صفحه محصول - مقاله تاريخ ايران يا تاريخ طبری 10 ص

مقاله تاريخ ايران يا تاريخ طبری 10 ص (docx) 9 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 9 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

تاريخ ايران يا تاريخ طبری ما هرگز نخواهيم دانست که علت يا علل اصلی شکست های پياپی ايرانيان در آن روزگار چه بوده است مگر روی آثار بجای مانده کارهای تحقيقاتی و کارشناسانه صورت بگيرد. برای چنين کاری قبل از هر چيز بايد شرح نسبتا نزديکتری از حوادث به واقعيت را از درون اين آثار استخراج کرد دارا گلستان حمله اعراب به ايران و عواقب آن چهره جهان را دگرگون کرد. کم نيستند کسانی که سعی ميکنند چهره ايران و جهان را بدون حمله اعراب تصوير کنند. اگر اين حمله صورت نميگرفت ايران اکنون چگونه ميبود، جهان به چه صورتی ميتوانست باشد؟ آنچه در مورد اين حملات و جنگ ها بصورت مکتوب باقی مانده عموما منابع دست چندمی هستند که از روی آثار ديگری که دهه ها پس از وقوع حوادث نگاشته شده حداقل بيش از دويست سال پس از نگارش اوليه اقتباس شده است. شرح اين وقايع قبل از آنکه تاريخ باشند نقل روايات است، رواياتی که قطعا طی سالها از واقعيت فاصله زيادی گرفته اند. قبول اين روايات از سوی مؤلفان ايرانی آنها ميتواند علل روانی توجيه و پذيرش آسان يک واقعيت تلخ و شکستی ويرانگر باشد. "قديمترين"کتاب المغازي" يعنی شرح فتوحات حضرت محمد (ص) که بدست ما رسيده به قلم ابوعبداله محمدبن عمر الواقدی بوده است (208-130 هجری). منبع مهم تاريخ فتوحات اعراب در ايران و آسيای ميانه کتب بسياريست که ابوالحسن علی بن محمد المدايني- برده آزاد شده يک خانواده قريشی - بنام تاريخ المغازی و تاريخ الخلفا و غيرو نوشته شده است. اين کتابها بدست ما نرسيده ولی مستخرجات فراوان و مفصل از آثار مزبور در کتب مورخان بعدی از قبيل بلاذری و طبری و غيرو محفوظ مانده است" (تاريخ ايران-ترجمه کريم کشاورز) تاريخ طبری کامل ترين مجموعه ای است که بدست ما رسيده است. اين سئوال که تاريخ طبری تا چه حد قابل اتکاست و ميتواند برای تصوير آخرين سالهای امپراطوری ساسانی مورد استفاده قرار بگيرد هنوز پاسخ درخوری نيافته است. تحقيقات روی تاريخ طبری و آثار مشابه، تنها به مقايسه روايات پرداخته است و روی امانت داری نويسنده انگشت ميگذارد. بعنوان مثال آثار تحقيقی روسی به اين اکتفا ميکنند که روايات تاريخ طبری تفاوت مهمی با ديگر آثار ندارد و اين نشان ميدهد که طبری امانت داری در نقل روايت ها را نگاه داشته است، اما اين بررسی ها اساسا به اين نمی پردازد که اين روايات تا چه حد به واقعيت نزديکند و آيا امانت داری طبری در نقل روايات و احاديث بمعنای صحت در مضمون نيز هست؟ باور عمومی ميگويد: حمله اعراب زمانی صورت گرفت که امپراطوری ساسانی از "درون پوسيده", ظهور و گسترش فئوداليسم کشوری واحد را تکه تکه کرده بود و اعراب توانستند اين نظام پوسيده را که ميرفت جای خودش را به فئوداليسم بدهد را نابود کنند. اين باور اگر، تاريخ طبری يا ديگر آثار بجا مانده حقيقت محض فرض شوند درست است، اما من باور نميکنم که چنين باشد. هم طبری و هم ديگران نوشته هائی بجای گذارده اند که مملو از داده های غير عقلانی است و نمی توان بسادگی آنها را باور کرد. بعنوان مثال وقتی صحبت از قلعه ای (شهری) ميشود که هميشه "صد هزار" نگهبان بر ديوار های آن در حال نگهبانی بوده اما اين قلعه بوسيله چند هزار سپاهی عرب فتح ميشود، چگونه ميشود آنرا باور کرد؟ به روايت زير دقت کنيد "معاويه قيساريه را چندان در محاصره داشت........ معاويه آن را به قهر بگشود و در آن هفتصد هزار سپاهی مزدور، سی هزار سامری و دويست هزار يهودی بيافت. سيصد بازار در آنجا بديد که همه برپای بودند و هر شب يکصد هزار تن بر باروی شهر نگهبانی ميکردند". (فتوح البلادان- بلاذری) جالب است که بدانيم تعداد سپاهيان معاويه چند نفر بوده." او با هفده هزار تن عزم آنجا [قيساريه] کرد" (همانجا) نادرست بودن چنين روايت "تاريخی" آشکارتر از آن است که نياز به توضيح باشد، اما فرض کنيم که برای اينکه صدهزار نگهبان بر ديوار های شهری مثلا با فاصله ای 3 متری از همديگر بخواهند نگهبانی بدهند ما به سيصد هزار متر ديوار نياز داريم. آيا اساسا چنين ديواری بطول 300 کيلومتر وجود داشته است؟ و يا آن شهر اگر طبق روايت قبول کنيم که هفتصد هزار سپاهی مزدور در خود داشته، اين تعداد سپاهی بعلاوه افراد خانواده و دويست هزار يهودی و سی هزار سامری بايد شهری چند ميليون نفری بوده باشد که تنها هفده هزار سپاهی عرب آنرا تسخير ميکنند!؟ برای چنين تعدادی از ساکنان شهر چه مقدار زمين زراعتی و يا گله های گاو و گوسفند لازم است؟ روی اين زمين ها چه تعداد زارع و چوپان بايد مدام کار ميکردند؟ اين مجموع نگهبانان، زارعين و چوپانان با زنها و بچه ها روی هم به چه تعدادی ميرسيده اند؟ واضح است که چنين قلعه ای با امکانات امروزی نيز خودش بتنهائی يک کشور ميشود. از اين نمونه ها بسيار است و نشان ميدهد که ارقام ارائه شده در اين تواريخ به هيچوجه قابل اعتماد نيستند. عجيب تر اينکه اين قلعه با هفتصد هزار سپاهی و صد هزار نگهبان دائمی بمدت هفت ماه در محاصره يک سپاه هفده هزار نفری از پای در می آيد!؟ چه در روايت هائی که مربوط به جنگ اعراب مسلمان با ايرانی ها يا آنها که مربوط به سرزمين های روم شرقی ميشود، اگر اين داده ها را بپذيريم، بايد قبول کرد که اعراب ميبايست در آن زمان به صدها کلاهک اتمی مجهز بوده باشند تا توانسته باشند با تعدادی چنين اندک بر سپاهی به آن بزرگی غلبه يابند البته اينگونه سئوالات برای هيچکدام از راويان اين تاريخ ها پيش نمی آيد چون آنها ناچار به قدرت و علاقهء اله در حمايت از اعراب هيچ ترديدی بخود راه نمی دهند. وجود چنين ترديدی ميتوانسته برای مؤلفان ايرانی آزار دهنده باشد. تعداد سربازان و سپاه در جنگ ها و ارقام غلطی که در اين آثار آمده تنها اشکالشان در نادرستی آنها نيست، بلکه قبول آنها ما را به نتيجه گيريهای غلط تری در درک صحيح و علت رويداد ها ميرساند. در بارهء جنگ قادسيه سخن زياد رفته است. با توجه به داده های نادرستی که در تواريخ آمده است اکثر محققين با استناد به آنها در رابطه با علل واقعی شکست ايرانی ها به نتيجه گيری های غلطی رسيده اند و کسی فکر نکرده که آيا چنين داده هائی اساسا ميتوانند پايه های يک تحليل واقعی باشند يا خير؟ " سپاه ساسانی از لحاظ تسليحات و نفرات برتری بارزی بر اعراب داشت. ايرانيان را سرداری معروف چون رستم رهبری ميکرد. رستم علی رغم برتری بارز ايرانيان از پيکار بيمناک بود" (تاريخ ايران - ترجمه کريم کشاورز) در مورد قادسيه آمده است "رستم بپيش آمد.... و چهار ماه بين حيره و سيلحين اقامت کرد، بی آنکه اقدامی نسبت به مسلمانان به عمل آورد و يا با آنان بجنگد... مشرکان [ايرانی ها] حدود يکصد و بيست هزار تن بودند و سی پيل و پرچم بزرگی داشتند... عده مسلمانان بين نه تا ده هزار تن بود..." (بلاذری ـ فتوح البلادان) سپاه ايران بنا بر آنچه آمده است بسيار مجهزتر از سپاه اعراب بوده است و بلحاظ تعداد نيز برتری چشم گيری داشته اند. با توجه به امکانات آن زمان سلاحهای مورد استفاده جز شمشير و نيزه و تير و کمان نمی توانسته چيز ديگری باشد. دو سپاهی که با شمشير و نيزه ميجنگند بايد فاصله بسيار کمی با يکديگر داشته باشند و با شمشير و نيزه نميتوان از فاصله دور جنگيد. تنها سلاحی که ميتواند با فاصله مورد استفاده قرار بگيرد تير و کمان است که اگر کماندار قدرت بازوی کافی داشته باشد و کمانش از بهترين های آن زمان بوده حداکثر ميتوانسته تيرش را تا فاصله 40 يا 50 متری پرتاب کند و اين فاصله اگر تير قرار باشد بدن دشمن را سوراخ کند بايد به نصف تقليل پيدا ميکرد. "ابو رجاء فارسی از پدرش و او از جد وی مرا روايت کرد که گفت: من در نبرد قادسيه شرکت جستم و آن زمان مجوسی بودم. چون تازيان تيری سوی ما رها ميکردند، ميگفتيم دوک دوک که مراد از آن مغازل است. آن دوکها همچنان بر ما می باريد تا کارمان ساخته شد. گاهی يکی از مردان ما از کمان خود ناوکی رها ميکرد و آن بر جامهء کسی آويزان ميشد و از آن بيشتر کاری نميکرد و زمانی ميشد که تيری از تيرهای ايشان زره محکم و جوشن دو لای مردان ما را می شکافت" (بلاذری ـ فتوح البلادان). در اين روايت غير واقعی بودن شرح حوادث بخوبی مشهود است. چگونه ممکن است سپاهی ده هزار نفری با باراندن تير سپاهی يکصد و بيست هزار نفری را نابود کند؟. فرض کنيم که ده هزار نفر سپاه عرب روی يک خط مستقيم و افقی هر کدام نيم متر از زمين را اشغال کرده باشد، اين خط از نقطه آغاز تا پايان آن خطی بطول 5 هزار متر خواهد بود، در مقابل اين سپاه، ايرانی ها صف کشيده اند، 120 هزار نفر سپاه ايرانی با هر نوع آرايشی که متصور باشد، حتی اگر با فاصله يک متری از دشمن و روبروی يکديگر صف کشيده باشند، غير ممکن است که سپاه تازی بتواند با استفاده از تير و کمان با توجه به فاصله لازم برای کارساز بودن تير، بر ايرانی ها پيروز شده باشند. اگر سپاه ايران حتی در ده صف 12 هزار نفری و هر صف با يک متر فاصله و پشت صف جلوئی ايستاده باشند فاصله های ايجاد شده پيروزی اعراب با استفاده از تير و کمان را ناممکن ميکند. هر نوع آرايش ديگری نيز همين معضل را به همراه خواهد داشت، غيرممکن است که تازيان توانسته باشند بيش از زمانی کوتاه در مقابل سپاه رستم دوام آورده باشند. اگر فرض شود که هر دو سپاه پس از ساعاتی تيرانداختن های اوليه عاقبت به جنگ وارد ميشوند، در اين جنگ چون سلاح ديگری جز شمشير، گرز، تبر و يا نيزه وجود ندارد، جنگی لزوما تن به تن است، چگونه ميتوان تصور کرد که هر نفر از اعراب توانسته باشد بر 12 نفر سپاه مجهزتر ايرانی پيروز شده باشد!؟ در تحقيقات دانشمندان شوروی يکی از دلائل پيروزی اعراب بر ايرانی ها سبک بودن و سرعت عمل تازيان عنوان شده است. چنين توجيهی از اساس غلط است. اگر اين فرضيه را بپذيريم باز هم يک تازی که در حال دويدن است بايد از سد 12 نفر سپاه ايرانی که ايستاده اند عبور کند، با توجه به حد توانائی بدن انسان آن فرد تازی اگر "قهرمان" دويدن از روی مانع هم باشد قبل از رسيدن به آخرين صف از پای در ميآمده است. آنچه بنام تاريخ بجای مانده است، ملغمه ای از روايت هائی است که مملو از رجزخوانی و توجيهی جز تقدير الهی در ذهن مؤلف نمی توانسته داشته باشد. در واقعی بودن اين روايتها بايد ترديد کرد و با بررسی های علمی و انتقادی، تاريخ واقعی را از درونش استخراج کرد ، کاری که هنوز توجه کسی را جلب نکرده است. رستم فرخزاد از آنچه روايت شده بر می آيد که علاقه ای به جنگيدن نداشته است، چرا؟ رستم به چه دليل بيش از سه ماه در مقابل تازيان اردو ميزند و از شروع جنگ روی گردان است؟ او ميداند که سردار پادشاهی بی کفايت است و اميدی به پشت سر ندارد. شايد اين را در طی سه ماهی که اردو زده در يافته باشد. سه تا چهار ماه اردو زدن در بيابان مستلزم ارتباط دائم با پايتخت است. يک لشگر 120 هزار نفری بايد مداوما بلحاظ غذا و علوفه تامين شود، اگر اين گونه بوده باز هم عقل سليم ميگويد که جنگ هر چه زودتر بايد آغاز شود و رستم نمی توانسته اين امر را ندانسته باشد. اما ما بر اساس روايتها ميدانيم که او در آغاز کردن جنگ تعلل ميکند و به پيروزی اميدی ندارد،چرا؟ علت چنين امری بر ما روشن نميشود مگر در ارقام داده شده در روايات شک و ترديد روا داريم. اگر ما فرض را بر اين بگذاريم که ايران دچار مشکلات داخلی و هرج و مرج بوده و در عين حال دربار ساسانی تازيان را چندان جدی نمی گرفته است، بايد بعيد باشد که رستم با سپاهی که در آن شرايط در هم ريخته و خان خانی هم جمع آوريش برايش مشکل است و هم دشمن ضعيف لزوم جمع آوری چنين سپاهی را غير الزامی کرده با 120 هزار نفر به جنگ اعراب رفته باشد. شمارهء سپاه تحت فرمان رستم بنا بر تمام شواهد بايد کمتر از سپاه تازيان بوده باشد. تاريخ های بجا مانده از نظر ارقامی که ارائه ميدهند تماما غلوآميز و غيرقابل قبولند. احتمالا سپاهيان تازی بلحاظ شماره بيش از سپاه رستم بوده اند و علت نگرانی رستم نيز همين بوده است. اگر رقم 10 هزار سپاه تازی را باور کنيم با توجه به برتری سپاه رستم از نظر تجهيزات، سپاه رستم بايد به مراتب کمتر از اين تعداد بوده باشد. رواياتی که در اين تواريخ نقل ميشود بيشتر رجزخوانی های قوم غالبی است که ميخواهد به پيروزی خود جنبه ای افسانه ای ببخشد. "رستم گفت: عربان چون گرگانند که از غفلت چوپان فرصتی يافته اند و به تباهی پرداخته اند" (تاريخ طبری) رستم در ادامه به يزدگرد ميگويد: "ای پادشاه! مرا بگذار که عربان تا وقتی مرا به مقابلهء آنها وا نداری پيوسته از عجمان بيمناک باشند" (تاريخ طبری) بسيار واضح است که رستم "عربان" را جدی نمی گرفته و فکر ميکرده که نامش بتنهائی برای ترساندن آنها کافی است. اما، يزدگرد اصرار دارد که رستم به جنگ برود. بزرگترين نگرانی رستم وضع آشفته "مدائن" است. اعراب برای رستم کم اهميت هستند. اما چنين روايتی نمی تواند صحت داشته باشد چون قبل از قادسيه فقط در يک جنگ ايرانی ها بنا به همين تواريخ صد هزار کشته داده اند!؟ (جنگ بويب) پس از خسرو پرويز دربار ساسانی دچار هرج و مرج ميشود پادشاهان مدت زيادی دوام نميآورند. در مدائن رقابت ها بشدت وضع را آشفته کرده تا جائی که ميان سپاهيان رستم و فيروزان جنگ در ميگيرد و اين در حالی است که اعراب نواحی مرزی سواد (عراق کنونی) با سرزمين های عربی را مورد تجاوز قرار داده و مردم به پايتخت (مدائن) همان تيسفون شکوائيه ميبرند. کسی در تيسفون اعراب را جدی نميگيرد . پايتخت ساسانی حتی پادشاه هم ندارد. بزرگان به رستم اخطار ميکنند، "پارسيان به رستم و فيروزان که سالار مردم فارس بودند گفتند: چه ميکنيد، اختلاف شما مايه ضعف پارسيان شده و دشمن در آنها طمع بسته است. حرمت شما چندان نيست که پارسيان اين وضع را بپذيرند که شما به نابوديشان کشانيد، از پس بغداد و سباط و تکريت نوبت مدائن است بخدا يا هم سخن شويد يا پيش از آنکه دشمن شاد شويم شما را از ميان بر ميداريم" (تاريخ طبری) روايت بالا چندين بار با کمی اختلاف در تاريخ طبری از قول افراد متعددی نقل ميشود و اگر بتوان آنرا باور کرد نشان از آن دارد که تيسفون دچار خلع قدرت پادشاهی است و تمام ضعفش ناشی از همان است و "پوسيدگی جامعه" از درون، ساخته کسانی بوده و هست که ميخواهند بزور، تاريخ را در قالب تحليل های طبقاتی توضيح دهند. پوران دخت، دختر خسرو پرويز رستم و فيروزان را مامور يافتن پادشاه جديد ميکند. چرا در چنين شرايطی خود پوران دخت پادشاهی را عهده دار نميشود؟ يک فرض ميتواند اين باشد که احساس"مردانگی" رستم و فيروزان به آنها اجازه نميدهد که پادشاهی مونث داشته باشند که البته مورد ايراد هم نميتواند باشد (ما در مورد 1450 سال پيش صحبت ميکنيم). در چنين وضعی يافتن يزدگرد سوم ظاهرا اوضاع را آرام ميکند و اعراب را برای مدت کوتاهی از تاخت و تاز باز ميدارد. "پسر بيست و يکسال داشت و همه بر او هم سخن شدند و پارسيان آرام گرفتند و اطاعت وی کردند و سران قوم در اطاعت و اعانت وی از هم پيشی گرفتند و برای پادگانها و مرزها که خسرو داشته بود و چون حيره و انبار و ابله و ديگر پادگانها سپاهها معين شد" (تاريخ طبری) اگر ما "پوسيدگی" جامعه را از برخی که بر اينباورند قبول کنيم، اين روايت از طبری بايد دروغ باشد، چون جامعه پوسيده نمی تواند با آمدن يک نفر با چنين سرعتی سامان بگيرد. در اين روايت طبری نکته بسيار با اهميتی وجود دارد اينکه "سران قوم در اطاعت و اعانت وی از هم پيشی گرفتند" نشان ميدهد که رقابت تا حد دشمنی که از قبل وجود داشت ادامه پيدا کرد و اکنون خود را در نزديک شدن به "پادشاه جوان" نشان ميدهد. در چنين اوضاعی يقينا جمع آوری 120 هزار نفر بنظر نميآيد ممکن باشد و اگر هم بود نميشد آنرا برای چهار ماه در بيابان حفظ کرد و گذشته از اينها رستم و ديگر سالاران تا اين ميزان به اعراب بها نميداده اند. اگر ما تعداد کسانی را که به روايت تاريخ طبری يا تاريخ های مشابه از ابتدای شروع تجاوزات اعراب تا زمانی که تمام ايران بدست اعراب سقوط کرد را جمع بزنيم من اطمينان دارم که به شماره های نجومی خواهيم رسيد که با توجه به ميزان جمعيت در آن زمان نامعقول به نظر ميرسند. قبل از جنگ قادسيه چند برخورد ديگر نيز پيش آمده بود که تنها در يکی از آنها بنام " جنگ بويب" ما بين سپاهيان"مهران" سردار ايرانی و "مثنی بن حارثه" سردار عرب در ميگيرد آمده است "گويد: کسانی که آنرا ديده اند تخمين ميزدند که استخوان يکصد هزار کس بود و همچنان ببود تا چاک خانه ها آنرا بپوشاند" (ت طبری). در اين تاريخ ها اعداد ارائه شده به اعتقاد من هيچکدام واقعی نيستند و نويسندگان روايتهائی را که بصورت نوشته و يا شفاهی بدست می آوردند را بدون هيچ اصلاحی بازگو کرده اند. در رابطه با "هرقل" و سپاهيان روم نيز در جنگ های "شام" همينگونه است و هر چند ماهی "هرقل" صد، دويست يا سيصد هزار سپاهی را در جنگ با چند هزار سپاهی عرب از دست ميدهد. در موارد زيادی ارقام نجومی نيز بسيار ديده ميشود، اعدادی مانند "هزار هزار هزار" (ميليارد) و يا اعداد بزرگتری که همگی اغراق آميزند خصوصا که اين روايت ها از جانب اعراب داده شده اند و اعراب بنا به آنچه آمده بيشتر از عدد هزار، آنهم به شکل ده تا صد تا را نمتوانستند بشمارند و در ميانشان بندرت کسی قادر به خواندن و نوشتن بوده است. "ابو مسعود کوفی از ابن مجالد و او از پدرش و او از شعبی روايت کرد که خريم بن اؤس بن حارثه بن لام طائی به پيامبر (ص) گفت: اگر خداوند حيره را بر تو بگشايد دختر بقيله را بمن ده، و چون خالد خواست با اهل حيره صلح کند خريم به وی گفت: پيامبر (ص) دختر بقيله را به من داده، او را شمول صلح مساز. بشيربن سعد و محمد بن مسلمه که هر دو از انصار بودند گفتهء وی را گواهی کردند. پس خالد وی را از قرارداد صلح مستثنی کرد و او را به خريم داد که از وی به هزار درهم خريداريش کردند. او زنی پير بود و از جهت سنی تناسبی با خريم نداشت. به خريم گفتند: وای بر تو او را ارزان فروختي، خانواده اش حاضر بودند چند برابر آن مبلغ را به تو بدهند. گفت: گمان نميکردم عددی بالاتر از "ده تا صد تا" وجود داشته باشد. در حديت است که دختر بقيله را مردی از طايفهء ربيعه از پيامبر (ص) تقاضا کرد، ليکن خبر نخست استوارتر است" (فتوح البلادان ـ بلاذری). بنا براين اعداد ارائه شده در احاديث اعتبار چندانی ندارند . در مورد خراج ها و باج ها و آن جا که از در هم واحد پولی صحبت ميشود در مجموع اگر آنها را از آغاز تا پايان حمله اعراب جمع بکنيم سر به صدها ترليون ميزند که حتی با امکانات و ثروت های امروزی نيز باور کردنی نيستنذ چه برسد به آن دوران. تاريخ نويسان چون خود دچار باور های خرافی بودند و دانشی در محدوده همان دوران داشته اند، براحتی اين داده های نادرست را باور ميکردند بعنوان مثال: يعقوبی تاريخ نويس ايرانی در تاريخی به همين نام (تاريخ يعقوبی) در مورد "حضرت آدم" ميگويد: قد حضرت آدم آنقدر بلند بوده که هنگام راه رفتن سرش به ابرها سائيده ميشده است و علت طاسی سرش نيز اين بوده است، يا اينکه، حضرت آدم فاصله [مثلا هند] تا خانه کعبه را در چند قدم ميپيموده و هر جا شهری در اين فاصله بنا شده، جای قدم های حضرت آدم است. در مورد طبری و ديگران هم به همين سان طبری هيچ ترديدی در اينکه که گاو ميتواند بخواست خدا حرف بزند ندارد، "سعد در اثنای اين اقامت عاصم بن عمرو را سوی اسفل فرات فرستاد و او تا ميشان برفت به جستجوی گوسفند و گاو بود اما بدست نياورد... پيش رفت تا بر کنار بيشه ای مردی را بگرفت و از او پرسش کرد و جای گوسفند و گاو می جست و آن کس قسم خورد و گفت نميدانم اما او چوپان چهارپايان بود که در آن بيشه بود و گاوی بانگ برآورد که بخدا دروغ ميگويد اينک ماييم... بله ما اين را شنيديم و ديديم و گاوان را برانديم، حجاج گفت دروغ ميگوئيد، گفتند اگر تو آنجا بوده ای و ما نبوده ايم چنين باشد، گفت راست ميگوييد،.. گفتند اين را نشان بشارتی دانستند که از رضای خدا و شکست دشمن ما خبر ميداد" (ت طبری) طبری و بلاذری در نقل يک موضوع معمولا چند روايت را ثبت ميکنند و هر جا که روايت به عقلشان جور نيست آنرا تذکر ميدهند و يا ميگويند که صحت ندارد، اما در مقابل چنين رواياتی هيچ اعتراضی نکرده و به نظر ميرسد که آنها را بسادگی باور ميکند. آثار بجای مانده در حالی که بزرگند و مايه مباهات اما نياز به لايروبی دارند. لايروبی چنين آثاری قطعا بر ارزش آنها خواهد افزود.

فایل های دیگر این دسته