پاورپوینت خلاصه از بخش های آفتاب و سایه ها (pptx) 21 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 21 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
بنام خدا
«خلاصه از بخش های کتابآفتاب و سایه ها»
عرفان مسیحی:
در یک تعریف ساده، عرفان، شهود مستقیم و بی واسطه ی خداست. عرفان، یک حس معنوی، خلسه ی روحانی و یک رهیافت کاملاً عمیق و باطنی است. هیچ یک از تجارب عرفانی، خدا را آن گونه که هست، به ما نشان نمی دهند؛ زیرا ذات اقدس الهی، فوق همه ی تصورات بشری است.
معرفت ما به خدا، از سه منبع می تواند باشد؛ یکی، مراجعه به جهان طبیعت است. انسان، با عقل خود می تواند بر اساس آفریده های الهی و دیدن در عالم طبیعت، به ماوراء ماده دسترسی داشته باشد؛ و دیگر، از طریق تجربه ی بی واسطه و رؤیت مستقیم خداست، که به آن الهیات عرفانی گفته می شود و جریان عرفان مسیحی، یعنی عرفان خدا محور، و عرفان مسیح محور، با تمام ابعاد گوناگون خود، از دو منبع تغذیه می کند.
عرفان خدا محور، از طریق آگوستین قدیس به جهان مسیحیت راه یافت و عرفان مسیح محور، بر اساس تعالیم پولس شکل گرفت و محور مشترک، این پیوند عاشقانه با خداست.
اما در کامل ترین شکل آن، عمیق ترین پیوند انسان با خدا، به صورت عشق معنوی تجلی کرده است. سلوک عرفانی، در تمامی تأملات و اندیشه های عرفانی، مجموعاً سه مرحله داشتند، که عبارت اند از: تزکیه، اشراق، اتحاد.
تزکیه یا تصفیه، به معنای تهذیب نفس و کناره گیری از علایق دنیوی ست، که تا اندازه ای، به واسطه ی ندامت و تلاش خود سالک، حیات معنوی را آغاز می کند. اشراق، یعنی یقین همراه با آرامش سالک به خدا و ادراک ارزش های حقیقی زیستن در نور او، که پاداش اراده ی تسلیم شده است و بالاخره اتحاد، به معنای هماهنگی کامل و عاری از خودبینی واراده تازه تولد یافته با خداست، که نسبت عارف کامل به خیر ازلی را، همچون نسبت دست انسان به خود قرار می دهد.
عرفان مسیحی، با رساله ی پولس قدیس آغاز می شود. پولس قدیس، یکی از بزرگ ترین رسولان و مبلغان مسیحی است. وی هرگز در دوران حیات حضرت عیسی مسیح (ع)، با او ملاقاتی نداشته است. پس از عروج مسیح، از بی رحم ترین شکنجه گران مسیحیان بود. او به عنوان حاکم شرع، به سوی دمشق رفت. در میان راه، ناگهان نوری فرود آمد و حرکت و آواز مسیح را شنید که گفت: «ای شائول، چرا به من جفا کردی؟ من عیسی هستم. اکنون برخیز و به شهر برو. آن جا به تو خواهند گفت چه باید کرد.» و شائول نابینا شد.
بعد از مدتی، شفا پیدا کرد و به مسیحیت ایمان آورد و از بزرگ ترین مبلغان مسیحی شد.
او معتقد بود، عیسی مسیح مبلغ آیین عشق است. اگر تلاش های پولس نبود، مسیحیت هنوز فرقه ای از یهود به شمار می رفت. قدیمی ترین مجموعه ی عرفانی در عالم مسیحیت، به رساله های پولس باز می گردد. رساله های او، در زمانی تقریباً چهار ساله فراهم آمده اند. در عرفان های مختلف، عرفان قدیسه ترزا، ویژگی خاصی دارد؛ زیرا وجود مشابهت های زیادی میان قدیسه ترزا از یک سو، و پولس از سوی دیگر، به چشم می خورد.
عرفان در قرون اولیه ی مسیحی
الف) کاسین:
یکی از عارفان مسیحی، نمادی از فرهنگ معنوی مسیحیت است. کاسین در کتاب پر اهمیت خود، گفتگوها و تجربه های عرفانی ممتاز خود را بیان می کند. او در این یافته ها و مکاشفات، به اسرار حیات عرفانی و مراقبه های مربوط به حیات باطنی، اشاراتی دارد. این کتاب، سال های زیادی جزو برنامه ی معنوی راهبان مسیحی شد. او ارتباط با خدا را امری امکان پذیر می دانست و می گفت، از طریق تزکیه ی نفس، می توان به حالتی از پرستش خالصانه رسید و شهود خدا و محبت نسبت به او را به دست آورد.
ب) قدیس آگوستین:
در قرن چهارم، با قدیس آگوستین و کتاب اعترافات او مواجه می شویم. در این کتاب، گزارش های گسترده ای از الطاف الهی و خلسه ی آگوستین به چشم می خورد. روح پر رمز و راز او، از یک سو به خاطر مکاشفاتی که بر اثر مطالعه ی نامه های پولس به وجود آمد شکل گرفت.
و از سوی دیگر، تحت تأثیر برخی انسان های مؤمن مسیحی واقع شده بود. او غرور و تکبر را در خود کشت و معنویتی نو در او متولد شد.
آگوستین، بخشی از حیات معنوی خود را این گونه توصیف می کند:
«من دور افتاده بودم و سراسر زندگی ام را تاریکی فرا گرفته بود. با وجود این، در آن جا هم به دام عشق تو حال شاهد باش که اینک به سوی تو باز می گردم و در چشمه ی تو غرقم. نگذار کسی در مسیرم به توی تو مانع شود. ای خدای من، خودت را به من بنما و به سوی من رو کن. بنگر که به تو عشق می ورزم و اگر این عشق اندک است، توفیقم ده تا آن را قوت بخشم. می خواهم عشقم مقبول تو باشد و دیگر از تو دور نیستم، تا آن هنگام که زندگی ام در نهانگاه خشنودی تو فنا شود».
عرفان مسیحی در قرون وسطی:
هیلگارد:
نخستین زن عرفانی، که تأثیر حیرت آوری بر حیات عرفانی مسیحیت از خود بر جای گذاشت و هم چنین، از نظر او (هیلگارد)، خدا نور است.
هیلگارد، دو مرتبه ی ممتاز از ادراک معنوی دارد:
ادراک اول، دریافتی است که در حالت خلسه نسبت به نور حیات بخش خدا برای او رخ داده است و ادراک دوم، مکاشفات بزرگی که در خلال آن، تجربه ی خدا در سایه ی نور حیات بخش برای او رخ داده است. این زن، با شهود نور، به شهودی بی واسطه ی وجودهای متعالی و ماورای طبیعی دست یافت.