پاورپوینت رژیم پهلوی چونان رژیم سلطانی (pptx) 10 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 10 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
موضوع: رژیم پهلوی چونان رژیم سلطانی
مقدمه
رژیم پهلوی آخرین رژیم پادشاهی است که پس از بر چینش، بر ایران پادشاهی کردند. پایان کار این رژیم مصادف با انقلاب 1357 بود که پس از ۲۵۰۰ سال حکومت پادشاهی سقوط کرد و به جمهوری اسلامی تبدیل شد.
پایهگذار این سلسله رضا شاه بود که پس از خلع مقام وی پس از اشغال ایران درجنگ جهانی دوم، پسرش محمد رضا پهلوی به پادشاهی رسید. این دو نفر تنها پادشاهان این سلسله بودند که در مجموع ۵۳ سال بر ایران حکمرانی کردند.
دوران سلطانیسم رضاه شاه از 1933 تا 1941، و دوران سلطانیسم پسرش در فاصله سالهای 1963 تا 1977 بود.
رژیم پهلوی مانند همه رژیمهای پیش از آن رژیمی استبدادی بود هرچند مدتی طول کشید تا رضاه شاه و نیز محمد رضاه شاه حکومت مطلقه و استبدادی خود را مستقر سازند. به طور دقیق دوران سلطانیسم رضاه شاه از 1933 تا 1941، و دوران سلطانیسم پسرش در فاصله سالهای 1963 تا 1977 بود.
پیشروی رضاه شاه به سوی قدرت با مقاومت گروهی از زمینداران و بازرگانان روبرو شد
منافعی که انقلاب مشروطه بر زمینداران و بازرگانان داشت باعث شد که این دو گروه در مقابل رضاه شاه قرار بگیرند
1)حقوق بازرگانان عمده ای که زمین ها را از طرق خرید به دست اورده بودند مجددا تایید کرد
2)بازرگانانی که خواهان بدست آوردن زمین از طریق خرید بودند را تشویق کرد
3)مالکیت سرمایه را تقویت کرد
4)منافع بازرگانان را تامین کرد
از این رو شگفت آور نیست که پیشروی رضاه شاه به سوی قدرت در فاصله سال های 1921و 1926 دورهای که وی در آن ابتدا وزیر جنگ، سپس نخست وزیر و سرانجام شاه شد با مقاومت گروهی از زمینداران و بازرگانان روبرو شود
حکومت رضاه شاه پس ا ز تاجگذاری بیش از ان که یکسره سلطانی باشد هنوز اقتدار گرا بود.
حکومت رضاه شاه پس از تاجگذاری در سال 1926بیش از ان که یکسره سلطانی باشد هنوز اقتدار گرا بود. زیرا وی همچنان به راهنمایی گروه کوچکی از سیاستمداران مهم که ریشه در عصر قاجار داشتند گوش سپرده بود.
تا سال ۱۹۲۳ مجلس به سطح ابزاری بی قدرت در دست دولت تنزل یافته بود.
به هر حال، تا سال ۱۹۲۳ مجلس به سطح ابزاری بی قدرت در دست دولت تنزل یافته بود و تقریبا همه مشاوران اولیه شاه (چه رسد به منتقدان و مخالفان) از کار بر کنار، تبعید، زندانی، کشته یا کاملا نوکر شده بودند. در آن سال عبدالحسین تیمورتاش وزیر بسیار نیرومند دربار دستگیر و سپس در زندان کشته شد، و اندکی بعد جعفرقلی خان سردار اسعد بختیاری رفیق صمیمی شاه و وزیر جنگ به همین سرنوشت دچار گشت. سقوط تیمورتاش هم جنبه نمادین داشت و هم نشانه بروز بیماری بود. نمادین بود بدین دلیل که وی تا آن زمان دومین شخصیت قدرتمند کشور به شمار می رفت و توانسته بود اختیارات و قدرت مستقل چشمگیری کسب کند؛ حکایت از بروز بیماری می کرد چون قربانی شدن کسانی که ستون فقرات رژیم تازه را ایجاد کرده بودند به دست خود آن رژیم، گرایش فزاینده از دیکتاتوری اقتدارگرا به استبداد سلطانی را آشکار می ساخت.
اشغال کشور توسط متفقین
در زمان اشغال کشور توسط متفقین در سال ۱۹۴۱ کشور رسمآ بیطرف بود.
رضاشاه به نفع پسرش محمدرضا از قدرت کناره گرفت، ولی متفقين رسم اداره کشور را به دست نگرفتند. براساس پیمانی که در تهران به امضا رسید، مقرر گردید سربازان متفقین تا پایان جنگ در ایران بمانند و از امکانات کشور استفاده کنند، ولی در مقابل، استقلال و تمامیت ایران را محترم شمارند. اگر رضاشاه از پایگاهی اجتماعی در کشور برخوردار بود چه بسا می توانست خود این پیمان را امضا کند و بر سر قدرت باقی بماند، چون آمادگی این کار را داشت. از این رو افتادن سریع وی از سریر قدرت، نه تنها نتیجه اشغال ایران، بلکه به این دلیل نیز بود که وی بیشتر ایرانیان را از خود بیزار کرده بود. از همان دم که رضاشاه کناره گیری خود را اعلام کرد، حتی پیش از آن که کشور را ترك گوید، نمایندگان مجلس که به جای برگزیده شدن از سوی مردم بیشتر بوسیله دولت دست چین شده بودند، زدن اتهام دیکتاتوری، خودکامگی، فساد و چپاول اموال خصوصی به وی را آغاز کردند.
فرمانروایی سلطانی شاه
سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۷ دوره فرمانروایی سلطانی شاه است. دو عامل اصلی این دگرگونی بنیادین را ممکن ساخت. نخست، اصلاحات ارضی زمینداران را از میان برداشته و قدرت اجتماعی - سیاسی ایشان را به دولت منتقل کرده بود. همزمان، رویارویی دولت با مخالفان مذهبی و شکست آنها، به کاهش نفوذ مستقل این گروه در امور سیاسی و اجتماعی کمک کرد و شالودۀ قدرت اقتصادی ایشان تضعیف گردید. دوم، در آمدهای فزاینده نفتی که مستقیم به خزانه دولت سرازیر می شد، منابع مهم مالی و ارزی در اختیار شاه قرار می داد. به هر حال، این درآمدها که مستقیم به دست دولت می رسید و توزیع می شد، دولت را قادر ساخت که پروژه های عمرانی را تأمین مالی کند، شبکه نظامی۔ بوروکراتیك خود را گسترش بخشد، و پیروان خود را در میان روشنفکران افزایش دهد. بدین سان، شاه که عملا دولت هم بود، به گونه فزاینده از جامعه و اقتصاد ایران مستقل می شد، در حالی که جامعه و اقتصاد هر چه بیشتر به شاه و تصمیماتش وابسته می گشت.
تأکید بر این نکته اهمیت دارد که تغییر یافتن اقتدارگرایی به سلطانیسم، نتیجه دور شدن شاه از اتحاد پیشین با زمینداران و دستگاه مذهبی و نیز استقلال فزاینده وی از اقتصاد داخلی (و کمکهای خارجی) در سایه درآمدهای در حال افزایش نفت بود.
دولت و فساد رسمی
در زمان رضاشاه، ایران هنوز فقیر و دولت در حال بازسازی شدن به شیوه های اروپایی بود. هر دو این عوامل باعث محدود شدن فساد عمومی، در مقایسه با دوره های بعدی می گردید.
نوسازی دولت مایه برطرف شدن ظاهری برخی شیوه های فساد رسمی که تا انقلاب مشروطه آشکارا اعمال می شد، گردید. برخورد خود رضا شاه با فساد رسمی، دست کم در مقایسه با برخورد پسرش با این موضوع، منحصر به فرد بود. وی با فساد رسمی سخت مخالف بود و در صورت فاش شدن کوچکترین فساد دولتی به هیچ وجه آن را برنمی تافت. ولی در همان حال، خودش با دست اندازی نظام مند به اموال عمومی و خصوصی ثروت فراوانی گرد آورد. این که رضاشاه به هیچ کس جز خودش اجازه دزدی نمی دهد، ضرب المثل شده بود. با وجود این، در زمان وی فساد رسمی چشمگیری وجود داشت، تا آنجا که بسیاری از مقامهای دولتی و سیاستمداران درگیر اختلاس و خرید و فروش مشاغل دولتی بودند.