صفحه محصول - دانلود فرهنگ-،-خودآگاهی-و-اینترنت-26-ص

دانلود فرهنگ-،-خودآگاهی-و-اینترنت-26-ص (docx) 26 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 26 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

فرهنگ ، خودآگاهی و اینترنت روانشناسان فرهنگي براي مدتي به دليل طرح اين مسأله مشهور بودند كه خودآگاهي يا شناخت خود تا حد زيادي تحت تأثير مرزهاي فرهنگي و ساختارهايي همچون جغرافيا قرار مي‌گيرد:به عنوان مثال،فرهنگ كشاورزي و مبتني بر نظام اشتراكي در قياس با فرهنگ‌هاي به اصطلاح غربي يا فردگرا مستقل‌ترند.فناوريهاي ارتباطي مدرني همچون اينترنت تمايرات بين فرهنگ‌ها را كمرنگ‌ كرده است.مرزهاي جغرافيايي را از ميان مي‌برند و مسایل جديدي را درخصوص مفاهيم روانشناسي خود(2) پديد مي‌آورند. در مقاله حاضر مفاهيم (معاني) روانشناختي اين شبكه جهاني به مثابه بافتی فرهنگي را بررسي مي‌كنيم.همچنين به اين سؤال نيز مي‌پردازيم كه آيا اينترنت مفهوم مستقل و انفرادي (فردي) خود را تقويت مي‌كند؟ ادامه مقاله رو بخوانید! مسلماً فناوري‌هاي ارتباطي همچون اينترنت قادرند مرزهاي جغرافيايي را برداشته و تمايزات ميان آنچه فرهنگ‌هاي سنتي خوانده مي‌شود را از ميان ببرند.بنابراين،اين فرهنگ‌ها و افراد موجود در آنها چه معنايي دارند؟معناي روانشناسي خود چيست؟در اين مقاله برآنم تا معاني روانشناختي اين شبكه را به مثابه بافتی فرهنگي بررسي كنم همچنين به اين سؤال هم پاسخ خواهم گفت كه آيا اينترنت مفهوم مستقل و فردي خود را تقويت مي‌كند؟اين مقاله كوششي است در جهت دسته‌بندي برخي آرایي كه خود مقدمه‌اي‌اند براي مطالعه تجربي رابطه بين خودآگاهي،فرهنگ و كاربرد اينترنت.در ابتدا نگاهي گذرا داريم به وضعيت استفاده از اينترنت و آنچه روانشناسان تاكنون در باب تأثير [آن] بر افراد بيان كرده‌اند.هسته اصلي اين پژوهش برخاسته از يك رويكرد فرهنگي به روانشناسي است كه مي‌كوشد تا تجربه انسان و مفهوم خود را درارتباط با فرهنگ كه براي بررسي فرهنگ اينترنت وتأثير آن بركاربرانش ضروري است،بافتي كند. زندگي آن‌لاين بنابر آمار 66ميليون آمریكايي در سال 1998 آن‌لاين بودند،اين رقم در سال 1999 ،83 ميليون(3) و اكنون بيش از نيمي از جمعيت ايالات متحده آن‌لاين هستند.(4) مردم آمريكا در كل درخصوص استفاده از اينترنت و افزايش دسترسي به آن نظر مساعدي دارند(خوش‌بين‌اند).(5)ما شاهد اشتياقي مهار ناشدني به اينترنت هستيم.طبق نظرسنجي اخير موسسه گالوپ(6) مردم برخي امور خود از جمله كسب اطلاعات(95% كاربران)،ايميل (89%كاربران)،چت (21% كاربران) و خريد (45% كاربران) را به صورت آن‌لاين انجام مي‌دهند. شايد مهمترين نكته اين باشد كه بيش از نيمي از‌ آمريكايي‌ها در خانه‌ خود به اينترنت و ايميل دسترسي دارند.(7) به رغم دغدغه هاي اخير در خصوص ايمني آن‌لاين،انگيزه مردم از استفاده از اينترنت براي مقاصد تجاري همچنان مشخص نيست.نظرسنجي‌هاي اخير نشان مي‌دهد كه مردم درخصوص كامپيوتر و اينترنت نظر بسيار مساعدي دارند. از ميان كساني كه از اينترنت استفاده مي‌كنند،72% از كاربران آمريكايي معتقدند كه اين وسيله زندگي آنها را بهبود بخشيده است.( در نظرسنجي مشتركي كه توسط راديو سراسري ملي،بنياد خانواده كايزر(9) و مدرسه دولتي كندي‌ دانشگاه هاروارد انجام شد،نتايج تقريباً يكسان بود.(10) جاي تعجب نيست كه اين نظرسنجي نشان داد كه کودکان در قياس با والدين خود نسبت به اينترنت خوش‌بين‌ترند.اما اين نتايج با دغه‌دغه‌هاي مربوط به تأثير شخصي فناوري بر روابط اجتماعي و زمان كمتري را با خانواده سپري كردن تناسب دارد. محققان اخيراً سرگرم بررسي اين مسأله هستند كه چگونه رشد استفاده از فناوري اطلاعات،بر افراد و جامعه در سطح گسترده‌تر تأثير مي‌گذارد. استفاده از اينترنت و انزواي اجتماعي مطالعات اخير مسایلي را درخصوص تأثيرات منفي بالقوه رسانه‌هاي جديد پديد آورده است. دانشمندان علوم اجتماعي هر روز بيش از پیش درخصوص تأثيرات شناختي و عاطفي شبكه بر كاربراني بحث مي‌كنند كه توجه ويژه آنها به پتانسيل موجود در ارتباطات نوشتاري اينترنت به مثابه ابزاري در جهت ايجاد ارتباطات اجتماعي است.خاصه در ميان روانشناسان، مجموعه‌اي از اسناد در حال شكل‌گيري است كه به برخي تناقضات شگفت‌انگيز و قابل توجهي اشاره دارند.در ظاهر امر،به نظر مي‌رسد فناوري،روابط اجتماعي را تقويت مي‌كند در عين حال روان شناسان در پي اثبات خلاف اين قضيه در مورد كاربران هستند.روانشانسان دانشگاه كارنگي ملون در اين خصوص پژوهش مفصلی را انجام داده‌اند.(اين پژوهش را هنرمندان (بازيگران) برجسته رسانه‌هاي جديد به لحاظ مالي بسيار حمايت كردند).(11)محققان(12) نحوه تأثير ارتباطات بر متغيرهاي سازگاري اجتماعي را بررسي كرده‌اند.آنچه يافتند عبارت بود از رابطه ای به ظاهر متناقص ميان افزايش ارتباطات و افزايش انزواي اجتماعي.اينترنت افزايش بالقوه‌اي در شماري از روابط اجتماعي ايجاد مي‌كند در عين حال،در بسياري از موارد،آن روابط به نحو آشكاري باروابط آف‌لاين افرادمتفاوت است.افرادآن‌لاين تمايل دارند بهترين چهره را از خود عرضه كنند تا در واقع خود ايده‌آل خود را عرضه كنند. (13) اين مسأله تفاوتي با آنچه ما در دنياي آف‌لاين انجام مي‌دهيم ندارد اما فضاي ساختگي ارتباط آن‌لاين، بسياري از اطلاعات موجود در ارتباط آف‌لاين را از ميان مي‌برد. بسياري ازكاربران شبكه تنهابمنظور اينكه دريابندشخصي كه آنها بطور آن‌لاين او را مي‌شناسند،دقيقاً همان شخصي نيست كه بطور آف‌لاين در نظر دارند،ارتباطات آن‌لاين خود را افزايش مي‌دهند.(14)من در اينجا قصد بزرگ كردن داستان‌هاي مردان 50 ساله‌اي كه خود را به شكل دخترهاي نوجوان درمي‌آورند ندارم،اما در مصاحبه‌اي كه با مردم داشتم،اغلب آنها معتقد بودند در بيان هويت خود صادق‌اند و احساس مي‌كنند كه مخاطب آنها نيز در اينترنت صادق است.آنها همچنين ابراز می نمودند که چگونه در ارتباط حضوري با افراد،تقريباً با عكسي مواجه نشدند كه برايشان بيگانه باشد.(15) برخي جايگاه‌هاي ارتباط آن‌لاين،بحثهاي خارج از موضوعات تعريف شده در فهرست ايميل،تابلوي اعلانات يا اتاق چت را تشويق مي‌كنند.نكته جالب اينكه سندي بي‌اعتبار مي‌گويدهمجنس بازان زن و مرد در انتقال روابط از آن‌لاين به آف‌لاين موفق‌ترند.(16)از ديگر فاكتورهاي مؤثر آنست كه گفتمان آن‌لاين در قياس با ارتباط آف‌ لاين آهسته‌تر و زمان‌برتر است.بنابراين يكي ديگر از شرايط، شرايطي است كه افراد در آن،زمان را به طور آف‌لاين و دور از شبكه سر مي‌كنند و كمتر به ارتباطات اجتماعي آن‌لاين مي‌پردازند. پژوهش دانشگاه كارنگن ملون نشان مي‌دهد زمانيكه صرف ارتباط اجتماعي رودررو مي‌شود، بر سازگاري، انزوا و رفتار اجتماعي تأثير مي‌گذارد(17) و اين يافته‌ها در شرايط ديگر نيز عيناً اجرا شده‌اند.شركت‌كنندگان پژوهش دانشگاه استنفورد نشان دادند كه آنها زماني را كه صرف ارتباطات آن‌لاين مي‌كنند به قيمت از دست دادن زمان براي ساير فعاليتهاي اجتماعي است.(1پژوهشي كه به طور مستقيم به رابطه بين استفاده از اينترنت و انزواي اجتماعي پرداخته بود نشان داد كه بين تعداد ساعاتي كه صرف اعتبار آن‌لاين؛ انزواي اجتماعي و عاطفي مي‌شود رابطه آشكاري وجود دارد.(19) در پژوهشي كه اخيراً در مورد 1300 دانشجو در 8 مؤسسه انجام گرفته است، 10% از شركت‌كنندگان در اين پژوهش،از اينترنت براي سنجش ميزان تأثير آن در مطالعاتشان استفاده كردند.(20) اين يافته‌ها واكنش‌هايي را در پي داشته است.در عين حال،تنها در جاهايي كه كانال‌هاي ارتباطي آف‌لاين و نيز آف‌لاين وجود داشته‌اند،نتايج متضاد بدست آمده است.به عنوان مثال در اثر اخيري از پروژه اينترنتي پيو،(21) مشخص شد كه زنان،اينترنت را فرصتي براي گسترش ارتباطات اجتماعي نهادينه شده،ارتباط با دوستان و خانواده دانسته‌اند ومعتقد بودند كه اينترنت سبب مي‌شود احساس وابستگي و تعلق بيشتري كنند و اين وسيله به لحاظ عاطفي آنها را تقويت مي‌كند.بنابر پژوهش‌هاي روانشناختي انجام شده درخصوص تأثير رسانه‌هاي جديد بر جامعه، پيش‌كشيدن كابوس اعتياد به اينترنت يا بحث درباره ي اينكه آيا كامپيوترها اذهان ما را مختل مي كنند،بيهوده است.آنچه از همه جالب‌توجه‌تر است، عدم موفقيت در بافتي كردن تجربه فردي كاربر اينترنت در يك بافت اجتماعي وسيع‌تر است.اينگونه مطالعات صرفاً بر متغيرهاي شخصيت تأكيد دارند و به بافت فرهنگي تجربه انساني كاري ندارند.مطمئناً‌ بسياري خواهند گفت كه اين بررسي‌ها خارج از حوزه روانشناختي است.اما سنتی ديرپا در روانشناسي وجود دارد تحت عنوان روانشاسي فرهنگي و ميان فرهنگي كه ويلهم وونت،(22) پدر روانشناسي مدرن ـ اگر نگوييم مؤسس آن ـ دست كم پيش قراول آن بود.(23) فرهنگ و روانشناسي: خودآگاهي چشم‌انداز ميان فرهنگي سنتي در روانشناسي،درحمايت از ارزشهاي فرد محور در مقابل ارزش‌هاي خانوادگي و ملي به نحوه ي تفاوت غرب فردگرا و شرق جمع‌گرا اشاره مي‌كند.در عين حال،اين چشم‌انداز،ميكروسكوپي انسان‌شناختي در دست نمي‌گيرد تا ببيند كه بسياري از ارزش‌هاي جمع‌گرا در غرب نيز ارزش محسوب مي‌شوند(نظير ميهن‌دوستي) و غربي‌ها همچنان پايبند قوانين قشربندي اجتماعي ـ اقتصادي هستند.به عنوان مثال،آمريكايي‌ها ممكنست از موفقيت آزادي سخن بگويند اما آزادي،در بطن شرايطي از قوانين و لوازم «فرهنگي شده» يا «اشتراكي شده»‌اي است كه اين گروه آن را تأييد كرده‌اند. تمايزات عمدتاً ناشي از مسایل مربوط به ارجاعات بين فردگراها وجمع‌گراها است اما به اعتقاد من اينها در واقع،بيشتر پديده‌هاي زباني و معناشناختي‌اند تا پديده هاي خارجي و عيني.به عنوان مثال،اثر تكراري ترينديز،ام سي كاسكر،و هوي(24) حاكي از تقابل میان دانشجويان آمريكاي شمالي و چيني دارد.در اين اثر دانشجويان آمريكايي عمدتاً توصيفهاي شخصي‌اي را برمي‌گزينند كه اصطلاح محور هستند(و منعكس كنده ويژگيهاي شخصي‌اند تا اهداف گروهي).يك دانشجوي آمريكاي شمالي ممكنست اين جمله را بگويدكه«من باهوش هستم»اما مي‌توان گفت كه او نيز (همانند جمع‌گرايان) طرفدار اهداف يا استانداردهاي گروهي و جمعي است.در واقع،او درحال يكي شدن بافرهنگ گسترده‌ترافراد باهوش وجايگزين كردن خود(مذكريا مؤنث) با ساختار آن گروه است.تا دهه 1990 زماني كه روانشناسان تفاوت‌ فرهنگي را بررسي مي‌كردند،بر اساس هويت‌هاي فردگرا و جمع‌گرا و جوامع مي‌انديشيدند و شايد چنين تفكري درخصوص رشته‌هاي ديگر نيز وجود داشته باشد.روانشناسان فرهنگي، مقارن با تغيير در روابط بين شرق و غرب،به انحاء مختلف به تفاوت‌ها توجه بيشتري كردند و متغيرهاي معنادارتر را در ارتباط با فرهنگ و هويت، مدنظر قرار دادند. خاصه،ماركوس و كيتاياما(25) وسينگليز(26) چارچوبي نظري (مفهومي) تهيه كردند كه خودآگاهي فردي يا به عبارت دقيق‌تر خودشناسي را در ارتباط با هويت فرهنگي بررسي مي‌كرد.آنها اين ساختار را به دو متغير تقسيم كردند:متغيرهاي مستقل و غيرمستقل و ابراز نمودند كه اين متغيرها دو به دو ناسازگار يا قائم نيستند بلكه در شخص به صورت رشته‌هايي،با هم همزيستي دارند و توسط عوامل (تعيين‌كننده‌هايي) فرهنگي تقويت ياسركوب مي‌شوند.(27)خودآگاهي مستقل، واحد و ثابت است كه تأكيد بر توانايي‌ها، افكار، احساسات دروني و توجه به منحصربه فرد بودن و تقويت، اهداف شخصي آن را تعديل مي‌كند.خودآگاهي وابسته به هم،انعطاف‌پذير و متغير است كه بر نقش و روابط مردم و جايگزيني مناسب افراد تأكيد مي‌كند.امتياز استفاده از خودآگاهي به مثابه مدلي براي توصيف فرد در ارتباط با جامعه آن است كه خودآگاهي درجات مختلف مفاهيم مستقل و وابسته به هم را در ارتباط با فرهنگ توضيح مي‌دهد.جاي تعجب نيست كه یکایک اين متغيرها بامفاهيم سنتي‌تر فردگرايي و جمع‌گرايي كاملاً در ارتباطند.(2 درعين حال، خودآگاهي ياخودشناسي تاحد زيادي تحت تأثيرمرزها وساختارهاي فرهنگي نظير جغرافيا قرار مي‌گيرد: به عنوان مثال فرهنگ‌هاي جمع‌گرا و روستايي،به هم وابسته‌تر هستند(29) تا فرهنگ‌هاي به اصطلاح فردگراي شهري.(30) نظر به همپوشاني بالقوه ميان متغيرهاي مستقل و وابسته به هم،به عنوان مثال مي‌توان ملاحظه كرد كه چگونه جوانب فرهنگي جمع‌گرا را مي‌توان در جوامع فردگرا يافت.افراد واقع در فرهنگ‌هاي غربي،عمدتاً خودآگاهي‌هايي دارند كه در تمام شرايط ثابت‌اند يا دست كم افرادي كه از پيش زمينه ای فردگرايانه برخوردارند خود را چنين مي‌پندارند.افراد فرهنگ‌هاي جمع‌گرا بر شباهتهاي مشترك خود با يك گروه قابل تشخيص،تأكيد دارنداما اين مسأله را شايد بتوان درخصوص غربيها نيز عنوان نمود.من بين آنچه آْن را ارزش‌ مي‌خوانيم و آنچه واقعيت است تمايز قائل مي‌شوم.به اعتقاد من ميان اين دو فاصله و تمايز وجود دارد.توضيح اينكه، فرهنگ ممكنست بمعناي هر اجتماعي باشدكه خصيصه ای وحدت‌بخش داشته باشد: ديني (مسيحي يا يهودي)، جغرافيايي (آسيايي يا آفريقايي)، موقتي(31)، پزشكي (افرادي كه با ايدز ياسرطان دست و پنجه نرم ميكنند)،رواني (خبرن،اسكيزوفرني)،شخصيتي (افراد شب‌زنده‌دار،افراد سحرخيز،افراد درون‌گرا و برون گرا) يا حتي موقتي باشد- مثلاً ممكنست من براي مدتي به فرهنگ كساني درآيم كه از روزگار بدی برخوردارند.من در تمام فرهنگ‌ها خود را در حال ساختن خودآگاهي خود مي‌يابم.امكان دارد كه بخواهم در تمام شرايط و قلمروهاي مختلف وجودم ثابت بماند،اما اين مسأله در عمل تجربه‌ام را از خودم محدود مي‌كند.نظر به مثال‌هايي كه زده شد مي‌توان دريافت كه انسان بخشي از فرهنگ‌هاي بسياري است و امكان ندارد كه با يكي صرفاً،يكسان گردد.انجام چنين كاري تمريني است براي محدود كردن خودآگاهي. (32) اما احتمالاً ممكن است فرهنگي براي افرادي كه به لحاظ فرهنگي محدود هستند وجود داشته باشد.ساخت خودآگاهي از همان آغاز، انبوهي از آثار علمي را در حوزه فرهنگ،هويت و كاركرد اقتباسي پديد آورده است.كراس و مدسان(33) در بررسي تفاوت‌هاي جنسي دريافتند كه مردان درك مستقل‌تري نسبت به خود دارند.حال آنكه زنان از خودآگاهي‌هاي به هم وابسته‌تري برخوردارند.جالب آنكه به نظر مي‌رسد خودآگاهي نه تنها تحت تأثير جنس يا سياست قرار مي‌گيرد بلكه موقعيت اقتصادي ـ اجتماعي نيز مي‌تواند آن را تغيير دهد.در فرهنگهای وابسته به هم،آنها كه ازموقعيت اقتصادي ـ اجتماعي بالاتري برخوردارند،بيشتر ميل به انفرادي كردن جايگاه خود در آن فرهنگ داشته اند.(34) سن و سال نيز ظاهراً تأثير مشابهي دارد.دست كم درجوامع آسيايي،هرچه افرادمسن‌تر باشند خودآگاهي‌ آنها نيز مستقل‌تر است.(35) شواهد نشان مي‌دهد كه خودآگاهي مستقل با رقابت درارتباط است.(36)بعلاوه مشكلات روانشناختي نظير افسردگي ظاهراًهنگامي بروز مي‌كنندكه خودآگاهي فرد با ساختارهاي عمده اجتماعي كه فرد در آنها زندگي و كار مي‌كند سازگار نباشد،(37) اين همان چيزي است كه به لحاظ گفتاري به شوك فرهنگي معروف است و سرانجام درخصوص رسانه‌ها تمايل شخصي به تبليغات نيز تا اندازه‌اي تحت تأثير خودآگاهي است.به عنوان مثال، تبليغاتي كه پيوستگي يا اشتراك رانشان مي‌دهند،عمدتاً براي افراد بهم وابسته‌اند حال آنكه تبليغاتي كه ازرفتار خودمختارانه حمايت مي‌كنند به افراد مستقل تعلق دارند.با اين همه، به رغم اين عمق كار، در ادبيات روانشناسي هيچ چيز وجود ندارد كه نشان‌گر رابطه خودآگاهي با هر رسانه ديگر،خاصه رسانه‌هاي جديد باشد. اينترنت به مثابه فرهنگ مشخص نيست كه اينترنت بر روانشناسي خود چه تأثيري خواهد گذاشت خاصه از آن رو كه اين وسيله روز به روز جهاني‌تر شده، راه خود را در درون فرهنگ‌هاي روستايي و سنتي به هم وابسته باز مي‌كند.مي‌توان توصيفي افراطي در خصوص ديدگاه‌هاي به هم وابسته از خود در ارتباط با جامعه ارایه نمود.به نظر مي‌رسد كه اينترنت به جوانب فرهنگهاي مختلف(فردگرا و جمع‌گرا) امكان مي‌دهد تا دريكديگر نفوذ كنند.نظر به ميليون‌ها كاربر شبكه و علایق مختلف آنها،اينترنت چه فرهنگي را مي‌سازد؟آيا اينترنت فرهنگی عمدتاً فردگراست يا جمع‌گرا؟ آيا اينترنت فضاهاي شخصي را در زندگي شهري كوچك ايجاد مي‌كند يا گمنامي زندگي شهرنشيني را تقويت مي‌كند؟ يا اينترنت محلي است كه خلوت ندارد تا افراد در آن بتوانند به حياط پشتي خود نظر افكنده و هر كس در آن وظيفه خود را بداند يا محلي دوستانه‌تر باشد كه همه اسم یکدیگر را بدانند؟ آيا فضاي مجازي، محلی دوستانه است؟ آيا ما واقعاً راجع به دهكده جهاني يا نوعي جنگل شهري صحبت مي‌كنيم؟نظر به خودآگاهي، بررسي اينكه آيا ما خاصه در تعيين وابستگي‌هاي سالم بوم‌شناختي در ارتباط با وابستگي‌هايي كه آسيب شناختي يا عمل غير عادي هستند، هر ارزشي را به يك فرهنگ و نه فرهنگهاي ديگر نسبت مي‌دهيم،دشوار است.من به عنوان يك انترن باليني معتقدم كه آن ارزش،به وابستگي‌هايي منسوب مي‌شود كه رضايت بخش و به لحاظ عاطفي تقويت‌كننده هستند و به لحاظ شناختي،وابستگي‌‌هايي‌ هستند كه رشد را افزايش مي‌دهند.بنابراين،وابستگي‌هاي كامپيوتري، در فرهنگي شبكه چگونه‌اند؟شبكه ظاهراً مجالي است كه در آن وابستگي‌هاي بي شمارند يا دست كم بيش از زندگي عادي هستند.اما آيا مي‌توان گفت كه اين وابستگي‌ها رشد را تقويت مي‌كنند؟الن آلمن(3 در مقاله كوتاهي در نشريه هارپر به نيكي جوهر اين مسایل را يافته است. او با چند جنبه اساسي رسانه‌هاي جديد مواجه مي‌شود و بسيار هوشمندانه مي‌گويد اينترنتي كه روز به روز تجاري مي‌شود به يك خودشيفتگي بسيار بچه‌گانه،و يك خودپرستي، متمايل مي‌شود.او حسن تعبيرهاي رسانه‌هاي جديد را توصيف مي‌كند: "كامپيوتر من،ياهوي من". رسانه ها سبكي از شخصيت و وجود را به ما تحميل مي كنند. براي مثال من در منزل كامپيوترم را با همسرم شريك مي شوم و هر دوي ما بلافاصله با يك نرم‌افزار و صور آن‌لايني مواجه مي‌شويم كه ما را مجبور مي‌كند كه خودمان را به صورت فردي درآوريم، معرفي‌مان از خودمان در دنياي كامپيوتر مانند جزيره جدا شده مي‌شود. جفت بودن يا گروهي بودن در دنياي آ‌ن‌لاين بسيار دشوار است.آيا تاكنون سعي كرده‌ايد با دوست خود يا شخص ديگري در شبكه سير كنيد؟كاربر اينترنت با اين وسيله مي‌تواند تجربه‌اش را بگونه‌اي بسازد كه با ساير رسانه‌ها مثل تلويزيون،راديو و چاپ بسيار متفاوت است.سايت‌هاي پورتال، راديونت، پيشنويس تقسيم فايلها بين كاربران و سرويس‌هاي خبري رايج،روند خريد را فردي كرده‌اند(39) اين ابزار و صدها ابزار ديگر تجربه ای بسيار فردي شده را به افراد ارایه مي‌كنند.همه اين ابزار آلات شخصي‌كننده راه افراط را پيموده‌اند و من فكر مي‌كنم آنها به نوعي از بينش فردگرايي منتهي می شوند كه چنانچه مورد توجه قرار نگيرد،روابط اجتماعي و مهمتر مسووليت اجتماعي را كاهش مي‌دهد.اينترنت تجربه‌اي مجازي را صرفنظر از فرهنگ زندگي آف‌لاين در اختيار ما مي‌نهد: خريد،سفر و كار، همگي در خانه انجام مي‌شود،حتي مي توانيد درمان شناس خود را نيز در خانه ‌بينيد.اين امر به قول آلمن،"غايت به حاشيه راندن هستي است".عجيب آنكه،برخي ترسيده‌اندكه فناوريهاي اطلاعات ممكنست فضاي شهري را متروكه كند،(40) هرچند اين روند ممكن است بيشتر جايگزين حومه شهر شود.كن گرگن(41) سال گذشته در كنفرانس «فناوري و هويت» كه در دانشگاه كرنل برگزار شد،درخصوص پديده سيلوهاي ايدئولوژيكي كه در اينترنت بوجود آمده است سخن گفت كه اين سيلوها به افراد منزوي فرصتي مي‌دهند تا زبان و آراء مشترك بيابند و آراءشان را حتي بدون كمك فرهنگهاي ديگر تثبيت كنند.مسلماً،اين امر بسته به اينكه آيا شمابراي ديدگاه‌هاي افراد ديگر گروه ارزش قایل هستيد ياخير،مي‌تواند هم خوب وهم بد باشد. اما آنچه شبكه تاكنون فراهم نكرده،فضاهاي عمومي مجازي‌اي است،مانند فضاهاي عمومي زندگي آف‌لاين،كه ما در آن مجبور مي‌شويم با كساني كه ديدگاه‌هاي متفاوت دارند صحبت كنيم.اندرو شاپيرو(42) مدير نهاد سياستگزاري اينترنتي آسپن نيز مسأله شخصي‌سازي را مورد بررسي قرار داده است.او مي‌گويد"تمايل به شخصي‌سازي بسيار است.اما... سفارشي كردن كامل زندگي،ارتباط جوامع محلي را كه بسياري از آنها پيش‌تر به نحو تأسف‌باري ضعيف شد‌ه‌اند،ضعيف مي‌كند".اين بدان معنا نيست كه زندگي همراه با شبكه فرصتي براي تجربيات مشترك فراهم نمي‌كند،بلكه بايد پرسيد كه اين وسيله چه مواقعي با زندگي بومي كاربر پيوند مي‌خورد و خاصه اينكه جوامع آن‌لاين ديرپا و يكپارچه(به هم پيوسته)،جوامعي هستند كه اعضاي آنها درابتدا يكديگر را درفضاي آف‌لاين ملاقات كرده‌اند و تقريباً روابط نزديكي در زندگي با هم داشته‌اند.نظر به تأثيرات بالقوه شخصي‌سازي و بينش فردگرايي،آيا وب را مي‌توان فرهنگی متحد شده در نظر گرفت يا آيا مي‌توان آن را مجموعه‌اي از وابستگي‌هاي يك بعدي توصيف نمود؟من بعنوان يك محقق مايلم بدانم كه آيا افراد مي‌توانند با زندگي همراه با شبكه خود را تطبيق دهند و همچنان در زندگي آف لاين نيز مؤثر و كارآمد باشند؟خودآگاهي،انعطاف‌پذير است و مي‌توان آن را در اولويت قرار داد يا توصيف نمود،(43) بنابراين به نظر مي‌رسد كه اين مسأله امكان پذير است.نيز امكان دارد كه ما به منظور عمل كردن در جهانی سيمي نيازمند دو فرهنگي‌تر شدن باشيم(هم فرهنگ مستقل و هم به هم وابسته).در اختيار داشتن هر دوي اين فرهنگ‌ها ظاهراً براي برقراري ارتباط وعمل كردن در فضایي چندفرهنگي ضروري است.(44) تازمانيكه درخصوص اين سؤالها تحقيق شود،همه،صرفاً بحران‌سازند.همانگونه كه درآغاز مقاله گفتم،اين تأملات ابزاري براي طبقه‌بندي افكارم با هدف انجام تحقيقي تجربي درخصوص اين پديده‌ها بوده اند.بدين منظورتصميم گرفته‌ام پژوهشي درخصوص خودآگاهي آغاز كنم و تأثيرات موقعيت جغرافيايي،وسعت و بعد جامعه و زبان را در آن (خودآگاهي) و ارتباط آن با استفاده از اينترنت و انزواي اجتماعي را بررسي كنم. نتیجه گیری نيل پستمن(45) درسخنراني خود درجلسه افتتاحيه انجمن محيط زيست ورسانه از ماخواست تا اخلاق را در رابطه با فناوري وشيوه‌هاي برقراري ارتباط درنظر بگيريم.بعنوان بخشي از اين درخواست،به ما يادآوري شد كه بررسي كنيم كه چگونه فناوري،كاربرد خود را شكل مي‌دهد.يعني چگونه هر نوع فناوري روش استفاده از آن را ديكته مي‌كند؟ اين همان نكته‌اي است كه مرا از نظام روانشناسي به اكولوژي رسانه‌ها برد و البته از طريق مطالعه آثار انديشمنداني چون والتر آنگ،ايليش و ساندرز و مارشال ام سي لوهان.(46) به اعتقاد من ما نه تنها بايد اين پديده‌ها را بررسي كنيم بلكه بايد عمل كنيم و من نمي‌توانم فوراً يك نسخه تجويز كنم ـ اين مسایل پيچيده‌اند و مطالعه بيشتري را مي‌طلبند،اما دست كم مي‌توانيم درباره نحوه ايجاد يك رسانه جديد،يك رسانه مدني و نه صرفاً يك رسانه شخصي بينديشيم.

فایل های دیگر این دسته