صفحه محصول - پیشینه و مبانی نظری هوش هیجانی و سلامت روانی

پیشینه و مبانی نظری هوش هیجانی و سلامت روانی (docx) 82 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 82 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق هوش هیجانی و سلامت روانی فصل دوم - مرور و تحليل يافته هاي پيشين در قلمرو و موضوع تاريخچة هوش هيجاني تعريف و پيشينه هوش هيجاني پيشينه مطالعه هوش غير شناختي تعريف هوش و انواع آن از نظر گاردنر هوش هيجان و مؤلفه هاي آن خود آگاهي خود كنترلي يا مديريت خود شعور اجتماعي خود انگيزي 4- مهارتهاي اجتماعي اساس فرهنگي هوش هيجاني تفاوت IO با هوش هيجاني زمينه هاي بحث هوش هيجاني 9- كالبد شكافي يك تسخير هيجاني 9-1 مقدمه 9-2- سيستم ارتباط عصبي 9-3- قراول هيجاني 9-4- متخصص حافظه هيجاني 9-5- هماهنگي فكر و هيجان 11- تعريف مفاهمي بداشت رواني 12- صلامت روان از نظر آلپورت 13- سلامت روان از نظري رل راجرز از يك فرم 14- ملاكهاي مهم از نظر فيشن 15- عوامل مؤثر بر بهداشت رواني 14- ملاكهاي مهم از نظر فيشن 15- عوامل مؤثر بر بهداشت رواني تأمين نيازهاي جسماني تأمين نيازهاي رواني احساس ايمني احساس ارزشمندي ميل به موقعيت واقع بيني يادگيري گذشته عوامل اجتماعي اصلاح و سبك روش زندگي 17- نقش مذهب و فلسفة زندگي در بهداشت رواني 18- انسان سالم 11- ويژگيهاي انسان سالم از نظر راجرز تاريخچة هوش هيجاني : اصطلاح هوش هيجاني در سال (1995) توسط دانيل گلمن 1 مطرح شد و بحث هاي بسياري را بر انگيخت هوش هيجاني 2 با توانايي درك خود و ديگران يعني شناخت هرچه بيشتر احساسات ،‌عواطف خويش و ارتباط و سازگاري فرد با مردم و محيط كه پيوند دارد . پژوهشگران با ارزيابي مفاهيمي چون مهارتهاي اجتماعي . توانايي هاي بين فردي ، رشد رواني و وقوف فرد بر هيجانهاي خويش و توان كنترل آن هيجان ها توصيف و تبين هوش هيجاني غير شناختي پرداخته اند . بار – آن هوش هيجان ( هوش غير شناختي ، را عامل مهمي در شكوفايي توانايي هاي افراد براي كسب موفقيت در زندگي تلقي مي كند آن را با سلامت عاطفي و در مجموع با سلامت رواني مرتبط مي داند باز آن را براي اولين بار در سال 1980 هوش بهر هيجاني را مطرح كرد و در همان سالبه تدوين پرسشنامه هوش هيجاني پرداخت به اعتقاد بار آن هوش شناختي تنها شاخص عمده براي پيش بيني موفقيت افراد نسيت ، زيرا بيشاري از افراد با هوش شناختي بالايي دارند ولي آن طور كه بايد در زندگي موفق نيستند . با وجود اين سنجش بهر اجتماعي 1 به نحوي روز افزون در تعيين و تشخيص حدود و توانايي هاي ذهني و رفتاري افراد اعم از هنجار و ناهنجار مورد استفاده قرر مي‌گيرد. بديهي است با توجه به اشارة مختصري كه به كاستي هاي اين مقياس شده توقع پافشاري بر نتايج مرتمت مرتب بر آن از احتياط علمي به دور است .شايان به ذكر است كه با همة تلاشهايي كه از سال 1995 تا كنون براي تبيين و تعريف هوش به عمل آمده ، بعد عاطفي يا هيجاني آن بدان گونه كه بايد مورد توجه قرار نگرفته است . از اين تاريخ به بعد گزارش كساني كه از دير باز در انديشة تدوين ابزاري براي سنجش اين حيطه ذهني غير شناختي بودند و مي خواستند آن را با معيار مناسب ديگري محك بزنند و جلوه هاي آن را با عدد و رقم مجسم كنند منتشر شد و در اختيار انديشمندان . روان شناسان قرار گرفت . اين كه تلاش جديد تا چه اندازه روشنگر بخش ديگري از واقعيت هاي پيچيده ذهن آدمي است موضوعي است كه آينده به آن پاسخ خواهد گرفت . تعريف و پيشينه هوش هيجاني : تعريف هوش هيجاني نيز مانند هوش غير شناختي دشوار است اين اصطلاح از زمان انتشار كتاب معروف گلمن (1995) به گونه اي گسترده به صورت بخشي از زبان روزمره درآمد و بحثهاي بسياري را بر انگيخت گلمن مصاحبه اي با جان اينل (1996) هوش هيجاني را چنين توصيف مي كند : « هوش هيجاني نوع ديگري از هوش است اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويشتن و استفاه از آن براي اتخاذ تصميم هاي مناسب در زندگي است توانايي اداره مطلوب خلق و خوي با وضعرواني ، كنترل و تكانش ها است عاملي كه به هنگام شكست ناشي از دست نيافتن به هدف در شخص ايجاد انگيزه و اميد مي كند . هم حسي يعني آگاهي از احساسات افراد پيرامون شماست مهارت اجتماعي يعني خوب كنار آمدن با مردم و كنترل هيجانهاي خويش در رابطه با ديگري و توانايي تشويق و هداست آنان است » گلمن در همين مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختي و هيجاني مي گويد هوش بهر ( ) در بهترن حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقيت هاي زندگي است ، 80 درصد موفقيت ها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موارد در گروه مهارت هايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي دهد . « هوش غير شناختي ابعاد شخصي هيجاني اجتماعي و حياتي هوش را كه اغلب بيش از جنبه هاي شناختي آن در عملكرد هاي روزانه مؤثرند مخاطب قرار مي دهد . هوش هيجاني با توانايي درك خود و ديگران ( خود شناسي و ديگر شناسي ) ارتباط با مردم و سازگاري فرد با محيط پيرامون خويش و پيوند دارد . به عبارت ديگر هوش غير شناختي پيش بين موفقيت هاي پيرامون خويش و پيوند دارد يه عبارت ديگر ههوش غير شناختي پيش بين موفقيت هاي فرد رادر ميسر مي كند و سنحش و اندازه گيري آن به منزله اندازه گيري و سنجش و توانايي هاي شخص براس سازگاري با شرايط زندگي و ادامة حيات در جهان است . ( بار – آن ، 1997 ص 28) پيتر سالوي (1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هيجاني به پنج حيطه در اين مورد اشاره مي كند . شناخت حالات هيجاني خويش :‌ يعني خود آگاهي اداره كردنهيجان ها : يعني مديريت هيجانها ، به روش مناسب خود انگيزي يعني كنترل تكانش ها تا تأهير در ارضاي خواسته ها و توان رار گرفتن در يك وضعيت رواني مطلوب تشخيص دادن وضع هيجان ديگران ،‌همدلي برقراري رابطه با ديگران پيشينه مطالعه هوش غير شناختي پيشينه هوش هيجاني را مي توان در ايده هاي و كسلر بههنگام تبين جنبه هاي غير شناختي هوش و عمومي جست و جو كرد و كسلر در صفحه 103 گزارش 1942 خود دربارة هشومي نويسد « كوشيده ايم نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوشي ، عوامل غير هوشي ويژه اي نيز وجود دارد كه مي توان رفتار هوشمندان را مشخص كند نمي توانيم هوش عمومي را مورد سنجش قرار دهيم كتفكر اينكه آزمون ها و معيارهايي نيز براي سنجش عوامل غير هوش در بر داشته باشد » و كلسر در صدد آن بود كه جنبه هاي غير شناختي و شناختي هوش عمومي را با هم بسنجد تلاش او در اين زمينه را مي توان در استفاده وي از كاربرد خرده آزمون هاي تنظيم تصاوير ، درك و فهم كه دو بخش عمدة آزمونوي را تشكيل مي دهد دريافت . در خرده آزمون درك و فهم كه دو بخش عمدة آزمون وي را تشكيل مي دهد دريافت . در خرده آزمون درك و فهم «سازگاري اجتماعي» و در تنظيم تصاوير شناخت و تميز « موفقيت هاي اجتماعي ، مورد بررسي قرار مي كيرد ،‌پژوهش هاي انجام شده توسط سيپس و همكارانش (1987) نيز نشان مي دهد كه بين درك و فهم تصاوير و شاخص هاي هوش اجتماعي پرسشنامه شخصيت كاليفرنيا هم بستگي معناداري وجود دارد . (شريفي ، 1375 ) علاوه بر اين موارد ، و كلسر در كارهاي خود به تلاشهاي «دال»1 مبني بر سنجش جهات غير شناختي هوش نيز اشاره كرده است و نتيجه كوشش هاي دال همان گونه كه پيش از اين عنوان گرديد ، در مقياس رشد اجتماعي وايلند منعكس است . پژوهشگران از طريق سنجش مفاهيمي مانند مهارتهاي اجتماعي توانمنديهاي بين فردي را رشد روانشناختي ؤ آگاهي هاي هيجاني كه همگي مفاهيمي مرتبط با هوش هيجاني هستند بر روي ابعاد اين نوع هوش پرداخته اند و دانشوران علوم اجتماعي نيز به كشف روابط بين هوشي هيجاني سبك هاي مختلف مديريت و رهبري و عملكردهاي فردي و تغييرات دروني فردي . اجتماعي و انجام ارزش يابي از عملكرد هاي فردي و گروهي همت گماشته اند . تعريف هوش و انواع آن از نظر گاردنر شايانبه ذكر است كه ايده « هوش هيجاني » پس از 50 سال بارديگر توسط گاردنر2 (1983) استاد روانشناسي دانشگاه هار وارد دنبال شد گاردنر هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون موسيقيايي ، منطقي ، رياضي ، رياضي ، جسمي ، ميان فردي و درون فردي مي داند او وجوه شناختي مختلفي را با عناصري از هوش غير شناختي يا به گفته خودش «شخص» تركيب كرده است بعد غير شناختي ( شخصي ) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه علمي است كه وي آنها را با عناوين استعداد درون رواني و مهارت هاي ( ميان فردي ) معرفي مي كند به نظر گاردنر هوش هيجاني متشكل از دو مؤلفه زير است : هوش درون فردي : كه مبين آگاهي فرد از احساسات و هيجانات خويش ابراز باورها و احساسات شخصي و احترام به خويشتن و تشخيص استعدادهاي ذاتي ، استقال عمل در انجام كارهاي مورد نظر و در مجموع ميزان كنترل شخص بر هيجان ها و احساسات خود رهبري است . هوش مياني فردي : كه به توانايي درك و فهم ديگران اشاره دارد و مي خواهد بداند چه چيزهاي انسانها را بر مي انگيزاند كه چگونه فعاليت مي كنند و چگونه مي توان با انها همكاري داشت به نظري گاردنر فروشندگان ، سياست مداران ، معلمان ، متقاضيان باليني ، رهبران مذهبي موفق احتمالاً از هوش ميان فردي بالايي برخوردارند. روانشناسان در قلمرو فعاليت هاي پژوهش خود علاوه بر اين موضوع هوش ، انواع ديگري از هوش نيز پي برده و به طور كلي آنها را به سه گروه به شرح زير تقسين كرده اند ( ري زل ، 1992 ص 36 ) هوش انتزاعي : منظور توانايي درك و فهم حل مسائل از طريق نمادهاي كلامي و رياضي . هوش عيني : منظور توانايي درك و فهم ديگران و ايجاد ارتباط با آنهاست . ( ماير وسالووي 1993 ) « هوش هيجاني را نوعي هوش هيجاني اجتماعي و مشتمل برتوانايي كنترل هيجان هاي خود و ديگران وو تمايز بين آنها و استفاده اط اطلاعات براي راهبر تفكر و عمل دانسته و آن را مشتمل از مؤلفه هاي درون فردي و ميان فردي گاردنر مي دانند . هوش هيجان و مؤلفه هاي آن : هوش هيجان عبارت است از توانايي نظارت بر احساسات و هيجاتان خود ، ديگران و توانايي و تفكيك احساسات خود و ديگران و ديگران و استفاده از دانش هيجاني در جهت هدايت تفكر و ارتباطات خود و ديگران ( ميروسالووي ، 1990) هوش هيجاني هم عناصر دروني است و هم بيروني شامل ميزان خود آگاهي ، خود انگاره ، احساسات ، استقلال و ظرفيت خود شكوفايي و قاطعيت مي باشد عناصر بيروني شامل ظرفيت فرد براي قبول واقعيت انعطاف پذيري و توانايي حل مشكلات هيجاني ، توانايي مقابله با استرت و تكانه هاي مي شود ( گلمن ، 1995 ، ص 85 ) خود آگاهي : از نظر گلمن خود آگاهي ريشه و اساس مؤلفه هاي هوش هيجاني است و تا زمانيكه از سطح خود آگاهي پاييني برخورد داريم و در انتخاب هدف و برنامه ريزي – براي رسيدن به هدف مديريت كنترل احساسات خود و بر انچيختگي خود و بكار گيري نظمي كه بتوان بر اساس آن با احساسات ديگران هماهنگ شود رشد مهارت هاي اجتماعي متناسب با هدف و عمل با مشكلات مواجه مي شويم . تعريفي كه گلمن )1995( براي خود آگاهي در نظر گرفته عبارتست از درك عميق و روشن احساسات ، هيجانات نقاط ضعف و قوت و نياز و سائق هاي خود . خود كنترلي يا مديريت خود : همچنان كه با آگاهي خود درمورد احساسات ، هيجانات ، و اثرات آنها رشدد مي دهيم ما نيز مي توانيم توانايي خود را در جهت كنترل انها بهبود بخشيم . به طوريكه آنها نتوانند تأثير ناجور بر روي عملكرد ما داشته باشند خود كنترلي هيجان به معناي سركوب هيجان نيست بدين شكل نيست كه با يك سد دفاعي محكم در مقابل احساسات و خود انگيزه هاي خود درست كنيم بر عكس خود كنترلي به اين مي‌پردازد كه با يك انتخاب براي چگونگي ابراز احساساتمان داريم و چيزي كه مورد تأكيد است روش ابراز احساسات مي باشد به شكلي كه اين روش ابراز هم جريان تفكر را تسهيل كند و هم از انحراف آن جلوگيري كند . ( گلمن ، 1995 ) بطور كلي خلقيات تأثير فوق العاده بر روي محتواي جريان تفكر مي گذارد به عنوان مثال زمانيكه ما خشمگين هستيم وقايعي را در ذهن خود مي پروانيم كه غضب آلوده هستنمد و اين باعث مي شود كه نگرش و تفكر ما از موضوع اصلي منحرف شود و ما چيز ديگري را پردازش مي كنيم چون در آن موقعيت محتواي تفكر ما عوض شده است نوع نگرش ما نيز عوض خواهد شد و اين ففرايند باعث ايجاد يك عقده خواهد شد كه نتيجة منفي گرايي و كناره ديگري از واقعيت ممي باشد و در آخر به عملكرد نادرست و روابط نامطلوب مي انجام . گلمن معتقد است كه توان خود داري و مقاومت در مقابل چنين خلقيات مستبد هستند اقدامي براي افزايش بازده كاري ايجاد روابط مطلوب مي باشد . گلمن معتقد است زمانيكه هيجانات از سلامت افراد ناشي مي شود زمينة رشو وو تميز براي افراد مهيا مي شود زيرا يكي از مفاهيم پذيرفته شده در مورد انسان فيدبك گر ، فيد بك دادن است افرادي كه از لحاظ هيجاني يالكم مي باشند در ايجاد ارتباط موفق هستند و هميشه فيدبك مثبت از ديگران مي گيرند يعني باعث متنوعيت هيجانات مثبت مي شوند ما در طول زندگي بدون شك با محركهاي برخرد مي كنيم كه ممكن است براي ما نا خوشايند باشند و اين ناخوشايندي شريع در خلق و خوي ما تأثير مي‌گذارد مثل برخورد افراد خانواده و يا همكار و در سطح وسيعتر محركهايي كه ساخته و پرداخته ذهن ما مي باشند دراين خصوص ما بايد توانايي لازم براي كنترل و مديريت افكار و رفتار خود داشته باشيم كه اساس آن خود شناسي به مهارتهاي اجتماعي تشكيل مي دهد . از نظر گلمن مشاهدة خود كنترلي خيلي راحت نيستو خود كنترلي در نبود آتش بازيهاي هيجاني بهتر خود را نشان مي دهد يعني هر چه شدت احساسات كمتر باشد خود كنترلي نمود بهتر پيدا مي كند گلمن معتقد است احساس مسؤليت در محيط كاري و نوع برخورد با افراد تحت تأثير خلقيات فردي مي باشند و هرچه محتواي فكر در رابطه با مسئوليتي كه فرد قبول كرده است خالصتر باشد احساس مسئوليت بيشتر و بهتر صورت مي گيرد . در يكي از تحقيقات صورت گرفته شده مشخص شدهبود افراد موفق در محيط كاري از نظر خود آگاهي با خود كنترلي ، سازگاري ، خود اعتماد نوآوري هفت برابر نمره بيشتري نسبت به افراد نا موفق داشتند و در نتيجه ما مي توانيم نتيجخ بگيريم كه خود كنترلي و مديريت خود تا حد زيادي مي توانند موفقيت شغلي را شكل دهند . شعور اجتماعي : شعور اجتماعي سومين مؤلفه هوش هيجاني مي باشد و عبارت است از درك احساسات و جنبه هاي مختلف ديگران و بكار گيري سك عمل مناسب و واكنش مورد علاقه براي افرادي كه پيرامون ما قرار گرفته اند ( گلمن ، 1990 ، ص 213 ) اين مؤلفه با احساس مسئوليت در قبال ديگران نسبت بيشتري دارند زيرا هر چه افراد پيرامون يا مقابل براي ما اهميت بيشتري داشته باشند سعي بيشتري خواهيم كارد واكنش مناسب در قبال آنها نشان دهيم و شرط واكنش مناسب ،درك نوع احساس طرف مقابل مي باشد . اين مؤلفه براي افرادي كه با مراجعين زياد و متفاوت برخوردارند وضرورض مي باشد خيلي از متخصصين هوش هيجاني عقيده دارند كه نشان اصلي هوشياري اجتماعي توان همدلي است . در بين مؤلفه هاي هوش هيجاني تشكيل همدلي از همه راحتتر مي باشد همه ما همدلي يك دوست ، يك معلم با حساس كرده ايم و تشخيص داده ايم كه واكنش او تا چه حد باعث دلگرمي ما شده است . همدلي به معني من خوبم تو خوبي نيست و بيه اين معني هم نيست كه تمام احساسات طرف مقابل را تأييد و تحسين كنيم همدلي بيشتر به معني تأمل و ملاحظة احساسات ديگران مي باشد ( شگلمن ، 1995 ) به عقيدة نظريه پردازان هوش هيجاني نككته كليدي جهت افزايش حي همدلي پرورش توانايي گوش دادن در خود مي باشد زيرا هرچه افراد احساس مسئوليت بيشتري بكنند تحمل بيشتري براي گوش دادنبه حرفهاي ديگران خواهند داشت در نتيجهببه درك بهتري از احساسات ديگران خواهند رسيد گفتن اين نكته ضروري است كه همدلي نيز ريشه در خود آگاهي دارد . زيرا هرچه ما نسبت به احساسات خود گشاده تر باشيم به همان اندازه در شناخت آنها ماهر تر خواهيم بود . و به راحتي مي توانيم نوع احساس خود را از ديگران تفكيك دهيم و براي طرف مقابل يك احساس مستقل قائل شويم . گلمن معتقد است كه افراديكه توانايي درك احساسات ديگران را ندارند از لحاظ احساس نا شنوا هستند تشخيص مزان همدلي افراد از طريق كلام ، كردارد ، آهنگ ، صدا ، سكوت و لرزش آنها راحت است در همه روابط انساني ، توجه كردن به ديگران از انس و الفتهاي هيجاني و از طريق ظرفيتهاي كه شخص براي همدلي با ديگران دارد سر چشمه مي گيريد ظرفيت شناخت احساسات ديگران در عرصه هاي مختلف زندگي از كار فروشندگي مديريت گرفته تا روابط عشق و عاشقي و فعاليتهاي سياسي نقش بازي مي كند ( گلمن ، 1995) عدم وجود همدلي عواقب ناگوار آن در خيلي از افراد مثل جنايتكاران و كورك آزاران زياد به چشم مي خورد آنچه مهم است ذكر شود اين است كه افراد به ندرت احساسات خود را در قالب كلمات بيان مي كند و بيشتر از طريق نشانه هاي غير كلامي از جمله طرفين صدا و حركت دست و محدوديت و حالات چهره ابزار مي‌كنند و هرچه ما از نظر هوش هيچاني ، قوي تر باشيم مي تواينم اين پيامهاي غير كلامي را تشخيص دهيم . در يكي از تحقيقات كه در آمريكا صورت گرفتهبود مشخص شد دانش آموزان كه در درك پيامهاي احساسي خيلي كمتر از ديگران توانايي بيشتري دارند محبوبترين از لحاظ عاطفي و با ثبات ترين بچه هاي مدرسه هستند . خود انگيزي يكي ديگر از مؤلفه هاي هوش هيجاني مي باشد و خيلي از روانشناسان آنرا شرط بقا مي نامند به عقيدة آنان انسان سالم هيچ كاري را بدون هدف از پيش تعيين شده انجام نمي دهد و براي رسيدن به هدف و حتي انتخاب هدف خود انگيزي لازم ميباشد از نظر گلمن ، خود انگيزي زبان سائق پيشرفت مي باشد و كوشش است در جهت رسيدن به حد مطلوبي از فضيلت افرادي كه اين خصيصه را زياد دارند هميشه در كارهاي خود نتيجه محور سائق زيادي در آنها براي رسيدن به اهداف و استانداردهاي وجود دارد اين افراد اهداف چالش برانگيز را خيلي سريع مرتب و ميزان مخاطرات آنها را حساب مي كنند و اطلاعات و راهبردهايي را بكار مي برند كه باعث كاهش عدم اطمينان آنها و افزايش عملكرد آنها شود اين افراد خيلي شريع ياد مي گيرند كه چگونه بازده كاري خود را افزايش دهند و خيلي سريع با اهداف گروه يا سازمان سازگار مي شوند . اين افراد هميشه انتقاد شديد و سازننده در گروه از خود نشان مي دهند و موقعيت آنها در گروه طوري است كه مديران هميشه از توانايي هاي آنان حساب مي برند . اين افراد هميشه به توانايي خود اعتماد دارند و هميشه نسبت به آينده اميدوار هستند . اگر قرار است يك صف ضروري براي افراد در نظر بگيريم خود انگيزي مي باشد زيرا فقط از طريق خود انگيزي است كه مي توان به پيشرفت فراي انتظار رسيد از آنجا كه افراد زير چتر تفاوتهاي فردي قرار گرفته اند و از لحاظ نياز و سائق با هم متفاوت مي باشن پس عوامل انگيزش در آنها متفاوت مي باشد تعداي از افراد از طريق عوامل بيروني مثل افزايش حقوق و پرستره شغلي و نمره برانگيخته مي شوند و تعدادي به خاطر خود پيشرفت و نفس كار برانگيخته مي شوند گلمن (1995) در اين رابطه معتقد است افراديكهانجام كار براي آنها مهم است در طول كار علاقة زيادي به چالشهاي خلاقانه از خود نشان مي دهند و عشق به يادگيري و انجام كار در آنها بيشتر وجود دارد اين افراد انرژي بيشتري صرف اين كار مي كنتد و سؤالي كه هميشه ذهن آنها را مشغول مي كند اين است كه با چه روش بهتري مي توان اين كار را انجام داد . اين افراد زمانيكه عمل آنها به شكست مي انجامد بازهم مطلوب باقي مي مانند در چنين مواقعي خود تنظيمي با انگيزه پيشرفت در جهت غالب شدن برناكامي تركيب مي شود دو شخص با آمادگي بيشتري در جهت مقابله با موانع يا كار جديد شروع به كار مي‌كند به طور كلي مراحل خود انگيزي مطلبو بدين شكل است كه در ابتدا اهداف را ربه بندي مي كنيم و ميزان اهميت هركدام را مشخص كنيم اسن مسئله كاملاً در گروه خود شناسي مي باشد و هر چه خود شناسي ما بيشتر باشد بهتر مي توانيم اهداف خود را بر اساس نيازهاي واقعي اولويت بندي كنيم . 4- مهارتهاي اجتماعي : مهارتهاي اجتماعي يكي ديگر از مؤلفه هاي هوشي هيجاني مي باشد و شامل توانايي ها براي مديريت روابط با خود و ديگران مي باشد مهارتهاي اجتماعي فقط شامل دستيابي نمي شود اگر چه افرادي كه اين مهارت را زياد دارند خيلي سريع يك جو دوستانه با افراد ايجاد مي كنند ولي اين مهارت بيشتر به دوستيابي هدفمند مربوط مي شود افرادي كه مهارتهاي اجتماعي قوي دارند به راحتي مي توانند ميسر فكري ديگران را در سمتي كه مي خواهند هداست كنند خواه براي ايجاد رفتار جديد باشد خواه برانگيختن او براي ايجاد رفتار عملكرد و يا توليد جديد باشدد (گلمن ، 1910 ) افرادي كه مهارتهاي اجتماعي بالايي دارن هميشه درصد هستند كه يك چرخة وسيعي از اطلاعات با افراد را بدست آورند و خيلي سريع جنبه هاي مشترك افراد را شناسايي كنند بعد از آن يك رابطه مؤثر برقرار كنند و اين عمل حاكي از آن است كه اعمال چنين افرادي بر اساس فرضيات حساب شده و دقيق مي باشد چنين افرادي در اولين فرصت در محيط كاري يك شبكه ارتباط قوي برقرار مي كند . بر اين اساس همة ما اين را مي پذيريم افرادي كه در جهت پيشرفت بر انگيخته مي شوند خوش بيني آنها نسبت بر آينده است حتي مواقعي كه با شكست مواجه مي شوند زياد مي باشد . افراد فقط از طريق مهارتهاي اجتماعي بالا مي دانند در كجا چه مواقع از خود حالات هيجاني نشان دهند و همچنان كه پيداست اين مشكلات تعداد زيادي از افراد جامعه مي باشد مخصوصاً زندگي امروزي كه افراد در طول روز بايد به سمت رفع نيازهاي خود با افراد متفاوتي مواجه شوند و هر موقعيتي اقتضاي خاص خود را دارند ما در طول روز با افراد متفاوتي برخورد مي كنيم و در هر برخورط پيام عاطفي خاص به طرف مقابل ارسال مي كنيم طبيعي است هرچه مهارتهاي براي ارسال نوع پيام بيشتر باشد راحتتر مي توانيم طرف مقابل را تحت تأثير قرار دهيم . اساس فرهنگي هوش هيجاني : يكي از مشكلات مشاوران در مدارس دربارة نمرة كسبشده توسط دانش آموزان است كه داراي زمينه هاي فرهنگي متفاوتي مي باشند و در چنانچه بعد از اجراي آمون مثل هوش هيجاني تفاوت زيمنه هاي فرهنگي دانش آموزان فراموش مي شود و موقعيت واقعي آنان به مخاطره مي افتد . همچنانكه قبلاً گفته شد نظريه هوش هيجاني توسط ميروسالووي (1990) معرفي شده است و منظور آنها از هوش هيجاني عبارتست از توانايي درك درست برانگيختني ، براز هيجانات و توانايي استفاده از احساسات به منظور تسهيل فكر ، همچنان كه پيداست همه در اين تواناييها قابل يادگيري دارند بدين رو محتواي فرهتگي و محيطي تأثير فوق العاده اي بر روي هر كدام از اين توانائيها مي گذارد . تعيين ؟ تأثير گگذاري محتواي فرهنگي بر روي هركدام از اين مؤلفه هاي مستلزم اطلاعات جاممعه شناسي مي باشد و تحقيقات زيادي مبني بر تفاوتهاي فرهنگي در رابطه با هوش هيجاني صورت نگرفته است شواهدي مربوط به شموليت هيجاني و تثبيت هيجانات وجود دارد تحقيقات جديد در درون فرهنگي پيشنهاد دادند كه تشخيص و تفكيك هيجانات اساسي از قبيل خوشايندي و شگفت زدگي و ترس و انزجار به صورت همگاني مي باشد سموليت هيجاني براي اين يافته ها توسط تحقيقات (آلمن و همكارانش) تائيد شده است آنها معتقدند كه هر حالت چهره اي در فرهنگي در ابراز هيجانات مشاهده شده است مت ساموتوو در يكي از تحقيقات خود از سه گروهاز دانشجويان ( آمريكايي ، آفريقايي ، آسيايي ) درخواست كرده بود كه نوع هيجاني را كه در تصوير دريافت مي كنند نامگذاري و آننها را بر اساس شدت و كندي بگويند بعد از مقايسه پاسخهاي دانشجويان تفاوت معناداري در گروههاي نژادي در قضا.تهاي هيجاني آنها مشاهده شده بود . بار آن (1997) معتقد است كه توانايي هاي هيجاني با بافت فرهنگي پيوند دارد . نتيجة سخن اينكه صحبت تأثير ساز ، هوش هيجاني و تأثير فرهنگ بر اين سازه است ، و ما نياز به تحقيقات هم درون فرهنگي و هم بيشرون فرهنگي بيشتري داريم. تفاوت با هوش هيجاني نظريه پردازان هوش هيجاني با دلايل تربيتي و رواني را در تفكيك كرده اند در اول گفتن اين نكته ضروري است كه در هوش هيجاني اندازه اي از توانايي هستند خود توانايي نظريه پردازان هوش هيجاني معتقدند كه به ما مي گويد كه چكار مي توانيم انجام دهيم و اين شامل توانايي ما براي يادآوري تفكر منطقي و انتزاعي مي شود در حاليكه هوش هيجاني شامل توانايي ما در جهت خوداگاهيهيجاني و اجتماعي مي شود و مهارتهاي لازم در اين حوزه ها اندازه گيري مي كنند هوش هيجاني شامل مهارتهاي ما در شناخت احساسات خود و ديگران و مهارتهاي كافي در ايجاد روابط سالم با ديگران و ضمن مسئوليت پذيري در مقابل خلاقيت با ديگران مي باشد . ( گلمن ، 1995 ص 101 ) گلمن نيز معتقد است كه هوش هيجاني شامل توانايي ها براي حل مشكلات هيجاني ؤ انعطاف پذيري و قبول آن مي شود هوش هيجاني به ما مي گويد چنانچه در شناخت تواناييهاي خود و منتقل شدن بر جايگاه اصلي ما در جامعه چگونه اين فرايند را مطلوب و خوشايند سازيم هوش هيجاني دلالت بر بهزيستي فرد دارد . زمينه هاي بحث هوش هيجاني زمانيكه دانشمنان در مورد هوش شروع به تحقيق كردند فقط جنبه هاي شناختي آنم از ققبيل حافظه و حل مسئله را در نظر قرار دادند ولي در ميان اين دانشمندان افرادي بودند كه زود تشخيص مي دادند كه جنبه هاي غير شناختي هوشي نيز به نوبه خود براي موقعيت مفيد هستند براي مثال ديويد كسلر هوش را چنين تعريف كرده است . ظرفيت فرد براي عمل هدفمندانه كار تفكر منطقي برخورد موثر با محيط پيرامون خويش از همان موقع (1920) وكسلر به جنبه هاي غير شناختي هوشي به اندازة جنبه هاي شناختي اهميت داده است و كسلر نيز پيشنهاد داده است براي پيش بيني موفقيت افاد توانايي هاي غير شناختي او لازم است و كسلر تنها محققي نبود كه عقيده داشت جنبه هاي غير شناختي هوشي براي تطبيق و موفقيت لازم هستند رابرت نژندايك يكي از محققين است كه در مورد اهميت هوشي اجتماعي صحبت كرده است مانترو بر اين باور بود كه يه تنهايي نمي تواند يك پيشبيني كننده خوب براي عملركد شغل افراد باشند در بهترين شرايط فقط 25 درصد موفقيت افراد را پيش بيني مي كند . يك محقق ديگر پيشنهاد داده است كه آزمودنهاي شناختي واقع گرايانه است . 9- كالبد شكافي يك تسخير هيجاني 1 9-1 مقدمه در انسان بادامه مغز كه از لغت يوناني به معني بادام گرفته شده است خوشه اي بادامي شكل از ساختارهاي به هم پيوسته اي است كه در بالاي ساقه مغز ، نزديك انتهاي حلقة ليبيك قرار گرفته است درهر يك از دو نيمكره مغز يك بادامه قرر دارد كه در طرفين سر جاي گرفته اند بادامه مغز انسان در مقايسه با نزديكترين بستگان تكامل آن يعني نخستينها تا حدودي بزرگتر است . هيپو كامپ بادامه مغز دو قسمت مهم « مغز بويايي ) اوليه بودند كه در جريان تكامل موجب پيدايش قشر مخ و سپس قشر تازة مخ گرديدند . هنز هم اين ساختارهاي ليمپيك اثر مارهاي مربوط به يادگيري و به خاطر سپاري را انجام مي دهند متخصص با دامه مغز در مسائل هيجاني است هرگاه با دامه مغز از ساير قسمتهاي مغذ جدا شوند بدين مي انجامد كه فرد به ناتواني چسمگيري در سنجش معناي هيجاني وقايع دچار شود گاهي به اين و منعيت « كوي عاطفي » مي گويند . بادامه به عنوان مخزن خاطرات هيجاني عمل مي كند و از همين رو اهميت دارد . زندگي بدون بادامه مغز زندگي اي عادي از معناي شخص است . فقط عاطفه نيست كه با بادامة مغز وابسته است تمام هيجانهاي انسان به آن بستگي دارد . حيوانهايي كه بادامه مغزشان برداشته شده يا پيوند هايش قطع شدده است فاقد ترس و خشم هستند ميلي به رقابت و همكاري ندارند در اين حيوانها هيجان كم اثر است يا از بين مي رود ترشه اشك كه نشانه اي هيحاني و مختص نوع بشر است بوسيله بادامه مغز و ساختاري نزديك آن به نام شنج كمربندي 1 تحريك مي شود . و در آغوش گرفتن نواش كردن يا آرام كردن شخص گريان به هر نحو ممكن تسكين اين بخشهاي مغز مي شود و هق هق گريه خود را متوقف مي سازد . ژوزف لودو 2 عصب شناسي مركز عصبي دانشگاه نيويورگ اولين كسي بود كه نق محوري بادامه مغز را در مغز هيجاني كشف نمود لودو از زمره عصب شناسي جديدي محوري بادامه مغز را در مغز هيجاني كشف نمود لودو از زمره عصب شناسي جديدي است كه روش هما و تكنولوژي را در مغز نوآورانه اي به كار گرفت تا در نقشه بداري از مغز به هنگام فعاليت به موارد جزيي تحقيقي دست يابند كه قبلاً نا شناخته بوده اند و به همين خاطر توانستند در زمينة رمز گشايي اسراري بپردازند كه نسل هاي پيشين دانشمندان آنها را غير قابل دستيابي مي دانستند . 9-2- سيستم ارتباط عصبي : زماني كه احساسات تكانشي بر عقل غلبه كند – اساسي بودن نقش تازه كشف شده بادامه مغز جلوه گر مي شود علائمي از حواس به بادامه مغز مي رسد و او را وا مي دارد تا هر تجربه اي را به دقت موشكافي كند و مشخص سازد كه آيا تجربه ناراحت كننه است يا خير بادامه مغز را در حيات رواني در موقعيت قدرتمندي قرار مي دهد چيزي شبيه به يك نگهبان رواني ، كه هر موقعيت و هر ادراكي را با اين پرسش ابتدايي بررسي مي كند كه آيا من از اين موقعيت نفرت دارم آيا به من آسيب مي رساند ؟ از آن مي ترسم كه در صورتي كه چنين باشد يعني در شرايط موجود پاسخ اين سوال به هر نحو مثبت باشد بادامه مغز بلافاصله مانند يك سيستم ارتباط عصبي واكنش نشان مي دهد پيامس حاكي از بحراني بودن شرايط در به تمام قسمت هاي مغز ارسال مي كند . در ساختمان مغز جايگاه بادامه شبيه به سازمان اعلام خطر است كه هر گاه سيستم ايمني خانه علائمي حاكي از وجود مشكل را مخابره مي كند اپراتورهاي آن بر ارسال پيامهاي اضطراري به آتش نشاني پليس و همسايه در حال آماده باش هستند . زمانيكه زنگ خطر مثلا ترس ، به صدا در مي آيد بادامة پيامهاي اضطراري را به تمام قسمتي هاي اصلي مغز مخابره مي كند و موجب ترشح هورمونهاي جنگ و گريز مي شود مراكز مخصوص حركت كردنرا بسيج مي كند و سيستم قلبي و عروقي ، عضلات ، و احشاء را فعال مي سازد و ساير مدارهاي بادامه مغز علايمي مخابره مي كنند كه باعث ترشح اضطراري هرمون نورايي نفرين مي شود كه در نتيجه آن ، ميزان آمادگي واكنش در مناطق كليوي مغز افزايش مي يابد از جمله مناطقي كه حواس را گوش به زنگ تر مي كنند و در واقع مغز را برانگيخته نگاه مي دارد علايمي ديگر از بادامه مغز به ساقة مغز پيام مي دهند تا حالت ترس را در چهره ايجاد كند ، حركات با مربوط ديگري را كه عضلات در حال انجام آنند متوقف مي سازد ضربان قلب و فشار خون را افزايش مي دهد و تنفس را كند مي كند و عضلات را براي نشان دادن واكنش مناسب آماده مي سازد در همين زمان ، سيستم هاي حافظهه قشر مخ را زيرورو مي شوند تا هر اطلاعاتي كه با وضعيت اضطراري جاري مربوط باشند استخراج كنند و اين كار را مقدم بر هر فكر ديگري انجام مي شود . ( دانيل گلمن ، 1380 ، ص 41 ) 9-3- قراول هيجاني : لو يكي از مؤثرترين كشف هاي علمي دربارة هيجان ما در دهة گذشته نشان داد كه ساختمان مغز بدامه آن موقعيتي ممتاز همچون يك قراول هيجاني است كه مي تواندمغز را تحت كنترل خود در آورد تحقيقات او نشان داد كه علائم حسي كه از چشم يا گوش صادر مي شود ابتدا با تالاموس ارسال مي شود به قشر تتازه مخ يعني مغز منعكس مي شود اينگونه انشعاب به بادامه مغز اجازه مي دهد تا قبل از قشر تازه مخ شروع به پاسخدهي كند ، يعني اطلاعات را قبل از ادراك كامل و عرضه بهترين پاسخ ممكن ، از چندين سطح از مدارهاي مغز جمع آوري كند . ديگاه رايج در علم عصب شناسي اينو بوده كه چشم و گوش و ديگر اندامهاي حسي علايمي را به تالاموس و از آنجا اين علايم بهمين شكالي كه اشياء را ادراك مي كنيم كنار هم قرار داده مي شود علايم بر حسب معناي آنها دسته بندي مي وند تا مغز بتواند شي را شناسايي كند و بفهمد حضورش به چه معناست نظرية قديمي بر آن است كه علايم از قشر تازه مخ به مغز ليمبيك فرستاده مي شوند و از آنجا پاسخ مناسب از مغز صادر مي شود و به ساير قسمت هاي مغز و بدن مي رسد . روش كار در غالب اوقات همين است اما لود و علاوه بر آن دستهاز رشته هاي عصبي را كشف كرد كه مساقيماً از تالاموس به بادامه مغز مي روند اين گذرگاه كوچك تر و كوتاهتر كه چيزي شبيه يك كوچه ميانبر عصبي است و به بادامه مغز اجازه مي دهد كه برخي داه ها را مستقيماً از حواس دريافت كند اين كشف ، اين نظريه را كه بادامه مغز براي تنظيم واكنش هاي هيجاني خود بايد صرفاً بر علايم ارسالي قشر تازه مخ اتكا كند ، منسوخ كرده است بادامه مغز مي تواند از طريق اين مسير اصطراري به محض اينكه يك مدار انعكاس موازي ميان بادامه مغز و قشر تازه مخ بوجود مي آيد ، پاسخي هيجاني را به راه اندازد . بادامه مي تواند ما را وادار كند براي دست زدن به كاري از جا بجهيم . در حاليكه قشر تازه قدري آرام تر اما كاملاً آگاهانه تر برنامه سنجيده خود را براي واكنش نشان دادن آشكار مي كند . بادامه مغز مي تواند خاطرات و مجموع پاسخ هايي را در خود جايي دهد ، كه بدون درك كامل علت ، آنها را انجام دهيم و اين بخاطر وجود راه ميان بر ميان تالاموس و بادامه مغز است كه كاملاً قشر تازه مخ را دور مي زند . به نظر مي رسد كه هيپوكامپ 1 كه مدتها ساختار اصلي دستگاه ليمبيك محسوب مي شد ، وظيفه اش بيشتر ثبت و فهم الگوهاي ادراكي است تا عرضه واكنش هاي هيجاني ، سهم اصلي هيپوكامپ آن است كه حافظه اي تحقيق و روشن از بافت اشياء پديد مي آورد كه براي معناي هيجاني حياطي است هيپوكامپ حقايق صرف را به خاطر مي سپاد بادامه مغز چاشني هيجاني آن حقايق را در خود نگاه مي دارد اگر هنگام سبقت گرفتن از ماشين در جاده با اندك فاصله اي از برخورد با ماشيني كه از روبرو مي آمد ، جان به در برده باشيم هيپوكامپ جزئيات حادثه ، همچون عرض جاده اي كه روي آن بوده ايم همارهانمان و شكل ماشين مقابل خود را حفظ مي كند . تحقيقات ديگر نشان داده كه در چند ميلونيم ثانيه پس از ادراك چيزي نه فقط به طور نا خود آگتاه آن را درك مي كنيم بلكه مشخص مي كنيم كه آن را دوست داريم يا نه «ناخوداگاه شناختي» نه فقط هويت آنچه را مي‌بينمي بلكه عقيده مان دربارة آن را نيز به هوشياري عرضه مي كند هيجانهاي ما ذهني متعلق به خود دارند ذهني كه ديدگاهشان مي تواند از فكر خرد گرا كاملاً مستقل باشد . 9-4- متخصص حافظه هيجاني : آن عقايد ناهشيار كه گفتيم خاطرات هيجاني ما هستند و مخزن آنها بادامه مغز است اكنون به نظر مي رسد كه تحقيقات لودورد ديگر عصب شناساي به اين نكته رسيده است كه مغز براي ثبت خاطرات هيجاني كه از قوت ويژه اي برخوردار باشند از روش ساده اما زيركانه استفاده مي كند . همان نظام هاي هشدار دهندة عصبي شيميايي كه بدن يا گريز نشان دهد آن لحظه را نيز بروشني در حافظه ثبت مي كند تحت شرايط استرس زا عصبي كه از مغز به غدد فوق كليوي كشيده شده موجب ترشح هرمونهاي اپي نفرين و نوراپي نفرين مي گردد كه در تمام بدن انتشار مي يابد و آن را براي مقابله با شرايط اضطراري آماده مي سازد اين هرمونها گيرنده هاي موجود بر روي عصب واگ (عصب ريوي – معدي ) را بكار مي اندازند عصب واگ علاوه بر اينكه حامل پيامهاي مغز براي تنظيم فعاليت قلب است علايمي را كه اپي نفرين و نوراپي نفرين به راه انداختند نيز به مغز باز مي گرداند بادامه مغز عمده ترين پايگاهي است كه اين علايم به آنجا مي روند اين علايم نورون هاي بادامه مغز را فعال مي كنند تا علايمي به ساير مناطق مغز ارسال كنند تا حافظه را براي ثبت آنچه در حال وقوع است تقويت نماييد . به نظر مي رسد كه تحريك بادامه مغز اكثر لحظات برانگيختگي هيجاني را با قوت افزوني تري در حافظه ثبت مي كند به همين دليل است كه مثلاً به ياد داريم كه در اولين قرار ملاقات با همسرمان به كجا رفتيم يا اينكه در لحظة شنيدن خبر انفجار سفينة فضايي چلنجر در حال انجام چه كاري بوده ايم . هر چه تحديد باامه مغز شديدتر باشد ثبت خاطره دقيقتر است رويدادهايي كه بيش از ديگر روويدادها در زندگي موجب ترس يا هيجان شديد شده باشند در ضمره خاطرات فراموش نشدني ما قرار دارند اين بدان معناست كه در عمل مغزها دو نظام حافظه دارند يكي براي رويدادهاي معمولي ، و ديگري براي رويدادهاي سرشار از هيجان مسلماً وجود نظامي ويژه براي ثبت خاطرات هيجاني در روند تكامل منطقي عالي داشته باعث گرديده است حيوانات به خصوص از آنچه آنها را تهديد يا ارضاء كرده است خاطره روشني به ذهن بسپاند اما امروز اين خاطرات هيجاني ممكن است ما را به راه خطا بكشاند . 9-5- هماهنگي فكر و هيجان پيوندهاي ميان بادامه مغز از ساختار ليمبيك وابسته به ان و قشر تازه مخ كانون راهبردهاي هماهنگ كننده ميان قلب و سر يا تفكر و احساسات است با اين مدار بندي مي توان روشن ساخت كه چرا هيجان ما هم در اتخاذ تصميمهاي عاقلانه هم در داشتن تفكر روشن تا به اين حياتي اند اگر قدرت هيجان ما را سلب كنيم خود تفكر نيز مختل مي گردد . عصب شناسان براي حافظه اي كه واقعيات ضروري را براي انجام تكليف با حل مشكلي خاص در ذهن نگاه مي دارد . اصلاح « حافظه فعال ، را بكار مي برند اعم از جنبه هاي در زهن نگاه داشتن اجزاي مسئله اي استدلالي در سر جلسه امتحان » منطقه اي از مغز كه مسئول « حافظه فعال » اسن فشر پيش پيشاني 1 است اما وجود مدارهاي ميان مغز ليمبيك و قطعات پيش پيشاني به اين معناست كه علايم حاكي از هيجان شديد مانند اضطراب خشم يا امثال آن مي توانند موجب ايستايي گردند اگر فعاليت اين قطعه را مختل كنند ناراحتي هيجاني مدام مي تواند موجب نقبض توانايي هاي فكري كودك گردد وظرفيت يادگيري او را به كار بيندازد . اين نقايص اگر هم بسيار ضعيف باشند از طريق آزمونها هوشي معلوم نمي شوند اما خود را در مقياس هاي هدفدارتر عصب – روان شناختي و نيز بي قراري و تكانشوري مداوم كودك نشان مي دهد براي مثال در تحقيقي از دانش آموزان پسر مدارس ابتدايي كه نتايج هوشهبر بالاتر متوسط ، اما نتايج درسي شان ضعيف بوده از طريق ازمونهاي عصب روان شناختي مشخص گرديد كه كاركرد قشرپيشاني آنها آسيب ديده است . به علاوه آنها تكانشي ، مضطرب و معمولاً خرابكا و دچار مشكل بودند كه اين نشانگر عدم كنترل قشر پيش پيشاني بر خواسته ها و اميال دستگاه ليمبيك آنهاست اين كوركان به رقم داشتن توان فكري فرا.ان بيشاز سايرين در معرض خطراتي همچون شكست تحصيلي – الكليسو و بزهكاري قررار دارند به اين دليل كه توانايي فكري آنان ناقص است بلكه به اين خاطر كه كنترل آنها بر روي زندگي هيجان شان آسيب ديده است . مغز هيجاني كه كاملاً مستقل از آن مناطق قشري است كه آزمون هاي هوشي با آنها سر و كار دارند هم خشم و شفقت را در كنترل خود دارند تجارب دوران كودكي به اين مدارهاي هيجاني شكل مي دهند . نقش هيجاني راحتي در عقلاني ترين تصميم گيري خاي خود نيز مشاهده مي كنيم . دكتر آنتونيو داماسيو عصب شناس دانشگاه پزشكي دانشگاه پزشكي دانشگاه آيوا ، تحقيقات دقيق انجام داده است تا معلوم كند بيماران كه دچار ضايعه مدار بادامه مغز شده اند دقيق چه جنبه هاي از حيات ذهني اشان آسيب ديده است نحوه تصميم گيري آنان بسيار اشتباه است با وجود اين در توانايي هاي هوشي صحيح و سالم ، در كار و زندگي شان تصميمات ناگواري اتخاذ مي كنند و حتي گاهي اوقات ممكن است تصميماتي بسيار ساده از قبيل قرار ملاقات گذاشتن نيز ذهنشان را مدت هاي طولاني به خود مشغول كند . به اعتقاد داماسيو دليل تصميم گيري اين دست كه آنها به آموخته هاي هيجاني اشان دسترسي ندارند مدار قطعه پيش پيشاني با دامه به عنوان نقطه تلاقي فكر و هيجان هرگاه خزانه خوش آمدن ها به آمدن ها است كه در طول زندگي امان كسب مي كنيم چنانچه ارتباز ميان بادامه مغز با حافظه هيجاني قطع شود ، هر قدر هم قشر تازه مخ بر فكر فرو رود باز هم واكنش هاي هيجاني كه با گذشته پيوند خورده اند به راه نخواهند افتاد همه چيز رنگ خنثي اي يكنواختي به خود مي گيرد در چنين حالتي هيچ محركي خواهفردي عزير يا فردي نفرت انگيز باشد ديگر نه توجهي به خود جلب مي كند و نه تنفري بر مي انگيزند اين بيماران تمام آن درسهاي هيجاني را فراموش كرده اند زيرا ديگر به ادامه مغز يعني جايي كه آنها را ذخيره كرده اند دسترسي ندارند . 10- مختصري درباره بهداشت رواني : اگرچه از تاريخچه بهداشت رواني در ايران اطلاعات كافي در دسترس نيست ولي از مدارك ناكافي بدست آمده و با توجه با اعتقادات مذهبي ، سنت و علمي آن زمان در كشورهاي ايران و عربي مي توان قبول كرد كه رفتار يا بيماران رواني به محو مطلوب انجام مي شود و از زمانهاي قديم معلمخايي براي نگهداري بيماران رواني وجود داشته است اكثر تصورها اين است اكثر تصورها اين است كه علوم پزشكي يونان در نگرش كشورهاي عربي زبان و ايران تأثير گذاردهولي شواهد وجود داشته و از كتابهاي يوناني حتي به صورت ترجمه در اين مدرسه استفاده مي شد . از زمان ساسانيان در جندي شاپور اهواز براي بيماران رواني مكان بخصوصي تركيب يافته و در قرن هشتم چندين بيمارستان در بغداد وجود داشته است كه از پرشكان حاذق در اسلام ابو علي سينا و نيز مانند زكرياي رازي براي بيماران رواني كه آنها را هر مريض هاي دماغي نيز ميگفتند دستورات دارويي تجويز مي كرد ابوعلي سينا براي درمان بيماران رواني عقيده به تلقين داشت و به عقيده اكثر مورخان به پيوند اعصاب را براي اولين بار عرضه كرده است از تأليفات او مي توان به كتاب قانون كه معرفيت جهاني دارد اشاره كرد كه در اين كتاب فصولي براي بيماران رواني وجود دارد كه تا چند قرن در كتب اروپاييچنين چيزي ه بشخ نمي خورد و همچنين در كتاب (شفا) كه مربوط به فلسفه است دربارة مزاجها آنها را به چهار نوع ملانكولي دموي صفرايي ، بلغمي ، يودايي ، اشاره كرد ابعاد سرشتي در سايت پاتولوژي بيماران داشته است حدود دو دهة قبل براي اولين بار نخستين كتاب بهداشت رواني توسط دكتر سعيد شاملو به رشته تحرير درآمد در اين زمان در ايران تنها عدة محدودي نسبت به اين موضوع بسيار مهم توجه ، علاقه و يا اطلاعات دقيق و صحيحي داشته اند و مسئله بهداشت رواني نه تنها مطرح نبود بلكه حتي از سوي مسئولان و متخصصان به درمان بيماران رواني كه به سبب مشكلات فردي و اجتماعي بايد مورد توجه قرار گيرند . در سالهاي اخير در كشور ايران مانند ساير كشورهاي جهان علاقه مخصوص هم از طرف مقامات دولتي و هم از جانب مردم به امر بهداشت رواني نشان داده است اگر چه هنوز مدت زماني از توجه علاقه نگذشته ولي اثرات آن در بهبود اوضاع بيمارستانها و بكاربردن روشهاي صحيح در پيشگيري مشاهده مي گردد تأثير وقايع مهم زندگي بر سلامي بارها و به دفعات نشان داده شده است . 11- تعريف مفاهمي بداشت رواني : فرهنگها ، سازمانها ، مكاتب روانشناسي در تعريف بهداشت رواني مفاهيم مختلفي بكار مي روند فرهنگ بزرگ لاروس ، بهداشت رواني را چنين تعريف مي كنند استعداد رواني براي هماهنگي ، خوشايند و مؤثر كاركردن براي موقعيتهاي دشوار ، انعطاف پذير بودن و بازيابي تعادل خود توانايي داشتن . سازمان جهان بهداشت رواني را چنين تعريف مي كند . « بهداشت رواني در مفهوم كلي بهداشت جاي ميگردد بهداشت رواني يعني توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي ، رواني و جسمي در يك تعاريف همانطور ، كه ملاحظه مي شود سازگاري با محيط اهميت زيادي دارد . شخصي كه بتواند با محيط خود و اعضاي خانواده و همكاران و به طور كلي اجتماع خوب سازگار شود از لحاظ بهداشت رواني به هنجار خواهد بود و اين شخص با تعادل رواني رضايت بخش پيش خواهد رفت ، تعارض هاي خود را با دنياي بيرون و درون حل خواهد كرد و در مقابل ناكاني هاي اجتناب پذير زندگي مقاومت خواهد داشت اگر كسي توان اين كارها را نداشته باشد در نتيجه با محيط خود به شيوه نا مناسب و دور از انتظار برخورد كند از نظر رواني بيمار محسوب خواهد شد زيرا با اين خطر روبرو خواهد بود كه تعارضها حل نشده خود را بصورت نوروز اختلالات خفيف رفتاري ، نشان دهد و به شخص نو روتيك تبديل خواهد شد . بنابراين بهداشت رواني مردم از اهميت بسازي برخوردار است و به همين دليل امروز جوامع مختلف بسيج شده اند تا سياستهاي مربوط به بهداشت رواني و پيش بيني بيماران رواني را سازمان دهند . سلامت روان عبارتست از : برخورداري از شخصيت خوش آيند و توانايي گرد آمدن شخصي كه احساس خوشبختي مي كند و درباره خويشتن احساسات خوبي دارد و در زندگي مي برد . شخصي كه خود را مسئله زندگي روابط خود مي داند . شخص كه مي تواند با امور زندگي و محيط سازگار شود . شخصي كه مي تواند از گذشته اش ياد بگيرد . ( شعاري نژاد ، 1371 ، ص41) 12- صلامت روان از نظر آلپورت : گوردن آلپورت يكي از نخستين روانشناسايي بود كه توجه خود را به شخصيت سالم معطوف دانست از نظر وي افراد سالم در سطح معتدل و آگاهي عمل مي كنند ، از قيد و بندهاي گذشته آزادند از نيروهايي كه آنها را هداست مي كنند همدفها و انتظارهايي است كه از آينده دارند آلپورت از افراد برخوردار از سلامت روان به عنوان انسان بالغ ياد مي كند و براي آن هف ذكر مي كند كه عبارتند از : گسترده مفوم خود ، ارتباط صميمانه با ديگران ، امنيت عاطفي ، ادراك واقع بينانه و مهارت در وظايف ، عينيت بخشيدن به خود و وظيفه يگانه ساز زندگي به نظر آلپورت هرچه شخص با فعاليتهاي مردم و انديشه هاي متنوع در ارتباط باشد سلامت رواني بيشتري دارد شخص سالم مي تواند به پدر و مادر فرزندان همسر يا دوستان نزديكش صميميت نشان دهد تصور شخس نسبت به خود و نيز از اهميت زياد برخوردار است. نكتة مهم اينكه خود را با تمام كمبود و نقاط مثبت آن مورد قبول واقع شود و هر چه شخص را واقع بيني به خود بنگرد سلامت رواني او بيشتر است آلپورت خصيصة امنيت عاطفي را با ناكامي خوانده است اشخاص سالم ، موانع را تحمل مي كنند تسليم ناكامي نمي شوند بلكه براي هدفها يا هدفهاي ديگري كه جايگزيني هدفهاي پيشين ساخت اند شيوه هاي متفاوتي كه از ناكامي كمتري برخوردار باشند بكار مي گيرند . شخصيت سالم و بالغ شخصيتي است كه بتواند عينيت خود را نشان دهد و خود را بهتر بشنايد انساني كه به مرتبه برتري از بصيرت نفس رسيده باشد صفت منفي خود را به ديگران فرا نمي افكند . آلپورت ضمن تأكيد مراتب كار معتقد است كه حس تعهد اشخاص سالم به اندازه اي نيرومند است كه وقتي سرگرم آثار خود مي شوند مي توانند هر گونه مكانيسم دفاعي با سائق مربوط به من را ناديده انگارد . در اين رابطه جملة زير را از يك پزشك نقل كرده است تنها راه دوام آوردن زندگي دانستن وظيفه اي براي به انجام رساندن است تصور آلپورت از شخصيت سالم جنبة ديگري نيز دارد كه شايد خلاف انتظار به نظر برسد هدفهايي كه شخص سالم آرزو مي كند در نهايت دست يافتني است به نظر آلپروت شخصيت سالم بدون داشتن آرزوها و جهتي به سوي آينده نا ميسر است . 13- سلامت روان از نظري رل راجرز از يك فرم : به نظر راجرز اساسي ترين انگيزه ، رفتار آدمي است مهمترين مفهوم در نظرية وي خويشتن است كه شامل افكار ، ادراكات و ارشهاي است كه من را تشكيل مي دهد اين خويشتن ادراك شده بر ادراك فرد از جهاتي بر رفتار او تأثير مي گذارد . در نظر راحرز در رابطه با خود پنداره خويش است كه فرد دست به ارزيابي تجربه هاي مي زند و يك فرد سازگار و سالم خود پنداره آرماي دارد . هرچه خويشتن آرماني به خويشتن واقعي نزديكتر باشد فرد راضي تر خواهد بود ولي فاصلة زياد بين اين دو به نارضايتي و نا خوشنودي منجر مي شود . راجر براي روان سالم از خود پنداري مثبت و يالم سخن به ميان مي آورد و خصايص زير را بر مي شمرد : پذيرش احساسات عزت نفس ارتباط خوب با ديگران زندگي كامل در زمان حال ادامه و يادگيري چگونه آموختن توانايي تصميم گيري خلاقيت ( شعاري 1371 ، ص 61 ) از اين نظريه دانان مزوم نخستين نظريه داني است كه سلامت روان را با خوشبختي برابر مي داند خوشبختب بخش و جدايي ناپذير شخصيت يالم است و نه محصول جنبي و تصادفي و حتي موجب اعتلا به يطوح عالي تر با روري مي شود خوشبختي چنان بخش از زندگاني سالم است كه مي توان آن را گواهي بر ميزان سلامت رواني كه شخص جوان دست يافته است پنداشت . مردم شخصيت انساني را بيشتر محصول فرهنگ مي داند و در نتيجه به اعتقاد وي سلامت روان بيش از آنكه امري فردي باشد مسئله اي اجتماعي است . ( خوشدل ، 1369 ص 39 ) 14- ملاكهاي مهم از نظر فيشن : عبارتست شناخت خود و محيط استقلال فردي رفتار بهنجار و منطبق با معيارهاي جامعه پكپارچگي شخصيت او معتقد است انسان موجودي اجتماعي است كه براي سلامت روان و جسم خويش به همنوع وابستگي كامل دارد . ( قرچه . 1370 ، ص 70 ) 15- عوامل مؤثر بر بهداشت رواني بنابر تعريفي ساده تمام خصايص رفتاري فرد كه موجب امتياز او از ديگران مي شوند شخصيت او را تشكيل مي دهد وجود اين خصايص در شكل دهي رفتار فرد نقش بسيزايي دارد . از اين روست كه بين شخصيت فرد و بهداشت رواني او رابطة بسيار قوي وجود دارد . عوامل مؤثر در بهداشت رواني را مي توان به دو دسته عوامل فردي و عوامل اجتماعي تقسيم كرد . 14- ملاكهاي مهم از نظر فيشن : عبارتست شناخت خود و محيط استقلال فرددي رفتار بهنجار و منطبق با معيارهاي جامعه يكپارچگي شخصيت او معتقد است انسان موجودي اجتماعي است كه براي سلامت روان و جسم خويش به همنوع وابستگي كامل دارد . ( قرچه . 1370 ، ص 70 ) 15- عوامل مؤثر بر بهداشت رواني بنابر تعريفي ساده تمام خصايص رفتاري فرد كه موجب امتياز او از ديگران مي شوند شخصيت او را تشكيل مي دهد وجود اين خصايص در شكل دهي رفتار فرد نقش بسيزايي دارد . از اين روست كه بين شخصيت فرد و بهداشت رواني او رابطة بسيار قوي وجود دارد . عوامل مؤثر در بهداشت رواني را مي توان به دو دسته عوامل فردي و عوامل اجتماعي تقسيم كرد . عوامل فردي : تأمين نيازهاي جسماني : بهداشت رواني مستلزم به بها دادن به تأمين نيازهاي اولية انساني همچون آب ، غذا ، و… است به هم خوردن تعادل بدني به عنوان يك خطر براي موجود زنده و موجب اختلال در بهداشت رواني خواهد شد . تأمين نيازهاي رواني احساس ايمني اين احساس در هر سني وجود دارد و در هر سن منابع توليد آن متفاوت است هر تجربه اي كه احساس ايمني را تقويت كند سبب پيشرفت و سازش بيشتري در شخص مي شود و احساس نا اميني و احساس غالب اختلالات رواني است . احساس ارزشمندي يكي ديگر از نيازهاي بشر است كه احساس ارزشمندي درجة تصويب تأييد و پذيرش و ارزشمندي است كه شخخص نصبت به خويش تن احساس مي كند هنگامي كه اين احساس در فرد متعادل است كه خود ايده آل يعني آن شخص كه فرد ميل داردد باشد ، خويشتن خود ، يعني آن تصويري كه فرد از خود دارد نزديك باشد . ميل به موقعيت شخص براي اينكه خود را حفظ كند بايد احتياج به پيشرفت و معاليت مثبت دارد ارضاء شود و اگر اين تمايل مداوم سركوب شود شخص دچار بيماريهاي رواني مي‌شود . واقع بيني شناختن تواناييها و محدوديت فردي و اجتماعي و واقع بيني ر رسيدن به هدف از اصول سلامت روان است سخص واقع بين اهدف خود را با توجه به شرايط موجود و استعدادهاي خود طرح ريزي مي كند . يادگيري گذشته اصول و قوانين يادگيري براي كساني كه در رشته بهداشت رواني مشغول به فعاليت هستند اهميت خاص دارند رفتاري كه در يك موقعيت بخصوص توليد شده است تمايل به تكرار مجدد شرايط مشابه را دارد . عوامل اجتماعي از آنجه كه انسان نمي تواند به طور انفرادي زندگي كند خود را از تأثير ديگران به دور نگه دارد به همين سبب بهداشت رواني فرد تحت تأثير عوامل اجتماعي نيز هستند . نمادهاي اجتماعي : خانواده ، مدرسه و جامعه از نهادهاي اجتماعي هستند كه در شخصيت فرد اثر بسزايي دارند . شرايط محيطي : به طور كلي منشأ بسياري از اختلالهاي رواني ،‌ناكاميها و تعارضهايي هستند كه براي شخص اهميت دارند ولي او از حل آنها عاجز است . شرايط فشار رواني محيط ، ناكامي فرد ، سازگاري اجتماعي و وقايعي كه موجب استرس مي شود در پيدايش بيماريهاي رواني نقش مهمي دارند . اصلاح و سبك روش زندگي : در حقيقت كار پيامبران الهي زير بناي آنچه را كه روانشناسان ، روانپزشكان فوق پس از مطالعه اختلالات و مشكلات رواني جوامع بشري به آن رسيده اند فراهم آورده اند . بنظر مي رسد سبك و روش خاص كه پيامبران الهي براي زندگي بشر پيشنها كرده اند را انحصاري پيشگيري از اختلالات واكنشي رواني ، انحرافات جنسي و رفتارهاي ضد اجتماعي باشد به نكتة بسيار مهمي كه در اين مورد بررسي قرار مي گيرد گستردگي آموزشهاي الهي در جوامع بشري است . اين آموزشها شامل تمام گروه اجتماعي مي گردند آموزشهاي الهي با نوعي تنظيم شده اند كه عملي ترين مسائل عملي و بهداشت رواني را با زباني ساده كه قابل فهم باشد بازگو نمايند . 17- نقش مذهب و فلسفة زندگي در بهداشت رواني : در بخث مذهب و بهداشت رواني ، منظور ما بررسي اثرات مذهب بر بهداشت رواني است به عبارت ساده تر مي خواهيم ببينيم كه مذهب بر دو مفهوم بهداشت رواني يعني سلامت و تكامل رواني و پيشگيري از بيماري هاي رواني چه تأثير مي دارد . چنين بحثي در بعضي از جوامع بشري يك سره مسخره مي نمايد زيرا مفهومي كه آنها از مذهب دارند ، جاي انتظار هيچگونه نقش مثبتي را باقي نمي گذارد و اصولاً ممكن است چنين عنواني را در يك بحث علمي ، غير غابل طرح تلقي نمايند عدم پذيرش مذهب در جوامع بشري را مي توان در يكي از دو علت اصلي زير خلاصه نمود : غير منطق بودن آموزشهاي مذهبي كه به فرد و جامعه معرفي شده اند و يا برخوردهاي غير منطقي متوليان مذهب . اصول مذهبي از منطق قوي برخوردار هستند ولي فرد و جامعه به علت تضعيف فطرت ، بصيرت و آگاهي خويش را از دشت داده اند در نتيجه قابل به تشخيص نفع و ضرر خويشند . خود آگاهي ، فرد و قوه تخيل ، آب هماهنگي را كه خصيصه زندگي حيواني است را برهم زده اند پيدايي آنها ، انسان را به يك موجود غير عادي تبديل كرده و اعجوبه طبيعتش ساخته است او جزدي از طبيعت است ، مشمول قوانين فيزيكي آن و عاجز از دگرگون ساختن آنها است ، در نتيجه آگاهي از خويشتن به ناتواني و محوديت وجود خويشتن پي برده و پايان كار خود ، سعني مرگ ، به تصور مي آورد . او هرگز از دوگانگي هستي خود گريز نداشته و قادر به رهايي از فكر خود نمي باشد زندگي انسان نمي تواند با تكرار نحوة زندگي عمنوعانش بگذرد او بايد زندگي كند او بايد دربارة نفس خد و دربارة مفهوم هستي خويش به خود حساب پس بدهد انگيزة او براي غلبه بر اين جدايي دورني ، يك اشتياق عذاب دهنده براي مطلوبيت يعني نوع ديگري از وحدت و هماهنگي است كه بتواند با فاجعة جدايي او از طبيعت ، از همنوعان و از خويشتن پايان دهد . اگر انشان شعوري غير متجسم بود ، مقصود و هدف او. با يك نظام فكري جامع تحقق پيدا مي كرد ، اما از آنجا كه كليتي است داراي جسم و فكر مجبور ايت نه تنها در بخش فكري ، بلكه در فراگگرد زندگي و در قسمت احساسات و اعمالش نيز در برابر دوگانگي هستي واكنش نشان دهد و براي رسيدن به يك تعادل جديد ، بايد وحدت و يگانگي با همة جنبه هاي هستي خويش را تجربه كند . سرسپردگي به يك هدف يا نيروي برتر از انسان ، نظير خداوند ، جلوه اي است از اين نياز انسان به كمال در فراگرد هستي او . اريك فروم بالاخره نياز به يك نظام اعتقادي را جزء ذاتي انسان مي داند اضافه مي نمايد از آنجا كه نياز به يك نظام جهت گيري و اعتقادي جزئ ذاتي هستي انسان است مي توانبه وحدت و شدت اين نياز پي برد . به راستي هيچ منبع قدرتي قويتر از آن در بشر وجود ندارد . با بررسي ديدگاههاي روانشناسان مي توان دريافت كه ويژگيعاي سلامت روان در يطح مورد نظر قرار گرفته است شخصيت در سطح بهنجاري و سپس در كمال . 18- انسان سالم : روانشناسان با توجه به نگرشي كه نيبت به ماهيت انسان انگيزه هاي او ، چگ.نگي تأثير انگيزه ها ، برخورد و رشد شخصيت و عوامل مؤثر در آن دارند تعريفهاي گوناگوني را از انسان سالم ارائه مي دهند . از ديدگاه فرويد شخص سالم دو ويژگي دارد . الف) مي تواند دوست بدارد و دوست داشته شود . ب) مي خواهد و مي توان كار بكند يونگ به تكامل شخصيت در سراسر زندگي اعتقاد دارد و از انسان سالم به عنوان شخصيت فرديت يافته تعبير مي كند . فرديك يافتگان به مراحل عالي خود شناسي رسيده اند و خويشتن را هم در سطح هوشيا رو نا هوشيار مي شناسند و مي پذيرند اشخاص سالم ديگران را پذيرا مي باشند و با بردباري تحمل مي كنند . آلپورت مشخصه هاي فرد سالم را بدين شرح بيان مي كند . گسترش مفهوم خود ارتباط صميمانه با ديگران امنيت رواني كه توجه به نكات زير حاصل مي شود شناخت نقاط فوت و ضعف خود مهار احيايات خويش و هدايت آنها تحمل ناكاميها و دلسرديها ادرام واقع بينانه از واقعيت ها و پذيرش آنها به گونه اي كه وجود دارند . مسئوليت ، بدون داشتن ارزشمند بودن ايثار و تعهد انجام كار و پذيرش كار مهم مهارتهاي كافي براي انجام دادن آن رسيدن به بلوغ و سلامت رواني ميسر نيست . داشتن فلسفه دو وحدت دهنده در زندگي . 11- ويژگيهاي انسان سالم از نظر راجرز پذسرش احساسات ، عزت نفس ، ارتباط خوب با ديگرانزندگي كامل در زمان حال ، ادامه يادگيري ، توانايي تصميم گيري خلاقيت انسان سالم از نظر ويكتور فرانكل : در انتخاب اعمالشان آزادند ، شخص مسول هداست زندگي هستند معلول نيروهاي بيروني خود نيستند و بر زندگيشان تسلط آگاهانه دارند د رزندگي همتاي مناسب خود را يافته اند از توجه به خود فراتر رفته اند بر آينده مي نگرند و به هدفها و خلاقيت اتي توجه مي كنند . در نهايت امروزه شخص برخوردار از سلامت روانشناختي را با مفاهيمي زير بيان مي كنند . برخورد از خود پنداري مثبت با رشد تكامل مداوم با داراي وحدت شخصيت با دانستن اددراك از دنيا و ديگران ، تسلط به محيط زمان كار و بازي ( پايانامه ، ش 65 ) اين نقايص اگر بسيار ضعيف هم باشند از طريق ازمونهاي هوشي معلوم نمي شوند اما خود را در مقياس هدفدار تر عصب – روانشناختي و نيز بي قرار و تكانشوري مداوم كودك نشان مي دهد براي مثال در تحقيق از دانش آموزان پسر مدارس ابتدايي كه نتايج هوشبهر آنها بالاتر متوسط ، اما نتايج درسشان ضعيف بوده از طريق آزمونهاي عصب روان شناختي مشخص گرديد كه كاركرد قشر پيشاني آنها آسيب ديدده است . بعلاوه آنها تكانشي ، وضطرب و معمولاً خرابكار و دچار مشكل بودند كه اين نشانگر عدم كنترل قشر پيش پيشاني برخواسته ها و اميال دستگاه ليمبيك آنهاست اين كودكان به رقم داشتن توان فكري فراوان بيش از سايرين در معرض خطراطي همچون شكست تحصيلي – الكليسم و بزهكاري قرار دارند به اين دليل كه توانايي فكري آنان ناقص است بله به اين خاطر كه كنترل آنها براي روي زندگي هيجاني نشان آسيب ديده است. Lunyd . Su2emon6 Prefy.ntal-C.rter Americam q.urdal .F Psychiutryh 1950-1995 -روشهاي آماري درعلوم رفتاري / دكتر حسن پاشا شريفي - دكتر جعفر نجفي زند ، چاپ نهم 1379 (انتشارات سخن) 2-هوش هيجاني / دانيل گلمن/ شريف پارسا ، تهران 1382 ، انتشارات رشد 3-بهداشت رواني - دكتر حمزه گنجي / 1372 4-بهداشت رواني ، احمد شاملو / چاپ يازدهم 5-تعليم و تربيت اسلامي / دكتر علي شريعتمداري (انتشارات اميركبير ، تهران 1373) 6-هنجاريابي آزمون هوش هيجاني سيبر يا شرينگ (براي دانشجويان دوره كارشناسي ارشد دانشگاه دولتي در شهر تهران علوم تربيتي) 7-ويژه نامه ارزشيابي تحصيلي فصلنامه تعليم و تربيت شماره 70-69 8-پايان نامه شماره 15 بهار مشوق 9-ميلاني فر / چاپ چهارم 10-پايان نامه شماره 65/آزيتا رحيمي 11-جان مارشال / ريو انگيزش دميتان/ مترجم يحيي سيدمحمدي

فایل های دیگر این دسته