مقاله امام مهدى در قرآن ، سنت و تاریخ (docx) 19 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 19 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
امام مهدى(عج) در قرآن، سنت و تاريخ
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام على اشرف الأَنبياء المرسلين سيدنا و نبينا ابىالقاسم محمدصلى الله عليه وآله و على اهل بيته عليهم السلام الطيبين الطاهرين المعصومين و من اهتدى بهداه الى يوم الدين. مطالبى را كه تهيه كردهام به صورت فشرده، خيلى مختصر و فهرست وار عرض مىكنم. اگر فايدهاى در اين مطالب باشد، همان مختصر و فهرست كافى است.مطلع بحث«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ، إِنَّ فى هَذا لَبَلغاً لِّقَوْمٍ عَبِدينَ وَ مآ أَرْسَلْنَكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ.»(75)سوره انبيا مكى است؛ خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله آينده اسلام را تبيين كردهاند و حال آن كه هنوز اسلام نو پا بود.سخن ما به صورت فشرده درباره حضرت مهدى(عج) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاريخ.امام مهدى (عج) در قرآن كريماين مسئله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است:عنوان اوّليكى مسأله «وراثت ارض» است كه در آيه مذكور با دقايق و لطايفى مطرح شده است؛ مانند مسأله كتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند مىفرمايد: «....وَ كُنَّا نَحْنُ الْورِثِينَ.»(76) در حقيقت عاقبت جهان به دست افراد صالح مىافتد. در واقع اين اشاره به همان عقيدهاى است كه در بين مسلمانها رواج دارد مبنى بر اينكه در آخرالزمان و در پايان جهان و قبل از قيامت، حضرت ظهور مىكند. از اين كلام كه «عباد صالح وارث هستند»، در مىيابيم عابدين بايد خودشان را آماده، و اين برنامه را تهيه كنند. اين برنامه همان برنامه پيغمبر(ص) است: «وَ مَآ اَرْسَلْنكَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ.»(77) همان برنامه جهانى است. پيغمبر (ص) براى جهان رحمت بود؛ ولى اين مأموريت به دست مهدى(عج) و اصحاب صالحش انجام مىگيرد. در اين زمينه مرحوم طبرسى روايتى نقل كرده است. عن ابوجعفرعليه السلام: «هُمْ اصحابُ المهدى(عج)(78)».عنوان دوّمعنوان دوم، غلبه دين است بر همه اديان كه تاكنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمى حجت و برهان اسلام قوىتر است؛ اما بالاخره نه آن رحمة للعالمين محقق شده نه تسلط و غلبه آشكار و ملموس دين بر همه اديان. در اينجا، سه آيه به يك مضمون آمده است:«هُو الّذى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُو عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.»(79)عنوان سومعنوان سوم، «استخلاف» است. خدا وعده كرده است:آيه دوم «وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ، امَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ...»(80)اين آيه اشاره به يك حقيقتى است كه تا حالامحقق نشده است. اگر فرض مىكرديم هيچ روايتى نداشتيم و ما بوديم و اين آيات، جاى اين سخن بود كه استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده خدا است، بىترديد تحقق مىيابد. وقتى خدا وعده كرده است اين دين را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. كلمات استخلاف وارثين اشاره به مسأله حكومت هم دارد. استخلاف يعنى همين عباد صالح خدا خليفه بشوند براى خدا در روى زمين. هر دو آيه ارض دارد؛ يعنى كل زمين. البته كلمه «مهدى(عج)» با اين لفظ در قرآن نيامده، اما در روايات آمده است و بيشتر به امامت و رهبرى آن حضرت اشاره دارد. ما نمىدانيم نحوه حكومت آن حضرت چگونه است. شايد اينگونه باشد كه آن حضرت رهبر جهان به شمار آيد و كشورها و حكومتهاى صالح ديگر هم وجود داشته باشند. اينها باهم منافات ندارد؛ همه حكومتهاى ديگر صالح هستند و از آن حضرت دستور مىگيرند.امام مهدى (عج) در سنت و حديث :محور دوم، بررسى مسأله در سنت و حديث است. مرحوم طبرسى، در ذيل آيه «...كتبنا فى الزبور...(81)»، مىگويد: «و يدل على ذلك ما رواه الخاص و العام عن النبى (ص).(82)» پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلكَ اليوم حتّى يَبْعَثُ رجلاً من اهل بيتى يَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً كَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.»(83)بعد مىگويد روايات وارده از طريق فريقين در اين زمينه فراوان است و اين روايت را از سنن بيهقى نقل مىكنند. خاطرم مىآيد درحدود چهل و پنج سال قبل، شايد هم بيشتر، در خدمت مقام آيتاللَّه صدر (رض) بودم و صحبت از كتاب المهدى(عج) به ميان آمد. ايشان گفتند در مجلسى بحث شد كه آيا روايات راجع به حضرت از طريق اهل سنت هم آمده است يا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در اين باره كتاب «المهدى(عج)» رانوشتم. يك نسخه را هم به من هديه دادند كه در آن نوشتهام اين را مؤلف به من اهدا كرده است. ايشان روايات مرتبط با حضرت مهدى(عج) را از طُرُق اهل سنت جمعآورى كرده است. در اين زمينه خيلى هم كار انجام شده است. يكى از كارهايى كه انصافاً بايد از آن تقدير كرد، كتابى است به نام «منتخب الاثرفى الامام الثانى عشر» كه حضرت آيت اللَّه صافى نوشتهاند. بعد از آن هم دائرة المعارف راجع به حضرت مهدى(عج) نوشته شده است.ما در روايات، تواتر معنوى داريم. منتها در روايات شيعه و نيز رواياتى كه آيتاللَّه صدر نقل كردهاند، حتى مواردى مانند اينكه مهدى(عج) از فرزندان حسينعليه السلام و از فرزندان سجادعليه السلام است، نيز وجود دارد. اينها را هم يك مقدارى از «ينابيع الموده» و جاهاى ديگر نقل كردهاند. البته آيت اللّه العظمى آقاى صافى (دام عزّه) خيلى بيشتر از اينها تحت اين عناوين روايت ذكر كرده است. اين مطالب در روايات شيعه بيشتر است و روايات زيادى هم از اهل سنت در كتابهايى كه احتمالاً مؤلفش هم شيعه بوده مثل «ينابيع الموده» و موارد ديگر نقل شده است. همين طور كه آيت اللَّه عسكرى فرمودند، روايات ما روشنتر است. آنقدر كه قضيه در روايات ما روشن است، در روايات اهل سنت نيست؛ ولى در عين حال اگر همين دو كتاب را ملاحظه كنيد، در مىيابيد جزئيات، [براى مثال حضرت از نسل كيست]، در روايات اهل سنت نيز نقل شده است. اين نكته را مىخواستم عرض كنم كه ما همه جا «مهدى(عج)» داريم. البته اين هدايت همان هدايت واقعى است. منتها در دين يهود از او تعبير به مسيح كردهاند. همين الآن يهودىها منتظر حضرت مسيحعليه السلام هستند؛ چون حضرت موسىعليه السلام را قبول نكردند. يكى از يهودىها در يكى از روزنامهها گفته بود آن روز كه حضرت مسيحعليه السلام ظهور بكند چنين و چنان مىكنيم.(84) مسيح، يعنى مسح شده، يعنى متبرك. از لحاظ محتوا، خيلى با مهدى(عج) تناسب دارد. مهدى(عج) جنبه روح او را بيان مىكند، يعنى كسى كه خدا او را هدايت كرده است. مسيح جنبه جسم او را باز مىگويد؛ يعنى كسى كه متبرك شده است. آيه «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ....»(85) هم اشاره به اين دارد كه مسأله مذكور تنها يك مسأله اسلامى نيست. اين در كتب قبل هم آمده است. زبور را معمولاً گفتهاند، زبور داوود؛ ولى مرحوم طبرسى مىگويد: گفته شده مراد مطلق كتاب آسمانى است؛ كما اينكه «ذكر» را هم به قرآن تفسير مىكنند. ايشان مىگويد: به تورات هم ذكر گفتهاند. اگر مراد از ذكر در آيه، قرآن باشد، كلمه «بَعْد» معناى زمانى ندارد و مفهوم «علاوه» را مىرساند. يكى از علماى مشهد كه در تفسير تخصص داشت، اينطور معنا مىكرد: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتيم.» اين خيلى دور از آبادى نيست. در آيات ديگر هم نكاتى وجود دارد كه ما از آنها صرف نظر مىكنيم.محور سوّمامام مهدى (عج) در تاريخمحور سوم، بررسى مسأله در تاريخ است. در تاريخ، مسأله مهدويت در همان قرن اول اسلامى يك امر حتمى و مسلم بوده است. مورد اولطبرى در داستان مربوط به امام حسينعليه السلام - هنگامى كه از مكه به طرف كوفه مىرود - مىگويد: عبداللَّه بن عمروبن عاص پدرش را منع مىكرد كه با معاويه همكارى بكند، اما قبول نكرد. او جزء محدثين است. حتى مىگويند حديث پيغمبر (ص) را هم در رسالهاى به نام «الصادفه» نوشته است. در اين سفر، امام حسينعليه السلام با فرزدق شاعر برخورد و از او سوال كرد كه «ما وَرائُكَ»(86) و چيزهايى گفت. بعد به عبداللَّه بن عمرو بن عاص برخورد. عبداللَّه به فرزدق گفت: «هذا هو المهدى(عج).»(87) اشاره به حضرت امام حسينعليه السلام مىكند. و مىگويد، «هذا هو المهدى(عج)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدى(عج) است، چرا تو با او نمىروى؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بين آنها اختلاف بوده، لذا با هم فحش كارى كردند و رد شدند. عبداللَّه بن عمروعاص از جوانهاى صحابه است. مسأله مهدى(عج) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه كسى است وقتى مىبيند امام حسينعليه السلام در برابر حكومت ستمگر يزيد كه مظهر فساد و جهل و نادانى است قيام كرده به كوفه مىرود، مىگويد «هذا هوا المهدى(عج).» اين نخستين جايى است كه از لحاظ تاريخى من ديدهام.مورد دوممورد ديگر داستان مختار است كه ادعا مىكرد محمد بن حنفيه مهدى(عج) است؛ اگر چه محمد بن حنفيه قبول نداشت و انكار مىكرد. اگر حقيقتاً مسأله مهدى(عج) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا مىكند و هيچ كس هم نمىگويد: مهدى(عج) يعنى چه، خبرى نيست. يك عده قبول كردند، عدهاى هم قبول نكردند؛ ولى اصل موضوع را انكار نمىكردند و در اين كه آيا محمد حنفيه خود مهدى(عج) است يا نه بحث داشتند و يا اينكه اصلاً در برابر اين جريان سكوت كرده بودند. مورد سومسوم، مسأله قيام محمد بن عبداللَّه «نفس زكيّه» در مدينه است كه نوع مردم به او گرويدند. در كشور مغرب كه خيلى تمايلات اهل بيتى و تشيّع دارند، عالمى مىگفت: علت اينكه ما پيرو «امام مالك» شديم، اين است كه وقتى مردم به امام مالك گفتند آيا سراغ «نفس زكيه» برويم يا نرويم؟ گفت: برويد. گفتند ما با بنىاميه بيعت كردهايم، مالك گفت: چون اين بيعت مُكْرَه است، قبول نيست. آن عالم مغربى مىگفت: چون او از محمد نفس زكيه حمايت كرد، ما هم گفتيم اين با اهل بيتعليهم السلام خوب است، پس از او پيروى مىكنيم و تا امروز هم پيرو او هستيم. در همان موقع، در سال 145 كه زمان منصور بود، هم در مدينه و هم در بصره برادرش ابراهيم قيام كرد. در تاريخ دارد كه منصور خوابش نمىبرد؛ مىگفت: رختخواب براى من نيندازيد تا ببينيم بالاخره حق با ما است يا با اين دو برادر. بعد از كشتن آنها احساس آرامش كرد و راحت شد. مردم به اينها گرويدند. اگر مهدويت در اذهان نبود، چرا اينقدر به اينها گرويدند. بر چه اساسى مىگفتند محمد نفس زكيه، مهدى(عج) است. در مسند ابىداوود در بابى كه راجع به حضرت مهدى(عج) است، اينطور نقل مىكند:[...لو لم يبق من الدنيا إلاّ يومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلكَ اليوم حتّى يَبْعَثُ رجلاً من اهل بيتى يَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً كَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.(88)]من شك ندارم اين حديث با تأييد او درست شده، چون اسم او محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم كسانى كه با عنوان مهدى(عج) ظهور كردند، بسيار زيادند و شايد بيش از همه در آفريقا بود. خيلىها در كتب تاريخى شرح حال و قيام اينها را نوشتهاند كه هر كس قيام مىكرده است به عنوان مهدى(عج) به او نگاه مىكردند. عبيداللَّهبن مهدى نخستين خليفه فاطميين در «مهديه» (تونس فعلى)، به نام مهدى(عج) قيام كرد.در آفريقا هنوز هم كه هنوز است، از مهدى(عج) صحبت مىكنند. در سومالى مجلهاى است به نام «المنتظر».آخرين كسى هم كه قيام كرد و كارش گرفت «مهدى سودانى» بود كه بالاخره انگليسىها را از سودان بيرون كرد. اسم مهدى(عج) هنوز هم در ميان اينها هست. در منزل وزير امور خارجه سودان كه بوديم مىگفت: مهدى - عليه السلام - و درباره حضرت صحبت مىكرد. در هر حال، نام حضرت در ميان آنها زنده است. اينها مسلمان مالكى هستند. مقام مهدويت براى مهدى سودانى كه قيام كرده قائلند؛ به خصوص كه با استعمار انگلستان جنگيد تا اينكه انگليسىها به زحمت بر او غلبه كرده و او را كشتند. مهدى سودانى در نظر آنها مقدس است و در خارطوم (پايتخت سودان) گنبدش از همه جا ديده مىشود.اين مسأله از لحاظ تاريخى از قرن اول شروع شدهاست. مردم اصل آن را انكار نمىكردند و حتى اگر كسى چنين ادعايى مىكرد، به او عقيده پيدا مىكردند و او را مهدى(عج) مىخواندند.آقاى دكتر محمد علوى مالكى، فرزند سيد عباس علوى مالكى، در مكه قطب است. به اصطلاح، مريد دارد و صاحب يك تشكيلات عريض و طويل. يك بار به او گفتم: اگر از شما دعوت بكنيم به ايران بياييد، مىآييد، گفت: اگر بيايم، مىگويند رفته اصحاب مهدى(عج) را جمع كند. هر سال كه مىرويم صحبت از مهدى(عج) و انتظار مىكند. از اين قبيل مسائل زياد است و انسان از لحاظ تاريخى بايد يقين بكند. در اين زمينه پيامبرصلى الله عليه وآله رواياتى دارد و صحابه باور كردند و انتظار هم داشتهاند، منتها تطبيقش بر افراد به اشتباه صورت گرفته است.روايات مهدويّت در مورد روايات، روايات مهدى(عج) را صحاح سِتَّ همهشان ذكر كردهاند و بابى دارند، غير از بخارى. بخارى مىگويد مسيح كه نزول مىكند با امامشان بيعت مىكند. اسم نمىبرد. بالأخره اين مسأله آنجا هم هست؛ اما بقيه صحاح سِت بعضى شان باب دارند و بعضى در همان باب فضائل اهل بيتعليهم السلام مىگويند. منتها با همين اشتباه كارىها كه «...اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى...(89)».دو نكته پايانى بحث آنچه در پايان ميل داشتم بگويم، دو نكته است.نكته اول كشتار و خونريزى: ! يكى اينكه در بسيارى از روايات مسأله كشتار و خونريزى آمده و ذكر شده كه جوىهاى خون و آسياهاى خون راه مىافتد. اينها در يك دورانهايى نقل شده كه اصلاً روح حاكم بر دنيا همين چيزها بوده است. در آن دوران، به هر كس بيشتر خونريزى مىكرد نشان مىدادند كه شجاعتاش بيشتر است. عقيده من اين است كه در اينها بايد تحقيق بشود كه چه مقدار اصل و سنديت دارد. در حديثى كه مورد اتفاق فريقين است مىگويد:[...يَملاءُ الارضَ قِسطاً وَ عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلماً و جوراً.(90)]حضرت مهدى(عج) براى برقرارى عدل و قسط مىآيد. در بعضى از جاها كسانى هستند كه مقاومت بكنند و حضرت بايد با آنها بجنگد؛ اما نمىشود گفت، اصلاً شعار حضرت آدمكشى و خونريزى است. متأسفانه منبرىها و مداحها اين مسائل را خيلى دنبال مىكنند و در ذهن مردم هم همين چيزها است. بايد از حضرت به عنوان يك مرد عادل و طرفدار عدل ياد شود. بايد او را دادگستر جهان معرفى بكنيم. حضرت(عج) نه بهطور اعجاز بلكه بهطور طبيعى رهبرى جهان را به عهده مىگيرد. اين هم خودش يك نكته است كه آيا كارهاى حضرت همهاش معجزه و اعجاز است يا جريانى است كه طبع بشر به سمتى پيش مىرود كه بالاخره از همه شعارها، حكومتها و از همه فرماندهان مأيوس مىشود و با اضطرار طالب عدل مىگردد. بعد ندايى بلند مىشود كه با وسايل روز به گوش همه مىرسد. آن وقت مردم مطالعه مىكنند. مبلغين تبليغ كرده، فلسفه قيام و ظهورش را بيان مىكنند و در نتيجه مردم به آن حضرت مىگروند.نكته دوم: رهبرى جهاننكته ديگر، مسأله رهبرى در جهان است نه سلطنت و حكومت بر جهان. اين را هم بايد دربارهاش مطالعه كرد و مسأله خيلى مهمى است. بالاخره جهان به طرف يك قطبى شدن پيش مىرود اما نه قطبى كه فقط يك كشور و يا يك حكومت باشد. اين اصلاً عملى نيست و چيزى نيست كه روى آن تكيه كنيم با اختلاف ملتها و اقوام و مليتها و ...؛ ولى رهبرى مىشود واحد باشد. ما بايد بگوييم كه او رهبر واحد جهان است. بالأخره مردم دنيا مىبينند او سخن حق مىگويد. البته طبعاً او يك نوع وراثتى هم نسبت به زمين، به عنوان رهبر، حتماً خواهد داشت.نكته سوّم: شعارهاى مدعيان مهدويتنكته ديگر، اين است كه در روايات ويژه علائم ظهور مهدى(عج)، شعارهاى مهدىهاى ظهور كرده نيز ديده مىشود. هر كس كه ظهور مىكرد، روايت مىخواندند. درباره «محمد نفس زكيه» گفته شده كه «اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى»(91). در «سنن ابىداوود»، به همين صورت آمده است. «بن باز» روحانى وهابى سعودى گفته بود: روايات مهدى(عج) درست است؛ اما نه آن طورى كه شيعيان مىگويند بلكه بهگونه ديگرى است. نظر او به همين روايت «ابن داوود» است. در ارشاد مفيد ظاهراً در همان باب امام دوازدهم روايتى نقل مىكند كه پيغمبر(ص) فرمود: «مِنَّا السّفّاح و المنصور.»(92) من ترديد ندارم اين روايت از آنهايى است كه وقتى بنى عباس روى كار آمدند - براى اينكه خودشان را به عنوان منجى مورد نظر پيغمبر(ص) جا بزنند - گفتهاند. يا در حمايت آنها گفته شده. خليفه اول آنها سفاح بود، خليفه دوم منصور و خليفه سوم مهدى. منصور كه اسم پسرش را مهدى گذاشت، متوجه بوده چه مىخواهد بكند؛ يعنى آنها هم يك نوع حكومت مهدويت براى خودشان قائل بودند. از اين قبيل مطالب زياد پيدا مىشود. وقتى ما فهميديم منطقهاى در افغانستان به نام طالقان وجود دارد و غير از طالقان ما طالقانى آنجا است، من مطالعه كردم ديدم يحيى بن زيد در آنجا قيام كرده و طرفدارش بودهاند. كسانى كه از او حمايت مىكردند، طبعاً حديث هم به نفع او مىگفتند كه مثلاً از طالقان چند نفر خارج مىشوند. انجام اين قبيل تحقيقات مسائل را روشن مىكند. وقتى خدا در ذيل اين آيه مىگويد: «وَ مَآ اَرْسَلْنكَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ.»(93)؛ معنايش اين است كه همان رحمة للعالمينى كه ما به تو وعده كرديم و تو به اين عنوان آمدى، با همين عباد صالح تحقق پيدا مىكند. يك چنين مسألهاى در حقيقت نتيجه كل اديان و اسلام است. نتيجه كامل اسلام هم به دست آن حضرت ظاهر مىشود.معنويت و اميد يادم مىآيد در حدود 30 سال قبل در دانشگاه مشهد استادى آمده بود به نام «صلاح الصابى». شاعر و خطيبى زبر دست بود. گويا عبدالناصر او را تعقيب مىكرد و مىخواست بكشد. او به امام موسى صدر (حفظه الله تعالى) پناه برده بود. ايشان او را به دانشگاه مشهد آورد و گفت شما از اين استفاده بكنيد. چند سال آنجا بود. بعد هم آمد تهران درباره تشيع خيلى مطالعه كرد. اشعارى هم درباره حضرت زهراعليها السلام و امام حسينعليه السلام و ديگران گفت. شعرى را در كنگره شيخ توسى گفت كه در يادنامه شيخ آمده است. ايشان بعد از مطالعات زياد گفته بود: فرق بين تشيع و تسنن اين است كه تشيع رشته معنويت اسلام و رهبرى را قطع نكرده؛ هنوز هم ادامه دارد و هنوز اميد دارد. در حالىكه براى اهل سنت و عقيده عمومى اينگونه نيست كه هنوز انتظار داشته باشند. انتظار عمومى در اهل سنت نيست و در شيعه هست. او مىگفت: اين براى شيعه خيلى امتياز است كه خودشان را مرتبط با رسالت و با خدا مىبينند و انتظار چنين كسى را دارند آن هم نه فقط بيايد احكام را بگويد يا در ممالك اسلامى حكومت بكند؛ بلكه حكومت جهانى پديد آورد. اين يك اميد فوقالعادهاى است كه شيعيان دارند. اهل سنت اين را ندارند شما براى اين ارزش قائل شويد و قدر آن را بدانيد
موعودگرايى در اديان