صفحه محصول - پیشینه و مبانی نظری هوش هیجانی و منبع کنترل با سلامت روان

پیشینه و مبانی نظری هوش هیجانی و منبع کنترل با سلامت روان (docx) 118 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 118 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق هوش هیجانی و منبع کنترل با سلامت روان‌ هوش هیجانی مقدمه در گذشته، هيجانات راپر هرج و مرج، اتفاقي، غير عقلاني و ناپخته مي دانستند و هيجان و عقل را متضاد يكديگر مي دانستند. امروزه برخلاف تصور گذشته ، هيجانات و عقل در مقابل يكديگرنيستند بلكه هيجانات و احساسات مي توانند در خدمت عقل عمل كنند (اكبر زاده،1383،ص 50) . همگام با رشد سريع صنايع و فن آوري تكنيكي امروزه توجه ويژه اي نيز به بعد انساني و تلويحا" روانشناختي كار شده است صاحبان صنايع با سرمايه گذاري هاي كلان سعي دارند با ايجاد شرايط فيزيكي و رواني مناسب براي كاركنان خود، آن ها را در انجام بهتر ودقيق تر وظايف خود ياري دهند تا اهداف اصلي و از جمله مهمترين آن ها (افزايش بهره وري) آسيب نبيند. يكي از جديدترين پديده هايي كه در اين حيطه مورد توجه قرار گرفته، موضوع هوش هيجاني است. به باور بسیاری از صاحب نظران هوش هیجانی یکی از جدیدترین تحولات و ابداعات بشری در درک رابطه ی بین تفکر و هیجان است ( Wong & Law . 2002.p10 ) . از پیشگامان این تحولات در حوزه هوش می توان به گاردنر( 1983 ) اشاره کرد و در حوزه ی هیجان از کشفیات زوزف لی دوکس نام برد ، اما این تحولات به مطرح شدن هوش هیجانی توسط سالووی و مایر (1990 ) برمی گردد که آشکارا بر در هم تنیدگی هوش و هیجان تأکید می کنند و از نظر آن ها هوش هیجانی عمدتاً به عنوان توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجان های خود و دیگران ، تمایز قایل شدن میان هیجان ها و استفاده از اطلاعات هیجان ها در حل مسأله و نظم بخشی رفتار تعریف می شود (Mayer & Salovey,1997,p.17) گلمن (1998) هوش هيجاني را ظرفيت يا توانايي سازماندهي احساسات و هيجانات خود و ديگران، براي برانگيختن خود و كنترل مؤثر احساسات و استفاده از آن ها در روابط با ديگران مي داند . گلمن بر نياز به هوش هیجانی در محيط كار يعني محيطي كه اغلب به عقل توجه مي شود تا قلب و احساسات تمركز مي كند او معتقد است نه تنها مديران و روساي شركت ها نيازمند هوش هیجانی هستند بلكه هر كس كه در محيط سازمان كار مي كند نيازمند هوش هیجانی است . در حركت به سطوح بالاي سازمان اهميت هوش هیجانی در مقايسه با هوش عقلي افزايش مي يابد. در اين زمينه گلمن و همكاران او معتقد ند كه هوش هیجانی در تمامي رده هاي سازماني كاربرد زيادي دارد اما در رده مديريتي اهميتي حياتي مي يابد( عرب و همکاران، 1390،ص2). به نظر ماير و همكاران(1385) تخقیق هاي علمي قابل ملاحظه اي در اين زمينه صورت گرفته است (Ciarrochi,2005,p.1)، مطالعات نشان می دهد که هوش هيجاني كاركنان با عملكرد آنها رابطه ي مثبتي دارد و اين رابطه در مورد مديران معنادارتر است ( اعتباریان و امیدپناه، 1387، ص1) . با وجود آن که مفهوم هوش از جمله مفاهیمی است که از گذشته تا حال مورد توجه بوده است ، اما نکته مهم این است که در واقع از آغاز مطالعه ی هوش غالباً بر جنبه های شناختی آن نظیر حافظه ، حل مسآله و تفکر تأکید داشته است ، در حالی که امروزه نه تنها جنبه های غیر شناختی هوش مثل توانایی های عاطفی ، هیجانی ، شخصی و اجتماعی مورد توجه اند ، بلکه در پیش بینی توانایی فرد برای حوزه های هوش و هیجان رخ داده دیدگاه های سنتی را زیر سوال برده و بر ارتباط نزدیک و در هم تنیده ی هوش و هیجان تأکید نموده است (Mayer & Salovey.1997. P17). 2-2-2 پیشینه ی هوش هیجانی مفهوم هوش هیجانی را اولین بار پاپن ( 1984 ) در رساله ی خود که به چاپ نرسیده است به کاربرد و چند سال بعد سالووی و مایر آن را در مجامع علمی مفهوم سازی نمودند . این نوع از مفهوم هوش در سال های اخیر در هر دو زمینه ی علمی و کاربردی ، توجهات زیادی را به خود اختصاص داده است . چرنیس اعتقاد دارد هر چند اصطلاح هوش هیجانی به طور مستقیم مورد استفاده قرار نگرفته است ، اما تاریخچه ی طولانی از تلاش در جهت کمک به بهبود هوش هیجانی و قابلیت های اجتماعی و هیجانی کارکنان وجود دارد (Bar-On.2000.P18 ). با این وجود می توان گفت که از لحاظ تاریخی هوش هیجانی مفهوم جدیدی است که در سال های اخیر مطرح شده و در مقابل هوش شناختی به کار می رود . این نوع هوش در واقع یک هوش غیر شناختی است که ریشه در مفهوم هـوش اجـتماعی دارد و برای اولین بار توسط ثرانـدایک ( 1920 ) مطرح شد . به عقیده ی ثراندایک ، هوش هیجانی توانایی مهم و مدیریت انسان ها برای عمل به شیوه ای خردمندانه در روابط انسانی است . او رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی ( مهارت ساختن و به کار بردن ابزار و وسایل ) ، هوش انتزاعی ( توانایی کاربرد کلمات ، اعداد و اصول علمی ) و هوش اجتماعی ( شناخت افراد و توانایی عمل خلاقانه در روابط انسانی ) می دانست . نظریه پرداز دیگری که به جنبه های متفاوت هوش توجه نشان داد وکسلر بود . او در سال 1940 ایده ی عناصر غیرفکری و فکری را مطرح کرد ، به اعتقاد وی ، عناصر غیرفکری همان عناصر عاطفی ، شخصی و اجتماعی هستند . علاوه بر این او در سال 1943 چنین اظهار نظر کرد که توانایی های غیرفکری برای پیش بینی احتمال موفقیت فرد در زندگی لازم هستند (الوانی و ده بیگی،1386،ص18 ) ، علاوه بر این موارد ، وکسلر در کارهای خود به تلاش های دال مبنی بر سنجش جهات غیرشناختی هـوش نیز اشاره کرد . لیپر ( 1948 ) نیز بر این باور بود که تفکر هیجانی بخشی از تفکر منطقی است و به این نوع تفکر یا به معنای کلی تر هوش ، کـمک می کند . پیاژه ( 1952 ) نیز بر در هـم تنیـدگی شنـاخت و عـواطف تأکید داشت ( جمالی،1381،ص19) . در هر حال سال 1920 تا 1990 تحقیق ها در زمینه ی هوش اجتماعی ، دست خوش تحول بوده است و دیدگاه های مختلفی به وجود آمده آن که هوش اجتماعی را به عنوان توانایی ارتباط با دیگران ، دانش میان فردی ، توانایی قضاوت درست درباره ی احساسات ، خلق ها و انگیزه های دیگران ، عملکرد اجتماعی مؤثر و مهارت رمزگشایی نمادهای غیرکلامی تعریف کرده اند . در اوایل سال 1980 ، محققان به مفهوم سازی نظامند ایده ی هوش عاطفی دست زدند . مشهورترین آن ها مفهوم هوش های درون و بین فردی گاردنر ( 1983 ) و مطالعات استینز ( 1984 )در زمینه ی سواد عاطفی بود که سنگ بنای واژه ای شد که سالووی و مایر در سال های 1989 و 1990 آن را هوش هیجانی نامیدند ( هادی زاده و فرجیان،1387،ص20 ). در این راستا پس از ثرندایک نیز گاردنر ( 1983 ) هوش اجتماعی را متشکل از هوش درون فردی و بین فردی می دانست . گاردنر و استرانبرگ از جمله ی کسانی بودند که اعتقاد داشتند هوش نه تنها توانایی های شناختی را شامل می شود ، بلکه چگونگی تجربه و بیان هیجانات را نیز در بر می گیرد (دهکردی،1386،ص19) . از نظر گاردنر ، هوش درون فردی شامل توانایی هوشی فرد برای مواجهه با خویشتن و ابراز مجموعه ای پیچیده و کاملاً متمایز از احساسات است و هوش بین فردی شامل توانایی هوشی فرد برای مواجهه با دیگران ، احساس کردن و تمایز قایل شدن بین اخلاق ، انگیزه و نیت آن ها می باشد، اما پس از گاردنر ، سالووی و مایر ( 1990 ) از جمله اولین افرادی بودند که هوش هیجانی را به عنوان زیر مجموعه ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران ، تشخیص احساسات و هیجان ها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد می شد . در سال 1990 همچنین بار-آن ، مفهوم بهره ی هیجانی را مطرح کرد تا بر اساس آن بتواند روش خود را برای ارزیابی هوش کلی توضیح دهد .او معتقد بود توانایی ما در کنار آمدن موفقیت آمیز با دیگران ، توأم با احساسات درونی را منعکس می سازد (دهکردی،1386،ص20 ). گلمن صاحب نظر علوم رفتاری و نویسنده ی کتاب کارکردن به وسیله ی هوش هیجانی ، اولین کسی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان نمود ( تراویس برادبری،1384،ص20 ) . او اظهار نظر نمود که در بهترین شرایط تنها بیست درصد از موفقیت ها در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند . در واقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوشی بالا و همچنین موفقیت غیر منتظره ی افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند . گلمن هوش هیجانی را شامل خودآگاهی ، مدیریت و مهار هیجان ها ، برانگیختن خویشتن ، همدلی و دست کاری و اداره ی روابط می دانست . در سال 1996 گلمن با انتشار کتاب مشهور خود ، نقش قابل توجهی در عمومیت بخشیدن به این مفهوم ایفا کرد و در سال 1998، هوش عاطفی را چنین توصیف کرد : هوش عاطفی نوعی دیگر از هوش ، مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است . به عبارت دیگر ، هوش عاطفی بیانگر توانایی اداره ی مطلوب خلق و خو و وضع روانی و کنترل تنش هاست و در واقع عاملی است که به هنگام ناکامی در دستیابی به هدف ، در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند (هادی زاده مقدم و فرجیان،1387،ص19 ) . در نهایـت ، یکی از افـــراد تأثیر گــذار در حوزه ی هوش هیجانی بار-آن است . او اولین بار در سال 1985 در رساله ی دکتـری خود عبــارت ضـــریب عاطفی را به کــار برد و در سال 1997 تسـت سنجـــش ایــن ضریب هیجانی را منتشــر کـرد (الوانی و ده ییگی،1386،ص3) . بار-آن ( 1997 ) نیـــز همـــانند گلـــمن ، هوش هیجانی را شامل مؤلفه هایی همچون خودآگاهی هیجانی ، خودابرازی ، حرمت نفس ، خودشکوفایی ، استقلال ، همدلی ، مسئولیت پذیری اجتماعی ، روابط بین فردی ، واقع گرایی ، انعطاف پذیری ، حل مساله ، تحمل فشار روانی ، کنترل تکانش ، خوش بینی و شادمانی می دانست ( سادات خشوعی،1387،ص21 ) . هم اکنون و در مرحله ای که از سال 1998 آغاز شده ، اصطلاحات و پالایش های زیادی در ابعاد نظری پژوهشی در حوزه ی هوش هیجانی به عمل آمده و مقیاس های جدیدی برای اندازه گیری هوش هیجانی تهیه شده است و تحقیق های بنیادی تری در این حوزه انجام گرفته است و در واقع پیچیدگی حوزه ی هوش هیجانی به این دلیل است که این حوزه در برگیرنده ی جنبه های علمی و نیز جنبه های عامه پسند آن می باشد . نکته ی قابل ذکر دیگر این است که تاریخچه هوش هیجانی هنوز هم در حال نوشتن است (شهبازی،1385،ص21 ) . 2-2-3 تعاریف هوش هیجانی همزمان با توسعه ی مفهوم هوش هیجانی و گستره ی سازمان و مدیریت و مطرح شدن آن به عنوان یک توانمندی دارای اهمیت انسانی ، تعاریف متفاوتی از آن نیز ارائه شده است ، صاحب نظران ، هوش هیجانی را با توجه به ویژگی ها و کارکردهای آن به صورت زیر تعریف کرده اند: هوش هیجانی اشاره به رفتارهای مربوط به احساسات و توانائی های خود ادراک دارد (Cleveland,2014,P.10 ). هوش هیجانی (EI) شامل توانایی شناسایی و درک احساسات، با استفاده از احساسات برای تسهیل شناخت، عواطف، درک و مدیریت احساسات می باشد (Schneider et al.,2005,P.853) از نظر بارون، هوش هیجانی آرایشی از استعدادهای غیر شناختی، قابلیت ها و مهارت هائی است که توانائی فرد در سازگاری با شرایط و فشارهای محیطی را افزایش می دهد (طبری و قربانی، 1388، ص 32) هوش هیجانی فرد را ا نظر هیجانی ارزیابی می کند ، به این معنی که فرد به چه میزانی از هیجان ها و احساس های خود آگاهی دارد و چگونه آن ها را کنترل و اداره می کند (ناظم و لاجوردی،1390، ص128). از نظر سالووی و مایر ، هوش هیجانی عمدتاً به عنوان توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجان های خود و دیگران ، تمیز قائل شدن میان هیجان ها و استفاده از اطلاعات هیجان ها در حل مسأله و نظم بخشی رفتار تعریف می شود (Mayer & Salovey.1997. P26) از دیدگاه گلمن هوش هیجانی شامل ظرفیت فرد برای قبول واقعیات ، انعطاف پذیری ، توانایی حل مشکلات ، توانایی مقابله با استرس و تکانه ها تعریف می شود . بنابراین گلمن هوش هیجانی را توانایی حفظ انگیزه ، پایداری در مقابل ناملایمات ، کنترل در مقابل تکانش ها ، به تعویق انداختن کامیابی ، همدلی با دیگران و امیدوار بودن می داند ( آقایار،1386،ص22 ) . در تعریف دیگری گلمن اشاره می کند هوش هیجانی مهارتی است که دارنده ی آن می تواند از طریق خودآگاهی ، روحیات خود را کنترل کند ، از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد ، از طریق همدلی تاثیر آن ها را درک کند و از طریق مدیریت روابط به شیوه ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد ( دوستار،1385،ص78 ) . بار-آن در تعریف خود از هوش هیجانی آن را مجموعه ای از مهارت ها ، استعدادها و توانایی های غیرشناختی می داند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می دهد (طبری و قربانی، 1388، ص 32) . از دیدگاه بارون1 ( 1996 ) ، هوش هیجانی یک نمونه از شایستگی های هیجانی و اجتماعی است که تعیین می کند ما نسبت به دیگران و در کنار آمدن با فشارهای و تقاضا های روزانه به چه خوبی می توانیم خودمان را درک و بیان نمائیم . گاردنر در تعرف خود از هوش هیجانی ، معتقد است که هوش هیجانی توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجان ها در خود و دیگران است ( آقایار و شریف درآمدی،1385،ص22 ) . تاکر ( 2000 ) هوش هیجانی را توانایی درک عواطف خود و دیگران و تمایز بین آن ها را برای جهت دهی فکر و عمل تعریف کرد ( دهکردی،1386،ص20 ) . ویسینگر هوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار ، افکار ، ارتباط مؤثر با همکاران ، سرپرستان ، مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام کار برای ارتقای نتایج می داند (Wong & Law . 2002. p22) . بارون هوش هیجانی را توانایی های یک شخص در مواجهه با چالش های محیطی می داند که موفقیت های فرد را در زندگی پیش بینی می کند (وثوقی کیا،1383،ص 1) . به طور کلی می توان گفت که هوش عاطفی ، ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساسات و عواطف خود و دیگران برای برانگیختن و کنترل مؤثر احساسات خود و استفاده از آن ها در روابط با دیگران است . 2-2-4 ابعاد هوش هیجانی به طور کلی ، توانمندی های هوش عاطفی مطابق با مدل شایستگی های هیجانی گلمن و در قالب چهار نوع توانایی فردی و اجتماعی به شرح زیر بیان می شوند : خودآگاهی : ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که فرد از هیجانات و احساسات خود آگاهی داشته باشد . توانایی خودآگاهی به فرد جایزه می دهد تا نقاط قوت و محدودیت های خود رابشناسد و به ارزش خود اعتماد پیدا کند ( خائف الهی و دوستار،1382،ص23 ) . لذا فرد از طریق شناخت عمیق عواطف ، هیجان ها و حالات روانی ، توانایی ارزیابی صحیح از خود را به دست می آورد و به عبارتی در خودآگاهی ، فرد هیجانات و احساسات خود را می خواند و از آن ها آگاه می شود . خود مدیریتی : توانایی کنترل و اداره کردن عواطف و هیجان ها ، توانایی حفظ آرامش در شرایط بحرانی و استرس زا ، توانایی خود انگیزشی و ابراز منویات درونی است . به عبارتی خود مدیریتی توانایی کنترل عواطف و هیجانات و رفتارهای صادقانه و درست است . افراد با مهارت خود مدیریتی اجازه نمی دهند بد خلقی ها در طول روز از آن ها سر بزند و می دانند منشاء بدخلقی ها کجاست و ممکن است چقدر طول بکشد ( Golman.1995.P23 ) . آگاهی اجتماعی : تشخیص فکر و احساس دیگران ، که شامل برخورداری از همدلی در تمام سطوح فردی ، گروهی و سازمانی می باشد (Golman.1998. P23) . افراد دارای این مهارت دقیقاً می دانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تأثیرمی گذارد و می دانند اگر تأثیر رفتارشان منفی است ، باید آن را تغییر دهند . یک نمونه از مهارت آگاهی اجتماعی ، همدلی است . همدلی یعنی توانایی ورود به احساسات دیگران یا توانایی درک احساسات کارکنان در فرآیند تصمیم گیری هوشمند فردی یا گروهی است . مدیریت روابط : توانایی مرتبط با هوش هیجانی ، شامل توانایی برقراری ارتباطات و مراودات آشکار و قانع کننده ، تأثیرگذاری ، تشریک مساعی ، کار گروهی ، فرونشاندن اختلافات و ایجاد پیوندهای قوی بین افراد است . از این مهارت می توان در جهت گسترش شور و اشتیاق و حل تعارض استفاده کرد . مهارت های خودآگاهی و خودمدیریتی مربوط به حوزه ی فردی است و مهارت های آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط به چگونگی رابطه افراد و اجتماع بر می گردد و بیشتر به توانایی افراد در حفظ صحیح روابط با دیگران می پردازد (Golman.1998. P23) . جدول 2-3 مدل هوش هیجانی دانیل گلمن و همکارانتوان مندی های فردیمولفه های هوش عاطفیخودآگاهی-خودآگاهی عاطفی : شناسایی احساسات خود و درک تاثیر آن ها-خودارزیابی دقیق : شناخت نقاط قوت و محدودیت های خویش -اعتماد به نفس : درک مناسب از ارزش ها و توانایی های فردی-خودکنترلی : مهار کردن هیجانات مخرب و تنش ها-خلوص : نشان دادن صداقت ، همبستگی و وفاداری -سازگاری : انعطاف پذیری در برخورد با تغییراتخود مدیریتی-وجدان : قبول مسئولیت عملکرد فردی-موفقیت محوری : تلاش در جهت بهبود و دستیابی با استاندارد موفقیت-ابتکار عمل : تمایل به استفاده از فرصت هاآگاهی اجتماعی-همدلی : درک عواطف دیگران ، درک دیدگاه های آن ها-هوشیاری سازمانی : فهم روندهای عاطفی گروه و روابط قدرت-خدمت محوری : شناسایی نیازهای دیگران برای خدمت رسانی-توسعه توانایی های دیگران : تقویت توانایی دیگران از طریق بازخورد-رهبری : هدایت و ایجاد انگیزه همراه با بینش قانع کننده در دیگران-تأثیر : به کاربردن تاکتیک های اثربخش برای متقاعد سازی دیگرانخودآگاهیارتباطات : گوش دادن بی پرده و ارسال پیام های قانع کننده به دیگران -واکنش نسبت به تغییر : اجرا یا اداره ی تغییرات به صورت پیشگام -مدیریت تعارض : برطرف کردن اختلافات نظرها-تعیین حد و مرز : پرورش روابط موثر-کارگروهی و تشریک مساعی : کار با افراد از طریق اهداف مشترک مدلی که در بالا ارائه شده ، به صورت اصلاح نشده ، ابتدا توسط گلمن در سال 1998 ارائه شد ، سپس از طریق او و همکارانش در سال 2002 به شکل جدول ( 2-3 ) مورد اصلاح و تأیید قرار گرفت . شایان ذکر است که در تحقیق حاضر نیز برای شناسایی هوش هیجانی کارکنان از این مدل استفاده شده است . مایـــر، سالووی و کاروسو (2000) ، در بـــررسی ادبیات هوش هیجانی ، شناسایی دو مدل مجزا از هوش هیجانی را ارائه نموده اند . آن ها بــرای اولین بار عنوان مــدل توانایی که در آن هــوش هیجانی به عنوان توانایی مفهوم طبقه بندی شده رامطرح نموده اند2000) (Petrides & Furnham,. به طور مسلم فرض شده که چهاربعد سلسله مراتبی عبارتند از : درک ، جذب ، درک احساسات و مدیریت احساسـات. این مدل در تعامل و فکر می باشد. در تضاد با مـــدل های تــوانایی ، مدل مختلط هوش هیجانی به عنـوان ترکیبی از ساختارهای شناختی ، انگیزشی و عاطفی ارائه شده است (Van rooy et al.,2005,p.690) . مایر، سالووی و کاسیو ،(2000)نیز برای هوش هیجانی چهار بعد تشخیص داده اند که عبارتند از(شاهمرادلو، 1384، ص 1): 1) شناسایی هیجان ها درخود و دیگران: ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش هیجــانی این است که فرد از هیجان ها و احساس های خود آگاه باشـــد. تــوانایی خود آگاهی به مدیران اجازه می دهد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. 2)کاربرد هیجان ها: کاربرد هیجان ها، توانایی استفــاده از هیجـان ها در کمک به کسب نتایج مطلوب ، حل مسائل و استفاده از فرصت ها است. این مهارت شامل توانایی مهم و بینش سا زمانی است . مــدیرانی که از این توانایی برخوردارند، هیــجان ها و احــساس های دیگران را بیشتر عملی می سازند تا اینکه آنها را حس کنند. 3) توانایی درک و فهم هیجان ها:توانایی درک هیجان های پیچیده و آگاهی از علل آن ها و چگــونگی تغییر هیجان ها از یک حالت به حالت دیگر را درک هیجان ها می نامند. توانایی اصلی در این سطــــح مربوط به توانایی برچسب زدن هیجان با کلمات و بازشنــــاسی روابط میان اشکــال بارز اصطلاحات عاطفی است . مثلا افراد یاد گرفته اند که واژه هایی نظیر خشم و ناراحتی می توانند با هم در یک طبقه یعنی عصبانیت قرار گیرند. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند، از این مهارت ها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلاف ها از طریق شوخی و ابراز مهربانی استفاده می کنند. آنها به کمک این توانایی ها می توانند بفهمند که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروه ها می شود و در نتیجه می توانند همکاری بهتر را با دیگران برنامه ریزی کنند (مختاری پور و سیادت،1384،ص19). 2-2-5 تفاوت هوش هیجانی و بهره هوشی از لحاظ واژه گزینی در متون مختلف ، هوش هیجانی یا هوش عاطفی به اختصار EI گفته می شود و معمولاً معیار ارزیابی آن را « ضریب هوش هیجانی » یا EQ می نامند و از این نظر با « ضریب هوش شناختی » یا IQ که برای سنجش بهره هوشی بکار می رود تفاوت دارد ، یکی از تفاوت ها و شاید امتیازهای هوش هیجانی نسبت به بهره ی هوشی اکتسابی بودن یا غیر موروثی بودن آن است ، که به راحتی قابل یادگیری ، تکامل ، بهبود و اصلاح است ( حسن زاده،1386،ص17 ) . بنابراین ضعف افراد در هوش هیجانی را می توان جبران کرد در حالی که بهره ی هوشی در فرد ثابت بوده و درطول زمان تغییر نمی کند . علاوه براین ، با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در سازمان ها بدون تردید نقش EQ در موفقیت شغلی افراد پر رنگ تر است به عنوان مثال فردی با توانایی های منطقی و بهره ی هوشی بالا که نتواند احساساتش را کنترل کند یا روابط اجتماعی خوبی را بنا کند در محیط کارش با مشکل روبرو می شود ولی فردی با بهره ی هوشی عادی و در عین حال برخورداری از هوش هیجانی بالا ، با مدیریت بر احساسات ، خود انگیختگی ، همدلی و داشتن روابط اجتماعی مطلوب در سازمان با احتمال بیشتری می تواند به جایگاه های بهتر و موفقیت های بیشتر دسترسی پیدا کند ( برادبری،1384،ص25 ) . 2-2-6 مدل ها و نظریه های هوش هیجانی تعدادی از نظریه های هوش هیجانی، نظری و ترکیبی در زیر ذکر شده است : 2-2-6-1 نظریه های هوش هیجانی هوش هیجانی ، سازه ای نظری است که تعریف آن بستگی به بنیاد نظری مورد نظر دارد . نظریه های متفاوتی را که تا کنون در مورد چیستی هوش مطرح شده اند ، می توان در یک پیوستار دید که در یک سوی آن هوش یک توانایی عمومی ( توانایی شناختی ، سازگاری با محیط و ... ) به شمار می رود و در سوی دیگرش ترکیبی از مهارت ها و توانایی های اجتماعی و عاطفی است ، بنابراین نظریه های هوش هیجانی را می توان در دو گروه جای داد : 2-2-6-2 نظریه های های توانایی این نظریه ها هوش هیجانی را توانایی شناسایی یا ورود اطلاعات و پردازش آن ها از طریق دستکاری فوری نمادها و توانایی دریافت اطلاعات عاطفی از محرک های دیداری و شنیداری تعریف کرده اند . ، آن را یک توانایی ذهنی می پندارند و معتقدند که ساختارهای شناختی و عاطفی به صورت یکپارچه کار می کنند . توانایی درک و ابراز عاطفه ها ، توانایی درونی سازی تجربه های عاطفی در شناخت توانایی شناسایی و درک عاطفه ها و استدلال از طریق آن ها و توانایی مهار کردن عاطفه ها در خود و دیگران مجموعه ی توانایی هایی هستند که هوش هیجانی هر فرد را تعیین می کنند ( Mayer et al.2002. P26 ) . 2-2-6-3 نظریه های ترکیبی مدل های ترکیبی ، هوش هیجانی را ترکیبی از توانایی های ذهنی و رگه های شخصیتی معرفی می کنند . این نظریه ها EI را با سایر مهارت ها و ویژگی ها مانند انگیزه و توان برقراری ارتباط با دیگران می آمیزد و بر ایجاد انگیزه در خود ، مهار خود و. مدیریت روابط اجتماعی تأکید دارند . مایر و همکاران ( 2000 ) نظریه هایی مانند گلمن و بار-آن را در این دسته جای می دهند ، زیرا این نظریه ها مهارت هایی که در قلمرو توانایی های ذهنی قرار دارند ، مانند حل مسأله را با ویژگی های شخصیتی مانند خوشبینی در می آمیزند (Hedland&Stenberg,2001,P.26) . 2-2-7 مدل های هوش هیجانی انواع مدل های هوش هیجانی از نظر صاحب نظران مختلف به شرح زیر پرداخته شده است : 2-2-7-1 مدل توانایی مایر و سالووی ( 1997 ) الگوی توانایی در سال 1997 توسط مایر و سالووی ارائه شد . این الگو متمرکز بر نقش هیجان ها و تأثیرات متقابل شان بر افکار است (Mayer& Salovey.1997. P27) . مایر و سالووی معتقدند که هوش هیجانی از توانایی های ذهنی ، مهارت ها و قابلیت های متعددی تشکیل شده است . توانایی های ذهنی شامل تفکرات انتزاعی و حل مسائل می باشد (Mayer et al.2002.P27 ) . ابعاد چهارگانه مدل مایر و سالووی به ترتیب زیر است : 1-شناسایی عواطف در خود و دیگران : در این حوزه ، مهارت های خود سنجی ، اغلب با توانایی واقعی افراد در خواندن صحیح عواطف دیگران ، مطابقت ندارد . در نتیجه ی این امر ممکن است کارفرمایان اطلاعات با ارزشی را در جریان تعامل با همکاران و مشتریان از دست بدهند . با این وجود ، آنان بر این باورند که به خوبی قادر به درک صیحح عواطف دیگران هستند . 2-کاربرد عواطف : یعنی توانایی استفاده از عواطف در راستای کمک به کسب نتایج مطلوب ، حل مسائل و استفاده از فرصت ها ، استفاده از عواطف برای برانگیختن افراد و هسته ی اصلی کار نیز کاربرد های عواطف به شمار می آید . 3-توانایی درک و فهم عواطف دیگران : توانایی درک عواطف پیچیده و آگاهی از علل آن ها و چگونگی تغییر عواطف از یک حالت به حالت دیگر را درک عواطف می نامند . به کمک این آگاهی ها می توانییم بفهمیم که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروه ها می شود و در نتیجه می توانیم همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنیم . مدیریت عواطف : مدیریت عواطف به معنی اداره کردن عواطف در خود و دیگران در یک موقعیت شغلی یا محیط کار است ، می توان در این زمینه واکنش ها ی زیادی را در نظر گرفت ، از جمله : انکار احساسات ، فرار از مشکلات ، تایید حالت کلی موقعیت بدون تایید جریان آن ، به کارگیری عواطف جهت حل مسائل و هماهنگ ساختن عاطفه و تفکر (استوار و امیرزاده،1387،ص27 ) . مایر و سالووی ( 1997 ) ، مطابق با آنچه در جدول زیر آمده است ، به ابعاد و مؤلفه های مدل خود از هوش هیجانی اشاره نمودند : جدول 2-4 مدل هوش هیجانی مایر و سالووی ( 1997 )1-شناسایی هیجان ها توانایی تشخیص هیجان در حالت فیزیکی و روان شناختی فردتوانایی شناسایی هیجان های دیگرانتوانایی ابراز صحیح هیجان و نیازهای مرتبط با آنتوانایی تمایز گذاری بین ابراز صحیح و ناصحیح یا صادقانه و غیر صادقانه احساسات2-تسهیل هیجانی تفکر با استفاده از هیجان هاتوانایی جهت دادن و اولویت دادن به تفکر بر اساس احساسات وابسته به اشیاء ، وقایع و افرادتوانایی خلق یا تقلید هیجان ها به منظور تسهیل قضاوت و خاطره های وابسته به احساساتتوانایی بهره گیری از تغییرات خلقی ، توجه به نقطه نظرهای مختلف و هماهنگ سازی تغییرات ادامه جدول(2-4 ) مدل هوش هیجانی مایر و سالووی ( 1997 ) توانایی استفاده از حالات هیجانی ، به منظور تسهیل فرآیند مسأله گشایی و خلاقیت3-درک و فهم هیجان هاتوانایی درک چگونگی ارتباط هیجان های مختلفتوانایی درک علل و پیامدهای احساساتتوانایی تفسیر احساسات پیچیده ، مثل هیجان های مختلط یا حالات احساسی متضادتوانایی درک و پیش بینی انتقال های احتمالی بین هیجان ها4-نظم بخشی و مدیریت هیجان هاتوانایی گشودگی نسبت به احساسالت خوشایند و ناخوشایندتوانایی کنترل و انعکاس احساساتتوانایی پرداختن ، امتداد دادن یا جدا شدن از یک هیجانتوانایی اداره ی هیجان های خود و دیگران 2-2-7-2 مدل ترکیبی گلمن ( 1995 ) در حالی که دیدگاه سالووی و مایر ، بیشتر جنبه ی روان شناختی دارد ، مفاهیم ارائه شده توسط گلمن به مفاهیم مدیریتی نزدیک تر است . مدل مبتنی بر شایستگی که یک مدل ترکیبی از هوش عاطفی به شمار می آید را گلمن در سال 2001 ارائه کرده است . در حقیقت این مدل نظریه ای در مورد عملکرد در کار است که بر مبنای هوش ایجاد شده است . همانطور که گفته شد ، این مدل ترکیبی است از توانایی های ذهنی و برخی ویژگی های شخصیتی که متفاوت از مدل های مبتنی بر توانایی می باشد . گلمن در سال 2001 با مطالعه ی ششصد مدیر ، متخصص مسایل سازمانی و دانشجویان دوره های ارشد ، مدل خود را با عنوان شبکه های قابلیت های عاطفی ارائه داد . مدل اولیه ی وی شامل پنج بعد و بیست و پنج مولفه بود که در سال های بعد مدل خود را به چهار مولفه و بیست قابلیت تقلیل داد که در جدول ( 2-3 ) قابل ملاحظه است ( Kooker et. al,2007, P.29 ) . شایستگی هیجانی از نظر گلمن عبارت است از توانایی آموخته شده بر مبنای هوش هیجانی که منجر به عملکرد چشم گیر در کار می شود . یعنی میزان هوش هیجانی ، تعیین کننده ی توانایی بالقوه برای یادگیری مهارت های کاربردی می باشد . مدل مبتنی بر شایستگی گلمن شامل بیست شایستگی است . این مدل تفاوت های فردی که در عملکرد افراد در محل کار وجود دارد را از هم تمایز می دهد . شایستگی های بیست گانه مدل گلمن در قالب چهار نوع توانایی عمومی و کلی بیان می شوند . البته لازم بذکر است که بر مبنای این مدل یک فرد برای موفقیت لازم نیست که همه ی شایستگی ها را داشته باشد . بلکه مطابق شرایط آن فرد ترکیبی از شایستگی وجود دارد که منجر به اثر بخشی فرد می شوند ( سید جوادین و حسین پور،1386،ص29 ) . الگوی هوش هیجانی گلمن ، مدلی چهار مؤلفه ای مبتنی بر ویژگی های خودآگاهی ، خودمدیریتی ، آگاهی اجتماعی و مهارت های اجتماعی است و در این حالت هوش هیجانی با شاخص های هیجانی اندازه گیری می شود ( Mary Mack et. al,2009.p29) . این مؤلفه در جدول ( 2-5 ) نمایش داده شده است . جدول 2-5 مولفه های پیشنهادی گلمن برای هوش هیجانیمولفهخود / شایستگی های فردیدیگران / شایستگی های اجتماعیشناختخودآگاهی( خودآگاهی هیجانی، خود ارزیابی، خود باوری )آگاهی های اجتماعی( همدلی ، خدمتگرایی ، آگاهی های سازمانی)تنظیممهارت های خود مدیریتی( خود کنترلی ، قابلیت اعتماد ، وظیفه شناسی ، وفق پذیری ، توفیق طلبی ، ابتکار )مهارت های اجتماعی ( مدیریت روابط ، توسعه ی روابط ، نفوذ ارتباطات ، مدیریت تعارض ، رهبری ، تغییرات مرزهای ساختاری ، همکاری گروهی و تشریک مساعی ) گلمن ادعا کرد که شایستگی های هیجانی همان مهارت های شغلی هستند که می توان آن ها را فراگرفت . همچنین بر اساس نظر گلمن ( 1995 ) ، هوش هیجانی شامل مجموعه ای از عناصر درونی ( میزان خودآگاهی ، احساس استقلال و ظرفیت ، خود شکوفایی و قاطعیت ) و بیرونی ( روابط بین فردی ، سهولت در همدلی و احساس مسئولیت ) است ( سبحانی نژاد،1387،ص33 ) . 2-2-7-3 مدل ترکیبی بار-آن ( 1997 ) بار-آن ( 1997 )، هوش هیجانی را بر اساس ویژگی های شخصیتی تعریف کرده است. طبق نظریه ی بار-آن ، هوش هیجانی مجموعه ی توانایی ها، استعداد ها و مهارت هایی را شامل می شود که دانش لازم برای برخورد موثر در زندگی را در اختیار فرد قرار می دهد. بار آن، آن چه را که به عنوان توانایی ذهنی تعریف شده است، با دیگر ویژگی ها از قبیل استقلال فردی، حرمت نفس ترکیب می کند (دهکردی،1386،ص30 ) . به عبارت دیگر بار-آن مدلی چند عاملی برای هوش هیجانی تدوین کرده است . وی معتقد است که هوش هیجانی ، مجموعه ای از توانایی ها ، مهارت هایی است که فرد برای سازگاری مؤثر با محیط و کسب موفقیت در زندگی ، تجهیز می کند . بر اساس دیدگاه بار-آن ، هوش هیجانی دارای پنج طبقه ی کلی و پانزده مؤلفه است که در درون این طبقه ها قرار می گیرند که بر اساس جدول ( 2-6 ) عبارتند از : جدول 2-6 مدل ترکیبی هوش هیجانی بار-آنالف-هوش هیجانی درون فردی1-خودآگاهی هیجانیبازشناسی و فهم احساسات خود2-قاطعیتابراز احساسات ، عقاید ، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده3-حرمت نفسآگاهی ، فهم پذیرش و احترام به خویشتن4-خود شکوفاییتحقق بخشیدن به احساسات بالقوه خویشتن5-استقلالخود فرمانی و خود کنترلی در تفکر و عمل شخص و رهایی از وابستگی هیجانیب-هوش هیجانی بین فردی1-همدلیتوان آگاهی از احساسات دیگران و درک و تحسین آن احساسات2-مسئولیت پذیریتوانایی فرد در معرفی خود به عنوان عضوی مفید و سازنده و دارای حس همکاری در گروه اجتماعی خویش3-روابط بین فردیتوانایی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش متقابل ، نزدیکی عاطفی ، صمیمیت و داد و ستد مهر آمیزج-هوش هیجانی مقابله با فشار1-تحمل استرسمقاومت در برابر وقایع نامطلوب و استرس زا2-کنترل نگاهتوانایی مقاومت فرد در برابر تنش ها یا وسوسه ها و کنترل هیجان های خویشد-هوش هیجانی سازگاری1-حل مسالهتشخیص و تعریف مساله و ایجاد راهکارهای موثر2- آزمون واقعیتارزیابی و مطابقت میان آنچه به صورت عینی و ذهنی تجربه می شود 3-انعطاف پذیریتنظیم تفکر و رفتار هنگام تغییر موقعیت و شرایط ادامه جدول ( 2-6 ) مدل ترکیبی هوش هیجانی بار-آن ه-هوش هیجانی خلق عمومی1-خوش بینیاحساس رضایت از زندگی خویشتن ، شاد کردن خود و دیگران2-نشاطنگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات الف-هوش هیجانی درون فردی : این طبقه از هوش هیجانی ، مؤلفه های آگاهی هیجانی ، حرمت نفس ، قاطعیت ، خودشکوفایی و استقلال را در بر می گیرد(حسینی،1383،ص33 ) . 1)خودآگاهی هیجانی : میزان آگاهی فرد از احساسات را مورد بررسی قرار می دهد و شامل پی بردن با این نکته که فرد چه احساسی دارد و چرا این احساس در وی شکل گرفته است . 2)قاطعیت ( جرأت مندی ) : توانایی بیان احساسات ، عقاید ، افکار و باورهای خود و دفاع از حقوق خود به شیوه ای مطلوب ، که از خود دارای سه بعد است : توانایی بیان احساسات ( ابراز خشم ، صمیمیت ، احساسات جنسی ) ، توانایی بیان عقاید ( بیان عقاید مخالف و اتخاذ موضع مشخص حتی با از دست دادن امتیاز ) ، توانایی ایستادگی در برابر حقوق خود ( اجازه ندادن به دیگران جهت اذیت کردن فرد و دادن امتیاز ، عدم کم رویی و خجالتی بودن ) 3)حرمت نفس : توانایی احترام به خود و پذیرش خود به عنوان فردی که اساساً خوب است ، شخص صاحب حرمت نفس ، احساس عدم کفایت و حقارت نمی کند . او جنبه های مثبت و منفی ، همچنین محدودیت ها و قابلیت های خود را می پذیرد . 4)خودشکوفایی : توانایی شناخت توانمندی های بالقوه ، تلاش برای شکوفا کردن آن ها ، کسب حداکثر رشد توانایی ها ، قابلیت ها و استعدادها ، تلاش برای داشتن بهترین عملکرد و بهتر کردن همیشگی خود . 5)استقلال : توانایی خود کنترلی در تفکر و عمل ، عدم وابستگی عاطفی ، قابلیت اتکاء در تصمیم گیری ها و برنامه های مهم ، توانایی رفتار خود مختار در مقابل نیاز به حمایت و حفاظت ، پرهیز از دیگران برای برآوردن نیازهای عاطفی خود . ب-هوش هیجانی بین فردی : این بعد نیز مؤلفه های همدلی ، مسئولیت پذیری و روابط بین فردی را شامل می شود (حسینی،1383،ص33 ): 1)همدلی : توانایی شناخت هیجانات و عواطف دیگران ، به عبارت دیگر همدلی یعنی ایجاد حس مشترک با یکدیگر ، یعنی همان احساسی که دیگری به آن دست یافته است را داشته باشیم ، افراد همدل به دیگران توجه دارند و به نگرانی و علایق آن ها توجه نشان می دهند . 2)مسئولیت پذیری : ( مسئولیت اجتماعی ) : نشان دادن خود به عنوان عنصری سازنده ، مشارکت کننده ، دارای حس همکاری در گروه خویش و دارای وجدان اجتماعی . 3)روابط بین فردی : توانایی برقراری و حفظ ارتباطات متقابل ، توانایی صمیمیت ، با محبت و انتقال دوستی به شخص دیگر است . ج-هوش هیجانی مقابله با فشار : این بخش از هوش هیجانی ، مؤلفه های تحمل فشار و کنترل تکانه را شامل می شود(حسینی،1383،ص34 ) : 1)تحمل استرس : به توانایی مقاومت در برابر رویدادها و موقعیت های فشارزا و پشت سر گذاشتن موقعیت های مشکل زا بدون از پای درآمدن گفته می شود . افراد با تحمل استرس بالا ، کمتر دچار ناامیدی می شوند و بحران ها و مشکلات را بهتر می گذرانند . 2)کنترل تکانه : به توانایی به تأخیر انداختن تکانه ، پذیرش تکانه های پرخاشگرانه ، خوددار بودن و کنترل خشم می گویند . اثرات نداشتن این مهارت ، شامل فقدان خودکنترلی ، رفتارهای کند و غیر قابل پیش بینی و آزارگری است . د-هوش هیجانی سازگاری : بعد سازگاری هم دربرگیرنده ی مؤلفه های واقعیت آزمایی ، انعطاف پذیری و حل مسأله است(حسینی،1383،ص34 ) : 1)حل مسأله : توانایی شناسایی و تعریف مشکلات ، داشتن کفایت و انگیزه برای مقابله ی موثر با آن ، تعیین راه حل های مختلف مسأله ، تصمیم گیری و انجام یکی از راه حل های ممکن . 2)آزمون واقعیت : سنجش میزان انطباق بین آنچه فرد تجربه کرده و آنچه واقعاً وجود دارد ، تلاش برای فهم امور به طور صحیح و تجربه ی رویدادها آن گونه که واقعاً هستند بدون خیال پردازی . 3)انعطاف پذیری : توانایی منطبق ساختن عواطف ، افکار ، رفتار ، موقعیت ها و شرایط دائماً در حال تغییر . افراد انعطاف پذیر ، افرادی فعال ، زرنگ ، قادر به واکنش بدون تعصب به تغییر هستند و نسبت به ایده ها، جهت گیری ها و ... صبور و گشاده رو هستند . ه-هوش هیجانی خلق کلی : و نهایتاً هوش هیجانی خلق کلی ، شامل مؤلفه های خوش بینی و شادکامی است (حسینی،1383،ص34 ) . 1)خوش بینی : توانایی نگاه کردن به نیمه روشن تر زندگی ، امید به زندگی و داشتن رویکرد مثبت به زندگی روزمره . 2)نشاط : لذت بردن از خود و دیگران ، شاد بودن ، رضایت از خود و لذت بردن از زندگی ، داشتن احساس خوب در محیط کار و اوقات فراغت (حسینی،1383،ص34 ) . 2-2-8 مدل هوش هیجانی دولویکس و هیگس دولویکس و هیگس در سال 1999 بر اساس تحقیقات تجربی خود عناصر محوری مشترکی را در ساختار کلی هوش هیجانی شناسایی کرده اند که عبارتند از : 1)خودآگاهی : آگاهی از احساسات شخصی خود و توانایی تشخیص مدیریت آن ها . 2)انعطاف هیجانی : توانایی خوب عمل کردن و سازگاری در موقعیت های مختلف . 3)انگیزش : انرژی و انگیزه ای که برای دستیابی به نتایج و هدف های کوتاه مدت ، بلند مدت وجو دارد . 4)حساسیت بین فردی:توانایی آگاه بودن از احساسات دیگران و دستیابی به تصمیمات قابل نفوذ در آن ها . 5)تأثیر : توانایی ترغیب دیگران به تغییر دیدگاهشان درباره ی یک مسأله . 6)فراست : توانایی استفاده از بینش خود و تعامل در تصمیم گیری هنگام رویارویی با اطلاعات مبهم . 7)صداقت : توانایی ایجاد و تعهد در هنگام مواجهه با چالش و اقدام ثابت و درست . 2-2-9 هوش هیجانی در سازمان و مدیریت صاحب نظران بر این باور هستند که امروزه هوش هیجانی به سرعت مورد توجه شرکت ها و سازمان ها قرار گرفته است و اهمیت آن ، گاه از تواناییهای شناختی و دانش های تکنیکی بیشتر شده است . دلیل این امر آن است که، مدیران دریافته اند که از طریق ، پیوستگی درونی تعامل شخصی و سازمانی افزایش پیدا خواهد کرد. همان طور که می دانید سازمان ها مجموعه ای از گروه ها هستند، که تعاملات موفقیت آمیز گروه هـا به انعطاف پذیری و اعمال تغییرات در سازمان کمک می کند . بنابراین سازمان ها برای اینکه اثربخشی خود را بـالا ببرند از مهارت های نرم که مبتنی بر عواطف می باشند، استفاده می کنند ( Brooks,2003, P.78 ) . بر این اساس، در دهه ی اخیر محققان ، تحقیق های زیادی در مورد تأثیر هوش هیجانی در ساز و کارهای سازمان و مدیریت انجـام داده اند و به بـررسی مسـائلی از جمـله رابطـه ی این مفهـوم با عملکرد کارکنان (آبراهام،2004، سیو دیگران، 2001)، اثربخشی رهبری (بارلینگ و دیگران،200، پالمر و دیگران، 2001، گاردنر و استاو،2003 )، اثربخشی مدیریت (دونی و دیگران،2006 ،گاردنر و استاو، 2003) ، عملکرد گروه ها و تیم های کاری (دروسکـات وولـف، 2001، ولـج، 2003)، مدیریت تغـییر (واکـولاو دیگران ، 2004، هرکنهوف، 2004)، رهبری تحول آفرین ( کوپر،1998)، مدیریت تعارض (پالمر و دیگران، 2001، گاردنر و استاو، 2003، بورباخ، 2004، شولت،2003 ) و همچنین کیفیت خدمات ( باردزیل و اسلاسکی، 2003، ورکا، 2002) پرداخته اند ( الوانی و ده بیگی، 1386، ص36 ) . طبق نظر گلمن هوش هیجانی در سازمان ، ابتدا از طریق روابط ظهور می کند . هم زمان هوش هیجانی بر روی کیفیت روابط نیز تأثیر می گذارد . علاوه بر موارد اشاره شده ، هوش هیجانی ار آن جایی که نقش مهمی در کنترل و مدیریت هیجان ها دارد می تواند در حوزه های زیر به سازمان کمک کند( آقایار و شریف درآمدی،1385،ص37 ) : 1)سرمایه فکری : در دنیای امروزی که اقتصاد مبتنی بر دانش و نوآوری است ، عامل هوشمندی کارکنان نقش مهمی دارد . یکی از مهم ترین وظایف مدیریت ، توسعه و پرورش سرمایه فکری کارکنانش است . هیجان ها مستقیماً بر میزان سرمایه ی فکری تأثیر گذارند . تحقیقات نشان می دهند وقتی کارکنان در حالت هیجان منفی هستند افکارشان کمتر منعطف ، خلاق و نکته سنج است ، وقتی کارکنان ناامید و دلسرد باشند هیچ علاقه ای ندارند که از خودشان انرژی ، اشتیاق و نوآوری نشان دهند . 2)خدمت رسانی به مشتری : رابطه بین حالت هیجانی کارکنان و نحوه ی خدمت رسانی و ارتباط با مشتری و ارباب رجوع کاملاً مشهود است . اگر کارکنان ناامید ، عصبی و مضطرب باشند هیچ آموزشی به جزء هوش هیجانی نمی تواند خلاء فضای منفی خدمت رسانی را که حالت هیجانی به وجود آورده است جبران نماید . مطالعات نشان می دهند علت نارضایتی و کاهش مشتری تا شصت و هشت درصد به دلیل حالات هیجانی منفی کارکنان است . 3)پاسخگویی سازمانی : در دنیای پرشتاب امروز محیط های کسب و کار دائماً در حال تغییرند و لازم است سازمان ها به این تغییرات توجه کرده و حساسیت به خرج دهند . هیجان ها بر این که کارکنان و مدیران به لحاظ سرعت و انعطاف چگونه واکنش نشان دهند اثر گذارند . اگر افراد شناخت درستی از محیط نداشته و یا تحت فشار روانی باشند در مقابل تغییر مقاومت می کنند و به رفتارها و فرایندها و نگرش های قدیمی محکم آویزان می شوند . 4)بهره وری : هیجان به موتور محرک اتومبیل تشبیه می شود . وقتی کارکنان احساس شادی ، نشاط و انگیزه کنند انرژی بیشتری را صرف سازمان کرده و در نتیجه بهره وری ارتقا می یابد . 5)جذب و حفظ کارکنان : اگر سازمانی به رفتار خوب با کارکنان شهرت داشته باشد ، کار در آن سازمان خیلی جذاب ، شیرین و دلچسب است . احتمال ماندن کارکنان شادتر ، در سازمان زیاد است و در این حالت هزینه ی نرخ جابجایی و انتقال به شدت کاهش می یابد ، ضمن این که توانایی جذب و به کارگیری کارکنان شایسته فراهم می شود . 2-2-10 کاربردهای هوش هیجانی در محیط کاربردهای مختلف هوش هیجانی در زیر آورده شده است( آقایار و شریف درآمدی،1385،ص38 ) : 1)توسعه شغلی : اگر معیارهایی برای شناخت کارکنان یا خودتان داشته باشید می توانید مدیریت شغلی کارکنان را همانند رعایت بهداشت روانی در نظر بگیرید . 2)توسعه یا بهسازی مدیریت مدیرانی که فقط بر مهارت فنی خودشان تکیه می کنند . مدیریت نمی کنند بلکه صرفاً عهده دار امور هستند . بنابراین شناخت و ارتقا می تواند منجر به توسعه ی روش های مدیریتی خاص شود . 3)اثربخشی گروهی : گروه ها چیزی بیش از مجموع افراد به صورت انفرادی هستند ، به عبارتی نقش گروه ها هم افزایی است . هوش هیجانی عاملی است که باعث حفظ و پایداری گروه ها می شود . 4)تغییر نگرش : قابلیت هوش هیجانی خوش بینی ، تسهیل کننده ی حرکت در اقدام به سوی عملکرد عالی است . 5)برگشت پذیری : فشار روانی با استرس از عوامل کاهش دهنده ی بهره وری و تمرکز حواس است . منحصر به فردترین روش در تحمل فشار روانی برگشت پذیری است که یکی از قابلیت های هوش هیجانی محسوب می شود . این مفهوم به معنی بازگشت به حالت اولیه پس از روبرو شدن با یک مانع است. 2-2-11 اصطلاحات مرتبط با هوش هیجانی انواع کاربردها و تعاریف مختلف از هوش هیجانی به شرح زیر می باشد: 2-2-11-1 هوش های چند گانه به نظر گاردنر عملیات ذهن در نظام نمادی مانند زبان یا عملیات نمادی در موسیقی، حرکات بیانی، ریاضی و تصاویر تفاوت دارد . بنابراین برای پردازش اطلاعات شناختی تنها نمـادهای زبانی و ریاضی ، کفـایت نمی کند . گاردنر ( 1983 ) با این اعتقاد که استدلال ، هوش ، منطق و دانش معنای یکسان ندارند، دیدگاهی نو از هوش ارائه کرد که به سرعت مورد پذیرش قرار گرفت . او مفهوم هوش را گذشته از توانایی کلامی و ریاضی به استعداد موسیقی ، روابط فضایی ، دانش درون فردی و ... گسترش داد . از نظر او هوش عبارت است از استعداد حل کردن مسائل یا تولید محصولاتی که در یک یا چند فرهنگ با ارزش شمرده می شوند . او پس از انجام تحقیق های گسترده درباره ی مسائل بیولوژیکی و فرهنگی مرتبط با فرآیندهای ذهنی، هفت نوع هوش را پیشنهاد کرد که با دیدگاه سنتی هوش که بیشتر بر توانایی زبانی و ریاضی استوار است، تفاوت دارد (شریفی،1384،ص39 ) . این هفت نوع هوش معرفی شده توسط گاردنر در قالب نظریه ی هوش های چندگانه و شامل هوش منطقی-ریاضی ، هوش زبانی-کلامی ، هوش دیداری- فضایی، هوش موسیقیایی، هوش جنسیتی ، هوش بین فردی و هوش درون فردی هستند ( پاشاشریفی،1384،ص39 ) . 2-2-11-2 هوش سازمانی هوش سازمانی یعنی داشتن دانشی فراگیر از تمامی عواملی که بر سازمان تأثیر می گذارند . این نوع هوش به شما کمک می کند تا به نقاط ضعف سازمان های خود پی برده و نقاط قوت خود را مستحکم تر کنید . آگاهی کافی و دانش متناسب برای تصمیم گیری شاکله اصلی هوش سازمانی به شمار می آیند که اطلاعات سازمانی را به سطحی بالاتر در درون یک سازمان افزایش می دهد ، زیرا داده ها و اطلاعات همچون اشیای ایستا هستند و این هوش است که آن ها را از حالت استاتیک به حالت ارگانیک در می آورد ( ملک زاده،1389،ص39 ) . 2-2-11-3 هوش سازمانی روانشناسان هوش های مختلفی را شناسایی کرده اند که بیشتر آنها می توانند در سه گروه دسته بندی شوند . هوش عینی ، هوش انتزاعی و هوش اجتماعی . هوش عینی توانایی درک اشیاء و کارکردن با آنهاست ، در حالی که هوش انتزاعی توانایی در نشانه های ریاضی و کلامی است . اما هوش اجتماعی به روانشناسان کمک می کند تا آن ها بتوانند تشخیص دهند چه کسانی از توانایی درک اشخاص و ایجاد رابطه با دیگران برخوردارند که اولین بار توسط ثراندایک در سال 1920 تعریف شد . هوش هیجانی نیز ریشه در تعریف هوش اجتماعی دارد . 2-2-11-4 هوش اخلاقی هوش هیجانی و هوش شناختی دو مفهوم کاملاً متفاوت هستند . از این منظر هوش اخلاقی نیز هوش ممتاز دیگری است . هوش اخلاقی ، توانایی درک درست از خلاف ، اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آن هاست، به عبارتی هوش اخلاقی ظرفیت ذهنی ما برای تشخیص درست از اشتباه است که با اصول جهانی و همگانی انسان ها نیز سازگار می باشد . گلمن به نقل از لنینیک و کیل به چهار مؤلفه اساسی هوش اخلاقی که برای موفقیت شخصی و سازمانی حیاتی هستند به شکل زیر اشاره می کند( Golman et. al.2007. P41 ) : درستی مسئولیت پذیری دلسوزی و مهربانی عفو و گذشت درستی ، از نشانه های شخص دارای هوش اخلاقی است . زمانی که ما به درستی فعالیت می کنیم رفتار خود را یکنواخت کرده تا منطبق بر اصول انسانی جهانی و همگانی باشد . آنچه را که می دانیم درست است را انجام می دهیم و در راستای اصول و عقایدمان عمل می نماییم . مسئولیت پذیری ویژگی اساسی و کلیدی دیگری از شخص دارای هوش اخلاقی است . تنها شخصی که تمایل به پذیرش مسئولیت اعمال خود و نتایج آن را دارد می تواند مطمئن باشد که اعمالش مطابق با اصول انسانی جهانی و همگانی است . دلسوزی و شفقت حیاتی و مهم است ، زیرا با نشان دادن علاقه به دیگران نه تنها ارتباطات محرمانه ما با دیگران شکل می گیرد بلکه جوی را در دیگران به وجود می آورد که هنگامی که ما به آن بیشتر نیاز داریم با ما مهربان باشند و در نهایت بخشش و عفو و گذشت یک اصل بسیار مهم دیگر است ، زیرا بدون تحمل اشتباهات و داشتن عیب های خودمان ، احتمالاً در جلب دیگران و روابط متقابل با آن ها ، سخت ، خشک و ناتوان خواهیم ماند ( Golman et. al.2007. P41 ). 2-2-11-5 هوش معنوی پس از گسترش مفهوم هوش به سایر قلمروها ، ظرفیت ها و توانایی ها و به خصوص مطرح شدن هوش هیجانی در روان شناسی ، ایمونز سازه ای جدید را با عنوان هوش معنوی مطرح کرد . هوش معنوی مجموعه ای از توانایی ها برای بهره گیری از منابع دینی و معنوی است و هوش معنوی سازه های هوش و معنویت را در یک سازه ترکیب نموده است . در حالیکه معنویت جستجویی برای یافتن عناصر مقدس معنایابی ، هوشیاری بالا و تعالی است ، هوش معنوی شامل توانایی برای استفاده از چنین مـوضوعات است که می تواند کارکرد و سازگاری فـرد را پیش بینی کند و منجـر به تولیدات و نتـایج ارزشمند گردد( رجایی،1389،ص41 ) . 2-2-11-6 هوش فرهنگی هوش فرهنگی به توانایی افراد برای رشد از طریق تداوم یادگیری و شناخت میراث های فرهنگی ، آداب و رسوم و ارزش های گوناگون و رفتار مؤثر با افرادی با پیشینه ی فرهنگی و ادراک متفاوت گفته می شود . ارلی و انگ ( 2004 ) این نوع هوش را به عنوان قابلیت فرد برای سازگاری موثر با قالب های نوین فرهنگی تعریف می کنندو ساختار هوش فرهنگی را به انواع دیگر هوش از جمله هوش عاطفی و اجتماعی مربوط می دانند ( فیاض و نثار احمدی،1385،ص41 ) . هوش فرهنگی دارای هوش عاطفی است و افراد با هوش فرهنگی بالا قادر به نفسیر رفتار دیگران و حتی در صورت نیاز انطباق با رفتار دیگران هستند . مدیرانی با سطوح مختلفی از ; کیفیت فرهنگی با سلائق مختلف ، ممکن است قادر به تفسیر و انطباق با طیف متنوعی از موقعیت های فرهنگی باشند . از این رو بسیاری از مدیران و کارکنان باید میزان هوش فرهنگی و کیفیت آن را بشناسند و در صورت لزوم آن را بهبود بخشند . 2-2-12 هوش رقابتی هوش رقابتی مجموعه ی توصیه های عملیاتی و منتج شده از یک فرآیند سیستماتیک ، شامل برنامه ریزی ، جمع آوری ، تحلیل و انتشار اطلاعات محیط خارجی برای قرار دادن بنگاه در وضعیت رقابتی بر اساس فرصت های توسعه ای پیش روی آن است . هوش رقابتی فرآیند نمایش محیط رقابتی است . این نوع از هوش ، تمام مدیران ارشد سازمانی را قادر به اخذ تصمیم های آگاهانه در مورد همه چیز از تحقیق و توسعه بازاریابی و تاکتیک های سرمایه گذاری تا استراتژی های بلند مدت می نماید . هوش رقابتی مؤثر یک پروسه ی پیوسته شامل جمع آوری قانونی و اخلاقی اطلاعات و انتقال کنترل شده ی هوش عملیاتی به تصمیم گیران می باشد . 2-2-13 تقویت هوش هیجانی در ارتباط با اینکه آیا هوش هیجانی یک توانمندی قابل افزایش و تقویت است یا خیر ، به آرای صاحب نظران این حوزه مراجعه شد که به عقیده ی مایر قسمتی از ظرفیت هوش هیجانی غریزی است و قسمت دیگر حاصل تجارب زندگی است . قسمت اخیر می تواند به وسیله ی کوشش ، تمرین و تجربه پیشرفت یابد . سالووی نیز عقیده دارد هـوش هیجانی عبـارت از یک سری مهـارت ها و قابلیت هـایی است که می تواند هم آموزش داده و هم یاد گرفته شود . گلمن هم بر آن عقیده است که رشد هوش هیجانی از آغاز زندگی شروع می شود و تا بزرگ سالی ادامه می بابد و می توان آن را با آموزش افزایش داد . بار-آن نیز هم سو با گلمن ، سالووی و مایر معتقد است که هوش هیجانی در طول زمان قابل تغییر است و می توان با برنامه ای ویژه آن را افزایش داد . مهارت های هوش هیجانی ابتدا در منزل و با تعامل خوب والدین و کودک شروع می شود . ایجاد محیط امن عاطفی یکی از راه های پرورش هوش هیجانی است . در سازمان ها روش ها و برنامه های مختلفی برای تقویت هوش عاطفی در تعاملات کاری وجود دارد . برنامه های آموزش مهارت های هیجانی از روش های افزایش قابلیت هوش هیجانی به شمار می آید . این آموزش ها شامل برنامه های کنترل خشم و عصابنیت ، همدلی ، تشخیص و به رسمیت شناختن تشابهات و تفاوت های افراد ، اظهار ادب و صمیمیت و تعارف ، اداره ی خود ، برقراری ارتباط ، ارزیابی خطرات ، خودگفتاری مثبت ، حل مسأله و مشکل، تصمیم گیری ، ایجاد هدف ، تعاملات مثبت کاری ، انگیزه در شغل ، درک موقعیت های رفتاری و مقاومت در مقابل فشار گروه مخرب است ( آقایار و شریف درآمدی،1385،ص43 ) . 2-2-14 جمع بندی تئوری های هوش هیجانی به طور کلی در مباحثی که ارتباط با هوش هیجانی مطرح گردید ، آشکار گردید که علاوه بر عوامل عقلانی، عوامل غیر عقلانی وجود دارند که تعیین کننده ی هوش اند و فراتر از هوش منطقی، نوع دیگری از هوش به نام هوش عاطفی نیز وجود دارد که تبیین کننده ی بخش عمده ای از موفقیت افراد در شغل است. این نتیجه ی کلی طی تکامل نظرات اندیشمندان زیادی در قرن گذشته ، حاصل شده است و در نهایت اصطلاح هوش هیجانی با هوش عاطفی ، برای بیان آن به کار برده شده است . علی رغم وجود مدل های متفاوت اشاره شده از هوش هیجانی ، شباهت های آماری و نظری ، بین مفاهیم گوناگون آن ها وجود دارد . در سطحی جامع تر ، تمامی مدل ها قصد فهمیدن و سنجش عناصردخیل در درک و تنظیم هیجانات شخصی خود فرد و دیگران را دارا هستند . تمامی این الگوها ، با این نگاه که مؤلفه های کلیدی معینی برای هوش هیجانی وجود دارد ، موافقند . برای نمونه ، هر سه مدل هوش هیجانی سالووی و مایر ، بار-آن و گلمن ، متضمن آگاهی و درک هیجانات و مدیریت هیجان ها به عناصر کلیدی در وجود یک شخص هوشمند هیجانی هستند . با در نظر گرفتن آنچه در پی آمد می توان گفت که هوش هیجانی بر روی توانایی رسیدگی اثر بخش به هیجان ها تمرکز دارد ، این یک تعریف نسبتاً ساده است که اکثر محققان هوش هیجانی بر روی آن توافق دارند (Mcenrue et al,2009, P.86 ) . در اجراي برنامه هاي هوش هيجاني در سازمان بايد به چند اصل مهم توجه داشت. اين اصول عبارتند از: - مشخص كردن اهداف سازمان به طور واضح؛ - ايجاد پيوند بين آموزش و اهداف سازمان؛ -ارزيابي دقيق كاركنان در برنامه آموزشي براي مشخص ساختن توانايي هاي پايه و نيازهاي فردي آنان؛ - انطباق طرح برنامه آموزشي با توانايي ها و ضعف هاي كاركنان؛ - تهيه و تدوين ساختار جلسه ها؛ - استفاده از تمرين هاي عملي، مطالعات موردي و روش ايفاي نقش؛ - برقراري ارتباط و پيوند بين آموخته ها و تجارب دنياي واقعي كاركنان؛ - فراهم ساختن فرصت هايي براي تمرين آموخته ها؛ - پيش بيني فرصت هاي متعدد براي دادن بازخورد؛ - استقاده از موقعيت هاي گروهي براي ايفاي نقش و مهم ترين رفتارهاي اجتماعي وآموزش آن ها؛ - نشان دادن نيازهاي اختصاصي هر فرد به او به طور خصوصي و محرمانه؛ - فــراهــم ســاخــتن منــابع حمــايتي و تقــويتي بـراي كــاركنان در برنامه طي مـرحله پي گيری Caruso, 2001,p.2)& (Wolff 2-2-15 ویژگی مدیر با هوش هیجانی بارون و بایرن در تحقیقی در سال 1997 به نتایج زیر جهت صفات رهبری دست یافتند. این صفات را می توان مرتبط باخصوصیات هوش هیجانی که به آن می پردازیم یافت(باقرزاده و عیوضی، 1387، ص96). الف) جذب کننده: رهبر باید از ویژگی های میل به پیشرفت، بلند پروازی، انرژی زیاد ،پیگیری و اصرار بر امور و ابتکار عمل برخوردار باشد. ب) صداقت و درستی: رهبر باید از قابلیت اعتماد زیاد در اعمال مسئولیت ها و شخصیت باثبات برخوردار باشد و بصورت باز عمل نماید و صداقت و راستی در پندار، گفتار، و کردارش نمایان باشد. ج) انگیزه ی رهبری: در وجود یک رهبر باید میل به تأثیر گذاری بر دیگران و اعضاء سازمان، برای نیل به اهداف مشترک وجود داشته باشد . به عبارت دیگر انگیزه درونی و بیرونی رهبر است که وی را به حرکت وا می دارد و با عشق و علاقه درجهت اهداف سازمان حرکت می کند و پافشاری می نماید. د) اعتماد به نفس: رهبر باید از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد تا بتواند در دیگران تاثیر بگذارد و با گام هایی بلند و استوار حرکت نماید. او باید نسبت به خود احساس ارزش مند بودن داشته باشد تا اعضاء سازمان برای وی ارزش قائل شوند. او زمانی می تواند با موقعیت های اجتماعی کنار آید و در اظهار عقیده و نظرات خود آسوده خاطر باشد که از عزت نفس بالایی برخوردار باشد و اگر دارای عزت نفس پایینی باشد احساس بی ارزشی نموده و این امر را به سایر جریان ها از جمله محیط کاری، زندگی، و مسائل اجتماعی تعمیم داده و در عملکرد خود تردید و دودلی از خود نشان می دهد و در نتیجه سازمان در تصمیم گیری ها دچار مشکل خواهد شد. رمز نفوذ رهبران بر افراد همين نكته است . رهبران موفق مي دانند چگونه با نفوذ بر قلب هاي افراد ، افكار و اعمال آنها را در جهت اهداف مورد نظر خود به كار گيرند . مي دانيم كه رهبر در سازمان لزوما" مشروعيت خود را از قانون نمي گيرد. قدرت رهبر و نفوذ او بر كاركنان بيشتر به ويژگي هاي شخصيتي او برمي گردد، به همين دليل است كه مديراني كه نقش رهبري را در سازمان به عهده دارند ، در ايجاد تغييرات و تحولات در سازمان ها موفق تر هستند . اهميت هوش هیجانی در محيط كار به دليل ارتباط زيادي است كه بين بلوغ عاطفي رهبران و مديران وجود دارد . توانايي هايي مثل خو د آگاهي، همدلي و عملكرد مالي نمونه هايي از اين بلوغ عاطفي هستند. صاحب نظراني مثل سالووي وگلمن بر مبناي تحقيقات خود چنين بيان مي كنند كه روحيه رهبر و رفتارهاي آن ، تأثيرات به سزايي بر عملكرد كلي سازمان دارد ، چراكه روحيات كاملاً مسري و قابل انتقال به ديگران هستند. از آن جا كه روحيات و رفتارهاي رهبران، محر ك هاي نيرومند موفقيت كاري به شمار مي روند، لذا وظيفه اصلي مديران ارشد (و حتي كار اصلي آنها ) رهبري عاطفي است . كار با هوش هیجانی آگاهي در مورد تناقضات موجود در رويكردهاي سنتي آموزش و يادگيري خودگردان ر ا ارائه مي دهد، همچنين باعث مي شود توسعه رهبري را به همراه داشته باشد. مشخصه هاي هوش هیجانی ديدي كلي درباره بحث بازگشت سرمايه در سازمان ها به هنگامي كه برنامه هاي آموزشي مربوطه براي تأثير روي عملكرد به كار برده مي شود به همراه دارد .گلمن بر اين عقيده است كه سرمايه گذاري روي هوش هیجانی رهبران با برنامه هاي خاص فردي بر روي جو و عملكرد سازماني تأثير دارد . در زمينه همكاري و موفقيت هاي شغلي، همه چيز بستگي زيادي به روابط عاطفي و پيوندهاي انساني دارد . محيط هاي كاري در اين زمان تغييرات پرشتابي دارند ، براي ماندن درعرصه رقابت و كسب مزيت رقابتي مناسب بايد مديران و رهبران سازمان خود را به هوش عاطفي مجهز كنند . همچنين بايد به دنبال نيروهايي باشند كه از اين هوش بهره كافي برده باشند . خلاقيت و نوآوري ، لازمه بقا در دنياي امروز است . براي ايجاد يك محيط خلاق بايد افراد را علاوه بر هوش منطقي به هوش عاطفي مجهز كرد . داشتن بستري از نوآوري در سازمان ها مي تواند تزلزل و خصومت را در سازمان سبب شود، زيرا هر كدام از كاركنان سعي بر اعمال ايده هاي خود دارند و سازمان بايد بتواند بين حجم تغييرات درون سازمان و بيرون از آن تعادل برقرار كند . از طرفي بايد جو سازمان از تشنج به دور ماند و كاركناني كه ايده هاي آن ها اجرا نشده بايد اين مسأله ر ا بپذيرند و با سازمان هماهنگ باشند . نقش رهبري در اينجا ، ايجاد جوي است كه بتواند خصومت را به انرژي خلاق تبديل كند(سرفرازی و معمارزاده،1389،ص65) در سال 1998 گلمن در ديگر كتاب خود تحت عنوان " كاركرد هوش هيجاني " می گوید در محيط كار هوش هيجاني در داشتن عملكرد مطلوب نسبت به ساير قابليت ها از قبيل هوش شناختي يا مهارت هاي فني نقش بارزتري ايفا مي كند ، لذا با پرورش و رشد هوش هيجاني و قابليت هاي آن، هم سازمان و هم كاركنان از مزاياي آن بهره مند مي شوند. تحقيقات نشان مي دهد كه اهميت هوش هيجاني در جهت پيشرفت جايگاه سازما ن ها در حال افزايش است . با استفاده از بهره هوشي مي توان پيش بيني كرد كه چه شغلي مناسب چه فردي است؟ در حالی كه هوش هيجاني مي تواند مسير پيشرفت، شكست يا در جا زدن كاركنان را پيش بيني كند . در سطوح رهبري و مديريت عالي سازمان ، هشتادوپنج درصد از قابليت ها براي كسب موفقيت به هوش هيجاني بستگي دارد تا به ساير توانايي هاي فني و شناختي . به همين دليل ايشان مي گويد: يك فرد فاقد هوش هيجاني حتي اگر بهترين دوره هاي آموزشي را در دنيا ببيند ، نمي تواند يك رهبر سازماني برجسته و موفق باشد . كارگزاران با هوش هيجاني بالا كه در زمينه ارائه خدمات بيمه اي (بيمه عمر، حو ادث، درماني و...) فعاليت مي كنند، در مقايسه با همكاران خود كه از سطح هوش هيجاني كمتري برخوردا رند ، به طور ميانگين دو برابر درآمد كسب مي كنند؛ به عبارتي دو برابر مشتري جذب مي كنند. دوره هاي آموزشي بر مبناي هوش هيجاني در مقايسه با ساير دوره هاي آموزشي بر مبناي غير هوش هيجاني تقريبا هشت برابر ، بازگشت دارند . در واقع، مدیران موفق تأکید بر ارتقای هوش هیجانی و پرورش قابلیت های عاطفی دارند. این مهم نشان دهنـــده اهمیت هوش هیجانی وکاربردآن در سازمان ها است(بابایی ،1384 ،ص37). 2-2-16 رابطه هوش هیجانی و عملکرد بر اساس يافته هاي محقيقن هوش هيجاني ، اغلب كساني كه داراي عملكرد بهترين هستند، داراي هوش هيجاني بالاتري مي باشند، اين در حالي است كه اكثر افرادي كه عملكرد پاييني دارند، به اين علت نيست كه مهار تهاي بين فردي كمتري دارند، ارتباطات كاريشان ضعيف است، اقتدارطلب و جاه طلب مي باشند و يا اينكه با مديريت سطح بالا اختلاف دارند. تعجب آور نيست كه گلمن(1998) مي گويد اهميت هوش هيجاني همزمان با بالاتر رفتن مديران در سلسله مراتب سازماني افزايش مي يابد، چرا كه اهميت ارتباطات سازماني زياد مي شود. در مورد اين كه بهره هوشي به تنهايي نمی تواند پيش بيني كننده عملكرد افراد در شغل خودشان باشد، در سال 1984 تحقيقات هانترها نشان داد كه در بهترين وضعيت، بهره هوشي مسئوليت بیست و پنج درصد تغييرات مي باشد. در سال 1996 نيز اشترانبرگ با بررسي هاي مختلفي كه در زمينه هوش انجام داد به اين نتيجه رسيد كه بهره هوشي مي تواند حداكثر 10 درصد و حداقل چهار درصد مسئول موفقيت افراد باشد كه البته ده درصد واقعي تر به نظر مي رسد . چرنيس(2001) هوش هيجاني را در كارگران و كارفرمايان انداز ه گيري كرده و تأثير آن را در محيط كار بررسي كرده است، نتايج تحقيق آنها نشان داد كه هوش هيجاني، در كارگران رابطه مثبت با عملكرد، تعهد، تمركز بر كار و رضايت مندي حرفه اي داشت و هوش هيجاني در كارفرمايان با رضايت مندي حرفه اي و رفتار اضافه بر نقش، همبستگي مثبت داشت. هر فرد براي ادامه حيات و بقاي نسل خود برنامه هاي خاصي را دنبال مي كند وهر سازمان يا تشكيلاتي براي رسيدن به آمال و مقاصد خود برنامه ريزي جامع و گسترده اي را انجام مي دهد،ودرزمان تكميل و به انجام رساندن اين برنامه ها،هزينه و وقت زيادي را مصروف مي دارد(نجفلوي، 1371 ، ص90). مقصود ازتمامي اين فعاليت ها ،كسب نتيجه و به عبارت ديگر دستيابي به هدف و مقصود خويش است كه در علم مديريت آن را اثربخشي مي نامند(آوارسین و سید کلام،1387، ص119). بار- آن و پاركر(2000) معتقدند كه هوش هيجاني با رضايت شغلي رابطه ي مستقيم و قابل ملاحظه اي دارد و مي تواند باعث بهبود عملكرد شود. نتايج مطالعات دو دهه اخير نشان مي دهد كه مهارت هاي هوش هيجاني عامل اصلي در اثربخشي رهبري و موفقيت شغلي مديران به شمار مي آيد. نتايج تحقیق روزت و سياروچي (2005) در خصوص رابطه هوش هيجاني با عملكرد سازمان از طريق رهبري اثربخش نشان داد كه بين هوش هيجاني با عملكرد رهبري رابطه معني دار وجود دارد . نتايج تحقیق لانگهرن (2004) نشان داد که "چگونه هوش هیجانی مدیران، عملکرد نقاط کلیدی در سازمان را بهبود می بخشد" (عرب و همکاران،1390، ص 2 ). پیشینه تحقیق تحقیق های انجام شده بررسي پيشينه موضوع از ديدگاه تحقيقات محققان داخلي و خارجي در اين بخش با توجه به اهميت تأثیر هوش هیجانی بر عملکرد مالی مدیران شعب بانک ها، مطالعات محققانی که متناسب با رویکرد و چهارچوب تحقیق حاضر بوده است، به تفکیک تحقیقات داخل و خارج از کشور بیان می گردد. 1.باقرزاده و عیوضی در تحقیقی در سال 1387 به بررسی مفهوم هوش هیجانی و تأثیر آن در کارکرد مدیران در سازمان پرداختند. تحقیقات نشان می دهد که در واقع، مدیران موفق تأکید بر ارتقای هوش هیجانی و پرورش قابلیت های عاطفی دارند. این مهم نشان دهنده اهمیت هوش هیجانی وکاربردآن در سازمان هاست، در محیط پویا، پیچیده و متغیر امروزی یکی از مهم ترین مهارت های شخصیتی که می تواند به رهبران و مدیران کمک کند، هوش هیجانی است. توان استفاده از احساس و هیجان خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی در جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایت است. بنابراین تلفیق دانش مدیریتی و توانایی های هیجانی در مدیریت می تواند در سوق دادن افراد به سوی دستیابی به هدف کارساز و مفید باشد(باقرزاده و عیوضی،1387،ص101). 2.دوستار ( 1385 ) در تحقیقی " تبیین مدل تأثیر گذاری هوش هیجانی مدیران بر تعهد سازمانی کارکنان با توجه به نقش سبک های رهبری " را انجام داد . این تحقیق نشان می دهد که رهبران مؤثر از درجه بالایی از هوش هیجانی برخوردار ند . مدیران برخوردار از هوش هیجانی ، رهبران مؤثری هستند که اهداف را با حداکثر بهره وری و کسب رضایت و تعهد سازمانی محقق می سازند .از آن جایی که سبک رهبری به عنوان یک الگوی رفتاری مستمر مدیران نقش تعدیل کننده ای در تعهد سازمانی کارکنان دارد . سؤال اساسی این است که نقش سبک های رهبری ( تحول گرا و تعامل گرا ) در فرآیند تأثیرگذاری مؤلفه های هوش هیجانی مدیران بر تعهد سازمانی آن ها چگونه است . دوستار در این تحقیق با تحلیل آرای صاحب نظران در خصوص جایگاه هوش هیجانی مدیران بر تعهد سازمانی کارکنان برای بررسی نقش سبک های رهبری یک مدل مفهومی طراحی کرد ( دوستار،1385،ص22 ) . 3.سرافرازی و معمارزاده (1389) در تحقیقی عنوان " بررسي تأثير هوش هيجاني بر بهبود كيفيت عملكرد مديران مطالعه موردي: دانشگاه علوم پزشكي استان فارس" را مورد بررسی قرار داده اند. هدف تحقیق بررسي تأثير هوش هیجانی در بهبود كيفيت عملكرد مديران در دانشكده علوم پزشكي استان فارس است. روش تحقيق در اين تحقیق ، توصيفي - پيمايشي از شاخه تحقيقات ميداني مي باشد و با استفاده از نرم افزار spss می باشد، یافته ها نشان می دهد كه بين هوش عاطفي و كيفيت عملكرد مديران رابطه معني داري وجود دارد . همچنين يافته هاي تحقيق بيانگر اين موضوع است كه هوش عاطفي باعث بهبود عملكرد مديران مي شود. هوش عاطفي سبب افزايش قدرت كار فردي و گروهي در افراد، تصميم گيري راحت تر، بهبود روابط با مشتريان، افزايش خلاقيت افراد در حل تعارض ها و مشكلات و افزايش مهارت هاي كار گروهي مي شود . از يافته هاي تحقیق مي توان نتيجه گرفت كه بين هوش عاطفي و كيفيت عملكرد مديران رابطه معني داري وجود دارد(سرافرازی و معمارزاده ،1389). 4. در تحقیقی که توسط جاویدپرور و همکاران در سال (2013) تحت عنوان " رابطه بین هوش هیجانی و عملکرد مدیران در مدارس استان اصفهان " با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای و با استفاده از ابزار اندازه گیری پرسشنامه انجام شد. یافته ها نشان می دهد که بین هوش هیجانی و ابعاد آن و عملکرد مدیران رابطه معناداری وجود دارد(Javidparvar et al,2013,p.5). 5.صنوبر و همکاران (2012) در تحقیقی تحت عنوان " رابطه بین هوش هیجانی مدیران و تجاری سازی نوآوری در مراکز تحقیق و توسعه " که در میان مراکز تحقیقاتی و دارای تحقیق و توسعه فعال در واحدهای تولیدی در استان آذربایجان شرقی و با استفاده از ابزار اندازه گیری پرسشنامه انجام شد.یافته ها نشان دادند که بین چهار بعد هوش هیجانی (خودآگاهی، خود مدیریتی ، آگاهی اجتــماعی و مدیــریت روابط ) و عملـــکرد تجـــاری رابطــه مثبت و معنی داری وجود دارد(et ai. 2012 Sanoubar) . 6. گرکز و مهرورزی (2012) ، در تحقیقی تحت عنوان " رابطه بین هوش هیجانی و عملکرد شرکت ها در بورس اوراق بهادار " ، با استفاده از مدل گلمن (2001) و با استفاده از پرسشنامه استاندارد " هوش هیجانی، مهارت ها و آزمون ها " برای اندازه گیری تأثیر هوش هیجانی و ابعاد آن برعملکرد شرکت های کارگذاری بورس اوراق بهادار پرداختند . نتایج نشان داد که بین میزان هوش هیجانی و عملکرد کارگزاران رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد ( Garkaz and Mehrvarzi,2012,p.11). 7. رحیم و ملک (2010) ، در تحقیقی تحت عنوان " هوش هیجانی و عملکرد سازمانی در بانک های پاکستان " به بررسی رابطه دو متغیر با استفاده از متغیرهای تعدیل گر سن، تحصیلات، سابقه کار ، جنسیت و وضعیت تاهل پرداختند . نتایج نشان می دهد که کارکنان زن بانک از لحاظ احساسی باهوش تر از همتایان مرد ، از لحاظ شرایط سنی زنان و مردان رابطه معکوس با هوش هیجانی و بالاتر بودن سطح تحصیلات منجر به بالاتر بودن هوش هیجانی در افراد می گردد . همچنین افراد راضی تر دارای عملکرد بهتری در سازمان هستند (Rahim & Malik,2010,p.1). 8. در یک تحقیق در سال 2010، شیپلی و همکارانش دریافتند که اعتقاد بر این است هوش هیجانی به یکی از عوامل پیش بینی کننده موفقیت در رهبری و عملکرد شغلی می باشد (Shipley et al.,2010,P.15). 9. بارچارد وهمکاران (2001) ساخته شده با استفاده از نظریه های هوش هیجانی ، به عنوان یک چارچوب، در بررسی نقش توانایی های عاطفی در عملکرد اجتماعی با استفاده از هر دو حالت خود گزارش دهی و اندازه گیری عملکرد واقعی پرداختند. مقدار هوش هیجانی مدیران ارشد در توسعه نگرش مثبت نسبت به کار، رفتار و نتایج آن تاثیر می گذارد. این یافته ها اشاره کرد که هوش هیجانی ممکن است در افزایش نگرش مثبت نسبت به کار، رفتار نوع دوستانه و نتایج مثبت آن، اعتدال در کار و تبادل اطلاعات با همکاران، کار تیمی، تعهد حرفه ای در کار و در نهایت، رضایت شغلی منجر شود barchard ,2001,P7)) . 10. لام و کـــربی (2002) بررسی نمــودند که آیا افراد با هوش هیجانی بالاتر عملکرد بهتری دارند؟. این مطالعه نشــــان داده شده است که هـــوش هیجانی کل در درک، فهم و سازماندهی احساسات در هر فرد منحصر به فرد است ونشان داد که مردم با هوش هیجانی بالاترعملکرد بهتر است (Lam & Kirby.2002) . 11.کاوودباچ و هنسن (2007) در تحقیقی تحت عنوان " نقـــش هوش هیجانی بر عملکرد تیم پرستاری" نشان دادند که عملکــرد گروه های پرستاری تحت تأثیر سازه های هوش هیجانی خصوصا" احساسات می باشد . نتایج تأثیر مثبت هوش هیجانی بر عملکرد گروه را نشان می دهد.به طوری که کیفیت عملکرد گروه را بالا می برد. (Quoidbach & HansennE.2007) 10.آگنولی و همـــکارانش(2012) در تحقــیقی تحت عنوان " تعـــامل بین هــــوش هیجانی و توانایی شناختی در پیـــش بینی عملکرد تحصیلی " ، نشان دادند که هوش هیجــانی توانائی پیش بینی عملکرد را دارد(Agnoli et al.2012) 12.نتایج تحقیقات گلمن ( 1995 ) نشان می دهد مدیری که از هوش هیجانی زیادی برخوردار باشد و از نظر فنی تجربیات لازم را داشته باشد ، با آمادگی بیشتری نسبت به دیگران به رفع مشکلات و ضعف های گروهی در سازمان خواهد پرداخت (Fahim Dvin.1386.P73 ) . 13.کوپر و سواف ( 1997 ) گزارش نموده اند ، کسانی که از احساساتشان به طور موثری استفاده می کنند می توانند به موفقیت های شغلی بیشتری دست یابند . همچنین ، نگرش ها و رفتارهایی که از طریق هوش هیجانی متأثر می شوند از جمله تعهد عاطفی و رفتار شهروندی سازمانی ، از نقاط تمرکز این تحقیق بوده است ( Cooper & Sawaf,1997, P.64 ) . منابع منابع فارسی 1- ابزري ، مهدي . رنجبریان ، بهرام . فتحی ، سعید . قربانی، حسن ، 1388 ، "تأثیر بازاریابی داخلی بر- بازارگرایی و عملکرد سازمانی در صنعت هتلداري"، ،چشم اندازمدیریت،شماره 31 ،ص ص 25-42. 2-ابونوری،اسمعیل.سپانلو، هادی، 1384 ،" تجزیه و تحلیل آثار عوامل درون سازمانی بر جذب سپرده بانکی"، دانشور،شماره14، ص1-15. 3-اخوان ، پيمان ، 1383 ، الگو برداري ، ماهنامه تدبير ،فروردين ، شماره 143 4- آرمسترانگ ، مایکل ، 1385 ،"مدیریت عملکرد راهبردي کلیدي و راهنماي عملی" ، ترجمه :سعید صفري ، انتشارت جهاد دانشگاهی. 5-آذر ، عادل و مؤتمني ، عليرضا ، 1383 ، اندازه گيري بهره وري در شركت هاي توليدي به وسيله مدل (DEA)، دو ماهنانه علمي – پژوهشي دانشگاه شاهد، دي ماه ، سال يازدهم ، شماره 8،ص44. 6-آذر،عادل . مومنی،منصور . 1384 ، آمار و کاربرد آن در مدیریت ، انتشارات سمت، تهران ، چاپ هشتم ، جلد دوم. 7-استوار،صغرا و امیرزاده خاتونی،ماندانا ،1387 ،"بررسی رابطه میان هوش هیجانی ، رضایت شغلی و تعهد سازمانی در کارکنان کارخانه بخش خصوصی در شهر شیراز"،فصلنامه رهیافتی نو در مدیریت آموزشی،سال اول،شماره دوم. 8-آقایار و شریف درآمدی،پرویز،1385،" هوش هیجانی ، کاربرد هوش هیجانی در قلمرو هیجان "،انتشارات سپاهان اصفهان . 9-اكبرزاده، نسرين. (1383) ، هوش هيجاني (ديدگاه سالوي و ديگران) ،چاپ اول، انتشارات فارابي. 10-الوانی،مهدی،دده بیگی،مینا،1386،"تاثیر آموزش هوش عاطفی بر کیفیت خدمات شعب بانک ملت"، فصلنامه علوم مدیریت ایران،سال دوم،شماره 7،ص29-1. 11.بابایی،محمدعلی .،"تاثیر هوش عاطفی بر اثربخشی مدیران"، 1384، تدبیر، شماره 166، ص 36-39. 12-بابائی،محمدعلی .شفائی،نازنین،1391، "بررسی رابطه میان بهره گیری از فرصت های فناوری و عوامل موثر بر آن با عملکرد مالی سازمان از دیدگاه مدیران شعب در بانک ها "، چشم اندازمدیریت بازرگانی، شماره 12، صفحه 171- 188. 13-برادبری، تراویس،1384،" هوش هیجانی "،ترجمه مهدی گنجی، انتشارات ساوالان تهران 14-برادران حسن زاده،رسول. نژاد ايراني،فرهاد. لطف اللهي حقي،ماهرخ ، 1388 ،" بررسي تطبيقي تاثير معيارهاي عملكرد مالي بر تصميم گيري مديران بانك ها دولتي و غيردولتي( با استفاده از تكنيك تحليل سلسله مراتبي)" ، فراسوي مديريت، سال سوم ، شماره 11،ص ص 211-185. 15-پاشاشریفی،حسن،1384،"مطالعه مقدماتی نظری هوش چندگانه گاردنر، در زمینه موضوع های درسی و سازگاری دانش آموزان"،فصلنامه نوآوری های آموزشی،سال چهارم،شماره 11 . 16-جهانیان، رمضان،1390، " بررسي رابطه بين هوش هيجاني و مديريت تعارض در مديران" ، (پژوهشگر)فصلنامه مديريت، سال هشتم. 17- جمالی، فریبا ،1381، "بررسی رابطه نگرش مذهبی، احساس معنابخش بودن زندگی و سلامت روان در دانشجویان دانشگاه‌های تهران". پایان‌نامه. (کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی. دانشگاه الزهراء. 18-حافظ نیا، محمدرضا ، 1382 ، "مقدمه اي بر روش تحقیق در علوم انسانی" ، انتشارات سمت . 19- حسن‌زاده ، رقيه ،1391، "رابطه بين كارآفريني سازماني و عملكرد شركت‌هاي عضو سازمان بورس اوراق بهادار تهران" ، پايان‌نامه كارشناسي ارشد ، دانشگاه آزاد اسلامي واحد رشت. 20- حسن زاده.رمضان،1386،"انگیزش و هیجان"،انتشارات ارسباران تهران. 21- حسینی،سید محمود. محمدي،امیرسالار. پیشوایی ،میرسامان ، 1389 ،" راهبرد زنجیره تأمین و . انتخاب سامانه تولید"، مطالعات مدیریت راهبردي، شماره 2، - ص ص 112. 22- حسینی، فاطمه،1383، "درباره هوش هیجانی چه می دانید؟ "روزنامه همشهری،سال دوازدهم،شماره29 23- خاکی ، غلامرضا . .1387 ،" روش تحقیق در مدیریت" ، انتشارات بازتاب . 24- خائف الهی، احمد علی و دوستار ،محمد،1382 ، "ابعاد هوش هیجانی"، مدیریت و توسعه، شماره18، ص62-52 25- خسروي ، مهدي ،1390،" balance score cart"، به نقل از كاپلان و نورتون. 26- داوود باقر زاده، زهرا عیوضی.، " هوش هیجانی: ابزاری برای مدیران"،پرتال جامع علوم انسانی، ص 1-15. 27-دانشفرد،کرم اله. وحدانی، کاوه.آغاز،عسل،1389، " بررسي نقش پياده سازي كارت امتياز متوازن در بهبود عملكرد سازمان"، فصلنامه،شماره 4،سال2،ص55-72 رهبري و مديريت آموزشي 28- دكتر اكبر اعتباريان، علي اميد پناه، 1387، " رابطه ي هوش هيجاني و رضايت شغلي"، انديشه و رفتار، دوره ي دوم، شماره ي تابستان. 29-دوستار،محمد،1385،"تبیین مدل تاثیر گذاری هوش عاطفی مدیران بر تعهد سازمانی کارکنان با توجه به نقش سبک های رهبری"،رساله ی دوره ی دکتری،دانشکده ی علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس . 30-دهکردی،مهناز،1386،"شناسایی و مقایسه ی ترکیب های سه گانه ی سنخ های جنسیتی زنان شاغل شهر اهواز و شوهرانشان از لحاظ بهداشت روانی ، رضایت زناشویی و هوش هیجانی"،پایان نامه دکتری در رشته علوم تربیتی،دانشگاه شهید چمران اهواز . 31-رابینز، استیفن ،1385 ، "رفتار سازمانی" ، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی،چاپ نهم . 32-راد ، سید سعید . خواجه ئیان ، داتیس.اعظمی، امیر ،1389، "بهبود عملکرد در مدیریت بازار با استفاده از هوش هیجانی" ، پژوهشنامه علوم اجتماعی، شماره 64،صفحه 155-184. 33-رستمی، محمدرضا. قاسمي، جواد. اسكندري، فرزانه،1390،" ارزيابي عملكرد مالي بانكهاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار"،مجله حسابداري مديريت،سال چهارم ، شماره هشتم ، بهار 34-رجایی،علیرضا،1389،"هوش معنوی . دیدگاهها و چالش ها"،فصلنامه پژوهشنامه تربیتی،شماره؟ 35-رحیمی، غفور ،1385، " ارزیابی عملکرد و بهبود مستمر سازمان"، مجله تدبیر، شماره 173. 36-رضائیان، علی. کشته گر، عبدالعلی،1387،" بررسی رابطه بین هوش هیجانی و تعهد سازمانی " ، پیام مدیریت، شماره 27،صفحه 27 -39. 37-روستا ، احمد . ونوس،داور.ابراهیمی، عبدالحمید، 1380 ،"مدیریت بازاریابی" ،چاپ پنجم ،انتشارات سمت . 38-رهنورد، فرج اله.جویبار، منوچهر،1387، " مقايسه هوش هيجاني در ميان سطوح سه گانه مديريت"، پیام مدیریت، شماره 26، ص101-118.  39-رياضت فرهاد،1381،" ارزيابي عملكرد بانك ها از طرح تا عمل"،صنعت بانک،پیاپی 19، صص 135-168. 40-سادات خشوعی،مهدیه،1387،"رابطه بین هوش هیجانی و شوخ طبعی در دانشجویان دانشگاه"،مطالعات تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد. 41-سایمونز، رابرت، 1385 ،" نظام هاي کنترل و سنجش عملکرد براي اجراي استراتژي"،مترجم:مجتبی اسدي، گروه پژوهشی صنعتی آریانا . 42-سبحانی نژاد،مهدی و یوزباشی،علیرضا،1387،"هوش هیجانی و مدیریت در سازمان"،نشر یسطرون تهران 43- سرافرازی، مهرزاد.، معمارزاده، غلامرضا،1389، " بررسی تأثیر هوش هیجانی بر بهبود کیفیت عملکرد مدیران مطالعه موردی: دانشگاه پزشکی استان فارس"، پژوهشنامه   ، شماره 64،ص 59-120. 44-سرمد ، زهره .عباس بازرگان،عباس. حجازی، الهه،١٣٩٢, " روش های تحقیق در علوم رفتاری " ،ويرايش اول, چاپ بيست و پنجم. 45-سکاران ، اوما، 1390 ،"روش هاي تحقیق در مدیریت" ، مترجمان : صائبی و شیرازي ، موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزي 46- سيد جوادين، سيدرضا ، 1386 ، "بررسي تأثير هوش هيجاني بر عملكرد كاركنان در سازمان تأمين اجتماعي"، سومين كنفرانس ملي مديريت عملكرد. 47-شامرادلو، مهران ، 1383 ،"مقايسه نقش هوش هيجاني و هوش شناختي در پيش بيني پيشرفت تحصيلي دانش آموزان پيش دانشگاهي شهر تهران"، پايان نامه كارشناسي ارشد ، دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي، دانشگاه شهيدبهشتي. 48- صادق ملكي آوارسين ، ميرمحمد سيد كلان ،1387، "بررسي رابطه بين هوش هيجاني و اثربخشي اعضاي هيأت علمي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد پارس آباد مغان" ، فصلنامه رهبري و مديريت آموزشي ، دانشگاه آزاد اسلامي واحدگرمسار ، سال دوم، شماره 2، تابستان ، 132 – ص ص 1 49-صالحی ، مرتضی. نیکوکار، غلامحسین. محمدی، ابوالفضل. تقی نتاج، غلامحسن،1390،" طراحي الگوي ارزيابي عملكرد شعب بانك ها و مؤسسات مالي و اعتباري"، مدیریت بازرگانی، دوره3،شماره7، ص 127-149. 50- طايي،محمدرضا،1389، ارزيابي عملكرد و بهبود مستمر سازمان،دانشگاه صنايع و معادن ايران. 51-طبری،مجتبی.آراسته،فرزاد.، 1387، " ارزيابي عملكرد با رويكرد كارت امتيازي متوازن"، (پژوهشگر) فصلنامه مديريت، سال پنجم، شماره 12 ، زمستان ،ص12-20 52- طبری، مجتنی.، قربانی، مهرناز. ، 1388، "نقش هوش هیجانی بر شیوه تصمیم گیری مدیران "، پژوهشگر فصلنامه مديريت، سال ششتم، ويژه نامه 16،. 53-عباسقلیپور، محسن.، 1389، "عوامل مؤثر بر بهبود عملكرد بانك ها"، شماره 106، بانک و اقتصاد، ص 24-29. 54-عفتی داریانی ، محمد علی ، 1386 ، "مدیریت عملکرد با نگاهی به ارزیابی عملکرد دستگاههاي اجرائی" ، موسسه توسعه و بهبود مدیریت . 55- فتحی ، سعید ،1386، "تببین الگوي عوامل مؤثر بر اندازه گیري ارتباط بین فن آوري اطلاعات و عملکرد مالی ، شرکت‌هاي تجاري" ، رویکردي فرا تحلیلی رساله دکتري ، دانشگاه تربیت مدرس 56- فهیم دوین،حسن،محمدامیر تاش،علی،کریمی،یوسف و هادوی،فریده،1386"رابطه هوش عاطفی با راهبردی های مدیریت تعارض بین مدیران آموزشی و اجرایی دانشکده تربیت بدنی دانشگاههای کشور و ارائه الگو"،فصلنامه حرکت،شماره32،ص216-201 57-فیاض،مرجان و نثار احمدی،هدی،1385،"هوش فرهنگی ، نیاز مدیران در قرن تنوع"،ماهنامه تدبیر،سال هفدهم،شماره172 . 58-قورچيان نادرقلي,محمدخاني کامران،1389،" رهبري دانشگاهي مبتني بر هوش عاطفي و اثربخشي هيات علمي"، مديريت فرهنگي تابستان; 4(8):121-137. 59- كاپلان، رابرت و نورتن، ديويد، 1388، "دستاورد اجرا"، عاطفي، محمدرضا، تهران، چاپ اول، انتشارات گروه ناب. 60- كاظمي، بابك و ابطحي، سيدحسين ، 1379 ، "بهره وري" ، انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني. 61- كريمي ،1385، "تورج مدل های نوین ارزیابی عملکرد سازمانی" ، ماهنامه تدبیر-سال هفدهم،شماره 171،ص ص 22- 27. 62- كلانتري ،صمد و رباني ، رسول و هزار جريبي ، جعفر ،1389 ،"بررسي ميزان كارآفريني دانش آموختگان در عرصه نشريات و مطبوعات" ، دانش‌نامه علوم اجتماعي،شماره 23، ص ص 171-189. 63- کورنگ بهشتی، سیامک.، 1381،" ظایف مدیران مالی بانک ها"، پژوهش های مدیریت راهبردی، شماره 28 و 29، ص 133-137. 64-كيوان لو . فهيمه ، كوشان . محسن ، سيد احمدي . محمد .،1389،" رابطه هوش هيجاني و سبک رهبري." ، ﻣﺠﻠﻪ داﻧﺸﮕﺎه ﻋﻠﻮم ﭘﺰﺷﻜﻲ و ﺧﺪﻣﺎت ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ درﻣﺎﻧﻲ ﺳﺒﺰوار. دوره. 1،. ﺷﻤﺎره 18 ، ص 47-54 . 65- گلمن ، دانیل . ترجمه : پارسا، نسرین .، 1380، "هوش هیجانی(توانايي هاي محبت كردن ومحبت ديدن) " ، تهران ، انتشارات رشد . 66-گلمن،دانیل، لنینیک،داگ و کیل،فرد،2007،"هوش اخلاقی ، بالابردن عملکرد تجاری و موفقیت رهبری"،ترجمه؟،انتشارات دانشگاه وارتون. 67- محمد عرب ، حجت زراعتي ، حسين شعباني نژاد ، مسعود غلامعلي لواساني ، علي اكبري ساري ، مهدي ورمقاني،1390 ،" بررسي ميزان هوش هيجاني مديران و ارتباط آن با عملكرد آنان در بيمارستانهاي منتخب خصوصي و دولتي شهر تهران"، فصلنامه بیمارستان، سال دهم، شماره2 ،تابستان ، شماره مسلسل 37. 68-مختاري پور، مرضيه و سيادت، سيدعلي و اميري، شعله ، 1386 ،" بررسي رابته بين هوش هيجاني وبازدهي هاي رهبري ( مدل برنارد باس) مديران گروه هاي آموزشي در دانشگاه اصفهان"،پايان نامه كارشناسي ارشد چاپ نشده، دانشگاه اصفهان 69- مختاري پور، مرضيه.، سيادت، سيدعلي.،1384،".مدیریت و رهبری با هوش هیجانی" . تدبیر ، شماره166.صفحه 18-20 70- ملك زاده، غلامرضا، 1389 ، "هوش سازماني. ابزاري قدرتمند در مديريت شركتهاي دانش محور"، فصلنامه تخصصي ، پاركها و مراكز رشد فناوري، شماره 22 71- مؤتمنی ، علیرضا . جوادزاده ، محمد .تیزفهم ، مهدي ،1389، " ارزیابی عملکردراهبردي بانک ها"، مطالعات مدیریت راهبردی ، صفحه 141-159 . 72-ناظم، فتاح.، لاجوردی، آژند.، 1390، "بررسی رابطه هوش هیجانی مدیران و مدیریت دانش در صنعت نفت" ،مدیریت آموزشی، سال3،شماره2،پیاپی10. 73- نجفلوي ،محمد ، 1371 ،" بررسي ارتباط ميان كاركنان از اهداف موسسه وكارايي آنان"، دانش مديريت، شماره 18 ، ص 90 74- نصرآزاداني، بهروز، مالكي‌پور، احسان، شيخ‌بهايي، حسين،1389، "چالش‌هاي برنامه‌ريزي راهبردي در شهرداري‌ها (شهرداری اصفهان و سازمان‌های وابسته) "، مشهد، دومين كنفرانس مديريت و برنامه‌ريزي شهري 75-ودادی ، احمد ، صفرزاده ، حسین ، احمدپور ، مهین ،1388 ، " هوش هيجاني و تعهد سازماني مديران"، مجله مدیریت کسب و کار ، شماره 2 ، تابستان. 76-هدایتی،ع.کلهر،ع.، 1383،" عملیات بانک داری2"،تهران، انتشارات موسسه بانکداری. 77-هادی زاده مقدم،اکرمو فرجیان،مرجان،1387،"بررسی تاثیر گذاری هوش عاطفی بر رفتار شهروندی سازمانی کارکنان با لحاظ کردن نقش تعهد عاطفی"،پیام مدیریت،شماره28،صفحه128-103 منابع انگلیسی 1- Agnoli, Sergio., Mancini, Giacomo., Pozzoli, Tiziana., Baldaro, Bruno., Maria Russo, Paolo., Surcinelli, Paola.,2012,” The interaction between emotional intelligence and cognitive ability in predicting scholastic performance in school-aged children”, Personality and Individual Differences 53 ,660–665. 2- Barchard, K.A. & Hakstian, A.R.,2001, ”The Relation of Emotional Intelligence to Traditional Cognitive and Personality Variables”. Paper presented the June 2001 Annual Convention of the Canadian Psychological Association, Ste-Foy, Quebec. 3-Bradley, P., 1996, ”A performance measurement approach to the reengineering of manufacturing enterprises”, in CIMRU., NUI Galway: Ireland. 4-Bar-on,R,2000, ” Emotinal and social intelligence : insights from the emotional Quotient Inventory,In R. Bar-On & J.D.A.Parker (Eds) ”,The handbook of emotional intelligence],(pp363-388).San Francisco:Jossy-bass. 5-Cao, Mei. Zhang, Qingyu,2011,” Supply chain collaboration: Impact on collaborative advantage and firm Performance”, Journal of Operations Management 29 ,163–180. 6-Caruso, D. R,.&Wolff, C.,2001, ”Emotional intelligence in the workplace .In the emotional intelligence in everyday life: A Scientific inquiry” . Edited by: Joseph Ciarrochi , Joseph .P.Forgas,. &John D. Mayer psychology press. 7-Cavalluzzo, Ken S. Ittner, Christopher D., 2004,” Implementing performance measurement innovations: evidence from government “,Accounting, Organizations and Society 29 ,243–267. 8-Cho, Dong Won. Lee, Young Hae. Ahn, Sung Hwa. Hwang, Min Kyu. ,2004,” A framework for measuring the performance of service supply chain management, Computers & Industrial Engineering 62, 801–818. 9- Ciarrochi,.Smith, L., J., &Heaven, P. C. L. , 2008, ”The Stability And Change Of Trait Emotional Intelligence, Conflict Communication Patterns, And RelationshipSatisfaction: A One-Year Longitudinal Study”. Personality And Individual Differences, NO.45,P. 738–743. 10- Cleveland, Emily Sutcliffe., 2014,” Digit ratio, emotional intelligence and parenting styles predict female Aggression”, Personality and Individual Differences 58 ,9–1. 11-Cooper,R.K.,& Sawaf,A.,1997, ”Executive EQ : emotional intelligence in leadership angorganizations”,New York : Grosset/Putnam. 12-Day .Arla L. , Carroll .Sarah A. ,2004, ”Using An Ability-Based Measure Of Emotional Intelligence To Predict Individual Performance”, Group Performance, And Group Citizenship Behaviours, Personality And Individual Differences 36 ,P.1443–1458. 13-Cooper,R.K., Sawaf,A. ,1997,” Executive EQ: Emotional Intelligence in Leadership and Organizations”,New York,Grosset,P 61-69. 14-Garkaz. Mansour, Mehrvarzi. Morteza, 2012,” Examining The Relationship Between Emotional Intelligence And Brokerage Firms Performance In Tehran Stock Exchange”, International Research Journal Of Applied And Basic Sciences, Vol., 3 ,NO.(4), P.886-890, 15-Ghalayini, A.M., Noble, J.S. and Crowe, T.J. ,1997, ”An Integrated Dynamic performance Measurement system for Improving Manufacturing competitiveness”, International Journal of Production Economics, Vol.48,pp.207-25 16- Goleman, D. ,1998, ”Working with the Emotional intelligence”. A Bantam Book. 17-Golman,D.,1995, ” emotional intelligence”,New York,NY: Bantam books. 18-Gonzalez . B ,etal ,2005 , ” Cultural vs . Opevational Market Orientation and Objective vs . Subjective performance : pevspective of production and operations ” . industrial Marketing Management , vol . 34 , pp.797-829 19- Hedland,J.& Stenberg,R.I,2001,2001, ”Too many intelligence ? intergrating social, emotional intelligence”, San Francisco:Jossy-bass. 20-Javidparvar. Leila, Agha Hosseini. Taghi, Berjisian. Rasoul, 2013,”The Relationship Between Emotional Intelligence And Leadership Performance In Primary Schools Managers Of Isfahan”, International Journal Of Scientific And Research Publications, Volume 3, Issue 8, ISSN 2250-3153. 21-Kaplan, R.S. and Norton, D.P. ,1992, ”The Balanced scorecard: Measures that Drive performance ”, Harvard Business Review, January-February, pp.71-9 22-Kooker,B.M,Shoultz,J. and Codier,E.,2007, ” Identifying Emotional Intelligence in Professional Nursing Practice” Journal of Professional ursing,Vol.23.No1.pp30-36 23- Lam, Laura Thi., Kirby, Susanl., 2002,” Is Emotional Intelligence an Advantage? An Exploration of the Impact of Emotional and General Intelligence on Individual Performance”, The Journal of Social Psychology, 2002, 142(1), 133–143. 24-Li .Suhong, Bhanu Ragu-Nathanb, T.S. Ragu-Nathanb, S. Subba Raob‚ 2006, ” The Impact Of Supply Chain Management Practices On Competitive Advantage And Organizational Performance”‚ The International Journal Of Management Science- Omega 34 ,Pp. 107 – 124 25- Lin C.‐Y., Kuo, T.‐H., 2007,”The Mediate Effect Of Learning And Knowledge On Organizational Performance”, Industrial Management & Data Systems , 107(7),Pp.1066‐1083. 25-Lyons. Joseph B., Schneider. Tamera R., 2005,” The Influence Of Emotional Intelligence On Performance”, Personality And Individual Differences, NO. 39 ,P. 693–703. 26- Mansour Garkaz , Morteza Mehrvarzi ,2012, ” Examining the Relationship between Emotional Intelligence and Brokerage Firms’Performance in Tehran Stock Exchange” , International Research Journal of Applied and Basic Sciences. Vol., 3 (4), 886-890, Available online at http://www. irjabs.com 26-Mayer,J.D., & Salovey,P.1997, ” What is emotional intelligence”?,Basic Bokks , NewYork .pp3-31 27- Mayer,J.D., & Salovey,P.,Caruso,D.R.2000," emotional intelligence as Zeitgeist as personality,and as a Mental sbility,In Bar-On,Parkre،J.D(eds),hand book of emotional intelligence, Sanfiranciso : Jossey-bass 28-  Mcenrue Mary Pat, Groves S. Kevin, Shen Winny,2009,  Emotional Intelligence Development: Leveraging Individual Characteristics, Jornal Of Management Development, Vol. 28 No.2, Pp 150-174 29-MüNevverÇetin, Melisa ErdilekKarabay, Mehmet NaciEfe, 2012 ,” The Effects Of Leadership Styles And The Communication Competency Of Bank Managers On The Employee’s Job Saticfaction: The Case Of Turkish Banks”, Procedia - Social And Behavioral Sciences , No.58 ,P. 227 – 235. 30-Nasser Sanoubar , Alireza Fazlzadeh , Salmani beshak , Kazem Rezaei , 2012 , ”SURVEY OF THE RELATION BETWEEN MANAGERS’ EMOTIONAL INTELLIGENCE AND COMMERCIALIZATION OF INNOVATION , INTERDISCIPLINARY JOURNAL OF CONTEMPORARY RESEARCH IN BUSINESS COPY RIGHT ” Institute of Interdisciplinary Business Research 752 NOVEMBER 2012 VOL 4, NO 7 31- Olarararrieta.S & Fridman.R,2008,”Market Orientation ,Knowledge-Related Resource & Firm Performance/Journal Of Business Research/Vol:61/Pp623-630. 32-Panigyrakis.G&Theodoridis.P,2007,”Market Orientation & Performance: An Emperial Investigation In The Retail Industry In Greece “, Journal Of Retailing &Customer Service,Vol:14,Pp.134-149. 33- Petrides, K. V., & Furnham, A. ,2001, ”Trait emotional intelligence: psychometric investigation with reference to established trait taxonomies”. European Journal of Personality, Vol.15, pp. 425-448.Retrieved fromhttp://www.ioe.ac.uk. 34- Petrides, K.V. , Norah Frederickson, Adrian Furnham. ,2004,” The role of trait emotional intelligence in academic performance and deviant behavior at school”, Personality and Individual Differences 36 ,277–293. 35- Quoidbach, Jordi ., Hansenne, Michel., 2009,” The Impact Of Trait EMOTIONAL INTELLIGENCE ON NURSING TEAM PERFORMANCE AND COHESIVENESS”, Journal Of Professional Nursing, Vol 25, No 1 (January–February),: Pp 23–29 36-Rahim.Saddam Hussain , Malik. Muhammad Imran, 2010,” Emotional Intelligence & Organizational Performance: (A Case Study Of Banking Sector In Pakistan)”, International Journal Of Business And Management, Vol. 5, No. 10.P.191-197. 37- Rahim, S. H.,And Malik, M. I. ,2010, “Emotional Intelligence and Organizational Performance:(A CaseStudy of Banking Sector in Pakistan) “International Journal of Business and Management, Vol. 5,No. 10 38-Sanoubar. Nasser, Fazlzadeh. Alireza, Beshak. Salmani, Rezaei. Kazem, 2012,” Survey Of The Relation Between Managers’ Emotional Intelligence And Commercialization Of Innovation”, Interdisciplinary Journal Of Contemporary Research In Business, Vol 4, No 7,P.752-762. 39- Santrock, John w. ,2001, Educational Psychology, mc Graw. Hill Stern R. (2000). Social and emotional learning: what is it? How can we use it to help our children? From http://www.about our kids.org/articlese social emotional.Htm1 40-Sanchez-Ruiz .Maria-Jose, Mavroveli.Stella, Poullis.Joseph, 2013,” Trait Emotional Intelligence And Its Links To University Performance: An Examination” ,Personality And Individual Differences 54 , P. 658–662. 41- Schneider, Tamera R. , Joseph B. Lyons, Maria Williams,2005,” Emotional intelligence and autonomic self-perception: Emotional abilities are related to visceral acuity”, Personality and Individual Differences 39 ,853–861. 42- Shipley, N.L., Jackson, M.J. & Segrest, S.L. ,2010, ”The Effects Of Emotional Intelligence, Age, Work Experience, And Academic Performance”. Research In Higher Education Journal (9), 1-18. 43- Sin.L & Tse.A.C,2005,”An Analysis Of The Relationship Between Market Orientation & Business Performance In The Hotel Industry”,Hospitaly Management,Vol:24,Pp.555-557. 44-Singh.S&Ranchod.A,2004,”Market Orientation & Customer Satisfaction”, Journal Of Industrial Marketing Management,Vol:33,Pp.135-144. 45-Tangen .Stefan, 2004, ”Performance measurement: from philosophy to practice”, International Journal of Productivity and Performance Management, Vol. 53 Iss: 8, pp.726 – 737 46-Taylor .C.R , Et Al ,2008,”Does Having A Market Orientation Lead To Higher Levels Of Relationships & Business Performance? Evidence From The Korean Robotics Industry “, Industrial Marketing Management/Pp1-8. 47- Van Rooy David L., Alonso ,Alexander., Viswesvaran., Chockalingam,2005,” Group differences in emotional intelligence scores: theoretical and practical implications”, Personality and Individual Differences 38 ,689–700 48- Wagner .Stephan M. , Grosse-Ruyken .Pan Theo , Erhun. Feryal .,2012, ”The Link Between Supply Chain Fit And Financial Performance Of The Firm”,Journal Of Operations Management, Volume 30, Issue 4, Pages 340–353. 49- Weisinger.H. ,1998.,” Emotional intelligence at work. The untapped edge for success san Francisco: jossey –Bass” 50- Wong, C. S. & Law, K. S. ,2004, ” The Effects of leader and follower Emotional Intelligence erformance and attitude: An Explanatory study”. The leadership quarterly, 13, 3, 243-274 . مباحث نظری کانون کنترل سلامت منبع کنترل مفهوم منبع کنترل که نخستین بار به وسیله راتر مطرح شد در مطالعات مربوط به انگیزیش به گونه‌ای فزاینده‌ای اهمیت نظری و عملی به دست آورده است. نظریه یادگیری اجتماعی که مفهوم منبع کنترل از آن مایه می‌گیرد عبارت است از این که شخص در برابر یک موفقیت با انتظاراتی روبرو می‌شود که نتایج احتمالی رفتارهای ممکن او را در بر می‌گیرد. این انتظارات مبتنی بر تجارب گذشته فرد هستند. بنابر نظریه راتر احتمال رفتاری معین به گونه‌ای قانونمند با توجه به انتظارات فرد نسبت به نتایج آن رفتار فرق می‌کند. کنترل یعنی توان هدایت یا اعمال قدرت یا بازداری رفتار خود یا دیگران. احساس کنترل داشتن احساس مطلوبی است که در بهداشت روانی فرد نقش مهمی‌بازی می‌کند حتی اگر این احساس توهمی‌بیش نباشد (کریمی، 1374). محققان در مورد توانایی فرد در کنترل محیط از دیدگاه‌های مختلف و تحت عناوین گوناگون سخن گفته‌اند مانند رقابت، شایستگی، تفوق طلبی، درماندگی و نومیدی همه به نوعی در توصیف اینکه فرد تا چه درجه‌ای قادر است حوادث و رویدادهای مهم زندگی خود را کنترل کند به کار رفته است از دیدگاه روانشناسان واژه کنترل دارای دو معنای عمومی است: الف) کنترل تجربی که نوعی متدولوژی علمی است و در محدوده تجربیات علمی عمل می‌کند. ب) کنترل به عنوان یک متغیر رفتاری یا به طور روشن تر توانایی تاثیرگذاشتن و دستکاری محیط در نظر گرفته می‌شود (پودات، 1375). به طور کلی مقصود از کنترل درونی این است که شخص رویدادهای خاص را از رفتار یا ویژگی‌های نسبتاً پایدار خود می‌داند از سوی دیگر کنترل بیرونی این است که شخص نوعی تقویت منفی یا مثبت را که به دنبال رفتار خاصی آمده معلول رفتار خود ندانسته، بلکه آن را نتیجه تصادف و اتفاق و شانس تلقی می‌کند. یا آن را به نفوذ افراد قدرتمند نسبت می‌دهد و با پیش کشیدن عوامل محیطی امکان پیش‌بینی آن را نفی می‌کند (آناستازی ، 1364). به عبارت دیگر منبع کنترل درونی به این معنا است که تقویت و تنبیه‌هایی که شخص دریافت می‌کند حاصل تلاش و تدابیر شخص هستند. منبع کنترل بیرونی به این معنا است که تقویت شخص به سبب نیروهای بیرونی ورای کنترل او می‌باشند (صبوری، مقدم، 1376). کسی نمی‌تواند از یک شخصیت درونی که کاملاً مستقل از محیط است صحبت کند و همچنین نمی‌تواند روی رفتار به عنوان پاسخ خودکار نسبت به مجموعه‌ای عینی از محرک‌های محیطی تکیه کند. برای فهم رفتار یک فرد ترجیحاً باید هم جنبه‌های فردی (تاریخچه و تجربیات یادگیری اش) و هم جنبه‌ی محیطی (محرک‌هایی که شخص به آنها آگاهی است و پاسخ می‌دهد) را در نظر داشت (مارنس، 2001). اگر منبع کنترل را بر روی یک پیوستار تصور کنیم در یک طرف پیوستار منبع کنترل درونی‌ها قرار می‌گیرد که معتقدند پیش آمدهایی که با آنها مواجه می‌شوند اساساً از اعمال خودشان نشات می‌گیرد در انتهای دیگر پیوستار بیرونی‌های هستند که معتقدند بیشتر چیزهایی که برایشان اتفاق می افتد نتیجه‌ای از علل خارجی و فراسوی کنترل مستقیم آنها می‌باشد (بارون، 1997). همچنین کنترل عبارت است از درجه یا میزان اعتقاد فرد به اینکه تقویت‌ها وابسته یا همراه با رفتار او هستند، به این ترتیب شخصی که احساس می‌کند بر این تقویت‌ها تسلط دارد درون بین تلقی می‌شود. حال آنکه اگر شخص پیامد رفتار را مستقل از نحوه رفتار یا پاسخ خود را وابسته به شرایط دیگری بداند برون بین نامیده می‌شود. اصطلاح مرکز، کانون یا هسته کنترل به ادراکی گفته می‌شود که ما از علیت نتایج رفتار خود داریم (بال، 1977). سرسختی روانشناختی (سخت رویی) در روند شناسایی عوامل ایجاد کننده تفاوت‌های فردی در واکنش به فشارهای زندگی، کوباسا بیان کردکه سرسختی روان شناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی، رابطه بین استرس و بیماری را تحت تاثیر قرار داده، از عوامل اصلی ایجاد تفاوت‌های فردی در این زمینه است. از آن زمان به بعد، پژوهش‌های متعدد فرضیه کوباسا را حمایت کرده و نشان داده‌اند که سرسختی روان شناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی رابطه بین استرس و بیماری را تعدیل می‌کند. کوباسا سرسختی را یک ویژگی شخصیتی می‌داند که در مواجه با حوادث فشار زای زندگی، به عنوان یک منبع مقاومت و سپر محافظ عمل می‌کند. او با استفاده از نظریه‌های وجودی در شخصیت، سر سختی را ترکیبی از باورها در مورد خویش و جهان تعریف می‌کند که از سه مولفه تعهد، کنترل، و مبارزه جویی تشکیل شده و در عین حال یک ساختار واحد است که از عمل یکپارچه و هماهنگ این سه مولفه مرتبط با هم سرچشمه می‌گیرد (کوباسا، 1979). تعهد: احساس در آمیختگی با بسیاری از جنبه‌های زندگی مثل خانواده، شغل و روابط بین فردی است. فرد دارای این احساس، معنا و هدفمندی زندگی، کار و خانواده را دریافته است. کنترل: اعتقادی است مبنی بر این که رویدادهای زندگی و پیامدهای آن قابل پیش‌بینی و کنترل هستند و می‌توان آنها را تغییر داد. مبارزه جویی: عبارت است از این باور که تغییر، جنبه‌ای عادی از زندگی است. و وضعیت‌های مثبت یا منفی که به سازگاری مجدد نیاز دارند، فرصتی برای رشد و یادگیری بیشتر هستند، نه تهدیدی برای امنیت و آسایش فرد (شریفی و همکاران 1384). به طور کلی سرسختی روانشناختی بر تجربه درونی و دریافت ذهنی انسان تاکید می‌کند. افراد سر سخت دارای ویژگی‌هایی مثل حس کنجکاوی قابل توجه، تمایل به داشتن تجارب معنی دار، اعتقاد به موثر بودن و ابراز وجود، نیرومندی، توانایی و مقاومت می‌باشند (یوسفی و نبوی حصار، 1383). بر مبنای یافته‌های به دست آمده در پژوهش‌ها و جنبه‌های نظری سخت رویی ویلیامز (1992) مدل مفهومی، ارتباط سخت رویی و سلامتی را بر مبنای یک دیدگاه روان فیزیولوژیک اجتماعی ارائه کرده‌اند. براساس این مدل ارزیابی تهدید آمیز رویداد و پاسخ‌های مقابله‌ای بی ثمر (مقابله واپس رونده) عامل افزایش برانگیختگی فیزیولوژیک هستند؛ و برانگیختگی فیزیولوژیک مکرر و یا طولانی نیز به فشار و اختلال در عمل سیستم ایمنی، و در نهایت بیماری منجر می‌شود. اما سخت رویی پرسش در ارزیابی روی داده‌ها و پاسخ‌های مقابله‌ای از برانگیختگی فیزیولوژیک منفی و آسیب زا جلوگیری می‌کند. پژوهش‌های مختلف در طول یک دهه و اندی این مدل مفهومی‌را تقریباً تایید کرده‌اند. اما هنوز نمی‌توان در مورد جایگاه سخت رویی در زمینه استرس، سلامتی و بیماری و به طور کلی یک زندگی کارا و بارور به نتیجه گیری قطعی رسید. عوامل شخصیتی دیگری وجود دارد که برخی محققان در زمینه سلامت و بیماری به آنها نیز توجه کرده‌اند (قربانی، 1374). کانون کنترل برخی افراد معتقدند تقویت کننده‌ها به اعمال خودشان بستگی دارند در حالی که دیگران باور دارند که تقویت کننده‌های آنها به وسیله دیگران و نیروهای بیرونی کنترل می‌شوند. راتر این مفهوم را منبع کنترل نامید (شولتز و سیدنی الن شولتز، 1388). 2کنترل درونی و بیرونی افرادی که به صورت شخصیت‌های دارای منبع کنترل درونی مشخص شده‌اند معتقدند تقویتی که دریافت می‌کنند تحت کنترل رفتارها و نگرشهای خود آنها قرار دارد. آنهایی که از شخصیت دارای منبع کنترل بیرونی برخوردارند تصور می‌کنند پاداشهایی را که دریافت می‌دارند دیگران، سرنوشت، یا شانس کنترل می‌کنند. به عبارت دیگر، آنها متقاعد شده‌اند که در رابطه با نیروهای بیرونی ناتوان هستند. به راحتی می‌توان درک کرد که منبع کنترل ما چه تاثیر عظیمی‌بر رفتار ما دارد. افراد دارای منبع کنترل بیرونی، که باور دارند رفتار و نگرش آنها بر تقویت کننده‌هایی که دریافت می‌کنند تاثیری ندارد، برای به خرج دادن تلاش جهت بهبود بخشیدن به شرایط خود، ارزشی قایل نیستند. در مقابل، افراد دارای منبع کنترل درونی معتقدند که شرایط خود را کاملا در اختیار داشته و مطابق با آن رفتار می‌کنند. آنها در مقایسه با افراد دارای منبع کنترل بیرونی در تکالیف آزمایشگاهی در سطح بالاتری عمل می‌کنند. علاوه براین، این افراد کمتر پذیرای تلاشهای دیگران برای تاثیر گذاشتن برآنها هستند، برای مهارتهای خود ارزش زیادی قایل اند و نسبت به نشانه‌های محیطی که برای هدایت کردن رفتار استفاده می‌کنند، هوشیارتر هستند (شولتز و سیدنی الن شولتز، 1388). 2-1-3-5- كانون كنترل سلامت كانون كنترل سلامت به باور فرد به اين امر كه سلامت وي تا چه حد تحت كنترل عوامل دروني (خود) و يا بيروني (افراد موثر، با نفوذ و اقبال) ميباشد. ساختار اوليه كانون كنترل سلامت از نظريه يادگيري اجتماعي راتر اقتباس شده است و بر اين اساس يادگيري در فرد بر پايه تقويتهاي گذشته انجام مي‌شود و طي آن افراد انتظاراتي خاص و عمومي‌را در خود شكل ميدهند. بدين ترتيب آنهايي كه از شخصيت داراي منبع كنترل بيروني برخوردارند پاداشهايي را كه دريافت ميدارند ديگران، سرنوشت يا شانس كنترل ميكنند. به عبارت ديگر، آنها متقاعد شده‌اند كه در رابطه با نيروهاي بيروني ناتوان هستند (شولتز و شولتز، 1388). راتر، منبع كنترل را چنين تعريف ميكند: «چنانچه فرد پاداشي را به تلاش و رفتار خود نسبت نداده و آن را نتيجه تصادف، شانس، و سرنوشت تلقي كند يا آن را حاصل نيروهاي غير قابل پيش بيني تصور كند، اين تفسير تابع اعتقاد به كنترل بيروني است. برعكس، وقتي فرد عقيده داشته باشد كه بين ويژگيهاي نسبتا ثابت شخصيتي و پاداش رابطه وجود دارد، اين تفسير به كنترل دروني بر ميگردد» (خدا پناهي، 1385). «مفهوم كانون كنترل به اين مسئله بستگي دارد كه آيا فرد دريافت پاداشي را تحت تاثير قرار مي‌دهد يا نه». بنابراين عقيده مربوط به كانون كنترل تعيين كننده انتظار موفقيت تلقي ميشود و فرد ميتواند دستيابي به هدف را صرف نظر از ويژگيهاي هدف و تقويت كننده با رفتار خويش تحت تاثير قرار دهد. كانون كنترل متغير مهمي‌در علوم اجتماعي است و انتظارات عمومي افراد در مورد علت پاداشها يا تنبيهات را نشان ميدهد. به عبارت ديگر فرد چه كسي يا چه چيزي را مسئول آنچه براي او رخ داده است ميداند (براون، 2000). كانون كنترل سلامت در واقع درجه اعتقاد فرد به اين امر است كه سلامت او تحت كنترل عوامل دروني است يا عوامل بيروني؟ كساني كه كانون كنترل سلامت از نوع بيروني دارند، به اين امر معتقدند كه پيامدهاي معين و حوادث رخ داده در زندگي آنها بواسطه نيروهايي مانند پزشكان، شانس، سرنوشت و بخت و اقبال تعيين ميگردند در عوض افرادي كه كانون كنترل سلامت از نوع دروني دارند به اين امر معتقدند كه پيامدها و حوادث معين در نتيجه رفتار و اعمال خود آنها ميباشد و تعيين كننده سلامت آنها بطور مستقيم اعمال و رفتارهاي آنان ميباشد (والستون، والستون و دوليس، 1978). كانون كنترل سلامت بعنوان يك متغير موثر بر توسعه و پيشرفت رفتارهاي بهداشتي و ظرفيت درماني و تبيين مشكلات بهداشتي شناخته ميشود. كانون كنترل سلامت بطور مثبتي با بهترشدن همگام ميشود. در مقابل بيشتر منابع بيروني كانون كنترل سلامت (بخصوص افراد قدرتمند و با نفوذ و بخت و اقبال) با رفتارهاي بهداشتي منفي و وضعيت روانشناختي ضعيف همراه مي‌شوند (مالكرن و هميلتون، 2005). كانون كنترل دروني سلامت باعث احساس كنترل ميشود و استرس افراد را كاهش ميدهد (بانيارد و گرايسون، 2000). 2-1-3-6- احساس كنترل فردي مردم معمولا دوست دارند به نحوي زمام اختيار رخدادهاي زندگيشان را در دست داشته باشند و زماني كه مي خواهند مستقيما بر وقايع تاثير بگذارند، شخصا اقدام كنند. آنان، براي اين كاربه كنترل فردي نياز دارند يعني احساس اينكه قادر به تصميم گيري و اقدام موثر براي رسيدن به نتيجه مطلوب و اجتناب از نتيجه نامطلوب هستند (رادين، 1986). چندين پژوهش نشان داده است افرادي كه از احساس كنترل فردي قوي برخوردارند به هنگام استرس، كمتر فرسوده مي‌شوند (اليوت، تريف و استاين، 1986؛ ماتيني و كاپ، 1983؛ مك فارلين، نورمن، استرينر و روي، 1983؛ سالس و مولن، 1981؛ به نقل از سارفینو، 2002). 2-1-3-7- انواع كنترل احساس كنترل فردي، موجب كاهش استرس مي‌شود. اين مسئله را با در نظر گرفتن فرايند زايمان كه واقعه اي استرس زا است، می‌توان شرح داد. زناني كه دوره‌هاي آموزشي زايمان طبيعي را مي‌گذرانند تعدادي از روش‌هاي افزايش كنترل فردي در فرايند زايمان را مي آموزند. آنان، همانند ساير افرادي كه در موقعيت‌هاي استرس زا قرار مي‌گيرند، مي‌توانند با تاثير گذاري بر اين واقعه، موجب كاهش استرسي شوند كه تجربه مي‌كنند. انواع كنترل‌ها عبارتند از (آوريل، 1973؛ كوهن، اوانز، استوكلز و كرانتز، 1983؛ ميلر، 1979؛ تامپسون، 1981، به نقل از سارافینو1383). 1- كنترل رفتاريشامل توانايي انجام اقدامي عملي به منظور كاهش تاثير استرس است. اين اقدام ممكن است باعث كاهش شدت يا مدت زمان واقعه شود. براي مثال، طي زايمان مادر مي‌تواند از شيوه‌هاي تنفسي ويژه براي كاهش درد استفاده كند. 2- كنترل شناختي شامل توانايي استفاده از فرايندها يا راهكارهاي فكري به منظور تعديل تاثير استرس است. اين راهكارها، انديشيدن در مورد واقعه به گونه اي متفاوت، يا توجه به فكر يا احساسي خوشايند را شامل مي‌شود. براي مثال، مادر به هنگام زايمان مي‌تواند به لحظات شيريني كه كودك به زندگي او مي افزايد، بينديشد يا مي‌تواند توجهش را به حركت بچه، يا تصويري مانند يك روز خوب در كنار ساحل، معطوف سازد. 3- كنترل بر تصميم گيري‌هابه داشتن امكان انتخاب از ميان راه‌ها و اقدامات گوناگون، گفته مي‌شود. در فرايند زايمان، پدر و مادر حق انتخاب‌هاي گوناگوني دارند. مانند انتخاب ميان پزشك يا ماما، زايمان طبيعي يا سزارين، زايمان در بيمارستان يا منزل. در موقعيت‌هاي پزشكي ديگر، ممكن است به بيمار در مورد نحوه و زمان درمان، حق انتخاب داده شود. 4- كنترل اطلاعاتي شامل داشتن موقعيت براي كسب اطلاعات در مورد واقعه اي استرس زا است- مانند اينكه چه اتفاقي خواهد افتاد، چرا، و پيامدهاي احتمالي آن چيست؟براي مثال، يك زن باردار ممكن است اطلاعاتي در مورد مراحل زايمان، احساسات مادر پس از آن، و روش‌هاي پزشكي به دست آورد. كنترل اطلاعاتي، به وسيله افزايش توانايي فرد در پيش بيني وقايع و كسب آمادگي‌هاي لازم برای مواجهه با آن، و كاهش ترس ناشي از وقايع ناشناخته، موجب كاهش استرس مي‌شود. هر يك از انواع كنترل مي‌تواند موجب كاهش استرس شود، اما به نظر مي‌رسد كه كنترل شناختي بيشترين تاثير سودمند و پايدار را داشته باشد (كوهن، اوانز، استوكلس و كرانتز، 1986؛ تامپسون، 1981به نقل از سارافینو، 1383). 2-1-3-8- باور فرد در مورد خودش و كنترل اعتقاد افراد در مورد كنترلي كه بر زندگيشان دارند. متفاوت است. بعضي از مردم تصور مي‌كنند زمام اختيار زندگيشان را در دست دارند و بعضي ديگر چنين باوري ندارند. كساني كه معتقدند بر توفيق‌ها و شكست‌هايشان مسلطند، كانون كنترل دروني دارند. به عبارت ديگر، آنان خود را مسئول مي‌دانند. بعضي از افراد، مانند كه معتقدند اختيار زندگيشان در دست نيروهاي خارجي است. كانون كنترل بيروني دارند (فاريس، 1987؛ راتر، 1966، به نقل از سارافینو، 1383). مسلم است كه هر گاه فرض كنيم همه چيز زندگي در اختيار فرد است، واقع بينانه فكر نكرده ايم. اما ميزان قبول مسئوليت، تعيين كننده كانون كنترل است. جوليان راتر (1966) مقياس كانون كنترل دروني- بيروني را به منظور تعيين ميزان دروني يا بيروني بودن كانون كنترل افراد، تدوين كرد. اين مقياس، شامل رشته اي عبارت‌هاي دوگانه است مانند: الف) يك فرد معمولي مي‌تواند در تصميم گيري‌هاي دولت تاثير بگذارد. ب) جهان را شماري اندك از افراد با قدرت اداره مي‌كنند. از ميان هر جفت از اين عبارت‌هاي دروني-بيروني، فرد بايد جمله اي را كه با آن موافق است، انتخاب كند. اكثر مردم، در مورد ميزان تاثيرشان بر وقايع زندگي خود، افكاري ميانه دارند. يعني كانون كنترل آنها در ميانه طيف به شدت دروني و به شدت بيروني قرار مي‌گيرد. يكي ديگر از جنبه‌هاي كنترل فردي كه اهميت دارد كارايي شخصي است يعني اعتقاد به اينكه مي‌توانيم درآنچه مي خواهيم انجام دهيم، موفق شويم (بندورا، 1986). مردم احتمال توفيق يا شكست را براساس مشاهدات قبلي خود از نتايج فعاليت‌هايشان تخمين مي زنند. آنها براي به انجام رسيدن يك عمل، دو مورد را در نظر مي‌گيرند: 1- آيا عمل، در صورت صحيح انجام گرفتن، به نتيجه مطلوب منجر خواهد شد؟ 2- آيا مي‌توانند آن عمل را به نحو مطلوب انجام دهند؟ براي مثال، ممكن است بدانيد كه در صورت گذراندن يك دوره تخصصي، موفق به كسب مدرك آن دوره خواهيد شد. اگر تخمين شما در مورد موفقيت در آن دوره برابر صفر باشد، احتمال ثبت نام شما كم است. كساني كه از احساس كارايي قوي برخوردارند در مقايسه با كساني كه احساس كارايي ضعيفي دارند، در موقعيت‌هاي استرس زا، كمتر دچار فرسودگي جسمي و رواني مي‌شوند (بندورا، ريسو آدامز، 1982؛ بندورا و همكاران، 1985؛‌هالاهان و بك، 1984، به نقل از سارافینو، 1383). 2-1-3-9- شكل گيري كنترل فردي و عوامل تعيين كننده آن قضاوت افراد در مورد كنترل رخدادهاي زندگيشان بر چه اساسي است؟ اين ارزيابي‌ها معمولا براساس دانش و اطلاعات گوناگون حاصل از تجارب فرد در طول زندگي صورت مي‌گيرد (بندورا، 1986؛ فاريس، 1987؛ رادين، 1987 الف؛ شانك و كاربوناري، 1984). يكي از مهم ترين اين منابع، عملكرد ما، يعني برداشت ما از ميزان توفيق يا شكست اقداماتمان است. شيرخواران با هماهنگ كردن احساسات و حركات جسماني شان، كنترل فردي را مي آموزند. مثلاآنان ياد مي‌گيرند كه با تكان دادن جغجغه مي‌توانند صدا ايجاد كنند. فرد طي زندگي خود، ميزان كنترل فردي اش را از طريق يادگيري اجتماعي ارزيابي مي‌كند؛ فرايندي كه در آن از طريق مشاهده رفتار ديگران، به يادگيري مي پردازد (بندورا، 1986). در اوان كودكي، خانواده نقش مهمي‌در اين فرايند بازي مي‌كند. اعضاي خانواده منبع الگوهاي رفتاري تشويق و تنبيه، تقويت، و معياري براي مقايسه هستند. پدر و مادر مهربان، كودكان را تشويق مي‌كنند و معيارهاي رفتاريشان با ثبات است، فرزنداني پرورش مي‌دهند كه از احساس كارايي قوي و محور كنترل دروني برخوردارند (هارتر، 1983). پس از ورود كودكان به مهد كودك يا مدرسه، همسالانشان به گونه اي فزاينده اهميت پيدا مي‌كنند و كودكان خودشان را در توانايي‌هاي درسي، شيطنت، استعداد، محبوبيت و غيره، با آنها مقايسه مي‌كنند. در نوجواني، احساس كنترل فردي به شدت تحت تاثير روابط جنسي و اجتماعي و تصميم‌هاي مربوط به آموزش عالي و وضعيت شغلي قرار دارد. كساني كه با مهارت‌هاي ذهني و اجتماعي ضعيف و شك بسيار در مورد خود، به دوران بزرگسالي تا پيري، به شكلي فزاينده بيروني مي‌شود، يعني اعتقاد به تاثير بخت و اقبال و قدرت ديگران بر زندگي، افزايش مي يابد (لاشمن، 1986). در نتيجه، زماني كه افراد مسن به بيماري‌هاي جدي مبتلا مي‌شوند، بسياري از آنان مانند جوان ترها، ترجيح مي‌دهند متخصصان، تصميم گيري‌هاي بهداشتي را برايشان انجام دهند (وودوارد و والستون، 1987). اطلاعاتي كه افراد از آن براي ارزيابي ميزان كنترل فردي خود استفاده مي‌كند، معمولا گذشته نگر، پيچيده و غير روشن است. در نتيجه، قضاوتهايي كه در مورد كنترل فرديشان انجام مي‌دهند هميشه واقع گرايانه و براساس حقايق نيست. بعضي اوقات ما دچار حالتي مي‌شويم كه الن لانگر آن را توهم كنترل مي نامد، يعني مي پنداريم بر رخدادي كه اتفاقي است، كنترل داريم (به نقل از سارافینو،1383). 2-1-3-10- جنسيت و تفاوت‌هاي فرهنگي اجتماعي در كنترل فردي معمولا تفاوت‌هاي فرهنگي اجتماعي و جنسيتي در كنترل فردي، براثر تجارب اجتماعي افراد ايجاد مي‌شوند. گاهي اوقات، پدر و مادر و معلمان، ندانسته، دختران را به سوي كانون كنترل بيروني و احساس كارايي پايين سوق مي‌دهند (دوك و اليوت، 1983). به دليل آنكه گروه‌هاي اقليت و افراد فقير معمولا از قدرت و پيشرفت اقتصادي محدودي برخوردارند، بيشتر به كانون كنترل بيروني معتقدند (لاندين، 1987 ،به نقل از سارافینو،1383). 2-1-3-11-زماني كه مردم كنترل فردي ندارند بر سر كساني كه به مدتي طولاني، دچار استرس شديدي مي‌شوند و احساس مي‌كنند هر كاري كه انجام مي‌دهند فرقي نمي‌كند. چه مي آيد؟ آنان احساس عجز و ناتواني مي‌كنند. تصور مي‌كنند گرفتار شده‌اند و توانايي جلوگيري از پيامدهاي منفي را ندارند. كارمندي كه هر كاري مي‌كند نمي‌تواند رضايت خاطر مدير را فراهم آورد. دانشجويي كه نميتواند در امتحان موفق شود، يا بيماري كه نمي‌تواند درد شديد كمرش را تسكين بخشد، همه در موقعيتي قرار دارند كه موجب ياس و دلسردي مي‌شود. در نتيجه، اين افراد ممكن است دست از تلاش بردارند، باور كنند كه بر وقايع زندگيشان كنترلي ندارند و در موقعيت‌هايي كه با اعمال كنترل مي‌توانند موفق شوند كاري انجام ندهند. مارتين سليگمن (1975) اين موارد را درماندگي آموخته شده ناميده است و آن را يكي از ويژگي‌هاي اساسي افسردگي مي‌داند. پژوهشي به وسيله دونالد هيروتو و مارتين سليگمن (1975) نشان داد قرار گرفتن افراد در موقعيت‌هايي كه به شكست‌هاي مكرر مي انجامد، موجب مي‌شود آنها احساس درماندگي را بياموزند. اين پژوهشگران دانشجويان را به سه گروه كه صداي بلند گوشخراشي را مي‌شنيدند، تقسيم كردند. در گروه اول صدا قابل كنترل بود و به آنان گفته شده بود دكمه اي وجود دارد كه با فشار دادن آن، صدا قطع مي‌شود. به گروه دوم همان دستور كار گفته شده بود، با اين تفاوت كه آنان هر كار مي‌كردند صدا قطع نمي‌شد. به گروه سوم گفته شده بود كه هر از چند گاهي صدايي خواهند شنيد كه خود به خود قطع خواهد شده و از آنان خواسته شده بود كه سر جاي خود بنشيند و به آن گوش دهند. سپس احساس ناتواني و عجز دانشجويان به شكلي مشابه ‌اندازه گيري شد. دانشجوياني كه در گروه صداي كنترل نشدني قرار داشتند، بيش از دو گروه ديگر احساس ناتواني كردند. سليگمن و همكارانش نظريه درماندگي آموخته را بسط دادند و دو مشاهده ديگر را توصيف كردند (آبرامسون، سليگمن، و تيزدال، 1978). اول آنكه، رخدادهاي كنترل نشدني هميشه به درماندگي آموخته منجر نمي‌شوند و دوم آنكه افراد افسرده اغلب احساس از دست دادن عزت نفس را گزارش مي‌كنند. اين نظريه، ناگزير از پاسخ دادن به اين پرسش است كه چرا مردم خود را بابت رخدادهايي خارج از كنترلشان سرزنش مي‌كنند. آنان پس از اصلاح اين نظريه، چنين پاسخ دادند زماني كه مردم با رخدادي كنترل نشدني روبه رو مي‌شوند، از خود مي پرسند: «چرا من نمي‌توانم بر اين رخداد تاثير بگذارم و اين رخدادها تا به كي ادامه خواهند داشت؟» آنان به اين پرسش از طريق فرايند اسناد، پاسخ مي‌دهند، به اين معنا كه مردم سعي مي‌كنند از طريق بررسي اعمال، قصدها، انگيزه‌ها و احساساتشان، به علل وقايع پي ببرند. چگونه؟ مردم براي بررسي علل، سه بعد از موقعيت را ارزيابي مي‌كنند: 1- دروني- بيروني: افرادي كه احساس به دام افتادن و ناتواني در كنترل رخدادهاي منفي مي‌كنند، از خود مي پرسند كه آيا ناتواني آنان در كنترل آن رخداد، باعث ايجاد اين موقعيت شده است يا علل بيروني خارج از كنترل؟ براي مثال، فرض شود بيماري كه براثر تصادم دچار آسيب شده و به يك برنامه فيزيوتراپي ويژه عمل مي‌كند، نتواند به اهداف هفتگي تعيين شده برسد. او ممكن است اين شكست را ناشي از ضعف تحمل خود بداند يا آن را به برنامه فيزيوتراپي طراحي شده، نسبت دهد. قضاوت او هر چه كه باشد، ممكن است باعث شود او ديگر به برنامه ادامه ندهد. اگر وي علت مشكل را ضعف قدرت شخصي ارزيابي كند، احتمالا دچار كاهش عزت نفس مي‌شود. 2- دايم- موقت: افرادي كه با رخداد منفي كنترل ناپذيري روبرو مي‌شوند، عامل ايجاد موقعيت را از نظر دايم بودن يا موقت بودن ارزيابي مي‌كنند. اگر آنان تصوركنند عامل ايجاد كننده، هميشگي است، مانند يك بيماري مزمن يا ناتوان كننده، بيشتر احساس افسردگي مي‌كنند. 3- كلي- اختصاصي: مردم همچنين از خود مي پرسند كه آيا عواملي كه باعث وقايع كنترل ناپذير شده‌اند تاثيري وسيع مي‌گذارند يا اختصاصي؟كسي كه نمي‌تواند سيگار را ترك كند، ممكن است به اين نتيجه كلي برسد كه «من كلا آدم بد و كم اراده اي هستم» كه در اين صورت بيشتر احساس ناتواني و افسردگي مي‌كند تا فردي كه به نتيجه اختصاصي برسد، مانند آنكه بگويد «من در كنترل اين بخش از زندگي ام موفق نيستم. » بنابراين، كساني كه رخدادهاي منفي زندگيشان را به عوامل دائمي و كلي نسبت مي‌دهند، در معرض خطر ابتلا به احساس درماندگي و افسردگي قرار دارند. اگر قضاوت آنان دروني نيز باشد، احساسشان شامل از دست دادن عزت نفس نيز خواهد بود. مردمي‌كه تصور مي‌كنند رخدادهاي بد ناشي از عوامل دروني، دايم و كلي هستند و وقايع خوب، ناشي از عوامل بيروني، موقت و اختصاصي، ديدي بدبينانه در مورد زندگي پيدا مي‌كنند (كامنو سليگمن، 1989). نداشتن كنترل فردي به هنگام شرايط پراسترس زندگي واقعي، چه تاثيري بر افراد مي‌گذارد؟ تعدادي از پژوهش‌ها، از طريق بررسي دانشجويان خوابگاه‌ها، به اين پرسش پاسخ گفته‌اند (باوم، آيلو و كالسنيك، 1978؛ باوم و گچل، 1981؛ رادين و باوم، 1978). در اين تحقيقات ميزان استرس و كنترل دانشجويان ساكن در دو خوابگاه‌اندازه گيري شد. در خوابگاه اول، راهروهايي كوتاه به گونه اي طراحي شده بودند كه تعداد كمي از ساكنان آن مي‌توانستند در يك محل جمع شوند. در خوابگاه دوم، راهروهايي بلند به گونه اي طراحي شده بودند كه تعداد زيادي از ساكنان ان مي‌توانستند در طول راهرو بنشينند. اين پژوهش‌ها نشان دادند دانشجوياني كه در خوابگاه‌هايي با راهروهاي بلند زندگي مي‌كردند، بيش از دانشجويان خوابگاه‌هاي داراي راهرو كوتاه، دچار استرس و ناتواني در كنترل وقايع اجتماعي ناخواسته مي‌شدند. افزون بر اين، تفاوت‌هاي فوق با ميزان درماندگي و عجز نيز همبستگي داشت. مشاهده دانشجويان در موقعيت‌هاي اجتماعي نشان داد كساني كه در خوبگاه‌هاي داراي راهروهاي بلند به سر مي‌بردند بيش از دانشجويان گروه ديگر احساس ناتواني مي‌كردند- براي مثال، ساكنان خوابگاه‌هاي داراي راهرو بلند، كمتر با غريبه‌ها باب سخن را باز مي‌كردند، همكاري كمتري از خود نشان مي‌دادند و در بازي‌هاي رقابتي، بيشتر تمايل به تسليم شدن داشتند. كارول دوك و همكارانش درماندگي آموخته شده و اسناد را در كودكان دبستاني مورد بررسي قرار دادند. در يك پژوهش به دانش آموزان كلاس پنجم، بلوك‌هايي با رنگ‌هاي گوناگون داده و از آنان خواسته شد كه بلوك‌ها را مانند تصوير روي ديوار كنار هم بگذارند (دوك و ريپوچي، 1973). به انجام رساندن اين كار با بلوك‌هايي كه داشتند عملا ناممكن بود. دانش آموزاني كه شكست خود را به عوامل دايم و كنترل ناپذير نسبت دادند، مانند ضعف توانايي خودشان، در انجام دادن كارهاي بعدي عملكرد ضعيف تري داشتند تا دانش آموزاني كه شكست را به عوامل موقت و اصلاح پذير، مانند تلاش نكردن، نسبت داده بودند. بررسي ديگر نشان داد كه بعضي معلمان به گونه اي به دختران پسخوراند مي‌دهند كه باعث مي‌شود آنان بيش از پسران احساس درماندگي كنند (دوك، داويدسون، نلسون و انا، 1978). تجارب كودكان اغلب باعث ايجاد احساس درماندگي در آنان مي‌شود. 2-1-3-12- كنترل فردي و سلامت كنترل فردي و سلامت، از دو راه ممكن است با هم ارتباط داشته باشند. اول، افرادي كه احساس كنترل فردي شان قوي است، امكان دارد به ميزان بيشتري توانايي حفظ سلامت و پيشگيري از بيماري را داشته باشند. دوم، به هنگام ابتلا به بيماري جدي، افراد داراي احساس كنترل فردي قوي ممكن است بهتر با بيماري كنار بيايند و در فرايند توان بخشي، نقشي سازنده تر داشته باشند. هر دو اين ارتباطات مورد بررسي قرار گرفته‌اند. محققان از چند رويكرد به منظور اندازه گيري كنترل فردي استفاده كردند، براي نمونه، بعضي از پژوهشگران مصاحبه‌ها يا پرسشنامه‌هايي تدوين كرده‌اند كه ميزان استفاده فرد از هر يك از انواع كنترلهای شناختي، رفتاري، يا اطلاعاتي را اندازه گيري مي‌كند. بعضي ديگر، كانون كنترل افراد را با استفاده از مقياس كانون كنترل دروني- بيروني يا آزمون‌هايي كه اختصاصا كنترل بر سلامت را مي سنجند، بررسي كرده‌اند. يكي از بهترين آزمون‌هاي تدوين شده در اين باره، مقياس‌هاي چند بعدي كانون كنترل سلامتي است (والستون، والستون، و دوليس، 1978). اين آزمون شامل 18 عبارت است. فرد، نظر خود را درباره هر يك، از ميان طيف «به شدت موافق» تا «به شدت مخالف» انتخاب مي‌كند. اين آزمون شامل سه مقياس است: 1- كنترل سلامت توسط فرد: اين مقياس ميزان كنترل دروني فرد را بر سلامتش اندازه گيري مي‌كند، مثلا با عبارتي همچون: «عامل اصلي موثر بر سلامتم، خود من هستم». 2- كنترل سلامت توسط ديگر افراد قدرتمند: اين مقياس باور افراد را در مورد اينكه سلامت به وسيله افرادي مانند پزشكان كنترل مي‌شود اندازه گيري مي‌كند، مثلا با عبارتي همچون: «هر وقت احساس مي‌كنم حال ندارم، بايد با پزشك مشورت كنم». 3- كنترل سلامت به وسيله شانس: اين مقياس اين باور را اندازه گيري مي‌كند. كه سلامت به وسيله بخت يا تقدير كنترل مي‌شود. مثلا با عبارتي همچون: «شانس و افراد قدرتمند، ميزان اعتقاد افراد با تاثير منابع بيروني بر سلامت را ارزيابي مي‌كند. آيا احساس كنترل فردي بر سلامت فرد، اثر مي‌گذارد؟ تحقيقات نشان داده است كه افراد بدبين- كساني كه معتقدند كنترل كمي‌دارند- عادت‌هاي بهداشتي ضعيف تري دارند، بيشتر بيمار مي‌شوند و به هنگام ابتلا به بيماري، در درمان خود فعال نيستند (كامن، سليگمن، 1989؛ لين و پترسون، 1990). احساس كنترل فردي قوي همچنين ممكن است به افراد در تطابق يافتن با يك بيماري جدي و تسريع بهبودي كمك كند، به ويژه اگر باور داشته باشند كه بيماريشان شديد است. افراد مبتلا به بيماريهايي همچون سرطان يا از كارافتادگي كليه‌ها كه در آزمون كنترل دروني امتياز بالايي مي‌گيرند، كمتر از كساني كه به نقش شانس معتقدند، دچار افسردگي مي‌شوند (دوينس و همكاران، 1981؛ ماركس، ريچاردسون، گراهام، و لوين، 1986). اعتقاد به اينكه خود آنان يا فردي ديگر مي‌تواند بر وضعيت بيماريشان موثر باشد، سبب مي‌شود بيماران به آينده شان اميدوار شوند. افزون براين، بيماراني كه كانون كنترل دروني دارند احتمالا تشخيص مي‌دهند كه راه‌هاي موثري براي كنترل استرس دارند. بعضي از انواع كنترل ممكن است بيش از بقيه، در تطابق يافتن بيماران با بيماري جدي شان، به آنها كمك كند. در يك مطالعه، رابطه ميان تطابق با سرطان پستان و استفاده بيمار از انواع كنترل (شناختي، رفتاري و اطلاعاتي) بررسي شد. (تيلور، ليختمن، و وود، 1984). نتايج اين تحقيق نشان دادكه تطابق يافتن با استفاده بيمار از كنترل شناختي، مانند فكر كردن در مورد زندگي به گونه اي ديگر، يا زندگي را سخت نگرفتن، همبستگي قوي تري داشت. همچنين، بيماراني كه از كنترل رفتاري استفاده كرده بودند، مثلا با ورزش كردن بيش از پيش، بهتر خود را با بيماري تطابق دادند. اما ميان تطابق يافتن و استفاده از كنترل اطلاعاتي، مانند خواندن كتاب در مورد سرطان رابطه اي مشاهده نشد. دليل اين امر ممكن است آن باشد كه كسب اطلاعات درباره بيماري، امكان دارد باعث افزايش ترس بيماران شود يا بر بيماراني كه امكان كنترل شناختي يا رفتاري ندارند، تاثيري اندك داشته باشد. كنترل فردي در تلاش بيماران براي توان بخشي خودشان نيز موثر است- به ويژه احساس كارآيي كه موجب تقويت تلاش‌ها مي‌شود. اين موضوع در تحقيقي درباره افراد مسن مبتلا به بيماري‌هاي تنفسي جدي، مانند برونشيت مزمن و آمفيزم، نشان داده شد (كاپلان، اتكينس و راينش، 1984، به نقل از سارافینو، 1387). براي هر يك از بيماران، پس از معاينه و انجام گرفتن آزمون ورزش، نوعي ورزش تجويز مي‌شد. بيماران همچنين كارآيي ورزشي خود- يعني اعتقاد به توانايي خويش در انجام دادن فعاليت‌هاي جسمي‌بخصوص، مانند پياده روي در مسافت‌هاي مختلف، بلند كردن وزنه‌هاي گوناگون و بالا رفتن از پله‌ها- را با پر كردن پرسشنامه اي تعيين كردند. تجزيه و تحليل همبستگي نشان داد هر چه ميزان احساس كارايي در بيمار بيشتر بود، احتمال پيروي او از ورزش‌هاي تجويز شده نيز بيشتر بود. تحقیقات پیشین 2-2-1- استرس و تاب آوری جانسون و همکاران (2010) تاب آوری 80 بیمار جسمی‌را در راستای مقابله با استرس‌های وارده و سازگاری روان شناختی بررسی کردند که نتایج پژوهش نشان داد تاب آوری، متغیر موثری در کاهش نشانه‌های پریشانی روانی از قبیل اختلا ل استرس پس آسیبی، اضطراب و افسردگی است. نتایج تحقیق استیفبرگن و پیرنی (2010) در خصوص عوامل‌ روان شناختی تاب آوری مانند پذیرش، ارتباط میان فردی، خود اثر بخشی، مدیریت استرس و سلامت خود ونشانه‌های افسردگی که بر 630 فرد مبتلا به سندرم پست پولیو انجام شد نشان داد53 درصد از افراد مورد مطالعه در تاب آوری سلامت خود، نمره خوب کسب کرده‌اند و چهار عامل تاب آوری با 30 درصد واریانس در نشانه‌های افسردگی با رشد روانی پیش‌بینی کننده‌های اصلی هستند. نتایج پژوهش کمپبل سیلز (2006) نشان داد که مهارت‌های مقابله‌با استرس به طور معنی‌داری در پیش‌بینی تاب‌آوری در نمونه مورد پژوهش موثر بوده است. به ویژه استفاده از راهبرد‌های مقابله‌ای مسئله محور، رابطه مثبت و معنا داری با تاب‌آوری داشته است. پژوهشی با عنوان: اثر بخشی آموزش شیوه‌های مقابله با استرس بر تاب‌آوری، اضطراب، افسردگی و استرس بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی، توسط حسن زاده پشنگ و همکاران (1391) انجام گردید. این مطالعه یک تحقیق نیمه آزمایشی بر 32 بیمار بود. بیماران به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. بعد از تکمیل پرسشنامه‌های تاب آوری دیوید سون وپرسشنامه اضطراب، افسردگی و استرس، شیوه‌های مقابله با استرس در 8 جلسه 90 دقیقه‌ای به گروه آزمایش آموزش داده شد. بعد از این آموزش دوباره پرسش نامه‌ها توسط هر دو گروه تکمیل شد. یافته‌های این پژوهش حاکی از ان است که آموزش شیوه‌های مقابله با استرس موجب افزایش معنا دار میزان تاب‌آوری، کاهش معنی‌دار میزان افسردگی و استرس در بیماران شده ولی باعث کاهش معنی‌دار میزان اضطراب آنان نمی‌شود و در نتیجه آموزش شیوه‌های مقابله با استرس در کاهش میزان افسردگی، استرس و افزایش تاب‌آوری بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی نقش بسزایی دارد. همچنین نتایج نشان داد آموزش گروهی شیوه‌های مقابله با استرس بدون نیاز به کارگیری رویکرد‌های دیگر از قبیل روان درمانی، خانواده درمانی و مشاوره بر میزان تاب آوری، افسردگی و استرس بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی تاثیر معنا داری دارد و میزان افسردگی و استرس این بیماران را کاهش و میزان تاب آوری آنان را افزایش می‌دهد. جعفری، اسکندری، سهرابی و دلاور (1389) در تحقیقی با عنوان آموزش مهارت‌های مقابله‌ای مبتنی بر مدل مارلات در پیشگیری از عود و افزایش تاب‌آوری در افراد وابسته به مواد انجام دادند به این نتیجه رسیدند که آموزش مهارت‌های مقابله‌ای در پیشگیری از عود و افزایش تاب‌آوری در افراد وابسته به مواد موثر است. در یک طرح شبه آزمایشی 27 نفر با روش نمونه گیری دردسترس در دو گروه آزمایش و گواه تقسیم شدند. گروه آزمایشی به مدت 12 جلسه تحت آموزش مهارت‌های مقابله‌ای قرار گرفتند و گروه گواه در طول این مدت هیچ آموزشی در یافت نکردند. آزمودنی‌های مورد پژوهش توسط مقیاس کانر و دیویدسون پیش از شروع درمان، پایان درمان و پس از پیگیری 4 ماهه مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بکار گیری مهارت‌های مقابله‌ای موجب افزایش تاب آوری در گروه آزمایش شده است. به عبارتی تاب آوری گروه آزمایش در پایان جلسات درمانی و مرحله پیگیری افزایش معنی داری داشته است. در تبیین این یافته می‌توان گفت که پاسخ‌های مقابله‌ای ترکیبی از تلاش‌های شناختی و رفتاری در مدیریت استرس بوده و از ماهیت فرایندی بر خوردار است. بنابراین، تاب آوری تنها یک حالت ایستا نمی‌باشد، بلکه بسته به زمان و موقعیت‌های مختلف در معرض تغییر و تحول است. همچنین پاسخ‌های مقابله‌ای مورد استفاده متاثر از نحوه ارزیابی موقعیت‌ها از سوی افراد می‌باشد. برای مثال زمانی که افراد استرسور‌ها را قابل کنترل و تغییر پذیر بدانند غالبا از سبک مساله محور استفاده می‌کنند. در مقابل زمانی که استرسور‌ها غیر قابل کنترل ارزیابی شوند، راهبرد‌های هیجان محور به کار گرفته می‌شوند. بنابراین، به نظر می‌رسد که رشد تاب آوری متاثر از نحوه استفاده افراد از گروه‌های مهارت‌های مقابله ای، نحوه ارزیابی موقعیت‌هاو رویکرد مقابله‌ای خاص باشد (تیس، 2008، به نقل ازجعفری، 1389). محمودی، رحیمی و محمدی (1388) در تحقیقی با عنوان: عوامل موثر بر تاب آوری در افراد مواجه شده با ضربه روانی به این نتیجه دست یافتند که عاطفه مثبت، و خوش بینی با تاب آوری رابطه مثبت و معنی دار دارند و رابطه عاطفه منفی با تاب آوری، منفی و معنی دار است. احتمالا علت ارتباط خوش بینی با تاب آوری این است که افراد خوش بین در مواجهه با فشارهای روانی از سبک‌های مقابله‌ای موثر تری استفاده می‌کنند. همچنین افراد خوش بین دارای طرحواره‌های ذهنی انعطاف پذیر تری هستند و می‌توانند هنگام مواجهه با ضربه‌های روانی به طور انطباقی موقعیت را پردازش کنند و با آن کنار بیایند. بنابراین در پژوهش‌های متعددی مشخص شده است که مهارت‌های مقابله‌با استرس نقش موثری در افزایش تاب‌آوری دارد (حسن زاده پشنگ، 1391، جعفری، 1389، کمپبل سیلز، 2006). 2-2-2- استرس و کانون کنترل اوپوچیلیک (2009) در پژوهشی به ارزیابی سبک مقابله بااسترس و منبع کنترل سلامت در بیماران مبتلا به بیماری عروق کرونر قلب و فشار خون بالا، بر روی نمونه‌ای شامل 112 بیمار در گستره سنی 35-65 سال پرداختند. در این مطالعه دو گروه مورد بررسی قرار گرفت، گروه اول دارای بیماری عروق کرونر قلب و فشار خون بالا و گروه دوم فقط دارای فشار خون بالا بدون سایر بیماری بودند. . دو گروه از بیماران اغلب از سبک مقابله با استرس مسئله مدار استفاده می‌کنند. بین این دو گروه در منبع کنترل بیرونی تفاوت معنی‌داری مشاهده شده است. لاچمن و ویور (1998) در یافته‌های خود نشان دادند که کنترل درونی به عنوان یک راه مقابله با وقایع استرس زای زندگی مطرح می‌باشد. کسانی که دارای احساس تسلط و کنترل درونی بیشتری هستند رضایت مندی بیشتری از زندگی دارند و از سلامت بیشتری برخوردارند. تایلور و اسپینوال (1996) در نتایج تحقیقات خود نشان دادند که افراد دارای منبع کنترل درونی در مواجهه با استرس در زندگی بهتر از افراد دارای منبع کنترل بیرونی عمل می‌کنند و فردی که دارای منبع کنترل بیرونی است معتقد است که اثر ناچیزی بر موقعیت‌ها دارد و پیامدهای این موقعیت‌ها را بیشتر شانس یا سرنوشت مشخص می سازد. آنترباخ (1976) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که بین مکان کنترل درونی و مکان کنترل بیرونی در تحمل میزان فشار روانی تفاوت عمده‌ای وجود ندارد. هاستون (1972) بیان می‌کند هیچ تفاوتی در میزان استرس ادراک شده و مقدار اضطراب دانشجویانی که سبک اسناد درونی و بیرونی دارند، وجود ندارد. ری و کاتاهن (1968) همبستگی معنی داری میان نمرات آزمون مکان کنترل و نمرات مقیاس اضطراب آشکار و پرسشنامه سنجش اضطراب مندلر بدست آوردند. در پژوهش لیندر (1967) افراد دارای مکان کنترل بیرونی از هر دو جنس در مقایسه با افراد دارای مکان کنترل درونی در مقیاس اضطراب ناتوان کننده، به طور معنی داری از نمره بالاتری برخوردار بودند. فیتر (1967) بیان می‌کند که افراد با جهت گیری بیرونی نسبت به افراد با جهت گیری درونی در مقیاس فشار روانی و اضطراب نمرات بالاتری دارند. در تحقیق حیدری (1381)، پایان نامه با عنوان "بررسی اثر درمان شناختی رفتاری در کمک به کنترل بیماری دیابت و کاهش اختلالات هیجانی نوجوانان مبتلا به دیابت نوع 1"، نتایج تفاوت معنی‌داری بین سطح اضطراب را با پیش آزمون پس آزمون در گروه آزمایش نشان داد. در این پژوهش بیمارانی که اضطراب بالا همرا با کانون کنترل بیرونی داشته اندانتخاب شده و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. پس از مداخلات که شامل هفت جلسه آموزش تکنیک‌های شناختی-رفتاری بود، نتایج تست قند خون نمایانگر کاهش هموگلوبین گکلیکوزیته و رسیدن به سطح کنترل بهینه در گروه آزمایش بودو کانون کنترل نیز نسبت به گروه کنترل در جهت درونی شدن تغییرات معناداری نشان داد. نوفرستی (1381) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که بین مکان کنترل و اضطراب آشکاروپنهان رابطه معنی داری وجود دارد. این بدان معنی است که افراد دارای جهت گیری درونی نسبت به افرادی با جهت گیری بیرونی، اضطراب آشکار و پنهان کمتری را در موقعیت‌های مختلف تجربه می‌کنند. 2-2-3- استرس و سلامت عمومی سواتی مهتا و همکاران (2011) اثر بخشی درمان شناختی رفتاری را در بهبود پیامدهای روان شناختی بیماران جسمی مبتلا به ضایعه نخاعی از جمله اضطراب، افسردگی، مقابله با استرس و سازگاری با ناتوانی را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که درمان شناختی رفتاری می‌تواند به عنوان رویکرد موثری در کاهش نشانه‌های روان شناختی بعد از ابتلا به ضایعه نخاعی موثر واقع شود. پژوهش دورستین و همکاران (2010) به بررسی افسردگی در میان بیماران جسمی مزمن تحت درمان شناختی رفتاری قبل و بعد از آموزش پرداختند و میزان استرس، اضطراب و افسردگی بیماران را اندازه گرفتند و نتایج را با گروه کنترل مقایسه کردند. نتایج بررسی نشان داد گروه آزمایش به طور معنی داری نسبت به گروه کنترل هیجانات خود را کتنرل کرده و در پیامد‌های هیجانی بهبود یافته بودند. پژوهش داچنیک وهمکاران (2009) اثر بخشی دو روش درمان مقابله با استرس و درمان حمایتی گروهی را در کاهش اضطراب وافسردگی بیماران مزمن جسمی‌بررسی کردند. نتایج اثر بخشی هر دو روش درمان در کاهش اضطراب و افسردگی بود، ولی روش درمان مقابله با استرس در کاهش اضطراب و افسردگی این بیماران موثر تر بود. در پژوهش مارتینوس و همکاران(2006) شاخص های جسمانی و روانشناختی دیابت بهبود معنی داری نشان داد و میزان پیروی از درمان جسمی در گروه آزمایش بعد از مداخله آموزش آرام سازی به طور معنی داری بیش از گروه گواه بود و این معنی داری در پیگیری 6 ماه بعد از مداخله نیز به قوت خود باقی ماند.سورویت و همکاران (2002)نشان دادند که کاربرد مدیریت استرس و روش های مقابله با آن باعث کاهش آشفتگی و بهبود سلامت عمومی در بیماران دیابتی شده و اثر مثبتی بر دستگاه سوخت و ساز و سلامت عمومی آنها دارد. در پژوهش مارتینوس ،کارپن،واکرهانگ،اتکینز و سینگ(2006)شاخص های جسمانی و روانشناختی دیابت بهبود معنی داری نشان داد و میزان پیروی از درمان جسمی در گروه آزمایش بعد از مداخله آموزش آرام سازی به طور معنی داری بیش از گروه گواه بود و این معنی داری در پیگیری 6 ماه بعد از مداخله نیز به قوت خود باقی ماند. در فرا تحلیلی که توسط گرانث و همکاران (2006) در مورد مداخله‌های مدیریت استرس انجام شده است، تاثیر عمده‌ی روش‌های شناختی – رفتاری، بر پیامد‌های روانشناختی، و تاثیر عمده آرام سازی بر پیامد‌های فیزیو لوژیک مربوط به سلامت گزارش شده است. مک گینیس (2005) وسورویت (2002) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که آموزش مدیریت استرس می‌تواند بر کاهش افسردگی و حتی کنترل قند خون در بیماران دیابتی نوع 2 تاثیر داشته و همچنین باعث کاهش آشفتگی و بهبود سلامت عمومی در بیماران دیابتی می شود و اثر مثبتی بر دستگاه سوخت و ساز و سلامت عمومی آنها دارد. البته می‌توان گفت رابطه استرس و بیماری یک رابطه دو طرفه و تعاملی است، بدین معنی که بیماری‌های جسمی نیز به نوبه خود، به ویژه اگر به صورت مزمن در آمده باشند، از استرس‌ها و حوادث مهم زندگی به شمار می آیند (پاورز، 2005). مطالعه سوینکوک (2002) نشان داد که شیوع افسردگی در بیماران دیابتی3/61 درصد می‌باشد که 6/4 درصد از افسردگی متوسط تا شدید رنج می‌برند. اگرچه اکثر بیماری‌های مزمن با افزایش شیوع افسردگی همراه است اما در مورد بیماران دیابتی این مساله 3 برابر شایع تر است. نتایج تحقیقات پالینکاس و همکاران نشان داد که افراد دیابتی افسرده در مقایسه با افراد دیابتی غیر افسرده نسخه‌های بیشتری دریافت و هزینه‌های مراقبتی آن‌ها 5/4 برابر بیشتر است (پالینکاس، 1991). موی و همکاران در سال (2000) در جریان غربالگری دیابت وجود یک رابطه بین تعداد استرس‌های تجربه شده و شیوع دیابت نوع 2را مشخص کردند. همچنین نوربگ و همکاران استرس‌های شغلی و حمایت روحی ضعیف را همراه با شانس خطر ابتلا به دیابت در زنان گزارش کردند (حری، حقیقی، امینی و همکاران، 1387). اندرسونو همکاران(2001) طی تحقیقی تایید نمودند که افسردگی در افراد دیابتی به طور معنی داری بیشتر از غیر دیابتی‌ها است (حدود دو برابر). تالبوت و همکاران( 2000)گزارش نمودند که شروع افسردگی اساسی به طور اولیه، مستقل از بروز دیابت می‌باشد. بنابراین از این فرضیه که افسردگی حاصل تغییرات بیوشیمیایی دیابت و در مان آن، یا ناشی از نیاز‌های روانی – اجتماعی دیابت می‌باشد حمایت نمی‌شود. کندی و همکاران(2000 )بیان کردند، روشهای مقابله با استرس در افراد بیمار جسمی مبتلا به ضایعه نخاعی، 67 درصد افسردگی را در سال اول ابتلا به بیماری پیش‌بینی می‌کند. اشترنادوو همکاران(1999)گزارش نمودند که میزان بروز افسردگی در افراد مبتلا به دیابت نسبت به افراد سالم 2/3 مرتبه بیشتر است. شاو و همکاران، مک گرادو همکاران (1999) طی تحقیقات جداگانه‌ای اعلام نمودند که بین نمرات بالای افسردگی و اضطراب و سطوح بالای قند خون ارتباط معنی داری وجود دارد. مطالعات مائز و همکاران (1997)، آدلر و کوهن (1993) نشان میدهد که بدون توجه به شدت استرس، نحوه ارزیابی ما از موقعیت و انواع راهبر‌های مقابله‌ای و کنار آمدن با استرس نقش تعیین کننده‌ای در میزان بر انگیختگی عصب – فیزیولوژیک و سیستم ایمنی ما دارد. این یافته‌ها دلیل اصلی تمر کز مطالعات روانشناختی بر تعدیل این فرایند می‌باشد. تاثیر عوامل روانشناختی از قبیل اضطراب، افسردگی، اعتماد به نفس، خود کار آمدی، منبع کنترل، راهبردهای شناختی مختلف بر سیستم ایمنی، در این مطالعات روشن شده است (به نقل از حیدری، 1387). اورهلسر و همکاران (1993) در مطالعه‌ای میزان افسردگی بیماران جسمی مبتلا به ضایعه نخاعی را بررسی کردند. یافته‌ها حاکی از مهم بودن نقش شیوه‌های مقابله با استرس در کاهش افسردگی بیماران بود. در پژوهشی با عنوان: اثر بخشی آموزش شیوه‌های مقابله با استرس بر تاب‌آوری، اضطراب، افسردگی و استرس بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی، توسط حسن زاده پشنگ و همکاران (1391) انجام گردید. یافته‌های این پژوهش حاکی از ان است که آموزش شیوه‌های مقابله با استرس موجب افزایش معنا دار میزان تاب‌آوری، کاهش معنی‌دار میزان افسردگی و استرس در بیماران شده ولی باعث کاهش معنی‌دار میزان اضطراب آنان نمی‌شود و در نتیجه آموزش شیوه‌های مقابله با استرس در کاهش میزان افسردگی، استرس و افزایش تاب‌آوری بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی نقش به سزایی دارد. امیری، آقایی و عابدی (1389) در تحقیقی با عنوان تاثیر آموزش ایمن سازی در مقابل استرس بر سلامت عمومی‌بیماران دیابتی، انجام دادند به این نتیجه دست یافتند: آموزش مذکور به طور معنی‌داری میانگین نمرات کل سلامت عمومی‌گروه آزمایش را نسبت به گروه گواه افزایش داده است و آموزش ایمن سازی در مقابل استرس را می‌توان به عنوان یک روش مداخله‌ای مفید، برای بهبود سلامت عمومی‌بیماران دیابتی بکار برد. نتایج تحقیق دیگری از اکبری پور (1389) حاکی از این است که آموزش ایمن سازی در مقابل تنیدگی به صورت معنی‌داری سلامت عمومی‌گروه آزمایشی را در مقایسه با گروه کنترل بهبود بخشیده است. انصاری و همکاران (1388) در پژوهشی با عنوان تاثیر آموزش ایمن سازی در مقابل استرس بر سلامت عمومی‌بیماران مبتلا به فشار خون بالا، به این نتیجه رسیدند که آموزش ایمن سازی در مقابل استرس می‌تواند به منزله یک روش مداخله‌ای مفید برای افزایش سلامت عمومی‌بیماران بکار رود. همچنین نتایج پژوهش اکبری پور، نشاط دوست و مولوی (1387) با عنوان اثر بخشی آموزش گروهی ایمن سازی در مقابل تنیدگی بر سلامت عمومی، حاکی از آن بود که آموزش ایمن سازی در مقابل تنیدگی به صورت معنی‌داری سلامت عمومی‌گروه آزمایشی را در مقایسه با گروه کنترل بهبود بخشیده است. این پژوهش بر روی 28 بیمار عروق کرونری به صورت 2 گروه 14 نفره کنترل و گواه انجام گردید. طراحی و بکار گیری مداخله‌هایی مبتنی بر رویکرد‌های روان درمانی اثر بخش و سودمند در بیماری‌های طبی و مزمن به طور کلی، و دیابت به طور خاص، حایز اهمیت است. به نظر می‌رسد آموزش مدیریت استرس به شیوه شناختی –رفتاری بتواند تاثیر مطلوب بر شاخص‌های مذکور گذاشته و به عنوان راهکاری برای کنترل بهتر بیماری و کاهش و پیشگیری از مشکلات و عوارض جسمی و روانی-اجتماعی مرتبط با دیابت سودمند باشد. مدیریت استرس به مجموعه تکنیک‌ها و روش‌هایی اطلاق می‌شود که برای کاهش استرس تجربه شده توسط افراد یا افزایش توانایی آنها در مقابله با استرس‌های زندگی به کار گرفته می‌شوند (دوازده امامی، روشن، محرابی، 1388). آموزش ایمن سازی در مقابل استرس می‌تواند به منزله یک روش مداخله‌ای مفید برای افزایش سلامت عمومی‌بیماران بکار رود (انصاری، 1388). یافته‌های بالینی نشان می‌دهد فشار روانی ناشی از رویدادهای روز مره زندگی به تدریج فعالیت سیستم‌های مختلف بدن را تحت تاثیر قرار داده و عملکرد آنها را مختل می سازد و یا با تضعیف سیستم ایمنی، استعداد ابتلا به بیماری‌های روانی و جسمی‌را افزایش میدهد. از نشانه‌های شایع استرس، خستگی، سردرد، تنش ماهیچه ای، اختلالات گوارشی، سرگیجه و. . . می‌باشد. استرس بالا قادر است موجب کاهش سطح سلامتی و رفاه افراد گردد (نعمتی و پارسایی، 1388). از طرفی در تحقیقی که توسط حری (1387) انجام شد حاکی از ان است که تجربه‌های پر استرس در شروع و تشدید دیابت نوع 1 و2 نقش دارد. وجود رابطه بین تجربه‌های پر استرس و دیابت همواره مورد سوال بوده است. شواهد به دست آمده حاکی ازآن است که تجربه‌های پر استرس ممکن است در شروع و نیز تشدید دیابت نقش داشته باشد (حری، حقیقی، امینی و همکاران، 1387). لاریجانی، ابوالحسنی و مهاجرانی (1384) در تحقیقی که بر روی 309 بیمار دیابتی در مقایسه با 289 بیمار گروه کنترل (غیر دیابتی) انجام داد مشخص کرد بین گروه مبتلا به دیابت و گروه غیر دیابتی از نظر میزان افسردگی تفاوت معنی داری وجود دارد. همچنین موسوی در سال 1387 به بررسی افسردگی و سلامت عمومی‌در بیماران دیابتی پرداخت. یافته‌های مطالعه نشان داد که در صد افسردگی در بیماران دیابتیک تحت مطالعه 78 درصد می‌باشد. یار احمدی (1387)، در تحقیقی تحت عنوان "بررسی رابطه فشار روانی با بیماری جسمی-روانی و سلامت عمومی"به این نتیجه دست یافت که بین عوامل فشارزا با بیماری‌های جسمی - روانی همبستگی مثبت و بین عوامل فشار زا با سلامت عمومی همبستگی منفی وجود دارد. ابراهیمی و همکاران (1382) ارتباط شیوه‌های مقابله با استرس و حمایت اجتماعی بیماران قطع نخاعی را با میزان افسردگی شان بررسی کردند. نتیجه بررسی نقش موثر حمایت اجتماعی و شیوه‌های مقابله‌ای موثر در کاهش نشانه‌های افسردگی، احساس بهتر و تحمل پیامد‌های بیماری و آسیب جدی بود. 2-2-4- استرس و هموگلوبین گلوکوزیته ون در ون( 2005)در پژوهشی تاثیر درمان شناختی _ رفتاری گروهی را بر پیامدهای مختلف درمانی 107 بیمار دیابتی در دو گروه آزمایش و گواه بررسی کرد. گروه آزمایش طی 6 هفته تحت درمان شناختی رفتاری گروهی قرار گرفتند. در ارزیابی سه ماه بعد از مداخله، میزان خود کارآمدی گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه افزایش و میزان افسردگی و ناراحتی‌های مربوط به دیابت نیز در آن‌ها کاهش معنی داری یافت. ولی تفاوت معنی داری بین میزان هموگلوبین گلوکوزیته در آن‌ها با گروه گواه مشاهده نشد. در حالی که در مطالعه اسنوک (2001)همین روش درمانی تاثیر معنی داری را بر کاهش هموگلوبین گلوکوزیته بر جای گذاشت. در پژوهش سورويت(2001)72 نفر از داوطلبان ديابتي با شركت در پژوهش در دو گروه آزمايش و گواه گمارده شدند و ضمن اندازه گيري ميزان هموگلوبين گليكوزيته، و اندازه گيري اضطراب، استرس ادراكي و سلامت عمومي آن‌ها، شاخص توده بدني، رژيم دريافتي و وضعيت فعاليت‌هاي روزانه شان نيز تحت كنترل قرار گرفت . در گروه آزمايش علاوه بر آموزش‌هاي عمومي ديابت، مديريت استرس شامل آموزش آرام سازي عضلاني پيش رونده و برخي آموزش‌هاي رفتاري و شناختي دیگر نیز اجرا شد . نتايج پيگيري‌هاي انجام شده در2، 4، 6و12 ماه پس از اجرای پژوهش حاكي از اثرات مثبت و پايدار مداخله بر كنترل متابوليك و سلامت عمومي وکاهش هموگلوبین گلوکوزیته شركت كنندگان بود . نریمانی (1391)در پژوهشی با عنوان بررسي اثربخشي آموزش مديريت استرس در كاهش علائم روانشناختي و كنترل قند خون بيماران ديابتي به این نتیجه دست یافت که آموزش مديريت استرس، در كاهش علائم روانشناختي و كنترل قند خون بيماران ديابتي مؤثر بوده و ميتواند به عنوان يك مداخلة مؤثر مورد استفاده قرار گيرد. نتايج نشان داد كه آموزش مديريت استرس در كاهش نمرات هموگلوبين گليكوزيله، شكايت جسماني، افسردگي، حساسيت بين فردي و اضطراب آزمودنيهاي گروه آزمايش درمقايسه با گروه كنترل اثربخش بوده وسه ماه بعد از مداخله همچنان پايدار بوده است. در پژوهش محرابی و همکاران (1389) با عنوان اثربخشی آموزش مدیریت استرس مبتنی بر نظریه شناختی – رفتاری بر کنترل قند خون و مشکلات هیجانی بیماران دیابتی نوع 1 به این نتیجه دست یافتند که پس از مداخله، میانگین نمرات HbA1c، افسردگی، استرس (P>0/001) و اضطراب (P=0/012) در گروه آزمایش به طور معنی داری کاهش یافت. در این تحقیق 25 نفر از بیماران دیابتی نوع یک عضو انجمن دیابت ایران به شیوه نمونه گیری داوطلبانه در دسترس انتخاب و سپس به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند و علاوه بر پاسخ دادن به مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس، آزمایش HbA1c خون از آنها به عمل آمد. پس از آن گروه آزمایش در یک دوره آموزش مدیریت استرس که طی 12 جلسه 2 ساعته هفتگی و به شیوه شناختی – رفتاری گروهی بر گزار شد. دوازده امامي (1387) آموزش مديريت استرس به بيماران ديابتي نوع 2 تنها با دو روش يكي شناختي-رفتاري و ديگري آرام سازي در مقايسه با گروه گواه پرداخت و تفاوت معني داري بين دوگروه آزمايشي و گواه در پس آزمون، پيش آزمون و در پيگيري سه ماهه درمورد كنترل دراز مدت قند خون(ميزان هموگلوبين گليكوزيله خون)، افسردگي و اضطراب مشاهده كرد، اما تفاوتي ميان دو روش آرام سازي و روش شناختي -رفتاري از لحاظ تاثير بر شاخص‌هاي مورد نظر مشاهده نكرد. در پژوهشی از پورشریفی (1386) با عنوان تاثیر مصاحبه انگیزشی و آموزش شناختی رفتاری بر بهبود شاخص‌های سلامت جسمی‌در افراد مبتلا به دیابت به این نتیجه دست یافته است که آموزش شناختی رفتاری ومصاحبه انگیزشی به طور معنی‌داری باعث کاهش هموگلوبین گلوکوزیته گردیده است. 2-2-5- تاب آوری و سلامت عمومی کاتالانو و همکاران (2011) با بررسی اثر تاب آوری در کاهش نشانه‌های افسردگی در 255 بیمار جسمی مزمن نشان دادند که تاب آوری به عنوان یک محافظ استرس می‌تواند نشانه‌های افسردگی را در این گونه بیماران کاهش دهد. آنان تاب آوری را به عنوان یک مداخله کلینیکی در افزایش سلامت روان بیماران موثر دانستند. وایت و همکاران (2010) تغییراتی که در طی فرایند توان بخشی روی میزان تاب آوری، افسردگی و رضایت از زندگی 42 بیمار جسمی مزمن مبتلا به ضایعات نخاعی وارد می‌شد را بررسی کردند. نتایج تحقیقات تغییرات معنی داری در میزان تاب آوری نشان نداد ولی تغییرات معنی داری در سطح سازگاری نشان داد و میان متغیر‌های تاب آوری رضایت از زندگی و افسردگی رابطه معنی داری مشاهده شده است. پژوهش وایتیوهمکاران (2008) نقش تاب آوری را در توان بخشی افراد مبتلا به آسیب‌های ناتوان کننده بررسی کردند و نتیجه گرفتند که تاب آوری به عنوان حرکت روانشناسی مثبت نگر، تعیین کننده مقدار تحمل و مقاومت فرد در هنگام مواجه با افسردگی و اضطراب است. بشارت (1386) در تحقیقی با عنوان تاب‌آوری، آسیب پذیری و سلامت روانی، بر روی 211 دانشجو انجام داد به این نتایج دست یافت: بین نمره تاب‌آوری و بهزیستی روانشنا ختی همبستگی مثبت معنی‌دار و بین نمره تاب‌آوری و درماندگی روانشناختی، افسردگی، اضطراب و مشکلات سلامت عمومی همبستگی منفی معنی‌دار وجود دارد. درجات مختلف تاب‌آوری از طریق تاثیر گذاری بر حرمت خود، شایستگی و استحکام شخصی، تحمل عواطف منفی، مهار گری و معنویت با شاخص‌های سلامت و آسیب پذیری روانشناختی مرتبط می‌شود. 2-2-6- کانون کنترل و سلامت عمومی ورد (2011) پژوهشی با عنوان رابطه بین بیماری قلبی عروقی، منبع کنترل و کیفیت زندگی، بر روی 61 بیمار مبتلا به بیماری عروق کرونر، انجام داد که کیفیت زندگی در همه زمینه‌ها (احساسی، فیزیکی و اجتماعی) در حدود 75درصد از افراد مورد مطالعه در همه گروه‌های درمانی بود. یک همبستگی مثبت و معنی داری بین کیفیت زندگی و منبع کنترل وجود دارد. میجر و همکاران (2002) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که افراد با منبع کنترل درونی نسبت به افرادی با منبع کنترل بیرونی بهتر سازگاری نشان می‌دهند. تایلور (2001) در تحقیقی که به عنوان نقش باور‌های سلامت و کانون کنترل بر رضایت از درمان روی بیماران سرطانی انجام داد به این نتیجه دست یافت که کانون کنترل بیرونی سلامت با رضایت از درمان بیماران رابطه مثبت معنی‌داری دارد. گراس (2001) در یافته‌های خود نشان داد که اهمیت سیستم باورهای منبع کنترل سلامت (خود، دیگران قدرتمند یا عوامل مرتبط با شانس) به دلیل این است که همواره یک نقش جدایی ناپذیر در تعیین ادراک از کیفیت زندگی بیماران سرطانی دارد. شوارتز (2000) در پژوهشی نشان داد که منبع کنترل درونی سلامت در پیشگیری از بیماری و امیدواری نسبت به زندگی موثر است. چون افراد دارای منبع کنترل درونی سلامت، باور دارند که سلامتی، بهداشت و کیفیت زندگی در دست خود آنهاست، به آن گونه رفتارهای بهداشتی دست می زنند که آنها را در تشخیص و کنترل فشار روانی کمک می‌کند. در تحقیق دیکری سورلای، بوسوند و سورلای (2000) نشان دادند که بیماران با کانون کنترل درونی رضایت بیشتری از درمان دارند. براون و فیست (2000) در تحقیق خود نشان دادند که آزمودنی‌های دارای کانون کنترل درونی در مقایسه با گروه گواه، از سلامت، بهزیستی و کیفیت زندگی بهتری برخوردارند. موسر ودراکاپ (1995) در تحقیقات خود نشان دادند که بیماران با کنترل درونی بیشتر سلامت کرونری بهتر واضطراب و افسردگی کمتری نسبت به بیماران با کنترل بیرونی در مدت 6 ماه پس از حادثه قلبی دارند. کاسکی و جنیز (1994)، دولیس و همکاران (1993) در پژوهش خود نشان داده‌اند که منابع کنترل، باورها و چشم داشت‌های افراد در زمینه کنترل در رفتارهای بهداشتی و کیفیت زندگی افراد نقش داشته باشند. برخی مطالعات نشان داده که افراد مکان کنترل درونی نسبت به گروه مقابل به صورت فعال تری با مشکلات مربوط به سلامت و بهداشت خویش برخورد می‌کنند. افراد با مکان کنترل درونی همچنین نسبت به افراد بیرونی گرایش بیشتری به اقدامات پیشگیرانه برای حفظ و بهبودی سلامت خود نظیر مقاومت در برابر سیگار کشیدن، مبادرت به تمرین‌های بدنی و انجام مراقبت‌های منظم پزشکی دارند (استریکلند و بونی، 1989). چندین مطالعه نشان داده فایندلی و کوپر (1983) ولینتر و داکتی (1974) که افرادی که هسته کنترل بیرونی دارند، در مقایسه با افرادی که هسته کنترل درونی دارند، کمتر فعال هستند و رفتارآنها با وابستگی بیشتری همراه است، زیرا اینگونه افراد رویدادهای مثبت یا منفی را به عنوان پدیده‌ای ادراک می‌کنند که بیشتر مربوط به رفتار خودشان نمی‌باشد. بنابر این انتظار نمی‌رود همانند افرادی که هسته کنترل درونی بالایی دارند عمل کنند (حیدری، 1378). لانگر و رودین (1976) در تحقیقات خود دریافتند که احساس کنترل می‌تواند در بهبود زندگی، سلامت روانی و ارتقای رفتارهای بهداشتی افراد سالمند در مراکز نگهداری سالمندان موثر باشد. عرب (1392) در پژوهشی با عنوان: نقش پیش‌بینی کنندگی کانون کنترل سلامت و حمایت اجتماعی در ارتباط با کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به دیابت در شهر شیرازبه این نتیجه دست یافت که کانون کنترل سلامت با کیفیت زندگی رابطه مثبت و معنادار دارد و حمایت اجتماعی می‌تواند کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به دیابت را پیش‌بینی کند. کانون کنترل سلامت قادر به پیش‌بینی کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به دیابت می‌باشد. آقامولایی(1392)در پژوهشی با عنوان وضعیت کانون کنترل سلامت و ارتباط آن با رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت در جمعیت بالای پانزده سال شهر بندر عباس به این نتیجه دست یافت که برای ارتقاء رفتارهای سلامتی بایستی بیشتر بر باورهای افراد مبنی بر تاثیر عوامل درونی و توانایی خودشان و همچنین تاثیر افراد مهم بر کنترل عوامل بیرونی محیطی و شانس تمرکز نمود و آنها را تقویت کرد. زاهد نژاد و همکاران (1390) در پژوهشی با عنوان بررسی ارتباط خطای حافظه، کانون کنترل سلامت و رابطه پزشک- بیمار با پیروی از درمان در مبتلایان به دیابت نوع 2بر روی 115 نفر به اجرا گذاشت که نتایج نشان داد بین کانون کنترل بیرونی قدرت دیگران، کانون کنترل سلامت درونی و رابطه مطلوب پزشک-بیمار از درمان بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 رابطه مثبت و بین خطای حافظه با پیروی از درمان رابطه منفی وجود دارد. محمدپور (1390) در پژوهش خود با عنوان رابطه سلامت عمومی، منبع کنترل و حمایت اجتماعی با عزت نفس کارکنان دولتی تبریز بیان می‌کند که براساس نتایج تحلیل رگرسیون مولفه‌های سلامت عمومی، منبع کنترل و حمایت اجتماعی به طور مشترک 28درصداز تغییرات عزت نفس را به طور معنی داری پیش‌بینی می‌کنند، بین زنان و مردان در ویژگی‌های حمایت اجتماعی، مرکز کنترل درونی و بیرونی تفاوت آماری معنی داری وجود نداشت. سعدآبادی و همکاران (1389) در پژوهش خود با عنوان کانون کنترل سلامت و گرایش علیتی در پیش‌بینی رفتارهای خود مراقبتی افراد مبتلا به دیابت . چون رفتارهای خودمراقبتی اندک منجر به کاهش کیفیت زندگی می‌شود نشان داد که بین رفتارهای خود مراقبتی با کانون کنترل درونی سلامت رابطه مثبت و معنادار و با کانون (شانس) رابطه منفی معنادار وجود دارد و بین کانون کنترل قدرت دیگران و رفتارهای خودمراقبتی رابطه مشاهده نشد. زاهد نژاد وهمکاران (1389) در پژوهشی با عنوان ارتباط کانون کنترل سلامت، حافظه و رابطه پزشک- بیمار با رضایت از درمان در مبتلایان به دیابت نوع 2 بر روی 115 نفر انجام شد که نتایج ذیل را به همراه داشت: بیماران دیابتی نوع 2 که کانون کنترل سلامتشان از نوع بیرونی قدرت – دیگران بوده و همچنین رابطه مطلوبی با پزشکان برقرار می‌کنند، رضایت بیشتری از درمانشان دارند. بر اساس نتایج‌هادی نژاد (1389) بیماران دیابتی نوع 2 که کانون کنترل سلامتشان از نوع بیرونی قدرت – دیگران بوده و همچنین رابطه مطلوبی با پزشکشان بر قرار می‌کنند، رضایت بیشتری از درمانشان دارند. حسن زاده (1388) در پژوهش خود با عنوان ارتباط میان منبع کنترل سلامت و رفتارهای بهداشتی که برروی 360 نفر از دانش آموزان دختر دبیرستان‌های شهرستان ساری انجام شد به این نتیجه دست یافت که افکار و منبع کنترل سلامت در کیفیت زندگی و رفتارهای بهداشتی موثرند. ساعد و روشن (1387) در یافته خود به این نتیجه دست یافتند که بین مکان کنترل و حمایت اجتماعی با سلامت روان ارتباط وجود دارد. حسن زاده و همکاران (1385) در تحقیق خود نشان دادند که بین منبع کنترل درونی سلامت و رفتار بهداشتی در زمینه‌های بهداشت فردی، تغذیه، ورزش، خواب و استراحت و کنترل اضطراب رابطه معنی داری وجود دارد و در نتیجه گیری خود، افکار و منبع کنترل سلامت در کیفیت زندگی و رفتارهای بهداشتی را موثر دانست. فراهانی و اعلمی (1384) در تحقیقی تحت عنوان "رابطه بین عزت نفس و منبع کنترل با استرس ناباروری"به این نتیجه رسیدند که بین عزت نفس و تمامی مولفه‌های استرس ناباروری رابطه معکوس و معنی داری وجود دارد. علاوه بر این بین منبع کنترل بیرونی با گرایش قدرتمندی و دیگران و منبع کنترل درونی با گرایش شانس و مولفه‌های ارتباطی اجتماعی و نیاز به والد شدن زنان و مردان ارتباط معنی داری وجو د ندارد. فراهانی و همکاران (1384)، با مقایسه پنج عامل بزرگ شخصیت و منبع کنترل در بیماران مبتلا به ام اس و افراد سالم نشان داد ند که بین دو گروه افراد سالم و بیمار از نظر منبع کنترل تفاوت معنی داری بدست نیامد و تنها در خرده مقیاس شانس با افراد سالم تفاوت نشان دادند. بر اساس یافته‌های پژوهش صبوری مقدم (1376) داشتن کنترل در یک موقعیت ,چه به شکلی که در مفهوم درماندگی آموخته شده آمده، و چه به شکلی که در مفهوم منبع کنترل بیان شده است، باعث افزایش کارایی و بهتر شدن عملکرد می‌گردد. 2-2-7- کانون کنترل و هموگلوبین گلوکوزیته در پژوهشی که با عنوان: همبستگي خود كارآمدي، تيپ شخصيتي و كانون كنترل سلامت با ميزان كنترل قندخون در بيماران مبتلا به ديابت نوع دو توسط افخمی(1391)انجام شدبه این نتیجه دست یافت که، كنترل قندخون در بيماران ديابتي نوع دو متأثر از عوامل شخصيتي و روا نشناختي است. اين مطالعه به منظور تعيين رابطه بين كانون كنترل سلامت، خودكارآمدي و تيپ شخصيتي با ميزان كنترل قندخون در بيماران مبتلا به ديابت نوع دو انجام گردید. در اين مطالعه 80 نفر از زنان مبتلا به ديابت نوع دو در مركز تحقيقات ديابت شهر يزد شركت داشتند كه به روش نمونه گيري تصادفي انتخاب شدند. افراد مورد علاقه پرسشنامه‌هاي مقياس خودكارآمدي عمومي شرر، پرسشنامه تيپ شخصيتي و پرسشنامه چند وجهي مكان كنترل سلامت را تكميل كرده و سپس براي گرفتن آزمايش خون به آزمايشگاه معرفي شدند. بر اساس نتایج این پژوهش، متغيرهاي شخصيتي و روان شناختي در بيماران ديابتي از عوامل تأثيرگذار مهم بر كنترل قندخون آنهاست. بنابراين مي توان با اجراي مداخلاتي به منظور افزايش مكان كنترل دروني و ميزان خودكارآمدي و اصلاح ويژگي‌هاي تيپ شخصيتي بيماران ديابتي به پاي بندي به رژيم‌هاي درماني و كنترل بهتر قندخون در اين بيماران كمك كرد. فهرست منابع الف) منابع فارسی: - ابراهیمی، امراله، مولوی، حسین، موسوی،سید غفور،برنامنش،علیرضا و یعقوبی، محمد.(1386). ویژگی های روان سنجی ،ساختار عاملی،نقطه برش بالینی،حساسیت و ویژگی پرسشنامه سلامت عمومی 28 سؤالی در بیماران مبتلا به اختالات روان پزشکی. فصلنامه تحقیقات علوم رفتاری.1:5-12. - ابوالحسنی، فرید؛ مهاجرانی تهرانی، محمد رضا؛ طباطبای ملاذی، عذرا و لاریجانی، باقر. (1384). بار دیابت و عوارض آن بر اساس مطالعات دهه اخیر در ایران . مجله دیابت و لیپید ایران 1384؛ دوره5(شماره 1): 35-48. - اردکانی، افخم، رشیدی، مریم. (1384). عوامل خطر دیابت نوع 2، مجله دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، شماره 4، 348-350. - آرمان، سرور. (1375). مقایسه شیوع استرس‌های روانی تا قبل از تشخیص دیابت، مجله علمی‌دانشگاه علوم پزشکی زنجان، شماره24. - افخمی اردکانی، محمد، زارع، حسین، علیپور، احمد، پورشریفی، حمید(1391). همبستگی خودکارآمدی، تیپ شخصیتی و کانون کنترل سلامت با میزان کنترل قند خون در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو، مجله پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، دوره 20، شماره6. - آقامحمدیان، حمیدرضا، قنبری، بهرامعلی و واعظی، مرضیه(1389)بررسی مقایسه ای عوامل استرس زا و راهکارهای مقابله ای در افراد مبتلا به دیابت و سالم.فصلنامه دانشگاه علوم پزشکی سبزوار(اسرار)،بهار89، (1 (مسلسل 55)):27-32. - آقامولایی، تیمور، طوافیان، صدیقه سادات و قنبرنژاد، امین(1392). وضعیت کانون کنترل سلامت و ارتباط آن با رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت در جمعیت بالای پانزده سال شهر بندرعباس. نشریه مدیریت سلامت، جلد17، شماره: 55. - آقایی، اصغر و آتش پور، حمید. (1380). استرس و بهداشت روانی، اصفهان، انتشارات پردژ. - اکبری، علی و دهکردی،مهناز. (1391). اثر بخشي آموزش مهارتهاي مقابله اي مبتني بر مدل مارلات در پيشگيري از عود و افزايش تاب آوري در افراد وابسته به مواد.روانشناسی بالینی،دوره1،شماره3. - اکبری، مریم،رستمی، مریم،عبدی، علی و آریاپور، سعید(1391) بررسي رابطه استرس ادراك شده با سبكهاي مقابله اي دانشجويان.نخستین همایش ملی شخصیت و زندگی نوین. - اکبری پور، سحر، نشاط دوست، طاهر، مولوی، حسن. (1387). اثر بخشی آموزش گروهی ایمن سازی در مقابل تنیدگی بر سلامت عمومی، مجله دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان، سال 12، شماره2. - آلدر، پورتر، آبراهام، تیجلینگن. (1391). روانشناسی سلامت، مترجم: رضاعی، تهران، نشرارجمند. - آلن، ار، اس. (1370). اختلالات روانی کودکان، مترجم: مهریار، امیر هوشنگ، تهران، رشد. - آلیس، آلبرت و‌هاپر. (1380). زندگی عاقلانه، مترجم: محمد فیروز، تهران، رشد. - الیاسی، محمدحسین.(1381). استرس پس از ضربه: رويكردهاي نظري، ارزيابي و درمان،انتشارات آمن،تهران. - امیری، محمد؛ آقایی، اصغروعابدی، احمد. (1389). تاثیر آموزش ایمن سازی در مقابل استرس بر سلامت عمومی‌بیماران دیابتی. فصلنامه روانشناسی کاربردی، سال 4، شماره 4 016)، ص 85 -100. - امینی، حمید.(1390).مدیریت دیابت.انتشارات پارس بوک،تهران. - آناستازی، آن(1364).روان آزمایی.مترجم:محمد تقی براهنی،انتشارات دانشگاه تهران. - آنتونی، مایکل؛ ایرونسون، گیل و اشنایدرمن، نیل. (1388). مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری. مترجم: نشاط دوست، حمید طاهر، جهادانشگاهی، اصفهان. - انصاری، فریماه؛ مولوی، حسین و نشاط دوست، حمید طاهر. (1388). تاثیر آموزش ایمن سازی در مقابل استرس بر سلامت عمومی‌بیماران مبتلا به فشار خون بالا، پژوهشهای روانشناختی، دوره 12، شماره 3و4. - ایوی برن بلک، ام،کیت و سون، دیوید.(1372).شناخت درمانی افسردگی و اضطراب.مترجم: توزنده جانی،حسن،انتشارات آستان قدس،مشهد. - بابایی، نوید. (1385). تعیین عوامل تاب آوری جوانان در برابر انحرافات اجتماعی، مجله علوم بهزیستی و توانبخشی، 2، 8. - برنز، دیوید. (1389). وقتی اضطراب حمله می‌کند: شناخت درمانی، مترجم: قراچه داغی، مهدی، تهران، ذهن آویز. - برونر ، سودارث (2004).پرستاری داخلی و جراحی (غدد کبد و دیابت). ترجمه: نوقابی ، احمد علی ؛دهقان نیری ، ناهید (1382). تهران : نشر سالمی. - بشارت، محمد علی. (1386). تاب‌آوری، آسیب پذیری و سلامت روانی. مجله علوم روانشناختی، دوره ششم، شماره 24. - بک، جودیت اس. (1390). شناخت درمانی: مبانی و فراتر از آن، مترجم: فتی، لادن، تهران، دانژه. - بک و همکاران. (1998). بیماران روانی، مترجم: محمد منصور، تهران، نشر سماط. - بهرامی مشعوف،عباس (1373).بررسی رابطه بین میزان عبادت و سلامت روان در دانشجویان پسر مرکز تربیت معلم همدان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تربیت معلم. - بیلوس، رودی دبلیو. (1389). دیابت، مترجم: مسجدی، سعیده، تهران، آیینه دانش. - پارسایی، قریده.(1387). بررسي تاثير آرامسازي پيشرونده عضلاني در وضعيت تهوع و استفراغ و اضطراب ناشي از شيمي درماني.پایان نامه دانشگاه علوم پزشکی تبریز،دانشکده پرستاری. - پروچاسكا، ج و نوركراس، ج . ( 1389 ). نظريه هاي روان درماني نظا مهاي روان درماني ،ترجمه :يحيي، سيد محمدي.تهران : نشر روان . - پودات، نسرین. (1375). مقایسه کانون کنترل دانشجویان افسرده و سالم. پایان نامه کارشناسی ارشد. تهران، بیمارستان روزبه. - پور شریفی، حمید؛ زمانی، رضا؛ مهریار، امیر هوشنگ؛ بشارت، محمد علی و دیگران. (1386). تاثیر مصاحبه‌ی انگیزشی بر بهبود شاخص‌های سلامت جسمی (کاهش وزن وکنترل قند خون)در افراد مبتلا به دیابت نوع 2. روانشناسی معاصر، دوره سوم، شماره 2. - پینر، ورا.(1978).اصول کنترل براسترس.مترجم:ابوک(1377)،انتشارات فصل نواندیش،تهران. - تمنایی، فاطمه. (1390). تبیین نقش واسطه گری تاب آوری در رابطه بین معنویت و استرس ناباروری در زنان نابارور. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه ارسنجان. - ثنایی، باقر.(1362).روان درمانی و مشاوره گروهی. تهران:انتشارات چهر. - جانسن، توماس. (1991). دیابت در جهان سوم، ماهنامه بهداشت جهان. سال سوم، شماره 10 ص14. - جبل عاملی، شیدا؛ حیدری، حسین و مصطفوی، سمانه. (1390). اثر بخشی مداخله شناختی رفتاری مدیریت استرس بر سلامت عمومی‌بیماران قلبی، تحقیقات علوم رفتاری، دوره 9، شماره 5. - جعفری، عیسی؛ اسکندری، حسین؛ سهرابی، فرامرز و دلاور، علی. (1389). اثر بخشی آموزش مهارت‌های مقابله‌ای مبتنی بر مدل مارلات در پیشگیری از عود و افزایش تاب‌آوری در افراد وابسته به مواد، مجله روانشناسی بالینی، سال1، شماره3. - جواهري زاده، روشنك (1373). بررسي پاره‌اي از متغيرهاي روانشناختي – اجتماعي مؤثر در كنترل ديابت در جوانان ديابتي نوع 1 و مقايسه آن با جوانان غيرديابتي. پايان نامه كارشناسي ارشد روانشناسي باليني . انستيتو روانپزشكي تهران. - حاتملوی سعدآبادی، منیژه؛ پور شریفی، حمید و باباپور خیرالدین، جلیل. (1390). نقش کانون کنترل سلامت در رفتار‌های خود مراقبتی افراد مبتلا به دیابت نوع 2 . مجله علوم دانشگاه علوم پزشکی تبریز، سال 33، شماره4، ص 22-17. - حری، نگار؛ حقیقی,ساسان؛ امینی، مسعود و دیگران. (1387). بررسی رابطه‌ی تعداد حوادث استرس زای مهم زندگی با شیوع اختلال‌های متابولیسم قند(IGT، دیابت)در افراد فامیل درجه‌ی اول مبتلایان به دیابت نوع 2. مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران، دوره دهم، شماره‌ی 1، صفحه‌های 17-23 . - حسن زاده پشنگ، سمیرا؛ زارع، حسین و علی پور، احمد(1391). اثر بخشی آموزش شیوه‌های مقابله با استرس بر تاب‌آوری، اضطراب، افسردگی و استرس بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی. فصلنامه دانشگاه علوم پزشکی جهرم، دوره دهم، شماره سه. - حسن شاهی، محمد علی. (1390). رابطه تاب آوری، خود کارآمدی و هوش هیجانی با رضایت زوجی. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد ارسنجان. - حیدری، فریبا. (1380). بررسی اثر درمان شناختی-رفتاری در کمک به کنترل بیماری دیابت و کاهش اختلالات هیجانی نوجوانان مبتلا به دیابت نوع1، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلم تهران. - خداپناهي، محمدكريم. (1385). انگيزش و هيجان، تهران: انتشارات سمت. - خدا رحیمی، سیامک، جعفری، غلامعلی. (1377). روان درمانی مذهبی، نقش مذهب بر فرایند‌های بهداشت روانی و روان درمانی در روانشناسی بالینی، فصلنامه تازه‌های روان درمانی هیپنوتیزم، دوره دوم، شماره 7و8. - خزائلی، پارسا. (1386). تاب آوری و ظرفیت غلبه بر دشواریها. معاونت دانشجوئی و فرهنگی. مرکز مشاوره دانشگاه تهران. - درایدن، ویندی. (1390). رفتار درمانی عقلانی هیجانی رفتاری، مترجم: موحد، رابعه، تهران، ارجمند. - دوازده امامی، محمد حسن؛ روشن، رسول؛ محرابی، علی وعطاری. (1388). اثر بخشی مدیریت استرس به شیوه شناختی- رفتاری برکنترل قند خون و افسردگی در بیماران دیابتی نوع 2. مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران. دوره یازدهم، شماره‌ی 4، صفحه‌های 385-392. - رحیمی، محمود. (1387). بررسی تاثیر آموزش درمان شناختی رفتاری الیس و آرامش عضلانی جهت کاهش اضطراب دانش آموزان پسر دبیرستان عشایری شهر شیراز. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد ارسنجان. - رضاعي، فرزين(1382).روانشناسی سلامت. تهران: انتشارات ارجمند. - رضایی، فاطمه، کجباف، محمدباقر، وکیلی، نجمه، دهقانی، فهیمه. (1390). اثر بخشی درمان شناختی-رفتاری مدیریت استرس بر سلامت عمومی‌بیماران مبتلا به آسم، فصل نامه دانش و تندرستی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود، دوره6، شماره3. - رفیع نیا، عبدالرسول. (1379). بررسی تاثیر مشاوره فردی با رویکرد شناختی در درمان استرس پس از سانحه، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت معلم تهران. - رودی دبلیو، بیلوس. (1385). راهنمای پزشکی خانواده دیابت، مترجم: سعیده مسجدی، سپهر اندیشه، قم. - روشن، رسول، یعقوبی، حمید(1381). روش‌ها و فنون آرام سازی و بیوفیدبک. تهران، انتشارات رشد. - ریجسینگهانی، آرونا. (1381). سفره رنگین برای دیابتی‌ها. مترجم: حق نظریان، تهران، راه تندرستی. - زاهد نژاد،‌هادی؛ پور شریفی، حمید و باباپور، جلیل. (1389). ارتباط کانون کنترل سلامت، حافظه و رابطه پزشک بیمار با رضایت از درمان در مبتلایان به دیابت نوع 2. دو ماهنامه دانشکده پرستاری و مامایی ارومیه، دوره 9، شماره 2، ص75-67. - زاهد نژاد،‌هادی؛ پور شریفی، حمید و باباپور، جلیل. (1389). بررسی ارتباط کانون کنترل سلامت، حافظه و رابطه پزشک بیمار با پیروی از درمان در مبتلایان به دیابت نوع 2. مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، دوره7، شماره 2، ص 258-249. - زهرا کار، کیانوش. (1391). بررسی اثر بخشی درمان عقلانی، هیجانی و رفتاری به شیوه گروهی در کاهش استرس بیماران مبتلا به دیابت. فصلنامه دانش و تندرستی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود. دوره7، شماره4. - سارافینو، ادوارد. (1391). روانشناسی سلامت، مترجم: الهه میرزایی، تهران، رشد(تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی،2002). - ساعتچی، محمود. (1384). روان شناسی کار، تهران، نشر ویرایش. - سامانی، سیامک، جوکار، بهرام، صحراگرد، نرگس. (1386). تاب آوری، سلامت روانی و رضایت مندی از زندگی، مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، سال سیزدهم، شماره3. - سامانی، سیامک، جوکار، بهرام. (1386). بررسی اعتبار و روایی فرم کوتاه مقیاس افسردگی، اضطراب و فشار روانی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شیراز. - سانتراک. (1382). زمینه روانشناسی سانتراک. ترجمه، مهرداد فیروز بخت. تهران، رسا. - سرتیپ پور، مهناز، عطاری، عباس، امینی، مسعود. (1382). تاثیر آموزش مدارا با استرس بر کنترل کوتاه مدت قند خون در بیماران دیابتی، پژوهش در علوم پزشکی، سال هشتم، دو ماهنامه مرداد و شهریور. - سعیدی، مژگان. (1383). اثر بخشی دو روش بازسازی شناختی و آرامسازی و ترکیب این دو بر اضطراب و افسردگی بیماران باز توانی قلبی. پایان نامه کارشناسی ارشد انستیتو روانپزشکی تهران. - سیادتان، سید جواد. (1386). تعیین ریسک فاکتورهای دیابت، سطح کلسیم و مس در افراد دیابتی نوع 2 در مقایسه با گروه کنترل. پایان نامه دکترای فوق تخصصی شیراز. - سید محمودی، سید جواد، رحیمی، چنگیز، محمدی، نوراله. (1390). عوامل موثر بر تاب آوری در افراد مواجه با ضربه روانی، مجله دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد، 1(1)، 14-5. - شاملو، سعید. (1381). بهداشت روانی، تهران، انتشارات رشد. - شریفی، خلیل؛ عریضی، حمیدرضا؛ نامداري، کوروش( 1384 ). بررسی رابطه بین عملکرد خانواده و سرسختی روانشناختی در دانش آموزان. فصلنامه دانش و رفتار،دوره 1، سال دوم،شماره،10. - شعاع، اصغر. (1382). مقایسه رابطه منبع کنترل با فشار روانی و شیوه‌های مقابله با آن در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروسیس و افراد سالم. پایان نامه کارشناسی ارشد عمومی‌دانشگاه تربیت معلم. - شفر، مارتین. (1990). فشار روانی،ماهیت، پیشگیری، سازگاری. ترجمه:بلورچی،انتشارات رشد،تهران. - شولتز، دوان، شواتز، سیدنی الن. (1387). نظریه‌های شخصیت، ترجمه سید محمدی، تهران، نشر روان. - شهشهان، طاهره. (1381). اصول پیشگیری از دیابت شیرین. چاپ اول، تهران، انتشارات چهار باغ. _ شيخ محسني،ا .(1384). رابطه كانون كنترل و سبك هاي اسنادي با سازگاري زناشويي دبيران مرد متوسطه شهر شيراز با همسران شاغل و غير شاغلشان ، پايان نامه كارشناسي ارشد ، دانشگاه آزاد اسلامي ارسنجان. - صبوری مقدم، حسن و براهنی، محمد نقی. (1376). تاثیر منبع کنترل و امکان مهار استرس بر یادگیری فرد. پژوهشهای روانشناختی، دوره 4، شماره 3و4. - عباسی باویل، ژاله (1379). مقایسه اثر بخشی گروه درمانی به شیوه ی دارودرمانی در درمان اختلال اضطراب فراگیر. پایان نامه كارشناسي ارشد روانشناسی بالینی، انستیتو روانپزشکی تهران. - عرب، کامران. (1392). نقش پیش بینی کنندگی کانون کنترل سلامت و حمایت اجتماعی در ارتباط با کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به دیابت در شهر شیراز، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد ارسنجان. - فدایی،فربد.(1388).تاثیر اندوه و افسردگی بر دیابت،مجله سلامت،شماره 245. - فراهاني، شکري، گراوند و دانشورپور (1384). تفاوت‌هاي فردي در استرس تحصيلي و بهزيستي ذهني: نقش سبک‌هاي مقابله با تنيدگي. مجله علوم رفتاري. - فرخنده، ماشااله. (1389). دیابت و بیماری‌های قند خون، تهران، نسل نو اندیش. - فری، مایکل. (1391). راهنمای عملی شناخت درمانی گروهی، مترجم: محمدی، مسعود، تهران، رشد. - قراچه داغی، مهدی، شریف زاده، مریم. (1373). فشار روانی و راههای شناخت و مقابله. تهران، انتشارات رشد. - قرباني، نيما (1374). سخت رويي؛ ساختار وجودي شخصيت. پژوهشهاي روان شناختي، 2،3 و 4. - کاف من، فرانسیس. (1386). چاق قندی، مترجم: شمس اردکانی، محمد، اصفهان، پوریای ولی. - كرد ميرزا، عزت ا لله.(1388).الگويابي زيست ي-رواني-معنوي در افراد وابسته به مواد و تدووين برنامه مداخله براي ارتقاء تا ب آوري مبتني بر روايت شناسي شناختي و روان شناسي مثبت نگر. پايان نامه دكتري. دانشكده روان شناسي و علوم تربيتي. دانشگاه علامه طباطبايي. - کرمانشاهی، سیما، فروغی، زهرا، محمدی، عیسی ورجب، اسداله. (1380). بررسی تاثیر روش آرام سازی بنسون بر کنترل دیابت بیماران دیابتی، اسرار مجله دانشکده علوم پزشکی سبزوار، سال8، شماره3. - کریمی، جلال. (1381). پیشگیری از دیابت. تهران، انتشارات دوران. - گرین برگر، دنیس، پدسکی، کریستین. (1390). آنجا که عقل حاکم است: کتاب راهنمای شناخت درمانی. مترجم: قاسم زاده، تهران، نشر ارجمند. - گنجی، حمزه. (1376). بهداشت روانی، تهران، نشر ارسباران. - گوردن، نیل اف. (2002). راهنمای کامل ورزشی ویژه بیماران دیابتی. مترجم: نقیبی، ژیلا، تهران، انتشارات شهرآب. - گیلدر، مایکل، گات، دنیس، مه یو، ریچارد، کوون، فلیپ. (1996). روانشناسی آکسفورد. مترجم: نصرت اله پور افکاری، تهران، انتشارات علوم پزشکی. - لاریجانی، باقر و زاهدي، فرزانه ( 1377 ). زخم پاي دیابتی: تشخیص و درمان. مجله علمی نظام پزشکی جمهوري اسلامی ایران،.194-207 ،3 - لوکر، تری؛ گرگسون، الگا. (1389) مدیریت استرس، مترجم: رضایی، مهدی، ژکان، محسن، انتشارات دانژه، تهران. - لیبرت، رابرت و میشل اسپیگلر ، (1375). شخصیت ازدیدگاه رفتاری. حسن صبوری مقدم .مشهد:آستان قدس رضوی، موسسه چاپ و انتشارات. - ماري سون، دیوید. (1993). شناخت درماني افسردگي و اضظراب (راهنمايي براي پزشكان). ترجمه: توزنده جاني، حسن.(1374)، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي. - محرابی، علی، فتی، لادن، دوازده امامی، محمد حسن، رجب، اسداله. (1387). اثر بخشی آموزش مدیریت استرس مبتنی بر نظریه شناختی رفتاری بر کنترل قند خون و کاهش مشکلات هیجانی بیماران دیابتی، مجله دیابت و لیپید ایران، دوره 8، شماره2، ص114-103. - محسنی فر و همکاران. (1382). ترجمه کامل هند بوک کاپلان، تهران، انتشارات برای فردا. - محمدی، مسعود، جزایری، علیرضا، جوکار، بهرام. (1385). بررسی عوامل تاب آور در افراد در معرض خطر سوء مصرف موادمخدر، فصلنامه علمی-پژوهشی روانشناسی دانشگاه تبریز، سال اول، شماره2و3. - محمودی، سید جواد؛ رحیمی، چنگیزومحمدی، نوراله. (1390). عوامل موثر بر تاب‌آوری در افراد مواجه شده با ضربه روانی. پژوهش‌های روانشناسی بالینی، 1(1)، 14-5. - محمودی، قهرمان، ابوالقاسمی، شهنام، درویشی،‌هادی. (1391). تاثیر آموزش مصون سازی در برابر استرس بر کاهش احساس فشار روانی بیماران مبتلا به دیابت. فصلنامه سلامت خانواده، دانشکده علوم پزشکی سارس، دوره1، شماره2، ص46-41. - مروتی، محمدعلی، روحانی، نوشین و باقیانی مقدم، محمد حسین.(1386). بررسي پيشگويي كننده هاي خود مراقبتی در بيماران ديابتي مراجعه كننده به مركز تحقيقات ديابت يزد بر اساس الگوي اعتقاد بهداشتي توسعه يافته.مجله دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی – درمانی شهید صدوقی یزد.دوره15،شماره3. - مدنی، فضل اله. (1382). سندرم پای دیابتی، درمان و جلوگیری از قطع پا، فصل نامه پیام دیابت. سال5، شماره20 ص13-10. - معتمدی،‌هادی. (1376). تعیین شیوع اختلالات روانی در دو روستای کرمان، مجله دانشگاه علوم پزشکی کرمان، شماره 1. - مک گرا، فیلیپ. (1390). مهارت‌های زندگی، مترجم: قراچه داغی، مهدی، تهران، نشر ذهن آویز. - منجمی، علیرضا.(1387). استرس،انتشارات:آزادمهر،تهران. - منجمی، علیرضا.(1390).راهنمای جامع سلامت در خانواده،انتشارات تیمورزاده نوین،تهران. - موسوی، سید علی. (1387). مقایسه اثر بخشی رویکرد‌های درمانی، تنش زدایی و درمان شناختی در درمان درد و اضطراب بیماران مبتلا به درد مزمن، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طبا طبایی. - مهدی نژاد، ابوالقاسم. (1370). بررسی رابطه اضطرابی و افکار غیر منطقی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه مشهد. - میلانی فر، بهروز. (1378). بهداشت روانی، تهران، انتشارات قومس. - نجفیان، جمشیدوگلستان‌هاشمی، سید مهدی. (1382). بررسی و مقایسه اثر دو روش بیو فیدبک-آرام سازی و آرام سازی در کنترل فشار خون در بیماران مبتلا به افزایش فشار خون، مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، شماره57، 86-81. - نجفی، محمود،دهشیری، غلامرضا،شیخی، منصوره.(1379). مقايسه سلامت عمومي و پيشرفت تحصيلي دانشجويان برحسب ميزان احساس تنهايي،فصلنامه فرهنگ مشاوره و روان ئرمانی،سال دوم،شماره5. - نریمانی، محمد(1380). بررسی میزان شیوع اضطراب در دانش آموزان و مقایسه دو تکنیک درمانی شناختی –رفتاری و ایمن سازی روانی مایکنبام در کاهش اضطراب آنها. ماهنامه علمی پژوهشی دانشگاه شاهد، سال 8، شماره33، تیر1380. - نریمانی، محمد، عطادخت، اکبر، احدی، بتول. (1391). اثر بخشی آموزش مدیریت استرس بر کاهش علائم روانشناختی و کنترل قند خون بیماران دیابتی، فصلنامه علمی پژوهشی روانشناسی سلامت، شماره 3. - نعمتی، مریم و پارسایی، محمد صادق. (1388). همبستگی بین استرس و مدیریت زمان. مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران. دوره نوزدهم شماره 71 (85-84). - نوفرستی، اعظم و طالبیان شریف، جعفر. (1381). بررسی رابطه مکان کنترل، اضطراب و مقایسه اضطراب بین افراد دارای مکان کنترل درونی و بیرونی. مجله اسرار، دانشکده‌ی علوم پزشکی و خدمات بهداشتی سبزوار، سال نهم، شماره 4. - نیکوزاده،عزت الله.(1390). مقايسه اثر بخشي برنامه مداخله مبتني بر روانشناسي مثبت نگر و گروه درماني آدلري در ارتقاي تاب آوري افراد وابسته به مواد،فصلنامه فرهنگ مشاوره و روان درمانی،سال دوم،شماره،5. - وارد، جین کران ول. (1373). غلبه بر استرس. مترجم: بابک مهرآئین. مشهد، جاودان خرد. - واتکینز، پیترجی. (1377). الفبای دیابت. مترجم: سید علی موحد، تهران، انتشارات جهان ادیب. - وجدانی، حسین. (1391). تندرستی. نشریه سلامت و بهداشت، تهران، شماره 82، ص 18-21. - وقار انزابی، معصومه. (1378). .بررسی و مقایسه اخت لالات هیجانی و عزت نفس در نوجوانان دیابتی و غیردیابتی . پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تربیت معلم. - وقار انزابی،معصومه و یعقوبی، حمید.(1381). بررسي و مقايسه سلامت رواني دانشجويان جديدالورود دانشگاه شاهد حميد يعقوبي ، - ولز، کارن سی. (1389). قدرت مقابله: راهنمای عملی درمان شناختی-رفتاری، مترجم: ولی زاده، شیرین، تهران، ارجمند. - ویلکینسون، گرگ. (1391). استرس، مترجم: موحدی، محبوبه، قم، آیینه دانش. - هاوتون، کرک، کپر، سالکودس، کلارک. (1380). رفتار درمانی شناختی. مترجم: قاسم زاده، حبیب اله، تهران، نشر ارجمند. ‌- هاناس، راگنار. (1385). دیابت وابسته به انسولین در کودکان، نوجوانان و بزرگسالان. مترجم: امیر کامران نیکو سخن و معصومه اقبال جو، نشر آبی، تهران. - همت خواه، بهرام.(1375). فیزیولوژی پزشکی گایتون،انتشارات شهر آب،تهران. - هنری، دالجر، برنارد، سیمین. (1368). روش زندگی با بیماری قند. مترجم: سید احمد پناهی، انتشارات جاوید. - هیلسون، روان. (1376). دیابت: راهنمای عملی برای بزرگسالان. مترجم: فاتحی، مهناز، تهران، ققنوس. - يوسفي، ناصر و نبوي حصار، جميله.(1383). مقايسه سرسختي روانشناختي، هيجان خواهي و سنخ شخصيتي الف غيرسمي و سمي در بين مردان و زنان مبتلا به سرطان و افراد عادي، مجله علوم تربيتي و روانشناسي بهار و تابستان 1383. ب) منابع لاتین: Adili, F. , Larijani, B. , & Haghighatpanah, M. (2006). Diabetic patient: psychological aspects. Annals New York Academy of Sciences, 1084: 329-349. American Diabetes Association(2008). Standards of Medical Care in Diabetes Care. 31: Suppl 1: 12-54. Bandura, A. (1986). Human agency in social cognitive theory. American Psychologist; 44:1175-84. Boll, T. J., Johnson, S. B., Perry, N. W., & Rozensky, R. (Eds.). (1997). Handbook of clinical health psychology.Washington, DC: American Psychological Association. Bowlby, J (1988) Developmental psychiatry comes of age,American Journal of Psychiatry,145,1-10. Beardslee, William and Donna Podorefsky. (1988) Resilient adolescents whose parents have serious affective and other psychiatric disorders: importance of self-understanding and relationships. American Journal of Psychiatry 145(1). January,63-69. Bell. C. C. (2001). Cultivating Resiliency in Youth. Journal of Adolesent Health,vol(29),375-381. Benard, B. (1997). Turning it aroud for all youth: From risk to resilience. Launceston, Tasmania: Resiliency Associates and Global Learning Communities. Benard, B. Marshall, K. (2001). Protective Factors in Individuals, Families and Schools:National Longitudinal Study on Adolescent Health Findings. National Resilience Resource Center. University of Minnesota. Minneapolis and the center for the application of prevention Technologies. Benson, P.L. (1997). All kids are our kids. Minneapolis:Search Institute. Bonnno, G. A. (2004). Loss, trauma, and human resilience. American Psychologist, 59,20-28. Brooks, M. V. (2004). Healt-related hardiness and choronic illness. Nursing Furum,38,11-20. Brown, J. B., Stewart, M., & Ryan, B. L. (2000). Outcomes of patient-provider interaction. In Thompson, T.L.,Dorsey, A.M., Miller, K.I., & Parrot, R. (Eds), Handbook of Health Communication (pp. 141- 162).Mahwah, New Jersey: Lawrence Erlbarum Associates, Publishers. Brunner LSH, Suddarth DS. (2008). Nursing Diabetes (translated by Morovvat Givi), 2nd ed, Tehran,Bashari. PP: 56-60. Campbell-Sills L, Cohen S, Stein M. (2006). Relationship of resilience to personality, coping and psychiatry symptoms in young adults. Behavior Research and Therapy ;44(4): 585-599. Celigman, F. , Chik csent mehali, P. B. (2000). Developing the Psychological Capital of Resiliency,Human Resource Development Review,5,1. Cicchetti, D. , & Becker. B. (2000). The Construct of resilience: A critical evaluation and guidelines for future work. Child Development,71. 543-562. Cooper, C. L. , & Dewe, P. (2004). Stress: A brief history. UK: Blackwell publishing LTs. Cowen EL, Whman PA, Work WC. (1996), Resilience in highly stressed urban children: concepts and findings. Bull N Y Acad Med. 1996 Winter,73(2),267-218. Cvengros JA, Christensen AJ, Lawton WJ. (2005). Health Locus of Control and depression in chronic kidney disease: A dynamic perspective. Journal of Health Psychology 10: 677-686. Doo. B. (2004). Resillience Thinking Aloud World Wit newsletter,1,34. Esteghamati, A. , Gouya, M. M. , Abbasi, M. , Delavari, A. , Alikhani, S. , & Alaedini, F. (2008). Prevalence of diabetes and impaired fasting glucose in the adult population of Iran: National Survey of Risk Factors for Non-Communicable Diseases of Iran. Diabetes Care, 31(1);96-8. Feldman, S. R. (2002). Understanding psychology. New York: McGrow-Hill. Florian, V. , Mikulincer, M. , & Yabman, O. (1995). Does hardiness contribute to mental health during a stressful real-life situation? The roles of appraisal and coping Journal of Personality and Scial Psychology,68,687-695. Folkman, S., & Moskowitz, J. T. (2004). Coping: pitfalls and promise. Annual Review of Psychology, 55(1): 745-774. Gallant, M. (2002). The influence of social support on chronic illness self management: A review and directionsfor research. Health Education & Behavior, 30(2), 170-195. Garmezy, N. (1991). Resiliency and vulnerability to adverse developmental outcome associated with poverty. American Behavioral Scientist,34,416-430. Garmezy,G. ,Musthen, B., Luster,C. ,2001, Affective style. psychopathology, and resilience: Brain mechanisms and plasticity. American Psychologist, 55,1196-1214. Gilligan, R. (2000). Adversity, Resilience and Young People: the Protecitive Value of Positives School and Spare Time Experiences. Chidren & Society Volume 14,pp. 37-47. Goldberg, D. P. , Gater, R. , Sartorious, N. (1997). The validity of two version of ahe GHQ in the WHO study of mental illness in general health care. Psychological Medicine, 27,191-197. Halverson, C. F. and M. P. Waldrup(1974). Relations between preschool barrier behaviors and early school measures of coping,imagination and verbal development. Development Psychology 10,1974,716-720. Hamidi N. (2003). Effects of Stress on immune system students. Tehran university of Medical Sciences &Shahid Beheshti University of Medical Sciences ,37(2): 12-14. Hart, A., Blincow, D., & Thomas, H. (2007). Hove, East Sussex: Rutledge. Hawkins, J. D., Catalano, R. F., & Miller, J. Y.(1992). Risk and protective factors for alcohol and other drug problems in adolescence and early adulthood: Implications for substance abuse prevention.Psychological Bulletin, 112, 6-105. Hess, M., & Graydon. K. (2009). Source of resiliency a mong successful foster youth. Children and youth services review, 31: 457-463. Jacclon. C. S. (1997). The trait and process of resilience. Journal of Advanced Nnrsing , 25, 123-129. King, D. B. (2008). Rethinking claims of spiritual intelligence: A definition, model, and measure. A dissertation presented in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Science, Peterborouge, Ontario, Canada. Kobassa, S. C. , Maddi, S. R. , & Zola, M. (1983). Personality and social resources in stress resistance. Journal of Personality and Social Psychology,45,839-850. Kumpfer . K L. (1999). Factor and Processes Contributing to Resilience. The resilience from work. Resilience and Development , pp. 174-224. NewYork,Acadmic,Publishers. Kumpfer . K L. (2002). Factor and Processes Contributing to Resilience: in Glantz, M. D. G and Johnson, LJ. Resilience and Development: positive life adaptation. Kluwer Academic Publishers. NewYork. Levy Jc Aetiology A,Hitmam G. (1399). Type2 diabetes prediction vol 1,New York,Wily ,pp: 3-12. Linquanti, R. (1992). Using community-wide collaboration to foster resiliency in kids: A conceptual framework. Portland. OR: Western Regional Center for Drug Free schools and Cmmunities. (ERIK Document Reproduction Service No. ED 353 666). Shwartz S. (2000). Abnormal Psychology. Mountain View,CA, Mayfield Pub,PP: 65-68. Lau RR. (1998). Beliefs about control and heath behavior,In D. S. Gochman(Ed). Health behavior: EmergingResearch Perspective 33 -63. Luthar. S. S. , Cicchetti, D. , & Becker. B. (2000). The construct of resilience: A critical evaluation and guidelines for future work. Child Development. 71: 543-562. Maclean-D, LO-r(1998). The non-insulin dependent diabetes ,Aust-J-Adv-Nurs ,15(4):32- 42 Magnus, KB., Cowen, EL., Wyman, PAFagen, DB., and Work, WC. (1999).Parent-Child Relationship Qualities and Child Adjustment in Highly Stressed Urban Black & White Families. Journal of Community Psychology, vol. 27m No. 1,55-71. Malcarne VL, Hamilton NA. Children`s health . (2005). related locus of control beliefs: ethnicity gender,and family income. Child Health - Care 34: 47-59. Martinus, R., Corban, R., Wackerhang, H., Atkins, S., & Singh, J.(2006).Effect of Psycholigical Intervention on Exercise Adherence in Type 2 Diabetic Subjects,Annals of the New York Academy of Sciences.1084,350-360. Masten, A. S. (2001). Ordinary magic: Resilience process in development. American Psychologist,56,227-238. Maxine Ross S. ( 2008). Holistic Nursing Practice. Fredrich ; 22(6): 365. Meshki M, Ghafranipour F, Azadfallah P, Hajizadeh E. (2006).Validity and reliability of health locuse of control in medician Students. J Ghonabad Medician Faculty; 12(1): 33-42. Miller,L., Rose, H., Martinez,Y.(2010).Friends for Life": The Results of a Resilience-Building, Anxiety-Prevention Program in a Canadian Elementary School. Professional School Counseling,12(6), 400-407. Molavi, H. (2004). Reliability. Factor structure add validity of General Health Qustionnaire in Iranian Scholars. journal of Pakistan Psychplogical Research,17: 3-4. Morowaty MA, Rouhani N. (2008). Perceived Severity and Susceptibility of Diabetes Complications and its Relation to Self-Care Behaviors among Diabetic Patients. Journal Armaghane Danesh 12: 60- 68. Moser DK. , Dracup K. (2000). Psychosocial recovery from a cardiac event: The influence of perceived control. Heart & lung: The Journal for Quality in Health Care.; 12: 31-40. Moshki M, Ghofranipour F, Azadfallah P,Hajizadeh E. (2007). Validity and Reliability of the Multidimensional Health Locus of Control (Form B) Scale in Iranian Medical Students. Journal Ofoghe Danesh 12: 33-42. Narayan KM, Gregg EW, Campagna AF, Michael M, Engelgau MM, Vinicor F. (2000). Diabetes . a - common, growing, serious, costly, and Potentially Preventable Public health problem. Journal of Diabetes Research and Clinical Practice, 50: 577-584. Neill,H. (2006). Resilience across cultures. British Journal of Social Work, 38(2). 218-235. Newman, S. , Steed, L. , & Mulligan, K. (2004). Self-management intervention for choronic illness, The Lancet, 364: 1523-1537. Peralta, A. , Ramirez, M. I. , Robles-Ortega, H. , & Navarrete, N. (2009). Effectiveness of stress management therapy in two populations with high stress: choronic pationts and healty people, Salud mental,32(3): 251-258. Pishdad,GR. (1995). Age at diagnosis of non-insalin-dependent diabetes mellitus of southern iran. sep. 23(5). Poursharifi H. (2007). The effectiveness of Motivational Interviewing in Improving Health Outcomes in Adults with Type 2 Diabetes. Unpublished Ph. D. s thesis. University of Tehran, Iran. Powers, A. C. (2005). Diabetes mellitus, In L. D. Kasper (Ed in chief): Harrison's principles of internal medicine. Vol II. Reeh HE, Hiebert B. (1998). Adolescence Health: The relationship between Health Locus of Control, beliefs and behaviors. Journal of Guidance & Counselin; 13: 7-23. Richardson GE, Waite PJ. (2002). Mental Health Promotion through Resilience and Resiliency Education, International Journal of Emergency Mental Health. Rutter, M. (1999). Resilience concepts and findings: Implieations for family therapy. Journal of Family Therapy,21. 119-144. Sills, L. , Quhen, G. , Schtin, P. B. (2006). Developing the Psychological Capital of Resiliency,Human Resource Development Review,5,1. Sheffer, M. (1982). Life after Stress. New York & London: Plenum press. Snoek, F. J. , Van der Ven, N. C. W. (2001). Effect of cognitive- behavioral group training (CBGT) in adult patients with poorly controlled insulin dependent diabetes: A pilot study. Patient Education and Counseling, 45: 143-148. Strickiand, Bonnie R. (1989). Internal – External Contorol Expectanices. Journal of American Psychologist. Vol 44. Nol- 6. Jonuary. Surwit R S, Vantilburg M A, Zucker N, Mc Caskill CC, Parekh P,F Einglos M N. (2002). Stress management improves long – term glycemic control an type 2 diabetes. Diabetes Care. 25: 30-4. Tailor P.( 2001). The role of health belief and health locous of control on patient satisfaction. Journal Rehab Health, 10: 9-91. The world health reports. Mental health: new understanding new hope. Geneva: world Health Organization. 2009; Available at: http: //discovermagazine. com/2009/oct/fearworld. Vallerstein, Judith. (1983). Children of divorce: the psychplogical tasks of the child. American Journal of Orhopsychiatry ,53(2) ,230-243. Van der Ven,N. C. W. , Lubach, C. H. C. (2005). Cognitive behavioral group training (CBGT) for patient with type 1 diabetes in persistent poor glycemic control: who do we reach? Pationt Education and Counseling,56: 313-322. Wallston Ka. (1992). Assesment of control in health care setting. In. Steptoe A, APPles A. Stress, personal control and health. New Jersey: John Wiley & Sons. Wallston KA, Wallston BS. (1982). Who is responsible for your health? The construct of health locus of control. In G. S. sanders, J. SWS (Eds). Social Psychology of Health and Illness, NJ: frlbaum; PP: 86-92. Wallston KA, Wallston BS, Devellis R. (1978). Development of the Multidimensional Health Locus of Control (MHLC) Scales. Health Educ Monogr 6: 160-170. Waller M. A. (2001). Resilience in cosystemic contex: Evalution of the child. American Journal of Orhopsychiatry,71,290-297. Weimer, W. (1977). Aconceptual frame work for cognitive psychology: Motor theories of mind. In R. shaw & J. Branspord (Eds). Perceiving,acting and knowing(pp. 267-311). Hilladale,NJ: Eribaum. Werner, E. E., & Smith, R. S. (2001). Journeys from childhood to midlife: Risk, resilience, and recovery. Ithaca, New York:cornell university press. Werner, E. E. (1993). Risk, resilience, and recovery: perspectives from the Kauai Longitudinal Study. Development and Psychology, 5,503-515. White CA. (2001). Cognitive Behavior Therapy for Chronic Medical Problems. New York, Willy & Sons. pp: 33 -13. William, M., Teasdale, J., Segal, Z., & Kabat-Zinn, J. (2007). The mindful way through depression: Freeing Yourself from Chronic Unhappiness. New York: Guilford Publications. Wolff, S. (1995). The concept of resilience. Australian and New Zealand Journal of Psychiatry, 29, 565-574. World Health Organization (WHO). (1999). Definition, Diagnosis and Classification of Diabetes Mellitus and its Complications. Geneva: Department of Noncommunicable Disease Surveillance, World Health Organization. Available: http://www.staff.ncl.ac.uk/philip.home/who dmc.htm # Heading. Zhan X. Chen YM. Chen WQ. (2008). Association of psychology factors with anxiety and depressive symptoms in chinese pations with diabetes. Diabetes Res Clin Part,79,523-530. سلامت روان مفهوم سلامت روان ریشه‌ی لغوی واژه انگلیسی‌ «health»، در واژه‌های، «haelp»، haelth»» (به معنای کـل) و «haelen» و(heal) انـگلیسی قدیم، و کلمه‌ی‌ آلمانی قدیم «heilida» و«heilen» (به معنای کل) است. گراهام‌ (1992) این ریشه‌های لغوی را با کلمات انگلیسی‌ «halig» و آلمانی قدیم«heilig»، به‌ معنای مقدس، ارتباط داده است؛ بنابراین، از نظر ریشه‌ی‌ لغوی، سالم‌ بودن‌ به معنای‌ «کلیت داشتن یا مقدس‌ بودن» است‌ و بدین‌ترتیب، ویژگی‌های‌ معنوی و فـیزیکی‌ (و نـه فقط فیزیکی) را شامل می‌شود (لطافتی بریس، 1389). مفهوم سـلامت روانـى، در واقع جنبه‌اى از مفهوم كلى سلامت است. سازمان بهداشت جهانى سلامت را چنين تعريف‌ مى‌كند‌: حالت‌ سلامتى كامل جسمى، روانى، اجتماعى، معنوى و نه فقط‌ فقدان‌ بيمارى يا ناتوانى، كه در آن فرد به توانايى‌هاى خودش پى مـى‌برد، مـى‌تواند بـا استرس‌هاى معمول زندگى كنار آيد‌، بـه‌ صـورت‌ ثـمربخش و مولد كار كند و قادر به كمك به جامعه باشد ‌(برىو جنكينس،2007). کارشناسان سازمان بهداشت جهای سلامت فکر و وران را این طور تعریف می کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب» (میلانی فر، 1389). مفهوم سلامت همچنین دربر گیرنده مفاهیمی همچون احساس خوب بودن و اطمینان‌ از‌ خودکارآمدی، اتکا به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خودشکوفایی توانایی‌های بالقوه فکری، هیجانی و غیره است و فـقدان بـیماری و عـلایم‌ را‌ نیز شامل می‌شود. سلامت روانی به عنوان یکی از ارکان سـلامتی، لازمه یـک زندگی مفید، موثر و رضایت‌بخش‌ فردی‌ است و مسئولیت سنجش، ارزیابی، کنترل، درمان و بهبود بخشیدن آن قبل از هرکس بر عهده متخصصان علوم‌ رفتاری‌ و اجتماعی می‌باشد (پاکیزه، 1387). لوینسون و همکارانش در سال 1962 سلامتی روان را این طور تعریف کرده اند: «سلامتی روان عبارت است از این که فرد چه احساسی نسبت به خود، دنیای اطراف، محل زندگی و اطرافیان دارد و مخصوصا با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد، چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موقعیت مکانی و زمانی خویش حائز اهمیت است» (میلانی فر، 1389). تودور (1996؛ ترجمه خواجوی، 1382)، سلامت روان را به شرح زیر تعریف می کند: سلامت روان شامل توانایی زندگی کردن همراه با شادی، بهره وری و بدون وجود دردسر است. سلامت روان مفهوم انتزاعی وارزیابی نسبی گراست از روابط انسان با خود، جامعه و ارزش هایش. و نمی توان آن را جدای از سایر پدیدهای چند عاملی فهمید که فرد را به موازاتی که در جامعه به عمل می پردازد، می سازد. سلامت روان، شیوه سازگاری آدمی با دنیا است، انسان هایی که موثر، شاد و راضی هستند و حالت یکنواختی خلقی، رفتار ملاحظه گرانه و گرایش شاد را حفظ می کنند. سلامت روان عنوان و برچسبی است که دیدگاه ها و موضوعات مختلف مانند: عدم وجود علایم ناتوان کننده، یکپارچگی کارکرد روان شناختی، سلوکی موثر در زندگی شخصی و اجتماعی، احساسات مرتبط با بهزیستی اخلاقی و معنوی و مانند آنرا در بر می گیرد. برای ارائه یک تئوری در مورد سلامت روان، موفقیت برون روانی کافی نیست، باید سلامت درون روانی را به حساب بیاوریم. سلامت روان، ظرفیت رشد و نمو شخصی است. سلامت روان، یک موضوع مربوط به پختگی است. سلامت روان، یعنی هماهنگی بین ارزشها، علاقه ها، و نگرش ها در حوزه عمل افراد و در نتیجه، برنامه ریزی واقع بینانعه برای زندگی، و تحقق هدفمند مفاهیم زندگی است. سلامت روان، در قیاس با سلامت جسم نیست، بلکه به دیدگاه و سطح روان شناختی ارتباطات فرد-محیط اشاره دارد. بخش مرکزی سلامت، سلامت روان است، زیرا تمامی تعاملات مربوط به سلامتی، به وسیله روان انجام می شود. سلامت روان ظرفیت کامل زندگی کردن به شیوه ای است که ما را قادر می سازد، نوعی وحدت بین ما و دیگران بوجود آورد. سلامت روان، توانایی عشق ورزیدن و خلق کردن است، نوعی حس هویت بر تجربه خود به عنوان موضوع و عامل قدرت فرد، که همراه است با درک واقعیت درون و بیرون از خود و رشد واقع بینی و استدلال. پس از روش شدن مفهوم سلامت روان این ضرورت دیده می شود تا به اختصار مروری به نظریات گوناگون با گرایش ها و زمینه های متفاوت در مورد طبیعت انسان داشته باشیم و با تصورات گوناگون نظریه پردازان از مفهوم سلامت روان و ماهیت انسان بیشتر آشنا شویم. در تعریف سلامت روان چهار دیدگاه از یکدیگر تفکیک می شوند(پشتکار، 1388): الف) سلامت روانی به معنای رفتار بهنجار: در این دیدگاه گفته می شود رفتارهایی که اکثریت مردم از خود نشان می دهند، رفتار های سالم به شمار می آیند و رفتار کسانی که از رفتارهای عمومی جامعه فاصله زیادی می گیرند، به عنوان رفتارهای مرضی به شمار آمده و صاحبان آنها بیمار روانی جامعه نامیده می شوند. ب) سلامت روانی به معنای الگوی ایدال: در این دیدگاه سالم کسی است که از یک سلسله معیارهای مشخصی برای سلامت روانی تبعیت کند این معیارها غالبا به وسیله روان شناسان و رواپزشکان مشخص می شود. ج) سلامت روانی به معنای یک فرآیند: در این دیدگاه، سلامت روانی یک پدیده واحد نیست که بتوانیم از آن در تمام مراحل زندگی استفاده کنیم. به عبارت دیگر در هر مرحله از زندگی انسان اعم از کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی سلامت روانی معنایی متفاوت پیدا می کند. به این ترتیب بیماری روانی یک معنای تحولی خواهد داشت، یعنی آنچه را در یک بزرگسال بیماری به شمار می آوریم ممکن است در یک نوجوان سلامتی کامل بدانیم یا بر عکس(پشتکار، 1388). د) سلامت روانی به معنای فقدان بیماری: در این دیدگاه این سلامتی روانی نیست که تعریف و مشخص می شود. به عبارت دیگر به جای این که بگوئیم سلامت روانی چیست؟ می گوییم بیماری چیست؟ و وقتی کسی بیمار نباشد یعنی سالم است (پشتکار، 1388). دیدگاههای سلامت روانی دیدگاه فروید از دیدگاه مکتب روان کاوی، سلامت روانی به معنای سازگاری فرد با خود و با خواسته ها و فشارهای جامعه است (کیمیایی، خادمیان و فرهادی، 1390). در نظر فروید، انسان متعارف و سالم کـسی‌ است‌ کـه‌ مراحل رشد روانی-جنسی را با موفقیت گـذرانده بـاشد‌ و در‌ هیچ‌ یـک‌ از ایـن مـراحل، بیش از‌ حد‌ تثبیت نشده باشد. از نظر او، کم‌تر انـسانی مـتعارف به حساب‌ می‌آید و هر فرد به نحوی غیر متعارف‌ است. هسته‌ی‌ اصلی‌ حالت‌های‌ روان‌نژندی‌ یا نـوروتیک، اضطراب اسـت و اضطراب‌ مرحله‌ی اول نوروز‌ است. هدف‌ از‌ روان‌ درمانی‌ در‌ روان‌کاوی، ایجاد‌ سـلامت روانی‌ است. سلامت روانی دارای دو جنبه اسـت: یکی سـازگاری با محیط بیرونی، و دیگری‌ سازش بـا مـحیط درونی. در نظر فروید، تعامل و تعارض پویای سه ساخت«نهاد»، «من» و «فرامن» تعیین‌کننده‌ی رفتار است و فردی از نظر‌ روانی سالم اسـت کـه‌ بین سه سطح شخصیت وی تعادل برقرار باشد(شفیع آبادی و ناصری، 1389). یکی از شـاهکارهای فـروید، که مـا را در شناخت رفتار انـسان و در نـتیجه شخصیت‌ او راهنمایی می‌کند مکانیسم های روانی یا دفاعی است. این مکانیسم ها که مکانیسم های سازشی نیز گفته می شوند؛ باعث سازگاری و تطبیق شخص در رویارویی با مشکلات محیطی و اجتماعی می شوند. همیشه برای ارضای تمایلات، امیال و غرایز جنسی بین «نهاد »، «من» و «ابرمن» درگیری و کشمکش وجود دارد و برای اینکه تعادل روانی و شخصیتی در اثر این درگیری محفوظ بماند «من» نقش میانجی داشته و از وسایلی استفاده می کند که از اضطراب که کیفیت نامطلوبی است و تقریبا سرمنشا تمام بیماری های روانی و واکنش های عصبی است نجات یابد. این وسایل عمان مکانیسم های دفاعی هستند و روی این اصل آنها را مکانیسم های دفاعی «من» نیز می گویند (میلانی فر، 1389). دیدگاه وجودی از نظر این دیدگاه، «دروغ گفتن» اساس آسیب روانی است. دروغ گفتن تنها راهی است که می توانیم از نیستی فرار کنیم، تا به این طریق اجازه ندهیم که اضطراب وجودی وارد تجربه ما شود. دروغ گفتن به اضطراب روان رنجور نیز منجر می شود. در صورتی که اضطراب روان رنجور به عمل کردن طبق اضطراب منجر شود، موجب آسیب روانی می شود (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392). درمانگران وجودگرا به تشخیص و طبقه بندی بیماری های روانی و آسیب شناسی و آزمایشگاه خودشان را محدود نمی سازند و دیدگاهشان را نسبت به درمان به عنوان رنج و ناراحتی ناشی از بیماری تعریف نمی کنند، بلکه آنها به مشکلات و ناراحتی روانی مراجعانشان به عنوان (مشکلی در زندگی) توجه دارند. درمانگران وجودگرا اشاره می کنند که ما اختلالات روان شناختی را یاد نمی گیریم، بلکه "در زندگی" به عنوان عامل اختلال روان شناختی محسوب می شود، به عنوان یک حقیقت بدیهی "وجود بشر" شامل حقایقی مثل تجارب اضطرابی و گناه، زندگی به سوی مرگ، قبول مسئولیت، معنی بخشیدن به زندگی نقش مهم دارد. ما باید همه راههایی که مانع از دادن "وجود" به جهان و اشیا می شود پیدا کنیم، زیرا آنها موجب محدودیت در ما می شود و حرکت در حالت ثابت و غیر جهت دار مانع از به دست آمدن امنیت در انسان می شود و موجب تنش در ما و مشکلاتمان می شود (دیورزین و آرنولدبک، 2005). چون دروغ‌گویی‌ منبع آسیب‌ روانی است، راه‌حل از‌ بین‌ بردن نشانه‌های‌ بیماری نیز «صداقت» است. با توجه به‌ این که هدف روان‌درمانی اصالت است، افزایش‌دادن هشیاری یکی از فرایندهای‌ حیاتی است که افراد از طریق آن بـه‌ جنبه‌هایی از دنـیا و خودشان که دروغ‌گویی‌ آن را پنـهان کـرده است، پی‌ می‌برند. چون‌ دروغ‌گویی به نوعی به فعل‌پذیرکردن خود هم منجر می‌شود که طی آن، توانایی‌ تصمیم‌گیری‌ها یا انتخاب‌های دیگر، تجربه نمی‌شود. پس، درمان باید شامل‌ فرایندهایی باشد که فرد از طریق آن‌ها بتواند به صداقت برسد (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392). کارل یونگ فرایندی که مـوجب یـکپارچگی شـخصیت انسان می‌شود فردیت یافتن یا تحقق خود اسـت. این‌ فرایند خـود شدن، فرایندی طبیعی‌ است. این‌ کیفیت در واقع، گرایشی چنان نیرومند است که‌ یونگ‌ آن‌ را‌ غریزه‌ می‌داند. در انـسان‌ فـردیت‌ یافته، هیچ یک از وجوه شخصیت‌ مسلط نـیست، نه هـشیار و نه نـاهشیار، نه یـک کـنش یا گرایش‌ خاص و نه‌ هیچ‌ یک‌ از سـنخهای کـهن، بلکه همهء آنها به توازنی‌ هماهنگ‌ رسیده‌اند(نجات و ایروانی، 1378؛ شولتز، شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386). اشخاص فردیت‌ یافته، باید‌ از‌ همه نیروهای سایه‌ -چه ویرانگر و چـه سـازنده-آگاه شوند. باید وجه‌ تاریک طبیعت جوششهای حیوانی و ابـتدایی خود از قبیل میل‌ به ویـرانگری یـا خودخواهی را دریابند و بپذیرند. این‌ به مـعنای‌ تسلیم شـدن یا رفتن زیر سلطهء آنها نیست، بلکه صرفا پذیرش‌ وجود آنها است(نجات و ایروانی، 1378). گام بعدی فرایند فردیت یـافتن، ضرورت سـازش با دوگانگی جنسی روانی است. مرد بـاید آنـیما (خـصائص زنانه) و زن آنیموس (خـصایص‌ مردانه اش) ‌ را بـیان کند. ویژگی دیگر، یکپارچگی خود اسـت. همه جـنبه‌های شخصیت یکپارچگی و هماهنگی می‌یابند به‌ گونه‌ای که همه آنها بتوانند بیان شوند. پذیرش ناشناخته و مرموز، ویژگی دیگر ایـن افـراد است (نجات و ایروانی، 1378؛ شولتز، شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386). اشخاص سالم‌ از‌ شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شـخصیت مـشترک خوانده اسـت. چون دیـگر هـیچ جنبه شخصیت به تنهایی حـاکم نیست، یکتایی فرد ناپدید می‌شود، دیگر چنین اشخاصی را نمی‌توان‌ متعلق‌ به یک سنخ رونی‌ خاص دانست (نجات و ایروانی، 1378؛ شولتز، شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386). دیدگاه الیس و بک در این دیدگاه، روش درمان مبتنی‌ بر شناخت‌ است‌ و بر اهمیت نظام‌های‌ فکری و اعتقادی در تعیین رفتار و احساسات تأکید مـی‌کند. این شیوهء درمانی بـر این اصل نظری تکیه دارد که شیوه تعبیر و ارزیابی و بازآفرینی‌ فرد‌ از جهان، در رفتار و عاطفه او تأثیر می‌گذارد. شناخت بر اساس‌ نگرش‌ها و پیش فرض‌های برخاسته از تجارب قبلی (طرح‌واره‌ها) شکل می‌گیرد و هدف اصلی این شیوه، زمینه یابی و رشد دادن الگوهای فکری و نگرش‌های مـنطقی‌ و سـازگار در فرد‌ بیمار‌ است (لطافتی بریس، 1389 و 1390). الیس، اصول سیزده گانه‌ای را به‌ مثابه معیارهایی برای سلامت روان در نظر گرفته است؛ این اصول عبارت‌اند از: نفع‌ شخصی، رغبت اجتماعی، خودفرمانی، انعطاف‌پذیری، پذیرش عدم اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج‌ از‌ وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خـود، خطرکردن، و لذت‌گرایی بـلند مدت پایا(لطافتی بریس، 1389 و 1390). به نظر الیس، انسان‌های سالم‌ فاقد این باورهای غیر منطقی هستند(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392): امیال اساسی انسان، مثل امیال شهوانی‌ و جنسی به این دلیل نیاز تلقی می‌شوند که ما آن‌ها‌ را‌ نیاز‌ تعریف می‌کنیم(در حالی که آنها تـرجیحات‌ ما‌ هستند). ما نمی‌توانیم‌ برخی رویدادها را تحمل کنیم؛ خواه این رویدادها، اجبار به انتظار کشیدن‌ در صف باشد یا موجه شدن با انتقاد، یا طرد (در حالی که این رویدادها‌ را‌ می‌توان‌ تحمل‌ کرد). موفقیت‌ها و شکست‌های‌ ما با ویژگی‌های خاصی مـانند هـوش، ارزش‌ ما‌ را‌ بـه عنوان انسان مشخص می‌کنند. دنیا بـاید بـا مـا عادلانه برخورد کند؛ گویی‌ که دنیا می‌تواند از امیال ما پیروی کند؛ ما باید‌ رضایت‌ دیگران‌ را جلب کنیم؛ گویی هستی ما به آن‌ها بستگی دارد. برخی افـراد، رذل‌ یـا شـرورند و باید به خاطر شرارتشان تنبیه شوند؛گویی ما می‌توانیم‌ بی‌ارزش بـودن انـسان را ارزیابی کنیم. وقتی اوضاع آن‌گونه که‌ ما‌ دوست‌ داریم‌ نیست،گویی مفهوم وحشت‌ناک بودن را می‌توان به صورت تجربی تعریف کرد. اگر فکر‌ نـمی‌کردیم‌ کـه اوضـاع وحشت‌ناک‌ است یا اگر به دلیل خشم یا اضطراب‌ ناراحت نبودیم،نمی‌توانستیم عـمل کنیم. چیزهای زیان‌بخشی مانند سیگار‌ یا مواد‌ مخدر،خوشی‌ زندگی را بیش‌تر می‌کنند یا مصرف این مواد زیان‌آور،صرفا به این دلیل ضرورت دارد‌ که‌ گـذراندن‌ زندگی‌ بـدون آنـ‌ها ممکن است برای‌ مدتی ناخوشایند باشد. عامل بیرونی‌ موجب شادی آنان می‌شود و ما نـمی‌توانیم‌ احساساتمان‌ را‌ کـنترل‌ کنیم. سابقه و گذشتهء فرد تنها عامل تعیین‌کنندهء مهم‌ رفتار فعلی اوست؛گویی چیزی که زمانی‌ زندگی فرد را‌ به‌ شدت تـحت تـأثیر قـرار داده است،برای همیشه بر آن تأثیر دارد. عقایدی که در کودکی‌ آموخته‌ایم‌ -خواه‌ عقاید‌ مذهبی،خواه اخلاقی،یا سیاسی-می‌توانند راهـنمای خـوبی بـرای‌ بزرگ‌سالی باشند؛ حتی اگر تعصب‌آمیز یا افسانه‌ای باشند. به نظر بک علت ناسازگاری‌های‌ انسان، عمدتا‌ افکار‌ اتوماتیک‌ او هستند که به صورت خـطاهای شـناختی‌، عواطف و رفـتارهای او را تحت تأثیر قرار می‌دهند‌ و مهم‌ترین‌ ویژگی شخصیت‌های‌ سالم این است که می‌توانند این افکار ناکارآمد را شناسایی کـنند و بـا آن‌ها به‌ مقابله‌ برخیزند. استفاده‌ ازاین‌روش‌ها در درمان بسیاری از مشکلات و اختلالات‌ روانی مؤثر بوده است(لطافتی بریس، 1389 و 1390). به طور خـلاصه، این‌ خـطاهای‌ شـناختی‌ از دیدگاه شناخت‌ درمان‌گران مختلف عبارت‌اند از:1.تفکر دوبخشی‌؛2. تعمیم مبالغه‌آمیز؛ 3. شخصی‌سازی؛ ‌4. استدلال هیجانی؛ 5. بزرگ‌نمایی و کوچک‌نمایی‌؛ 6. برچسب‌ منفی زدن‌؛ 7. بی‌توجهی به امر مثبت؛ 8. فاجعه‌سازی‌؛ 9. انتزاع انتخابی‌؛ 10. استنباط‌ اخـتیاری: الف)ذهن‌(فکر)خوانی‌، ب)پیش‌بینی‌ مـنفی؛ 11. عبارت‌های«باید» دار؛ 12. تفکر‌ تساوی‌گونه‌ (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392؛ لطافتی بریس، 1389 و 1390). آلفرد آدلر آلفرد آدلر می گوید «شایستگی فرد در رشد روابط اجتماعی و احساس مفید بودن، قدرت انجام کار، اعتماد به نفس در حد عالی و تطبیق با محیط و ... است» (میلانی فر، 1389). زندگی به عـقیدهء آدلر، بـودن نیست بلکه شدن است. آدلر به‌ انتخاب مـسئوولیت و مـعناداری مـفاهیم در شـیوه زنـدگی‌ اعتقاد‌ دارد‌ و شیوه زنـدگی افـراد‌ را‌ متفاوت‌ می‌داند. محرک اصلی رفتار بشر هدفها و انتظار او از آینده‌ است. هدف انسان نیاز به سازگاری با محیط و پاسخ‌گویی به آن است. فرد سـالم بـه عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش‌ آگاهی دارد‌ و عمل کرد او مـبتنی بـر نـیرنگ و بـهانه نـیست، او جذاب و شـاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد (نجات و ایروانی، 1378). فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر، روابط خانوادگی‌ صمیمی و مطلوبی دارد‌ و جایگاه خودش‌ را در خانواده و گروه‌های اجتماعی به درستی می‌شناسد. همچنین فرد سالم در زندگی هدف‌مند و غایت‌مدار است و اعـمال‌ او مبتنی بر تعقیب‌ این اهداف است. غایی‌ترین هدف شخصیت سالم، تحقق‌ خویشتن است. از ویژگیهای‌ دیگر‌ سلامت‌ روان شناختی این‌ است که فرد سالم مرتبا به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات‌ خودش می‌پردازد و اشتباههایش را ‌‌برطرف‌ می‌کند. چنین‌ فردی خالق عواطف خـودش اسـت نه قربانی آنها، آفرینش‌گری‌ و ابتکار فیزیکی، از ویژگی‌های دیگر این‌ افراد‌ است. فرد سالم‌ از اشتباه‌های اساسی پرهیز می‌کند. اشتباه‌های اساسی‌ شامل تعمیم مطلق، اهداف نادرست و محال، درک نادرست و توقع بی‌مورد از‌ زندگی، تقلیل یا انکار ارزش‌مندی خود، و ارزش‌ها و باورهای غـلط مـی‌باشد (نجات و ایروانی، 1378). دیدگاه کارل راجرز راجرز، رشد انسان را یک حرکت‌ مثبت یا نوعی کمال می‌داند. مفهوم‌ شخص شکوفا نیز‌ با «توجه‌ مثبت» دیگران‌ ایجاد می‌شود .چنین فردی به‌ خود توجه مثبت می‌کند. او می‌تواند کارایی روان‌شناختی بهینه‌ای داشته باشد. از‌ نـظر‌ راجـرز، هم‌خوانی‌ و پختگی روانـی‌ عبارت‌اند از: سعه‌ی صدر، خلاقیت، و مسئولیت‌پذیری. از دیدگاه او، محور ناسازگاری روان شناختی عبارت است از ناهمخوانی بین تجربه کلی فرد و آنچه دقیقا مظهر بخشی از خودپنداره اوست. ناهمخوانی بین خود و تجربه، احساس بیگانگی بنیادی در انسان هاست. خود تهدید شده است. فرد دیگر نمی تواند به صورت کل یکپارچه که حق طبیعی هر انسانی است زندگی کند. ناسازگاری روان شناختی حاصل این احساس یگانگی بنیادی انسان هاست(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392). راجرز(1969) معتقد است که انسان خودشکوفا و سالم، تدافعی‌ عمل نمی‌کند بلکه به استقبال‌ تجربه‌های‌ جدید‌ می‌رود. این‌ ظرفیت برقراری روابط هم‌خوان با دیـگران و خود، به شخص‌ اجازه می‌دهد با وضعیت‌های جدید و قدیمی برخوردی‌ خلاق‌ داشته بـاشد. وی‌ تحت تـأثیر چـنین انطباق‌پذیری زیادی‌ به آزادی درونی می‌رسد و می‌تواند برای‌ زندگی خویش‌ تصمیم‌ بگیرد‌ و در قبال‌ آن مسئولیت‌پذیر شود. انسان‌های خود شکوفا متوجه مسئولیت‌های اجتماعی خـود هستند ‌ ‌و روابـط هم‌خوانی با‌ دیگران‌ برقرار می‌کنند. آن‌ها به جای آن‌که مجذوب خود باشند، ارتباط هم‌دلانه‌ای با دیگران بـرقرار می‌کنند و درسـت و غـلط‌ را‌ بر مبنای درکی‌ که از نیازهای دیگران و خود دارند، مشخص‌ می‌کنند. به نظر راجرز خودشکوفایی، یک‌ آرمان دست‌یافتنی است و انسان‌ها‌ با برقراری رابـطه‌ی مؤثر به این سوی هدف‌ حرکت می‌کنند. هدف راجرز به عنوان یک‌ عضو‌ خانواده، رهبر‌ گروه‌ و درمـان‌گر این‌ بود که شخص هـم‌خوان،پذیرنده و فـهیمی‌ شود و به دیگران کمک کند (شارف، 2000؛ به نقل از لطافتی بریس، 1389 و 1390). به عقیده‌ی راجرز، آفرینندگی‌ مهم‌ترین‌ میل‌ ذاتی انـسان سـالم است. ارضای«توجه مثبت غیر مشروط» و دریافت غیر مشروط محبت و تأیید دیگران‌ برای‌ رشد‌ و تکامل سلامت روانی فرد‌ با اهمیت‌ است. افرادی که‌ به‌ این‌ توجه‌ مثبت غیر مشروط دست می‌یابد، نقاب و ماسک‌ ندارند‌ و با خود روراست هـستند. چنین افـرادی آمادگی تجربه را دارند؛ بنابراین، وابسته نیستند، انعطاف‌پذیرند، حالت تدافعی‌ ندارند‌ و از بقیه‌ی انسان‌ها عاطفی‌ترند؛ زیرا عواطف مثبت‌ و منفی‌ وسیعی را در‌ مقایسه‌ با انسان‌های تدافعی‌ تجربه می‌کنند. انسان سالم‌ به‌ ارگانیزم‌ خود اعتماد می‌کند، آمادگی کسب تجربه، زندگی هستی‌مدار و احساس آزادی، از دیگر ویژگی‌های اوست (خدا رحیمی، 1374). دیدگاه اریک فروم فروم تصویر روشنی از شخصیت‌ سالم‌ به‌ دست می‌دهد چنین انسانی عمیقا عشق مـی‌ورزد، آفریننده ‌ ‌اسـت، قوهء تعقلش‌ را کاملا پروردانده است، جهان‌ و خود را به طور عینی ادراک‌ می‌کند، حس هویت پایداری دارد، با جـهان در پیـوند اسـت و در آن ریشه‌ دارد، حاکم‌ و عامل خود و سرنوشت خویش است‌ و از تمایل جنسی نسبت به محارم، آزاد‌ است. فروم‌ شخصیت‌ سالم‌ را دارای جـهت‌گیری بارور می‌داند. فروم با کاربرد واژه جهت‌گیری این نکته را می‌گوید که جهت‌گیری‌ گرایش‌ یا نگرش‌ کـلی است که همهء جـنبه‌های زنـدگی، یعنی پاسخ‌های‌ فکری، عاطفی و حسی به مردم، و موضوع‌ها و رویدادها‌ را، خواه‌ در جهان و خواه در خود، دربرمی‌گیرد. بارور بودن یعنی‌ به کار بستن همهء قدرت‌ها و استعدادهای‌ بالقوهء‌ خویش. چهار جنبهء شخصیت سالم، در روشن ساختن مراد فروم از جهت‌گیری بارور مؤثر است. این چهار جـنبه عبارتند‌ از: عشق‌بارور ، تفکر بارور ،خوش‌بختی و وجدان اخلاقی‌ (گنجی، 1392). عشق بارور، لازمه‌اش‌ رابطهء‌ آزاد و برابر بشری است. طرفین رابطه می‌توانند فردیتشان را حفظ کنند. عشق بارور از 4 ویژگی مهم‌ برخوردار‌ است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت. تفکر بارور مستلزم هوش،عقل و عینیت است. خوش‌بختی بخشی جدایی‌ناپذیر‌ و پیامد‌ زیستن مـوافق‌ جهت‌گیری بـارور و همراه همهء فعالیت‌های زایا است (گنجی، 1392). فروم معتقد بود که ما گرایش فطری برای رشد کردن و تحقق بخشیدن با استعداد مان برخورداریم. این تکلیف اساسی ما در زندگی و هدف نهایی و ضروری ماست. ناکامی در دستیابی به جهت گیری ثمر بخش و تبدیل شدن به آنچه استعداد شدن ان را داریم، به ناخشنودی و حتی بیماری روانی منجر می شود (شولتز و شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386). دیدگاه فریتز پرلز از نظر این دیدگاه، در یک وجود سالم و طبیعی، چرخه زندگی روزمره ما فرایند باز و جاری نیازهای ارگانیزمی خواهد بود که در اگاهی نمایان می شود. این فرایند با وسایلی همراه خواهد شد که از طریق آنها نیازهای لحظه ای اضطراری را می بندیم که به دنبال آن هدف نهایی دیگری در اگاهی نمایان می شود. تا زمانی که روی آنچه که هم اکنون درون ما می گذرد متمرکز بمانیم، می توانیم به عقل خودد به عنوان ارگانیزم اعتماد کرده و بهترین وسیله را انتخاب کنیم تا از طریق ۀن اضطراری ترین نیاز لحظه ای خود را به نحو شایسته ای بسته یا کامل کنیم (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392). در یک وجود سالم، کل چرخه زندگی ما فرایند طبیعی رسش را شامل می شود که به موجب آن از کودکان وابسته به حمایت محیط، به بزرگسالانی تبدیل می ویم که می توانیم برای وجود خودمان به حمایت خویش متکی باشیم. بنابراین از این دیدگاه آدم بیمار کسی است که در فرآیند رشد یا رسش گیر کرده است(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392). به‌طورخلاصه، آسیب در گشتالت درمانی‌ عبارت‌ است‌ از: تأکید بر حمایت اجتماعی و وابستگی بـه‌ دیـگران، عدم‌ مسئولیت‌پذیری، خودواقعی‌ نبودن‌ و ایفای نقش با‌ خـود‌ و دیگران. درمان نیز افزایش خـود مـختاری، تعامل سازنده با دیگران و تححق بـخشیدن‌ به خـود، و از همه مهم‌تر، به حداکثر‌ رساندن‌ آگاهی‌ به‌ خود است (رحیمیان، 1382). دیدگاه اسکینر سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسـکینر مـعادل بـا رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است، و‌ چنین‌ انسانی‌ وقتی با مشکل روبه‌رو شود تا هـنگامی کـه از طریق جامعه به‌ هنجار تلقی شود، از طریق شیوهء اصلاح رفتار برای بهبودی و به هـنجار کـردن رفـتار خود‌ و اطرافیانش‌ به طور متناوب استفاده می‌جوید. به علاوه انسان‌ سالم باید آزاد بودن خودش را نوعی تـوهم بـپندارد، و بداند که‌ رفتار او تابعی از محیط است و هر‌ رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی‌ مشخص‌ مـی‌گردد. انسان سـالم کـسی است که‌ تأیید اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب، از محیط و اطرافیانش دریافت می‌کند. شاید معیار تلویحی دیـگر در مـورد خصوصیات انسان سالم از دیدگاه‌ اسکینر‌ این باشد که‌ انسان باید‌ از‌ علم، نه برای پیـش‌بینی، بلکه بـرای تـسلط بر محیط خویش استفاده کند. در این معنا فرد سالم کسی است که‌ بتواند برای انجام هر روش، بیشتر از اصـول عـلمی استفاده کند و به نتایج سودمندتری برسد و مفاهیم‌ ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت‌نگری و مانند آن را کـنار بـگذارد (خدا رحیمی، 1374). ابعاد سلامت روان چهار بعد از سلامت روانی که در پژوهش حاضر مورد بررسی قرا می گیرد عبارتند از: نشانه های جسمانی، اضطراب و بی خوابی، کارکرد اجتماعی و افسردگی. در ادامه توضیح مختصری از هریک از این ابعاد ارائه می دهیم. شکایت جسمانی افراد مبتلا به اختلال نشانه های جسمانی معمولا نشانه های جسمانی متعدد، جاری دارند که ناراحت کننده هستند یا به ناراحتی قابل ملاحظه ای در زندگی روزانه منجر می شوند. هرچند گاهی فقط یک نشانه شدیدف عمدتا درد، وجود دارد. نشانه ها ممکن است مشخص (مثل درد موضعی) یا نسبتا نا مشخص باشند (مثل خستگی). نشانه ها گاهی بیانگر احساسات یا ناراحتی جسمانی عادی هستند که عموما بر بیماری جدی دلالت ندارند. نشانه های جسمانی بدون توجیه پزشکی آشکار برای دادن این تشخیص کافی نیستند. رنج کشیدن فرد واقعی است، خواه از لحاظ پزشکی توجیه شده یا نشده باشد(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013؛ سید محمدی، 1393). نشانه ها ممکن است با بیماری جسمانی دیگر ارتباط داشته یا نداشته باشند. تشخیص های اختلال نشانه جسمانی و بیماری جسمانی همزمان با هم تناقض ندارند و اینها اغلب با هم روی می دهند. افراد مبتلا به به اختلال نشانه های جسمانی گرایش دارند نگرانی خیلی زیادی در مورد بیماری داشته باشند. آنها نشانه های جسمانی خود را زیاد از حد تهدید کننده، زیان آور، یا مشکل ساز ارزیابی می کنند و اغلب درباره سلامتی خود بدترین فکرها را می کنند. حتی زمانی که شواهد مغایر وجود دارد، برخی از بیماران باز هم از جدی بودن پزشکی نشانه های خود می ترسند. در اختلال نشانه جسمانی شدید، نگرانی ها در مورد سلامتی ممکن است نقش اصلی را در زندگی فرد داشته باشدف ویژگی هویت فرد شده و بر روابط میان فردی حاکم شوند(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013؛ سید محمدی، 1393). اضطراب واژة اضطراب در روان‌شناسی بالینی مقام خاصی دارد و مکرر مورد استفاده قرار می‌گیرد زیرا بدون تردید در اغلب ناهنجاریهای روانی اضطراب نقش مهمی ایفا می‌کند. اضطراب یک احساس رنج آور است با موقعیتی ضربه آمیز کنونی یا انتظار خبری که به شیئی نا معین وابسته است. مسلتزم مفهوم تهدید یا نا امنی است که در افراد مختلف به گونه‌های متفاوت بیان می‌شود. به عنوان مثال پاره‌ای از بیماران مضطرب علایم آشکار فیزیولوژیکی را نشان می‌دهند بی‌آنکه از حالات هیجانی شاکی باشند و بالعکس پاره‌ای دیگر به برانگیختگیهای هیجانی اشاره دارند(گنجی،1391). اضطراب بخشی از زندگی هر انسانی است. و در حد اعتدال پاسخی سازش یافته تلقی می‌شود به گونه‌ای که می‌توان گفت: اگر اضطراب نبود، همة ما پشت میزهایمان به خواب می‌رفتیم. اضطراب است که ما را به تلاش وا می‌دارد. همة قدمهایی که انسان را به جلو می‌برد و همة کشفهای علمی، هنری و ادبی بر اساس اضطراب انجام می‌گیرد (گنجی،1391). بنابراین اضطراب یکی از مؤلفه‌های ساختار شخصیت وی را تشکیل می‌دهد و از این زاویه است که پاره‌ای از اضطرابهای دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را می‌توان بهنجار دانست و تأثیر مثبت آنها را بر فرآیند تحول، پذیرفت؛ چرا که این فرصت را برای افراد فراهم می‌آورد تا مکانیزمهای سازشی خود را برای مواجهه با منابع تنیدگی‌زا و اضطراب‌انگیز گسترش دهند. به عبارت دیگر می‌توان گفت اضطراب در پاره‌ای از مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد می‌کند و امکان تجسم و سلطه بر آنها را فراهم می‌آورد و یا اینکه وی را بر می‌انگیزد تا بطور جدی با مسؤولیت مهمی مانند آماده شدن برای امتحان یا پذیرفتن وظیفة اجتماعی مواجه شود. اما گاهی اضطراب مزمن و مداوم می‌شود که در اینصورت نه تنها نمی‌توان پاسخ را سازش یافته دانست بلکه باید آن‌را منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گسترده‌ای تلقی کرد که فرد را از بخش عمده امکاناتش محروم می‌کند (گنجی،1391). اختلال اضطرابی عبارت است از یک حالت روانی یا برانگیختگی شدید که ویژگی های اصلی آن عبارتند از ترس، تردید، و نگرانی مفرط. در افرادی که به اختلال اضطرابی مبتلا هستند، میزان ترس بسیار بیشتر از میزان تهدید یا خطر است. یعنی شدت ترس با شدت تهدید تناسب منطقی ندارد (مثلاً، در فوبیای خاص)؛ افراد دایماً خود را در حالت ترس و نگرانی می بینند بدون آنکه علت آن مشخص باشد (مثلاً، در اختلال اضطراب تعمیم یافته یا بعضی اختلالات وحشت زدگی)؛ ترس و نگراین به طور مزمن وجود دارند و دایماً فرد را رنج می دهند، تا جایی که نمی تواند زندگی روزمره خود را با حالت عادی پیش ببرد. این حالت ممکن است باعث شود که فرد نتواند شغل خود را حفظ کند، یا با دوستان، همسر، یا اعضای خانواده روابط طولانی مدت داشته باشد(گنجی، 1392؛ انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013؛ ترجمه سید محمدی، 1393). کارکرد اجتماعی و سلامت روان در بررسی فعالیت های بهداشت روانی، مناسبات بین فرد و روابط انسانی حایز اهمیت بالایی است. هر فرد، واحدی از یک خانواده و هر خانواده، واحدی از یک اجتماع است. به علاوه، انسان موجودی اجتماعی است؛ از این رو روابط بین افراد جامعه امری قهری و طبیعی است. توانایی ایجاد رابطه صحیح با دیگران، برقراری مناسبات با افراد و چگونگی این ارتباط از نظر بهداشت روانی بسیار مهم است. علت اهمیت برقراری ارتباط را می توان به سبب حمایت اجتماعی ای دانست که این روابط به دنبال می آورند. حمایت اجتماعی فرایندی است که دیگران توسط آن امکانات عاطفی و عملی خود را برای به دوش کشیدن نیازهای فرد هنگام رنج بردن از یک بحران، به میان می آورند و او را یاری می دهند. زندگی انسان ها با تنیدگی ها و تنش های کوچک و بزرگ همراه است و در مقابله با این فشارها این حمایت نقش بسزایی دارد (موسوی، 1388). بنابراین، سلامت روانی بـا عـواطف، تـفکر‌ و رفتار آدمی ارتباط دارد. فردی که از سلامت روانی خوبی برخوردار است معمولاً می‌تواند با حوادث روزافزون‌ و مشکلات‌ روزمره مقابله کند؛ اهداف خـود را در زنـدگی دنـبال کند و عملکرد‌ مؤثری در جامعه داشته باشد (بیابانگرد و جوادی، 1383). سـلامت روان در واقع زمینة رشد مهارت‌های‌ فکری‌ و ارتباطی را فراهم می‌کند و باعث رشد عاطفی، انعطاف‌پذیری و عزت نفس‌ آدمی‌ می‌شود.‌ عملکرد موفقیت‌آمیز کـارکردهای ذهـنی و در نـتیجه انجام فعالیت‌های سازنده، داشتن روابط مناسب با‌ دیگران،‌ توانایی‌ سـازگاری با تغییرات و رویارویی مؤثر با حوادث ناگوار زندگی همه از پیامدهای داشتن‌ سلامت‌ روانی محسوب می‌شود (بیابانگرد و جوادی، 1383). افسردگی همه انسان ها در مقطعی از زندگی خود احساس افسردگی می کنند و معمولاً می توانند علت این افسردگی را به رویدادهای مشخصی ربط دهند. در ایجاد افسردگی دو نوع رویداد اهمیت ویژه دارند: فقدان (از دست دادن) و شکست. تجربه هایی مثل از دست دادن شغل یا فوت بستگان نزدیک می توانند باعث آغاز دوره ای از غم، خمودگی، و تکرار دایمی بعضی افکار منفی شوند. همچنین، شکست ها، مثل رد شدن در امتحان یا عدم موفقیت در قانع کردن فرد مورد علاقه برای ازدواج نیز می توانند به نومیدی و ایجاد احساسات و افکار منفی (مثل بدبینی و خود – تردیدی)، منجر شوند. اکثر مردم می توانند این احساسهای منفی را در عرض چند روز یا چند هفته از بین ببرند و به زندگی عادی خود بازگردند. اما برای بعضی افراد، سمپتوم های افسردگی به مدت طولانی باقی می مانند و در همه جوانب زندگی آنها نفوذ می کنند. همچنین، آنها در جنبه های هیجانی، رفتاری، شناختی، و فیزیکی افراد تاثیر می گذارند و این تأثیر ممکن است به افسردگی بالینی منجر شود. افسردگی بالینی یعنی افسردگی پاتولوژیک و قابل دیاگنوز با معیارهای رسمی DSM-5(گنجی، 1392). افسردگی بالینی باعث می شود که فرد نتواند کارهای عادی زندگی روزمره خود را بخوبی انجام دهد. گاهی افسردگی بدون حضور رویدادهای منفی، مثل از دست دادن یا شکست ها، روی می دهد و گاهی نیز بسیار بیشتر از آنچه انتظار می رود طول می کشد. در افسردگی، سمپتوم های هیجانی و انگیزشی، شناختی، رفتاری، و فیزیولوژیک دیده می شود(گنجی، 1392؛ روزنهان و سلیگمن، 1930؛ ترجمه سید محمدی،1390؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392). سمپتوم های هیجانی و انگیزشی: تجربه های هیجانی افراد افسرده منفی هستند و دیگران آنها را معمولا، غمگین، نومید، پریشان، محزون، بی نشاط، و دلسرد توصیف می کنند. این افراد زود به گریه می افتند و دوره های گریه کردن آنها نزدیک به هم و فراوان هستند. به ندرت پیش می آید که هیجان های مثبت یا لذت بخش داشته باشند: آنها حس طنز (شوخ طبعی) را کاملاً از دست می دهند و به ندرت لبخند می زنند. اضطراب نیز معمولاً به همراه افسردگی وجود دارد که ممکن است نشان دهنده این واقعیت باشد که یک عامل واحد باعث می شود فرد چند نوع هیجان منفی را به طور همزمان تجربه کند(گنجی، 1392؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392). افراد افسرده معمولاً بی انگیزه هستند، مثلاً علاقه خود را به کارهایی که تا قبل از ابتلا به افسردگی از انجام دادن آنها لذت می بردند از دست می دهند. این افراد در تعامل با دیگران یا انجام دادن کارها پیشقدم نمی شوند و رفتار عادی و آزادانه ندارند. یعنی برای انجام دادن هیچ کاری انگیزه درونی ندارند و باید تحت محرک های خارجی قرار بگیرند تا کاری را انجام دهند (مثل فشار از طرف دیگران یا وظایف زندگی). آنها دایماً اعلام می کنند که دیگر هیچ چیزی برایشان اهمیت ندارد و از کارهای لذت بخش گذشته لذت نمی برند. عدم پیشقدم شدن در کارها ممکن است به صورت انزوا طلبی اجتماعی ظاهر شود. افراد افسرده مرتباً می گویند که نمی خواهند از جای خود تکان بخورند و دوست دارند تنها باشند. از تمایلات جنسی آنها نیز به شدت کاسته می شود(گنجی، 1392). سمپتوم های شناختی: افراد افسرده معمولاً احساس بی فایدگی ،خلأ ، تهی بودن، و نومیدی دارند، اما علاوه بر اینها، بعضی افکار و ایده ها، یا سمپتوم های شناختی، به وضوح با واکنش های افسردگی مرتبط هستند. مثلاً، فرد افسرده درباره توانایی های خود باورهای بسیار بدبینانه دارد، معتقد است که دیگران نمی تواند به او کمک کنند، و مطمئن است که آینده ای تیره و تار در انتظارش است. افراد افسرده معمولاً خودشان را به بی عرضگی و بی لیاقتی متهم می کنند، از خودشان عیب و ایراد بیجا و غیرمنطقی می گیرند، خودشان را مسخره و تحقیر می کنند. بسیاری از افراد افسرده فکر می کنند که مرگ آنها به نفع اطرافیانشان است و به خودکشی فکر می کنند. سایر سمپتوم ها عبارتند از: ناتوانی در تمرکز حواس و ناتوانی در تصمیم گیری سریع و آسان. این افراد تفکر غلط، اشتباه و ناقص دارند، یعنی، باورهای غیرمنطقی یا ناموجهی در ذهنشان وجود دارد که معمولاً به تصمیم گیری های بد منجر می شوند(گنجی، 1392؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392). سمپتوم های رفتاری: افراد افسرده سمپتوم های رفتاری نیز نشان می دهند، از جمله آهسته شدن گفتار و رفتار می باشد. افراد افسرده با جملات کوتاه به دیگران جواب می دهند. آنها از لحاظ فیزیکی غیرفعال هستند، ساعت ها در رختخواب می مانند، و به طور دایم به خستگی، بی رمقی، و کمبود انرژی دچار می شوند. به نظر می رسد که حتی کوچکترین کارها انرژی زیادی از آنها می گیرد. کند شدن همه حرکات بدنی، ژست های بیانی، و واکنش های خودجوش، کم تحرکی روانی – حرکتی (یا کُندی، آهستگی روانی – حرکتی) نامیده می شود. آنها جملات را به کندی بیان می کنند، حرکات بدنی آنها آهسته است، آهسته فکر می کنند، قبل از پاسخ دادن به سئوال، مدتی طولانی وقفه ایجاد می کنند، با صدای کوتاه حرف می زنند، هم محتوا و هم مقدار حرفهایشان اندک است، یا اصلاً حرف نمی زنند، و دیر واکنش نشان می دهند. کم تحرکی روانی – حرکتی در اکثر افسرده ها مشاهده می شود اما بعضی افراد افسرده ممکن است حالتی از پرتحرکی روانی – حرکتی و سمپتوم های بی تابی و بی قراری نشان دهند. مثلاً نمی توانند یک جا آرام بنشینند، تند تند راه می روند، دست ها، لباس ها، یا سایر اشیاء را دایماً می کِشند یا می مالند، دست های خود را دور می چرخانند. سایر سمپتوم های رفتاری عبارتند از: پوشیدن لباس های شلخته یا کثیف، ژولیدگی موها، و اهمیت ندادن به بهداشت و تمیزی شخصی(گنجی، 1392؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392). سمپتوم های فیزیولوژیک : افسردگی معمولاً با بعضی سمپتوم های فیزیولوژیک همراه است: اشتها و تغییر وزن. در طول افسردگی، بعضی افراد ممکن است کمتر یا بیشتر از گذشته بخورند یا لاغرتر یا چاقتر از قبل شوند. آنهایی که پرخوری می کنند ممکن است حتی زمانی که گرسنه نیستند نیز به خوردن ادامه دهند. بعضی دیگر به خوردن علاقه ای ندارند و به همین دلیل اشتهای خود را از دست می دهند. برای آنها، خوراکی ها و غذاهای مختلف بی مزه است. در افسردگی شدید، از دست دادن وزن ممکن است زندگی فرد را به خطر بیندازد(گنجی، 1392). یبوست. ممکن است فرد چند روز پشت سر هم به دستشویی نرود. اختلال خواب. فرد نمی تواند راحت به خواب برود، زود از خواب بیدار می شود، در طول شب چندبار از خواب می پرد، بی خوابی دارد، و کابوس های زیادی می بیند. همه اینها باعث می شوند او در طول روز خسته و بی رمق باشد. بسیاری از افراد افسرده از فرارسیدن شب می ترسند زیرا نشان می دهد که یک نبرد خسته کننده برای به خواب رفتن شروع خواهد شد. اما بعضی افراد افسرده بیش از اندازه می خوابند. آنها با این که ساعت ها خوابیده اند، باز هم به طور مداوم احساس خستگی می کنند(گنجی، 1392). اختلال در سیکل ماهانه عادی در زنان. سیکل یا پریود معمولاً بیشتر از معمول ادامه می یابد، و زنان افسرده ممکن است یک یا چند ماه پریود نشوند. حجم مایعات پریودیک نیز ممکن است کاهش یابد. بیزاری از فعالیت جنسی. بسیاری از افراد افسرده می گویند که برانگیختگی جنسی آنها به شدت کاهش یافته است. اختلال خواب و افسردگی. بعضی الگوهای خواب به افسردگی ربط داده شده اند. مثلاً، حرکت سریع چشم یا REM به در افراد افسرده بیشتر از افراد سالم دیده می شود. علت این موضوع هنوز نامعلوم است(گنجی، 1392). عوامل موثر بر سلامت روانی عواملی که بر سلامت روان تاثیر دارند را می توان می توان به صورت شخصی، میان فردی، و اجتماعی/ فرهنگی طبقه بندی کرد. عوامل فردی یا شخصی عبارتند از ساخت زیستی فرد، خودمختاری و استقلال، عزت نفس، توانایی برای رشد، سرزندگی، توانایی یافتن معنی در زندگی، انعطاف پذیری هیجانی، احساس تعلق پذیری، واقعیت گرایی، و توانایی های کنار آمدن یا مدیریت استرس. عوامل میان فردی یا رابطه ای عبارتند از: ارتباط موثر، توانایی کمک کردن به دیگران، صمیمیت، و توازن جدایی و ارتباط متقابل. عوامل اجتماعی/ فرهنگی یا محیطی عبارتند از: احساس جمع گرایی، دسترسی به امکانات مناسب، تحمل نکردن خشونت، تایید کردن تنوع در بین مردم، تسلط یافتن بر محیط، و نظر مثبت اما واقع بینانه در مورد دنیا (راتوس و نوید، بی تا؛ ترجمه سید محمدی، 1389). منابع انجمن روانپزشکی آمریکا .(2013). راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSM-5). ترجمه یحیی سید محمدی (1393). تهران: روان. بیابانگرد، اسماعیل و جوادی، فاطمه. (1383). سلامت روان شناختی نوجوانان و جوانان شهر تهران. مجله رفاه اجتماعی، شماره 14: 156-137. پاکیزه، علی. (1387). بررسی مقایسه ای سلامت روانی دانشجویان و تاثیر فعال سازی مفهوم معنویت بر آن. مجموعه مقالات چهارمین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان. پروچاسکا، جیمز و نورکراس، جان. (2007). نظریه های روان درمانی (نظام های روان درمانی). ترجمه یحیی سید محمدی (1392).چاپ پنجم، تهران: روان. پشتکار، راحله. (1388). بررسی سلامت روان و عزت نفس مددجویان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی «ره» با اطلاعات دموگرافیک در مشهد. پایان نامه کارشاسی ارشد، رشته راهنمایی و مشاوره، تهران: دانشگاه الزهرا. تودور، كيت. (1996). ارتقاء سلامت روان: پارادايمها و برنامه ها.ترجمه مرتضي خواجوي(1382). تهران: سازمان بهزيستي كشور. خدا رحیمی، سیامک. (1374). مفهوم سلامت روان شناختی. مشهد: انتشارات جاودان خرد. راتوس، اسپنسر ا. و نوید، جفری . اس. (بی تا). بهداشت روانی. ترجمه: یحیی سید محمدی. (1389). چاپ دوم، تهران: ارسباران. رحیمیان، حوریه بانو. (1382). نظریه ها و روش های مشاوره و روان درمانی. تهران: مهرداد. روزنهان، دیوید و سلیگمن، مارتین ای. (1930). آسیب شناسی روانی. ترجمه یحیی سید محمدی (1390). جلد دوم، چاپ دوازدهم، تهران: ارسباران. شفیع آبادی، عبدالله؛ و ناصری ، غلامرضا (1389). نظریه های رواندرمانی و مشاوره. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. شولتز، دوان. پی. و شولتز، سیدنی.الن. (2005). نظریه های شخصیت. ترجمه: یحیی سید محمدی(1386)، چاپ یازدهم، تهران: ویرایش. کیمیایی، سید علی؛ خادمیان، حسین؛ و فرهادی، حسن. (1390). حفظ قرآن و تاثیر آن بر مولفه های سلامت روان. فصلنامه علمی-پژوهشی جامعه شناسی زنان، سال دوم، شماره چهارم: 20-1. گنجی، حمزه. (1391). روان شناسی عمومی. چاپ پنجاه و هشتم. تهران: ساوالان. گنجی، حمزه. (1391). روان شناسی عمومی. چاپ پنجاه و هشتم. تهران: ساوالان. گنجی، مهدی. (1392). آسیب شناسی روانی بر اساس DSM –5 . ترجمه، مهدی گنجی.جلد دوم، چاپ دوم، تهران: ساوالان. لطافتی بریس، رامین. (1389). نظریه پردازان سلامت روان. تازه های روان درمانی، شماره 55 و 56: 97- 76. لطافتی بریس، رامین. (1390). معیارهای سلامت روان. مجله رشد مشاور مدرسه، شماره 24: 36-32. موسوی، سمیه السادات. (1388). تاثیر روابط اجتماعی صمیمانه بر بهداشت روان. ادیان، مذاهب و عرفان. شماره 147: 134-113. میلانی فر، بهروز. (1389). بهداشت روانی. چاپ یازدهم. تهران: قومس. نجات، حمید و ایروانی، محمود. (1378). مفهوم سلامت روان در مکاتب روان شناسی. مجله اصول بهداشت روانی، شماره3: 166-160. هالجین، ریچارد و ویتبورن، سوزان کراس. (1948). آسیب شناسی روانی: دیدگاههای بالینی درباره اختلال های روانی براساس DSM-IV-IR. ترجمه یحیی سید محمدی (1392). تهران: روان. Barry, M. M. & Jenkins, R. (2007).Implementing Mental Health Promotion. Deurzen, E. & Arnold-Baker, C. (2005), Existential Perspectives on Human Issues: a Handbook for Practice, London: Palgrave, Macmillan. Yalom, I. D. (1980). Existential psychotherapy. New York: Basic Books.

فایل های دیگر این دسته