مشكلات، اهل طرح و ابتكار و صداقت بود، در تاريخ مى‏خوانيم: قبايل عرب دست به دست هم داده، كعبه را تجديد بنا نمودند ولى همين كه كار به نصب حجرالاسود رسيد هر قبيله‏اى بر ديگرى پيشى مى‏گرفت تا اين سند افتخار به نام او ثبت شود. در اين باره گفتگوها به خشونت انجاميد و زمينه‏اى براى درگيرى پيدا شد. شخصى گفت: به جاى درگيرى صبر مى‏كنيم و اولين شخصى كه از درِ مسجدالحرام وارد شد او را حَكم و داور قرار مى‏دهيم. ناگاه ديدند كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله وارد شد، او را حكم و داور قرار دادند. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد پارچه‏اى آوردند و حجرالاسود را در ميان آن نهادند و از تمام قبايل افرادى گوشه پارچه را گرفته، نزديك كعبه آوردند، سپس شخص رسول‏الله صلى الله عليه و آله با دستان مباركش حجرالاسود را برداشتند و در جاى خود نصب فرمودند و به غائله خاتمه دادند. قاطعيّت پيامبر عدّه‏اى خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند: ما به تو ايمان مى‏آوريم به شرط اين كه: 1- بت‏ها را عبادت كنيم. 2- نماز نخوانيم. امّا پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت زيرا حاضر نبود گوشه‏اى از مكتب آسيب ببيند گرچه به قيمت زياد شدن پيروان باشد. اين ديگرانند كه براى به دست آوردن پيروان زيادتر هر لحظه به شكلى و نامى و آرمى تغيير روش مى‏دهند و همچون تجار دنبال پيدا كردن مشترى هستند. پيامبر به كفار مى‏فرمود: «لكم دينكم و لِىَ دين» دين شما براى شما باشد و دين من براى خودم. در صورتى كه غير انبيا در دين خود چندان استوار نيستند و به راه دشمنان مى‏روند و يا به آنها متمايل مى‏شوند و راه سازش و نرمش را در پيش مى‏گيرند. دشمنان انبيا همواره مى‏خواهند، پيامبران و پيروان آنها را به سازش بكشند؛ قرآن مسلمانان را از اين نقشه آگاه مى‏سازد و مى‏فرمايد: «ودّوا لو تدهن فيدهنون» پيامبرى كه جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پيش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مى‏دهد كه به راستى انسان را مبهوت مى‏كند: به هنگام وضو مى‏بيند كه گربه‏اى تشنه به آب نگاه مى‏كند، وضو را قطع مى‏كند و آب را نزد گربه مى‏گذارد. با دشمن محكم‏تر از كوه و با دوست نرم‏تر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسخت‏ترين دشمن خود به راحتى مى‏گذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است كه سوگند ياد مى‏كند: اگر دخترم هم خلافى كند او را با حدود الهى ادب مى‏كنم. همسردارى پيامبر با اين كه اكثر همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله زنانى سالمند، يتيم دار، بيوه و داراى اخلاق متفاوت بودند اما همان گونه كه قرآن سفارش شده است: «عاشروهنّ بالمعروف» معاشرت پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان كاملاً نيكو و طبيعى بود و گاه و بي گاه كه بعضى از آنان بدرفتارى مى‏كردند و حتى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از رفتار آنان ناراحت شده، مى‏گفتند: يا رسول‏اللّه صلى الله عليه و آله! او را رها كنيد، پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏فرمود: ناراحتى و بدرفتارى زنان را بايد در كنار نقاط مثبت و كمالات آنان حساب كرد و نبايد انسان به خاطر ناراحتى و بدرفتارى، همسر خود را رها كند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه و آله فرمود: از ما نيست كسى كه مال و ثروت داشته باشد ولى بر همسر و فرزندان خود سخت‏گيرى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر وفادارى به همسرش خديجه حتى بعد از مرگ او به زنانى كه با خديجه دوست بودند احترام خاصى مى‏گذاشت. پيامبر فرمود: من نسبت به خانواده‏ام از همه بهتر رفتار مى‏كنم. آن حضرت با همسرانش چنان به عدالت رفتار مى‏كرد كه حتى در ايامى كه بيماريش شدّت گرفته بود، بستر او را هر شبى در اتاق يكى از آنان قرار مى‏دادند. مهربانى با كودكان نوزادى را براى دعا يا نامگذارى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند، نوزاد دامن حضرت را نجس كرد، مادر كودك و اطرافيان به شدت ناراحت شدند، اما پيامبر فرمود: آزادش بگذاريد، من لباس خود را مى‏شويم امّا فرياد زدن شما باعث مى‏شود كه اين كودك بى گناه بترسد. پيامبر صلى الله عليه و آله به اطفال سلام مى‏كردند. نام اطفال و كودكان را محترمانه مى‏بردند. به خصوص درباره دختران سفارش‏هاى خاصى مى‏فرمودند و در مكتب او ارزش دادن به زن كارى پسنديده بود. در قرآن كريم آمده است: تولد دختر سبب عصبانيّت پدران مى‏شد تا آنجا كه از شدّت بغض رنگشان سياه مى‏شد: و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم». در چنين جوّى، احترام مخصوص به كودك و دختر بسيار چشمگير و ارجمند است. آرى، در زمانى كه داشتن دختر ننگ بود، پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏فرمود: بهترين فرزندان شما دخترانند و علامت خوش‌قدمى زن آن است كه اوّلين فرزندش دختر باشد. يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بود كه به او خبر دادند: همسر شما دختر آورده، او ناراحت شد. پيامبر صلى الله عليه و آله كه اين منظره را ديد فرمود: زمين جايگاه او و آسمان سايه‏بان او و روزى او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدى؟ او همچون گلى است خوشبو كه از آن استفاده مى‏كنى. فردى در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفت: من هرگز كودك خود را نبوسيده‏ام. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين علامت قساوت توست. درباره عدالت ميان كودكان نيز تأكيد و سفارش فرمود كه اگر يكى از آنها را در برابر ديگرى بوسيدى بايد ديگرى را نيز ببوسى. روزى پيامبر آبى آشاميد، مقدارى آب ته ظرف باقى ماند، كودكى كه در آنجا بود گفت: يا رسول الله! بقيّه آب را به من بدهيد. در همان لحظه چند نفر بزرگسال گفتند: يا رسول الله! براى تبرّك باقى‏مانده آب را به ما بدهيد. پيامبر فرمود: اول نوبت كودك است. سپس به او فرمود: آيا اجازه مى‏دهى آب را به بزرگ‏ترها بدهم؟ كودك پاسخ منفى داد. پيامبر آب را به كودك داد. عد از جنگ موته، در حالى كه فرزندان جعفر طيّار را بر مركب خود سوار نموده بود به استقبال سپاه اسلام رفت . سپس وارد مسجد شد و بالاى منبر قرار گرفت و در حالى كه فرزندان جعفر روى پلّه‏هاى منبر بودند، در فضيلت جعفر سخنرانى فرمود. پس از آن نيز آنها را روى زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سرشان كشيد. امام صادق‏ عليه السلام فرمود: پيامبر دو ركعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسيدند: يا رسول الله چه كارى پيش آمده است؟ فرمودند: مگر شيون و گريه كودك را نشنيديد. روزى پيامبر يكى از سجده‌هايش را خيلى طول داد. بعد از نماز برخى گفتند: يا رسول الله! گمان كرديم وحى نازل شده است. فرمودند: خير، فرزندم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر كردم او از شانه‏ام فرود آيد. هرگاه حسن و حسين‏ عليهماالسلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مى‏شدند، حضرت از جا برمى‏خاست و آنان را در آغوش مى‏گرفت و بر دوش خود سوار مى‏كرد. پيامبر دستور مى‏دهد كه اگر كسى حيوان خود را - گرچه در سفر مكه - آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مى‏افتد زيرا كسى كه حيوان را خسته كرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنين كسى نارواست. مهمان نوازى پيامبر سلمان مى‏گويد: به منزل پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم، متّكايى را كه خود حضرت از آن استفاده مى‏كرد پشت من قرار داد. جالب اين كه اين عمل را نسبت به هر مهمانى انجام مى‏داد. پيامبر براى ميهمانان خود زيرانداز پهن مى‏كرد و هنگام غذا خوردن تا زمانى كه ميهمان مشغول خوردن غذا بود، از سفره كنار نمى‏كشيد. روزى يكى از برادران و خواهران رضاعى پيامبر هر كدام جداگانه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند امّا پيامبر نسبت به خواهر بيش از برادر احترام كرد، برخى دليل اين تفاوت را پرسيدند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: چون اين خواهر احترام پدر و مادر خود را بيشتر رعايت مى‏كرد من هم نسبت به او علاقه و احترام زيادترى دارم. گاهى مهمانان حضرت بعد از صرف غذا از خانه بيرون نمى‏رفتند و همچنان مشغول گفتگو بودند ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله تحمّل مى‏كردند تا آيه نازل شد كه هرگاه مهمان پيامبر شديد پس از صرف غذا متفرّق شويد، زيرا نشستن بى مورد شما سبب بازداشتن رسول خدا صلى الله عليه و آله از كارهاى فردى و اجتماعى اوست كه قهراً سبب آزار ايشان نيز مى‏شود. «فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستانسين لحديث.» رفتار پيامبر با مخالفان طبق فرمان خدا كه دستور مى‏دهد: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» - اگر مخالفان تمايل به صلح نشان دادند تو نيز دست آنها را عقب نزن و تمايل نشان بده - رفتار پيامبر با مخالفان، طبق همين آئين‏نامه بود، البته در سوره انفال آيه 58 مى‏خوانيم: هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نيّت او بويى بردى، فوراً با اعلام قبلى، پيمان را لغو كن. اين قرآن است كه مى‏فرمايد: يهود و نصارا را در مسائلى كه مورد توافق هر دو دسته است به وحدت و همكارى دعوت كن: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم.» به اهل كتاب بگو: بياييد در محور توحيد و مبارزه با شرك و طاغوت‏زدايى با هم توافق داشته باشيم. آرى، وحدت در توحيد و نفى شرك در مكتب اسلام ارزش دارد. در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: از شركت در مجالس مخالفان كه در بحث‏هاى بى‏منطق و باطل وارد مى‏شوند دورى كن تا شايد آنها مسير خود را عوض نمايند: «و اذا رايت الّذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره.» پيامبر صلى الله عليه و آله سخنان مخالفان را چنان گوش مى‏داد كه خيال مى‏كردند پيامبر صلى الله عليه و آله زود باور و سرا پا گوش است، «و يقولون هو اُذن» ولى در عل هرگز تحت تأثير گفته‏ها و سوگندهاى آنها قرار نمى‏گرفت. براى مبارزه از همه نوع امكانات و تجهيزات نظامى استفاده مى‏كرد، تعليم تيراندازى را حتى براى نوجوانان لازم مى‏دانست و برد و باخت را در اين زمينه جايز مى‏شمرد و مى‏فرمود: به خاطر يك تيرى كه به سوى دشمن خدا رها مى‏شود هم سازنده آن و هم رها كننده آن و هم كسى كه آن را خريده و در اختيار سرباز اسلام قرار داده است، به بهشت مى‏روند. در برابر منافقان مى‏بينيم كه ساختمان مسجد آنان را خراب مى‏كند و به هنگام جنگ تبوك، منافقان در يك خانه تيمى مشغول توطئه بودند پيامبر كه ديد در اين لحظه حساس دشمن چنين طرحى مى‏ريزد دستور داد خانه را بر سر اين منافقان خراب كردند و پيامبر نسبت به زنده آنان با شدّت رفتار كرد «واغلظ عليهم» و به مرده منافقان نماز نمى‏خواند. «لا تصلّ على احد منهم مات ابدا.» سستى و بى‏تفاوتى در قاطعيت مكتبى او راهى نداشت ابولهب عموى پيامبر بود امّا سوره «تَبّت» با لحن تندى درباره او نازل شد، آرى، دست كارشكن بايد قطع شود گرچه عموى پيامبر باشد. در اين زمينه فرمان صريح در قرآن آمده كه پيامبر و مؤمنان حق استغفار براى مشركان ندارند گرچه اين مشركان از بستگان آنها باشند: «ما كان للنبىّ والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين و لو كانوا اولى قربى.‏» در آيات متعدّدى خداوند پيامبرش را دلدارى مى‏دهد كه مبادا تلاش و توطئه دشمن در اراده تو اثر بگذارد، تو از آزار آنها چشم بپوشى و بر خدا توكل نما: «ودع أذاهم و توكلّ على اللّه.» و هرگز غم مخور و از مكر و حيله آنها به خود سخت نگير: «ولاتحزن عليهم ولاتك فى ضيق مما يمكرون.» ما از تمام نقشه‏هاى سرّى و علنى دشمنان تو آگاهيم: «انّا نعلم ما يسرّون و مايعلنون.» وظيفه ت صبر و تسبيح خداست: «فاصبر على ما يقولون و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب.» روزى يكى از دشمنان رسول خدا بر حضرتش وارد شد و به جاى «السّلام عليك» گفت: «السّام عليك» يعنى مرگ بر تو، و با كمال جسارت اين كلمه را چند مرتبه تكرار كرد ولى پيامبر با داشتن قدرت انتقام تنها با كلمه «و عليك» به او پاسخ دادند. بعضى از حاضران كه خيلى ناراحت شده بودند به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردند: چرا جواب اين همه توهين او را ندادى؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: با همان كلمه «عليك»، - آنچه مى‏گويى بر تو است، - جواب دادم. امان دادن به دشمن در سال هشتم هجرى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ارتشى از مدينه بسيج نمود و مكه را فتح كرد و بت‏ها را در هم كوبيد، پس از فتح مكه سخت‏ترين دشمنان خود را عفو نمود حتى زن كافرى را كه با تهيّه غذاى مسموم، توطئه قتل رسول خدا صلى الله عليه و آله را چيده بود بخشيد. يكى از سران بت‏پرست به نام صفوان كه از قبيله بنى اميه بود به شهر جدّه كه در چند فرسخى مكه است فرار كرد، برخى نزد رسول خدا آمدند و براى او امان‏نامه‏اى درخواست كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله عمّامه خود را براى او فرستاد تا با اين نشانه در امان باشد و به مكه وارد شود. صفوان از جدّه برگشت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت: دو ماه به من مهلت دهيد تا فكر كنم پيامبر چهار ماه به او مهلت داد. صفوان كه در بعضى آمد و رفت‏ها همراه و در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار مى‏گرفت جذب اين مكتب و رهبر شد و با اختيار اسلام را پذيرفت. در آيه ششم سوره توبه درباره امان دادن به دشمن و پناهندگى او سخن به ميان آمده و در فقه اسلامى نيز ضمن مباحث جهاد بحثى پيرامون امان دادن مطرح است كه نقل آن در اينجا ضرورتى ندارد. صفات ديگرى از پيامبر رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه و آله روى فرش ساده و حصير مى‏خوابيد، كفش و لباس خود را وصله مى‏زد، گاهى كه به او توهين مى‏شد با تبسّم يا عفو برخورد مى‏نمود، شخصاً به بازار مى‏رفت و نيازمندى‏هاى خود را به خانه مى‏آورد و در كارهاى خانه كمك مىكرد. «اَنس» مى‏گويد: سال‌ها در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلايه‏اى نكرد. به دست خود شير مى‏دوشيد. به اطفال سلام مى‏كرد. دعوت برده‏ها را مى‏پذيرفت. از غذايى كه ميل نداشت مذمّت نمى‏كرد. درباره مسواك و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشيدن لباس سفيد، عنايت و دقّت خاصّى داشت. در حال غذا خوردن به چيزى تكيه نمى‏داد تا در كنار نعمت‏هاى خدا قيافه متكبّرانه به خود نگيرد.از حشمت‏هاى ظاهرى تنفّر داشت، لذا اجازه نمى‏داد كسى پشت سر او به عنوان همراه، راه بيفتد. هرگاه سواره بود و كسى مى‏خواست دنبال او بيايد، مى‏فرمود: يكى از اين سه كار را بكن يا جلوتر از من برو و من پشت سر تو بيايم يا من مى‏روم و شما بعداً بياييد و يا اين كه دو نفرى سوار مركب مى‏شويم. وقتى برخى از زنان پيامبر از او درخواست كردند كه از غنائم به دست آمده به ما هم بدهيد و به او عرض كردند: تا كى وضع ما بايد اين قدر ساده باشد؟ پيامبر ناراحت شد و فرمود: زندگى من زندگى ساده‏اى است اگر مى‏خواهيد با من زندگى كنيد، صبر كنيد و اگر نمى‏خواهيد، من حاضرم شما را طلاق دهم. يك بار وارد خانه دخترش فاطمه شد، ديد او دستبندى به دست كرده و پرده جديدى آويخته، پيامبر بدون آن كه حرف بزند برگشت. فاطمه زهرا عليهاالسلام متوجه قضيه شد و فوراً پرده و دستبند را خدمت پيامبر فرستاد و پيام داد كه به هر نحو صلاح مى‏دانيد، به مصرف برسانيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله در حضور كسى لباس خود را از تن بيرون نمى‏كرد. پيش كسى پاى خود را دراز نمى‏كرد. با گشاده‏رويى صحبت مى‏كرد و به همه افراد توجه مى‏فرمود. گاهى براى فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تكرار مى‏فرمود. صدا زدن و جواب دادن او هر دو همراه با احترام بود، حتى نسبت به زنان و كودكان. از بيماران عيادت و دلجويى مى‏كرد. هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زينت مى‏كرد. نيكوكاران را پاداش مى‏داد، روزى شخصى را در حال نماز ديد كه با جمله‏هايى بسيار پر مغز و زيبا با خداى متعال راز و نياز مى‏كند. فرمود: نمازش كه تمام شد او را نزد من آوريد. وقتى به حضور حضرت رسيد، حضرت سكّه طلايى به او هديه داد و فرمود: «و هبت لك الذهب لحسن ثنائك على الله»؛ چون حال خوشى داشتى و خدا را به نيكويى حمد و سپاس مى‏كردى اين سكه را به تو بخشيدم. هنگام خوردن آب و غذا، «بسم اللّه» و بعد از آن «الحمدللّه» مى‏گفت. نمى‏نشست و بر نمى‏خاست جز با ذكر خدا. روزى به كارگرى برخورد كه بر اثر كار بسيار پينه بر دست داشت، دست‏هاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد. به اشخاصى كه مورد احترام واعتماد مردم بودند، احترام مى‏گذارد و گاهى مسئوليت امور را به همان شخص مورد نظر واگذار مى‏كرد. نسبت به كارهاى نيك و بد بى تفاوت نبود بلكه هم اهل تشويق بود و هم اهل انتقاد. به خاطر شدّت علاقه‏اى كه به هدايت مردم داشت به قدرى مى‏سوخت كه آيه نازل شد ما قرآن را نفرستاديم كه تو خود را به دردسر و مشقت اندازى: «ما انزلنا عليك القرآن لتشقى.» در مجلس چنان با يك يك مردم گرم مى‏گرفت كه هر كدام خيال مى‏كردند نزديك‏ترين افراد به پيامبر صلى الله عليه و آله تنها اوست. گاهى بعضى از ياران آن حضرت از ايشان درخواست مى‏كردند كه به دشمنان خود نفرين كند اما او حاضر نمى‏شد و دعاى او اين بود كه خداوندا! اين مردم را هدايت فرما. چون با كسى دست مى‏داد تا او دست پيامبر را رها نمى‏كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله دست خود را عقب نمى‏كشيد. تا آنجا كه ممكن بود سائل را رد نمى‏كرد حتى روزى زنى فرزند خود را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و گفت: به حضرت بگو پيراهن خود را به من عطا كن. فرزندش خدمت حضرت رفت و تقاضاى پيراهن نمود، پيامبر پيراهن خود را به او داد ولى آيه نازل شد كه: «لا تبسطها كل البسط»؛ حق ندارى هر چه دارى در راه خدا انفاق كنى. وارد مجلس كه مى‏شد، در قسمت پائين مى‏نشست؛ هديه را هر چند كم بود مى‏پذيرفت. هرگاه يكى از مسلمانان و اصحاب خود را نمى‏ديد فوراً سراغ او را مى‏گرفت و اگر در مسافرت بود برايش دعا مى‏كرد، و اگر مريض بود به عيادتش مى‏رفت. در جلسات، دايره‏وار مى‏نشست كه بالا و پائين آن معلوم نباشد. در اجراى قانون، ميان هيچ كس فرقى نمى‏گذاشت و لذا وقتى يكى از يارانش واسطه شد كه قانون و حدّ خدا در مورد زنى از قبيله‏هاى معروف و سرشناس اجرا نشود، فرمود: به خدا سوگند اگر دخترم دزدى كند حد خدا را در مورد او جارى مى‏كنم و در اجراى قانون ميان انسان‏ها هرگز فرقى نمى‏گذارم. پيامبر درباره اُسرا و بردگان فوق‏العاده سفارش مى‏كرد. او با زن اسيرى ازدواج نمود كه اين عمل سبب محبّت مردم به اُسرا و شخصيّت آنان شد. و به همين خاطر مسلمانان، بسيارى از اسيران را آزاد كردند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مى‏فرمود: از همان لباس و غذاى خود به آنان بدهيد و نام آنها را با كلمه جوانمرد صدا بزنيد، تا احساس ناراحتى نكنند. با غنى و فقير يكسان برخورد مى‏نمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غير لازم خوددارى مى‏كرد. هرگز دنبال عيبجويى و بدگويىِ اين و آن نبود و از قهقهه و خنده بلند دورى مى‏كرد. پاسخى به تهمت‏ها راستى اسلامى كه پيامبرش به جاى دو ماه، چهار ماه به دشمن مهلت مى‏دهد و در فتح مكه خانه بزرگ‏ترين دشمن خود را مركز أمن قرار مى‏دهد و همه مخالفان را مى‏بخشد و پانزده سال زير انواع شكنجه‏ها و محاصره‏ها استقامت مى‏كند، آيا به خاطر فرمان دفاع در برابر هجوم دشمن يا به دليل صدور دستور جهاد آزادى بخش - كه از مسلمانان مى‏خواهد براى نجات مردم از يوغ ابرقدرت‏ها و برداشتن خارهاى سر راه و آزاد كردن فكرها و مغزها - بايد با انواع تهمت‏هاى ناجوانمردانه مورد هجوم قرار گيرد؟! دشمنان اسلام گاهى مى‏گويند: اسلام به زور شمشير پيش رفت؛ در حالى كه طبق آمار، تعداد مقتولان در جنگ‏هاى زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به قرار ذيل است: 1- در جنگ بدر، تعداد مقتولان از 84 تا 86 نفر ذكر شده است. 2- جنگ احد: از 70 تا 109 نفر. 3- جنگ خندق: از 9 تا 11 نفر. 4- جنگ بنى قريظه: از 700 تا 900 نفر. 5 - جنگ بنى‏المصطلق، از 10 تا 12 نفر. 6- جنگ خيبر: از 3 تا 96 نفر. 7- جنگ موته: از 3 تا 21 نفر. 8 - جنگ فتح مكه: از 21 تا 39 نفر. 9- جنگ حنين و طائف: از 85 تا 112 نفر. 10- مقتولان بقيه جنگ‏ها را از 119 تا 333 نفر گفته‏اند. اين آمار از كتاب نگرشى كوتاه به زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به نقل از كتاب‏هاى: تاريخ طبرى، طبقات يعقوبى، بحار و سيره ابن هشام است كه مجموعاً آمار همه مقتولان از 1103 تا 1724 نفر بيشتر نيست. دشمنان اسلام گاهى نيز ازدواج‏هاى متعدّد پيامبر را بهانه قرار مى‏دهند و او را در نظر برخى از مردمِ بى‏اطلاع، اهل هوس معرفى مى‏نمايند و تعداد ازدواج‏هاى او را زير سؤال مى‏برند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از سنين جوانىِ خود تا پنجاه سالگى (حدود بيست و پنج سال) تنها با خديجه زندگى كرد و در ابتداى ازدواج، پيامبر بيست و پنج ساله و خديجه چهل ساله بود و ازدواج هم با پيشنهاد خديجه انجام گرفت، خديجه خواستگارهاى خود را چون مى‏دانست به خاطر وضع مالى به سراغش آمده‏اند رد مى‏كرد. پيشنهاد خديجه از يك سو به خاطر شناخت امانت و صداقت حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود و از سوى ديگر به خاطر خبرهايى بود كه از عموى خود «ورقةبن نوفل» در مورد پيشگويى‏هاى پيامبران گذشته و بشارت ظهور محمد صلى الله عليه و آله و همسرى خديجه با او شنيده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله حدود بيست و پنج سال تنها با خديجه زندگى كرد و از مال او جز در راه توحيد و نجات مردم از ظلم و جهل و تفرقه استفاده نكرد و با اين كه بهترين دختران حاضر به ازدواج با او بودند او نمى‏پذيرفت؛ همسران ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله همه بعد از خديجه و پس از سن پنجاه‏ سالگىِ پيامبر به ازدواج در آمدند آن هم نوعاً زنان سالخورده و شوهر از دست داده و يتيم دار بودند و زندگى با آنان عيش و لذت نداشت بلكه رياضت به حساب مى‏آمد. زنان پيامبر صلى الله عليه و آله داراى سليقه‏هاى گوناگونى بودند كه هرگز زمينه‏اى براى رفاه باقى نمى‏گذارد. بعضى از اين همسران، شوهرانشان را در جنگ با كفار از دست داده، بى‏سرپرست و يتيم‏دار بودند و اگر به قبيله خود برمى‏گشتند او را به كفر برمى‏گرداندند و ازدواج پيامبر با آنها براى سرپرستى و پيشگيرى از چنين خطرهايى بود. نظير ازدواج با «سوده» كه پس از مهاجرت به حبشه شوهرش وفات كرد و بدون سرپرست ماند. «امّ السلمه» زن ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه هم پير بود و هم يتيم‏دار. «زينب» دختر عمّه رسول خدا صلى الله عليه و آله زن ديگر آن حضرت است كه ابتدا همسر زيد بود ولى اين ازدواج دوام نياورد و به طلاق كشيده شد و پيامبر صلى الله عليه و آله به فرمان خدا با زينب ازدواج كرد تا يك روش غلط از بين ببرد و آن روش باطل اين بود كه در جاهليّت، ازدواج با زن فرزند خوانده را ممنوع مى‏دانستند و چون زيد پسر خوانده پيامبر صلى الله عليه و آله بود، طبق رسوم جاهليّت نبايد پيامبر صلى الله عليه و آله همسر طلاق گرفته او را به عقد خود در آورد اما خداوند فرمان ازدواج داد تا اين روش غلط به دست خود پيامبر كوبيده شود. «جويريه» يك زن اسير بود كه پيامبر با او ازدواج كرد و مسلمانان به احترام پيامبر با اسيران مهربان‏تر شدند و بسيارى از آنان را آزاد نمودند. به خاطر پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيرى از كارشكنى‏هاى آنان و حفظ سياست داخلى، پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله با عايشه، حفصه، امّ حبيبه، صفيّه و ميمونه ازدواج كرد. كوتاه سخن آن كه اكثر زن‏هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بيوه بودند و دوران جوانى و نشاطشان گذشته بود و هر كدام يكى دوبار ازدواج كرده و يتيم دار بودند و ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان بعد از سن پنجاه سالگى بود كه پيامبر نام و نشانى پيدا كرده بود و بهترين دختران حاضر به ازدواج با او بودند و اين خود بزرگ‏ترين دليلى است كه ازدواج‏هاى رسول خدا روى مصالح و اهداف مقدس بوده و هرگز تهمت هوسرانى و غيره به پيامبر صلى الله عليه و آله نمى‏چسبد. اضافه بر اينها، پيامبر با داشتن زنان متعدّد اكثر شب را با خدا خلوت مى‏كرد تا حدّى كه فرمان آمد: «كمى بخواب». اين ما هستيم كه با داشتن يك همسر خدا را فراموش مى‏كنيم. تعدّد همسر اگر جلو رشد، معنويّت، جهاد، عبادت و رسيدگى به وضع جامعه و دردمندان را نگيرد و اگر به آنان بى‌عدالتى نشود بلكه سبب سرپرستى و مايه عزّت و نجات آنان بشود هيچ مانع عقلى در كار نيست. اگر گاهى تعدّد همسر در نظرها بد جلوه مى‏كند به يكى از چند دليل است: 1- مرد حق همسران را عادلانه نمى‏پردازد. 2- هدف مرد از تعدّد همسر، هوسبازى ‏است نه اهداف مقدّس. 3- استعدادهاى ديگر مرد، تنها صرف زن دارى مى‏شود. ولى اگر تعدّدى بود و موانع فوق نبود اشكالى نخواهد داشت صرف نظر از اين كه در طول تاريخ، معمولاً آمار زنان بى شوهر از مردان بى‏همسر به مراتب بيشتر است، راه دور نرويم در همين كشور خودمان چندين هزار مرد زن دار شهيد شدند كه زنان آنان بيوه هستند. بگذريم كه عدّه‏اى از آنان به هر دليل مايل به ازدواج نيستند اما نمى‏توان نياز طبيعى و عاطفى و اجتماعى دسته‏ ديگر را ناديده گرفت. اين از يك سو، از سوى ديگر يتيمان به سرپرست نياز دارند. بنابراين اصل طرح تعدّد همسر اشكال ندارد لكن عوارضى دارد كه آن عوارض و هوسبازى‏ها و بىعدالتى‏ها از يك سو و توقّعات نابجاى بعضى از زنان از سوى ديگر مسأله را به صورت حادّى درآورده است. عذر خواهى از رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين كه سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را مى‏نويسم شرمنده‏ام. پيامبر اسلام‏صلى الله عليه و آله را بايد شخصيتى چون امير مؤمنان ‏عليه السلام توصيف كند. پيامبرى كه خداى متعال او را مدح كرده، پيامبرى كه خدا او را به آسمان‏ها برده و جايگاه ملائكه را به قدوم او مبارك گردانيده. پيامبرى كه مركب آسمانى، او را يك شبه از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده است: «سبحان الذى اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى.» پيامبرى كه جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پيش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مى‏دهد كه به راستى انسان را مبهوت مى‏كند: به هنگام وضو مى‏بيند كه گربه‏اى تشنه به آب نگاه مى‏كند، وضو را قطع مى‏كند و آب را نزد گربه مى‏گذارد. با دشمن محكم‏تر از كوه و با دوست نرم‏تر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسخت‏ترين دشمن خود به راحتى مى‏گذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است كه سوگند ياد مى‏كند: اگر دخترم هم خلافى كند او را با حدود الهى ادب مى‏كنم. در زمانى كه كمتر كسى خواندن و نوشتن مى‏دانست، پيامبر فرمود: «طلب العلم فريضة على كلّ مسلم و مسلمة.» و هنوز با گذشت چهارده قرن، درباره اهميت علم، شعارى رساتر از اين شعار نيامده است. در زمانى كه به خاطر كشته شدن يك نفر از يك قبيله، تمام افراد آن قبيله به خونخواهى قيام مى‏كردند و چندين نفر از قبيله قاتل را بى‏گناه مى‏كشتند و بى رحمى در حدّ اعلاى خود بود در چنين شرايطى پيامبر دستور مى‏دهد كه اگر كسى حيوان خود را - گرچه در سفر مكه - آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مى‏افتد زيرا كسى كه حيوان را خسته كرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنين كسى نارواست. آرى، اين دستورات و لطفى كه در آنها موج مى‏زند رمز حيات آن ملت مرده شد: «دعاكم لمايحييكم»؛ او شما را دعوت كرد به چيزهايى كه شما را زنده مى‏كند. بىجهت نيست كه خدا مى‏فرمايد: «من يطع الرسول فقد اطاع الله». هر كه از پيامبر صلى الله عليه و آله اطاعت كند در حقيقت از من اطاعت كرده است. «و ما ينطق عن الهوى»؛ او از روى هوا و هوس، هرگز چيزى نمى‏گويد. «انك على صراط مستقيم»؛ پيامبر دائماً در خط مستقيم است. چگونه مى‏توان سيره كسى را نوشت كه مورد تأييد ويژه خداست: «و ينصرك الله نصراً عزيزاً.» چگونه با نوشتن چند سطر مى‏توان پيامبرى را معرفى كرد كه خدا نام و مكتبش را بلند و عزيز داشته است: «و رفعنا لك ذكرك.» مگر مى‏توان در جزوه‏اى كوچك اخلاق كسى را منعكس كرد كه خدا درباره‏اش فرموده است: «انّك لعلى‏ خلق عظيم»؛ تو بر خلق بزرگى هستى. همين قرآنى كه از دنيا با كلمه «متاع قليل» ياد مى‏كند، خلق پيامبر را با كلمه «عظيم» توصيف مى‏نمايد. چگونه مى‏توان از پيامبرى مدح كرد كه خدا به او در دنيا كوثر و خير زياد عطا كرده: «انّا اعطيناك الكوثر» و در آخرت هم به او مقام شامخ شفاعت مرحمت نموده است. چه بگويم درباره كسى كه تولدش شعله‏هاى آتشكده فارس را خاموش كرد و بعثتش شعله‏هاى فساد را. تولّدش پايه‏هاى كاخ كسرى را تكان داد و بعثتش قلب و مغز افراد آماده را. چه بنويسم درباره كسى كه قرآن او را براى تمام جهانيان رحمت دانسته است: «رحمة للعالمين» چه بگويم درباره كسى كه در عظمت به جايى رسيد كه به معراج رفت و مهمان خدا شد. كسى كه مى‏فرمايد: اگر برده‏اى مرا براى غذاى ساده‏اى در فاصله دورى دعوت كند مى‏پذيرم. در عظمت او همين بس كه براى سفر آسمانى‏اش بُراق و مركب آسمانى حاضر مى‏شود، امّا فروتنى‏اش تا آنجاست كه بر الاغ بى‏جهاز سوار مى‏شود. در عظمتش بايد بگوييم: جبرئيل از طرف خدا به او سلام مى‏رساند و در تواضعش بايد بگوييم: به كودكان مكه سلام مى‏كرد. به هنگام سجده، پيشانى و قلب خود را تسليم خدا مى‏كرد و در همان حال، كودكان خانه كه پيامبر را در سجده مى‏ديدند بر پشت او سوار مى‏شدند و آن حضرت سجده را طولانى مى‏كرد تا بازى بچه‏ها بر هم نخورد. الله‏اكبر! در يك لحظه، هم با خداى هستى به راز و نياز مشغول مى‏شد و هم بازى كودكان را پاس مى‏داشت و مهر و عاطفه نسبت به آنان را از دست نمى‏داد ... . همه ابعاد شخصيّت آن عزيز را نمى‏توان نوشت، نمى‏توان گفت و نمى‏توان تصور كرد. دنيا بايد اين احترام به كودك را مشاهده كند و از شعارهاى بى محتواى خود براى حقوق انسان و زن و كارگر و كودك شرمنده شود... در معاشرت‏ها مزاح مى‏كرد اما هرگز از مرز حق هرگز خارج نم

فایل های دیگر این دسته