مبانی نظری تربیت ،شخصیت،خانواده،نقش پدر و مادر

مبانی نظری تربیت ،شخصیت،خانواده،نقش پدر و مادر (docx) 77 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 77 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری تربیت ،شخصیت،خانواده،نقش پدر ومادر فهرست مطالب بخش اول: تربيت23-8 تربيت و قلمرو آن پايه‌هاي اساسي تربيت اشاراتي كوتاه به مراحل تربيت اهداف تربيتي عوامل تربيت سخن، ابزار تربيت اسلام و تربيت‌پذيري انسان نكات عقلي و اسلامي در تربيت‌پذيري انسان ارزش و اهميت تربيت توضيحاتي ديگر در باب هدف تربيت و تعليم تربيت و وظائف آن ويژگيهاي تربيت دختران عاليترين انتساب بهترين ميراث بروز نتايج تربيت بخش دوم: شخصيت30-24 شخصيت چيست؟ صفات پايدار منشا شخصيت اثبات شخصيت جوان و محيط اجتماعي اسلام و صفات شخصيت شخصيت فرزندان بشر و خواهش عزت نفس عزت نفس و آزادگي مراعات شرف كودك در خانواده آئين اسلام و عزت نفس بخش سوم: خانواده و مسائل نوجوانان و جوانان39-31 بخش اول: تربيت و مسائل عاطفي الف: خانواده و تربيت وظايف والدين سخني ديگر درباره نخستين مربي كودك معلم اول كودك پي‌ريزي قواعد زندگي خانواده و تربيت شريفترين خدمت مراقبت‌ها در هفت سال سوم تمايلات نوجوان و جوان توجه به نياز آنان مهرطلبي آنان هدايت نوجوان و جوان ب: نياز به محبت43-40 جلوه‌هاي مهرطلبي جدائي‌هاي طولاني مهرورزي به هنگام بازگشت چهره متبسم چند نكته مهم بخش چهارم: نقش پدر50-44 الف: اخلاق پدر همدمي با فرزندان در برابر حرف حق اما سخني هم با شما ب: بيگانگي با فرزندان جوش كار و تلاش سر در لاك خود ج: نزاع در خانه خانه جهنمي سعادتمندي كانون گريز از خانه آثار بد خشونت‌ها بخش پنجم: نقش مادر54-51 الف: اخلاق مادر مادر و اخلاق اسلامي حوصلة مادر ب: مادر و رازهاي فرزندان مادر بهترين رازدار چند نكته مهم ج: جنبه‌هاي مذهبي مادر مادر و مذهب نياز به ايمان كنترل روابط در برابر عبادت فرزندان بسمه تعالي تحقيقات كاربرد مواد آموزشي: مقدمه: تقديم اين تحقيقات به آن معلمان و مربيان و اساتيدي كه شغل مقدس تدريس را با همه مشكلات و زحماتش و با توجه به تأثير والاي اين وظيفه بزرگ اجتماعي، و با رضايت تمام پذيرفته‌اندو ميدانند كه اگر امروز قدر كار بزرگ آنها كوچك شمرده شود فردا در برابر رسول و اهل بيت پاكش يعني مربيان و معلمان والامقام بشري سرافراز و آبرومند خواهند بود. و در ادامه تقديم مي‌دارم به آن جوانان و نوجوانان برومندي كه زحمات معلمان آگاه و دلسوز خود را پاس مي‌دارند و وجود آنها را در راه سعادت خود عزيز مي‌شمارند و محبت آنها را هميشه در دل پاكشان زنده مي‌دارند تا فردا در برابر رسول خدا و اولياي گرامي او عزيز و موجب روشني چشم استادان خويش باشند. چنانكه در ميان شما رسولي از خودتان فرستاديم تا آيات ما را براي شما تلاوت كند و دلها و نفسهاي شما را از جهالتها و زشتيها و آلودگيها پاك نموده به اخلاق و فضايل انساني رشد و كمال بخشد و همچنين شما را تعليم كتاب و حكمت دهد و آنچه را كه در قدرت و امكان شما نبوده تا بفهميد به شما بياموزد. بنابراين مرا كه خالق و منعم شما هستم هميشه بياد داشته باشيد تا من هم به لطف بيشتر و عنايتهاي آينده شما را ياد كنم. بخش اول: تربيت تربيت و قلمرو آن تربيت بطور خلاصه عبارت است از پرورش و رشد دادن استعدادهايي كه آفريدگار جهان در وجود انسان جهت سعادت و كمال او بوديعت گذاشته است. با اين تعريف اجمالي موضوعات زير در امر تربيت مورد دقت و توجه قرار مي‌گيرد: تربيت‌كننده با داشتن هدف معين و علاقمندي كافي و آگاهي كامل به اهميت و ارزش تربيت اين مسئوليت مقدس را مي‌پذيرد. او از تجربه‌ها و اطلاعات لازم بهره‌مند مي‌باشد و از اصول و مباني تربيت عالم و آگاه و خودش نيز از فضايل اخلاقي و مزاياي تربيتي برخوردار است. تربيت‌كننده نسبت به موقعيت فرد يا افراد مورد تربيت و استعدادهاي جسمي و روحي آنها آشنايي كامل دارد و مي‌داند كه چگونه انسانهايي را براي چه جامعه‌اي بايد بسازد. مربي به وضع و شرايط محيطي كه در آن زندگي مي‌كند و نيازهاي اساسي آينده جامعه خود كاملاً آگاه است و فعاليت خود را متناسب با آن نيازها بكار مي‌اندازد. كار و فعاليت مربي مبتني بر طرح و برنامه حساب شده و متوجه به هدفهاي صحيح و مطلوب جامعه و متكي بر روش متناسب با اين هدفها انجام مي‌گيرد. مسئول تربيت براي پيشبرد اهداف مقدس خويش ناگزير است وسايل كار براي خود و افراد مورد تربيت متناسب با شرايط و امكانات زمان داشته باشد زيرا مي‌داند كه هيچ كاري بدون وسيله متناسب به انجام نمي‌رسد. در جامعه‌اي كه اكثريت قريب به اتفاق آن مسلمانند مربي آگاه مي‌كوشد تا براي پايداري و استواري يك جامعه مترقي و مستقل اسلامي افرادي مؤمن و صاحب رشد و متخلق به اخلاق اسلامي و خدمتگزار به جامعه خود تربيت كند. پايه‌هاي اساسي تربيت تمايلات انساني و غرائز طبيعي بمنزلة پايه‌هاي اساسي است كه تربيت بر روي آنها بنا مي‌شود. يا بعبارت ديگر، تربيت عبارت از تعديل خواهشهاي طبيعي و تنظيم كيفيت بهره‌برداري از نيروهاي غريزي است. «خوي و منش عبارت است از غرائزي كه شغل و تجربه آن را بگونه‌اي مختلف رنگ كرده و مانند كاشي‌كار ماهري پهلوي هم چيده است.» موقعيكه آداب و رسوم تربيت بر اثر تكرار و ممارست، رنگ عادت بخود مي‌گيرد و بصورت خلق و خوي ثابت در مي‌آيد، آدمي بر طبق آن از سرمايه‌هاي طبيعي خود استفاده مي‌كند و به آساني، غرائز در مجاري عادات بجريان مي‌افتند. «عادات به محض آنكه تشكيل يافتند با بهره‌برداري از ذخيرة فعاليتهاي ذاتي آدمي، به وجود خود ادامه مي‌دهند و لاينقطع اين فعاليتها را به ميل خودشان تحريك مي‌كنند، تقويت مي‌نمايند، تفكيك مي‌سازند، متمركز مي‌كنند و از غرائز خام و نامنظم، دنيائي مطابق ميل خود بوجود مي‌آورند به طوري كه مي‌توان گفت آن موجود نه مخلوق عقل است و نه زائيده غريزه، بلكه مصنوع عادات مي‌باشد.» اشاراتي كوتاه و مختصر به مراحل تربيت پيامبر اسلام (ص) سنين ميان تولد تا 21 سالگي را كه با اهميت‌ترين مرحله تربيتي است به سه مرحله تقسيم نموده است، و در قالب يك حديث مي‌فرمايند: «فرزند، در هفت سال اول سيد و آقا است، و در هفت سال دوم بنده، مطيع و فرمانبردار است،‌ و در هفت سال سوم وزير، طرف شور و مسئول است.» مراحل تربيت را از نظر اسلام مي‌توان در دو مرحلة پيش از تولد و بعد از تولد بررسي نمود، مرحلة پيش از تولد شامل پيش‌بيني‌هاي لازم در انتخاب همسر جهت انتقال صفات و ويژگيهاي مطلوب به كودك، تدابير لازم به هنگام انعقاد نطفه و دوران جنيني و زايمان، مرحله بعد از تولد را مي‌توان به پنج مرحله عمده تقسيم نمود: كودكي، نوجواني، جواني، بزرگسالي، پيري كه ما از ذكر توضيحات اين مراحل فوق خودداري مي‌كنيم. اهداف تربيتي هدفداري جهان عموماً و انسان خصوصاً به عنوان يك هدف تربيتي است تعليم و تربيت اسلامي نخست اين واقعيت تحول‌آفرين را به انسان متذكر مي‌شود كه دستگاه خلقت عبث و بيهوده براي بازي نيست و قرآن مي‌فرمايد: «آسمان و زمين را با هر چه ميانشان هست بيهوده نيافريديم اين گمان كساني است كه كافرند واي از جهنم براي آن كساني كه كافرند.» و همچنين در مورد هدفدار بودن خلقت انسان با صراحت و قاطعيت تمام مي‌فرمايند: «گمان مي‌كنيد شما را بيهوده آفريديم و بسوي ما بازگشت نخواهيد كرد.» اطمينان و قرب الهي به عنوان يك هدف تربيتي است انسان با طي منازل و قطع مراحل در مقام والاي اطمينان و قرب به حق قرار مي‌گيرد، در قرآن آياتي در مورد اطمينان قلب وارد شده است از جمله در سوره فجر مي‌فرمايد: اي نفسي كه (در پرتو ايمان) به اطمينان رسيده‌اي همانا بسوي پروردگارت بازگرد با خشنودي متقابل تو از او و او از تو خشنود، پس داخل در مسلك بندگانم و داخل شو در بهشتم. صبر بعنوان يك هدف تربيتي است اگر تصور كار، سيماي كارگران را تداعي مي‌كند كه بار توليد را به دوش مي‌كشد تصور صبر اين سئوال را بوجود مي‌آورد كه «صبر براي چه كسي مطرح مي‌شود؟» و چه شرايطي است كه انسان را به صبر نيازمند مي‌كند؟ از اين رهگذر است كه مي‌بينيم صبر، آنجا طرح مي‌شود كه پاي «عمل» در ميان است همچنانكه احتياج به «سپر» را كسي احساس مي‌كند كه مرد اسلحه و شمشير است در متن آيات مربوط به صبر، به وضوع خواهيم ديد صبر نه تنها يك مفهوم ذهني نيست بلكه دقيقاً به جاي عمل بكار رفته است و درست بر عكس كسانيكه صبر را اعلام سكون و حتي عقب‌نشيني پنداشته‌اند در طي آيات فراواني، مفهوم كامل حركت و پيشروي دارد، به اين ترتيب صبر در تعليم و تربيت اسلامي تعريف ويژه خود را دارد و هرگز نبايد آن را با ملاكهاي عمومي سنجيد. «براي آنها كه اهل ايمان و عمل صالح هستند پاداش الهي از هر چيزي بهتر است، البته اين پاداش را كسي جز صابران در نمي‌يابند.» «اي اهل ايمان در پيشرفت كار خود صبر و مقاومت پيشه كنيد و به ذكر خدا و نماز متوسل شويد خدا ياور صابران است.» در اصول كافي باب صبر از قول معصوم آمده است: صبر سه گونه است: صبر بر مصيبت و صبر در برابر معصيتها و گناهان و صبر بر رنج ناشي از اطاعت خداوند و راه او ايمان بر چهار پايه استوار است: بر صبر و يقين و عدل و جهاد، و صبر نيز خود بر چهار شاخه: اشتياق، خوف، زهد، انتظار پس هر كس كه مشتاق بهشت بود از بند شهوتها و لذتها رها مي‌شود، و كسي كه از عذاب خدا هراسيد از گناهان و محرمات كنار مي‌كشد، و كسي كه به دنيا بي‌رغبت شد مصيبتها و سختيها را سبك مي‌شمارد و آن كه به انتظار مرگ بود، در انجام هرچه زودتر و هرچه بيشتر نيكوئيها و آرمانهاي خير سرعت مي‌گيرد. «هركس از مؤمنين به بلايي گرفتار شود و صبر كند برايش اجر هزار شهيد باشد.» در خاتمه يادآور مي‌شويم كه صبر بر دو رويه استوار است: صبر از آنچه دوست داري و صبر بر آنچه كراهت داري و شهوتها، اطاعتها تكامل انسان به عنوان يك هدف تربيتي است حركت تدريجي يك شي از نقص به نقطه مطلوب رشد را تكامل مي‌گويند. كه به معني به كمال رسيدن، به تدريج كامل شدن، رو به كمال رفتن آمده است. تكامل را به انواع مختلف تقسيم مي‌كنند. الف) تكامل فردي تكامل فردي خود به چندين قسم تقسيم مي‌شود. تكامل مادي و فيزيولوژيكي هر انساني از نظر بدني و جسماني در يك حد از رشد متوقف مي‌شود، مثلاً در قد و يا دست و پا و يا ساير جوارح او از نظر رشد مادي محدوديت دارد يعني قد انسان دست انسان و يا ساير جوارحش از يك ميزان خاصي بلندتر نمي‌شوند اين نوع تكامل بين انسان و گياه و حيوان مشترك است و همانطور كه انسان قدش از يك ميزان خاصي بلندتر نمي‌شود، يك درخت بلوط يا بادام از يك حدي بلندتر نمي‌شود و اين رشد تقريباً در ساير جوارح هماهنگ است به عبارتي بين دست و پا و ساير جوارح حيوان يا انسان از نظر رشد هماهنگي وجود دارد. اين نوع تكامل را تكامل مادي يا فيزيولوژيكي مي‌نامند. تكامل علمي تكامل ديگري كه مخصوص نوع انسان تكامل علمي است، به اين معني كه بشر هرچه بيشتر در آثار طبيعت مطالعه مي‌كند رازهاي شگفت‌انگيزتري را از طبيعت درك مي‌كند و انرژيهاي نويني را به استخدام مي‌كشد و زيستي بهتر براي خويش فراهم مي‌آورد. تكامل فكري تكامل ديگري كه باز اختصاص به انسان دارد تكامل فكري است به اين معني كه دماغ بشر در اثر تفكر در حقوق كائنات بر فراز ابزارهاي علمي و تكنيك‌هاي فرهنگي اوج مي‌گيرد و مسائلي را كه حتي علم به حل آن دست پيدا نمي‌كند را مي‌گشايد. تكامل روحي و معنوي تكامل ديگري كه ارزنده‌ترين تكامل انسان است تكامل روحي و معنوي است بدين معني كه بشر در اثر صفاي باطني و گرايش به مبدأ و عشق به ملكوت، يك روحية نيرومند و ارزنده‌اي پيدا مي‌كند و با پاي برهنه و سر برهنه‌اش از قوي‌ترين متفكرين عالم بهتر به حقايق هستي دست مي‌يابد، حافظ مي‌گويد. «راز جهان كه پير مغان با كسي نگفتدر حيرتم كه باده‌فروش از كجا شنيد» تا بخواهند افرادي مثل كانت، و دكارت، فارابي،‌ دلائلي براي جهان پيدا كنند، يك روستائي بي‌سواد با يك نگاه كردن به جهان و با يك معنويت پاك، خدا را در آينة ضمير مي‌بيند. متذكر مي‌شود كه موارد چهارگانه بالا فقط جنبه فردي دارد. ب) تكامل اجتماعي همينطور كه يك فرد ترقي مي‌كند يك اجتماع نيز ترقي مي‌كند يك ملت يا يك امت نيز ترقي مي‌كند، همينطور كه يك فرد سقوط مي‌كند، يك ملت سقوط مي‌كند،‌ يك امت نيز سقوط مي‌كند، يك اجتماع نيز سقوط مي‌كند. مطالعه در تاريخ گوياي اين مطلب است كه ملتهايي بودند ناگهان اوج گرفتند، پيش رفتند، ناگهان سقوط كردند. براي علت سقوط يك ملت بايد عوامل شكست را مطالعه و بررسي كرد، همينطور كه يك انسان در اثر يك سري از عوامل تقويت مي‌شود مثلاً تغذيه خوب، تنفس خوب، هواي آزاد و صاف،‌ نداشتن اندوه يك بشر قوي به وجود مي‌آورد همينطور يك سري از عوامل مثل شهوت‌راني زياد، روي آوردن به مواد مخدر، بشر قوي را ساقط مي‌كند سپس مي‌ميراند. فروكش كردن يك تمدن و يك ملت به اين معني است كه شما يك ساختمان گلي و پوسيده را در نظر آوريد، روي اين ساختمان پوسيده گچ بماليد، و بعد روي گچ عكس‌هاي مورد علاقه خود را بكشيد، اين ساختمان به ظاهر زيباست ولي به مجرد اينكه سيلي آمد شكاف بر مي‌دارد، فروكش مي‌كند و خراب مي‌شود، وحي الهي اضمحلال تكامل فردي و اجتماعي را از آثار گناه مي‌داند يعني همانطور كه سيل براي يك ساختمان گلي علت فروكش كردن است، گناه نيز فرد و جامعه را ويران مي‌كند. قرآن مي‌فرمايد: «آيا نديديد پيش از ايشان چه بسيار گروهي را هلاك نموديم و حال آنكه در زمين به آنها قدرت و تمكيني داده بوديم كه شما را نداده‌ايم و از آسمان بر آنها باران رحمت پيوسته فرستاديم و نهرها در زمين بر آنان جاري ساختيم پس با آن كه به انواع نعمتها بهره‌مند شدند چون گناه و نافرماني كردند آنها را هلاك نموديم و گروهي ديگر را بعد از آنها برانگيختيم.» امام صادق (ع) مي‌فرمايند: هيچ رگي نزند و پائي به سنگ نخورد و دردسر و مرضي پيش نيايد مگر به جهت گناهي (كه انسان مرتكب شده است) و همين است كه خداي عزوجل در كتابش مي‌فرمايد: «هر مصيبتي به شما رسد براي كاري است كه به دست خود كرده‌ايد و خدا از بسياري هم گذشت مي‌كند.» عوامل تربيت به طور كلي، تربيت پايه و اساس رفتار انسان است، و اين در صورتي است كه تربيت به عوامل موثر در ساختمان وجود آدمي مستند گردد، محال است كه تربيت ثمري داشته باشد و يا نتيجه‌اي به بار آورد، بدون آنكه عوامل ايجادكنندة‌ اين ثمرات موردنظر و توجه قرار گيرند، عوامل مهمي را كه غالباً علماي تعليم و تربيت به عنوان عوامل موثر در تربيت انسان مطرح مي‌كنند دو عامل «وراثت» و «محيط» است گرچه اعتقاد به تاثيرات كمي و كيفي اين دو عامل مورد اتفاق اينگونه دانشمندان نيست اما در عين حال، تاثير اين عوامل در تربيت انسان امري است كه غالباً به آن معتقدند، در تعليم و تربيت اسلامي گرچه به دو عامل فوق اهميت داده مي‌شود ولي عوامل تربيت را تنها محدود به دو عامل وراثت و محيط نمي‌داند بلكه عواملي چون «اراده» و «عوامل ماوراء طبيعت» را در تكوين شخصيت آدمي موثر مي‌داند. سخن، ابزار تربيت شايد بتوان مسالة تربيت را از جملة مسائلي شمرد كه عوامل تاثيرگذار آن، بر حسب گوناگوني ابعاد وجودي انسان، در موقعيتهاي مختلف، تأثيري يكسان نمي‌گذارد و پيامدهاي گوناگوني به همراه دارد، زيرا انديشه‌ها، عاطفه‌ها، احساسها و همچنين فضاهاي پيراموني كه فرد تربيت‌پذير را دربر مي‌گيرند، در نوع اثرگذاري عوامل تربيتي مؤثرند. به اين خاطر، طبيعي است كه سخن به عنوان ابزار انتقال انديشه‌ها، از مهمترين و كارآمدترين ابزارهاي تربيتي به شمار رود. از آن جهت كه بار معنايي، فكري و عملي ويژه‌اي را با خود حمل مي‌كند و احياناً افاده‌كنندة نكات و مفاهيمي است كه در طول تاريخ مخاطب انسان، در پيرامون آن شكل گرفته و ]ظاهراً[ در معناي واژگاني آن وجود ندارد. چون واژه‌ها ]اغلب در طول زمان[ مفاهيمي مي‌يابند كه با آنها بر وسعت معناي آنها افزوده مي‌شود و يا از آن كاسته مي‌گردد. از اين رو، سخن، در واقع ابزاري الهي براي تربيت است كه در كتابهاي آسماني مورد بهره‌برداري قرار گرفته است. همچنين بايد افزود: روند تربيت، همواره با خط سير طولاني «سخن» و «كلمه» در تاريخ انسان همگام و همراه بوده است و تاثيرات منفي و مثبت متقابلي داشته‌اند. اسلام و تربيت‌پذيري انسان روايات اسلامي، كودك را، بالفطره شايسته و مستعد تربيت مي‌داند. اسلام معتقد است با تحت مراقبت قرار دادن قواي كودك،‌ مي‌توان او را ساخت و تا حدود زيادي مي‌توان او را جهت داد و او تغييرپذيري را در تمام مدت حيات خويش حفظ مي‌كند و اين وضع در سطحي با اين وسعت، خاص انسان است. حضرت علي (ع) راجع به نقش‌پذيري نونهالان مي‌فرمايند: «صفحة دل نوجوان همچون زمين مستعدي است كه هيچ گياهي در آن نروئيده و آماده هر نوع بذرافشاني است.» دل نوجوان آمادة هر نوع بذرافشاني است، نشان‌دهندة تربيت‌پذيري انسان است كه اگر بذر خار در آن پاشيده شود در آن خار مي‌رويد، به عبارت ديگر كودك انساني شرور خواهد شد و اگر بذر گل و ميوه در آن پاشيده شود، گل و ميوه به بار خواهد آورد و به عبارتي ديگر انساني خوب خواهد شد. اما نكتة ديگري كه تذكر آن حائز اهميت است اين است كه دل نوجوان نسبت به پرورش خير و شر در خود استعداد و قابليت خاصي دارد كه با افراد ديگر متفاوت است. بنابراين هرچه بطور كلي انسان تربيت‌پذير است اما اين طور نيست كه همة‌ انسانها داراي استعدادها و قابليتهاي يكنواختي باشند و ما بتوانيم به سادگي همة آنها را بطور يكسان در جهت مطلوب تربيت كنيم. غير از قابليتها و استعدادهاي گوناگون افراد، امر ديگري كه «تربيت‌پذيري انسان» را محدود مي‌كند،‌ مسألة «اراده» است. از نظر اسلام چون هر انساني داراي اراده است لذا مي‌تواند در برابر تربيت و مربي خود بي‌تفاوت نبوده و حتي در صورت لزوم مخالفت نمايد. با توجه به مطالبي كه گذشت نتيجه مي‌گيريم كه انسان،‌ شايسته و مستعد تربيت است و پيامبران الهي نيز با اين حقيقت براي هدايت انسانها مبعوث شده‌اند،‌ اما در عين حال «تربيت‌پذيري انسان» گاهي محدود و مشروط مي‌گردد. نكات عقلي و اسلامي در تربيت‌پذيري انسان اگر تربيت‌پذيري نباشد وجود اصل تكليف در اسلام خطاست و معني ندارد. اگر انسان تربيت‌پذير نبود پيامبران الهي بيهوده بود و معني نداشت. اندرزها و تبشيرها بيانگر اين است كه انسان تربيت‌پذير است. توجه به مراتب و مراحل امر به معروف و نهي از منكر بيانگر اين است كه انسان تربيت‌پذير است. دعوت به توحيد و تحريض به علم و دانش و … بيانگر اين است كه انسان تربيت‌پذير است. انسان در بدو تولد هيچ دانش و اطلاعي از اين جهان نداشت. بعدها در اثر ابزار شناخت توانست دانشي بياموزد و اطلاعاتي را جمع‌آوري كند. راه فساد و اصلاح را اگر به افراد بياموزيم عده‌اي هستند كه آزادانه و بر اساس خواست خود آن را مي‌پذيرند و عده‌اي هم آگاهانه آن را طرد مي‌كنند و مسالة عقل و خرد آدمي مؤيد خوبي در اين راه است. تجارب عملي اولياء و مربيان نشان مي‌دهد كه بسياري از افراد را توانسته‌اند به راه اصلاح آورند و گروهي را هم فاسد سازند. آنچنان كه هم بعضي از مربيان مدعي هستند دستشان در تربيت باز نيست و علاقه‌مند هستند كه فرزندشان درجات عالي علمي را طي نمايد. ولي او مرتبا درجا مي‌زند و ذهن او كشش لازم براي پيشروي ندارد و يا در برابر خواسته مربيان مقاومت مي‌كند و راه خود را ادامه مي‌دهد نه خواست مربي را. انسان مي‌تواند با شرايط خاص آب و هوايي، جمعيتي، مذهبي خود را تطبيق دهد و براي ادامه حيات انس و الفت لازم را بدست آورد. ارزش و اهميت تربيت در اهميت و ارزش تربيت همين بس كه قرآن كريم محور دعوت پيامبران را عموماً و پيامبر عظيم الشأن اسلام را خصوصاً تربيت و تكميل فضايل اخلاقي قرار داده است. و اين از موضوعات است كه جامعه بشري از همان روزگار نخستين حيات به آن نياز داشته و روز به روز با توسعه زندگي اجتماعي و علمي و سياسي اين نياز بيشتر شده است. «به حقيقت ما فرزندان آدم را عزت و كرامت عطا كرديم و در خشكي و دريا آنها را نيرومند ساختيم و از نعمتهاي پاكيزه بهره‌مندشان نموديم و بر بسياري از آنانكه آفريديم برتريشان داديم برتري و فضيلتي عالي و شايسته.» توضيحاتي ديگر در باب هدف تربيت و تعليم هدف تربيت و تعليم پرورش و رشد دادن نيروها و استعدادهايي است كه آفريدگار جهان در وجود انسان براي سعادت و كمال او به وديعه نهاده است. به عبارت ديگر تربيت ايجاد تحول و تغييري است در انسان بطوري كه فرد بتواند بوسيله آن نيروها و استعدادهاي ارزنده خويش را در راه كمال و سعادت حقيقي خود و جامعه به كار اندازد و اهداف اصيل زندگي و راه نيل به اين اهداف را تشخيص داده براي تحقق بخشيدن به اين آرمانها توانايي پيدا كند. مسلم است كه اين وظيفه مهم و مقدس از جانب مربي و معلمي صورت پذيرد كه خود از نتايج و مزاياي تربيتي و از كمالات مطلوب برخوردار است و هدفهاي حقيقي زندگي و طريق وصول به اين هدفها را يافته و به اين اهداف معتقد و مومن است. و بعد از همه اين خصوصيات با تصميم و علاقه خاص و با هدف مشخص و توانايي لازم دست در كار اين وظيفه بزرگ مي‌شود. بهمين دليل است كه مقام معلم و مربي بس والا و ارزش كار و كوشش او بس بزرگ مي‌باشد. الف) معلم بايد بكوشد در مرحله اول خود را به سرمايه‌هاي علمي و اخلاقي مجهز ساخته تا بتواند فرد مورد تربيت را از فضيلت‌ها و از دانشها و بينشهاي لازم بهره‌مند نمايد. ب) مربي و معلم آگاه متوجه است كه موضوع كارش يك عنصر شيميايي و يا يك گياه و يا يك حيوان نيست بلكه فرد انساني است كه ويژگيهايش با همه موجودات ديگر جهان فرق اساسي دارد. انساني است كه با استعدادهاي گرانبها و نيروهاي بزرگ استعدادهايي كه اگر بطور صحيح باز و شكفته شود همه خود فرد در راه كمال مطلوب پيش مي‌رود و براي يك زندگي نوين آماده مي‌شود و هم اجتماع از او بهره‌ فراوان مي‌برد. ج) مربي و معلم بايد بداند كه جامعه پيوسته رو به كمال مي‌رود و اوضاع و شرايط هر نسلي از نسل قبل پيچيده‌تر مي‌شود و با اين تربيت وظيفه معلم حساستر مي‌گردد. بنابراين معلم نبايد انتظار داشته باشد كه محصلش مطالب را مانند ضبط صوت گرفته و تحويل دهد. بلكه همت او بايد بر اين باشد كه دانش‌آموز هرچه بيشتر قدرت ت فكر و تشخيص و دريافت پيدا كند. طوري كه با اين نيروها حداقل مقداري از مسائل و مشكلات آينده را خود بتواند حل كند. متأسفانه در بعضي از معلمان و دبيران هنوز اين رسم كهنه و غلط ديده مي‌شود كه اصرار دارند محصل مطالب درسي را با فشار به قوه حافظه عين جملات كتاب يا جزوه معلم حفظ نموده بازگو نمايد. د) مربي نبايد تصورش از محصل اينگونه باشد كه او را بالقوه انسان فرض كند و بالفعل حيوان و خيال كند كه زندگي امروز محصل بمنزله فرع و مقدمه زندگي آينده است. به عبارت ديگر نبايد زندگي امروز او را فداي فردا كند و او را از مقتضيات سني خودش محروم نموده به كارهايي مجبور سازد كه از حوصله و از نياز او بيرون است بلكه معلم بايد بكوشد كه كودك يا نوجوان در ضمن اعمال مربوط به سن خويش راه و رسم صحيح بزرگتران و روش زندگي فردا را هم ياد بگيرد و استعدادهاي دروني خويش را كمال دهد. ه) مربي بايد بيش از هر چيز مسئوليت مهم خويش را احساس كند و موقعيت خود و نيز تأثير اين موقعيت را در روح دانش‌آموز ادراك و باور نمايد. بايد متوجه باشد كه جامعه او فرزندان عزيز يعني عاليترين و ارزنده‌ترين ثمره وجودي خود را به امانت به او سپرده‌اند و مردم جامعه به او اعتماد كرده براي او احترام قائل‌اند و لذا از او هم انتظاراتي دارند. معلم و مربي بايد متوجه باشد كه اثر وجودي او رفتار و گفتار و محبت او حتي اخلاص و نيت پاك او مي‌تواند تأثير عجيبي بر اعتماد دانش‌آموز داشته باشد و خلاصه در سرنوشت انسانهاي امروز و انسانهاي فردا دخالت مستقيم دارد. به بيان ديگر مكتب او مكتب انسانساز است انسانهايي كه در جامعه فردا بايد زمامداران دلسوز مملكت او شوند وزيران و نمايندگان ملت و طبيبان و مهندسان و كارشناسان مردمي گردند كه جان و مال و آبرو و دينشان را در سايه آنها محفوظ مي‌بينند آري معلمان و دبيران بايد انسانهاي واقعي براي ملت خود تربيت كنند نه درنده خوياني كه در قلبشان ذره‌اي رحم و شفقت و نوعدوستي و انصاف وجود ندارد و باطنشان از نيرنگ و ريا و نفاق و دروغ و تهمت پر شده باشد و معلم صاحب قدرت و فعال مايشاء و زمامداران مستبد در كلاس درس نيست تا انتظار داشته باشد كه كودكان و نوجوانان همچون بندگان و بردگان او بوده بايد بيچون و چرا از او اطاعت كنند. برعكس بايد كلاس درس براي محصل ميدان حسات و نفس كشيدن و جاي آزمايش استعدادها و محل تشكيل عادات و خصائل پسنديده باشد. كلاس بايد نمونه محيطي انساني و محيطي پاك و صاف و زدوده از زنگارهاي خودبيني و رعب و قدرت‌طلبي باشد تا محصل با اعتماد كامل بتواند خود را از اين آئينه پاك و صاف به معلم عزيز و مورد اطمينانش نشان دهد. و معلم بلندنظر و پاك نيت هم در اين آيينه بتواند به نقايص فرزند عزيزش آگاهي يابد و چشم و بصيرت او را از افق كلامس به جو جامعه باز نمايد. معلم در اين ميدان پدري است و يا مادري است مهربان و رهبري است روحاني كه با رفتارش حسن اعتماد و احترام و بزرگتر از آن محبت و اخلاص دانش‌آموزان و نوجوانان را به خود جلب مي‌نمايد. و با احترام متقابل و راهنمايي‌هاي عاقلانه خود آنها را به راه هدايت و سعادت سوق مي‌دهد و از جهالتها و انحرافها و مفاسد محفوظ مي‌دارد. يعني كار بسيار مشكلي كه همان رسالت انبياء است. كار مشكلي كه جز از معلمان از قدرت ديگران خارج است. تربيت و وظايف آن تعريف اصطلاحي كلمه: چنانكه دانشمندان علم تربيت نظر مي‌دهند. معني اين كلمه اگرچه از جهت شكل لفظ بظاهر متعدد و مختلف شده است اما بنظر اين دانشمندان و بخصوص علماي جديد اين الفاظ در اصل و اساس با هم توافق دارند. جولز سيمون :‌ در تعريف تربيت گفته است: تربيت طريقه‌اي است كه عقل بوسيله آن عقل ديگر و قلب قلب ديگري مي‌شود. پستالوزي گويد: تربيت رشد دادن تمام نيروهاي كودك به طور كامل و هماهنگ است. هربرت اسپنسر:‌ گفته است تربيت عبارت است از آماده ساختن انسان براي آنكه بتواند يك زندگي كامل داشته باشد. كانت گويد: هدف از تربيت اين است كه انسان را به كمال ممكن برسانيم. خلاصه معني تربيت بعد از اين تعريفات متعدد عبارت است از آماده ساختن افراد بطور كامل آنچنانكه شايستگي زندگي اجتماعي را دارا شوند اجتماعي كه داراي هدف باشد. و به معني ديگر ممكن است تربيت را نوعي كار عملي بشمار آورد كه ميان دانش‌آموز و محيطي كه مي‌خواهند او در آن زندگي كند ارتباط و كيفيت خاصي بدهد. خلاصه نظريه مذكور اين است كه همانطور كه عضلات يك بدن با حركات و بازيهاي تمريني نشاط و نيرو مي‌گيرد مسلكات عقل هم بوسيلة تحقيق و بررسي مواد مشكل نيرومند مي‌شود. بر اين اساس علم را بمنزله پايگاه ترقي شمرده‌اند كه ملكات عقل بر آن پايه‌گذاري مي‌شود. ويژگيهاي تربيت دختران والدين،‌ اغلب در مسير تربيت دختران با دشواري مواجه‌اند… حال مي‌خواهيم نظر اسلام را در اين زمينه بيان كنيم. در آغاز بايد نيك بدانيم كه دختر هم مانند پسر انسان است و وظيفة ما پرورش جنبه‌هاي انساني وجود او به شكلي است كه روح و روانش را نيازارد. و او را در موقعيتي قرار ندهد كه در كردار و رفتار خويش همچون انساني متهم، خود را جوابگوي لحظه لحظة اوقات و عملكردهاي خويش و اسير نگاههايي ببيند كه او را محاصره كرده است. تربيت دختران معمولاً بر اين پايه شكل گرفته است كه «دختر» «عار» و «آبرو» است و بر او از «مرد» بايد ترسيد و ناچار بايد او را در چارچوبي محدود و در بسته محبوس كرد كه كليدش را فقط پدر و برادر در دست داشته باشند. حال آنكه در اسلام، «عار» مسئله‌اي فردي است و اگر كسي مرتكب خطايي شود مسئووليتش صرفاً بر گردن خود اوست و خانواده‌اش هيچ دخلي در آن ندارند. وظيفه‌اي كه ما بر عهده داريم اين كه دختران و پسران را به شكلي تربيت كنيم كه احساس كنند انسانهايي هستند صاحب اختيار كه راه و روش زندگي‌شان را خداوند مشخص نموده است و از جنبه‌هاي گوناگون روحي، جسمي، عقلي و رفتاري بايد به آن پايبند بمانند. عاليترين انتساب حضرت علي (ع) مي‌فرمايند: «ادب و تربيت خوب از هر بستگي سببي و نسبي شريفتر و افتخارآميزتر است.» بهترين ميراث حضرت علي (ع) فرموده‌اند: «هيچ ارثي مانند ادب و اخلاق پرارج و گرانمايه نيست.» حضرت سجاد (ع) در انجام وظيفة سنگين تربيت فرزند، از خداوند بزرگ استمداد مي‌نمود و در ضمن دعاهاي خود در پيشگاه الهي عرض مي‌كرد: بارخدايا مرا در تربيت و ادب و نيكوكاري فرزندانم ياري و مدد فرما. بروز نتايج تربيت موقعيكه عقل بالغ مي‌شود و به محيط پرشور نوجواني قدم مي‌گذارد و قواي جسم و جانش با سرعت شكوفا مي‌شوند، نتايج خوب و بد تربيت‌هاي دوران كودكي نمايان‌تر مي‌گردند و با قوت و شدت بيشتري ظهور مي‌نمايند، بطوري كه تمام گفتار و رفتار نوجوان را تحت تأثير قرار مي‌دهند. كودك وقتي از مادر متولد مي‌شود هيچ نمي‌داند و صفحة دلش از نقش هر علم و دانشي خالي است. ولي خداوند وي را با وسايل دانش‌آموزي مجهز فرموده است، به او ذهن مستعدي عطا كرده كه تدريجاً تكامل مي‌يابد و آمادة فراگرفتن مطالب علمي مي‌شود، همچنين به او چشم و گوش داده تا ذهن را با جهان خارج مرتبط كند و از راه مسموعات و مبصرات، حقايق را درك كند و به مدارج علم و معرفت نائل گردد. بخش دوم: «شخصيت» يكي ديگر از مباحث مهم در قلمرو روان‌شناسي تربيتي، بررسي نقش تربيتي اولين مربيان و معلمان كودكان و نوجوانان،‌ يعني «پدر و مادر» از همان ابتداي انديشة فرزندآوري است؛ چرا كه شخصيت افراد در خانه و كانون خانواده شكل مي‌گيرد. تولد فرزندان در خانه، بزرگترين موهبت و نعمت خداوندي است، زيرا مهمترين رسالت والدين تعليم و تربيت صحيح و شكوفا ساختن استعدادهاي بالقوة اين امانت الهي است. وجود نوزاد تازه به دنيا آمده، كاملاً بكر و مستعد هرگونه شكل‌پذيري و تربيت‌پذيري است. چگونگي شكل‌گيري شخصيت كودكان با نحوة نگرش والدين نسبت به آنها و رفتار تربيتي ايشان در ارتباط است. اينكه پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‌فرمايند: «به شخصيت فرزندانتان بها دهيد و آنان را محترم و گرامي بداريد، با آنها با محبت و نيكي رفتار كنيد و با گفتار و كردارتان بهترين آداب زندگي را به آنان بياموزيد» بيانگر توجه به ارزش و منزلت كودك در نظام الهي است. الحق، الگوهايي همچون مادر و پدر در سالهاي اولية رشد كودكان كه بسيار سريع و حساس است بيشترين مسئووليت را در نقش‌پذيري بچه‌ها، ظهور رفتارهاي اجتماعي و شكل‌گيري آنها دارند. در اينجا قبل از اينكه به اختصار و فهرست‌وار به عوامل موثر در تكوين شخصيت كودكان و نوجوانان بخصوص خانه و مدرسه اشاره‌اي داشته باشيم، تعريف مختصري از معنا و مفهوم شخصيت ارائه مي‌كنيم. شخصيت چيست؟ به طور كلي شخصيت مجموعة رفتارها و ويژگيهايي است كه انسان خاصي را مشخص مي‌كند. در نظر روان‌شناسان، شخصيت، عبارت است از وحدت مخصوصي كه از مجموع صفات طبيعي و اكتسابي بالنسبه ثابت فردي بوجود مي‌آيد و او را در سازشهاي عمومي و برخوردهاي اجتماعي از ساير افراد متمايز مي‌سازد. صفات پايدار منظور از شخصيت،‌ وحدتي است كه از صفات ظاهري و انگيزه‌هاي نهاني به وجود آمده است و ما از همة صفات مختلف فرد، آن صفات را جزء شخصيت او مي‌شماريم كه نوعي پايداري داشته باشد. اگر شخصي عادتاً آرام است و گاهي برانگيخته مي‌شود آرامي صفت شخصيت اوست نه انگيزش‌پذيري» كسانيكه شخصيت اخلاقي آنان به آرامي و ملائمت است اگر احياناً در مورد مخصوص خشمگين و برافروخته شوند خيلي زود از كردة خود پشيمان مي‌گردند. زيرا آن حالت زودگذر با شخصيت اخلاقي و وضع روحي آنان ناسازگار است. منشأ شخصيت يكي از مسائلي كه در بحث شخصيت مور تحقيق و گفتگوي روان‌شناسان قرار گرفته و دانستن آن براي نسل جوان مفيد و سودمند است شناختن منشأ شخصيت است. براي آنكه جوانان بتوانند شخصيت را تا جائيكه ممكن است و در سازگاريهاي اجتماعي به شايستگي موفق شوند لازم است به منشأ شخصيت خود پي ببرند. صفات اختصاصي شخصيت هريك از افراد بشر كه پاية سازشهاي اجتماعي اوست از دو منشأ اساسي سرچشمه مي‌گيرد يكي وراثت طبيعي و ديگري محيط تربيتي است. بعبارت ديگر صفات و مميزات شخصيت آدمي بر دو نوع است: يكي صفات طبيعي و ديگري صفات اكتسابي است. اثبات شخصيت جواناني كه از نظر طبيعي سالم و موزون آفريده شده‌اند، و از نظر تربيتي نيز در پرتو مراقبتهاي والدين و مربيان لايق خود، با صفات حميده و سجاياي اخلاقي پرورش يافته‌اند به آساني خود را با محيط جامعه تطبيق مي‌دهند و خيلي زود به اثبات شخصيت و حسن سازگاري با محيط موفق مي‌شوند. برعكس جواناني كه از نظر طبيعي در افكار يا اندامشان نقائص و عيوبي وجود دارد يا در محيط خانواده و اجتماع، بد تربيت شده‌اند و از والدين و مربيان خويش صفات ناپسندي را فرا گرفته‌اند در اثبات شخصيت و سازشهاي اجتماعي با مشكلات گوناگوني روبرو هستند. بعضي از آنها با دشواري و زحمت تا اندازه‌اي خود را با جامعه منطبق مي‌كنند و بعضي تا پايان عمر از هم‌آهنگي اجتماعي محرومند و هرگز به توافق با محيط زندگي موفق نمي‌شوند. جوان و محيط اجتماعي زندگي اجتماعي فرزندان بشر با سپري شدن دوران بلوغ و فرا رسيدن ايام جواني آغاز مي‌شود و جوانان به محيط وسيع جامعه قدم مي‌گذارند. ضرورت زندگي ايجاب مي‌كند كه جوانان با طبقات مختلف مردم بياميزد و مانند چرخ گردنده‌اي با گردش چرخهاي گوناگون اجتماع بگردد، مسئوليتي را بعهده بگيرد و براي جامعه كار كند، جامعه نيز او را به نام يك فرد مفيد و فعال بشناسد و عضو زنده‌اي در پيكر اجتماعش بداند نيل به اين هدف بزرگ و اساسي ملتزم احراز شخصيت و به دست آوردن صفات پسنديده و متناسب براي سازگاري با اجتماع است. اسلام و صفات شخصيت در آئين مقدس اسلام مسئلة شخصيت اجتماعي افراد از نظر صفات طبيعي و اكتسابي و همچنين موضوع سازگاري با محيط و حسن معاشرت با مردم مورد توجه مخصوص قرار گرفته است. و اولياء گرامي اسلام ضمن احاديث بسياري صفات پسنديدة شخصيت و ارزش سازگاري با محيط را به عبارات مختلفي توضيح داده و به پيروان خود خاطرنشان نموده‌اند و در اينجا به بعضي از آنها اشاره مي‌شود. از حضرت سجاد (ع) حديث شده كه رسول اكرم در خطبة خود فرمود: خير و سعادت براي كسي است كه اخلاقش پسنديده و خويش پاك باشد، باطنش نيكو و ظاهرش خوب باشد، مازاد اموال خود را انفاق كند و از اداء سخنان زائد امساك نمايد و با همة‌ مردم به عدل و انصاف رفتار كند. شخصيت فرزندان بعضي پدران و مادران تصور مي‌كنند كه فرزند آنها براي اطاعت و فرمانبري از بزرگترها آفريده شده است؛ غافل از آنكه طفل داراي عواطف و تمايلاتي است. كه اگر به آنها ارزش ندهند و به سئوالات او جواب نگويند شخصيت او را غيرمستقيم و روزبروز ضعيف مي‌كنند. به طوري كه در آينده قادر به انجام مسئوليتهاي خود نخواهد بود. بعضي مادران و پدران، فرزندان را اصلاً جزء انسانها به حساب نمي‌آورند. گفتارها و سئوال‌هاي فرزند را با بي‌اعتنائي تلقي مي‌كنند و گاه به او مي‌خندند كه خواه ناخواه فرزند اين خنده را به حساب مسخره كردن و تحقير خود مي‌آورند. تكرار و ادامه اين روش تدريجاً فرزند را در نظر خودش خوار و ضعيف مي‌نمايد و شخصيت او را تنزل مي‌دهد. ممكن است گفته شود پس مادران و پدراني كه به جهت نداشتن علوم كافي جواب سئوالات كودكان را نمي‌توانند بدهند چه كنند؟ جواب گوئيم در مرحلة اول اين عذري است غيرقابل قبول. پدر و مادر بايد سعي كنند خود را از جهت معلوماتي كه مورد نياز و مورد سئوال فرزند است مجهز سازند. در مرحلة دوم اگر پدر و مادر از ده سئوال او يك يا دو سئوال را نمي‌دانند صريحاً بگويند نمي‌دانيم خود اين جمله اعتماد كودك را به پدر و مادر جلب مي‌كند. به علاوه فرصتي است كه پدر و مادر مي‌توانند جواب سئوال او را تحقيق كرده بعداً به او بگويند. ضمناً جواب سئوالهاي فرزند را با ابتكار و دقت مي‌توان در قالب مثالهايي قابل فهم به او تحويل داد. طوري كه نه گمراه شود و نه سئوالهاي او بي‌جواب باقي بماند. در جريان كودكي دوم، مفهوم درستكاري، وظيفه‌شناسي و احترام و غيره تجلي مي‌كند و غالباً وجدان اخلاقي يعني حس تشخيص نيك و بد، اهميت اساسي داشته و تا حدود زيادي شخصيت فرد را تحت سلطة خود دارد. شخصيت مطلوب، شخصيتي است متعادل و متعالي. زمينة رشد و تعالي وجود كودكان و نوجوانان آن گونه كه بايسته و شايسته است زماني مقدور و ميسور خواهد بود كه آنها از يك شخصيت متعادل و هماهنگ برخوردار باشند. مراد از رشد شخصيت متعادل اين است كه تمامي جنبه‌هاي وجودي فرد، همة استعدادها و قابليت‌هاي بالقوة او در زمينه‌هاي زيستي، حسي، حركتي، شناختي، عاطفي، اخلاقي، معنوي، و … همانند يك شجرة طيبه، بطور هماهنگ شكوفا شوند. فقط در ساية بهره‌مندي از چنين رشد متعالي است كه بستر كمال و تعالي وجود فراهم مي‌شود. بشر و خواهش عزت نفس خواهش عزت نفس و شرافت، يكي از تمايلات عالية انساني است كه به قضاء حكيمانه خداوند با سرشت بشر آميخته شده و در نهاد آدميان ريشة فطري دارد. تمام مردم بطور طبيعي به شرافت و عزت نفس متمايلند و از آن خشنود مي‌گردند و از پستي و فرومايگي متنفرند و از آن احساس رنج و عدم رضايت مي‌نمايند. خواهش عزت نفس مانند ساير تمايلات طبيعي، از روز اول ولادت بطور زمينه و استعداد در نهاد فرزندان بشر نهفته است و به موازات رشد و نموشان آن تمايل نيز تدريجاً شكوفا مي‌شود و رنگ تحقق و فعليت به خود مي‌گيرد. اگر محيط پرورش كودك خوب باشد و برنامة تربيتش بر اساس صحيح پايه‌گذاري شود، اگر والدين و مربي، خود داراي شرافت معنوي باشند و طفل را به شايستگي به بار آورند تمايل عزت نفس در نهاد وي بخوبي شكفته مي‌شود و با سجية شرافت رشد مي‌كند. برعكس اگر محيط خانواده فاسد باشد، اگر والدين و مربي بر اثر پستي و فرومايگي اساساً معني عزت نفس را درك نكنند طفل نيز زبون و پست به بار مي‌آيد و خواهش واپس رفتة عزت نفسش رفته رفته به دست فراموشي سپرده مي‌شود و در اعماق ضميرش دفن مي‌گردد. كودكي كه همواره از مراقبت‌هاي درست والدين و مربيان لايق برخوردار بوده و به شايستگي تربيت شده است، كودكي كه در خانة شريف و محيط سالم زندگي كرده و از اول با شرافت نفس بار آمده است وقتي به دوران پرشور بلوغ و نوجواني مي‌رسد و احساسات آتشين ايام جواني سراسر وجودش را مسخر مي‌سازد حس شرافت دوستيش تشديد مي‌شود و خواهش عزت نفس با نيرومندي تمام در نهادش بروز مي‌كند.» عزت نفس و آزادگي عزت نفس ماية آزادگي و علو همت است. افراد شريف و عزيزالنفس هرگز به ذلت و بندگي ديگران تن نمي‌دهند و سرماية شرافت و آزادگي خود را با هيچ متاع گرانبهائي معامله نمي‌كنند. علي (ع) به فرزند خود حضرت مجتبي توصيه فرموده است كه «نفس خويش را عزيز بشمار و به هيچ پستي و فرومايگي تن مده گرچه عمل پست، تو را به تمنياتت برساند، زيرا هيچ چيز با شرافت نفس برابري نمي‌كند و هرگز به جاي عزت از دست داده،‌عوضي همانند آن نصيب نخواهد شد. فرزند عزيز،‌‌ آزادگي را از كف مده و بنده و بردة ديگران مباش كه خداوند تو را آزاد قرار داده است.» عزت نفس براي همة مردم در كلية شئون زندگي فردي و اجتماعي،‌ مادي و معنوي و همچنين در تمام ادوار حيات از دوران كودكي و جواني تا ايام ميانسالي و پيري يكي از اركان اساسي خوشبختي و سعادت است. مراعات شرف كودك در خانواده كودكان مانند بزرگسالان به شرافت معنوي و شخصيت خود علاقه دارند و اگر كسي به حيثيتشان آسيبي برساند سخت رنجيده خاطر و غمگين مي‌شوند و از خود عكس‌العمل نشان مي‌دهند. والدين و مربيان اگر بخواهند به كودكان خود دستورالعملي بدهند يا در محيط خانواده مراتب قدرت خود را اثبات كنند بايد مراعات شرافت كودك را بنمايند و طوري رفتار كنند كه عزت نفس اطفال مجروح نشود و شخصيتشان سركوب نگردد. چه اگر با آنان آمرانه سخن گويند و با خشونت برخورد نمايند نه تنها از دستورشان اطاعت نمي‌كنند بلكه آشكارا به مخالفت و ستيز بر مي‌خيزند و به اين وسيله از گفتار و رفتار تند اولياء خود انتقام مي‌گيرند. آئين اسلام و عزت نفس پيشواي گرامي اسلام از آغاز دعوت به مسلمين درس عزت نفس و علو طبع داد و آنان را با شرافت معنوي و فضيلت روحاني تربيت كرد و اين موضوع بقدري مهم و ارزنده وانمود شده كه خداوند در قرآن شريف عزت نفس مومنين را در رديف عزت خود و عزت پيغمبر گرامي خود به حساب آورده است. «عزت براي خدا و براي پيغمبر و براي مومنين است.» در آئين مقدس اسلام، تمام افراد مسلمين از زن و مرد – فقير و غني – ضعيف و قوي – خلاصه هركس از هر طبقه و در هر مقام بقدري عز و شرفش محترم است كه به موجب روايات بسياري، خداوند اهانت هريك از آنان را مخالفت و محاربه با خود شناخته است. در مكتب اسلام تمام افراد وظيفه دارند حيثيت و عزت نفس خود را محترم شمارند و از ذلت و زبوني اجتناب كنند و هيچ مسلماني حق ندارد موجبات پستي و اهانت خود را فراهم آورد. امام صادق (ع) فرمودند: «خداوند تمام كارهاي مسلمان را به خود واگذار كرده و در اختيارش قرار داده است ولي به او اجازه و اختيار نداده كه خود را ذليل و خوار نمايد. بخش سوم خانواده و مسائل نوجوانان و جوانان الف: خانواده بخش اول: تربيت و مسائل عاطفي الف: خانواده و تربيت از نظر اسلامي خانه كانون مقدس و نخستين پايگاه براي تربيت، سازندگي و حتي آفرينندگي انسان است. اين كانون گرم و روشن كه مبتني بر دو ركن عاطفه و فرد است مي‌تواند افرادي بپروراند آزاد، آگاه، آشنا به حدود و وظائف و مسئوليت، سرباز، نگهدار خود و جامعه خويش. خانه مي‌تواند آموزشگاهي باشد كه در آن افراد درس مهر، آشتي، بردباري، ايمان، اخلاق و تعادل را مي‌آموزند يا مدرسه‌اي كه در آن درس كينه و انتقام، ترشروئي، نابكاري، خيانت و دوروئي آموخته مي‌شود. با همه نفوذهائي كه آدمي در طول مدت حيات از جامعه و مدرسه و همبازيها مي‌گيرد باز نفوذ خانواده در او بيشتر و تا پايان عمر در او وجود دارد به همين نظر از نظر عالمان تربيت نقش خانواده نقش فوق‌العاده و موثرتر از نقش ديگر موسسات است. خانواده در فرزندان سازندگي ايجاد مي‌كنند، آنها را به مباني فرهنگي، دانش، آگاهي‌هاي روز مجهز مي‌سازند طريق زندگي صحيح و آداب زندگي اجتماعي را مي‌آموزند، مهر و اخلاق به فرزندان مي‌دهند و بالاخره آنان را به اخلاق و ادب مجهز مي‌نمايند. وظايف والدين آنكس كه در طريق پدر يا مادر شدن است بيش از هرچيز بايد به وظايف و برنامه‌هاي خويش آشنا باشد. نخستين وظيفه آگاهي از هدف، روش و برنامه زندگي است. اين دستور مذهب ماست كه بدانيم چرا زنده‌ايم؟ و به خاطر چه امري آفريده شده‌ايم؟ زندگي چيست؟ و چه هدفي را بايد در آن تعقيب كرد؟ همچنان براي آنان كه در صدد تشكيل خانواده‌اند رعايت اين نكات ضروري است كه چرا تشكيل خانواده مي‌دهند و در انتخاب همسر چه اصول و ضوابطي را بايد در نظر بگيرند، چه نكته‌هائي در زناشوئي بايد موردنظر باشد. در طريق تربيت نسل مادران وظايفي به مراتب دشوارتر است از آن بابت كه بيش از پدر در جنين و تربيت نسل نقش دارند. بدين نظر پيش از ازدواج دقتها و مراقبتهائي در كسب آگاهي‌هاي لازم بايد داشته باشد. با بدنيا آمدن فرزندان سه دسته وظايف در تربيت نسل به عهده والدين قرار مي‌گيرد. وظايفي در جبنه تن كه شامل حفظ بدن از خطر،‌ تغذيه مناسب، حفظ بهداشت، توجه به پوشاك و مسكن است. وظايفي در جنبه مغز كه شامل مراقبت هوش، حافظه و جنبه‌هائي استعدادي و ذخاير خدادادي است و بالاخره وظايفي در جنبه روان ذهني كه شامل رشد و پرورش روان، ايجاد خوي و ملكات فاضله در افراد، احياي تمايلات عالي فطري چون ايثار، جهاد، شهادت و … والدين مسئول با اهدافي كه در تشكيل خانواده و پديد آمدن فرزندان در نظر مي‌گيرد موظف به آگاهي و انجام اين امور بر اساس روشهائي پسنديده و برنامه‌اي زمان‌بندي شده‌اند كه كيفيت آن در كتب اسلامي ما بطور مشروح آمده است. سخني ديگر درباره نخستين مربي كودك محيط تربيت انسان در روزهاي اول زندگيش همان خانه است و اولين مربي او همان مادر و سپس پدر و افراد ديگر خانه مي‌باشند . عادتها و خصلتها در اين محيط در وجود كودك پايه‌ريزي مي‌شود. و لذا اين دوره را از مهم‌ترين دوره‌هاي شكل‌پذيري مي‌شود گرچه زمينه‌هاي تربيت طفل از مراحلي قبل از بدنيا آمدن او شروع مي‌شود. بدين معني كه افكار و عقايد و عادات و خصائل و حتي غذاي پدر و مادر در آمادگي فرزند كه از آنها بوجود مي‌آيد تأثيري بزرگ دارد. پدر و مادر اولين و مهمترين مسئول تربيت فرزند مي‌باشند و اگر جامعه بشري و بخصوص پيشوايان عاليمقام اسلام براي پدران و مادران عزت و احترامي بس بزرگ قائل شده‌اند در قبال مسئوليت مقدس و وظايف ارزنده‌اي است كه براي تربيت و تعليم فرزندان بعهده مي‌گيرند. بنابراين اينطور نيست كه بعضي پدران و مادران تصور مي‌كنند تنها آنان بر فرزندان حق دارند و آنهم حق بزرگ. بلكه بايد بدانند كه در اسلام هيچگاه حق يك طرفه نمي‌شود يعني كودك هم از همان روز نخست زندگيش حقوق بر پدر و مادر خويش دارد كه بايد اين حقوق از طرف آنها ايفا شود. همچنانكه فرزند ممكن است با عصيان و آزار به پدر و مادر خشم و نارضايتي آنها را فراهم سازد پدر و مادر هم ممكن است بر اثر انجام ندادن وظايفشان در باب فرزند مورد خشم فرزند شوند. پدر و مادر بايد بدانند كه اگر فرزندشان خوب باشد يا بد از آنها بوجود آمده است و آنها در تربيت و تأديب فرزندشان مسئوول‌اند رفتار پدر و مادر با فرزند بايد آنگونه باشد كه يقين داشته باشند اگر به فرزندشان نيكي كنند پاداش آنرا دريافت خواهند كرد و اگر بدرفتاري نمايند به كيفر آن خواهند رسيد. كودك در روزهاي اولي زندگيش قابليت و آمادگي عجيبي دارد و او بآساني شكل مي‌گيرد و براي هر عادتي پذيرش نشان مي‌دهد چه اين عادت او را به سعادت سوق دهد يا به شقاوت. او با تربيت صحيح و رفتارهاي نيك پدر و مادر مي‌تواند يك انسان با فضيلت شود و يا بر اثر تربيت غلط و رفتارهاي بد بصورت حيواني پست بار آيد. خوشبختي و بدبختي آينده هر فردي به كيفيت پرورش او در روزهاي اولي زندگيش بستگي كامل دارد. و اين وظيفه مقدس در اولين محيط و اولين كلاس يعني خانه به عهده اولين مربي يعني مادر و سپس بر عهده پدر گذاشته شده است. اين مادران و پدران‌اند كه مي‌توانند با محبت همراه با تدبير خود و با حسن رفتارهاي خويش خدمت بزرگي به جامعه كنند. يعني مي‌توانند در تربيت و ساختن افرادي مهربان و خيرخواه آزادمنش و شجاع درستكار و دانا شريف و مومن فعال پايه‌گذار باشند. پيامبر اكرم فرمود: بهترين عطيه و ارزنده هديه‌اي كه پدر مي‌تواند به فرزندش بدهد ادب و تربيت است. مادر سهم بزرگتري را در تربيت و ساختن فرزند دارد بطوري كه افكار و عقايد مادر و حتي خوراك او در دوران بارداري در سعادت و شقاوت فرزندش تأثير زياد دارد. به همين جهت پيامبر اسلام فرموده است: سعادتمند كسي است كه سعادتش از همان دوران بارداري مادر و در شكم مادر پايه‌گذاري شده است و بدبخت كسي است كه زمينه بدبختي او از دوراني كه در شكم مادر زندگي مي‌كرده شروع شده است. البته اين مطالب به آن معني نيست كه عوامل ديگر از قبيل رفتار پدر و مادر در خانه و زحمت و تربيت معلم در مدرسه و اوضاع و شرايط اجتماعي در جامعه مؤثر در شكل‌پذيري افراد و تعيين‌كننده سرنوشت آنها نمي‌باشد. بلكه مقصود اين است كه طفل با آمدنش به دنيا سرمايه‌هايي را همراه خود مي‌آورد كه مي‌تواند در آينده او دخالت كنند. بنابراين بايد دانست كه اولاً كار تربيت از روز تولد نوزاد شروع نمي‌شود بلكه مراحل پيش از آن هم بايد مورد توجه خاص قرار گيرد ثانياً اگر اين سرمايه‌ها نيكو باشد زمينه‌هايي را براي سعادت فرد در زندگي آينده‌اش فراهم مي‌سازد و اگر اين سرمايه‌ها بر اثر سهل‌انگاري و غفلت و جهالت يا بي‌تقوايي و بي‌ايماني مادر مناسب و نيكو نبود مي‌تواند زمينه‌اي براي شقاوت فرد در زندگي بعدي ايجاد نمايد با توجه به اينكه عامل وراثت و عامل تربيت محيط و شرايط اجتماعي و نيز استعدادهاي خدادادي فرد و همت و اراده خود شخص هريك در خوشبختي و موفقيت‌هاي انسان سهم مخصوص به خود را دارد. و گاه ممكن است قدرت و زيادت يك عامل ضعف و نقص عامل ديگر را جبران كند. مثلاً اگر شخصي از يك محيط مناسب زندگي و از يك تربيت خوب برخوردار باشد آن محيط مساعد و اين تربيت خود نقصهاي وراثتي او را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهند و شخص را در زندگي موفق و سعادتمند مي‌سازند. يا ممكن است فردي از محيط مناسب اقتصادي و اجتماعي بهره كافي ندارد اما با بكار انداختن قواي باطني خود و يا اراده و همت خويش راه كاميابي و سعادت را براي خود هموار سازد و كسريهاي اقتصادي و اجتماعي را به اين وسيله جبران كند. خلاصه آنكه خداي مهربان راه‌هاي مختلف و عوامل متعددي را براي كمال و سعادتمندي انسان در پيش روي او نهاده است كه اگر از عاملي محروم ماند عامل ديگر به ياري و كمك او بشتابند و مانع را از سر راه او بردارد. دانستيم كه مادران و پدران از جهت تربيت فرزندان در برابر اجتماع مسئوول‌اند و در اين باب مسئوليت مادر خيلي بيش از پدر است زيرا اولاً تمايل و نياز فرزند در دوره اولي تربيت به مادر وسيعتر و زيادتر است و ثانياً طبيعت و آفرينش در ساختمان جسمي و روحي زن براي ساختن مردان بزرگ اجتماع هنر و دقت خاصي بكار برده است كه در خلقت مرد اين ظرافت و امتياز وجود ندارد. معلم اول كودك اولين معلمي كه درس زندگي به كودك مي‌آموزد و در دل پاك او نقشهاي خوب و بد ترسيم مي‌كند پدر و مادر است. اولين عاملي كه دل بي‌آلايش طفل را به صفات پسنديده يا ناپسند متصف مي‌سازد و در وي تمايلات روا يا ناروا را پديد مي‌آورد تربيت خانوادگي است. جسم و جان كودك در محيط خانواده پرورش مي‌يابد و اساس اولية ساختمان اندام و اخلاق وي در دامن والدين پي‌ريزي مي‌شود، پدران و مادران دانا و دلسوزند كه مي‌توانند فرزندان لايق و شايسته بسازند و برعكس والدين بي‌علاقه و نادانند كه فرزندان را افراد فاسد و نالايق بار مي‌آورند. بايد تا مادران با خرد و رأيكودك دانا بپرورند به دامان مادر آموزگار و طفل نوآموزدامن مادر بود نخست دبستان پي‌ريزي قواعد زندگي البته طفل مي‌تواند در آينده بر آسمانهاي پيروزي پرواز كند، ولي تقدير طفل مرتبط با كساني است كه وي را زير نظر و تحت كنترل خويش مي‌گيرند و اولين قواعد و قوانين را براي طرز رفتار و اخلاق او پي‌گذاري مي‌نمايند و اولين توقعات او را دربارة زندگي بنا مي‌كنند. خانواده و تربيت هيچ گونه تشكيلات اجتماعي در ساختن طفل به اندازة خانه مؤثر نيست، زيرا در آن، اولين قالب‌ريزي اخلاق انجام مي‌گيرد. در يك خانة (خوب) و شايسته، وسائل كمال زودتر و سريعتر آماده مي‌گردد و به طفل كمك مي‌شود كه قدم به قدم در راه اعتماد به نفس لياقت،‌ علاقه‌مندي به كار و مسئووليت و تفاهم پيشرفت نمايد. در خانة (بد) از پيشرفت بطرف كمال جلوگيري مي‌شود، طفل احساس مي‌كند كه كسي او را نمي‌خواهد و شايد به همين جهت او با اعتماد و اطمينان در زندگي حركت نمي‌كند، و يا آنكه از بس او را تهديد مي‌كنند وحشت‌زده مي‌شود و از همه چيز هراس دارد به طوريكه پس از چيزي از زندگي خجلت زنده مي‌شود، يا آنكه والدين طوري با او رفتار مي‌كنند كه طفل هيچ وقت نمي‌تواند عكس‌العمل آنها را در وقايع، پيش‌بيني نمايد. بنابراين دائماً در يك حالت عصباني به سر مي‌برد،‌ يا آنكه او خود موضوع يك نوع رقابت حسودانه بين والدين خويش قرار مي‌گيرد، يا آنكه براي به دست آوردن آنچه كه بدان محتاج است مجبور مي‌شود از راه آنچنان رقابت مهاجمانه‌اي وارد شود كه چيزي نمي‌گذرد كه كلمة (دشمن) خيلي بيشتر از كلمة (دوست) براي او مفهوم پيدا مي‌كند، يا آنكه به وسيلة معاشرت با ديگران به اين نتيجة غلط مي‌رسد كه اگر از برآوردن احتياجات فردي صرفنظر شود ديگر زندگي هيچ گونه معنايي نخواهد داشت. كساني كه در اين قبيل خانه‌ها و خانواده‌ها متولد مي‌شوند فقط از دوران بچگي به دوران بلوغ پا مي‌گذارند ولي نمي‌توانند به شايستگي مدارج ترقي را بسوي كمال بپيمايند. شريفترين خدمت پدران و مادران، با تربيت صحيح فرزندان، بزرگترين دين ملي و انساني خويش را ادا مي‌كنند و مهمترين وظيفة اسلامي خود را نسبت به آنان انجام مي‌دهند. در مكتب آسماني اسلام، هيچ خدمتي از ناحية پدران و مادران دربارة فرزندان، شريفتر و عاليتر از تربيت صحيح نيست. حضرت علي (ع) فرموده‌اند: «هيچ پدري به فرزندش تغضل ننموده است كه عاليتر و شريفتر از تربيت خوب باشد.» مراقبت‌ها در هفت سال سوم فرزندان ما در اين دوره از سن خود در وضعي هستند كه به اندازه كافي رشد كرده و قادرند سرپاي خود بايستند. به علت زندگي و معاشرت با افراد مختلف، ديدن گروهها و دستجات آگاهي‌هائي به دست آورده و بينشي كسب كرده‌اند. با اين حساب نمي‌توان نظرات و افكارشان را ناديده گرفت. مفاهيم جزئي كه در مراحل قبلي حيات داشته‌اند جاي خود را به مفاهيم كلي داده‌اند و آنها را در حدود قدرت هضم و تحليل مسائل را دارند. آنچه مهم است رعايت آزادي‌هاي تحت كنترل اوست ولي نه بگونه‌اي كه احساس خ فقان و محدوديت بي‌حساب كنند و وجود والدين را به عنوان مزاحمان زندگي خود به حساب آورند. درست است كه از لحاظ رواني وضعي تقريباً نامتعادل دارند و نمي‌توانند با پدر و مادر كنار آيند و يا درست است كه در برابر مسائل جديد و آنچه را كه موافق با ميل‌شان نيست حالت عصيان و طغيان دارند ولي وضع به صورتي است كه مي‌توان با آنها كنار آمد و از فداكاري متكي به احساسات‌شان در طريق سازندگي آنها استفاده كرد. تمايلات نوجوان و جوان به علت رشد ردن و يافتن قدرت همه خواسته‌هاي دوران كودكي كه بگونه‌اي توسط والدين سركوب مي‌شدند اينكه زنده شده و سر بر مي‌آورند. اظهارنظرها، فرماندهي‌ها، طردورها، ضرب و شتم‌هاي‌شان اغلب به خاطر تحقق خواسته‌ها، ارضاي تمايلات و به كرسي نشاندن سخنان خويش است. آنچه كه تا حدودي اين مساله را در آنان تعديل مي‌نمايد سپردن مسئوليت كار به آنهاست كه هم سبب اشتغال اوقات او مي‌شود تا بي‌جهت پدر و مادر را آزار نرساند و هم به سختي و دشواري كار آگاه گردد و دريابد كه نبايد اين همه خواسته‌ها و توقع داشته باشد. فعاليت‌هائي كه به نسل نوجوان سپرده مي‌شود بايد به صورتي باشد كه آنها را زيرنظر پدر و مادر به انجام رساند. اينكه آنان به طور كامل از نفوذ خانواده خارج شوند نوعي خطاست. مي‌توان از راه امر و نهي‌هاي مستقيم و يا غيرمستقيم، تذكر و خيرخواهي دوستي و ايجاد ملاحظات آنان را بر سر مرز قانون و نظام خانواده آورد. توجه به نياز آنان فرزندان نوجوان و جوان ما همانند خود و يا حتي بيشتر از ما نيازمندهائي دارند و در رفع اين نيازها نسيه‌پذير نيستند. تا آنجا كه امكان دارد و مصلحت ايجاب مي‌كند كه در رفع اين نيازها بايد اقدام كرد. در اين امر نبايد دوران زندگي خود را به رخش بكشيد و بگوئيد مثلاً‌ من موقعي كه در سن و سال تو بوده‌ام يتيم و از غذا و لباس كافي محروم بوده‌ام. حرف شما درست است ولي او امروز كه يتيم نيست. پدري يا مادري چون شما بالاي سردارد و مي‌داند كه مي‌توانيد خواسته‌هاي او را برآورده كنيد، و تازه اگر هم امكان برآورده شدن اين خواسته‌ها نيست لااقل او را قانع كنيد. بخشي از نيازهاي آنان شامل غذا، لباس، مسكن مناسب، تفريح، استراحت، و از اين قبيل است كه بيش يا كم برآورده مي‌شود. بخشي ديگر كه از اهميت بيشتري برخوردارند عبارتند از احترام، امنيت خاطر، آرامش روان كه آن را شما بايد تامين كنيد به آنها شخصيت بدهيد، گرامي‌شان بداريد و در عوض از آنان كار و مسئوليت بخواهيد. مهرطلبي آنان هرگز اين تصور را به خود راه ندهيد كه فرزندان ما بزرگ شده‌اند و ديگر احتياجي به محبت و مهر پدر و مادر ندارند. نه، چنين نيست، محبت اساسي‌ترين نياز انسان در همه مراحل حيات است. آدمي هرچند كه بزرگ باشد و به هر درجه‌اي كه از نظر دسته و مقام برسد از محبت بي‌نياز نيست. همه سازندگي‌ها، بازسازي‌ها، مسئوليت خواستن‌ها، رشد دروني، تعادل فكري و ذهني، جلوگيري از انحرافات، در سايه محبت رنگ مي‌گيرد و جدا ما معتقديم آن كس كه محبت نبيند به واقع بزرگ نخواهد شد و جنبه‌هاي سياسي و اجرائي حتي گفته‌اند قانون بدون محبت لنگ است. فرزندان ما در اين سن گاهگاهي همچنان به قربان و صدقه رفتن نياز دارند و در مواردي دست گرم پدر و مادر را بر سر و صورت خود احساس كردن. هم چنين تحسين و تشويق آنها به كارهاي‌شان، ناديده گرفتن لغزش و خطاي آنان خود صورتي از محبت است و آنها را شاداب و مسرور و به زندگي دلگرم و اميدوار مي‌سازد. به همانگونه كه افراط محبت موجب پديد آمدن زيانها و خطراتي است كمبود در محبت هم سبب بدبيني، حساسيت، نارضايتي، در مواردي بي‌اشتهائي، و حتي بيماري‌هاي رواني خواهد شد. شما تنها قد و قواره آنها را نبينيد، روح و دل‌شان را بنگريد كه همچنان كوچك و حساس است. هدايت نوجوان و جوان مي‌دانيم كه طفل با فطرت پاك به دنيا مي‌آيد و اين محيط تربيتي است كه او را به ادامه پاكي و عفت واميدارد يا او را فاسد و آلوده مي‌سازد. چه بسيارند صفات و ويژگيهائي از طريق فطرت و وراثت به فرزندان ما منتقل مي‌شوند و بعدها تحت‌الشعاع تربيت قرار مي‌گيرند. فراموش نكنيد كه شما فكر نوجوان و جوان را مي‌سازيد و جهان‌بيني انديشيده و يا غلطي را به او مي‌دهيد. شمائيد كه با نوع هدايت خود سرنوشت او را تعيين مي‌كنيد، شخصيت او را مي‌سازيد، خط‌مشي او را در زندگي حال و آينده تعيين مي‌كنيد، بزهكار يا درست كارش بار مي‌آوريد. مهمترين نقش خانواده در اين مرحله نقش هدايت است و بديهي است كه والدين نخست بايد هدايت يافته باشند تا بتوانند فرزندان را هدايت كنند. خود بايد فلسفه درستي را براي حيات برگزينند و آنگاه به انتقال آن در فرزند اقدام كنيد. مي‌دانيم كه نظام حاكم و غلط گذشته اين فرصت را به جوانان ما نداد كه در مدرسه و اجتماع درس زندگي بياموزند و از اهداف و غايات اصيل آن آگاه شوند. زندگي‌ها اغلب در حد خور و خواب و مسكن حيواني بود و اينك كه چنين فرصتي به دست آمده مي‌بايست از آن استفاده كرد. نقش الگوئي والدين والدين مهمترين مدل و الگوي فرزندان هستند آنچه را كه دارند به فرزندان خود منتقل مي‌كنند. آنچنان كه فرزندان ما از يك ديد آئينه تمام نماي وجود ما هستند. اگر در چهره آنان آثار بي‌كفايتي، ترس، اضطراب، بزهكاري پيداست بدان خاطر است كه اغلب ما واجد چنين صفاتي هستيم. به همين نظر است كه يكي از مربيان بزرگ گفته است «تو اول فرزندت را به من بنما تا بگويم كه تو كه هستي» اگر خواستار آن هستيد كه فرزنداني پاك، پرهيزكار، نيك اخلاق، نيكوگفتار، فعال، خيرخواه داشته باشيد يك راه آن اين است كه خود اينگونه باشيد و تازه معلوم نيست اين شرط در عين لازم بودن كافي هم باشد. پاكي، درستكاري، تعبد، اخلاقي بودن وظيفه ماست و قطعاً اين انجام وظيفه به فرزندان ما نيز مؤثر خواهد بود. ب: نياز به محبت جلوه‌هاي مهرطلبي شما جلوه‌هاي مهرطلبي و حالت انحصارجوئي آن را در كودكان مي‌بينيد كه اگر مقدار آن اندك شود ناز مي‌كنند و به پدر و مادر مي‌آويزند و اگر مقداري از آن صرف كودك ديگر شود حسادت مي‌ورزند. و يا شما در عالم بانوان مي‌بينيد كه حاضر نيستند همسر ديگري براي شوهر باشد و نيمي از محبت او را به خود اختصاص دهيد. در نوجوانان و جوانان هم با همه اشتغالاتي كه دارند اين مساله وجود دارد و شما جلوه‌هاي آنان را به صورت تلاشهاي پيگيرشان مي‌بينيد كه بدان وسيله مي‌خواهند به دلها راه يابند. اينكه نوجوان و جوان شما به خاله و عمه، مادربزرگ و ديگران بيشتر نزديك مي‌شود اغلب بدان خاطر است كه آنها بيشتر او را تحويل مي‌گيرند و ناز او را بيشتر مي‌خرند و بيشتر از او تملق مي‌گويند يا گاهي شما آنها را در ميان جمع مي‌بينيد كه دست به شيرين كاريهائي مي‌زنند، رشته كلام را به دست گرفته و داد سخن مي‌دهند، از عظمت و قدرت خود صحبت مي‌كنند، گاهي خود را به مظلومي مي‌زنند، زماني خود را بيمار و قابل ترحم جلوه مي‌دهند و …. جدائي‌هاي طولاني پدر و مادر را فرض است كه در همه مراحل حيات به خصوص تا پايان هفت سال سوم زندگي اغلب در كنار فرزندان باشند و با معاشرت‌ها، سخنگوئي‌ها، پند و اندرز، تماس و برخورد دل‌شان را به سوي خود معطوف دارند. متأسفانه گاه به علت ضرورتهاي شغلي پدر يا مادر از فرزندان رعايت مي‌شوند. في‌المثل پدري كه دائماً در سفر است و مسافرتهايش طولاني است اين كمبود را براي فرزندان باقي مي‌گذارد كه از محبت پدري برخوردار نيستند. ممكن است بگوئيد مادر خانه اين كمبود را جبران مي‌كند. ولي ما مي‌گوئيم اين امر كمتر قابل جبران است و اصولاً بين نوع محبتي كه پدر معمول مي‌داريد يا مادر فرق وجود دارد. و وقتي كه اين دو درهم بياميزند اثري در حد اعجاز خواهند داشت. گاهي اين احساس كمبود به علت وجود اختلافات و كشمكش بين اعضاي خانواده است به گونه‌اي كه آنها اين فرصت را پيدا نمي‌كنند با هم انسو الفتي داشته و مهرورزي‌هائي داشته باشند. اين امر هم سبب كمبود است و فرزندان جوان ما از آن شديداً نگرانند. مهرورزي به هنگام بازگشت به هر حال آنكس كه به علت جدائي‌هاي طولاني قادر به ديدار فرزندان، ابراز مهر و علاقه به آنان نيست ضروري است اميد به اشباع از محبت را در بازگشت از سفر در دل فرزندان نگه دارد و آن بدين گونه است كه پس از بازگشت در بين خستگي و احياناً ناراحتي حالت گرمي و حساسيت خود را به آنان نشان دهد. از طرفي كه براي ابراز مهر وجود دارد و در اسلام هم زياد به آن توصيه شده است مساله تهيه هديه براي فرزندان است و اين امر پس از سفر خوب امكان‌پذير است. لازم نيست كه هديه‌هائي گرانبها براي فرزندان تهيه شود كه مساله عدم امكان مالي مطرح گردد، آنچه نشانة مهر و علاقه است نفس هديه است. در كودكان محبت پدر از طريق خوردني‌ها، اسباب‌بازي‌ها، درك مي‌كنند و نوجوانان و جوانان از طريق پوشاك، وسايل مورد نياز مثل قلم و دفتر و يا آنچه كه موجب تغيير چهره و اعلام تشخص است مثل عينك، ساعت و … فراموش نكنيم كه در همين هديه هم اگر نوجوان و جوان بفهمند كه ما هنوز آنها را بچه مي‌دانيم بار كسالت‌شان افزونتر و نگراني‌شان دو چندان خواهد شد. چهره متبسم شما براي اينكه نشان دهيد به فرزند نوجوان و جوان خود محبت داريد ضروري است كه به آنها مهرباني كنيد و يكي از جنبه‌هاي مهرباني تبسم كردن در برابر آنان است. ما مي‌دانيم كه مادر از صبح تا شب كار مي‌كند و بدني خسته و فرسوده دارد و يا پدر از صبح تا عصر كاري سخت و سنگين، گرفتاري، برخورد و تصادم داشته و اينك كه به خانه بر مي‌گردد خسته و كس لاست. ولي در عين حال ضروري است نوجوان و جوانش را با چهره باز استقبال كند و خندان از او احوال بپرسد. شايد اين كار براي او دشوار باشد و جداً لبخندش نيايد ولي براي سازندگي و تربيت نسل وجود آن ضروري است. از نظر رواني پدر و مادر بايد محبت كنند بدون اينكه انتظار محبت يا عكس‌العمل مشابه داشته باشند. البته در تربيت فرزند از دوران كودكي بايد پايه‌اي گزارد كه او طبيعتاً به دنبال احترام والدين، محبت به آنها، دلجوئي از آنها باشد. حتي احوال او را بپرسد و براي خستگيهايش متأثر باشد. عكس‌العمل در خشونت برخي از پدران به خاطر رنجي كه از كار روزانه متحمل شده‌اند به خود حق مي‌دهند كه فعلاً در خانه به استراحت پرداخته و انجام كارهاي ضروري را به فرزندان بسپارند، مثلاً آنها را براي خريد نان، تهيه غذا، مايحتاج زندگي به بيرون بفرستند. و يا از شدت خستگي و ناراحتي مساله‌اي را كه با زبان خوش و نرم قابل حل است با امر و نهي‌هاي خشونت بار مي‌خواهند حل كنند. در چنين مواردي معمولاً با عكس‌العمل‌هاي نادرستي مواجه خواهيد شد. درست است كه فرزند شما كار توليدي و سازنده‌اي نداشته، ولي آنچنان هم نبود كه بيكار و در حال استراحت باشد و منتظر امر و نهي و ارجاع كار از جانب شما بماند. او هم از صبح تا حال نيرويش را صرف ديدن، فوتبال بازي كردن، جست و خيزهاي بي‌هدف، شوخي‌ها كرده است و اينك از شما خسته‌تر است!! البته ضروري است شما از قبل او را رسميت دهيد، بزرگش بشماريد، به او تفاهم كنيد كه بخشي از مسئووليتهاي زندگي را بر عهده گيرد، مثلاً خريد نان و ماست و مايحتاج زندگي به عهده او باشد و فعاليتش بر اساس اين مسئوليت‌ها باشد. در عين حال اين مساله را هم فراموش نكنيد كه به خود واگذاردن جوان، خودداري از امر و نهي، نسپردن مسئوليت به او، خود نوعي متاركه است و ممكن است موجب اختلالات عاطفي گردد و زندگي را بر او فلج سازد. چند نكته مهم در خاتمه توجه شما را به چند نكته مهم در اين زمينه معطوف مي‌داريم. محبت عامل اساسي سلامت تن و نشاط روان و آزادي فكر است از آن غفلت ننمائيم. خواستاري محبت تا پايان عمر با انسان هست فقط صورتها و جلوه‌هاي آن عوض مي‌شود. از طريق محبت بيشتر و بهتر مي‌توان به سازندگي پرداخت تا خشونت و بي‌مهري. تعريف افراطي از جوان در حضور جوان ديگر نوعي بي‌توجهي نسبت به او تلقي مي‌شود. مهرباني واقعي نسبت به آنها در گرو به حساب آوردن آنها و دوري از خودخواهي است. همفكري و همرازي با نوجوان و جوان از طريق محبت به آنهاست. با فرزندان نوجوان و جوان خود مأنوس شويد، با آنها معاشرت كنيد، از آنها نظر بخواهيد. دردمندي‌هاي آنان را به حساب آوريد و آنها را دلجوئي كنيد. بخش چهارم: نقش پدر امام علي بن حسين (ع) مي‌فرمايند: «حق فرزندت به تو،‌ اين است كه بداني وجود او از تو است و نيك و بدهاي او در اين دو دنيا وابسته به تو است. بداني كه در حكومت پدري و سرپرستي او، مواخذه و مسئولي، موظفي فرزندت را با آداب و اخلاق پسنديده پرورش دهي، او را به خداوند بزرگ راهنمائي كني و در اطاعت و بندگي پروردگار ياريش نمايي. به رفتار خود در تربيت فرزندت توجه كني. پدري باشي كه به مسئووليت خودآگاه است. مي‌داند اگر نسبت به فرزند خود نيكي نمايد در پيشگاه خداوند اجر و پاداش دارد و اگر درباره او بدي كند، مستحق مجازات و كيفر خواهد بود.» در اين بخش ما در مورد موارد زير بحث خواهيم كرد: اخلاق پدر بيگانگي با فرزندان نزاع در خانه اخلاق پدر اخلاق پدر در گرم كردن كانون خانواده،‌ در ايجاد اميد يا يأس در دل فرزندان نقش فوق‌العاده‌ ايفا مي‌كند. بازار تعليم و تعلم بين پدر و فرزندان بسيار گرم است. اگرچه پدر به زبان درسي به آنان نياموزد و يا به آنان حرفي نزند حكومت اخلاقي پدر باعث آن مي‌شود كه فرزندان وارث ميراثي ارزنده و يا تأسف‌انگيز گردند. فرزندان ما درباره اخلاق ما در خانه قضاوت مي‌كنند، رفتار ما را با رفتار ديگر پدراني كه ديده و يا وصف آنها را شنيده‌اند مورد مقايسه قرار مي‌دهند. او را مردي بيعرضه يا باعرضه، خوش اخلاق و يا بداخلاق معرفي مي‌نمايند. پسرخاله مي‌خواهد پدرش يك قهرمان باشد، قهرمان در قدرت، در كار و تلاش، در اخلاق و رفتار. از او درس زندگي بياموزد و يا نقطه‌هاي مثبت او را به عنوان درس به ديگران معرفي كند. دخترخاله مي‌خواهد پدرش در عين قدرت با او صميمي باشد، زبان خوش با او به كار برد، او را درك كند و براي او مايه بگذارد، و از اينجاست كه آنان آرزو دارند پدران رفتار خود را تحت كنترل قرار دهند و از رفتار نادرست دست بردارند. الف: همدمي با فرزندان فرزندان شما هرچند در محيط خارج از خانه با مردم دوستي و معاشرت داشته باشند، هر قدر كه در مدرسه و محيط بيرون با مردم و با بچه‌ها بازي و دوستي داشته بازهم سهم خود را در معاشرت با پدر طلبكارند. آنها نياز دارند با پدر خود صحبت كنند، حرف بزنند، درددل بگويند چيز بياموزند. پدر بايد شبانه‌روز لااقل ساعتي را براي فرزندان خود فارغ بگذارد. در آن ساعت همه رنجها و غمهايش را فراموش كند، حساب همه طلبكاري‌ها و بدهكاري‌ها، ترفيعات و عقب‌ماندگي‌ها را كنار بگذارد. فقط با خانواده و فرزندان باشد. با آنها حرف بزند، از مسائل آنها آگاه شود، از جرياناتي كه در خانواده و بيرون است آگاه گردد. اين همدمي در رابطه پدر با دختران ضروري‌تر است از آن بابت كه آنها در محروميت بيشتري از روابط اجتماعي هستند به رابطه انس و الفت با پدر به دلايل متعددي نياز بيشتري دارند. چه بسيارند مسائل و مشكلاتي كه در ساية اين همدمي حل مي‌شوند و چه بسيارند انحرافاتي كه بر اثر اين الفت از ميان رفته و يا از وقوعشان جلوگيري مي‌گردد. در برابر حرف حق برخي از پدران خود خواهند، آنچنان كه نمي‌خواهند هرگز خود را محكوم به حساب آورند. اصرار بر اين دارند كه حرف آن‌ها و نظرشان حاكم باشد. اگر سخن حقي از فرزندان خويش بشنوند آن را به هيچ مي‌انگارند. اين شكوه‌اي است كه چند تن از فرزندان داشته‌اند. پذيرش حرف حق از فرزندان نه تنها شخصيت پدر را خرد نمي‌كند بلكه به او شخصيت و حيثيت مي‌بخشد. باعث اين مي‌شود كه فرزندان به او اعتماد كنند و او را عادل و حق‌ طلب بشناسند و اين امر موجب جلب احترام فرزندان نسبت به آنهاست. ضمناً‌ فرزندان هم در اين رابطه احساس شخصيت و عظمت مي‌كنند در مي‌يابند كسي هستند و مي‌توانند در مسائل و امور صاحب‌نظر باشند. اما سخني هم با شما گاهي به پدرتان هم حق دهيد كه اين چنين باشد چون بالاخره او هم انسان است. در برابر فشارها و ناملايمات زندگي همه گاه نمي‌تواند مقاومت كند. به هنگامي كه فشار از حد بگذرد زمينه انفجار خود بخود پديد خواهد آمد. من به شما اطمينان مي‌دهم كه هيچ پدري، هرچند هم كه جنايتكار باشد، بد و رنج فرزندان را نمي‌خواهد و قصد دشمني با آنان را ندارد. حداكثر اين است كه بگوئيم او اشتباه مي‌كند، و اشتباه قابل بخشش است. اگر پدر بداخلاق و عصباني است شما مي‌توانيد با ملايمت او را سرحال آوريد. با مزاح‌هاي مناسب عقده دل او را بگشائيد و او را شاداب و مسرور سازيد. اين امر از نظر اسلامي براي شما نوعي عبادت هم محسوب خواهد شد. شما فكر نكنيد كه پدر شما چون شما جوان و پرانرژي است و حتماً‌ بايد تاب تحمل مرارتها را داشته باشد. بر پدران خود بدان مناسبت كه عمري را در راه نگهداري شما صرف كرده‌اند ببخشيد. احترام به پدر و رعايت حال او در اسلام بر همه شماها واجب است اگرچه پدرتان كا فر باشد. ب: بيگانگي با فرزندان جوش كار و تلاش چه بسيارند كساني كه همه هم و غصه خود را صرف كاري درآمدزا مي‌كنند. از بام تا شام سرگرم كارند. صبح‌ها پيش از آنكه با چهرة فرزندان آشنا شوند از خانه بدر مي‌روند و شامگاهان ديروقت به خانه بر مي‌گردند و تازه پس از بازگشت مجدداً به ادامه كار، به حسابرسي به تهيه مقدمات كار فردا مي‌پردازند. آري، برخي از پدران جوش كسب درآمد دارند، تمام وقت خود را صرف بدست آوردن پول مي‌كنند. تنها بدين دلخوشند كه صفري بر ميزان موجودي‌شان اضافه شده است. و از بس در اين راه جوش و خروش دارند فرصت پيدا نمي‌كنند كه شب هنگام با زن و فرزندان خويش بنشينند و كمي صحبت كنند. و يا گاهي از صحبت طفره مي‌روند از آن بابت كه مبادا بي‌حوصلگيشان سبب درگيري شود. در جمع، مي‌توان گفت: آن پدري كه وقت ندارد به بچه‌هايش برسد، فرصت مصاحبت و همدمي با آنان را ندارد پدر بدي است، بايد خود را اصلاح كند. سر در لاك خود گاهي بيگانگي با فرزندان و با خانواده‌ حاكي از بي‌علاقگي به زندگي است. او احساس مي‌كند خانواده‌اش با او شريك درد نيست. او را آنچنان كه بايد نشناخته‌اند و يا او را شناخته‌اند ولي اشتباه شناخته‌اند. عدم تفاهم‌ها، گرم نبودن كانون خانواده براي جلب و جذب، پرتوقعي‌ها و … سبب آن مي‌شوند كه او در خانه سر در لاك خود داشته باشد و به فكر خويش باشد. من اين جنبه‌ها را نفي نمي‌كنم و به آنهائي كه چنين جوي را در خانه پديد مي‌آورند حق نمي‌دهم. ولي معتقدم بازهم تقصير به عهده پدر است زيرا اول او در وجود چنين وضع نابسامان كوتاهي‌هائي داشته و دارد. ثانياً مرد بايد قدرت تحمل بيشتري داشته باشد. كوتاهي‌ها و نابساماني‌ها را او بايد اصلاح كند اوست كه بايد پايه‌هاي تربيت و اخلاق را در اثر وقت‌گذاري بگونه‌اي بگذارد كه در آن تفاهم باشد. خدمت متقابل باشد، حكومت عاطفه و انسانيت باشد. مرد در خانه بايد پدري خوب و قابل اعتماد باشد. به علائق و خواسته‌هاي فرزند خود توجه كند. با پسر و دختر جوانش در حد شخصيت آنها رفتار كند. ج: نزاع در خانه خانه جهنمي چه بسيارند شوهراني كه با همسر خود تفاهمي ندارند و روز و شب با هم در برخورد و نزاعند،‌ آنهم بر سر مسائل جزئي و كم اهميت. و در چنين صورتي زندگي را نه تنها بر خود، بلكه بر فرزندان خود تلخ كرده، حس بدبيني، ايجاد عقده و حتي انتقام را در فرزندان خود بر مي‌انگيزند. خانه‌اي كه فرزندان،‌ والدين خود را در آن دچار آشف تگي مي‌بينند خانه‌اي جهنمي است. آنها نمي‌دانند به كداميك حق بدهند. از نظر روان‌شناسان و روانكاوان ريشه بسياري از مشكلات، انحرافات و كجرويهاي نوجوانان و جوانان،‌ حتي در مراحلي پس از ازدواج و دوران بزرگسالي را بايد از دوران كودكي و متأثر از روش والدين در زندگي خانوادگي دانست. سعادتمندي كانون معمولاً رفتار پدر خط مشي زندگي خانواده را معين مي‌كند. رفتارش نسبت به همسر به ديگر اعضاي خانواده هشداردهنده است كه او كيست، چه موضعي در برابرش بايد اتخاذ نمود. معمولاً او پيش از اينكه پدر خوبي براي فرزندانش باشد ضروري است شوهر خوبي براي همسرش باشد، نوجوانان و جوانان ما از طريق ايفاي نقش همسري او درباره نق ش پدريش داوري مي‌كنند. به هنگامي كه بين پدر و مادر صميميت و صفا نيست فرزندان لذت و آسايش خود را از منبع ديگري بايد جستجو كنند و در اين جستجوهاست كه گاهي مفاسد عظيم پديد مي‌آيد. گريز از خانه نوجوان و جوان به سائقه سن و طبيعت خود از چنين محيطي متنفرند. به مناسبت غلبه احساس و هيجان، شتابزدگي و تصميم‌گيري‌ها عدم اين امكان كه به پدر و مادر بگويند با هم دعوا نكنيد، با هم مهربان باشيد راهي را در پيش مي‌گيرند كه براي‌شان اغلب نامناسب و خطرآفرين است. مي‌دانيم كه دوران بلوغ دوران درهمي و حالات ماجراجوئي است و از سوي ديگر سن استقلال‌طلبي است و درگيري‌هاي والدين بهانه خوبي براي گريز از خانه مي‌باشد. آثار بد خشونت‌ها پدري كه در رفتار خانوادگي بدخو و خشن است، با فحش و كتك او را تحقير و تخطئه مي‌كند، يا با سخنان جلف و ناروا او را سبك‌سر و بي‌معني معرفي مي‌كند و به حقيقت بت قابل ستايش فرزندش را شكسته است و او را در اجتماع بي‌كس و تنها گذارده است. پدري كه براي حفظ سيادت خود سر و صدا راه مي‌اندازد و از زور و قدرت خود عليه همسر بينوايش سوء استفاده مي‌كند درس بدي به فرزندان خود داده است. ديگر نمي‌توان از او انتظار خير و نيكي داشت. بخش پنجم: نقش مادر در اين بخش ما موارد زير را مورد بحث قرار خواهيم داد: اخلاق مادر مادر و رازهاي فرزندان جنبه‌هاي مذهبي مادر الف: اخلاق مادر مادر و اخلاق اسلامي بر ما ضروري است كه به عنوان يك مسلمان كنترل زبان خود را داشته باشيم، راه و روش ما بگونه‌اي باشد كه ديگران را بسازد و آنها را به سوي هدف جهت دهد. به خصوص مادر كه سازنده بناي اخلاق و انسانيت فرزند است. رعايت اخلاق اسلامي براي همه زيبنده است و براي مادر زيبنده‌تر. اخلاق اسلامي ايجاب مي‌كند كه مادر، مهرورز نسبت به فرزند، خيرخواه او، پناهگاهش، درمان كننده دردش باشد. براي خود كنترلي قائل باشد، و اين كنترل در رفتار او، در گفتار و خط‌مشي‌اش هويدا باشد. عبادت مادر، رابطة با خدا، فكر و ذكرش، قيد و شرطش همه و همه آموزنده و ممكن است سازنده يا ويرانگر باشد. بي‌بند و باري مادر در رفتار، بي‌توجهي‌ها او به سخنان و به برخوردها اثرات بدي در فرزندان مي‌گذارد، به خصوص در نوجوان و جوان كه شديداً خواستار جنبه حق‌جوئي، دين‌خواهي و عدالت هستند. سن جوان و سن بلوغ سن شك و ترديد است، ترديد در همه امور، از جمله در امور مذهبي و عقيدتي، بي‌توجهي مادر به اين امر ممكن است موجب بدآموزي‌ها و بدرفتاري‌هائي باشد. حوصله مادر معني مادري توام با معني صبر و حوصله است. اگر حوصله مادر نباشد كودك هرگز بزرگ نخواهد شد و غنچه جواني هرگز شكوفا نخواهد شد. اوست كه رنجهاي زائيده از كودك را متحمل مي‌شود و با آرامش و سكون تمام با عشق مادري مزاحمتهاي فرزند را مي‌پذيرد. اين خطاست كه مادري در برابر لغزش فرزند و يا در برابر سئوالاتش بي‌حوصلگي سر دهد و در برابر اعتراضش بگويد خفه شو. مادري اين چنين بي‌حوصله و بي‌تحمل بهتر است كه اصولاً سخني نگويد و با سكوت خود از كنار مسائل بگذرد. اگر به راستي قدرت شنيدن حرف فرزند را نداريد لااقل در برابرش سكوت كنيد و يا صحنه را ترك كنيد. سراسر وجود نوجوان و جوان احساس است، سراسر شور است و خوشبيني. او بر اساس دنياي زيبائي كه مادرش براي او تصوير مي‌كند و ارائه مي‌دهد آينده‌اش را مي‌سازد، بدان خوش‌بين يا بدبين مي‌شود. همين انعكاسات را درباره ديگران پياده مي‌كند و شما مسئول چنين عواقبي هستيد. مادر و رازهاي فرزندان الف: مادر بهترين رازدار فرزندان ما بر اساس تشخيص و به همان گونه كه مصلحت ايجاب مي‌كند مادر خود را بعنوان بهترين رازدار خود بر مي‌گزينند، حرفها و سخنان خود را با او در ميان مي‌نهند و با اصرار و سماجت خود مي‌گويند كه آنها را با ديگران در ميان ننهند. بديهي است كه مادران هم چنين قولهائي را به فرزندان خود مي‌دهند و بايد هم بدهند. و خوشبختانه همين امر عامل كنترل خوبي براي رفتار آنهاست. زيرا مادران زيرك آن را مترسكي براي بچه قرار مي‌دهند و هر آنگاه كه بخواهد لغزشي و خطائي را مرتكب شود فوراً راز او را به رخش مي‌كشند و به او مي‌گويند كه آن را برملا خواهند كرد. طفلك بيچاره از ترس آن ناگزير مي‌شود تسليم رأي و نظر مادر شود و به آنچه او دستور مي‌دهد خو گيرد و عادت كند. آنچه مهم است رازداري مادر است و اگر فرزند ببيند كه در اين زمينه مادر تخلف كرده است خود او هم تخلف خواهد نمود. سبك‌دلي‌هاي مادر سبب بي‌اعتمادي آنها و كشانده شدن بسوي كارهاي مخفي و انجام عمليت آب زيركاهي خواهد شد. 2.چند نكته مهم ايجاد زمينه‌اي كه در سايه آن فرزند بتواند حرفش را بزند، اصلي ضروري براي رازگوئي است. سعي كنيد خود را بعنوان فردي دوستدار و خيرخواه براي فرزند معرفي كنيد نه انتقام‌گير و سرزنش كننده. اگر فرزند شما در مسيري لغزشي را ناآگاهانه مرتكب شد او را سرزنش نكنيد. خطا هرچند بزرگ باشد اگر ناآگاهانه است او را تنبيه نكنيد. با همسر خود ت فاهم كنيد تا در شنيدن اسرار از كوره در نرود فقط به راه حل بپردازد. به فرزند تفهيم كنيد هر سخني را در نزد هر كسي نگويد و بداند كه پدر و مادر بهترين غمخوارند. در مسائل غير مهم اگر احساس كرديد فرزند شما از بيان اسرارش نزد ديگران ناراضي است آن را بيان نكنيد. در همه حال اصل را بر حفظ سعادت فرزند بر مبناي ضوابط شرعي بگذاريد نه ضوابط شخصي خودتان. ج: جنبه‌هاي مذهبي مادر مادر و مذهب مي‌دانيم كه همه چيز خوب اين عالم به وجود مادر قائم است و اگر آنها مراقبتهاي لازم را در امور نداشته باشند و آنچه را كه مورد تاييد است انجام ندهند جهان جاي زندگي نخواهد بود. وجود ملكات فاضله چون خويشتن‌داري، بردباري، عفاف و قناعت، پاكدامني براي همه ضروري و زيبنده است و براي مادر زيبنده‌تر و ارزش آن به هنگامي است كه از متن مكتب و مذهب برآيد. روح خلوص و خضوع مادر در عبادت، شب زنده‌داري‌ها و دعاهايش، خشوع و تذلل او در حضور خداوند، چه اثرات نيكوئي در دل فرزند، به خصوص نسل جوان مي‌گذارد و تا چه حدودي پستي‌ها، بدانديشي‌ها و كج‌روي‌هاي او را سد مي‌كند. از سوي ديگر كار مادري وظيفه‌اي سنگين و دشوار است و جز در سايه وابستگي به قدرتي بزرگ و بي‌نهايت نمي‌تواند به خوبي از عهدة انجام وظيفه‌اش برآيد. اعتقاد مذهبي او، عبادت او خود زمينه‌اي را براي وابستگي او به قدرت فوق‌العاده توانا فراهم آورده و او را در انجام وظيفه‌اش كوشا مي‌سازد. نياز به ايمان ايمان براي نوجوان چون ستوني است كه او را از افتادن، مغلوب شدن، سقوط كردن، دور نگه مي‌دارد. در سايه آن مسائل نوجوان زودتر حل مي‌شود، اضطرابات ناشيه از تحمل نابساماني‌ها زودتر و آسان‌تر دفع مي‌گردد و او از مقهوريت و درماندگي نجات مي‌يابد. دوران نوجواني و بلوغ دوران بروز و ظهور علائق ايماني است. در عين حال دوره‌اي است پر از شك و ترديد فرزندان. در پايان اين مرحله يا رومي روم مي‌شوند يا زنگي مست. اين امر بستگي به وضع و موضع آن در خانه و محيط خارج، وضع زندگي، نوع برخورد او با مسائل و مشكلات دارد. او براي اينكه از هر انحرافي دور بماند، آرامش و امنيت فكرش تامين شود، ناچار است از ايماني قوي برخوردار باشد. خداترسي واقعي عامل خوبي براي دوري او از گناه و كنترل ارزنده‌اي براي حفظ او از خطر است. اين ايمان بايد در خانه و اجتماع رنگ گيرد و ذهن و شعورش از طريق ديدن و شنيدن رنگ گيرد و اين امر براي هميشه در او جاودانه مي‌ماند. امام حسن (ع) مي‌فرمودند: «من مادرم را به ياد مي‌آورم كه شبها در محراب عبادت بود و همه شب را به دعاي ديگران مي‌گذراند. وقتي پرسيدم مادر، چرا مرا دعا نمي‌كني؟ فرمود فرزندم: اول همسايه، بعد خانه. منظور اين است كه آموخته‌ها از مادر مي‌تواند درس زندگي براي فزندان باشد. اگر آموخته‌ها نيكو باشد حاصل آن نيكو اگر ناصواب باشد حاصل آن ناصواب است. ج: كنترل روابط به تدريج كه فرزندان ما رشد مي‌كنند و بزرگتر مي‌شوند مسئوليت ما بيشتر و اعمال كنترل در روابط پدر و مادر ضروريتر مي‌شود. ريشه بسياري از ضعف‌ها و انحطاط‌هائي كه در جوامع رخ مي‌نمايند از خانواده است. مادر نبايد حساب كند كه با فرزندان خود مأنوس است و آنچه در برابر ديدگانش انجام مي‌گيرد امري عادي است، نه، مساله به صورت ديگري است. چه بسيارند كه بي‌توجهي‌ها، عدم آگاهي‌ها در اين زمينه سبب آن شود كه فرزندان ما از جاده فضيلت عفاف منحرف شوند و به جائي كشانده شوند كه مورد نفرت ماست. هرگز در حضور پسران جوان خود آرايش نكنيد، بدون جوراب راه نرويد، با شوهرتان طعنه و كنايه‌اي نداشته باشيد، هم‌چنين عادت دهيد كه دختران جوان شما هم مراقبت‌هائي در جهت حفظ عفاف داشته باشند. اين مسائل جزء تعليمات مذهب ماست. رعايت آن به خير و صلاح ما و فرزندان ما است. 4: در برابر عبادت فرزندان در اين سنين ايمان فرزندان ما ظهور و بروز مي‌كند حس مذهبي در آنان متجلي مي‌شود، آنها به مانند ديگر عابدان و مذهبيون مي‌كوشند نماز بخوانند، روزه بگيرند، خيرات كنند و قرآن بخوانند، كتب مذهبي مطالعه نمايند و … اين خطاست كه مادري روح عبادت و بندگي را در آنان تخطئه كند. بلوغ مذهبي براي دختر آغاز سن ده و براي پسرها سن 15 سالگي است ولي در دستورات مذهبي ما آمده است كه آنان زودتر از اين سن بايد به نماز و عبادت بايستند. و حتي ترك عبادات بايد موجب سرزنش و تعزير گردد. با اين حساب مادري كه به فرزند نوجوانش كه به نماز ايستاده مي‌گويد تو هنوز سني نداري كه نماز بخواني اشتباه مي‌كند. و يا آنكس كه فرزندش را از عبادتي چون روزه تنها بدان خاطر كه او تحمل ندارد باز مي‌دارد خطاكار است. شما به عنوان مادر وظيفه داريد فرزندان خود را خداپرست و صحيح‌العمل تربيت كنيد و حس مسئوليت را در او قوي سازيد او را متكي به خود بر اساس رحمت الهي بسازيد و اين كار در دوران كودكي بايد آغاز و در دوران نوجواني تكميل گردد. بخش ششم: احساس نابساماني در خانواده در اين بخش ما عناوين زير را تحت بررسي قرار خواهيم داد: تبعيض در خانه تحقير در خانه آزادي فرزندان در خانه احترام والدين الف: تبعيض در خانه از مسائل مهمي كه در برخي از خانواده‌ها وجود دارد و منشاء بسياري از درگيري‌ها و نابساماني‌هاست مسأله تبعيض است. شما ريشة بسياري از اختلافات و درگيري‌هاي بين فرزندتان را بررسي كنيد. اغلب به اين نتيجه مي‌رسيد كه در اين اختلافات پاي شما هم در ميان است. بي‌توجهي شما در توزيع محبت، بي‌عدالتي شما در اجراي مقررات سبب ايجاد عقده بدبيني برادر و خواهر نسبت به هم شده است. اين امر در بين فرزندان نوجوان و جوان ما بگونه‌اي محسوس‌تر به چشم مي‌خورد از آن بابت كه جوان شيفته عدالت و خواستار برابري و مساوات است، از آن دفاع مي‌كنيد و حتي مي‌بينيد كه در جامعه داد بشردوستي و مساوات مي‌زند. او از ديدن بي‌عدالتي‌ شديداً ناراحت و خشمگين است و نسبت به آنها كه ستمكارند احساس نفرت و انزجار دارد. فرزندان ما گاهي در خانه خود كه مي‌بايست مركز امنيت و فراغ باشد نابرابري‌هائي را مي‌بينند. و طبعاً در برابر آن به شدت مي‌ايستند و اين خود عاملي براي عصيان آنهاست. او در خانه تبعيض مي‌بيند و دشمن و بدخواه كسي مي‌شود كه او را به اين روز افكنده است يعني برادرش يا خواهرش. ارجحيت پسر بر دختر از مسائلي كه ريشه قديمي در جامعه دارد و متأسفانه هنوز در برخي از خانواده‌ها رايج است مساله ارجحيت پسر بر دختر است. برخي از پدران و مادران بر اساس يك تصور جاهلي پسر را بر دختر مقدم داشته و براي او ارجحيتي قائلند. اين امر كه معمولاً از ديد فرزندان ما پنهان نمي‌مانند منشأ يك سري بي‌نظمي‌ها، درگيري‌ها و عقده‌سازي‌ها است. شايد برخي از والدين نمي‌توانند دريابند فرزندشان از اينكه دختر است تقصيري ندارد، به آنها زور مي‌گويند، مورد بي‌اعتنائي قرارشان مي‌دهند در صورتي كه چنين حقي از نظر اسلام براي آنها نيست. اسلام به عنوان بزرگترين مدافع حقوق دختران مي‌گويد: «شما حق نداريد به آنها بي‌مهري كنيد، زور بگوئيد، شرمنده و تحقيرشان نمائيد و به جانشان آوريد.» در تعبير اسلامي پسران نعمتند و دختران حسنه، خداوند انسان‌ها را در مور نعمتها مورد بازخواست قرار مي‌دهد در حاليكه در برابر حسنات بازخواستي نيست. هم چنين در سنت اسلامي دلجوئي از دختران و پرورش عاطفه در آنها بيشتر بايد مورد توجه باشد تا پسران زيرا اينان تربيت‌كنندگان نسل آينده و سازنده جامعه انساني فردايند. 2: در آموزش علم اسلام در اصل تربيت منعي براي دختران در سوادآموزي ندارد. حقي است كه پسر و دختر به تناسب وضع و موقعيت و همچنين زمينه‌هاي مسئوليت آتي بايد از آن استفاده كنند. اينكه پدر و مادري همه هم خود را صرف تربيت پسران كنند و دختران را فراموش نمايند نوعي بي‌توجهي و بي‌مهري به وظايف والديني است. ج: مساله كار در خانه شك نيست كه كارهاي پسران و دختران در خانه متفاوت است ولي آنچنان نيست كه دختر خود را كلفت خانه به حساب آورده و پسر خود را آقاي خانه. والدين بايد مراقب باشند كه هر كدام آنها در چارچوب وظايفي خويشتن را مسئول بدانند و در برابر مسئوليت‌شان مورد بازخواست قرار گيرند. اينكه دختران را به كار بگماريم و پسران آزاد باشند خود موجب پديد آمدن عقده و حسادت، احساس بدبيني به جنس خود و سبب پديد آمدن نگراني‌ها و آشفتگي‌هاست. مي‌دانيد كه در اين سن بدگماني در آنها به درجه‌اي شديد وجود دارد. اين گونه تحميل‌ها از سوي والدين براي آنها برانگيزننده گمان بيگانگي است و فكر مي‌كنند شما آنها را دوست نداريد. 4: مراقبتها در ابراز عواطف شخصيت فرزندان ما در جريان عمل متقابل با رابطه متقابل با والدين شكل مي‌گيرد و نوع عكس‌العمل‌ها و رفتارها در او مؤثر است. كه در اين مورد ذكر چند نكته ضروري است: توقعات فرزندان‌تان را در رعايت عدالت و مساوات نسبت به فرزندان از ياد نبريد. فراموش نكنيد كه آنها مي‌خواهند ما دائماً از احول آنان بپرسيم، براي‌شان فكر كنيم، در طريق حمايت آنها باشيم. فرزندان ما در سنين نوجواني و جواني فشارها و تحميلات بسيار را نمي‌توانند تحمل كنند. شرايط زندگي را براي آنها مساعد سازيد. غرور فرزندان شما به آنها اجازه نمي‌دهد كه بي‌عدالتي‌هاي شما را به شما بازگو كنند. او حتي از تبعيضي كه در ابراز محبت نسبت به او و فرزندان خردسال خود روا ميداريد ناراحت است. و بالاخره ناآگاهي بلاي بزرگي است. اگر به فرزندي بيش از او محبت روا مي‌كنيد لااقل او را حالي كنيد كه به دلائلي نياز بيشتري به كمك و محبت شما دارد تا او آن را براي خود تبعيضي نپندارد. ب: تحقير در خانه 1: جوان و مساله تحقير در عين حال ذكر اين نكته ضروري است كه از ضروريات زندگي نوجوان و جوان احساس سرفرازي است. آنها معمولاً دوست دارند سر و گردني فراتر از ديگران داشته و بالاتر از آنچه كه هستند درباره‌شان داوري و عمل شود. و بديهي است كه اين احساس با امر تحقير سازگار نيست. منظور ما از تحقير، كوچك كردن و پائين آوردن ارزش يك شخص است كه به صور مختلف قابل عمل است. گاهي به صورت بي‌اعتنائي، زماني به صورت دلقك درآوردن و وسيله خنده قرار دادن، گاهي به صورت ناچيز شمردن يا به حساب نياوردن شخص ممكن است خود را بنماياند. ولي آنچه مطرح است اين است كه زيان تحقير بيش از نفع آن است. آنها كه بسيار تحقير شوند به تدريج بدان خو گرفته و احساس بي‌لياقتي مي‌كنند. يا براي اقامه دلايلي جهت نشان دادن وجود جنبه‌هاي مثبتي در شخصيت به مسائل پوچي چون لاف و گزاف متوسل مي‌شوند. 2: انتقادپذيري از فرزندان ما ناگزيريم كه به فرزندان خود بياموزيم كه انتقادات سازنده را بپذيرند و بهترين درس عملي در اين زمينه درس انتقادپذيري والدين است. هرگز نبايد گفت فرزندان ما جوانند و درك ندارند. يا تجربه آنها اندك است و نمي‌توانند نظر بدهند. اينكه به فرزندان بگوئيم تو هنوز داخل آدم نيستي و نبايد به حرف تو گوش فرا داد يك خطاي تربيتي است. از ديدگاه تربيتي اسلام ما موظف به شنيدن سخنها هستيم و مي‌كوشيم از بين آنها بهترين را انتخاب كنيم. نقص و نارسائي در خود ما وجود دارد. چه كسي بهتر از فرزند ما كه به اشكالات كار ما آگاه است و صميمانه تذكري خيرخواهانه مي‌دهند. وانگهي اگر انتقادش جنبه افشاگري هم داشته باشد باز مقاومت در برابر آن روا نيست. بگذاريم حرف خود را بزند و ما هم با كمال خوشروئي آن را بپذيريم تا براي او درسي باشد. 3: چند نكته در خاتمه اين بحث بي‌مناسبت نمي‌بينيم كه توجه پدران و مادران محترم را به چند نكته معطوف داريم. فكر نكنيد فرزندان شما ديگر بزرگ شده و احتياجي به محبت شما ندارند. نه، انسان در هر سني كه باشد به محبت نيازمند است و شما مي‌توانيد اين محبت را در غذا، لباس، پرستاري از او در حين بيماري به او نشان دهيد. بي‌توجهي به آنها در اين موارد از نظر جوانان تحقير به حساب مي‌آيد. جوانان چه پسر و چه دختر اصولاً در اين سن نسبت به زندگي بدبيني‌هائي دارند. شما با تحقيرتان آنها را بدبين‌تر نسازيد. گاهي بيان اين عبارت كه تو نالايقي و عرضه نداري، جوان را در ادامه راهي كه براي نخستين بار در پيش مي‌گيرد متزلزل مي‌سازد. سعي كنيد به جاي اين عبارات جمله‌هاي سازنده به كار ببريد و به او دل و حرارت بدهيد. از تحقيرهائي كه در حين خشم روا مي‌داريد بپرهيزيد و سعي كنيد بر احساسات خود غالب شده و لجاج و خودسري را از خود دور سازيد. خواسته‌هاي جوان را در صورت امكان به مرحله اجرا بگذاريد و اگر چنين نمي‌كنيد دلايل آن را منطقاً به او گوشزد نمائيد. تحقيري رواست كه مايه تنبيه و آگاهي شود نه اينكه بر عصيان و تبهكاري او بيفزايد. در موارد فرار از مسئوليت، خودداري از انجام وظيفه مي‌توان در خفا او را مورد سرزنش قرار داد. و بالاخره ما فرزندان نوجوان و جوان خود را به خاطر كوتاهي قامت، ضعف مزاج، زشتي صورت، كم هوشي، بلد نبودن انجام يك امر مورد سرزنش و تحقير قرار مدهيد. 3: آزادي فرزندان در خانه 1: جوان و آزادي جوان به مقتضاي سن و طبيعت خود در صدد اثبات شخصيت و نشان دادن خويش است. او خواستار آزادي است و در طريق وصول به آن مي‌خواهد پر درآورد، در آسمان پرواز كند، در بالاي قله‌ها براي خود خانه و آشيانه‌اي بسازد، به هر جا كه خواست برود، هر وقت كه خواست بيايد و به دنيائي برسد كه فراخ است و كرانه آن نامحدود. تندي او با پدر و مادر، اعلام نظر و بيان انديشه شخصي، گفتن سخناني كه موجب رنجش ديگران مي‌شود، وجود تنوع در عمل و اختلاف سليقه و … همه و همه حاكي از آزادي‌خواهي او هستند و در اين راه اگر نوميد شود گرفتار افسردگي، بي‌قراري، مشكل درسي خواهد شد. او دائماً درصدد كسب تجربه بيشتر است تا به آزادي بيشتري دست يابد و به كشمكش با ديگران و آنها كه قدرت را در دست دارند مي‌پردازد تا به هدف خويش دست پيدا كند. 2: نوع آزادي ما آن گونه آزادي را براي فرزندان خود مي‌پذيريم كه در چارچوب ضوابط و مقرراتي باشد، به خاطر انجام وظيفه بر اساس درك حقيقت باشد. بايد آن گونه آزادي به نسل نوجوان و جوان داد كه عامل سازندگي و سبب رشد و پرورش شخصيت او و عامل اعتلاي او باشد نه آنكه او را سقوط دهد و سبب فناي جسم و زوال جنبه‌هاي او گردد. ما معتقديم كه ضروري است والدين آمد و شدها، كتابهائي كه وارد خانه مي‌شود، معاشرت و ارتباط فرزندان را هم چنين در سنين نوجواني تحت مراقبت و كنترل داشته باشند. 3: نكته‌ها در كنترل اعطاي آزادي به فرزند مانع آن نشود كه نتوانيم در مواردي جلوي او را بگيريم و راه خطايش را بر او سد كنيم و اشتباهاتش را به او تذكر دهيم. درست است كه او به سن بلوغ رسيده ولي واقعيت اين است كه او هنوز بالغ نيست، نياز دارد كه تدريجاً آزموده شود، سرد و گرم جهان را بيشتر بشناسد و البته امر لازم بود كه از دوران خردسالي او آغاز مي‌شد تا در سنين بعدي دشواري پيش نيايد. در عين اعطاي آزادي اصل انضباط هم مهم است. زيرا كلاً انسان‌ها نمي‌توانند جز در چارچوب نظم و ضابطه‌اي ادامه حيات دهند. تكيه پدر بر كنترل غيرمستقيم فرزند و وارد شدن از در دوستي و تفاهم است تا او احساس سنگيني نكند، خود را در بند نبيند. و اندرز دادن،‌ موعظه كردن، بيان داستان‌ها، ارائه نمونه‌ها تا حدود زيادي مي‌توانند او را وادارند كه تن به ضوابط دهد و نظرات خيرخواهانة والدين را پذيرا گردد. ما معتقديم كنترل بايد باشد ولي دهن‌بيني‌ها كمتر باشد. اينكه بخاطر سخنان بي‌اساس برخي از ناآگاهان فرزندان خود را به قيد و بند بكشيم خطاست. به ميزان لياقت و فهم و رشد فرزندان بايد آزادشان گذاشت، با نوجوان و جوان بايد معامله يك وزير و مشاور را كرد. و البته در جائي كه موجب وارد آمدن زياني، داخل شدن در گناهي، وارد آمدن لطمه‌اي به شرف خانوادگي مطرح باشد مي‌توان جلوي او را گرفت. غرض ما اين است كه محدوديت‌ها بي‌حساب نباشد. موجب وارد آمدن لطمه‌اي به شخصيت آنها بشود. زيرا در غير صورت جوان فكر مي‌كند كه والدينش به او اعتماد ندارند، يا هنوز او را چون بچه‌اي مي‌پندارند، امري كه براي او اهانت است و او مي‌كوشد با آنان مبارزه كند. در همه حال اتحاد روش لطف و مسالمت را فراموش نكنيد. د: احترام والدين 1: احترام والدين خوشبختانه در نسل نوجوان و جوان اين عقيده وجود دارد كه بايد به پدر و مادر احترام كرد و در برابر فرمان‌شان مودب بود ولي اين امر بدلايل متعددي عملي نمي‌شود. شايد برخي از والدين قابل قبول نباشند كه به آنها بگوئيم از دلايل عملي نكردن آن يكي مسالة خجلت و حياي آنهاست. ولي اگر نيكو بررسي كنيد به همين نتيجه خواهيد رسيد. آنها در آغاز مراحل حيات خويش هستند. در دنيائي از شرم و حيا غوطه‌ورند. از يكسو پدر و مادر را محرم اسرار خود و خودماني مي‌دانند و از سوي ديگر باب ملاحظاتي فيمابين آنها و والدين وجود دارد كه بر اثر آن روي‌شان نمي‌شود به پدر و مادر زياد نزديك شوند و حتي با آنها روبوسي كنند. نوجوان و جوان را بايد شناخت و به دل او بايد راه يافت. تنها در چنان صورتي است كه مي‌توان مسائل و مشكلات او را حل كرد و به ياري او پرداخت. اگر پدر و مادر بدانند كه در دل او چه خبر است قطعاً به او بيشتر مهر مي‌ورزند و در برابراو موضع خصمانه و يا تاديبي نمي‌گيرند. 1: سئوالي در ذهن جوان گفتيم كه نوجوان و جوان قائل به احترام پدر و مادرند ولي براي‌شان اين سئوال مطرح است كه كدام پدر يا مادر قابل احترامند؟ واقعيت اين است كه دنياي‌شان دنياي قهرمان‌پرستي است. آنها پدر و مادري را مي‌خواهند كه براي‌شان قهرمان و از هر نظر الگو و نمونه باشد. آنها مي‌خواهند پدر و مادرشان بگونه‌اي باشند كه بتوان آنها را به رخ ديگران كشيد. جوان مي‌خواهد از طريق عرضه والدين نمونه اهميت و عظمت خود را اثبات كند. بديهي است كه اگر آنان پدر و مادر خود را خطاكار ببينند و يا احساس كنند كه آنان رعايت عدالت، حق دوستي را نمي نمايند حرمت‌شان را نگه نمي‌دارند و ياموضعگيري‌هاي درستي در برابر امور ندارند طبعاً از آن ناراحتند. به خصوص از آن بابت كه آنها حساسند و زودرنج، كمترين تبعيض، كمترين انحراف براي آنها غيرقابل تحمل است و احساسات او را جريحه‌دار مي‌سازد. گاهي آنها از اين امر ناراحتند كه والدين نمي‌توانند آنان را درك كنند و اصالت‌شان را بشناسند. طبعاً آنها چنين پدر و مادري را قابل احترام نمي‌دانند. ج: نيكي به پدر و مادر اسلام براي پي‌ريزي رابطة صحيح با پدر و مادر به انسان دستور نداده است كه لزوماً از آنان اطاعت كند، زيرا اساس رابطه‌اي كه پدر و مادر را به فرزند مرتبط مي‌سازد مساله احسان والدين به اوست و «احسان» مساله‌اي نيست كه شخصيت آدمي را در قبال ارادة‌ آنها درهم بكوبد. از اين رو، پاسخگويي به احسان آنان اقتضاء مي‌كند كه فرزند نيز به آنان احسان و محبت كنند نه اين كه لزوماً از آنان فرمان ببرد. به همين خاطر خداوند متعال در اين مورد مي‌فرمايند «و پروردگارت مقرر كرده است كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر نيكي كنيد؛» يعني نوع رابطة‌ انسان با خدا، «عبادت و پرستش» را ايجاب مي‌كند، چون رابطه‌اي است ميان پرورش يافته با پروردگار، بنده با مالك و هستي يافته با سرچشمة هستي و چنين رابطه‌اي اساساً با عبادت و خضوع مناسب است، چه وجود آدمي در واقع بازتاب و انعكاس خواست اوست و از اين رو، وجود او نيز بايد مطيع ارادة الهي باشد. 4: رعايت حرمت فرزندان فرزندتان را احترام كنيد. اين دستور پيامبر ماست. از موارد احترام يكي اين است كه آنها را به حساب آوريد بخواهيد و اصرار مورزيد كه به اصطلاح سرشان را شيره بماليد و كار ناقص خود را حق جلوه دهيد. فراموش نكنيد كه فرزندان ما در اين سنين اهل منطق و استدلالند مسائلي كه دروبرشان وجود دارد سبك و سنگين مي‌كنند و اقل مساله اين است كه خود را اهل نظر مي‌دانند. اين احترام اگر در حضور ديگران انجام شود باعث آن مي‌گردد كه آنها شما را چون بتي بپرستند و هرگز در صدد مخالفت با شما برنيايند. بخش هفتم: نكته‌هاي مهم در روابط والدين و فرزندان جبران خطاي تربيتي اگر پدران و مادران به خطاي تربيتي خود پي نبرند و هرچه زودتر با احترام به شخصيت كودك و ابراز محبتهاي بجا عقده‌هاي دروني اطفال را نگشايند و غرائز و تمايلاتشانرا براه صحيح هدايت نكنند، طولي نمي‌كشد كه به انحراف و كج‌روي عادت مي‌كنند و آن كارهاي نادرست و بچه‌گانه را با شدت بيشتري در دوران جواني و گاهي تا پايان عمر مرتكب مي‌شوند. بعضي از كودكان كه مورد بي‌اعتنائي پدر و مادر هستند احساس مي‌كنند كه اگر تقاضاي مشروعي داشته باشند و بطور عادي درخواست نمايند كسي به آنها اعتنا نمي‌كند و حاجتشان برآورده نمي‌شود. براي آنكه به مقصد برسند و ضمناً شخصيت خويش را به اثبات برسانند متوسل به زور مي‌شوند، فرياد مي‌كنند، خودرا به زمين مي‌كوبند، شيشه را مي‌شكنند، محيط رعب و وحشت بوجود مي‌آورند، و خلاصه از راه خرابكاري و آسيب رساندن به اين و آن به مقصد مي‌رسند. وظيفة والدين در چنين مواردي وظيفة پدر و مادر اين است كه از طرفي به شخصيت كودك و تحنيات او توجه نمايند و هر وقت درخواست صحيح و بجائي دارد عملي نمايند و به وي مجال خرابكاري ندهند و از طرف ديگر به او بفهمانند كه اين اعمال ناپسنديده، راه پيروزي و موفقيت نيست. توقف رشد عقلي اگر طفل والدين دانا و فهميده داشته باشد، به وي حالي خواهند كرد كه با اين طريقة بچه‌گانه با موضوع روبرو نشود، ولي اگر والدين دانا و فهميده نباشند و هر بار با وسائل غلط، حالت عدم اعتماد را در وي بيدارتر كنند رفته رفته اين روش كودكانه در دماغ وي ثابت‌تر گشته و بدين ترتيب جلوي ترقي فكر كودك براي حل مسائل گرفته مي‌شود و در نتيجه رشد و نمو عقلي وي متوقل مي‌گردد» «اگر طفل با اين روش پرورش يابد ممكن است در جواني و حتي در سن چهل سالگي براي رسيدن به آنچه كه مي‌خواهد از راه غضب و عصبانيت و زدن زن و بچه و يا فحش دادن به زيردستان اقدام كند، اگر چنين فردي وارد سياست باشد، بجاي آنكه سعي كند راههاي منطقي براي موفقيت خود بدست آورد مي‌خواهد مخالفين خود را با خشونت‌ترين طرق، از بين ببرد. بعضي از كودكان محروم از تكريم و احترام، براي آنكه توجه اشخاص را به خود جلب كنند و شخصيت خويش را به ديگران بنمايانند، افراد را به باد مسخره مي‌گيرند، مانند آنها حرف مي‌زنند و مثل آنها راه مي‌روند تا بدينوسيله مردم را بخندانند و از اين راه، حقارت باطني خود را جبران كنند و مورد توجه مردم قرار گيرند. چه بسا كودكاني كه از اين راه ناصحيح، موفقيتي به دست آورده و كم و بيش توجه مردم را به خود جلب كرده است. آسيبهاي روحي «اگر خوب فكر كنيد مي‌فهميد كه علت بعضي از افكار و اعمال شما روان ناآگاه شماست، و در حقيقت شما نمي‌دانيد كه چرا داراي اين افكار هستيد و چرا آن اعمال از شما سر مي‌زند زيرا عقل و ارادة‌ شما هيچ دخالتي در آنها ندارد. اين افكار و اعمال نتيجة آسيبهاي كوچك و ناچيزي است كه در كودكي به ذهن و روح شما وارد شده است، مانند پيش آمدها و خاطرات ناگوار كه در آن هنگام روح حساس شما را سخت متأثر كرده است، مثلاً محروميت از محبت و توجه اطرافيان، ديدن مناظر وحشت‌انگيز، مورد آزار و اذيت ديگران واقع شدن و غيره اگر شما به منشأ و علت اين افكار و رفتار خود پي ببريد و آن خاطرات و پيش آمدهائي را كه روح شما را متأثر كرده به ياد بياوريد يكقدم به سوي موفقيت و پيروزي بر نواقص رواني خود برداشته‌ايد.» زياده‌روي در محبت ناگفته نماند كه محبت بيش از اندازه نسبت به كودك نيز مانند بي‌مهري به كودك، عوارض نامطلوبي دربر دارد. بعبارت ديگر همانطور كه تحقير و توهين به كودك، بي‌احترامي به شخصيت كودك، توجه نكردن به عزت نفس و حب ذات كودك، در نهاد طفل اثر بد مي‌گذارد و نتايج تلخ آن در جواني آشكار مي‌شود، زياده‌روي در محبت و افراط در نوازش نيز روان طفل را زودرنج و نامتعادل مي‌سازد و در جواني ماية تيره‌روزي و بدبختي او مي‌شود. «اينان خود را لايق هر سعادتي مي‌دانند و دنيا را فرمانبردار خود فرض مي‌كنند، هر دفعه كه با ناكامي و حرمان روبرو مي‌شوند گرچه شايد از تدبير و سعي و عمل، مبلغ مهمي خرج نكرده باشند زمين و زمان را مسئول نامرادي خويش مي‌خوانند و خود را به سبب اين نامرادي، بدبخت و محروم مي‌بينند و باز مقداري از قواي روحي خود را از دست مي‌دهند. اينگونه اشخاص غالباً به تصور اينكه ديگران در عدم موفقيت ايشان تقصيركارند، در دل، از همه قهر مي‌كنند و حتي در ظاهر نيز كدورت خود را به زبان مي‌آورند و دوستان خود را يكي پس از ديگري از دست مي‌دهند.» بدترين پدران امام باقر (ع) مي‌فرمايند: «بدترين پدران، كساني هستند كه در اعمال محبت نسبت به فرزند خود زياده‌روي و افراط مي‌كنند.» «اينكه كودك نياز فراواني به محبت دارد اما نه از آن محبت‌هاي افراطي و مبالغه‌آميزي كه اشتها و تمايلات او را تحريك كند» بخش هشتم: دومين كلاس تربيت «مدرسه» بعد از خانه و پدر و مادر مدرسه و معلم تأثير و رسالت بزرگي را در تربيت و پرورش طفل و نوجوان دارد. در شكل‌گيري و تشكيل عادت و كيفيت معلومات و تجربيات مدرسه و معلم از جهاتي مهمتر از خانه است. زيرا مدرسه محيط اجتماعي جدي‌تر و وسيعتر است كودك در اين محيط مي‌كوشد نيروهاي خود را بيشتر به كار اندازد تا بتواند با محيط و ديگر بچه‌ها همگامي بهتر داشته باشد البته وقتي از مدرسه و تأثير آن در كودك سخن مي‌گوييم مرادمان همه جهات و جنبه‌هاست و همه افرادي است كه در مدرسه به نوعي مشغول فعاليت هستند. يعني مدير و معاون و معلم و مستخدم و برخوردهاي اولي آنها و نيز نظم كارها و برنامه ورودش. همه اينها در روح و در مغز دانش‌آموزي كه اولين روز به مدرسه گام مي‌نهد تاثير فراوان مي‌گذارد. حتي شكل ظاهري مدرسه و كلاسها و وسائل كار و نظم و نظافت مدرسه دانش‌آموزان را در درون به قضاوت وا مي‌دارد. اينجاست كه اگر مدرسه و اولياي محترم آن از همان ابتدا محيط مدرسه را آنچنان بسازند كه دانش‌آموز را تحت تأثير محبت و رفتار خويش قرار دهند و عقيده و اطمينان او را به نحو شايسته‌اي به خودشان جلب نمايند هم كار تعليم و تربيت را از آغاز آسان كرده‌اند و هم دانش‌آموز را نسبت به محيطي كه بايد سالها در آن كار و فعاليت كند علاقه‌مند و جذاب ساخته‌اند و اين خود عامل مهم و نيرومندي است كه اولياء آگاه و مسئول مدرسه به آن توجه فراوان دارند. چه زيبا و باشكوه است، آن زمان كه معلم و شاگردان قبل از حضور در مدرسه و كلاس وضو مي‌گيرند و به قصد قربت در كلاس درس حضور مي‌يابند و معلم با نام خدا، ياد خدا و براي خدا درسش را آغاز مي‌كند. مسلماً شاگردان اين كلاس در مقايسه با دانش‌آموزان مشابه صرفاً بدليل همين نيت و حركت عبادي محسوس، پيشرفت تحصيلي شايان توجهي خواهند داشت. نيت مخلصانه و عابدانه، انگيزة انديشه و عمل را قوي و غني مي‌كند و دامنة‌ توجه و قدرت ادراك را افزون مي‌سازد. «وضو» به مثابة يك تطهير و پالايش جسمي – رواني، رفتار و يكپارچگي شخصيت انسان را تحت تأثير قرار داده، موجبات سرزندگي، نشاط و آمادگي بيشتري را فراهم مي‌كند. از سوي ديگر، آن‌گاه كه دانش‌آموزان از نگرشي هدفمند و جهت‌دار و احساس خوشايند نسبت به حضور در كلاس درس برخوردار مي‌شوند، به شهادت يافته‌هاي روان‌شناسي تربيتي بدور از هرگونه اضطراب و بي‌اشتهايي‌هاي تحصيلي، به قدرت يادگيري بيشتري دست مي‌يابند. الحق كه كارگزاران نظام آموزشي، اولياي مدارس، بويژه معلمان وارسته و متعهد در تبين قداست مدرسه و كلاس و قرابت و شباهت آن با مسجد و محراب بيشترين، حساسترين و خداپسندانه‌ترين مسئوليتها را بر دوش دارند. در دنياي متمدن امروز، بالاخص در كشورهاي غربي، يكي از دلايل عمدة لجام گسيختگي‌هاي فرهنگي،‌ بي‌بند و باريها، سركشي و عصيان نوجوان و جوان‌ها و فساد روزافزون اخلاقي اكثريت قريب به اتفاق دانش‌آموزان، ناشي از آن است كه كودكان و نوجوانان و آموزش دهندگان ايشان هيچ گونه حرمت و قداستي براي نهاد مدرسه و كلاس درس قائل نيستند. اين است كه هر قدر دانش آنها نسبت به علوم و فنون بيشتر مي‌شود به همان ميزان از تهذيب و خويشتن داريها دور مي‌شوند. و اين در حالي است كه در مكتب تربيتي اسلام چگونگي حضور و جلوس آميخته با نزاكت و ادب معلم در كلاس مور توجه است، چه رسد به نحوة حضور و جلوس متعلمان. مدرسه و تكوين شخصيت كودكان و نوجوانان سنين مدرسه، دورة دانايي، تمايل به زندگي اجتماعي و انجام فعاليتها، ظهور استعدادها و صيقل يافتن شخصيت است. از حساسترين لحظات زندگي كودكان و نوجوانان زمان ورود به مدرسه و كسب تجارب تازه و متنوع اجتماعي است. اولين برخوردهاي رسمي اجتماعي كودكان در مدرسه صورت مي‌پذيرد. لذا كودكاني كه قبل از ورود به مدرسه از آمادگي ذهني لازم برخوردار بوده، با نگرشي مثبت نسبت به محيط جديد وارد مدرسه مي‌شوند، از نظر سازگاري اجتماعي و پذيرش فرم‌ها، معيارها و مقررات جديد توفيقات بيشتري مي‌يابند. عمدتاً كودكان در روزهاي اول مدرسه، رفتار همسالان و معلمان را با كنجكاوي ويژه‌اي تحت نظر مي‌گيرند. نحوة‌ رفتار الگوهاي بزرگسال مدرسه، مثل مدير، ناظم، معلم و فراش، از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است. بچه‌ها با توجه به اينكه با كسب چه نوع تجربه‌اي از معاشرت با بزرگسالان (موفق يا ناموفق) و يا چه نگرشي (خوشايند يا ناخوشايند) وارد مدرسه مي‌شوند، با مفروضات و باورهاي ذهني خاص بزرگسالان مدرسه، مخصوصاً معلم كلاس خود را مورد مشاهده و ارزيابي قرار مي‌دهند. معلمان متعهد مدارس توجه دارند كه ممكن است بعضي از نوباوگان كلاس ايشان به دليل تجارب ناخوشايند و خاطرات تلخ و آزاردهنده‌اي كه از رفتار والدين خود دارند، با اين پندارها كه رفتار همة بزرگسالان كم و بيش شبيه به هم است، با نگرشي منفي و ترديدآميز، گفتار و رفتار معلم را زيرنظر قرار داده، يا گاهي بخواهند با رفتارهاي غيرمتعارف و واكنشهاي منفي و يا بي‌توجهي به دستورهاي معلم نحوة عكس‌العمل معلم را در مقابل قصور و كوتاهي‌هاي خودشان بيازمايند. در اين شرائط و در هر حال شايسته است كه معلمان بصير و آگاه با صبوري، حسن تدبير و پرهيز از هرگونه عكس‌العمل تنبيهي،‌ سعي كنند بتدريج اعتماد دانش‌آموزان را جلب سازند و بازخوردها و نگرشهاي آنان را در جهت مثبت تغيير دهند. براي كودكاني كه با خاطرات ناگوار و تجارب نامطلوبي از ارتباط با بزرگسالان در كلاس درس حضور پيدا كرده‌اند، رفتار خشونت‌آميز معلمان و مديران مدارس فوق‌العاده اثر سوء داشته، تمايلات اجتماعي ايشان را محدود مي‌كند و مانع رشد شخصيت و منش مطلوب آنها مي‌شود. همگامي خانه و مدرسه از آنجا كه مدرسه نهاد و موسسه‌اي علمي است كه كمتر به تربيت به معناي رفتاري توجه مي‌كند، گاه محصول آن جز علم و آگاهي خشك و خالي نيست. فراتر از اين، به علت گوناگوني محيطهاي زندگي دانش‌آموزان و نوع رفتار و منش آنان و تأكيد معلمان بر جنبه‌هاي علمي، گاه ممكن است مدرسه‌ها حتي در امر تربيت فرزندان اثرات نامطلوبي برجاي گذارند. اين مسأله، عاملي است كه اولياء بيش از پيش مراقبت نوع رفتار فرزندانشان و تأثيرات منفي آنها از محيط مدارس باشند. از اين رو، پس از ورود كودك به مدرسه بايد بر مراقبت‌هاي تربيتي – اخلاقي او افزود و از اين رهگذر، به اعمال و رفتار او سمت و سوي صحيح بخشيد. با اين همه، جنبه‌هاي علمي – آموزشي نيز نبايد از نظر دور داشته شود، بلكه بايد در جهت هرچه فعالتر كردن فرزندان و آماده كردن آنان در جنبه‌هاي علمي تلاش نمود؛ چه، اگر دانش‌آموز از فضاي علمي حاكم بر مدرسه فاصله گرفت، چه بسا ممكن است براي انجام تكاليف و آمادگي براي امتحان و مسائل ديگر از اين گونه، جديت لازم از خود نشان ندهد و در اين زمينه احساس مسئوليت نكند. اولياء در طول سال تحصيلي بايد هم از جنبة علمي و هم از لحاظ تربيتي و اخلاقي، خود را در حالت مراقبت دائم ببينند. پيوند مستمر اولياء و مربيان و تشريك مساعي آنها در شناخت ويژگيها و نيازهاي زيستي، ذهني، عاطفي، رواني و اجتماعي كودكان و نوجوانان در سنين مختلف، تلاش در انتخاب بهترين و مؤثرترين روشها در تأمين بهينة نيازها و اجتناب از هرگونه دوگانگي ارزشي و تعارض بين نظام آموزشي خانه و اصول اخلاقي حاكم بر مدرسه، ضامن اصلي رشد شخصيت كودكان و نوجوانان است. هرگونه دوگانگي و تضاد بين نظام تربيتي و اخلاقي خانه و مدرسه باعث تعارض رواني كودك شده، بهداشت رواني و شكوفايي شخصيت او را مختل مي‌سازد. هرگز نبايد با تحميل فشارهاي رواني مختلف به كودك، بطور مستقيم و غيرمستقيم، او را در موضعي قرار داد كه بين دو نظام آموزشي خانه و مدرسه با داوري و قضاوت نشسته و قضاوت كند. چنين حالتي براي سلامت رواني كودك فوق‌العاده مضر است. كودكان فطرتاً طالب وحدت بين باورهاي والدين و نگرشهاي معلمان خود به امور مختلف هستند. نقش مدرسه در انتقال ارزشها بدون ترديد اساسي‌ترين رسالت كارگزاران جامعة اسلامي پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي و حاكميت بخشيدن به ارزشهاي الهي است. در اين رهگذر، بيشترين مسئوليت متوجه دست‌اندركاران نظام آموزشي كشور است، چرا كه در هر جامعه، مدرسه به عنوان پل انتقال آرمانها و ارزشهاي حاكم به خانواده‌ها مطرح است. براي اينكه مدارس بتوانند به نحوي شايسته عهده‌دار چنين وظيفة خطيري شوند، بايد همواره از حاكميت «ارزشها» و يا به عبارت دقيق‌تر نمود كامل «رفتارهاي مذهبي» در محيط مدارس و مراكز آموزش عالي اطمينان حاصل كرد. وقتي از رفتارهاي مذهبي سخن مي‌گوئيم، منظورمان مجموعة‌ باورها، عملكردها، عادتها، كنشها و واكنشهايي است كه نسبتاً پايدار بوده، قابل مشاهده، ارزيابي، اندازه‌گيري و پيش‌بيني هستند. به ديگر سخن شايسته‌تر اين است كه به جاي بحث حاكميت «دين» در مدرسه به دنبال فراواني رفتارهاي مذهبي و باورهاي مذهبي، نماز، روزه، حجاب، تعظيم و تكريم شعارهاي مذهبي، احساس مسئوليت‌پذيري و … در مراكز آموزشي باشيم. رفتارهاي مذهبي چگونه تبلور مي‌يابد؟ به طور كلي آميزه‌اي از شناخت و احساس مذهبي مي‌تواند منجر به برخورداري از يك بازخورد يا بينش مذهبي شود و چگونگي بازخورد مذهبي زمينة ظهور رفتارهاي مذهبي را فراهم مي‌آورد. انسان از آغاز حيات بتدريج نسبت به آنچه كه در حوزة ذهني او قرار مي‌گيرد شناخت پيدا مي‌كند و نسبت به هر پديده‌اي كه با آن آشنا مي‌شود احساس خاصي مي‌يابد. بديهي است نحوة شناخت ما نسبت به پديده‌هاي مختلف جهان متأثر از عوامل متعددي از قبيل ويژگيهاي زيستي، توانمنديها، هوشمندي و قدرت استدلال، انگيزش و گرايش‌هاي عاطفي، روابط خانوادگي، تبار اقتصادي و اجتماعي و شرايط محيطي و جغرافيايي است. اما شناختي كه ما نسبت به هر رفتار و پديده‌اي پيدا مي‌كنيم متضمن يك احساس خوشايند و يا ناخوشايند است. آنگاه كه شناخت ما از يك پديده، با احساس خوشايند عجين مي‌شود، در ما بازخورد مثبت و آمادگي پديدار شدن رفتار دلخواهي را فراهم مي‌سازد. چگونه زمينة ظهور رفتارهاي مذهبي را فراهم آوريم؟ مسلماً خانواده مناسبترين بستر براي ظاهر شدن رفتارهاي مذهبي است. خميرماية شخصيت كودكان در كانون خانواده و با تأثيرپذيري از نقش الگوهاي بزرگسالان نقش مي‌گيرد، اما هميشه به دلايل عديده، از جمله عدم امكان تماس مستقيم با همة خانواده‌ها، تعدد و تنوع نگرشهاي موجود در خانواده‌ها نسبت به مذهب و حاكميت ارزشهاي مذهبي در جامعه، متصف نبودن بعضي از الگوهاي بزرگسال خانواده‌ها به رفتارهاي مذهبي، مسئوليت بيشتري متوجه اولياي متعهد مدارس مي‌شود. چرا كه در محيط مدرسه امكان ارتباط مستقيم و متقابل با كودكان و نوجوانان به مثابة نمايندگان خانواده‌ها كاملاً فراهم است. اينجاست كه مدرسه همانند پل رابط وظيفة انتقال ارزشهاي حاكم بر جامعه را به درون خانواده‌ها عهده‌دار مي‌شود. براي اين كه مدرسه در اين هم موفق شود و به راستي پيام انقلاب اسلامي را از طريق دانش‌آموزان روانة خانه‌ها سازد، مي‌بايست در ارائة ارزشها كاملاً هوشيارانه و آگاهانه عمل كند و به جاي پرداختن به صرف انتقال مجموعه‌اي از اطلاعات شناختي، به رفتارها و ايجاد تغييرات مطلوب در رفتارها بپردازد و اين مقدور نخواهد بود مگر با اينكه با سرمايه‌اي از مهر و محبت به بعد احساسي بازخوردها توجه خاص مبذول شود. هشياري‌هاي فرهنگي در پاسداري از سلامت و رشد مطلوب شخصيت كودكان و نوجوانان حيات اجتماعي انسان هرگز ميان دو ديوارة تولد و مرگ محدود و محبوس نبوده و نمي‌تواند باشد. تمامي توانمنديها و قابليتهائي كه انسان امروز از خود نشان مي‌دهد، حاكي از ميراث بزرگي است كه از تجارب و دستاورهاي علمي و اجتماعي پيشينيان به او رسيده است. بالطبع انسان در طول حيات كوتاه اجتماعي خود به تناسب توان و تل اش خويش چيزي بر اين ميراث تاريخي افزوده، پيشكش آيندگان مي‌كند. مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام در اين ارتباط، آنگاه كه فرزندش امام حسن (ع) را مخاطب قرار مي‌دهد، چنين مي‌فرمايد: اي فرزندم، پيشينيان در اين جهان از من بيشتر روزگار ديده بودند و ديرتر از اين سراي رخت بيرون كشيدند. اگرچه آنان را سال افزون بود و پدر تو را عمر اندك، اما چشم عبرت‌بين من در تاريخ و يادگار آنها دقيق‌تر نگريسه و آثارشان را عميق‌تر مطالعه كرده است. من آنچنان در تاريخ امم گذشته به سياحت و تماشا پرداخته‌ام كه يك تن از آنان شده‌ام. امروز كه خود را در شصت و اندي مي‌نگرم همي پندارم كه همچون آنان سده‌ها در اين گيتي عمر نموده، با اول و آخر آنان زندگي كرده، تمامي دستاوردهاي تاريخ جهان، همگي را تجربه كرده‌ام. در دنياي امروز سير پرشتاب علوم، تكنولوژي و تحول شگفت‌آوري كه در قلمرو ارتباطات بوقوع پيوسته، آنچنان است كه گويا جغرافياي جهان كوچكتر و كشورها به هم نزديكتر شده و جوامع و ملتها به هم پيوسته‌اند. در چنين شرايطي تعامل انساني، تأثيرگذاري و تأثيرپذيري فرهنگي امري اجتناب‌ناپذير خواهد بود. بنابراين بسيار طبيعي است كه فرهنگهاي پويا و مولد بيشترين تأثيرگذاري را داشته باشند. زماني كه صاحبان و وارثان پايدارترين و پوياترين فرهنگها يعني فرهنگ والاي اسلامي از شناختي غني، احساسي خوشايند و نگرش و بينشي عميق نسبت به مباني ارزشي فرهنگ خويشتن برخوردار باشند، آنگاه كه در معرض جلوه‌هايي از ديگر ارزشها و فرهنگها قرار مي‌گيرند، با اعتماد به نفس قوي و احساس خود ارزشمندي فوق‌العاده آنها را مورد ارزيابي و نقادي قرار مي‌دهند. بديهي است كه اگر در فرهنگ بيگانه نكته يا نكاتي قابل توجه، مثبت، سازنده و متعالي مشاهده كنند به گونه‌اي شايسته از آن بهره گرفته، در برابر لجام گسيختگيهاي فرهنگي، آگاهانه و تعاومانه ايستادگي مي‌كنند و نسبت به خطرات آن روشنگري مي‌نمايند. مهاجمان فرهنگي كيستند؟ مهاجمان فرهنگي طيف وسيعي از حاكميتها، سازمانها، گروهها و افرادي را شامل مي‌شود كه با مليتهاي مختلف و علي‌رغم تفاوتهاي جغرافيايي، نژادي و زباني با منافع مشترك و اهدافي معين و مشخص، بطور مستقيم و غيرمستقيم، و با استثمار و دسيسه قرار دادن نيروهاي خودباخته و وابسته از درون ملتهاي مورد تهاجم تلاش مي‌كنند نظام ارزشي و باورهاي اعتقادي و مذهبي ملتها را كه زمينه‌ساز ايستادگي و تسليم‌پذيري آنان است مورد حمله قرار دهند. پرواضح است كه بعضاً خط تهاجم مهاجمين خودي كه آگاهانه و ناآگاهانه، با طرح و برنامه يا بدون برنامه‌ريزي معين، به گونه‌اي در راستاي اهداف مهاجمين فرهنگي و تروريسم فرهنگي حركت مي‌كنند كمتر از دسيسه‌هاي طراحي شدة استكبار فرهنگي نيست، بلكه چنين حركتي خود عمدتاً متأثر از همان تهاجم تدارك ديده شده است. هدف مهاجمان فرهنگي چيست؟ هدف اصلي دشمن تضعيف و بي‌بها كردن نظام ارزشي و باورهاي مذهبي و اعتقادي ملتهاست. وقتي كه دشمن بتواند در نگرش و بازخورد مثبت و مولد گروهي از انسانها نسبت به ارزشها، و باورهاي ملي و مذهبي تغييرات منفي ايجاد كند، بالطبع موفق خواهد شد. انگيزه‌هاي حركت و مقاومت آنها را در حفظ ارزشهاي حاكم و پاسداري آرمانهاي مقدس تضعيف نمايد. مهاجمان فرهنگي به خوبي مي‌دانند رفتارهاي مذهبي متأثر از نگرشها و بينشهاي مذهبي است و نظام بازخوردها، بينش و جهان‌بيني افراد اساساً متشكل از مجموعة شناختها و احساسات آنها نسبت به پديده‌ها، موضوعات و مسائل مختلف است. لذا براي هرگونه تغيير در رفتارهاي مذهبي، توجه و هدف قرار دادن مباني شناختي و احساسي رفتار، مؤثرترين شيوه مي‌تواند باشد. و دشمن آگاه و مسلح به روشهاي نو، مباني شناختي و بالاخص احساسات مذهبي و ملي را آماج حملات خود قرار داده است. رسالت اولياء و مربيان در پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي بدون ترديد مهمترين رسالت اولياء و مربيان تلاش در شكوفايي شخصيت كودكان و نوجوانان، تأمين بهداشت رواني و پيشگيري از انحرافات و آسيب‌پذيريهاي احتمالي آنهاست. مسألة بررسي علمي انحرافات يا آسيبهاي اجتماعي سالهاست كه مورد توجه دانشمندان مختلف قرار گرفته است. متخصصان رشته‌هاي مختلف، بويژه روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، كارشناسان تعليم و تربيت و مددكاران اجتماعي هريك سعي كرده‌اند از دريچه‌اي خاص به اين مسأله بنگرند. بطور كلي زماني از آسيبها يا انحرافات اجتماعي سخن به ميان مي‌آيد كه ارزشهاي حاكم بر جامعه، پذيراي برخي از رفتارهاي موجود نيست. انحرافات اجتماعي به دو صورت آگاهانه و ناآگاهانه ظاهر مي‌شود. انحرافات آگاهانه آن دسته از رفتارهاي نامطلوب و ناشايسته‌اي است كه از فرد يا گروهي با آگاهي و دانش قبلي مشاهده مي‌شود و با نظام ارزشي جامعه مغايرت دارد. بديهي است بعضي از رفتارهاي نامطلوب كه از برخي از نوجوانان و جوانان سر مي‌زند مي‌تواند بدون آگاهي و شناخت صحيح آنها از ارزشها و معيارهاي اجتماعي باشد. به عبارت ديگر در اين شرايط فرد متخلف يا آسيب پذيرفته به درستي نسبت به قبح يا گناه آلوده بودن رفتار خود اذعان ندارد. در هر حال بايد توجه داشت فردي كه دچار بعضي از انحرافات رفتاري مي‌شود لزوماً درصدد نفي همة معيارها و ارزشهاي حاكم بر جامعه نيست، بلكه به نظر مي‌رسد كه او احياناً فقط بعضي از ارزشهاي موجود در جامعه را مورد ترديد قرار داده و يا آنها را عملاً نفي كرده است. امروزه در مطالعات مربوط به كژرفتاريها و آسيبهاي اجتمايع از قبيل دزدي، بزهكاري، مدرسه گريزي، اعتياد به دخانيات و مواد مخدر، انحرافات جنسي، ولگردي و خانه به دوشي، ضمن توجه به نيازهاي زيستي، بيشترين بها به چگونگي فرايند تكوين شخصيت و نظام پرورشي و آموزشي خانه و مدرسه داده مي‌شود. قدر مسلم اين است كه در اين راستا خانواده به عنوان يك واحد تربيتي و اجتماعي با نظام ارزشي پايدار، در حسن تأمين نيازهاي زيستي، رواني كودكان و شكل دادن به شخصيت آنها نقش اساسي دارد، چرا كه خميرماية شخصيت فرد در محيط خانواده شكل مي‌گيرد. بي‌ترديد، تربيت اساس كار و هدف اصلي آن آماده كردن كودكان براي احراز مسئوليتهاي فردي و اجتماعي است. انجام مقدمات و تمهيدات اين مهم از درون خانه و به توسط والدين، اولين الگوها و سرمشقهاي كودك شروع مي‌شود. بنابراين در جامعة اسلامي بايسته است ريشة اصلي انحرافات و آسيبهاي اجتماعي را در چگونگي نظام تربيتي و آموزشي، ساختار شخصيتي افراد و ميزان خويشتن داريها جستجو كرد. بي‌شك برنامه‌هاي آموزشي مؤثر و كاربردي نه تنها مقاومتهاي شخصي دانش‌آموزان را در برابر آسيبهاي اجتماعي بيشتر مي‌كند، بلكه با افزايش دانش عمومي و توانمنديهاي شغلي و حرفه‌اي زمينة اشتغال مفيد، بيشتر فراهم مي‌شود. در كنار خانواده، مدارس اساسي‌ترين نقش را در انتقال ارزشهاي حاكم بر جامعه، به كودكان و نوجوانان بر عهده دارند. مسئوليت ايجاد يك نگرش مثبت و سازنده در دانش‌آموزان نسبت به ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي و پايبند ساختن آنها به قيود اخلاقي و رفتارهاي مطلوب و پسنديده، بر عهدة اولياي آموزش و پرورش كشور است. دادن شناخت و آگاهي به دانش‌آموزان نسبت به آسيبهاي اجتماعي و بررسي علل و پيامدهاي ناگوار آن، آشنا كردن خانواده‌ها نسبت به ويژگيهاي افراد آسيب پذيرفته و طرق پيشگيري از بزهكاريها و انحرافات اجتماعي از وظايف مهم معلمان و مربيان مدارس است. غالباً مدارس در مقطعي اقدام به اين مهم مي‌كنند كه پايه‌هاي اولية ساختمان شخصيت نوباوگان در خانواده شكل گرفته، آنها بخش قابل توجهي از اوقات خود را در كنار خانواده و همراه با الگوهاي نخستين خود به سر مي‌برند. بنابراين مدرسه بدون جلب همكاري و مشاركت والدين در اين امر توفيق چندان چشمگيري نمي‌تواند داشته باشد. اين يك پنداشت طبيعي است كه همة والدين انتظار دارند كودكان آنها با رفتن به مدرسه، در آينده افرادي فعال، خلاق، شايسته و مسئوليت‌پذير شوند، اما اين وقتي مقدور است كه خود دوشادوش مربيان مدارس پيش بروند. مدارس و نظام آموزشي رسمي به تنهايي نمي‌تواند توفيق چنداني در جهت از قوه به فعل رسانيدن استعدادها، شكوفايي خلاقيتها و پرورش سجاياي اخلاقي دانش‌آموزان داشته باشد. در اين راستا همكاري همة خانواده‌ها امري است ضروري و مهم. لازم است نظام آموزشي كشور با قدرت و قوت هرچه بيشتر و حمايت همة خانواده‌ها و كارگزاران جامعة اسلامي با رفع كمبودها و نواقص، بخصوص در زمينة كمبود معلمان مجرب، كارشناسان متخصص و مشاوران رواني و تربيتي متعهد، رفع نارساييها و كمبودها و با تدارك امكانات بيشتر همة توان و قدرت خويش را در پيشگيري از آسيب‌پذيريهاي اجتماعي و اعتلاي شخصيت كودكان و نوجوانان مصروف سازد. به يقين امر با كاستيهاي مشهود، كمبودهاي مورد اشاره، شلوغ بودن كلاسها و مدارس و عدم مشاركت فعال خانواده‌ها و نهادهاي ديگر جامعه مقدور نخواهد بود. مربيان و مشاوران مدارس بايد بتوانند با هوشمندي و بصيرت و با بهره‌گيري از مهارتهاي لازم، توجه بيشتري نسبت به آن دسته از كودكان و نوجواناني كه احتمال آسيب‌پذيري آنها بيش از ديگران است مبذول داشته، «رفتار» آنها را به گونه‌اي كه مقدور و ميسور است در مدرسه و خارج از مدرسه مورد مشاهده، مطالعه و بررسي قرار دهند. تحقيقات انجام شده حاكي از آن است كه بسياري از كودكان و نوجواناني كه با مشكلات عاطفي مواجه هستند، آنان كه متعلق به خانواده‌هاي پريشان و از هم گسيخته مي‌باشند، آنهايي كه از مدرسه گريزانند، آنان كه غيبت‌هاي مكرر دارند، آنها كه بدون ابتلا به عقب‌ماندگي ذهني، در پيشرفت تحصيلي با ناكامي مواجهند، آنهايي كه از توان هوشي لازم در مدارس عادي برخوردار نيستند و آنان كه به عادات نامطلوبي همچون كشيدن سيگار و غيره مبتلا هستند، بطور قابل توجهي بيش از ساير همسالان خود در معرض خطر جدي آسيبهاي اجتماعي قرار دارند. به ديگر سخن، رسالت خانواده‌ها و مدارس در اين رهگذر بسيار خطير و عظيم است. براي ساختن جامعة فردا، جامعه‌اي كه بايد براي همة جهان الگو باشد، لازم است تمامي هم كارگزاران جامعه بويژه اولياء و مربيان مصروف سلامت شخصيت و شكوفايي استعدادهاي كودكان و نوباوگان ميهن اسلامي‌مان شود. منابع مورد استفاده: رواه و روش تربيت نوشتة حسين اديب روان‌شناسي تربيتي نوشتة دكتر غلامعلي افروز مباني تربيت و اخلاق اسلامي نوشته علي فايضي – محسن آشتياني خانواده و مسائل نوجوان و جوان (1) نوشتة دكتر علي قائمي جوان جوان از نظر عقل و احساسات، گفتارفلسفي، هيئت نشر معارف اسلامي، نشرية 3 دريچه‌اي به دنياي جوانان نوشتة آيت ا… سيد محمدحسين فضل ا… - ترجمة عبدالهادي فقهي‌زاده

فایل های دیگر این دسته