پاورپوینت بررسی عرفانهاي کاذب (pptx) 151 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 151 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
بررسی عرفانهاي کاذب
مباحث مقدماتي: مفهومشناسي
عرفان:«شناخت شهودي و باطني خداي متعال، اسماء، صفات و افعال او»
تصوف: سهروردي در کتاب عوارف المعارف آراي بزرگان تصوف دربارة حقيقت تصوف را بيش از هزار ميداند.
مترادف با عرفان؛
مترادف با عرفان اسلامي
به معناي عرفان کاذب در عالم اسلام
بعد اجتماعي گرايش عرفاني، در مقابل بعد فرهنگي آن (عرفان)
3. معنويت:
برخي: عصر جديد را عصر معنويت ناميدهاند. مالرو: قرن بيستم يا قرن معنويت است و يا اساساً قرني وجود نخواهد داشت. اما تا به حال هيچ يک از اصطلاحنامهها و فرهنگنامهها يا دائرة المعارفها تعريفي جامع و دقيق از اين واژه ارائه ندادهاند. مؤلفههاي اصلي معنويت: «شادي»، «آرامش» و «اميد به زندگي»
4. عرفان حقيقي:
هدف: قرب الهي؛ شيوة سلوکي: تابع شريعت و دستورات الهي
5. عرفان کاذب:
هدف: غير خدا، شيوة سلوکي: بيتوجه به شريعت
مباحث مقدماتي (2)
علل روي آوري بشر جديد به معنويت و عرفان
1. سرخوردگي بشريت از عقلانيت و علم مدرن
دنيس ديدرو (1713-1784م) پيام طبيعت را به انسان عصر جديد چنين بازگو ميکند: «اي بردة خرافات! بيهوده خوشبختي خود را فراسوي مرزهاي اين جهان که تو را در آن جاي دادهام، جستجو مکن. شجاع باش و خود را از يوغ دين، اين رقيب گردنکش من که حقوق مرا نميشناسد، آزاد کن. خداياني که قدرت مرا غصب کردهاند دور افکن و به قوانين من بازگرد ... خود را دوباره به طبيعت، به انسانيت و به خويشتن واگذار کن. در اين صورت در مييابي که مسير زندگيات گلباران شده است.» (فلسفه روشنگري، ارنست کاسيرر، ترجمه يدالله موقن، ص211.)
موج علمگرايي در جهان اسلام حتي تفسير خاتميت را نيز تحت تأثير قرار داد: تفسير مرحوم اقبال لاهوري و دکتر شريعتي. تحليلهاي ديني مهندس بازرگان، تفسيرهاي علمي از قرآن مثل تفسير جواهرالقرآن طنطاوي و ...
2. اثبات نادرستي فلسفههاي معنويتستيز
پوزيتويستها، متأثر از ويتگنشتاين با تجمع در وين، و تشکيل حلقهاي مطالعاتي، دينستيزانهترين نظام فکري را در تاريخ غرب پديد آوردند: پوزيتويسم.
اما در نهايت نادرستي بنيانهاي فکري پوزيتويسم آشکار شد. معيار معناداري آنان، که مهمترين مبناي فکريشان بود، مورد نقدهاي فراواني قرار گرفت. کمترين اشکال آن خودستيزياش بود. اين سخن که «فقط گزارههاي تجربي معنادارند» خود گزارهاي غير تجربي است و بر اساس اين مبنا بايد بيمعنا باشد. و با سخني بيمعنا نيز نميتوان معيار معناداري همة سخنان و گزارهها را تعيين کرد!
به هر حال، اين فلسفه و ساير فلسفههاي مشابه نيز رو به زوال نهادند. و اين خود حربة مناسبي در دست دينگرايان براي مبارزه با دينستيزان بود. افزون بر اين،
3. شکست نظامهاي معنويتستيز
حدود نيمي از مردم دنيا در اروپا، آسيا، آفريقا و آمريکا در قرن بيستم دلبستة نظام کمونيسم، که يکي از شاخصههاي آن معنويتستيز بود، واقع شده بودند. و برآورده شدن همة آرزوهاي ديرينة خود را از اين نظام دينستيز ميخواستند. اما مردم دنيا در اواخر قرن بيستم با ناباوري، شاهد فروپاشي و ورشکستگي رسمي اين نظام بودند.