مقاله لک (docx) 10 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 10 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
امام علی بن محمد هادی، در پانزدهم ماه ذیحجه سال 212 هجری در نزدیکی شهر مدینه از سمانۀ مغربیّه زاده شد پس از تولد نوزاد، سنّت شرعی و شمخصی که از رسول خدا شفارش شده است درباره ی نوزاد اجرا شد علی بن محّمد، که ما از این به بعد او را با نام اما هادی(ع) می شناسیم، هر گاه از مادر خویش یاد می کند شایستگی او را بیشتر نمایان می سازد اما هادی (ع) دوران کودکی را در محیطی خاص سپری می سازد. از یک سو دورنمای جدایی از پدر که به تهدبد و اجبار مأمون عباسی از مدینه به بغداد فراخوانده شده است امام را در یک موقعیت مخصوص قرار می دهد چیزی که در دورا ن امام هادی دیگر بی سابقه بوده است امام هادی(ع) با نگاه تیزبین و موشک خانه ای که مسلّح به امدادهای پروردگار می باشد هر آنچه که در محیط زندگی خویش می گذرد با دقت فراوان مورد بررسی قرار می دهد او در زمانی که سایه پر مهر پدر را بر سر خویش دارد و در مکتب والای امامت پرورش می یابد می بیند که پدر در تلاش علمی- فرهنگی مداوم و خستگی ناپذیر وارد شده است تا پایه های اعتقادی مکتب تشیّع را استحکام بیشتری ببخشد در این گیرودار، دستگاه حکومتی برای مشغول کردن مردم و منحرف ساختن افکار عمومی از مسالۀ مبارزه با جنایات و ستمگری های دستگاه خلافت، ترفند منحرف ساختن افکار عمومی به چیزهای دیگر رابرگزیدن است موضوع ظلم ستیزی و بی پروایی اما هادی(ع) از همان دوران کودکی و در روزگاری که آغاز جدایی او از پدرش می باشد به خوبی مشهود و محسوس است در آخرین روزهایی که اما جواد ( ع) در کنار خانوداه ی خویش در ظهر مدینه سوکنت دارد دو نفر از فرزندانش را در کنار گرفته و با آن ها درباره ی سفزی که در پیش روی دارد، گفتگو می کند- سرزمین عراق جایی است که امام جواد (ع) را به سوی آن فراحوانده اند امام نهم ابتدا از علی النقی – امام هادی می پرسد: دوست داری کدام یک از سوغات های عراق برایت هدیه آورده شود؟ فرزند پاسخ می دهد: شمشیری که یه سان شعله ی آتش- سوزان ئ بّران باشد اما جواد (ع) که بیشترین معنی و اعجاز را در همین سخن کوتاه فرزند خویش احساس کرده است. برای اینکه شایستگی و برگزیدگی پروردگار را در مورد این فرزند بر اطرافیان خویش بهتر نمودار سازد. اگر اما هادی (ع) از معلمی تعلیم و تربیت پذیرد بیگمان آن معلم، فقط پدربزرگوارش_ امام جواد( ع) _ خواهد بود و دیگر هیچ اندیشه ای هر چقدر هم که تجربه اندوخته و آگاه و عالم باشد جرأت و جسارت این را نخواهد یافت که در لباس تعلیم و تربیت به حضور این برگزیدگان راه یابد معتصم عباسی که به کین و خشم و حسد خویش، امام جواد(ع) را مسموم ساخته و او را به شهادت رسانیده است اکنون به چاره ای افتاد تا به گونه ای از خانواده و اما دلجویی کرده و خودش را، بیگانه از ماجرا جلوه دهد.
اما هادی(ع) روزگار حکومت معتصم را به مدت شش سال تحمل می کند تا اینکه سرانجام با مرگ معتصم عباسی د ر کاخ معروفش_ قصر خاقانی پسرش واثق به حکومت می رسد واثق نیز پنج سال بر سرزمین اسلامی حکمفرمایی دارد واثق عباسی که تابع شهوات خویش است و به جنگ وسیلست کاری ندارد امور مختلف مملکتی را به ترکها سپرده است پس از مرگ واثق که حدود پنج سال خلاقت کرد حکومت به متوکل عباسی می رسد متوکل، چهره ای کلاً مشخص و متمایز از دیگر خلفای عباسی را دارا بود زیرا که او پلیدترین آلوده ترین و بدنام ترین خلفا و آل عباش بود او کینه ها و عقده های فروخورده ای را نسبت به شیعیان در سینه داشت دشمن او با امیرمومنان علی (ع) آنچنان شد بد است که نمی تواند این دشمنی را در رفتار روزانه اش مخفی بدارد آنچه او در کینه ورزی با امیرمومنان علی(ع) از خود نشان می دهد به عنطف یک سند ننگین در کارنامه ی سیاه حکومتش برای همیشه ضبط و ثبت خواهد شد او تنها ظالم و ستمگری است که جرأت دارد دستور دهد تا قیر مقّدس امام حسین(ع) را شکاتفته و بر تربت پاکیزۀ آن شهید بزرگ آب بسته و آن شخم بزنند. متوکل عباسی با اعتقاد به چنین اندیشه ای در مورد امام هادی(ع) تصمیم می گیرد تا مبنای مبارزۀ خویش با مخالفان حکومتش را بر اساس نوعی تهاجم آشکار و گاهی غیر آشکار استوار ساخت امام هادی(ع) پس از ورود به سامرا مورد توجه دانشمندان قرار می گیرد متوکل تصمیم دارد تا از علمای درباره ی استمدادجوبد و به آرزوی خویش که بی اعتبار ساختن چهره ی امامت از لحاظ علمی می باشد تحقق بخشد. جریان مناظرۀ امام هادی(ع) با تعدادی از علمای بزرگی که وابسته به حکومتِ عّباسی می باشند، هنوز هم تازه می نمایاند و از یادها بیرون نرفته است.
ابتدا، یکی از این علما. تعدادی پرسش علمی را که برایش پدید آمده است مطرح می سازد. پاسخهای منطقی امام هادی که استدلال در خود دارد آن عالم را خشنود می سازد و بعد، نوبت به « یحی بن اکثم» می رسد این دانشمند سالها قبل و در زمان امام جواد(ع) چندین بار، بختِ خویش را آزموده و به مناظرۀ با آن بزرگوار پرداخته است. امّا در هر کدام از آن مناظره ها به سختی شکست خوذده و در مقابل دلایل علمی و عقلی اما جواد(ع) سرافکنده گشت است این وسوسه های گوناگون و هوسِ بلند پروازی که بیشتر از لیاقت و توانش می باشد، راحتش نمی گذارد. زندگی خلیفه عباسی مجموعه ای از گناه ها و پیوندهای خوشایند و یا ناخوشایند با دیگران است اما در مقابل اما هادی(ع) گروهی کور و دشوار در برابر خلیفه، وجود دارد او به کارگزاران خویش م یگوید من از ابولحسن-امام هادی (ع) – هراس دارم هر گاه کوچکترین نشانه ای از تحرک در او دیدید که گمان قیام علیه حکومت را در خود داشت خبر به من رسانید آن گره کور در همین سخن او خود را نمایان می سازد؛ زیرا خودش به خوبی می داند که امام قصد مبارزه و قیام مسلحانه علیه حکومت را ندارد. امّا باز هم بیشترین وحشت را از فرزند فاطمه بر دل دارد جاسوسان و توطئه چینان که پیوسته مراقب امام هادی(ع) هستند این فرمان متوکل را آویزه ی گوش خویش قرار داده و هر روز بر مراقبت خویش از امام می افزایند در یکی از روزها خبری محرمانه به متوپوکّل عباسی تسلیم می شود. این خبر از سوی جاسوسی که به طور مستقیم مراقبت از امام را برعهدۀ دارد:
« این روزها رفت و آمدهای مشکوکی در خانه ی ابولحسن مشاهده می شود» متوکل عباسی سر مست از خوش گذرانی است و در آن ساعت شب مشغول نوشیدن شراب می باشد. اندک عقلی را هم که قبل از این زمان داشته است اینک از دست داده می نمایاند او با دیدن امام جام شراب خویش را تعارف کرده و در خواست نوشیدن می کند امام با قدرت و صلابت به او بانگ می زند به خاطر سوگند هرگز شراب با خون و گوشتِ من آشنا نشده است متوکل که از سخن امام سرافکنده شده است می گوید پس شعری برای بخوان امام که از حاضر بودن در چنین مجلسی ناراحت و غمگین شده است در خواست متوکل را رد می کند و می گوید من شعر کم از بردارم متوکل بااصرار خواسته ی خویش را تکرار می کند چاره ای نیست باید شعری بخوانی امام هادی(ع) ناگریز می شود تا اشعاری را بر زبان آورد « بر قلّه های بلند خانه کردند و مردانی به نگهبانی آنان مشغول شدند لیکن قلّه ها آنان را سودی نبخشید» « پس از سرفرازیها با خفّت از آن جایگاه های استوار به زیر کشیده شدند و در گورهایی چه بد منزل و مسکنی است! جایی داده شدند در بعد از خاک سپردن آنها منادی ندا در داد. آن ها تاجها، زیورها پوشش ها و تجمّل به کجا رفت« آن چهره های ناز پرورده که همواره در پسپرده و حجاب پنهان دشه بودند چه شدند» با شندیدن این اشعار، مستی از سر متوکل پرید و عقل و خرد خویش را بازیافت و در حالیکه چشمهایش گریان می باشند به اطرایان خویش نگاه می کند کسانی که تا دقایقی قبل در مستی و بی خبری بوده و عقل خویش را در پای آلودگی قربانی ساخته بودند اینک با شندین اشعاری که بیان گیرا و بسیار موثر امام هادی(ع) نقل شده است جامهای آلودگی و پلیدی را به گوشه ای انداخته و ترسنده وبیمناک می گویند متوکل با مشاهده ی این صحنه روی به خدمتگذاران نموده و می گوید، بساط شراب را بر چینید و ابوالحسن را با احترام تا منزل خودش بدرقه نمایید روش زندگی امام هادی(ع) نمونه هایی ایده آل را از زندگی یک رهبر اسلامی به نمایش می گذارد حوادثی که در مدت عهمر امام پیش می آید و موضوع گیری های خاص او همگی راه زیستن و انسان بودن برای مردذم عصر خویش و آن هایی که در فرداهای تاریخ زندگی خواهند کرد نشان می دهد یکی از فرزندان متوکل که منتصر نام دارد پیوسته مورد تعقیر پدر قرار می گیرد متوکل بیشتر اوقات در کنار فرزند سختی و فشار به کار می برد تا اینکه روز قبل از ملاکنش او را طلبیده و به بادِ فحش و ناسزا گرفت و به زیر خود در فتح بن خاقان بر خاسته و پسر متوکل را دوباره سیلی می زند و در پی این جریان متوکل به حاضران در مجلس می گوید همگی گواه باشید که منصر را از ولایتعهدی خلع کردم سپس جملات دیگری در تحقیر و توهین فرزند بر زبان می آورد منتصر در برابر این همه تحقیر و امانت می گوید اگر دستوری می دادی گردنم را بزنند برایم آسانتر از این کارها بود آنگاه با قلبی کینه جو و دلی پر خشم آنجا را ترک کرده و برای قتل سریع پدر به توطئه ی می نشیند. و سر انجام در روز چهارم ماه شوال 247 ه. عده ای از افسران ترک به سرپرستی شخفی به نام «باغرترک» با شمشیرهای برهنه و برای به استراحتگاه متوکل حمله آوردند و آن را به قتل رساندند امام هادی (ع) از مرگ متوکل عباسی شادمان شد زیرا خداوند دعای او را اجابت کرده و کابوس وحشتزایی را که بر مسلمانان تسلطی طولانی یافته بود از سر آن ها باز می گرداند.