مقاله آزادى عقيده 88 ص (docx) 88 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 88 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مقاله در مورد آزادى عقيده
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
از آزادى انسان درانتخاب عقيده و جواز و يا عدم جواز تحميل دين سخن گفتيم . يادآور شديم كه اين مساله و ساير فروعات آن ازاهميت بسيارى برخورداراست . نفى واثبات آن پياندهاى بسيارى را در بردارد. مسائلى از قبيل دعوت به اسلام كيفيت برخورد با غير مسلمانان ارتداداز دين جهاد دراسلام كتب ضلال و... بااين مساله بگونه اى ارتباط دارند.توجه به پيامدهاو نيز نگرش به سير حركت و تطورات گوناگون و برخوردهاى مختلف بااين مساله همواره بااستنادانديشه هاى مطرح شده به قرآن از چيزهائى است كه لزوم بررسى بيشتر را در مساله مى طلبد چرا كه اين مساله همانند بسيارى از مسائل ديگر ازافراط و تفريط درامان نمانده است . عده اى اصولا طرح اين مساله و مسائل مشابه آن را ناروا شمرده و دراسلام مساله اى به نام آزادى جز آنچه در متون فقهى در بحث بردگى مطرح مى شود! نمى شناسد و طرح آن در جامعه از نظر آنان بدعت محسوب مى شود1 .عده اى از مساله به سادگى عبور كرده و آزادى دراسلام را مساوى با آنچه از آن به[ دمكراسى] ياد مى شود قرار داده اند و حد و مرزى براى آن قائل نشده اند. 2 در مقاله گذشته در تبيين و تحليل موضوع ياد شده سخن گفتيم .از آنجا كه مساله جهاد و نبرد دراسلام از مهمترين شبهه هاى اساسى اين مساله بوده و بيشترين بحثها را در ميان مخالفان و موافقان بخود اختصاص داده است لازم ديديم كه درباره جهاد وارتباط آن با تحميل عقيده به بررسى بيشترى بپردازيم .از دير زمان متشرقان با دستاويز قرار دادن جهاد اسلام را به دين خشونت و زور معرفى كرده و گفته اند: [ اسلام مسلمانان را ترغيب مى كند تااسلحه را بدست گرفته و مردم را بر قبول ايمان مجبور كنند و كسانى را كه از قبول آن سرباز مى زنند از ميان بردارند]. 3 و عده ديگر اسلام را دنى خشن توصيف كرده كه اخلاق تند خويانه را تشديد مى نمايد و دليل آن رااتكاى اسلام در نشر عقيده خود به زور ذكر كرده اند:[وقتى به نتايج اخلاقى مذهب مسيح واسلام برمى خوريم بدون ترديداين فكر به به خاطر مى رسد كه بايد مذهب را قبول كرد زيرا مذهب مسيح اخلاق را تعديل و برعكس مذهب اسلام باعث تشديداخلاق مى شود.اسلام كه به زور شمشير بر مردم تحميل شده چون اساس آن متكى بر جبر و زور بوده باعث سختى و شدت شده است واخلاق و روحيات مردم را تند مى كند]. 4عوامل : در ريشه يابى اين تحليل هاى ناروا و به دورازانصاف خاورشناسان و بدبينى غربيان نسبت به اسلام و دنياى اسلام عواملى را بايد مورد توجه قرار داد: 1- حقد و حسادت رهبران مسيحيت نسبت به اسلام و گسترش روزافزون آن در دنيا بسيارى از آنان را واداشت تا با تفسير ناصحيح ازاسلام پيشرفتهاى آن را توجيه نمايند و مانع گسترش بيشتر آن شوند. 2- توجيه جنگهاى صليبى از جمله عواملى است كه در بد جلوه دادن جهاداسلامى موثر بوده است . مسيحيان كه در طى جنگهاى صليبى عليه مسلمانان جنايات را به اوج خود رسانده و به نام دفاع از دين خونين ترين كشتارها را مرتكب شدند براى اين كه توجيهى براى جنايات خود داشته باشند و لااقل از سنگينى بار محكوميت خود درافكار عمومى جهانيان بكاهند سعى كرده اند با تصوير چهره خشن ازاسلام اولا مسلمانان را مقصر محسوب دارند و ثانيا براى خود نيز شريكى دست و پا نمايند. 3-استعمار:استعمارگران اسلام را مهمترين سد راه خود ديده و هميشه سعى كرده اند با حمله به مبانى فكرى واعتقادى اسلام رااز محتوى تهى كنند و با تحريف تاريخ وارائه اطلاعات نادرست توسط مستشرقان جهانيان را نسبت به آن بدبين نمايند.از جمله موضوعاتى كه بيش از همه مورداين تاخت و تاز قرار گرفته [جهاد دراسلام] بوده است . زمينه ها: زمينه هائى كه باعث موفقيت نسبى عوامل مذكور شده واستعمارگران را در هدف خود كه معرفى اسلام به عنوان دين زور و شمشير و تحميل است كمك نموده به قرار ذيل است : 1 رفتار غير منطقى عده اى از مسلمانان بعداز پيامبر[ص] به اسم جهاد و برخورد غير منطقى آنان با مغلوبين . رفتارى همانند رفتار نامشروع خالد بن وليد با مالك بن نويره و يا خلفاى بنى اميه و بنى عباس 5 با مغلوبين موجب شده كه عده اى اسلام را دين شمشير بدانند. 2 فتاوى برخى از فقها در باب جهاد و برداشت نا صحيح از آيات و روايات اين باب از جمله اساسى ترين دلايل اين اتهامات بوده است .متاسفانه مخالفان اسلام بااستناد به نظرات فقهى فقيهان و تمسك به برداشتهاى ناصحيح از آيات و روايات و روايات جعلى دراين باب تهمتهاى خود را محق جلوه داده و حتى خود را داورى بى طرف نيز معرفى نموده اند.اين موضوع اشكالاتى را نيز براى برخى از پژوهندگان مسلمانان بوجود آورده است . آنچه مشكل راافزون تر مى كند عدم تنقيح درست وارائه تحقيقى جامع نسبت به اين مساله است كه آيا بين جهاداسلام و تحميل عقيده رابطه اى وجود دارد يا خير؟گر چه تاكنون كتابهاى متعدد و يا مقالات مفصلى دراين باره نگاشته شده و محققانى تلاش نموده اند تا ثابت نمايند كه بين جهاداسلام و تحميل عقيده هيچ گونه رابطه اى وجود ندارد واسلام در عين اهميت دادن به موضوع جهاد آزادى انسان درانتخاب عقيده را نيز مهم شمرده است لكن بسيارى ازاينان در بررسى نظرات مخالف يااصلا به فتاوى فقها و آراى مفسران و دلائل آنان توجه ننموده اند و يااين كه سعى كرده اند نظريه مخالف را كم ارزش جلوه داده و آن را نظريه ضعيف قلمداد كنند كه متاسفانه اين شيوه ناصحيح در نوشتار برخى از محققان معاصر ديده مى شود. 6دراين نوشتار سعى براين است كه در حدامكان متون فقهى و تفسيرى مورد توجه قرار بگيرد و آراى مخالف و موافق از فقها و محققان اسلامى (شيعه و سنى ) با دلائل بيان گردد تا خواننده به روشنى آنچه را بدان دست يافته ايم بيابد كه هيچ گونه رابطه اى بين جهاداسلامى با تحميل عقيده واجبار واكراه دراين نيست بلكه جهادابزارى است در راه شكستن مرزها و حصارهاى محدود كننده انديشه ها. اينك پس از ذكراين مقدمه اصل موضوع را (رابطه جهاد با تحميل عقيده ) در طى مباحث ذيل پى مى گيريم : انواع جهاد. جهادابتدائى و رابطه آن با تحميل عقيده . آراى موافق و مخالف جهادابتدائى .هدف از جهادابتدائى .انواع جهادجهاد به عمناى تلاش و كوششى همه جانبه براى رسيدن به هدف است و در فرهنگ اسلامى جهاد به معناى نهايت سعى و تلاش در راه خداست .ايثار جان و مال در راه خدا تلاش در جهت خودسازى و تهذيب نفس از راه مصاديق آن است . مقصوداز جهاد دراصطلاح فقه و فقها قتال و جنگ در راه خداست كه سخن ما دراين نوشتار درباره جهاد به معناى فقهى آن است .فقها جهاد را به دو قسم اساسى : دفاعى وابتدائى تقسيم كرده اند. تعريف دفاعى وابتدائىجهاد دفاعى عبارت است از: مقابله و راندن دشمنانى كه قصد هجوم به سرزمين اسلامى واستيلا بر بلاد آنان را دارند. جهادابتدائى عبارت است از: شروع جنگ از ناحيه مسلمانان براى دعوت كفار و مشركين به اسلام و يا پذيرش سلطه سياسى اسلام در مورداهل كتاب .در تشريع جهاد دفاعى جاى هيچ گونه شك و شبه اى نيست و عقل و نقل بر ضرورت و وجوب آن دلالت دارد. آنچه دراينجا مورد بحث و گفتگوست تشريع جهادابتدائى و راتباط آن با مساله تحميل عقيده است .رابطه جهاد و تحميل عقيدهكسانى كه تحميل عقيده را جايز مى دانند بايد دو مطلب ذيل رااثبات نمايند: 1 تشريع جهاد جهادابتدائى دراسلام . 2اين كه هدف از جهاد ابتدائى وادار كردن مردم به پذيرش اسلام است . و گرنه باانكار تشريع جهادابتدائى چنانكه برخى براين عقيده اند و يا پذيرش آن ولى بااهداف ديگرى غيراز دعوت به اسلام چنانكه بسيارى از متاخرين از محققان اسلامى براين نظرند جائى براى استدلال به مشروعيت جهاد به منظور تحميل عقيده نبوده و هيچ رابطه اى بين اين دو موضوع وجود نخواهد داشت .به خاطراهميت بحث مااين دو نمونه را در دو بخش جداى از يكديگر مطرح وادله اى كه مورداستناد قرار گرفته مى كنيم و به نقد و بررسى آن مى پردازيم : جهادابتدائى در تشريع جهادابتدائى دو نظراست : برخى جهادابتدائى ار پذيرفته اند و آن رااز بارزترين نوع جهاد دانسته اند و برخى ديگر منكر تشريع جهادابتدائى هستند و آنچه از آيات و روايات در شان جهاد و مبارزه در راه خدا آمده به نوع دفاعى آن اختصاص داده اند. اينك نظرى به آراء وادله هر يك از دو طرف طرف : معتقدان جهادابتدائى با مراجعه به متون فقهى و تفسيرى مى توان گفت تشريع جهادابتدائى با صرف نظر از اختلاف در هدف مساله اى است كه مورداتفاق فقهاى و مفسران و بسيارى از محققان معاصراست .اساسا جهادى كه در فقه مطرح و محور بحث فقها قرار گرفته جهاد ابتدائى است و جهاد دفاعى به صورت فرعى مطرح شده است . شواهد ذيل نمونه اى از مباحثى است كه فقهاء در كتاب جهاد مطرح نموده اند و همه آنان در فرض پذيرش جهادابتدائى است از جمله :1- كفائى بودن جهاد:اتفاق آراى فقها براين است كه جهاد واجبت كفائى است . 7 واين دليل ابتدائى بودن جهاداست و گرنه در جهادادفاعى تا تجاوز دشمن دفع نگرديده بر همگان واجب است تا در حد توان خويش انجام وظيفه نمايند.2- تعيين زمان و مكان :از مباحثى كه در كتاب جهاد مطرح است استثناى جنگ و قتال در ماههاى حرام و سرزمين حرام (مكه )است . 8اين سخن نيز در جهادابتدائى كه اختيار شروع جنگ در دست مسلمانان است متصوراست و گرنه در جهاد دفاعى كه مسلمانان در برابر عمل انجام شده از طرف دشمن واقع مى شوند استثنا معنى ندارد و در هر موقعيت مكانى بايد براى دفع تجاوزاقدام كرد. 3- تعيين مقدار:از فروعاتى كه فقها در باب جهاد عنوان كرده اند تعيين حداقل لازم براى جهاداست . مى گويند: برامام مسلمانان لازم است حداقل در هر سالى يك مرتبه به جهاداقدام نمايد تااين فريضه مهم اسلامى متروك نگردد. 9اين عنوان نيز مخصوص جهادابتدائى است و گرنه در جهاد دفاعى اين دشمن است كه زمان شروع وادامه و تعداد دفعات آن را تعيين مى نمايد.4- لزوم دعوت كفار به اسلام پيش از جنگ :از مسائلى كه در جهاد مورداتفاق است مگراين كه كفاراز كسانى باشند كه دعوت قبلا به آنان رسيده باشد. دراين صورت برخى گفته اند: لزوم دعوت از بين رفته و مستحب خواهد بود. 10 درهر صورت اين مساله نيز در جهادابتدائى صادق است كه شروع جنگ بدست مسلمانان است .5- مشروط بودن وجوب جهاد به اذن امام معصوم[ ع]: اين شرط كه تنها در فقه شيعه مطرح است واكثر قريب به اتفاق آن را پذيرفته اند 11 با جهادابتدائى سازگاراست چنانكه برخى ازفقها بدان تصريح نموده اند زيرا جهاد دفاعى چنين اجازه لازم ندارد. 6- لزوم انتخاب نزديكتر كفار براى جهاد:اين نيزاز جمله فروعاتى است كه در فقه از آن سخن به ميان آمده و فقها گفته اند لازم است جهاد از نزديكترين كفار شروع شود مگر در صورتى كه دشمنان دورتراز اهميت بيشترى برخوردار باشند. 12 پر واضح است كه اين نيز در فرض جهادابتدائى است . نمونه هاى مذكور مبين اين است كه فقها جهادابتدائى را پذيرفته و عمده بحث آنان در كتاب جهاد مربوط به اين نوع از جهاداست .اكثريت مفسران نيز معتقد به جهادابتدائى اند و در ذيل آيات جهاد به شرح و بسط و ضوابط آن پرداخته اند و در برخى از موارد به توجيه آيات معارض بر آمده اند كه به برخى از آنها در نوشتار سابق كرديم . بسيارى از فقها وانديشه وران معاصر نيز اصل تشريع جهادابتدائى را به عنوان يك ضرورت پذيرفته انداما برخى از آنان در تعيين هدف جهادابتدائى با قدما اختلاف نظر دارند كه بعدا متذكر خواهيم شد. به عنوان مثال : همه آنانى كه قائل اند هدف از جهاد دفع ظلم و حمايت از مظلومين است و يا آنانى كه مى گويند هدف ايجادامنيت در دعوت و رفع موانع تبليغ است جهادابتدائى را پذيرفته اند. نتيجه سخن اين كه :اصل تشريع جهادابتدائى . نتيجه سخن اين كه :اصل تشريع جهاد ابتدائى مورد قبول اكثريت فقهاء و محققان اسلامى است .صاحبان اين نطريه به آيات و رواياتى استدلال نموده اند كه ذكر آن ادله و نقد و بررسى آن را به بحث بعدى ( هدف از جهادابتدائى ) موكول مى نمائيم . زيرا بين ادله اصل تشريع جهادابتدائى باادله بيان كننده هدف جهاد تفكيكى وجود ندارد. منكران جهادابتدائىمنكران جهادابتدائى را مى توان به چند دسته تقسيم نمود: برخى از آنان فقط در لفظ جهادابتدائى راانكار كرده و توسعه اى در معناى جهاد دفاعى داده اند. اينان با توسعه در معنى دفاع ادعا كرده اند كه : دراسلام فقط يك نوع جهاد وجود دارد آنهم جهاد دفاعى و منظوراز دفاع هم دفاع از توحيد عدالت حقوق خداوند ياانسان و ...است از باب نمونه : و يمكن بوجه من العنايه ادراج الابتدائى ابضا فى الدفاعى فانه فى الحقيقه دفاع عن حقوق الله و حقوق الانسان ... فالجهادالابتدائى فى الحقيقه دفاع معن التوحيد و عن القسط والعداله وان شئت قلت : دفاع عن الانسانيه... و ممكن است بااندك توجيهى بگوئيم : جهادابتدائى برگشت به جهاد دفاعى مى كند چون در واقع جهادابتدائى دفاع از حقوق خدا وانسان است ... پس جهادابتدائى در واقع دفاع از توحيد واز قسط و عدالت و يا به عبارت ديگر دفاع ازانسان است . اگر مراداز جهاد دفاعى اين باشد كه از سخن اينان استفاده مى شود نزاع بين دو گروه نزاعى است لفظى و در محتوى نظريه دوم با نظريه اول تفاوتى ندارد لكن براى جها دفاعى فقها و محققان اسلامى حدود و تعريفى بيان كرده اند كه بااين توسعه در معنى جهاد سازگار نيست فقهاء در تعريف جهاد دفاعى چنين گفته اند: اگراز ناحيه كفار براراضى مال جان و يا ناموس مسلمانان در هرگوشه از جهان تعرضى واقع شود بر ديگر مسلمانان واجب است از آنان دافع كنند و همچنين اگر تعرضى به كيان اسلام باشد. 14و پس اصل شروع هجوم از ناحيه كفار در جهاد دفاعى امرى است مسلم و با فرض توسعه موردى را نيز شامل مى گردد كه دشمنان در فكر هجوم تهيه قوا باشند. گروهى ديگراز منكران جهادابتدائى آن دسته از محققان اسلامى هستند كه شروع جنگ از ناحيه مسلمانان را جايز نمى دانند و مشروعيت جهاد در اسلام را به صورت تجاوزاز ناحيه كفار مشروط مى نمايند.از نظراين گروه همه تشويقها و ترغيبها به جهاد در راه خدا مربوط به اين نوع از جهاداست . محمد عبده از مفسران و محققان اهل سنت بااين نظر موافق است كه گزيده سخنان ايشان را دراينجا مى آوريم :دراسلام جهادابتدائى نيست و هرگز به سراغ كفار و مشركينى كه با ما نمى ستيزند نمى رويم . و آنچه دراين زمينه بوده است دفاعى است ...مى افزايد: [جنگ و جهاد دراسلام جنبه دفاعى داشته واگراز ناحيه مشركان هيچ گونه تجاوزى متوجه مسلمانان نگردد مسلمانان حق لشكركشى براى مسلمان كردن آنان را ندارند. در تمام جنگهاى صدراسلام اين مشركان بوده اند كه شروع كننده جنگ بوده اند.اگر در واقعه اى اين علت را مشاهده نكرديم اخراج پيامبر[ ص] و ياران اواز سرزمين مكه و كشنجه دادن مسلمانان به منظور بر گرداندن آنان از دينشان و مانع شدن از دعوت اسلام در متجاوز بودن كفار كفايت مى كند].عبده در مقام تبيين نظريه خود به آيات 190 تا 194 سوره بقره استدلال مى كند دراين آبات كه هيچ گونه نسخى در آنها صورت نگرفته فقط قتال با مشركان متجاوز تجويز شده است . و گفته است : آيه شريفه :فاذاانسلخ الاشهرالحرام فاقتلواالمشركين حيث و وجدتموهم و احصروهم واقعدوالهم كل مرصد فان تابوا واقامواالصلوه و آتوا الزكاه فخلوا سبيلهم ان الله غفور رحيم. وامثال آن مطلق و آيات سوره بقره مقيدند و هيچ گاه مطلق ناسخ مفيد نيست مفيد نيست بلكه اين مقيداست كه حكم مطلق را تفسير و آن را مقيد مى نمايد. 15به سفيان ثورى از قدماء و محدثان عامه نيز نسبت داده اند كه او نيز منكر جهادابتدائى بوده است . 16از ابن تيميه نيز كلامى نقل شده است كه بيانگر همين نظريه است : .... و قال ابن تيميه فى تفسيرالايه (لااكراه فى الدين ) جمهورالسلف على انها ليست بمنسوخه و لا مخصوصه وانماالنص عام فلا نكره احدا على الدين والقتال لمن حاربنا فان اسلم عصم ماله و دمه واذا لم يكن من اهل اقتال لاتقتله ولا بقدر احد قطان ينقل ان رسول الله (ص )اكره احدا على الاسلام ...انه من الثابت المقرران النبى (ص ) قداسرمن المشركين فمنهم من فداه و منهم من اطلق سراحه و لم يكره احدا على الاسلام ولو كان القتال لاجل الكفر ما كان لهولاءالاالسيف . والقرآن خيرالمسلومون حين يئخنون فى الاعداء بين المن على الاسراء والفداء]... 17 نظر جمهور علماء سلف براين است كه آيه[ لااكراه] نه نسخ شده و نه تخصيص خرده است بلكه بر عموم خود باقى است . براساس آن ما حق نداريم كسى را بر پذيرش دين اسلام اكراه واجبار نمائيم . جنگ و جهاد در برابر كسانى است كه با ما مى جنگند واحدى نمى تواندادعا كند كه پيامبر[ص] كسى را بر پذيرش دين مجبور كرده باشد بلكه درباره اسراى مشركين برخى را با منت و برخى را با فديه آزاد كرد واين حكم ثابت قرآنى است .اگر كفر و شرك ملاك شروع جنگ مى بود جز كشته شدن و يا اسلام نمى بايست در حق آنان اجرا گرددمولف كتاب[ الجهاد والحقوق الدوليه العامه] براين عقيده است كه ابن تيميه جز كسانى است كه جهادابتدائى را به منظور دعوت به اسلام انكار مى نمايد. 18 عبدالحافظ عبد ربه ازاساتيدالازهر واز محققان معاصر چنين مى گويد:[نقرر بالصراحه ان الحرب فى الاسلام هى الحرب الدفاعيه فقط لاغير]. 19به صراحت اعتراف مى كنم كه جنگ دراسلام فقط دفاعى است .در ميان فقها و محققان شيعه مرحوم محمد جواد بلاغى مى گويد:[گر چه اصل تشريع جهادابتدائى براى دعوت به توحيد مانعى ندارد ولى پيامبراسلام از چنين شيوه اى دعوت به اسلام استفاده نكرده است]. در مورد جنگهاى پيامبر[ ص] مى گويد: انه لم يكن حرب من حروبه ابتدائيا لمحض الدعوه الى الاسلام و ان جاز ذلك للاصلاح الدينى والمدنى و تثبيت نظام العدل المدنيه و رفع الظلم . لكن دعوته الصالحه الفاضله تجنبت هذاالمسلك و سلكت فيما هوارقى منه و هوالدعوه الى سبيل الله بالحكمه والموعظه الحسنه و المجادله بالتى هى احسن و ... قداستمرت سيرته الصالحه على ذلك فكانت حرو به باجمعها دفاعا لعدوان المشركين الظالمين عن التوحيد و شريعه الاصلاح والمسلمين... 20هيچ يك از جنگهاى پيامبر[ ص] براى دعوت به اسلام آغاز نشده است اگر چه اين مطلب براى اصلاح دينى واجتماعى و برقرار كردن نظام عدل و تمدن و رفع ظلم جايزاست . پيامبر[ص] در دعوت خود ازاين راه اجتناب ورزيده و روشى مترقيانه تر برگزيد. سيره آن حضرت در دعوت براساس حكمت و موعظه حسنه بوده است . روش پيامبر[ص] در جنگها دفاع در مقابل تجاوز مشركين ظالم از توحيد و شريعت صالح و مسلمانان بوده است .دلائل منكرين جهادابتدائى با توجه به سخنان مذكور مى توان دلائل منكرين جهادابتدائى را چنين بيان كرد: الف : آيات 194 تا 190 سوره بقره مقيدند به تجاوزاز ناحيه مشركان و بر آياتى كه حكم جهاد را بر صورت مطلق بيان كرده اند مقام هستند. ب : سيره و روش پيامبر[ص] دلالت مى كند بر عدم استفاده آن حضرت از شيوه جنگ ابتدائى در طول تاريخ زعامت و رهبرى اسلام .ج : دستور گرفتن جز به ازاهل كتاب و آزاد كردن اسير مشرك با فديه يا بدون آن بيانگراين است كه ملاك جهاد كفر و شرك نيست تا مجوز جهادابتدائى باشد. نقد نظريه منكرين جهادابتدائىدر نقد و بررسى اين ديدگاه آنچه درابتداى امر به نطر مى رسداين است كه :اولا تمسك به آياتى كه مشروعيت جنگ را در صورت تعدى و تجاوزاز ناحيه كفار و مشركان مقيم مى كند (مانند آيات 194 - 190 سوره بقره ) در صورتى كامل خواهد بود كه دلائل مشروعيت جنگ دراسلام منحصر به اين گونه آيات باشد ولى اگر شرائط و قيود ديگرى براى مشروعيت جنگ وجود داشته باشد مانند آيات دعوت كننده به مبارزه با ظلم و ستم چنانكه برخى براين عقيده اند دراين صورت مشروعيت جنگى منحصر به صورت شروع تجاوزاز ناحيه دشمن نخواهد بود بلكه هر جا ظلمى باشد براى مبارزه با آن و حمايت از مظلومين مى توان ابتدا به جهاد و جنگ نمود. معنى اين سخن اين خواهد بود كه به كسانى بايد جنگيد كه با شما مى جنگند (جهاد دفاعى ) و نيز با كسانى بايد بجنگيد كه به ديگران ظلم و ستم روا مى دارند ( جهادابتدائى ). ثانيا اين كه جنگهاى پيامبر (ص) همه جنبه دفاعى داشته است به تنهائى نمى توان دليلى بر انكار جهاد ابتدائى باشد.ثانيا دفاع تجاوزايستادگى در مقابل دشمنان متجاوز امرى بديهى و واضح است واختصاص بخش مهمى از آيات قرآن و روايات به تشويق و تحريص برانجام و توبيخ بر ترك آن ضرورتى ندارد چرا كه فطرت هر انسانى گر چه پيرو هيچ دين و آئين و مسلكى نباشد به اين مساله حكم مى كند. بنابراين از تاكيد بيش از 300 آيه قرآن و بخش مهمى از احاديث مى فهميم كه منظور تنها دفع تجاوز دشمن (جهاد دفاعى ) نخواهد بود.اين سخن گر چه صرفا تاكيد براستبعاد دارد ولى در خورانديشه است . منشاءاين نظريه علت انكار جهادابتدائى از طرف بعضى از محققان علاوه بر مسائلى كه ذكر شده شايد جهادت ديگرى نيز داشته باشد از جمله :اين گروه پنداشته اند كه بين آيات جهاد و آيات نفى اكراه و دعوت به صلح تعارض وجود دارد ازاين روى بر آن شده اند كه بين اين دو گروه آيات را جمع كنند و نتيجه جمع اين شده است كه نظر بدهند: تمام آيات جهاد جهاد دفاعى را منظور دارند. ديگراين كه : بسيارى از محققان اسلامى در برابراشكالات مستشرقين به اسلام بويژه به مساله جهاد و معرفى اسلام به عنوان دين زور و شمشير به توجيه مردم پسندانه جهادابتدائى پرداخته اند.هدف از جهادابتدائىآنان كه اصل مشروعيت جهادابتدائى را پذيرفته اند در بيان اهداف و مقاصد آن ديدگاه واحدى نداشته و راههاى مختلفى را پيموده اند كه مجموع آنها به سه نظريه عمده ذيل بر مى گردد: 1. برخى معتقدندكه : هدف از جهاد دعوت كفار و مشركين به دين اسلام است و جهاد تا نابودى كفار و مشركين و يا قبول اسلام ادامه دارد. اين حكم درباره همه كفار بايداجرا شود مگراهل كتاب كه جهاد با آنان براى پذيرش اسلام و يا حكميت سياسى آن است .2. برخى مى گويند: درست است كه هدف از جهاد دعوت به اسلام است ولى اين بدان معنى نيست كه جنگ براى نابودى كفار و مشركين باشد بلكه جنگ براى رفع موانع تبليغ است و زمانى با كفار مى جنگيم كه مانع نشر دعوت اسلام شوند. اينجاست كه مسلمانان براى گسترش دعوت خويش و رفع موانع با كفار مى جنگند. 3. عده اى ديگر معتقدند: دفع ظلم و حمايت از مظلومين مهمترين انگيزه براى جهاداسلامى است . حمايت از مظلومين و رفع ظلم از آنان ايجاب مى نمايد تا مسلمانان به زور متوسل شوند. البته اين سه هدف مانعه الجمع نيست بلكه بسيارى از محققان هر سه جهت را به عنوان اهداف جهادابتدائى پذيرفته اند.هدف از جهاد دعوت به اسلام اثبات و يا نفى اين نظريه به معنى اثبات و نفى جواز تحميل عقيده و عدم آن است واين همان چيزى است كه هدف اصلى اين نوشتاراست . اينك نظر خوانندگان را به سخن برخى از صاحبان اين نظريه جلب مى كنيم : مرحوم شيخ طوسى[ ره] از سانى كه اين نظر را پذيرفته است . وى در كتاب النهايه چنين مى گويد:[ كل من خالف الاسلام من سايراصناف الكفار يجب مجاهدتهم و قتالهم غيرانهم ينقسمون قسمين : قسم لايقبل منهم الاالاسلام ولدخول فيه اويقتلون و تسبى ذراريهم و توخذالموالهم و هم جميع اصناف الكفارالاليهود و النصارى والمجوس والقسم الاخر هم الذين توخذ منهم الجزيه و هم الاجناس الثلاثه الذين ذكرنا هم].... 21جهاد و جنگيدن با همه مخالفين اسلام از سايراصناف كفار واجب است و آنان دو گروهند: گروهى كه از آنان جزاسلام و يا كشته شدن واسارت بچه ها و مصادره اموال پذيرفته نخواهد بود و آنان عبارتنداز: همه كفار جز يهوديان و نصارى و مجوس . واز گروه ديگر جزيه گرفته مى شود و آنان عبارتنداز: گروههاى سه گانه اى كه ذكر شد.و در كتاب[ الخلاف] دلايل عدم پذيرش جزيه از غيراهل كتاب بيان مى كنند:[لايجوزاخذالجزيه من عباده الاوثان سواء كانوا من العرب او العجم ... دليلنااجماع الفرقه واخبارهم وايضا قوله تعالى : اقتلواالمشركين حيث وجد تموهم]. و قال تعالى :[ فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب]... و لم يستئن و قال تعالى :[ قاتلواالذين لايومنون بالله ولاباليوم الاخروا يحرمون ما حرم الله و لايدينون دين الحق من الذين اوتواالكتاب حتى بعطواالجزيه عن يدوهم صاغرون فخص اهل الكتاب الجزيه دون غير 22هم وايضا قوله[ ص] :امرت ان اقاتل الناس حتى يقولولااله الاالله]... جزيه گرفتن از بت پرستان چه عرب و چه عجم جايز نيست . دليل ما بر اين مطلب اجماع فقهاء شيعه واخبار مى باشد. و همچنين دستورات خداوند بزرگ:[ مشركين را هر كجا يافتيد بكشيد و هنگامى كه با كفار برخورد نموديد آنان را گردن زنيد]كه دراين دو آيه استثنائى بين كفار وجود ندارد.يك كسانى ازاهل كتاب به خدا و روز قيامت ايمان نمى آورند و چيزهايى را كه خدا و رسولش حرام كرده است بر خود حرام نمى كنند و به دين حق متدين نيستند جنگ كنيد تا آنگاه كه به دست خود در عين مذلت جزيه بدهند.اين آيه جز به رااختصاص به اهل كتاب داده و همچنين حديث پيامبر[ص]: [من مامورم كه با مردم بجنگم تا به توحيداقرار كنند]دراين مساله شيخ[ ره] بر مدعاى خود به دلائل زير تمسك كرده است :اجماع به آيات شريفه زير:اقتلواالمشركين حيث وجد تموهم... فذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب... قاتلواالذين لايومنون بالله ولاباليوم الاخر...حديث امرت ان اقاتل الناس حتى يقولوا لااله الاالله. مرحوم علامه[ ره] در كتابهاى منتهى المطالب به همين استدلالها با اندكى تفاوت تمسك كرده است . 233. مرحوم كاشف الغطاء مى گويد: نبردى كه دراسلام جايزاست گاه بگونه اى است كه نياز به فرماندهى ماهر نداشته و دفاع از نفس و مال محسوب مى شود كه اين قسم از درگيرى جهاد ناميده نمى شود.قسمى ديگر كه نياز به تشكيلات و سازماندهى دارد.اگر هدف از جمع نيرو و قوا دعوت به اسلام و هدايت كفار باشد اين جهاد مشروط به جازه امام يا نائب خاص امام است واگر هدف دفاع از بيضه اسلام و دفع استيلاى كفار بر بلاداسلامى باشد اين در زمان غيبت نيز مصداق پيدا مى كند24 ايشان دراين سخن هم اصل مشروعيت جهادابتدائى را پذيرفته و هم هدف آن را دعوت به اسلام دانسته است بنابراين در بين فقهاء شيعه اين مساله كه هدف از جهادابتدائى دعوت به اسلام است مورد پذيرش اكثر قريب به اتفاق آنان است . فقهاءاهل سنت نيز نظير همين نظريه را دارند كه به برخى از آنهااشاره مى شود: بدايه المجتهد:[فاماالذين يحاربون فاتفقوا على انهم جميع المشركين لقوله تعالى قاتلوهم حتى لاتكون فتنه و يكون الدين لله]... الاماروى عن مالك انه قال:[ لايجوزابتداءالحبشه بالحرب و لاالترك]... 25اتفاق فقهاء بر اين است كه با همه مشركان بايد جنگيد به دليل آيه شريفه : (و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة ...)فقط مالك از فقهاى عامه اهل حبشه و ترك رااستثنا نموده و گفته است : جهادابتدائى با آنان جايز نيست .سپس در هدف از جهاد چنين مى گويد:[فاما لماذا يحاربون ؟ فاتفق المسلمون على ان المقصود بالمحاربه لاهل الكتاب ما عدااهل الكتاب من قريش و نصارى العرب هواحدامرين اماالدخول فى الاسلام واما عطاءالجزيه لقوله تعالى :[ قاتلوالذين لايومنون بالله و لاباليوم الاخر]... و كذلك اتفق عامه الفقهاء على اخذها من المجوس ... واختلفوا فيما سوى اهل الكتاب من المشركين هل تقبل منهم الجزيه ام لا؟ فقال قوم توخذالجزيه من كل مشرك ... و قال الشافعى وابوثور و جماعه لاتوخذالا من اهل الكتاب والمجوس26 ]. اتفاق مسلمانان براين است كه هدف از جنگ بااهل كتاب و غيراز اهل كتاب از قريش و نصاراى عرب يكى از دوامراست : يا پذيرش اسلام و يا جزيه به دليل فرمايش خداوند : قاتلواالذين لايومنون بالله و لاباليوم آلاخر... فقهاى عامه براخذ جزيه از مجوس و ...اتفاق نظر دارند ولى در غيراهل كتاب اختلاف دارند كه آيااز آنان جزيه پذيرفته مى شود يا خير؟ عده اى گفته اند:از تمام مشركين جزيه گرفته مى شود ولى شافعى وابوثور و گروهى ديگر گفته اند: جزيه از غيراهل كتاب و مجوس گرفته نمى شود .فتح القدير: [قتال الكفار واجب وان لم يبداونا]... 27 جنگ با كفار واجب است اگر چه آنان شروع كننده جنگ نباشند.شافعى در كتاب الام در بحث جهاد به صراحت جهادابتدائى را به منظور دعوت به اسلام پذيرفته است . 28 سرخسى در كتاب المبسوط مساله را بگونه اى ديگر مطرح كرده است وى تحت عنوان[ سيره مسلمانان با مشرك و معاهد و]... در كيفيت برخورد مسلمان با مشركان چنين مى گويد:[واجب است دعوت مشركان به اسلام و جنگيدن با آن دسته اى كه از پذيرش اسلام سرباز زنند]. و در تعليل حكم چنين مى گويد:خداوند فرموده است : كنتم خيرامه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر.... خداوندامت اسلامى را بهترين امتى توصيف كرده كه براى امر به معروف و نهى از منكر برانگيخته شده اند. پر واضح است كه راس همه معروفها ايمان واصل همه منكرها شرك است . بر هر مسلمانانى واجب است كه در حدامكان و توانائى براى از بين بردن منكر (شرك ) و جايگزينى و ترويج معروف ( ايمان تلاش نمايد.سپس اضافه مى كند:[برخورد پيامبر[ص] با مشركان مراحل مختلف و گوناگونى داشته و به اقتضاى شرائط متفاوت بوده است . آن حضرت ابتداى دعوت مامور به [صفح] و[ عفو] در برابر مشركان بوده است . سپس ماموريت پيامبر[ص] به شيوه[ موعظه حسنه] و[ جدال احسن] تغيير يافته است و در مرحله بعد مامور به جنگ با مشركانى گرديده كه جنگ از ناحيه آنان شروع شده باشد]. و درادامه به اين آيات استدلال كرده است : اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموالله فان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله و در مرحله چهارم كه آخرين مرحله است ماموريت به شروع جنگ عليه مشركان پيدا كرده است . و آيات ذيل را براى اين مرحله شاهد مى آورد: قاتلوهم حتى لا تكون فتنهقاتلواالمشركين حيث وجد تمهم. حديث پيامبر(ص) :[ امرت ان قاتل الناس]... وى پس از نقل اين آيات و روايت پيامبر[ ص] اضافه مى كند: [ اين دستور تا روز قيامت بيانگر نحوه برخورد مسلمانان با مشركان است]. 29 دكتر سلامه از محققان اهل سنت مى گويد: جهاداسلام داراى اهدافى است : دفع تجاوز كفار و مشركان ايشان نوشته اند: جهاد بااينان واجب است و پايان جنگ فقط با پايان شرك و كفر آنان ممكن خواهد بود. كه خداوند مى فرمايد :[قاتلوالذين يقاتلونكم فان انتهوا فلاعدوان الا على الظالمين] و معنى انتها: انتها از شرك و كفراست يعنى در صورت تجاوز كفار پايان جنگ فقط بااسلام آنان مقدور خواهد بود كه لازمه اين سخن پذيرش تحميل عقيده است . حمايت ازانتشار دعوت اسلام . دعوت مردم به اسلام وظيفه اى است همگانى زيرااز مصاديق امر بمعروف و نهى از منكراست واين وظيفه تا وراثت تمامى زمين توسط مسلمانان ادامه دارد واين دعوت حقى است از حقوق بشر و بر عهده همگان است كه آن را به انجام برسانند. با هر نيروئى كه بااين دعوت به مخالفت برخيزد بايد به مبارزه برخواست . 30آنچه تاكنون آمد نشان دهنده پايگاه عميق و گسترش اين فكر در ميان فقهاى اهل سنت و محققان آنان است . مطالبى كه بعضى از نويسندگان و محققان و معاصر ازاهل سنت همانند: ظافر فاسمى و يا وهبه زحيلى در كم رنگ جلوه دادن اين طرز تفكر در ميان فقهاى عامه بيان كرده اند نمى توان از جايگاه استوارى برخوردار باشد. 31جمع بندى ادله موافقان فاقتلواالمشركين حيث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم كل مرصد فان تابوا واقامواالصلوه واتواالزكاه فخلوا سبيلهم ان الله غفور رحيم . 32فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتى اذاائخمتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد واما فداء حتى تضع الحرب اوزارها.... 33 دراين دو آيه موضوع حكم قتال كفر و شرك است .اين حكم فقط درباره اهل كتاب تخصيص خورده است . وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه و يكون الدين كله لله فان انتهوا فان الله بما يعملون بصير. 34 با آنان نبرد كنيد تا فتنه اى نباشد و دين همه . دين خدا گردد. پس اگر بازايستادند خداوند كردارشان را مى بيند. دراين آيه به غايت و هدفى كه در آن آمده استدلال شده است . به عقيده اين گروه مراداز فتنه شرك و مراداز دين هم اسلام است كه به عنوان هدف از جنگ ذكر شده اند.طبعاانتهاى جنگ نيز باانتهاى شرك و كفر ممكن خواهد بود. قاتلواالذين لايومنون بالله ولا باليوم الاخر و لايحرمون با حرم الله و رسوله و لايدينون دين الحق من الذين اوتوالكتاب حتى يعطوا الجزيه عن يدوهم صاغرون. 35با كسانى ازاهل كتاب كه به خدا و روز قيامت ايمان نمى آورند و چيزهائى را كه خدا و پيامبرش حرام كرده است بر خود حرام نمى كنند و دين حق را نمى پذيرند جنگ كنيد تا آن گاه كه بدست خود در عين خضوع و تسليم جزيه پرداخت نمايند. اين آيه در خصوص اهل كتاب است . علاوه بر تشريع اصل جهاد با آنان هدف از جنگ را نيز اسلام و يا قبول جزيه آنان قرار داده است .ادله امر به معروف و نهى از منكر:ولتكن منكم امه يدعون الى اخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر واولئك هم المفلحون . 36 بايد كه از ميان شما گروهى باشند كه به خير و نيكى دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر كنند اينان رستگارانند. [ كنتم خيرامه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر].37 شما بهترين امتى هستيد كه از ميان مردم پديد آمده كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد.روايات1. حديث اسياف : امام باقر[ ع] مى فرمايد: خداوند پيامبراسلام[ ص] را با پنج شمشير مبعوث نمود: فسيف على مشكرى العرب قال الله عروجل :اقتلواالمشركين حيث وجد تموهم و خذوهم واحصروهم فان تابوا (يعنى آمنوا) واقامواالصلوه و آتوا الزكاه فاخوانكم فى الدين[ فهولاء لايقبل مهم الاالقتل اوالدخول فى الاسلام ... والسيف الثالث على مشركى العجم يعنى الترك والديلم و الخرر قال الله عزوجل]...: فضرب الرقاب اذااثخنتموهم فشدواالوثاق فما منا بعدواما فداء حتى تضع الحرب اوزارها[ فاما قوله :[ فاما منا بعد] يعنى المفادات بينهم و بين اهل الاسلام فهولاء لن يقبل منهم الا القتل اوالد خول فى الاسلام... . 38اولين شمشيرى است كه بر مشركان عرب آخته شده است خداوند بزرگ فرموده است : هر جا مشركان را يافتيد آنان را بكشيد و بگيريد و بندشان زنبد و در كمينشان بنشينيد.اگرايمان آوردند و پس از توبه كردن نماز بپا داشتند و زكات دادند برادران دينى شما هستنداينان يا بايدايمان بياورند و مسلمان شوند و يا آن كه كشته شوند. .. سومين شمشير بر مشركان عجم : ترك و ديلم و خزر كشيده مى شود.خداوند بزرگ مى فرمايد :چون با كافران روبرو شديد گردنشان را بزنيد. چون آنها را سخت فرو گرفتيد اسيرشان كنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد كنيد يا به فديه . تا آنگاه كه جنگ به پايان آيد.اما آزاد كردن پس ازاسارت است و فديه مبادله با مسلمانان است . اينان يا كشته مى شوند و يا بايداسلام را قبول كنند. 2. قال رسول الل(ص) : امرت ان اقاتل الناس حتى يقولوا لااله الاالله فاذا قالواها عصموا من دمائهم واموالهم الا بحقها و حسابهم على الله . 39پيامبر فرمود: من مامور شدم با مردم پيكار كنم تا آنجا كه بگويند لااله الاالله و چون لااله الاالله بگويند مال و جان آنان از جانب من محفوظ است جز در مورداحقاق حق و حساب اعمال آنان با خداست . مطابق اين روايت پيامبر مامور به جنگ ابتدائى با همه كفاراست تااين كه آنان را به پذيرش واقرار به كلمه توحيد وادار نمايد. اجماع از جمله دلائل اين نظريه اجماع واتفاق آراء فقهاى اسلام است .نقد نظريه جهاد به انگيزه دعوت آنچه تاكنون آورديم از آيات و روايات مجموعه ادله كسانى بود كه مى گفتند: جهاد براى دعوت به اسلام و گسترش آن تشريع شده است .چكيده اين نظريه اين شد كه شرك و كفر دليل مشروعيت جهادابتدائى است و پايان آن نيز به قبول اسلام و يا پذيرش حاكميت آن است .اين سخن از چند جهت قابل نقد و بررسى است : 1 وجود موارد نقض اين نظريه در فقه . 2 ناتوانى دلائل مذكور دراثبات مدعا.جهت اول : آنچه به عنوان نقض اين نظريه مى توان گفت موارد مختلفى است در فقه كه بااين مساله ارتباطى مستقيم دارد و در عين حال قائلين به اين تفكر بر خلاف آن فتوى داده اند از جمله :الف : جواز قرارداد صلح با مشركان و باقى گذاشتن آنان در سرزمين خود با گرفتن خراج ازاراضى آنان . 40ب : كمك گرفتن از مشركان در جنگ . 41 ج : عدم جواز قتل اسير جنگى پس از پايان جنگ . بااين كه اگر شرك ملام كشتن بودانجام اين وظيفه در هنگام اسارت دشمن آسان تراست . 42 و: تامين دادن به مشركان براى شنيدن سخن حق و برگرداندن آنان به مامن خويش . 43ه: پذيرش جزيه از غيراهل كتاب . 44اين مساله گر چه اختلافى است ولى مالك از فقهاءاربعه اهل سنت آن را پذيرفته است . روايتى هم از پيامبر[ص] دراين مورد موجوداست كه آن حضرت مى فرمايد:قبل از شروع به جنگ مشركان را به يكى از سه امر دعوت كن :اسلام و هجرت بدارالاسلام اسلام بدون هجرت و قبول جزيه . 45 وجوداين گونه موارد در فقه با آن اصل كلى (ملاك در جنگ كفر و مشرك است ) منافات دارد. مگراين كه بگوئيم آن اصل كلى در تمامى اين موارد تخصيص خورده است و حال آنكه هيچ يك از فقها اين موارد را در رابطه با آن اصل كلى مطرح نكرده اند.بنابراين از ذكراين موارد در فقه به اين نتيجه مى رسيم كه : ملاك در جنگ كفر و شرك نيست . و يا لااقل بعنوان يك شبهه اثبات آنرا مشكل مى نمايد. جهت دوم : دراينجا هدف ما نقد و بررسى دلائلى است كه براين نظريه اقامه شده است و دراين راستا يك مرتبه بصورت كلى واجمالى نسبت به اين دلايل و مرتبه ديگر به صورت تفصيلى و نقد و بررسى جداگانه هر يك از دلائل بحث مى كنيم . بررسى كلى دلائل : قبل از نقد و بررسى جداگانه دلائل ياد شده سخن كلى ما در مورداين دلائل اين است كه : آيات مورداستدلال (كه عمده ترين دلائل است )ازاين جهت كه چرا بايد با كفار و مشركان جنگيد؟ آيا چون مشركند و كافر كه در نتيجه با هر كافرى بايد جنگيد و پايان جنگ هم زوال كفر و شرك است و يااين كه كافر و مشركى بايد جنگيد كه با شما مى جنگد و شما را مورد تعدى و تجاوز قرار داده است ؟ آيات مذكور در مقام تعيين اين جهت نبوده و حداكثر در مورداين كه با چه كسانى بايد جنگيداطلاق دارند. در صورتى كه تنها همين آيات درباره جهاد بود ممكن بود كه ازاطلاق آنهااستفاده كرده و بگوئيم : جهاد با كفار و مشركين به خاطر شرك و كفر آنان لازم است .حال آن كه چنين نيست وادله ديگرى نيز وجود دارد كه اين آيات را مقيد مى سازد و جنگيدن با كفار و مشركين را مشروط به شرائطى مى كنداز جمله :قاتلوا فى سبيل الله الدين يقاتلونكم ولاتعتدواان الله لايحب المعتدين. 46بجنگيد در راه خدا با كسانى كه با شما مى جنگند. تجاوز تعدى نكنيد كه خداوند متجاوزان را دوست ندارد. قاتلواالمشركين كافه كما يقاتلونكم كافه. 47قانون عرفى حمل مطلق بر مقيد حكم مى كند كه مقيدها را تفسير و توضيح مطلقات بدانيم . اين سخن كه چون برخى ازاين آيات كه حكم مبارزه با مشركين را بيان مى كنند از قبيل آيه[ قاقتلواالمشركين حيث وجد تموهم]... 48از آياتى است كه در سال نهم هجرت نازل گرديده است و بنابراين مى تواند ناسخ تمام دستوراتى كه نوعى مماشات و يا همزيستى مسالمت آميز و يا صلح را تجويز مى كند باشد سخنى است بى مورد و نابجا زيرا نسخ درجائى است كه بين دو آيه از قرآن از نظر متن تنافى و تعارض بگونه اى باشد كه قابل اجتماع با يكديگر نباشند. بين دو قانون كه يكى مطلق و ديگرى مقيد باشد تعارضى نيست . علاوه براين در نقد و بررسى تفصيلى آيات روشن خواهد شد كه اين آيات از عموم و يااطلاق نيز برخوردار نيستند .بررسى تفصيلى ادله : علاوه بر پاسخ كلى به ادله كسانى كه جهادابتدائى را براى گسترش اسلام و مسلمان نمودن كفار و مشركين لازم مى دانستند ضرورى است براى روشن تر شدن بحث به هر يك از آنها به صورت مجزا پاسخ داده شود. سخن رااز آيات قرآن شروع مى كنيم : نقد و بررسى دليل اول :از آياتى كه مورداستناداين ديدگاه قرار گرفته آيه اى است كه در اول سوره برائت آمده و خداوند متعال در آن آيه به قلع و قمع مشركين دستور مى دهد: [فاقتلواالمشركين حيث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوالهم كل مرصد]. 49 معتقدين به اين نظريه مى گويند:اين آيه به لحاظ زمانى ناسخ آيات قبل است .ظاهر آيه همانند بسيارى از آيات جهاد و قتال كوبنده تهاجمى و خشن است بطورى كه در نگاه اولى ممكن است كسى بگويد: دراين آيه خداونداز مسلمانان خواسته كه با شدت و خشونت هر چه بيشتر با كفار و مشركين تا قبول اسلام از طرف آنان بجنگند ولى با مختصر دقت در آيات قبل و بعداين آيه نادرستى اين سخن را روشن مى نمايد. شواهد موجود دراين آيات بيانگراين است كه حكم جهاد در آيه 5 سوره برائت عموميت نداشته و هدف از آن هم مسلمان نمودن مشركان نيست از جمله : دراين آيات بين مشركانى كه ناقض پيمان با خدا بوده اند با آنانى كه بر سرپيمان خود وفادار مانده اند تفكيك گرديده و جنگيدن تنها با دست اول لازم شمرده شده است . در مورد همان مشركان پيمان شكن (ناكث ) مى گويد: بكشيد محاصره كنيد واسير كنيد.اسارت و محصور كردن در چنين حكمى كه بيانگر شدت معامله با آنان است مبين اين است كه جنگيدن با آنان فقط به خاطر شرك آنان نبوده بلكه بيشتر شكستن صولت و قدرت فتنه انگيزى آنان منظور بوده است و گرنه به غيرازاسلام نمى بايد حكمى ديگر منظور مى شد.دراين آيه شريفه فان نكثواايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دينكم فقاتلواائمه الكفرانهم لاايمان لهم لعلهم ينتهون. 51 اگر در پيمان شكنى استمرار داشتند و طن در دين شما روا داشتيد با آنان كه پيشوايان كفرند بجنگيد تا دست از پيمان شكنى و طعن در دين شما بردارند.گفته اند: به قرينه آيات قبل مرادازانتها دست كشيدن از پيمان شكنى و طعن در دين است .اين خود مى تواند شاهدى باشد براين كه منظورازاين دو آيه : فان تابوا واقامواالصلوه واتواالزكاه فخلوا سبيلهم ان الله ان الله غفور رحيم . 52 فان تابوا واقامواالصلوه واتواالزكاه فاخوانكم فىالدين. 53 اين است كه مى خواهد جلو تند روى هاى بعضى از مسلمانان را كه در گذشته مورداذيت و آزار همين مشركان تازه مسلمان قرار گرفته اند بگيرد و عطوفت و رحمت اسلام را به آنان يادآورى كند لذا تعبير آيه اين است[ فخلوا سبيلهم] و[ اخوانكم فى الدين] نه اين كه بگويد تا اسلام نياورده اند با آنان بجنگيد. كه اين برداشت با آيات بعد منافات دارد. بنابراين آيات فوق دلالت ندارد كه هدف از نبرد با مشركان وادار كردن آنان به قبول اسلام است چنانكه اصل جواز جهادابتدائى را نيز ازاين گونه آيات نمى توان استفاده كرد كه منظوراين آيات مشركان پيمان شكن است . لايرقبون فى مومن الا ولاذمه واولئك هم المعتدون. 54عهد و سوگند و خويشاوندى هيچ مومنى را مراعات نمى كنند و مردمى تجاوز كارند.سپس به صراحت آغازگر بودن مشركان را دراين روياروئى و نبرد بيان مى كند: الا تقاتلون نكئواايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدوكم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين. 55آيا بر مردمى كه سوگند خود را شكستند و آهنگ اخراج پيامبر كردند و بر ضد شما دشمنى آغاز كردند نمى جنگيد؟ آيااز آنان مى ترسيد و حال كه اگرايمان آورده باشيد سزاوارتراست كه از خدا بترسيد و بس . بنابراين بين اين آيات و (آيات سوره بقره : 90 تا 94) كه جنگ را مشروط به شروع جنگ و تجاوزاز ناحيه مشركان مى دانند تعارضى نيست . نقد و بررسى دليل دوم :يكى ديگرازادله هاى كه مستنداين نظريه قرار گرفته اين آيه شريفه است : فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب. 56 اين آيه بيانگر برخوردى قاطع و خشن با كفاراست اما در خود آيه و قبل از آن حكمت قتال و عوامل محدود كننده آن را چنين بيان نموده است : اين گونه برخورد در مورد كفارى است كه مردم رااز راه خدا باز داشته اند : [الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله] .2. كلمه لقيتم در سه جاى قرآن آمده كه در هر سه مورد تلاقى در صحنه جنگ منظوراست . بيان كننده يك دستور نظامى است به مسلمانان در موقعيت خاص نه اين كه مراد آيه بطور مطلق بيان چگونگى رابطه بين مسلمان با كافر باشد. علاوه براين درادامه همين آيه شريفه شواهدى موجوداست كه بااطلاق آيه منافات دارد و آن جواز آزاد كردن اسير جنگى پس از پايان جنگ در مقابل گرفتن فديه و يا بدون آن است .اين مطلب شاهد خوبى است كه مشرك اگراسلام را نپذيرفت نه تنها كشته نمى شود كه امكان آزادى او نيز هست . علاوه بر همه اينها قاطعيت و خشونت براى خلع سلاح دشمنان و رفع تعرض آن است :[ حتى تضع الحرب اوزارها]. نقد و بررسى دليل سوم :از جمله آيات مورداستناداين آيه است :قاتلواالذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلطه واعلمواان الله مع المتقين .اى كسانى كه ايمان آورده ايد با كافرانى كه نزديك شمايند بجنگيد تا در شما شدت و درشتى را بيابند و بدانيد كه خدا با پروا پيشگان است . اين آيه نيز علاوه به اين كه متعرض بيان هدف جهاد نگرديده نسبت به جهادابتدائى نيز مطلق است و قابل تقييد. ممكن است يك دستور نظامى باشد. به اين معنى اى مسلمانان وقتى كه از ناحيه دشمنان مورد تهديد و هجوم قرار بدهيد تا راه براى سركوبى دشمنان دورتر هموار شود . نقد و بررسى دليل چهارم :آيه ديگرى كه در رابطه با جهادابتدائى مورداستناد قرار گرفته است آيه : كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى ان تكراهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم والله يعلم وانتم لاتعلمون. 58جنگ بر شما مقرر شد در حالى كه شما نا خوش داريد. شايداز چيزى ناخشنود باشيد و در آن خير شما باشد و شايد چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسندافتد. خدا مى داند و شما نمى دانيد.مرحوم صاحب جواهر[ ره] براى تشريع جهادابتدائى به اين آيه استدلال كرده است . آيه فوق بطور كلى مى گويد: جنگ بر شما نوشته شده است اما با چه كسانى و براى چه هدف بايد جنگيد؟ آيه ازاين جهت ساكت است . آيا با آنان كه شروع كننده جنگ عليه شما بوده اند (دفاعى ) و يا با آنان كه به شما كارى نداشته ولى كافرند ( ابتدائى ) يا بغاه ؟ اين آيه متعرض بيان اين جهات نشده است و بر فرض مطلق بودن قابل تقييداست . علاوه براين مى توان گفت : آيه در مورد جهاد دفاعى است به قرينه ادامه آن كه به بيان كردار و روحيه تجاوزكارى مشركين مى پردازد.لايزالون يقاتلونكم فى الدين حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوالله.59آنان هميشه با شما بر سر دينتان مى جنگند تا شما رااز دينتان اگر بتوانند باز گردانند.اين آيه در واقع اشعار به عليت جنگ دارد و موضوع حكم را كه عبارت از كفار متجاوزند بيان مى كند.نقد و بررسى دليل پنجم از آياتى كه براى جهادابتدائى با هدف گسترش اسلام مورداستناد قرار گرفته آياتى است كه خداوند متعال دليل تجويز قتال را بر چيدن فتنه مى داند: وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه... . 60 اين آيه در دو جاى قرآن : (بقره وانفال ) آمده است بااين تفاوت كه در سوره انفال كلمه (كله ) وجود دارد ولى در سوره بقره وجود ندارد.استدلال به اين دو آيه شريفه در صورتى صحيح است كه مراداز[ فتنه] شرك و مراداز دين هم اسلام باشد. بر فرض معنى چنين مى شود: با همه مشركان بجنگيد تا شرك نابود گشته و دين فقط براى خدا باشد. و حال آن كه نه به استناد لغت مراداز[ فتنه] شرك است نه شاهد و دليلى از خود آيات در بين است بلكه بر عكس مفاد آيات قبل و بعد هر يك ازاين دو آيه قرينه و شاهدى است براين كه مقصوداز فتنه دراين آيه شرك نيست اين است كه معناى اصلى[ فتنه] امتحان و آزمايش است . به اين مطلب همه لغويين تصريح نموده اند.البته گفته اند در معانى ديگر نيز بكار رفته است . ابن اثير مى گويد: فتنه در معناى : گناه عذاب شكنجه جنگ و كفر بكار رفته است . 61طبيعى است در چنين مواردى استناد به لغت به منظور يكى از معانى نيازمند قرينه اى روشن است تااز بين اين معانى گوناگون تنها يك معنى مقصود باشد. دراينجا نه تنها قرينه اى براين كه مراداز فتنه شرك باشد نداريم بلكه قرينه بر خلاف نيز داريم . قرينه مخالف : اما قرينه و شاهد براين كه مراد از[ فتنه] در آيه شريفه :[ وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه] شرك نيست آيات قبل ازاين آيه است :وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ولا تعتدواان الله لايحب المعتدين واقتلوهم حيث ثقفتموهم واخرجوهم من حيث اخرجوكم والفتنه اشد من القتل ولا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام حتى يقاتلوكم فيه فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين فان انتهوا فان الله غفور رحيم و قاتلوهم حتى لاتكون فتنه. 62با كسانى كه با شما مى جنگند بجنگيد در راه خدا و تعدى نكنيد زيرا خدا تعدى كنندگان را دوست ندارد. هر جا كه آنها را بيابيد بكشيد واز آنجا كه شما را رانده اند برانيدشان و در مسجدالحرام با آنان جنگيدند بكشيدشان كه اين است پاداش كافران واگر بازايستادند خدا آمرزنده و مهربان است . با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه اى نباشد و دين تنها دين خدا شود واگر دست از فتنه گرى برداشتند تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست . بيشتر مفسران از جمله : مرحوم علامه طباطبائى[ ره] براين نظرند كه : سياق اين آيات نشان دهنده وحدت و هماهنگى آنها در نزول بوده و جريان واحدى را تعقيب مى كنند در آيه اول خداوند مى فرمايد: با شما مى جنگند و با كسانى بجنگيد كه نكنيد كه تجاوز خداوندتجاوز كاران را دوست ندارد. مفهوم آن چنين مى شود كه : جنگيدن با كسانى كه با شما نمى جنگند تجاوز بشمار رفته و شما حق تجاوز نداريد. كسانى كه با شما نمى جنگند دو مصداق دارد: يكى آنان كه اهل جنگيدن نيستند همانند: زنان كودكان و سالخوردگانى كه در جنگ شركت نمى كنند. مصداق ديگر مشركانى كه با شما سر جنگ نداشته و بى طرف هستند آيه شريفه هر دو گروه را شامل است . بنابراين اگر كافرى قصد تعرض به مسلمانان را ندارد جنگيدن بااو تجاوز و تعدى بشمار رفته و مسلمانان حق چنين جنگى را ندارند. شمول آيه براين دو دوسته شاهد و قرينه است كه مراداز فتنه در آيه[ وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه]... شرك نيست زيرا در آن صورت معنى چنين مى شود :[با هر مشركى بجنگيد تا شرك از ميان برود گر چه آن مشرك قصد تجاوز تعدى به شما نداشته باشد]. دراين صورت با صدر آيات كه تعدى و تجاوز را ممنوع مى سازد منافات خواهد داشت و خيلى بعيداست بگوييم اين آيه ناسخ آيه[ لاتعتدوالله] مى باشد زيرا چگونه ممكن خواهد بود كه اين آيات با وحدت سياق و همزمانى نزول يكى از آنهااز ناسخ ديگرى باشد. علاوه براين نسخه در جائى است كه بين دو آيه تنافى و تعارض كامل باشد. دراينجا دو آيه قابل جمع اند پس ناگزير بايد گفت :[ فتنه] در اينجا به معنى شرك نيست بلكه همانگونه كه شان نزول آيه شهادت مى دهد منظوراز فتنه آزار وايجاد محيط رعب و وحشت است .شان نزول آيه : ازابن عباس نقل شده كه : مسلمانان طبق قرارداد صلح حديبيه در سال هفتم هجرى وارد سرزمين مكه شدند و تصميم بر زيارت كعبه وانجام مراسم حج داشتند و نگران اين بودند كه مشركان به عهد خود وفا نكرده و در ماه و سرزمين حرام به آنان هجوم برند. آيات فوق دراين موقعيت نازل گرديده و به آنان اجازه داده شده كه اگر مشركان چنين تصميمى داشتند شما هم اجازه داريد كه با آنان بجنگيد تا آنان از فتنه انگيزى و قتال و مزاحمت دست بردارند. 63آيات قبل از آيه شريفه : [وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه]... در سوره انفال نيز قرينه است كه مراداز فتنه شرك نيست . 64خداوند دراين آيات پس از يادآورى حيله هاى مختلف مشركان در راستاى اذيت و آزار پيامبر و صرف اموال براى نابودى اسلام متذكر مى شوداگرايمان بياوريد خداوند گذشته سياه شما را مى بخشد واگر رفتار خود راادامه دهيد به سرنوشت پيشينيان خود دچار خواهيد شد. سپس به مسلمانان دستور مى دهد كه با چنين كفارى كه چيزى جز فتنه گرى و پيمان شكنى در پيش ندارند بجنگيد تا دست ازاعمالشان بردارند اگر دست برداشتند خداوند به اعمال آنان بصير و بيناست . واما جمله[ يكون الدين كله لله]... كه برخى اين جمله را قرينه گرفته اند كه مراداز[ فتنه] در آيه شرك است بايد ديد كه مقصوداز آن چيست درباره اين جمله از آيه دواحتمال است : يكى اين كه گفته شود مقصود از :[دين براى خدا باشد]اين است كه باقى اديان از بين بروند و تنها دين اسلام باقى بماند.اين احتمال منافات دارد با آيه :[ وقاتلوا الذين لايومنون بالله ولااليوم الاخر]. زيرااهل كتاب با دادن جزيه مى توانند بر دين خود باقى بمانند بااين كه ايمان به حق ( اسلام ) ندارند. بنابراين احتمال آيه جزيه بايد ناسخ آيه فوق باشد. 2. مراداين باشد كه دين خدا مغلوب نباشد تااگر كسانى بخواهند به دين حق بگروند ترس و وحشت مانع از گرايش آنان گردد و يا آنان كه ايمان آوردند امنيت و آرامش نداشته باشند.خلاصه دين خدا حاكم باشد نه محكوم .اين معنى با جواز گرفتن جزيه ازاهل كتاب منافات ندارند همانطور كه اگر دين حق و پيروان او امنيت و آزادى كامل داشته باشند با وجوداديان و مذاهب شرك و الحادى ديگر نيز منافات ندارد.عجيب است كه مرحوم علامه طباطبائى[ ره] در آيه 193 سوره بقره : [وقاتلوهم حتى لا تكون فتنه]... مى فرمايد: مراداز فتنه به قرينه و جمله : [ يكون الدين لله]... شرك است . و در توجيه رفع تنافى با آيه جزيه مى فرمايد: آيه مربوط به مشركان است واهل كتاب گر چه در واقع كافرند ولى چون دراصل توحيد با ما مشتركنداسلام از آنان جزيه را پذيرفته است و تسليم آنان به پرداخت جزيه خود بيانگر غلبه بر سايراديان است . واما در ذيل آيه سوره انفال احتمال دوم را پذيرفته است و فرموده است .بين اين آيه با آيه قبول جزيه ازاهل كتاب تعارضى نيست :والفتنه ما يمتحن به النفوس و تكون لامحاله مما يشق عليها و غلب استعمالها فى المقاتل وارتفاع الامن وانتقاض الصلح و كان كفار قريش يقبضون على المومنين بالنبى (ص ) قبل الهجره و بعدها الى مده فى مكه و بعذبونهم و بجبرونهم على ترك الاسلام والرجوع الى الكفرو و كانت تسمى فتنه و قد ظهر بما يفيده السياق من المعنى السابق ان قوله تعالى :[ وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه] كنايه عن تضعيفهم بالقتال حتى لايغتروا بكفرهم ولايلقوا فتنه يفتتن بهاالمومنون و يكون الدين كله لله لايدعواالى خلافه احد ...و قد ظهران قوله : ويكون الدين كله لله لاينافى اقراراهل الكتاب على دينهم ان دخلوا فى الذمه واعطواالجزيه فلا نسبه للايه مع قوله تعالى :[ حتى يعطوا الجزيه عن يدوهم صاغرون] بالناسخيه والمنسوخيه. 65 فتنه به معناى هر چيزى است كه نفوس بدان آزمايش شوند و قهرا چيزى باشد كه به نفوس گران آيد.فتنه بيشتر در پيش آمدهاى جنگى و ناامنيها و شكستن پيمانهاى صلح استعمال مى شود. كفار قريش گروندگان به رسول خدا را قبل از هجرت آن حضرت و تا مدتى بعداز آن در مكه مى گرفتند و شكنجه مى دادند و به ترك اسلام و برگشت به كفر مجبور مى كردند واين خود فتنه ناميده مى شد. معناى سابق كه از سياق آيه استفاده مى شود جمله[ قاتلوهم حتى لاتكون فتنه] كنايه ازاين است كه : كفار با قتال تضعيف و ديگر به كفر خود مغرور نشوند و فتنه اى كه مومنين را مفتون سازد.ايجاد نكنند در نتيجه دين همه اش از خدا باشد و كسى مردم را بر خلاف آن دعوت نكند. پس اين معنى روشن شد كه جمله[ و يكون الدين كله لله] منافاتى با باقى گذاردن اهل كتاب در صورت دادن جزيه ندارد و بيان اين آيه و آيه[ حتى بعطوالجزيه عن يدوهم صاغرون] نسبت ناسخيت و منسوخيت نيست .نتيجه اين كه : مراداز[ يكون الدين كله لله] اين نيست كه تمامى اديان بايداز بين بروند و تنها دين اسلام باقى بماند و يا لااقل احتمالى است ضعيف و نمى تواند آن را قرينه براين گرفت كه مراد از فتنه دراين دو آيه شرك است پس بايد تااز بين بردن شك جنگيد. اساسااين كه مراداز فتنه شرك باشداجتهادى است از برخى مفسران در ذيل آيه شريفه . درالمنثور به نقل از قتاده ذيل آيه شريفه مى آورد: قاتلوهم حتى لاتكون فتنه اى الشرك [ ويكون الدين لله] قال : حيت يقال : لااله الاالله عليها قاتل رسول الله واليها دعا و ذكر لناان النبى[ ص] كان يقول :ان الله امرنى ان اقاتل الناس حتى يقول لااله الاالله. 66 با كفار بجنگيد تا شرك و كفراز بين برود و دين فقط دين خدا باشد يعنى بجنگيد تا زمانى كه كفار[ لااله الاالله] بگويند. پيامبر با مشركين جنگيد و به كلمه توحيد دعوت نمود. نقل شده كه آن حضرت مكرر مى فرمود: خداوند به من ماموريت داده كه با مردم بجنگم تا به كلمه توحيد (لاالله الاالله )اقرار كنند .وى با ضميمه كردن اين روايت به آيه شريفه استنباط كرده است كه مراداز فتنه شرك است واين معنى به كتب تفسير سرايت كرده است و لغويين بااتكاى به كتب تفسير يكى از معانى فتنه را شرك گرفته اند. علاوه براين اجتهاد فتاده نسبت به آيه معارض است بااجتهاد برخى ديگراز صحابه و تابعين چنانكه به عبدالله بن عمر نسبت داده اند وى فتنه را همان بوجود آوردن جو اختناق و فتنه انگيزى براى منحرف كردن مسلمانان دانسته است . مردى به عبدالله بن عمر گفت : چه چيز تو را واداشته كه سالى يك بار به حج روى و سال ديگر به خانه نشينى و جهاد در راه خدا را ترك كنى بااين همه تاكيدى كه خداوند متعال درباره جهاد فرموده است . آيا نشنيده اى كه خداوند در قرآن فرموده است : [ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما]. و نيز فرموده است :[ وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه] .وى گفت :[ مااين كار را در زمان پيامبر[ ص] انجام داديم و در حالى كه مسلمانان اندك بودند و مردم در دينشان به فتنه مى افتادند و يا كشته مى شدند و يا شكنجه واكنون كه اسلام قوى شده است فتنه از بين رفته واحتياجى به اين كار نيست]. 67 نقد و بررسى دليل ششم :از آياتى كه مورد استناد قائلين به اين نظريه قرار گرفته آيه :قاتلواالذين لايومنون بالله ولا باليوم الاخر ولايحرمون ما حرم الله و رسول و لايدينون دين الحق من الذين اوتواالكتاب حتى يعطواالجزيه عن يدوهم صاغرون. 68 ممكن است در نگاه اولى با توجه به ظاهر آيه اين گونه برداشت شود كه : بايد با هر كس ازاهل كتاب كه ايمان به خدا و آخرت نمى آورد و رعايت حلال و حرام را نمى كند جنگيد تا مسلمان شود ولى با دقت در محتواى آيه و آيات توضيحى پس از آن متوجه مى شويم كه اين برداشت با محتواى خوداين آيه و آيات پس از آن منافات دارد. در معنى آيه شريفه دواحتمال است :اهل كتاب چون ايمانشان به خداوند شرك آلود و نسبت به معاد ناصحيح است در حقيقت به خداوند و معادايمان ندارند :[لايومنون بالله]... واز طرفى محرمات واقعى را كه همان محرمات اسلام است حرام نمى شمارند و به دين حق پاى بند نيستند بر مسلمانان لازم است با آنان بجنگند تا قبول جزيه در صورت نگرويدن به اسلام . لازمه اين احتمال همانگونه كه ذكر شد نوعى توجيه و تصرف در ظاهر آيه است زيراايمان به خدا و قيامت رااهل كتاب دارند و عقيده ناصحيح نسبت به خدا و معاد در ميان مسلمانان نيز هست .احتمال دوم اين كه : آيه در مقام تقسيم اهل كتاب به دو دسته : مومن و متدين و غير مومن به دين باشد كه آياتى از قرآن مويداين تقسيم است . آيه جنگ را نسبت به كسانى تجويز مى كند كه در ظاهرادعاى دين و مسلك مى كنند ولى در واقع هيچ گونه پاى بندى اعتقادى و عملى نسبت به دين خود ندارند.استدلال به اين آيه براى جواز جنگيدن با هر كافراهل كتابى درست نيست اماانگيزه جهاد بااين گروه از كفار دفاعى است و ياابتدائى براى وادار كردن آنان به اسلام و يا جزيه ؟ آيه ازاين جهت مطلق و قابل تقييداست به آياتى كه جنگيدن را مشروط به شروع تجاوزاز ناحيه دشمن مى داند.احتمال سوم اين كه : بر فرض تشريع جهادابتدائى بااهل كتاب از آنجا كه جنگ با پذيرش جزيه پايان مى پذيرد بنابراين با مساله تحميل عقيده ارتباطى نخواهد داشت . بررسى روايات : در آغازاين بخش گفتيم :از طريق شيعه به حديث[ اسياف] استدلال شده كه در آنجا محل استشهاد نيز آورده شد.البته قدمهاى از فقهاى شيعه به اين حديث استدلال نكرده اند و فقط از متاخرين علامه در منتهى بدان استدلال كرده است .اين حديث از نظر سند مخدوش است زيرا در سند آن سليمان بن داوودالمنقرى است كه غضايرى علامه حلى و علامه مجلسى او را تضعيف كرده اند. واز نظر محتوى و متن نيز خالى ازاضطراب نيست از جمله اين كه دراين حديث بين مشركان عرب و مشركات عجم در استناد به آيات فرق گذاشته شده و در مورداول به آيه : [ فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم واحصروهم]. استدلال شده است كه بايد يا كشته و يا مسلمان شوند. و براى مشركان عجم به آيه :[ فاذا لقيتم الذين كفروا و فضرب الرقاب]. استناد شده است واينجا نيز گفته شده كه يا بايد كشته و يا مسلمان گردند. بااين كه آيه در مقام بيان چگونگى رفتار با مشركين در هنگام درگيرى و پايان آن است كه درباره اسراى مشركان پس از فرونشستن آتش جنگ آزادى را با فديه يا بدون آن روا داشته است .اين سخن با آنچه در روايت است كه بااستناد به اين آيه مى گويد: مشرك يا بايد كشته شود و يا قبول اسلام كند منافات دارد.اگر توجيه شود: حديث موقعيت جنگ را بيان مى كند وانتخاب اسلام يا شمشير مربوط به اين برهه است . مفهوم سخن اين است كه : در پايان جنگ اين حكم نخواهد بود. بلكه طبق آيه اى كه روايت بدان استناد كرده اسارت و سپس آزادى براى مشرك در نظر گرفته شده است كه لازمه اين استناد تفاوت بيان مشرك عرب عجم است كه اولى غيرازاسلام ازاو پذيرفته نيست ولى از دومى غيرازاسلام پذيرفته است . لاين نظر موافق با فتواى برخى از فقهاى عامه است نه با فتواى شيعه . سخن آخراين كه : با وجوداضطراب در متن حديث[ اسياف] اين حديث قابل استناد نيست . نقد و بررسى دليل هشتم : از طريق عامه به حديثى از پيامبر[ص] براى جهادابتدائى با هدف گسترش اسلام استدلال شده كه آن حضرت فرموده است :امرت ان اقاتل الناس حتى يقولوا لااله الاالله . فذا قالوها عصموا منى دمائهم واموالهم الا بحقها و حسابهم على الله. لازم به تذكراست كه برخى از فقهاى شيعه به حديث فوق نيز استدلال كرده اند.حديث فوق از جهت سند و متن قابل نقد و بررسى است . اما سند: روايت مذكوراز طريق اهل سنت با دو سند آمده است كه در هر دو سندافراد با غيرقابل اعتمادى وجود دارند به اين شرح : در يك سندافرادى مانند:ابومعاويه فرد مشكوك وابى صالح فرد بى هويت وابوهريره كه به نظر ما بسيارى ازاحاديث او قابل اعتماد نيست . در سند ديگر: سعيد بن يعقوب عبدالله بن مبارك كه هر دو هويت مشخصى ندارندانس بن مالك كه از نظر ما مورد وثوق نيست .روايت مذكور علاوه بر ضعف سند از نظر محتوى نيزاز چند جهت مورد بحث است : 1. عموميت حديث لااقل در مورداهل كتاب تخصيص خورده است زيرااز آنان جزيه پذيرفته است بااين كه حديث از قول پيامبر[ص] مى گويد:من مامورم كه با همه كسانى كه كافرند بجنگم تا مسلمان شوند. 2. بااين كه روايت در متون عامه نقل شده است ولى بن انس بر خلاف آن فتوا داده است به جوازاخذ جزيه از مشركان .اگر خبر قابل اعتماد بود و يا محتواى آن مورد پذيرش نمى بايست مالك بر خلاف آن فتوا مى داد.اين خود دليل بروهن روايت است .3. معارض است با حديث دعوت كه پيامبر[ص] مطابق اين حديث قبل از شروع به جنگ با مشركان همه آنان را به قبول يكى از سه چيز دعوت نمود: قبول اسلام يا هجرت بدارالاسلام يا قبول اسلام بدون هجرت بدارالاسلام يا قبول اسلام بودن هجرت بدارالاسلام و ياقبول جزيه . كه با پذيرفتن جزيه طبعا جنگ و جهاد شروع نمى شود و تحميل عقيده نيز نخواهد بود. علاوه براين احتمال قوى دارد كه حديث مربوط به حالت بحران و درگيرى بين مسلمانان و كفار باشد كه پيامبر[ ص] براى جلوگيرى از تندروى بعضى از مسلمان و حفظ خون مردم آنان را به اين مطلب توجه داده است كه در موقع جنگ با شنيدن كلمه توحيد از كفار و مشركين دست از نبرد بردارند و به درگيرى خاتمه بخشند. براى تائيداين سخن قضيه اسامه بن زيد را مى توان شاهد آورد وى مى گويد: پيامبر[ص] ما را با عده اى به ماموريت جنگى روانه كرد. بعداز فرار دشمن فردى از آنان باقى ماند. وى با بيچاره ديدن خويش اظهار شهادت به توحيد كرد. ما چون شهادت او رااز روى اضطرار تلقى كرديم لذااو را به قتل رسانديم . وقتى برگشتيم و پيامبر[ص] را در جريان گذاشتيم حضرت بسيار ناراحت شد و به تندى فرمود: چرااو را كشتيد. گفتم : شهادت وى از ترس شمشير بود و نه از روى انتخاب . فرمود: مگر تو قلب او را شكافتى كه از دل واسرار نهان او خبر داشته باشى. با توجه به اينكه مطلب معناى حديث چنين مى شود: من مامورم با دشمن متجاوز بجنگم تااظهارايمان واسلام بكند. پس حديث نظر به پايان جنگ دارد.امااين مطلب كه با دشمن چرا مى جنگيم و دليل شروع جنگ چه بوده است در صدد بيان نيست . بر فرض قبول استدلال و صرف نظرازاشكال در سند و دلالت روايت اطلاق دارد و قابل تقييد به ادله ديگراست . نقد و بررسى دليل نهمدليل اتفاق واجماع كه مرحوم شيخ طوسى[ ره] در خلاف وابن رشد در بدايه المجتهد بدان تمسك جسته اند چون مدرك آن معلوم است چيزى غير از همين آيات نيست يا لااقل محتمل المدرك است . نمى تواند دليل مستقلى بر مطلب بشمار آيد.نقد و بررسى دليل دهماما دراستدلال به ادله امر به معروف و نهى از منكر گفته انداصل همه منكرها شرك و كفر و در راس همه معروفها ايمان است . مسلمانان وظيفه دارند در راه از بين بردن منكر تلاش كرده و معروف را ترويج و در جامعه حاكم كنند. دراين راستاست كه جهادابتدائى تشريع شده است اين دليل علاوه بر مشروعيت دادن به جهادابتدائى هدف از آن را زوال شرك و جايگزينى ايمان تعيين كرده است . در پاسخ بايد گفت :اولا اطلاق معروف و منكر براموراعتقادى ( ايمان و كفر) مسامحه بوده و در آنجااصطلاح (حق و باطل ) به كار برده مى شود. موضوع عقائد ازادله امر بمعروف و نهى از منكر خارج است زيرا گفته نمى شود: عقيده معروف و عقيده منكر بلكه گفته مى شود عقيده حق و عقيده باطل . طبق تعريف كه براى منكر و معروف كرده اند دائره امر به معروف و نهى از منكر اعمال است نه عقايد. در تعريف اين دو گفته شده است : نه عقايد. در تعريف اين دو گفته شده است : كار و عمل خوب و نيكو و كار و عمل زشت . بنابراين داشتن يك عقيده باطل بدون اين كه در عمل و كردار تشخص و ظهور پيدا كند تعريف معروف و منكر براو صادق نيست . از طرف ديگر تفكيك بين جهاد وامر به معروف و نهى از منكر شاهد ديگرى است براين كه فقهاايمان و كفر رااز مصاديق معروف و منكر به شمار نياورده اند و گرنه بحث جهاد با كفار يكى از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر قرار داده مى شود. ثانيا وظيفه امر بمعروف و نهى از منكر تكليفى داخلى در راستاى امور داخلى مسلمانان است درحالى كه كفار و مشركان خارج از حوزه داخلى مسلمانانند. ثالثا مبارزه و جهاد از باباامر به معروف و نهى از منكر اگر مقصوداز مبارزه و جهاد در باب امر بمعروف و نهى از منكر شرك جايگزين كردن عقيده ايمان در دل افراد باشد كه زوال منكر و تحقق معروف به اين است چنين چيزى هرگز حاصل نمى شود زيرا عقيده امرى است قلبى و امور قلبى تحميل بردار نيست . بنابراين با جنگ و ستيز نمى شود به هدف امر بمعروف و نهى از منكر دراموراعتقادى رسيد. رابعا بر فرض كه ايمان در راس معروف و كفر سرمنشا همه منكرها باشد امااين كه استفاده از زور براى از بين بردن منكر و جايگزينى اين معروف ( ايمان ) جايزاست يا نه ؟اول كلام بوده و جاى بحث زيرا نظر بسيارى از محققان و صاحب نظران براين است كه تحميل عقيده و استفاده از زور دراين راه نه ممكن است و نه جايز.ادله بسيارى بر اين مطلب اقامه كرده اند كه در مقاله پيشين بدان اشاره شد. بنابراين معروف بودن استفاده از زور در مسائل اعتقادى جاى ترديد است و نمى تواند به ادله امر به معروف و نهى از منكر بر جواز تحميل عقيده واستدلال كرد.از آنچه تاكنون ذكر شد به اين نتيجه رسيديم كه دلائل اقامه شده بر مشروعيت جهادابتدائى به انگيزه عقيده نا تمام است . آيات معارض نظريه تشريع جهادابتدائى به انگيزه تحميل عقيده علاوه بر ناتمامى دلائل مذكور با بسيارى از آيات ديگر منافات دارداز جمله : با بسيارى از آيات ديگر منافات دارداز جمله : آن دسته از آياتى كه بيانگر نفى اكراه در دين است و برحق اختيار وانتخاب انسان در پذيرش ايمان تاكيد مى كند مانند:[لااكراه فى الدين]... .كه از صراحت كامل دراين راستا برخورداراست . 74 لوشاء ربك لامن من فى الارض جميعاافانت تكره الناس حتى تكونوا مومنين. 75اگر پروردگارت بخواهد همه كسانى كه در روى زمين اندايمان مى آورند. آيا تو مردم را به اجبار وا مى دارى كه ايمان بياورند.طبق اين آيه مشيت الهى براين است كه انسانها در گرويدن به خدا مورداكراه واجبار قرار نگيرند. آن دسته از آياتى كه بيانگراستعداد و آمادگى كامل در مقابل با دشمنان مى باشد مانند: واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم... 76 اين آيه دستور دائمى به مسلمانان است كه بايد در برابر دشمنان خدااز هر جهت آمادگى داشته باشند كه هدف ازاين آمادگى هم ارهاب و ترس دشمن است نه براى تحميل عقيده به دشمن .آن دسته از آياتى كه مسلمانان را به سلم و صلح با كفار دعوت مى كند از جمله :وان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه و هوالسميع العليم. 77اگر آنان تمايل به صلح نشان دهند تو نيز تمايل نشان ده و بر خداوند توكل كه خداوند شنوا و داناست . دراينجااين نكته شايان توجه است كه آيه فوق پس از آيه شريفه [واعدوا لهم ماستطعتم من قوه]... نازل شده است . خداونداول دستور به آمادگى نظامى و رزمى داده است و آنگاه دستور داده كه اگر دشمن پيشنهاد صلح كرد در حالى كه قدرتمند هستيد بپذيريد.فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم والقوااليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا. 78 هرگاه مشركان كناره گيرى كردند و با شما نجنگيدند و به شما پيشنهاد صلح كردند خداوند هيچ راهى بر شما بر ضد آنان نگشوده است . جمله[ فما جعل الله لكم عليهم سبيلا]. بيانگر نفى هرگونه فشار و زوراز ناحيه مسلمانان بااين دسته از كفار بى طرف مى باشد. در آيه بعد در بيان رابطه مسلمانان با آن دسته از مشركان كه سر صلح و سازش ندارند و فتنه گرى مى كنند مى فرمايد: ستجدون آخرون يريدون ان يامنوكم و يامنوا قومهم كلما ردواالى الفتنه اركسوا فيها فان لم يعتزلوكم و يلقوااليكم السلم و يكفواايديكم فخدوهم واقتلوهم حيث ثقفتموهم واولئكم جعلنا لكم عليهم سلطانا مبينا. 79 گروه ديگرى را خواهيد يافت كه مى خواهنداز شما و قوم خود درامان باشند اينان هرگاه به فتنه گرى خوانده شوند بدان باز گردند. پس اگر خود را به كنارى نكشند و سازش نپذيرند وازاعمال خود بازنياستند نان را هر جا كه يافتيد بگيريد و بكشيد كه خدا شما را بر آنان تسلطى آشكار داده است .سخن اميرالمومنين[ ع] در عهدنامه مالك اشتر نيز شاهد بر همين مطلب است . لاتدفعن صلحا دعاك الله فيه رضى فان فى الصلح دعه لجنودك و راحه من همومك وامنا لبلادك . 80هرگز صلحى را كه از جانب دشمن پيشنهاد مى شود و رضاى خدا در آن است رد مكن زيرا در صلح براى سپاهت آسايش و تجديد نيرو و براى خودت آرامش از هم و غمها و براى ملتت امنيت است .آياتى كه علاوه بر تجويز همزيستى مسالمت آميز با كفار وجود رابطه حسنه و در پيش گرفتن عدالت و قسط را نسبت به آنان يادآورى مى كند: لاينها كم الله عن الذين يقاتلواكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوااليهم ان الله يحب المقسطين. 81خداوند شما راازنيكى و قسط به كسانى كه با شما در راه نابودى دينتان نجنگيده و شما رااز سرزمينتان خارج نكرده اند باز نمى دارد بلكه شما رااز معاشرت با گروهى نهى مى كند كه بر سر دينتان با شما نبرد كرده و شما رااز سرزمينتان خارج ساخته اند.از آنچه تاكنون گفته شد معلوم گرديد كه جهادابتدائى به منظور دعوت به اسلام و وادار كردن مردم به پذيرش آن دليل قانع كننده اى ندارد.اساسا بين تشريع جهاد دراسلام و تحميل عقيده رابطه اى وجود ندارد. دراينجااين سوال باقى مى ماند كه چرا بسيارى از فقهاى شيعه واهل سنت و مفسران اين نظريه را پذيرفته اند؟ دكتر وهبه زحيلى از محققان معاصر در كتاب العلاقات الدوليه فى الاسلام پذيرش گسترش اين طرز تفكر را چنين توجيه مى كند: [ وجود پيروزيها و فتوحات گسترده و پياپى در عصر اجتهاد (قرن دوم هجرى ) واعتقاد به عزت و برترى اسلام بر سايراديان و عقيده به جهانى بودن دين اسلام و نيز توجه به وظيفه ابلاغ اين دعوت به مردم سرتاسر دنيا اين ذهنيت را براى آنان مسلم كرد كه رابطه مسلمانان با ديگران فقط جنگ است و جنگ نزديكترين راه براى رسيدن به اين اهداف است]. 82و در خصوص فقهاى شيعه اين نكته را نمى توان از نظر دور داشت كه چون فقهاى شيعه جهادابتدائى را به منظور دعوت به اسلام مشروط به اذن امام معصوم[ ع] مى دانند و طبعا وجود جهادابتدائى در زمان غيبت از اساس منتفى است بعيد نيست كه طرح مسائل و فروعات آن بيشتر به پيروى از فقهاى عامه بدون نقد و بررسى كامل و توجه به تمامى ابعاد قضيه صورت گرفته است . از عوامل اساسى گسترش اين طرز تفكر در ميان مفسران بررسى غيرمحققانه و تعبد به منقولات جمعى از قدما و تابعين است . اين مطلب را در ميان تفاسير عامه به وضوح مى توان مشاهده كرد. بسيارى از آنان به تقليداز يكديگر به تشريح آيات قرآن پرداخته اند. بسيارى از آياتى كه دلالت بر سلم و سازش مدارا صلح و صبر برخورد نيكو عفو و صفح و... دارد. با موقعيت نزول و حتى بدون توجه به ارتباط آيات با يكديگر و يا موقعيت نزول و حتى بدون توجه به مضمون آيات و سنجش و مقابله آنان بااصول اساسى اسلام آنها را به آيه[ سيف] منسوخ دانسته اند. بسيارى از آيات اصولى واساسى قرآن را كه قابل نسخ و تخصيص نيستند غيرقابل اجرا و فقط مربوط به موقعيتى خاص مثلا عدم قدرت اسلام تفسير كرده اند. اين تفسير و برداشت بگونه اى است كه افراد غيرآشنا با قرآن و معارف اسلامى اگر بخواهند دين اسلام راازاين طريق بشناسند اسلام را دين زور و شمشير وارعاب و بيگانه با عفو و رحمت خواهند يافت .اينك به نمونه هائى ازاين گونه تفاسير اشاره مى كنيم : از كلبى ابوالعاليه و سدى نقل شده است كه آيه : [ اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما]. و نيز آيه :[ اذا مروا باللغو مروا كراما].به آيه سيف : [ فذاانسلخ الاشهرالحرم فاقتلواالمشركين حيث وجد تموهم]... 53 نسخ شده است . و عده ديگر همه آياتى كه دلالت بر عفو جواز صلح با مشركان مدارا با ديگر اعراض از جاهلان صبر جميل انذار و ... مى كند به آيه [سيف] منسوخ دانسته اند. قرطبى در ذيل آيه[ سيف] مى گويد:هذه الايه نسخت كل شى من العفو والصلح والصفح. 84و عده ديگر آيه[ سيف] را پايان دهنده عهدها ميثاقها و تعهداتى دانسته اند كه بين مسلمانان و مشركان قابل اجرا بوده است . 85برخى ديگر آيه سيف را ناسخ تمام آياتى كه دلالت بر نوعى محاوره و گفتگوى آزاد و به دوراز هياهو و به تعبير قرآن مجادله احسن مى باشد دانسته اند و گفته اند: آيه[ جادلهم بالتى هى احسن] به آيه سيف منسوخ گرديده 86 و نيز آيه :[ ادفع بالتى هى احسن]. كه مورد برخورداسلام با ديگران است با آيه سيف منسوخ شده است . 87 و درباره آيه :[ ولاتجادلوااهل الكتاب الا بالتى هى احسن]. از قتاده نقل شده است كه :[ لامجادله اشد من السيف]. 88 و نيز گفته اند آيه :[ يطعموم الطعام على حبه مسكينا و يتيما واسيرا].اسيرا من المشركين به آيه سيف منسوخ شده است . 89بااين كه خداوند دراين آيه اكرام واطعام به اسير را ستوده و از عاملين آن بالاترين ستايش را به عمل آورده است .اينها و صدها نمونه ديگر نشان دهنده روحيه غير محققانه واتكاى بيش از حد آنان بر آراء و نظرات پيشينيان بوده است كه متاسفانه موجب تفسير به راى در بسيارى از آيات قرآن شده است . نتيجه اين نوشتار تاكنون اين شد كه : مشروعيت جهادابتدائى با انگيزه وادر نمودن كفار به پذيرش اسلام و تحميل عقيده توحيد نه تنها دليل معتبرى ندارد كه بسيارى از آيات قرآن مخالف اين نظراست . همچنين دراين نوشتار ثابت شد كه :انكار جهادابتدائى با آياتى از قرآن كريم