مقاله امامت و ظرورت وجود و زندگی نامه امام جعفــر صادق 17 ص (docx) 16 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 16 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
2449212280086
امامت و ظرورت وجود
و
زندگی نامه امام جعفــر صادق
فهرست مطالب
ردیفعنوانصفحهمقدمه3بیان پیغمبر اکرم درباره ولایت4تعیین جانشین از طرف پیغمبر4تعیین امامان4سخن قرآن در مورد امامت چیست؟6مقام امامان ما بیشتر است یا پیامبران ما قبل؟7امامت و ختم نبوت8جایگاه امامت چیست؟8چرا امامت جزئي از اصول مذهب شيعه گرديد؟10زندگی نامه امام جعفر صادق10فضايل امام جعفر صادق (ع)11لقب امام صادق (ع)11امام و فقه اسلامي11آثار امام صادق (ع)12عصر امام صادق ( ع (12جنبش علمي13خلق و خوی حضرت صادق ( ع ) 14دوران قبل از امامت 14اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت 14جنبش فرهنگي در دوران امامت حضرت 15حاكمان معاصر 15شهادت حضرت صادق عليه السلام15منابع 17
مقدمه:
سرپرستی امور دین و دنیای جامعه اسلامی را امامت می نامیم. پیش کسی که محققانه در معارف اسلامی به بحث و کنجکاوی پردازد و منصفانه قضاوت کند، امامت یکی از اصول مسلمه آیین مقدس اسلام می باشد و در آیاتی که خدای متعال، سازمان دین خود را معرفی می نماید به این مطلب تصریح کرده است. تردید (ی) نیست از روزی که تاریخ بشریت شروع شده است و اجتماع در خانواده انسانیت ریشه دوانیده و در گوشه و کنار جهان، جامعه های کوچک یا بزرگ، مترقی یا غیرمترقی، تشکیل یافته، هرگز جامعه ای بدون زمامدار و سرپرست نتوانسته است کم ترین زمانی به زندگی خود ادامه دهد، هر جا جامعه متشکلی بوده، زمامدار و سرپرستی - از راه قهر و غلبه یا انتخاب - داشته است، حتی در اجتماعات خانوادگی کوچک که بیش از چند عضو ندارد، همین روش عملی است. اینجا است که انسان با فطرت خدادادی خود، بدون تردید، ادراک می کند که هر جامعه نیازمند به سرپرست و زمامدار می باشد. خدای متعال در آیه شریفه فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست، این است آیین استوار. (سوره روم آیه 30)، دین خود را دین فطری معرفی می نماید و بیان می کند که دستورات این آیین پاک، با چیزهایی که انسان با نهاد بی آلایش خود درک می کند، توافق کامل دارد. خدای متعال در این آیه شریفه، همه ادراکات فطری انسان و قضاوت های نهاد بی آلایش وی را (که یکی از روشن ترین آن ها مسأله لزوم زمامدار و سرپرست در جامعه می باشد) اعتبار می دهد و امضا می فرماید.
بیان پیغمبر اکرم درباره ولایتخدای متعال در صفت پیغمبر گرامی خود می فرماید: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم؛ پیامبری به سوی شما آمده که از خودتان می باشد، گرفتاری و به سختی افتادن شما برای وی ناگوار است، او به همه شما علاقه مند است و به ایمان آورندگان دل سوز و مهربان می باشد. (سوره توبه آیه 128)هرگز نمی توان باور کرد پیغمبر گرامی به نص کتاب خدا نسبت به امت خود از همه دل سوز تر و مهربان تر بود، در حکمی از احکام الهی که برای جامعه اسلامی بی تردید در درجه اول اهمیت می باشد و عقل و فطرت سلیم بر وجوب آن حکم می کند، در همه مدت عمر خاموش نشیند و از بیانش صرف نظر کند. پیغمبر اکرم (ص) از همه بهتر می دانست که این سازمان متشکل و پهناور اسلام (که پهناورترین سازمان جهانی است) تنها سازمان ده، بیست ساله نیست که خودش سرپرستی آن را به عهده گیرد، بلکه سازمانی است همگانی و همیشگی که باید تا ابد، جهان بشریت را اداره کند. از این روی بود که اوضاع هزارها سال پس از خود را پیش بینی کرده، دستورهای لازم راجع به آن ها صادر می کرد. پیغمبر اکرم می دانست که دین، سازمانی است اجتماعی و هیچ سازمان اجتماعی نمی تواند بی سرپرست و بدون زمامدار حتی یک ساعت سرپای بایستد و به زندگی خود ادامه دهد، بنابراین سرپرستی لازم است که از معارف و قوانین دین نگه داری نماید و چرخ جامعه را به گردش در آورد و مردم را به سوی سعادت دنیا و آخرت رهنمایی و رهبری کند. بنابراین، چگونه متصور است که فردای روز رحلت خود را فراموش کند یا نسبت به آن علاقه نشان ندهد؟! پیغمبر اکرم (ص) همین که چند روز برای جنگ یا حج از مدینه غیبت می فرمود، برای اداره امور مردم کسی را به جای خود می گماشت و همچنین برای شهرهایی که به دست مسلمانان می افتاد، فرماندار نصب می کرد و برای هر لشکر و دسته ای که به جنگی اعزام می داشت، امیر و فرمانروایی تعیین می نمود و حتی گاهی می فرمود: امیر شما فلان است و اگر کشته شد، فلان و اگر وی نیز کشته شد، فلان می باشد، با این روش که آن حضرت داشت چگونه می توان باور کرد که هنگام سفر آخرت، کسی را به جای خود معرفی نکرده باشد؟! خلاصه، کسی که با نظر عمیق به مقاصد عالیه اسلام و هدف پاک آورنده عظیم الشأن آن نگاه کند، بدون تردید، تصدیق خواهد کرد که امر امامت و ولایت بر امور مسلمین، حل شده و روشن گردیده است.
تعیین جانشین از طرف پیغمبرپیغمبر اکرم در خصوص مسأله ولایت و سرپرستی امور مسلمانان پس از خود، تنها به بیانات سربسته اکتفا نفرمود، بلکه از اولین روز دعوت، مساله ولایت را همراه توحید و نبوت صریحا بیان فرمود و سرپرستی و ولایت علی (ع) را بر امور دین و دنیا و جانشینی وی را در همه امور مسلمین اعلام فرمود. به موجب روایتی که عامه و خاصه نقل کرده اند، در نخستین روزی که آن حضرت مأمور به دعوت علنی شد، خویشاوندان خود را دعوت نموده، آنان را در مجلسی جمع ساخت و در آن مجلس، وزارت و وصایت و خلافت امیرالمومنین علی (ع) را آشکارا اثبات و مستقر ساخت و نیز در آخرین روزهای زندگی در غدیر خم میان صد و بیست هزار جمعیت، دست علی (ع) را گرفته، بلند کرد و فرمود: من کنت مولاه، فهذا علی مولاه؛ به هر کس من ولایت و سمت سرپرستی دارم، علی نیز ولایت و سمت سرپرستی دارد
تعیین امامان
امامت علی (ع) چنان که معلوم شد - از جانب خدای متعال و به نص پیغمبر اکرم (ص) بود و همچنین در خصوص امامان دیگر که پس از آن حضرت بودند هر امامی، امام بعد از خود را به امر خدا به مردم معرفی نمود، چنان که امیرالمومنین که امام اول و پیشوای نخستین مسلمانان بود، هنگام درگذشت، امامت فرزندش امام حسن (ع) را تصریح فرمود و امام حسن(ع) نیز هنگام وفات، امامت برادرش امام حسین را و به همین قرار تا امام دوازدهم. گذشته از نص هر امام بر امام دیگر، پیغمبر اکرم (ص) نیز به موجب روایات زیادی که از عامه و خاصه رسیده است، به دوازده نفر بودن امامان و حتی در برخی از این روایات، به نام های امامان تصریح فرموده است.
امام اول امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) تولد: 23 سال قبل از هجرت خلافت: سال 35 هجری وفات: سال 40 هجری مدت خلافت: پنج سال تقریباًمدت عمر: 63 سال.امام هفتم حضرت امام کاظم (ع)اسم: موسی لقب: کاظم کنیه: ابوالحسن پدر بزرگوارش: حضرت امام جعفر صادق (ع) تولد: 128 هجری وفات: 182 هجری مدت عمر: 54 سال مدت امامت: 35 هجریامام دوم حضرت امام مجتبی (ع)اسم: حسن لقب مشهور: مجتبی کنیه: ابا محمد پدر بزرگوارش: حضرت امیرالمومنین علی (ع)تولد: سال سوم هجری شهادت: سال 50 هجری، به تحریک معاویه به دست همسر خود مسموم شد. مدت امامت: 10 سال مدت عمر: 48 سال.امام هشتم حضرت اما رضا (ع) اسم: علی لقب: رضا کنیه: ابوالحسن پدر بزرگوارش: حضرت امام موسی کاظم (ع)تولد: سال 148 هجری وفات: سال 203 هجری، به دست مأمون عباسی مسموم شد عمر شریفش: 55 سال مدت امامت: 21 سال.امام سوم حضرت سیدالشهداء (ع)اسم: حسین لقب: سید الشهداء کنیه: ابو عبدالله پدر بزرگوارش: حضرت امیرالمومنین علی(ع) تولد: سال چهارم هجری شهادت: سال 61 هجری به دستور یزیدبن معاویه شهید شد مدت امامت: 10 سال مدت عمر: 57 سال.امام نهم حضرت امام محمد تقی (ع)اسم: محمد لقب، تقی و جواد کنیه: اباجعفر پدر بزرگوارش: حضرت امام رضا (ع)تولد: سال 195 هجری وفات: سال 220 به تحریک معتصم عباسی به دست همسر خود مسموم شد عمر شریفش: 25 سال مدت امامت: 17 سال.امام چهارم حضرت سجاد (ع)اسم: علی لقب: سجاد و زین العابدین کنیه: ابا محمد پدر بزرگوارش: حضرت امام حسین (ع)تولد: سال 38 هجری وفات: سال 94 هجری، به دستور هشام بن عبدالملک مسموم شد مدت امامت: 35 سال مدت عمر: 66 سال.امام دهم حضرت امام علی النقی (ع)اسم: علی لقب: هادی و نقی کنیه: ابوالحسن پدر بزرگوارش: حضرت امام محمد تقی (ع)تولد: 214 هجری وفات: سال 254 هجری مدت عمر: 40 سال مدت امامت: 34 سال. امام پنجم حضرت امام باقر (ع)اسم: محمد لقب: باقر کنیه: اباجعفر پدر بزرگوارش: حضرت امام سجاد (ع)تولد: سال 58 هجری وفات: سال 117 هجری به دستور ابراهیم بن ولید مسموم شد مدت عمر: 59 سال مدت امامت: 23 سال.امام یازدهم حضرت امام عسکری (ع)اسم: حسن لقب: عسکری کنیه: ابا محمد پدر بزرگوارش: حضرت امام علی النقی (ع)تولد: سال 232 هجری وفات: سال 240 هجری عمر شریفش: 28 سال مدت امامت: 7 سال.امام ششم حضرت امام صادق (ع)اسم: جعفر لقب: صادق کنیه: ابوعبدالله پدر بزرگوارش: حضرت امام محمد باقر (ع)تولد: سال 80 هجری وفات: 148 هجری، به دستور منصور عباسی مسموم شد مدت عمر: 68 سال مدت امامت: 31 سال.امام دوازدهم حضرت امام عصر (مهدی موعود) (ع)اسم: محمد لقب: هادی و مهدی (ع)کنیه: اباالقاسم پدر بزرگوارش: حضرت امام حسن عسکری (ع)تولد: سال 256 هجری، آن حضرت به امر خدا از انظار مستور است و روزی که خدا بخواهد ظهور فرموده، جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود
سخن قرآن در مورد امامت چیست؟
امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند متعال كه نوع بشر را برای پیمودن راه كمال و سعادت آفریده همان گونه كه باید برای ارائه طریق و رسیدن به مطلوب، پیامبرانی را كه متكی به نیروی وحی، و دارای مقام عصمت هستند مبعوث كند، لازم است برای تداوم این راه، بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی را برای آنان قرار دهد كه جامعه انسانی را در مسأله ارائه طریق و هدایت به سوی مقصد كمك كندعقل انسان ها به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیشرفت و كمال كافی نیست.آیین انبیا ممكن است بعد از رحلت آنها دستخوش انواع تحریفات شود، به همین جهت، پاسدارانی معصوم و الهی لازم است تا از آن پاسداری كنند. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «در میان ما اهل بیت در هرنسلی، افراد عادلی هستند كه تحریف غلو كنندگان را از آن نفی می كنند، و دست بدعت گذاران و دین سازان و اهل باطل را كوتاه، و تأویل و تفسیر نادرست جاهلان را كنار می زنند.» تشكیل حكومت الهی كه انسان را به اهداف مورد نظر برساند، فقط از طریق پیشوایان معصوم امكان پذیر است; زیرا حكومت های انسانی بنا به شهادت تاریخ، همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروه های خاص سیر كرده اند. امام رضا(علیه السلام) درباره فلسفه امامت می فرماید: «امامت، مقام انبیاء، وارث اوصیاء و جانشینی خدا و پیامبر است ... امام، ماه درخشان و چراغ پرفروغ و نور تابان و ستاره هدایت در تاریكی است...» از ممارست و مطالعه دقیق قرآن مجید به دست می آید، این كتاب پر ارج آسمانی در بیان دستورهای خود، شیوه مخصوص دارد كه بیان به شكل كلّی و بسیط است و سپس خدای تعالی تبیین و تفسیر آن را به عهده رسول خدا(صلی الله علیه وآله)قرار داده; «و أنزلنآ إلیك الذّكر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم» نظیر دستور كلّی نماز «اقیموالصلوة» و زكات «آتوالزكاة» و حج «و للّه علی الناس حجّ البیت من إستطاع الیه سبیلا» و... كه بیان تعداد ركعات نماز و یا بیان حدّ و نصاب زكات و توضیح هفت دور طواف و كیفیت حج، همه اینها را پیامبر اكرم برای مسلمانان تفسیر و تشریح فرمود كه هیچكدام از توضیحات آن حضرت در قرآن به نحو ریز و جزئی ذكر نشده، بلكه به نحو اجمال و كلّی و سربسته ذكر شده است. مسأله امامت امامان اثنی عشر كه اوصیای گرامی پیغمبر اسلام هستند نیز با همین شیوه در قرآن ذكر و اثبات شده كه حدود 84 آیه به امامت امامان معصوم(علیهم السلام) دلالت دارند از جمله آیات، 59 از سوره نساء «اطیعو الله... و اولی الأمر منكم» «فسـلوا أهل الذّكر إن كنتم لاتعلمون» (نحل، 43; انبیا، 7) «اتّقوا اللّه و كونوا مع الصّـدقین» (توبه، 119) «إنّما ولیّكم اللّه و رسوله و الّذین ءامنوا...» (مائده، 55) «یرید اللّه لیذهب عنكم الرّجس أهل البیت» (احزاب، 33) و همچنین آیه مباهله و غیره كه این آیات را پیامبر اكرم به ائمه اثنی عشر معصومین(علیهم السلام) تفسیر و تك تك آنها را با نام و نشان و خصوصیات برای مسلمانان معرفی كردند كه از جمله آن این حدیث مشهور، به نقل از جابربن عبدالله انصاری است: جابر می گوید: خدمت پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) رسیدم; در حالی كه تازه آیه 59 از سوره نساء نازل شده بود. عرض كردم: یا رسول الله، خدا و رسول خدا را شناختیم و اطاعت می كنیم. امّا ولی الامری كه در این آیه آمده كیانند كه اطاعتشان همچون اطاعت شما و خداوند بر ما واجب شده است؟پیامبر گرامی فرمودند: «ای جابر! اولی الأمر، جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از منند كه اوّل آنها علی، فرزند فرزند ابوطالب، سپس حسن، بعد حسین، بعد علی فرزند حسین، سپس محمّد فرزند علی ـ كه در كتاب آسمانی تورات به باقر مشهور است و تو ایشان را خواهی دید و وقتی دیدی، سلامم را به او برسان ـ سپس صادق جعفر فرزند محمّد سپس از آن موسی فرزند جعفر بعد علی فرزند موسی، سپس محمّد فرزند علی، بعد علی فرزند محمّد پس از آن حسن فرزند علی، سپس هم نام من و هم كنیه ام حجت خدا در زمین و باقیمانده خدا در میان بندگانش فرزند حسن بن علی، همان شخصی كه خداوند به وسیله او مشارق و مغارب زمین را فتح می كند و او از پیروانش غایب می شود. در زمان غیبت آن حضرت كسانی در اعتقاد به امامت او ثابت قدم می مانند كه خداوند دلهایشان را با ایمان امتحان كرده است. در روایتی دیگر از ابوبصیر نقل شده كه به امام باقر(علیه السلام) عرض كردم! مردم(اهل سنت) به ما اعتراض می كنند كه اگر امامان حقّند، چرا خدا نامی از آنها در قرآن نبرده است؟ امام باقر فرمود: در پاسخ آنها بگویید: خدا نماز را بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل كرد و اسمی از سه یا چهار ركعت آن نبرد تا اینكه رسول خدا آن را توضیح داد و نیز فریضه حج را نازل فرمود، ولی تعداد طواف های هفتگانه آن را نازل نكرده تا پیغمبر(صلی الله علیه وآله) آن را تفسیر كرد; همین طور است امامت ما; خداوند آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم» را نازل و پیامبر اولولأمر را به ائمه اثنی عشر تفسیر فرمود و اگر ساكت می شد و بیان نكرده بود، آل عباس و آل عقیل و یا دیگران مدعی می شدند كه مراد از اولی الأمر ماییم...» بدین مطلب در برخی روایات اشاره شده است; شخصی از امام باقر(علیه السلام) تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الاَْمَـنَـتِ إِلَی أَهْلِهَا; (نساء، 58) خداوند به شما فرمان می دهد كه امانت ها را به صاحبانش بدهید!» پرسید؟ امام فرمود: مقصود ما هستیم كه باید امام سابق، كُتب و علم و سلاح را (كه نشانه های امامت است) به امام بعد از خود تحویل دهد.در روایتی دیگر نیز آمده است كه امام رضا(علیه السلام) در تفسیر «اهلها» در آیه شریفه مذكور (نساء، 58) فرمود: آن ها (مقصود از اهلها) ائمه از آل محمدند كه هر امامی باید امانت را به امام بعد از خود تحویل دهد و... .ذكر نكته قابل توجه است: بر اساس تفكر توحیدی، كه حاكمیت و ولایت مطلق را بر این جهان، از آن خداوند می داند، حكومت، امامت و ولایت و رهبری از سوی بالا تعیین می شود و به عبارتی، این گونه امور «انتصابی» است نه به انتخاب مردم، حتّی حقّی كه برای مردم قائل می شویم، آن حق نیز باید از سوی خداوند معیّن گردد. به همین دلیل ما پیامبران الهی را حاكمان اصلی از سوی او می دانیم و بعد از پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز كسانی حق حكومت دارند كه بلاواسطه یا با واسطه از سوی او برای این مقام تعیین شده باشند. بر اساس همین تفكر، در زمان غیبت حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - نیز كسانی حق حكومت و امامت بر امت را دارند كه از سوی او به طور خاص یا به طور عام، برای احراز این مسؤولیت منصوب شده باشند.
مقام امامان ما بیشتر است یا پیامبران ما قبل؟
هر چند امامان معصوم(ع) حضور جسمانی انسان پس از انبیاء بوده است ولی در خصوص مقام وحقیقت آنان بر اساس روایات متعدده برتر از انبیاء گذشته است که نمونه هایی از آن تقدیم می شود: به سند معتبر از امام صادق(ع) به روایت رسول اکرم(ص) نقل شده است که: «... یا علی من و تو و امامان از فرزندان تو سرور خلقند در دنیا و پادشاهند در آخرت». (ترجمه حیاه القلوب، علامه مجلسی، اول، دارالاعتصام، 1417 ق، ص 118) که تعبیر سرور خلق و اطلاق و شمول آن انبیاء را نیز در بر می گیرد. در عیون اخبار الرضا به سند معتبر از حضرت رضا(ع) روایت شده که حضرت رسول(ص) فرمودند: تو یا علی و فرزندان تو برگزیده های خدایند از خلقش (همان، ص 122) که در این مورد نیز اطلاق و شمول خلق، انبیاء گذشته را نیز در بر می گیرد. از امام محمد باقر(ع) نقل شده است که: «خداوند متعال چهار ده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود، پس آن چهارده نور ارواح ما بود [جابر می گوید] از امام دربارهء اسمای آن چهارده نور سؤال کردم ایشان فرمود: محمد، علی، فاطمه ، حسن و حسین(ع) و نور فرزند حسین(ع) که نهمی آنان قائم ایشان است. از امام صادق(ع) در ذیل این روایت نکاتی نقل شده است از جمله اینکه محبت علی(ع) محبت شخص موجود در دنیا در مدت زمان خاصی نمی باشد که محسوس به حواس جزئی است بلکه مراد محبت حقیقت الهی و مقام عقل کلی حضرت است قبل از اینکه هر خلقی خلق شود. (علم الیقین فی اصول الدین، محمد حسین فیض کاشانی، تحقیق محسن بیدارفر، اول، قم، بیدار، 1377 ش، ص 803)صرف نظر از این روایات با دو منظر دیگر می توان برتری مقام ائمه را بر سایر انبیاء اثبات کرد: اول آنکه، بر اساس دلایل متقن عقلی و روایی «انسان کامل» مثل اعلی و روح خدایی است که مخلوق اول و صادر اول می باشد و از این جهت بر تمامی انسانهای دیگر از حیث مقام و منزلت برتری دارد. (راهنما شناسی، دفتر ششم مجموعه پرسش های دانشجویی، محمد رضا کاشفی، قم، اول، نشر معارف، صص 13_31) با توجه به روایات متعدد رسول خدا(ص) و عترت طاهره او اولین مخلوق بوده اند و از این رو مصداق اعلی و حقیقی انسان کامل اند. امام باقر(ع) به جابر فرمود: اولین مخلوق، حقیقت محمدی(ص) و معصومین است امام رضا(ع) به نقل از پدران خود می فرماید: اولین چیزی که خدای متعال خلق فرمود، ارواح ما است. _ امیرمؤمنان فرمود: اولین مخلوق نور رسول خدا(ص) بود به هر حال با توجه به روایات رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) هر چند به لحاظ بدن مادی و از لحاظ زمانی متأخر از مخلوق اولی اند ولی از نظر رتبه وجودی و حقیقت روحی اولین مخلوق اند و از این رو بر تمامی مخلوقات و از جمله انبیاء پیشین برتری دارند.لاجرم گفت آن رسول ذوفنون رمز نحن الآخرون السابقون دوم آنکه بنا بر شواهدی نبی مکرم اسلام از انبیاء دیگر برتر است که تنها به دو مورد از آنها اشاره می کنیم.الف) خدای سبحان به پیامبر(ص) دستور میدهد که: «بگو من اولین مسلمانم» ( انعام (6)، آیه 163.) و حال آن که به هیچ پیامبری چنین دستوری داده نشده است. مقصود از «اول المسلمین»، اوّلیت ذاتی یا رتبی است، نه زمانی و تاریخی؛ زیرا اگر اولیت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود. پیامبران پیشین نیز به طریق اولی میتوانستند مصداق این اولیت باشند. حال آن که خداوند میفرماید: «بگو من اولین مسلمانم». این اول المسلمین، نشانگر این حقیقت است که حضرت رسول(ص)، اولین صادر یا اولین ظاهر و یا اولین مخلوق است، یعنی، در رتبه وجودی آن حضرت، هیچ کس قرار ندارد. (تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 30)ب) این مطلب در جای خود به اثباترسیده که هر فیضی که از جانب خدای سبحان نازلمیشود، با حفظ ترتیب درجات است؛ چنان که هر فیضی هم که به سوی خدای سبحان رجوعمیکند، به ترتیب درجات است. از این رو، اولین فیض در «قوس نزول»، آخرین فیض نیز در «قوس صعود» خواهد بود. بر این اساس از آن جا که قرآن کریم، رسول خدا را خاتم پیامبران دانسته است ( احزاب (33)، آیه 40.) و روایات، وجود مقدس نبی اکرم(ص) را نخستین کسی میداند که در قوس صعود به لقای خداوند بار مییابد. (انا اول وافد علی ربّی) ؛ ( بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280.) میتوان چنین نتیجه گرفت که مخلوق اول، رسول خدا(ص) است و او واجد همه مزایای مشترک و مزایای فرد فرد پیامبران و بعضی از خصایص ویژه است که آنان فاقد آن بودهاند. این نوع آیات و روایات، همچنین بیانگر این حقیقت است که تا روز قیامت، احدی بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زیرا آن حضرت انسان کاملی است که اگر میلیونها سال نیز بگذرد، کاملتر از او نخواهد آمد و اگر کاملتر از ایشان یافت میشد، حتماً او به مقام خاتمیّت میرسید؛ نه رسول اکرم(ص). چون تالی باطل است، مقدّم هم باطل خواهد بود؛ یعنی، چون کسی جز رسول خدا(ص) به خاتمیت نرسیده است، مشخص میشود که کاملتر از آن حضرت نیز وجود ندارد. به همین جهت از معصومان(ع)، نقل شده است: «ما حالاتی داریم که نبی مرسل و ملک مقرب هم به آن راه ندارند» ( همان، 79، ص 343.) و این کلامی متین است؛ زیرا کسی که در «قوس نزول»، اولین فیض و در «قوس صعود» آخرین و کاملترین آن است؛ نه نبی مرسل به مرحله او بار مییابد و نه ملک مقرب راه پیدا میکند. ( تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 53 و 24؛ ج 9، ص 233. )منتهی در عشق چون او بود فرد پس مر او را زانبیا تخصیص کردگر نبودی بهر عشق پاک را کی وجودی دادمی افلاک را ( مثنوی، دفتر 5، ابیات 2738 - 2739.)از سوی دیگر با توجه به این حقیقت که اماماند بمنزله پیامبر اسلامند. (اصول کافی، ح 702) و نفس آنان نفس نبی اکرم(ص) می باشد. (موسوعه الامام علی ابن ابی طالب، ج 8، صص 9_12) می توان اذعان کرد که مقام ائمه(ع) به دلیل قرابت و منزلت و مکنت وجودی با رسول اکرم(ص) از انبیاء دیگر برتر است.
امامت و ختم نبوت
همانا از جانب خداوند نور و كتابى آشكار به سوى شما آمد كه خداوند به واسطه آنها، هر كس را كه در پى خشنودى او باشد، به راه هاى ایمنى هدایت مى كند و ایشان را به خواست خود از تاریكى ها به روشنایى بیرون مى برد و به سوى راه راست هدایتشان مى فرماید پیامبر اكرم (ص) با آیینى كه نور و هدایت است برانگیخته شد تا بشر را به راه هاى امن و سلامت در دنیا و آخرت رهنمون گردد. این سفیر هدایت و امنیت لاجرم به علم و عصمت الهى پشتیبانى شده بود تا متكى بر این دو، بتواند پیام عظیم پروردگار را براى خیل گسترده بشر تا قیام قیامت به ارمغان آورد.اندكى تأمل در ابعاد این رسالت بزرگ، عظمت زایدالوصف آن را آشكار مى سازد: «هدایت براى همه بشریت» در این میان، قرآن كریم به عنوان سند رسالت نبوى، به تعبیرى كه در : «روشنگر همه چیز» (نحل ۸۹) مى باشد و از سوى دیگر در آیات متعددى، رسول اكرم(ص) را مفسر و تبیین كننده آیات معرفى مى كند، از جمله مى فرماید: «و قرآن را بر تو فروفرستادیم تا براى مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضیح دهى» اكنون این سؤال به ذهن مى آید كه اگر پیامبر(ص) همه هدایت را براى همه بشر آورده و دستمایه این هدایت قرآنى است كه مفسر آن نیز شخص رسول گرامى(ص) است،
جایگاه امامت چیست؟به تعبیر دیگر این كه شیعه معتقد است: «امامت، ادامه شأن هدایتگرى رسول خدا(ص) است» با مبانى فوق چگونه جمع مى شود؟ به عبارت دیگر آیا آن چه شیعه درباره امامت عقیده دارد، با مسأله «ختم نبوت» چگونه جمع مى شود و نیاز به امام، پس از پیامبر(ص) و با وجود بقاى قرآن كریم در چیست؟پاسخ را ابتدا از بیان «شكافنده علوم» امام باقر(ع) مى شنویم: راوى در ضمن گفت وگویى در باب نیاز امت به امام پس از پیامبر(ص) مى پرسند: «آیا قرآن براى امت كافى نیست؟» امام مى فرمایند: «بله كافى است». چنان چه تفسیركننده اى (كه حقایق قرآن را وز حدس و گمان خویش را بیان نماید) بیایند»راوى مجدداً مى پرسد: «آیا رسول خدا (ص) قرآن را تفسیر ننمودند؟» امام پاسخ مى دهند: «بله قرآن را (به طور كامل) براى یك نفر تفسیر فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفى نمود كه او على ابن ابى طالب(ع) است.»بنابراین امامت به معنى آن است كه شخصى در حد و اندازه پیامبر(ص) علومى را كه از جانب خداوند بر سینه دریایى رسول(ص) فرود آمده، از اینان دریافت كند و به مرور، در حد ظرفیت مخاطبان و اقتضاى شرایط به آنان منتقل فرماید.به پشتوانه این علم عظیم است كه امیر المؤمنین(ع) كراراً فریاد مى زد: «قبل از آن كه مرا از دست دهید، از من بپرسید» و هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما این مردمان «على ناشناس» آن دوران بودند كه به فتنه ها دچار شده و على(ع) را خانه نشین ساختند و در كنار دریا، لب تشنه جان دادند.با این وصف امامت «ادامه هدایتگرى رسول خدا(ص) با پشتوانه علم دریافتى از آن حضرت و متكى به حفظ و عصمت الهى» است و تعارضى با ختم نبوت ندارد.به دیگر سخن، تمام محتواى عظیم رسالت الهى بر سینه رسول خدا(ص) نازل گردید و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) خطاب به پیامبر(ص) پس از رحلت آن بزرگوار: «پدر و مادرم به فدایت، همانا با مرگ شما امرى قطع شد كه با مرگ هیچ كس قطع نشده بود، یعنى نبوت» (نهج/خطبه۲۳۵) اما آن چه از آسمان بر قلب پیامبر(ص) فرود آمد، پس از حضرت توسط «در شهر علم او» یعنى على(ع) به مردم مى رسید، با همان صیانت الهى كه تضمین كننده سلامت پیام و ابلاغ صحیح و كامل آن بود و این یعنى علم و عصمت امام. این است رمز آن كه غدیر در قرآن مایه كمال دین و تمام نعمت الهى شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خدا(ص) محسوب گردیده، زیرا غدیر ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهایى از خطابه سرنوشت ساز و خطیر رسول خدا(ص) در غدیر خم را كه روشنگر مطالب پیش گفته است، ذكر مى كنیم: رسول خدا (ص) در فرازى از خطابه فرمود:خداوند چنین وحى ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهر مهرورز. اى فرستاده ما! آنچه از سوى پروردگارت درباره على و خلافت او بر تو فرود آمده، بر مردم ابلاغ كن وگرنه رسالت خداوندى را به انجام نرسانده اى و او تو را از آسیب مردمان نگاه مى دارد»هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده در تبلیغ آن كوتاهى نكرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان مى كنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوى سلام، پروردگارم - كه تنها او سلام است - فرمانى آورد كه در این مكان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهى اعلام كنم كه على بن ابى طالب، برادر، وصى و جانشین من در میان امت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسى است، لیكن پیامبرى پس از من نخواهد بود. او (على) صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است و پروردگارم آیه اى بر من نازل فرموده كه: «همانا ولى، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانى هستند كه نماز به پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند» و هر آینه على بن ابى طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پیوسته خداخواه است.در فرازى دیگر فرمود:هان مردمان! او را برتر بدانید، چرا كه هیچ دانشى نیست مگر این كه خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشواى پرهیزكاران، على، ضبط كرده ام. او (على) پیشواى روشنگر است كه خداوند او را در سوره یاسین یاد كرده كه: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم.»و در فرازى دیگر:هان مردمان! در قرآن اندیشه كنید و ژرفاى آیات آن را دریابید و بر محكماتش نظر كنید و از متشابهاتش پیروى ننمایید. پس به خدا سوگند كه باطنها و تفسیر آن را آشكار نمى كند، مگر همین شخص كه دست و بازوى او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام مى دارم كه: هر آن كه من سرپرست اویم، این على سرپرست اوست و او على بن ابى طالب است، برادر و وصى من كه سرپرستى و ولایت او حكمى است از سوى خدا كه بر من فرستاده شده است.هان مردمان! همانا على و پاكان از فرزندانم از نسل او، یادگار گرانسنگ كوچك ترند و قرآن یادگار گرانسنگ بزرگتر. هر یك از این دو از دیگر همراه خود خبر مى دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.هان! بدانید كه آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاكمان او در زمین اویند.و نیز فرمود:هان مردمان! این على است، برادر و وصى و نگاهبان دانش من و هموست جانشین من در میان امت و بر گروندگان به من و جانشین من در تفسیر كتاب خدا، كه مردمان را به سوى خدا بخواند و به آنچه موجب خشنودى اوست، عمل كند و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبردارى خداوند و بازدارنده از نافرمانى او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانرواى ایمانیان و پیشواى هدایتگر از سوى خدا.در فرازى دیگر فرمود:هان مردمان! اینك جانشینى خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جاى مى گذارم، در نسل خود تا برپایى روز رستاخیز و حال، مأموریت تبلیغى خود را انجام مى دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب و بر آنان كه زاده شده یا نشده اند و بر تمامى مردمان باشد. پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایى رستاخیز برسانند.هان مردمان! همانا خداوند امر و نهى خود را به من فرموده و من نیز به دستور او دانش آن را نزد على نهادم. پس فرمان او را بشنوید و گردن نهید و پیرویش نمایید و از آنچه بازتان دارد، خوددارى كنید تا راه یابید. به سوى هدف او حركت كنید. راههاى گوناگون شما را از راه او بازندارد!هان! كه من بیم دهنده ام و على راهنما.هان مردمان! بدانید كه من پیامبرم و على وصى من است.هان مردمان! بدانید كه همانا من فرستاده و على امام و وصى پس از من است و امامان پس از او فرزندان اویند.آگاه باشید! من پدر آنانم، ولى ایشان از نسل على خواهند بود.آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدى از ماست. هان! او بر تمامى ادیان چیره خواهد شد.
چرا امامت جزئي از اصول مذهب شيعه گرديد؟در گذشته وقتي يك شخصي همچون ابراهيم و موسي و عيسي (ع) دين و شريعتي براي بشريت به ارمغان مي آورد ، پس از رحلت موسس دين ، شريعت او بواسطه پيامبران تبليغي كه وظيفه آن ها تنها تبليغ پيامبر مرسل بود ، ترويج مي گرديد وامت آن رسول بواسطه پيامبران تبليغي رهبري مي گرديد تا دين به انحراف نرود . و جامعه در پرتو هدايت هاي آن ها به سوي فلاح و سعادت و ايمان وتقوا گام بردارند .اما در اسلام چون رشته نبوت منقطع گرديد و پس از حضرت محمد(ص) پيامبري از جانب خدا مبعوث نخواهد شد و از طرفي جامعه در هر صورت نياز به رهبران آگاه به تمامي زواياي دين دارد ؛ رهبراني كه تابع هوا و هوس نباشند و از گناه و انحراف معصوم و مصون باشند , رشته نبوت و رسالت به واسطه سلسله امامت تداوم پيدا كرد و پس از حضرت محمد(ص) 12 نفر از نسل آن حضرت وظيفه رهبري امت را يكي پس از ديگري برعهده گرفتند تا اينكه به حضرت حجه بن الحسن مهدي(عجل الله تعالي فرجه) ختم گرديد و آن حضرت روزي ظهور خواهد نمود و جهان را همانگونه كه رسول خدا(ص) خبر داده است , از عدل و داد پرخواهد كرد .رسول خدا(ص) به علي(عليه السلام) خطاب كرد و فرمود: اي علي نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسي است با اين فرق كه بعد از من پيامبري نيست .يعني همانگونه كه در نبود موسي(ع) هارون وظيفه رهبري امت او را به عهده مي گرفت پس از حضرت محمدنيز علي(ع) اين وظيفه را عهده دار خواهد شد .در غديرخم نيز حضرت پيامبر اصحابش را جمع و از آنان پرسيد : آيا من نسبت به شما از خودتان مقدم تر نيستم ؟ يعني اينكه اگر من فرماني بدهم يا خواسته اي داشته باشم شما موظفيد كه فرمان و خواسته مرا برخواسته خود مقدم كنيد . من ولي شما هستم و اختيار جان و مال شما را دارم .اصحاب همه در جواب حضرت عرض كردند : بلي يا رسول الله يعني شما مقدم تر از خود ما هستي .حضرت بعد از گرفتن اعتراف از اصحاب , خطاب به آنان فرمود : هركه من پيش از اين مولاي او بودم ، پس از من علي مولاي او خواهد بود .يعني همانگونه كه تاكنون من صاحب اختيار و مولاي شما بودم , بعد از من علي(ع) صاحب اختيار و مولاي او خواهد بود .
زندگی نامه امام جعفر صادق
نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفايده)کنيه: ابو عبداللّهلقب: صادق پدر: حضرت محمد بن على (ع )مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکرتاريخ ولادت: يکشنبه 17 ربيع الاول ، سال 83 هجرىمکان ولادت: مدينه
مدت عمر مبارک : 65 سالعلت شهادت: مسموميتقاتل ملعون: منصور دوانيقى (خليفه عباسى ) زمان شهادت: يکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرىمدفن مطهر: قـبـر شريفش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه منوره) در کنار قبر پدر و جدّ و عمويش امام حسن مجتبى (عليه السلام) مى باشد.
امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه يا دوشنبه هفدهم ربيع الاول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدينه ديده به جهان گشود. اما بنا به گفته شيخ مفيد و کلينى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روايت نخست را صحيح تر مىداند و ابن خشاب نيز در اين باره گويد: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روايت نخست، سال 80 هجرى، صحيح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روايتى نيمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با اين حساب مىتوان عمر آن حضرت را 68 يا 65 سال گفت که از اين مقدار 12 سال و چند روزى و يا 15 سال با جدش امام زين العابدين (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زيسته است که همين مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مىآيد و نيز بقيه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت وليد بن يزيد بن عبد الملک و يزيد بن وليد عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهيم بن وليد و مروان بن محمد ادامه داشته است.کنيه مادر امام (ع) را ام فروه گفته اند. برخى نيز کنيه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قريبه يا فاطمه ذکر کردهاند. کنيه آن حضرت ابو عبد الله بوده است و اين کنيه از ديگر کنيه هاى وى معروفتر و مشهورتر است. محمد بن طلحه گويد: برخى کنيه آن حضرت را ابو اسماعيل دانسته اند. ابن شهر آشوب نيز در کتاب مناقب مىگويد: آن حضرت مکنى به ابو عبد الله و ابو اسماعيل و کنيه خاص وى ابو موسى بوده است.
لقب امام صادق (ع)
آن حضرت القاب چندى داشت که مشهورترين آنها صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. از آنجا که وى در بيان و گفتار راستگو بود، او را صادق خواندند.
فضايل امام جعفر صادق (ع)
مناقب آن حضرت بسيار است که به اقتصار از آنها ياد مىکنيم. فضايل امام صادق بيش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله اي از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هيچ چشمي نديده، هيچ گوشي نشنيده و در هيچ قلبي خطور نکرده است.» از ابوحنيفه نيز اين جمله مشهور است که گفت: «ما رأيت افقه من جعفر بن محمد» يعني: «از جعفر بن محمد، فقيه تر نديدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنويم ضريس مي گويد: امام صادق در اين آية شريفة: کل شيء هالک الا وجهه، يعني: «هر چيز فاني است جز وجه خداي متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذي يوتي الله منهم» يعني «ماييم آيينه اي که خداوند از آن آيينه شناخته مي شود.» بنابراين امام صادق (ع) فرموده است او آيينه ذات حق تعالي است.
شيخ مفيد در ارشاد مىنويسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده اند به اندازه اى است که ره توشه کاروانيان شد و نامش در همه جا انتشار يافت. دانشمندان در بين ائمه (ع) بيشترين نقل ها را از امام صادق روايت کرده اند. هيچ يک از اهل آثار و راويان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده اند از ديگران سود نبرده اند. محدثان نام راويان موثق آن حضرت را جمع کرده اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقيده و گفتار، به چهار هزار نفر مىرسد.
بيشترين حجم روايات، احاديثي است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهميت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به ميزاني است که شيعه به ايشان منسوب شده است: “شيعه جعفري”. کمتر مسئله ديني (اْعم از اعتقادي، اخلاقي و فقهي) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روايات منقول از امام صادق (ع) به دو دليل است:
يکي اينکه از ديگر ائمه عمر بيشتري نصيب ايشان شد و ايشان با شصت و پنج سال عمر شيخ الائمه محسوب مي شود (148 – 83 هجري) ، و ديگري که به مراتب مهمتر از اولي است، شرائط زماني خاص حيات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امويان، انتقال قدرت از امويان به عباسيان و آغاز خلافت عباسيان است. امام با حسن استفاده از اين فترت و ضعف قدرت سياسي به بسط و اشاعه معارف ديني همت مي گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمين اسلامي و مواجهه اسلام و تشيع با افکار، اديان، مذاهب و عقايد گوناگون اقتضاي جهادي فرهنگي داشت و امام صادق (ع) به بهترين وجهي به تبيين، تقويت و تعميق “هويت مذهبي تشيع” پرداخت. از عصر جعفري است که شيعه در عرصه هاي گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسير و… صاحب هويت مستقل مي شود. عظمت علمي امام صادق (ع) در حدي است که ائمه مذاهب ديگر اسلامي از قبيل ابوحنيفه و مالک خود را نيازمند به استفاده از جلسه درس او مي يابند. مناظرات عالمانه او با ارباب ديگر اديان و عقايد نشاني از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهميت اين جهاد فرهنگي امام صادق (ع) کمتر از قيام خونين سيد الشهداء (ع) نيست.
امام و فقه اسلامي
فقه شيعه اماميه که به فقه جعفري مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زيرا قسمت عمده احکام فقه اسلامي بر طبق مذهب شيعه اماميه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هيچ يک از (ائمه) اهل بيت عليهم السلام نقل نگرديده است. اصحاب حديث اسامي راويان ثقه که از او روايت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.
در نيمه اول قرن دوم هجري فقهاي طراز اولي مانند ابوحنيفه و امام مالک بن انس و اوزاعي و محدثان بزرگي مانند سفيان شوري و شعبه بن الحجاج و سليمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در اين دوره است که فقه اسلامي به معني امروزي آن تولد يافته و روبه رشد نهاده است. و نيز آن دوره عصر شکوفايي حديث و ظهور مسائل و مباحث کلامي مهم در بصره و کوفه بوده است.حضرت صادق (ع) در اين دوره در محيط مدينه که محل ظهور تابعين ومحدثان و راويان و فقهاي بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعيان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ي آن عصر بودند بلکه او تنها از يک طريق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل مي کرد و آن همان از طريق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علي بن الحسين (ع) و او از پدرش حسين بن علي (ع) و او از پدرش علي بن ابيطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و اين ائمه بزرگوار در مواردي که روايتي از آباء طاهرين خود نداشته باشند خود منبع فياض مستقيم احکام الهي هستند.
آثار امام صادق (ع)
غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقيم خود ايشان نيست و غالبا املاي امام (ع) يا بازنوشت بعدي مجالس ايشان است. بعضي از آثار نيز منصوب است و قطعي الصدور نيست.
1- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشي (غير از نجاشي رجالي) است. نجاشي صاحب رجال معتقد است که تنها تصنيفي که امام به دست خود نوشته اند همين اثر است.
2- رساله اي که شيخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روايت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .
3- کتاب معروف به توحيد مفضل، در مباحث خداشناسي و رد دهريه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفي است.
4- کتاب الاهليلجه که آن نيز روايت مفضل بن عمر است و همانند توحيد مفضل در خداشناسي و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.
5- مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضي از محققان شيعه از جمله مجلسي، صاحب وسايل (حرعاملي) و صاحب رياض العلما، صدور آن را از ناحيه حضرت رد کرده اند.
6- رساله اي از امام (ع) خطاب به اصحاب که کليني در اول روضه کافي به سندش از اسماعيل بن جابر ابي عبدالله نقل کرده است.
7- رساله اي در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.
8- بعضي رسائل که جابربن حيان کوفي از امام (ع) نقل کرده است.
9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.
10- چندين فقره از وصاياي حضرت خطاب به فرزندش امام موسي کاظم (ع) سفيان شوري، عبدالله بن جندب، ابي جعفر نعمان احول، عنوان بصري، که در حليه الاولياء و تحف العقول ثبت گرديده است.
همچنين ادعيه امام صادق (عليه السلام) (الصحيفة الصادقية و الصادصية الجامعة) : مجموعه ادعيه معتبره اي است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (عليهماالسلام) در کتب روايي شيعه وارد شده و دانشگاه امام صادق (ع) آن را به مناسبت بيستمين سالگرد تاسيس دانشگاه همزمان با ميلاد مسعود نبي اکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) منتشر کرده است. عصر امام صادق ( ع (عصر امام صادق ( ع ) يکی از طوفاني ترين ادوار تاريخ اسلام است که از يک سو اغتشاشها و انقلابهای پياپی گروههای مختلف ، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين ( ع ( رخ مي داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است . و همين انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت . ليکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی اميه به بنی عباس طوفاني ترين و پر هرج و مرج ترين دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ايده ئولوژيها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نيز روابط مراکز اسلامی با دنيای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانی برای فهميدن و پژوهش پديد آورده بود . عصری که کوچکترين کم کاری يا عدم بيداری و تحرک پاسدار راستين اسلام ، يعنی امام ) ع ) ، موجب نابودی دين و پوسيدگی تعليمات حيات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بيرون مي شد . اينجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پيش و مسؤوليت عظيم بر دوش داشت . پيشوای ششم در گير و دار چنين بحرانی مي بايست از يک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بي دينی و کفر و نيز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسير راستين باشد ، و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دين به وسيله خلفای وقت جلوگيری کند . علاوه بر اين ، با نقشه ای دقيق و ماهرانه ، شيعه را از اضمحلال و نابودی برهاند ، شيعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پيشين ، آخرين رمقها را مي گذراند ، و آخرين نفرات خويش را قربانی مي داد ، و رجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفی بودند ، و يا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند ، حکومت جديد هم در کشتار و بي عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی ياران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار مي داد ، چنانکه زبده هايشان جزو ليست سياه مرگ بودند . "جابر جعفي " يکی از ياران ويژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه مي رفت . در بين راه قاصد تيز پای امام به او رسيد و گفت : امام ( ع ) مي گويد : خودت را به ديوانگی بزن ، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نيز مي باشد مي گويد : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سينه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگويم و نزديک است ديوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا ... ، ( يعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، يا روايت کرد ) . آری ، شيعه مي رفت که نابود شود ، يعنی اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد ، و به صورت اسلام بنی اميه ای يا بنی عباسی خودنمايی کند . در چنين شرايط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احيا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظيمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و...) در رشته های گوناگون علوم بودند ، و اينان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر يک از اينان از طرفی خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار ميراث دينی و علمی و نگهدارنده تشيع راستين بودند ، و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ويرانگر در ميان مسلمانان نيز بودند . تأسيس چنين مکتب فکری و اين سان نوسازی و احياگری تعليمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئيس مذهب جعفری ( تشيع ) مشهور گردد . ليکن طولی نکشيد که بنی عباس پس از تحکيم پايه های حکومت و نفوذ خود ، همان شيوه ستم و فشار بنی اميه را پيش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگي ناپذير و انقلابيی بنيادی در ميدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسين ( ع ) به صورت قيام خونين انجام داد ، وی قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستين کرد .
جنبش علمي اختلافات سياسی بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقايد مادی و نفوذ فلسفه يونان در کشورهای اسلامی ، موجب پيدايش يک نهضت علمی گرديد . نهضتی که پايه های آن بر حقايق مسلم استوار بود . چنين نهضتی لازم بود ، تا هم حقايق دينی را از ميان خرافات و موهومات و احاديث جعلی بيرون کشد و هم در برابر زنديقها و ماديها با نيروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر ديصاني " و حتی "ابن مقفع " معروف است . به وجود آمدن چنين نهضت علمی در محيط آشفته و تاريک آن عصر ، کار هر کسی نبود ، فقط کسی شايسته اين مقام بزرگ بود که مأموريت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتيبانی شود ، تا بتواند به نيروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غيب ارتباطدهد ، حقايق علمی را از دريای بيکران علم الهی به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقيقت قرار دهد . تنها وجود گرامی حضرت صادق ( ع ) مي توانست چنين مقامی داشته باشد ، تنها امام صادق ( ع ) بود که با کناره گيری از سياست و جنجالهای سياسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانين و احاديث راستين دين مبين و تبليغ احکام و تعليم و تربيت مسلمانان کمر همت بر ميان بست . زمان امام صادق ( ع ) در حقيقت عصر طلايی دانش و ترويج احکام و تربيت شاگردانی بود که هر يک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسي " و "خداشناسي " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدايت مردم کوشيدند . در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش يافتند . همزمان با نهضت علمی و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق ( ع ) در مدينه ، منصور خليفه عباسی که از راه کينه و حسد ، به فکر ايجاد مکتب ديگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نمايد و از خوشه چينی از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدين جهت منصور مدرسه ای در محله "کرخ " بغداد تأسيس نمود . منصور در اين مدرسه از وجود ابو حنيفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و يونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نيز مالک را - که رئيس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند ، ولی اين مکتبها نتوانستند وظيفه ارشاد خود را چنانکه بايد انجام دهند . امام صادق ( ع ) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زيادی تربيت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گرديد . دانش گستری امام ( ع ) در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبيعی و ... آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی يا دستورهای دينی است که از سوی خدا به پيغمبر بزرگوارش از طريق قرآن و وحی رسيده است . بر خلاف ساير فرقه ها که بر مبنای عقيده و رأی و نظر خود مطالبی را کم يا زياد مي کردند ، فقه جعفری توضيح و بيان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنيفه رئيس فرقه حنفی درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقيه تر از جعفرالصادق کسی را نديده ام و نمي شناسم . فتوای بزرگترين فقيه جهان تسنن شيخ محمد شلتوت رئيس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب ديگر اهل سنت جايز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب ديگر . و اينها نتيجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) هميشه با اصحاب و حتی کسانی که از دين و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است . نمونه ای از بيانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکيم است ، به يکی از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحيد مفضل " هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبيب هندی که موضوع کتاب "اهليلجه " است نيز نکات حکمت آموز بسياری دارد که گوشه ای از دريای بيکران علم امام صادق ( ع ) است . برای شناسايی استاد معمولا دو راه داريم ، يکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربيت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احاديث زيادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی قطره ای از دريا را نمي توانيم به دست دهيم مگر "نمی از يمي " . اما شاگردان آن حضرت هم بيش از چهار هزار بوده اند ، يکی از آنها "جابر بن حيان " است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسيله طرفداران بنی اميه به قتل رسيد . جابر بن حيان پس از قتل پدرش به مدينه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر يکی از افراد عجيب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شيمی تأليفات زيادی دارد ، و در رساله های خود همه جا نقل مي کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنين گفت يا تعليم داد يا حديث کرد . از اکتشافات او اسيد ازتيک ( تيزآب ) و تيزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلين و پاريس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقيع در مدينه مدفون شد . عمر شريفش در اين هنگام 65سال بود . از جهت اينکه عمر بيشتری نصيب ايشان شده است به "شيخ الائمه " موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گرديد . ديگر از فرزندان آن حضرت اسمعيل است که بزرگترين فرزند امام بوده و پيش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنيا رفته است . طايفه اسماعيليه به امامت وی قائلند .
خلق و خوی حضرت صادق ( ع ) حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کليه صفات نيکو و سجايای اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسيع و نفوذ کلام و قدرت بيان بود . با کمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام مي داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی مي کرد و مي فرمود : اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زيرا به کد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانواده ام را تأمين مي نمايم . ابن خلکان مي نويسد : امام صادق ( ع ) يکی از ائمه دوازده گانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است . از اين جهت به وی صادق مي گفتند که هر چه مي گفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک مي گويد : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسيد ، امام صادق ( ع ) حالش تغيير کرد ، نزديک بود از مرکب بيفتد و هر چه مي خواست لبيک بگويد ، صدا در گلويش گير مي کرد . به او گفتم : ای پسر پيغمبر ، ناچار بايد بگويی لبيک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگويم لبيک ، مي ترسم خداوند در جوابم بگويد : لا لبيک ولا سعديک .دوران قبل از امامت :در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعاليتهاي پدر خويش در نشر معارف ديني و تربيت شاگردان وفا دار و با بصيرت بود. امام باقر در مناسبتهاي مختلف به امامت و ولايت فرزندش جعفر صادق تصريح فرموده و شيعيان را پس از خودش به پيروي از او فرا مي خواند. لذا احاديث، زيادي مبني بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است. امام صادق در سال 114 هجري قمري پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگي به امامت رسيد. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حكومت امويان كه در سال 132 به عمر آن پايان داده شد و اوايل حكومت عباسيان. اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت :در آغاز امامت حضرت افرادي از شيعيان و حتي بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ايشان نبودند، لذا حضرت از راههاي گوناگوني كوشيدند آنها را به قبول راه صحيح وادار سازند و دراين زمينه به اذن خداوند معجزاتي نيز انجام دادند. دوران امام جعفر صادق در ميان ديگر دورانهاي ائمه اطهار، دوراني منحصر به فرد بود و شرايط اجتماعي و فرهنگي عصر آن حضرت در زمان هيچ يك از امامان وجود نداشته است و اين به دليل ضعف بني اميه و قدرت گرفتن بني عباس بود. اين دو سلسله مدتها در حال مبارزه با يكديگر بودند كه اين مبارزه در سال 129 هجري وارد مبارزه مسلحانه و عمليات نظامي گرديد. اين كشمكش ها و مشكلات سبب شد كه توجه بني اميه و بني عباس كمتر به امامان و فعاليتشان باشد، از اين رو اين دوران، دوران آرامش نسبي امام صادق و شيعيان و فرصت بسيار خوبي براي فعاليت علمي و فرهنگي آنان به شمار مي رفت. جنبش فرهنگي در دوران امامت حضرت :عصر آن حضرت همچنين عصر جنبش فرهنگي و فكري و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا ديگر چنين فرصتي پيش نيامده بود تا معارف اصيل اسلامي ترويج گردد، بخصوص كه قانون منع حديث و فشار حُكّام اموي باعث تشديد اين وضع شده بود. لذا خلأ بزرگي در جامعه آنروز كه تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم مي خورد. امام صادق با توجه به فرصت مناسب سياسي و نياز شديد جامعه، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و در رشته هاي مختلف علمي و نقلي شاگردان بزرگي تربيت كرد. شاگرداني چون: هشام بن حكم، مفضل بن عمر كوفي جعفي، محمد بن مسلم ثقفي، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حيان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند. ابوحنيفه رئيس يكي از چهار فرقه اهل سنت مدتي شاگرد ايشان بود و خودش به اين موضوع افتخار كرده است. امام از فرصت هاي گوناگوني براي دفاع از دين و حقانيت تشيع و نشر معارف صحيح اسلام استفاده مي برد. مناظرات زيادي نيز در همين موضوعات ميان ايشان و سران فرقه هاي گوناگون انجام پذيرفت كه طي آنها با استدلال هاي متين و استوار، پوچي عقايد آنها و برتري اسلام ثابت مي شد. همچنين در حوزه فقه و احكام نيز توسط ايشان فعاليت زيادي صورت گرفت، به صورتي كه شاهراههاي جديدي در اين بستر گشوده شد كه تاكنون نيز به راه خود ادامه داده است. بدين ترتيب، شرايطي مناسب پيش آمد و معارف اسلامي بيش از هر وقت ديگر از طريق الهي خود منتشر گشت، به صورتي كه بيشترين احاديث شيعه در تمام زمينه ها از امام صادق نقل گرديده و مذهب تشيع به نام مذهب جعفري و فقه تشيع به نام فقه جعفري خوانده مي شود. حاكمان معاصر :همانطور كه گفته شد امام بين دو دوره عباسي و اموي و دوران گذار از امويان به عباسيان مي زيست. ايشان ازميان خلفاي اموي با افراد زير معاصر بود: 1- هشام بن عبدالملك (105- 125 ه. ق) 2- وليد بن يزيد بن عبدالملك (125-126) 3- يزيد بن وليد بن عبدالملك (126) 4- ابراهيم بن وليد بن عبدالملك (70 روز از سال 126) 5- مروان بن محمد (126-132) و از خلفاي عباسي نيز معاصر بود با : 1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137) 2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانيقي (137-158) نبايد تصور كرد كه امام به كلي خود را از جريانات و امور سياسي دور نگه داشت، بلكه همواره از وقتهاي مناسب براي ترويج حقانيت خود و بطلان هيأت حاكمه بهره مي برد و بدين منظور نمايندگاني را نيز به مناطق مختلف بلاد اسلامي مي فرستاد. عباسيان براي كسب قدرت و محبوبيت در دلهاي مردم از وجهه اهل بيت پيامبر استفاده مي كردند و حتي شعارشان الرضا في آل محمّد بود. آنان به دنبال اشخاصي با وجهه مردمي بودند كه هم از بستگان پيامبر باشند و هم درميان مردم محبوبيت داشته باشند. لذا بهترين شخص در نظر عباسيان امام صادق بود. امام صادق پيشنهاد آنان را رد كردند و فرمودند: نه شما از ياران من هستيد نه زمانه، زمانه من است. حتي برخي از بستگان آن حضرت نزديك بود با اين پيشنهاد ها فريب به خورند، اما امام با روشنگري خاص خود به آنان فهماندند كه به ظاهر توجه نكنند. امام مي دانست كه عباسيان نيز هدفي جز رسيدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداري از اهل بيت را مطرح مي كنند، صرفاً به خاطر جلب حمايت توده هاي شيفته اهل بيت است. امام مي ديد كه سران سياسي و نظامي عباسيان در خط مستقيم اسلام و اهل بيت نيستند و لذا حاضر نبود با آنان همكاري كرده و به اقداماتشان مشروعيت بخشد. چنانكه در تاريخ مي بينيم كه چه جناياتي كردند و چه خونهايي ريختند تا پايه هاي عباسيان محكم گردد. از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قيام عمويش زيد بن علي است كه شكست خورد و با شهادت زيد به پايان رسيد. شهادت حضرت صادق عليه السلام:پس از به قدرت رسيدن عباسيان، همانطور كه آن حضرت پيش بيني كرده بود فشار بر شيعيان افزايش يافت و با روي كار آمدن منصور اين فشار به اوج خود رسيد. امام نيز از اين فشار ها مستثني نبود. اين دوران، يعني چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اوليه امامتشان، دوره سختي ها و انزواي دوبارة آن حضرت و حركت تشيع بود. منصور شيعيان را به شدت تحت كنترل قرار داده بود. سرانجام كار به جايي رسيد كه با تمام فشارها، منصور چاره اي نديد كه امام صادق را كه رهبر شيعيان بود از ميان بردارد و بنابراين توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگي در سال 148 هجري به شهادت رسيد و در قبرستان معروف بقيع در كنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گرديد . در زمينه فضايل و مكارم اخلاقي حضرت صادق روايات و وقايع بسيار زيادي نقل شده است. آن حضرت با رفتار كريمانه و خلق و خوي الهي خود بسياري از افراد را به راه صحيح هدايت فرمود، به گونه اي كه پيروان ديگر مكاتب و اديان نيز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.
منابع
سایت رسمی حوزه
ترجمه حیاه القلوب، علامه مجلسی، اول، دارالاعتصام، 1417 ق، ص 118
علم الیقین فی اصول الدین، محمد حسین فیض کاشانی، تحقیق محسن بیدارفر، اول، قم، بیدار، 1377 ش، ص 803
راهنما شناسی، دفتر ششم مجموعه پرسش های دانشجویی، محمد رضا کاشفی، قم، اول، نشر معارف، صص 13_31
تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8وج9
بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280
اصول کافی، ح 702
موسوعه الامام علی ابن ابی طالب، ج 8، صص 9_12