مقاله امام مهدى در قرآن ، سنت و تاریخ

مقاله امام مهدى در قرآن ، سنت و تاریخ (docx) 19 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 19 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

امام مهدى(عج) در قرآن، سنت و تاريخ بسم ‏اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام على اشرف الأَنبياء المرسلين سيدنا و نبينا ابى‏القاسم محمدصلى الله عليه وآله و على اهل بيته‏ عليهم السلام الطيبين الطاهرين المعصومين و من اهتدى بهداه الى يوم الدين. مطالبى را كه تهيه كرده‏ام به صورت فشرده، خيلى مختصر و فهرست وار عرض مى‏كنم. اگر فايده‏اى در اين مطالب باشد، همان مختصر و فهرست كافى است. مطلع بحث «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ، إِنَّ فى‏ هَذا لَبَلغاً لِّقَوْمٍ عَبِدينَ وَ مآ أَرْسَلْنَكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ.»(75) سوره انبيا مكى است؛ خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله آينده اسلام را تبيين كرده‏اند و حال آن كه هنوز اسلام نو پا بود. سخن ما به صورت فشرده درباره حضرت مهدى(عج) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاريخ. امام مهدى (عج) در قرآن كريم اين مسئله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است: عنوان اوّل يكى مسأله «وراثت ارض» است كه در آيه مذكور با دقايق و لطايفى مطرح شده است؛ مانند مسأله كتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند مى‏فرمايد: «....وَ كُنَّا نَحْنُ الْورِثِينَ.»(76) در حقيقت عاقبت جهان به دست افراد صالح مى‏افتد. در واقع اين اشاره به همان عقيده‏اى است كه در بين مسلمان‏ها رواج دارد مبنى بر اين‏كه در آخرالزمان و در پايان جهان و قبل از قيامت، حضرت ظهور مى‏كند. از اين كلام كه «عباد صالح وارث هستند»، در مى‏يابيم عابدين بايد خودشان را آماده، و اين برنامه را تهيه كنند. اين برنامه همان برنامه پيغمبر(ص) است: «وَ مَآ اَرْسَلْنكَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ.»(77) همان برنامه جهانى است. پيغمبر (ص) براى جهان رحمت بود؛ ولى اين مأموريت به دست مهدى(عج) و اصحاب صالحش انجام مى‏گيرد. در اين زمينه مرحوم طبرسى روايتى نقل كرده است. عن ابوجعفرعليه السلام: «هُمْ اصحابُ المهدى(عج)(78)». عنوان دوّم عنوان دوم، غلبه دين است بر همه اديان كه تاكنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمى حجت و برهان اسلام قوى‏تر است؛ اما بالاخره نه آن رحمة للعالمين محقق شده نه تسلط و غلبه آشكار و ملموس دين بر همه اديان. در اين‏جا، سه آيه به يك مضمون آمده است: «هُو الّذى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ‏و عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.»(79) عنوان سوم عنوان سوم، «استخلاف» است. خدا وعده كرده است: آيه دوم «وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ، امَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى‏ لَهُمْ...»(80) اين آيه اشاره به يك حقيقتى است كه تا حالامحقق نشده است. اگر فرض مى‏كرديم هيچ روايتى نداشتيم و ما بوديم و اين آيات، جاى اين سخن بود كه استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده خدا است، بى‏ترديد تحقق مى‏يابد. وقتى خدا وعده كرده است اين دين را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. كلمات استخلاف وارثين اشاره به مسأله حكومت هم دارد. استخلاف يعنى همين عباد صالح خدا خليفه بشوند براى خدا در روى زمين. هر دو آيه ارض دارد؛ يعنى كل زمين. البته كلمه «مهدى(عج)» با اين لفظ در قرآن نيامده، اما در روايات آمده است و بيش‏تر به امامت و رهبرى آن حضرت اشاره دارد. ما نمى‏دانيم نحوه حكومت آن حضرت چگونه است. شايد اين‏گونه باشد كه آن حضرت رهبر جهان به شمار آيد و كشورها و حكومت‏هاى صالح ديگر هم وجود داشته باشند. اين‏ها باهم منافات ندارد؛ همه حكومت‏هاى ديگر صالح هستند و از آن حضرت دستور مى‏گيرند. امام مهدى (عج) در سنت و حديث : محور دوم، بررسى مسأله در سنت و حديث است. مرحوم طبرسى، در ذيل آيه «...كتبنا فى الزبور...(81)»، مى‏گويد: «و يدل على ذلك ما رواه الخاص و العام عن النبى (ص).(82)» پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «لو لم يبق من الدنيا إلاّ يومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلكَ اليوم حتّى يَبْعَثُ رجلاً من اهل بيتى يَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً كَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.»(83) بعد مى‏گويد روايات وارده از طريق فريقين در اين زمينه فراوان است و اين روايت را از سنن بيهقى نقل مى‏كنند. خاطرم مى‏آيد درحدود چهل و پنج سال قبل، شايد هم بيش‏تر، در خدمت مقام آيت‏اللَّه صدر (رض) بودم و صحبت از كتاب المهدى(عج) به ميان آمد. ايشان گفتند در مجلسى بحث شد كه آيا روايات راجع به حضرت از طريق اهل سنت هم آمده است يا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در اين باره كتاب «المهدى(عج)» رانوشتم. يك نسخه را هم به من هديه دادند كه در آن نوشته‏ام اين را مؤلف به من اهدا كرده است. ايشان روايات مرتبط با حضرت مهدى(عج) را از طُرُق اهل سنت جمع‏آورى كرده است. در اين زمينه خيلى هم كار انجام شده است. يكى از كارهايى كه انصافاً بايد از آن تقدير كرد، كتابى است به نام «منتخب الاثرفى الامام الثانى عشر» كه حضرت آيت اللَّه صافى نوشته‏اند. بعد از آن هم دائرة المعارف راجع به حضرت مهدى(عج) نوشته شده است. ما در روايات، تواتر معنوى داريم. منتها در روايات شيعه و نيز رواياتى كه آيت‏اللَّه صدر نقل كرده‏اند، حتى مواردى مانند اين‏كه مهدى(عج) از فرزندان حسين‏عليه السلام و از فرزندان سجادعليه السلام است، نيز وجود دارد. اين‏ها را هم يك مقدارى از «ينابيع الموده» و جاهاى ديگر نقل كرده‏اند. البته آيت اللّه العظمى آقاى صافى (دام عزّه) خيلى بيش‏تر از اين‏ها تحت اين عناوين روايت ذكر كرده است. اين مطالب در روايات شيعه بيش‏تر است و روايات زيادى هم از اهل سنت در كتاب‏هايى كه احتمالاً مؤلفش هم شيعه بوده مثل «ينابيع الموده» و موارد ديگر نقل شده است. همين طور كه آيت اللَّه عسكرى فرمودند، روايات ما روشن‏تر است. آن‏قدر كه قضيه در روايات ما روشن است، در روايات اهل سنت نيست؛ ولى در عين حال اگر همين دو كتاب را ملاحظه كنيد، در مى‏يابيد جزئيات، [براى مثال حضرت از نسل كيست‏]، در روايات اهل سنت نيز نقل شده است. اين نكته را مى‏خواستم عرض كنم كه ما همه جا «مهدى(عج)» داريم. البته اين هدايت همان هدايت واقعى است. منتها در دين يهود از او تعبير به مسيح كرده‏اند. همين الآن يهودى‏ها منتظر حضرت مسيح‏عليه السلام هستند؛ چون حضرت موسى‏عليه السلام را قبول نكردند. يكى از يهودى‏ها در يكى از روزنامه‏ها گفته بود آن روز كه حضرت مسيح‏عليه السلام ظهور بكند چنين و چنان مى‏كنيم.(84) مسيح، يعنى مسح شده، يعنى متبرك. از لحاظ محتوا، خيلى با مهدى(عج) تناسب دارد. مهدى(عج) جنبه روح او را بيان مى‏كند، يعنى كسى كه خدا او را هدايت كرده است. مسيح جنبه جسم او را باز مى‏گويد؛ يعنى كسى كه متبرك شده است. آيه «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ....»(85) هم اشاره به اين دارد كه مسأله مذكور تنها يك مسأله اسلامى نيست. اين در كتب قبل هم آمده است. زبور را معمولاً گفته‏اند، زبور داوود؛ ولى مرحوم طبرسى مى‏گويد: گفته شده مراد مطلق كتاب آسمانى است؛ كما اين‏كه «ذكر» را هم به قرآن تفسير مى‏كنند. ايشان مى‏گويد: به تورات هم ذكر گفته‏اند. اگر مراد از ذكر در آيه، قرآن باشد، كلمه «بَعْد» معناى زمانى ندارد و مفهوم «علاوه» را مى‏رساند. يكى از علماى مشهد كه در تفسير تخصص داشت، اين‏طور معنا مى‏كرد: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتيم.» اين خيلى دور از آبادى نيست. در آيات ديگر هم نكاتى وجود دارد كه ما از آن‏ها صرف نظر مى‏كنيم. محور سوّم امام مهدى (عج) در تاريخ محور سوم، بررسى مسأله در تاريخ است. در تاريخ، مسأله مهدويت در همان قرن اول اسلامى يك امر حتمى و مسلم بوده است. مورد اول طبرى در داستان مربوط به امام حسين‏عليه السلام - هنگامى كه از مكه به طرف كوفه مى‏رود - مى‏گويد: عبداللَّه بن عمروبن عاص پدرش را منع مى‏كرد كه با معاويه همكارى بكند، اما قبول نكرد. او جزء محدثين است. حتى مى‏گويند حديث پيغمبر (ص) را هم در رساله‏اى به نام «الصادفه» نوشته است. در اين سفر، امام حسين‏عليه السلام با فرزدق شاعر برخورد و از او سوال كرد كه «ما وَرائُكَ»(86) و چيزهايى گفت. بعد به عبداللَّه بن عمرو بن عاص برخورد. عبداللَّه به فرزدق گفت: «هذا هو المهدى(عج).»(87) اشاره به حضرت امام حسين‏عليه السلام مى‏كند. و مى‏گويد، «هذا هو المهدى(عج)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدى(عج) است، چرا تو با او نمى‏روى؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بين آن‏ها اختلاف بوده، لذا با هم فحش كارى كردند و رد شدند. عبداللَّه بن عمروعاص از جوان‏هاى صحابه است. مسأله مهدى(عج) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه كسى است وقتى مى‏بيند امام حسين‏عليه السلام در برابر حكومت ستمگر يزيد كه مظهر فساد و جهل و نادانى است قيام كرده به كوفه مى‏رود، مى‏گويد «هذا هوا المهدى(عج).» اين نخستين جايى است كه از لحاظ تاريخى من ديده‏ام. مورد دوم مورد ديگر داستان مختار است كه ادعا مى‏كرد محمد بن حنفيه مهدى(عج) است؛ اگر چه محمد بن حنفيه قبول نداشت و انكار مى‏كرد. اگر حقيقتاً مسأله مهدى(عج) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا مى‏كند و هيچ كس هم نمى‏گويد: مهدى(عج) يعنى چه، خبرى نيست. يك عده قبول كردند، عده‏اى هم قبول نكردند؛ ولى اصل موضوع را انكار نمى‏كردند و در اين كه آيا محمد حنفيه خود مهدى(عج) است يا نه بحث داشتند و  يا اين‏كه اصلاً در برابر اين جريان سكوت كرده بودند. مورد سوم سوم، مسأله قيام محمد بن عبداللَّه «نفس زكيّه» در مدينه است كه نوع مردم به او گرويدند. در كشور مغرب كه خيلى تمايلات اهل بيتى و تشيّع دارند، عالمى مى‏گفت: علت اين‏كه ما پيرو «امام مالك» شديم، اين است كه وقتى مردم به امام مالك گفتند آيا سراغ «نفس زكيه» برويم يا نرويم؟ گفت: برويد. گفتند ما با بنى‏اميه بيعت كرده‏ايم، مالك گفت: چون اين بيعت مُكْرَه است، قبول نيست. آن عالم مغربى مى‏گفت: چون او از محمد نفس زكيه حمايت كرد، ما هم گفتيم اين با اهل بيت‏عليهم السلام خوب است، پس از او پيروى مى‏كنيم و تا امروز هم پيرو او هستيم. در همان موقع، در سال 145 كه زمان منصور بود، هم در مدينه و هم در بصره برادرش ابراهيم قيام كرد. در تاريخ دارد كه منصور خوابش نمى‏برد؛ مى‏گفت: رختخواب براى من نيندازيد تا ببينيم بالاخره حق با ما است يا با اين دو برادر. بعد از كشتن آن‏ها احساس آرامش كرد و راحت شد. مردم به اين‏ها گرويدند. اگر مهدويت در اذهان نبود، چرا اين‏قدر به اين‏ها گرويدند. بر چه اساسى مى‏گفتند محمد نفس زكيه، مهدى(عج) است. در مسند ابى‏داوود در بابى كه راجع به حضرت مهدى(عج) است، اين‏طور نقل مى‏كند: [...لو لم يبق من الدنيا إلاّ يومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلكَ اليوم حتّى يَبْعَثُ رجلاً من اهل بيتى يَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً كَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.(88)] من شك ندارم اين حديث با تأييد او درست شده، چون اسم او محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم كسانى كه با عنوان مهدى(عج) ظهور كردند، بسيار زيادند و شايد بيش از همه در آفريقا بود. خيلى‏ها در كتب تاريخى شرح حال و قيام اين‏ها را نوشته‏اند كه هر كس قيام مى‏كرده است به عنوان مهدى(عج) به او نگاه مى‏كردند. عبيداللَّه‏بن مهدى نخستين خليفه فاطميين در «مهديه» (تونس فعلى)، به نام مهدى(عج) قيام كرد. در آفريقا هنوز هم كه هنوز است، از مهدى(عج) صحبت مى‏كنند. در سومالى مجله‏اى است به نام «المنتظر». آخرين كسى هم كه قيام كرد و كارش گرفت «مهدى سودانى» بود كه بالاخره انگليسى‏ها را از سودان بيرون كرد. اسم مهدى(عج) هنوز هم در ميان اين‏ها هست. در منزل وزير امور خارجه سودان كه بوديم مى‏گفت: مهدى - عليه السلام - و درباره حضرت صحبت مى‏كرد. در هر حال، نام حضرت در ميان آن‏ها زنده است. اين‏ها مسلمان مالكى هستند. مقام مهدويت براى مهدى سودانى كه قيام كرده قائلند؛ به خصوص كه با استعمار انگلستان جنگيد تا اين‏كه انگليسى‏ها به زحمت بر او غلبه كرده و او را كشتند. مهدى سودانى در نظر آن‏ها مقدس است و در خارطوم (پايتخت سودان) گنبدش از همه جا ديده مى‏شود. اين مسأله از لحاظ تاريخى از قرن اول شروع شده‏است. مردم اصل آن را انكار نمى‏كردند و حتى اگر كسى چنين ادعايى مى‏كرد، به او عقيده پيدا مى‏كردند و او را مهدى(عج) مى‏خواندند. آقاى دكتر محمد علوى مالكى، فرزند سيد عباس علوى مالكى، در مكه قطب است. به اصطلاح، مريد دارد و صاحب يك تشكيلات عريض و طويل. يك بار به او گفتم: اگر از شما دعوت بكنيم به ايران بياييد، مى‏آييد، گفت: اگر بيايم، مى‏گويند رفته اصحاب مهدى(عج) را جمع كند. هر سال كه مى‏رويم صحبت از مهدى(عج) و انتظار مى‏كند. از اين قبيل مسائل زياد است و انسان از لحاظ تاريخى بايد يقين بكند. در اين زمينه پيامبرصلى الله عليه وآله رواياتى دارد و صحابه باور كردند و انتظار هم داشته‏اند، منتها تطبيقش بر افراد به اشتباه صورت گرفته است. روايات مهدويّت در مورد روايات، روايات مهدى(عج) را صحاح سِتَّ همه‏شان ذكر كرده‏اند و بابى دارند، غير از بخارى. بخارى مى‏گويد مسيح كه نزول مى‏كند با امامشان بيعت مى‏كند. اسم نمى‏برد. بالأخره اين مسأله آن‏جا هم هست؛ اما بقيه صحاح سِت بعضى شان باب دارند و بعضى در همان باب فضائل اهل بيت‏عليهم السلام مى‏گويند. منتها با همين اشتباه كارى‏ها كه «...اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى...(89)». دو نكته پايانى بحث آنچه در پايان ميل داشتم بگويم، دو نكته است. نكته اول كشتار و خونريزى: ! يكى اين‏كه در بسيارى از روايات مسأله كشتار و خونريزى آمده و ذكر شده كه جوى‏هاى خون و آسياهاى خون راه مى‏افتد. اين‏ها در يك دوران‏هايى نقل شده كه اصلاً روح حاكم بر دنيا همين چيزها بوده است. در آن دوران، به هر كس بيش‏تر خونريزى مى‏كرد نشان مى‏دادند كه شجاعت‏اش بيش‏تر است. عقيده من اين است كه در اين‏ها بايد تحقيق بشود كه چه مقدار اصل و سنديت دارد. در حديثى كه مورد اتفاق فريقين است مى‏گويد: [...يَملاءُ الارضَ قِسطاً وَ عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلماً و جوراً.(90)] حضرت مهدى(عج) براى برقرارى عدل و قسط مى‏آيد. در بعضى از جاها كسانى هستند كه مقاومت بكنند و حضرت بايد با آن‏ها بجنگد؛ اما نمى‏شود گفت، اصلاً شعار حضرت آدم‏كشى و خونريزى است. متأسفانه منبرى‏ها و مداح‏ها اين مسائل را خيلى دنبال مى‏كنند و در ذهن مردم هم همين چيزها است. بايد از حضرت به عنوان يك مرد عادل و طرفدار عدل ياد شود. بايد او را دادگستر جهان معرفى بكنيم. حضرت(عج) نه به‏طور اعجاز بلكه به‏طور طبيعى رهبرى جهان را به عهده مى‏گيرد. اين هم خودش يك نكته است كه آيا كارهاى حضرت همه‏اش معجزه و اعجاز است يا جريانى است كه طبع بشر به سمتى پيش مى‏رود كه بالاخره از همه شعارها، حكومت‏ها و از همه فرماندهان مأيوس مى‏شود و با اضطرار طالب عدل مى‏گردد. بعد ندايى بلند مى‏شود كه با وسايل روز به گوش همه مى‏رسد. آن وقت مردم مطالعه مى‏كنند. مبلغين تبليغ كرده، فلسفه قيام و ظهورش را بيان مى‏كنند و در نتيجه مردم به آن حضرت مى‏گروند. نكته دوم: رهبرى جهان نكته ديگر، مسأله رهبرى در جهان است نه سلطنت و حكومت بر جهان. اين را هم بايد درباره‏اش مطالعه كرد و مسأله خيلى مهمى است. بالاخره جهان به طرف يك قطبى شدن پيش مى‏رود اما نه قطبى كه فقط يك كشور و يا يك حكومت باشد. اين اصلاً عملى نيست و چيزى نيست كه روى آن تكيه كنيم با اختلاف ملت‏ها و اقوام و مليت‏ها و ...؛ ولى رهبرى مى‏شود واحد باشد. ما بايد بگوييم كه او رهبر واحد جهان است. بالأخره مردم دنيا مى‏بينند او سخن حق مى‏گويد. البته طبعاً او يك نوع وراثتى هم نسبت به زمين، به عنوان رهبر، حتماً خواهد داشت. نكته سوّم: شعارهاى مدعيان مهدويت نكته ديگر، اين است كه در روايات ويژه علائم ظهور مهدى(عج)، شعارهاى مهدى‏هاى ظهور كرده نيز ديده مى‏شود. هر كس كه ظهور مى‏كرد، روايت مى‏خواندند. درباره «محمد نفس زكيه» گفته شده كه «اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى»(91). در «سنن ابى‏داوود»، به همين صورت آمده است. «بن باز» روحانى وهابى سعودى گفته بود: روايات مهدى(عج) درست است؛ اما نه آن طورى كه شيعيان مى‏گويند بلكه به‏گونه ديگرى است. نظر او به همين روايت «ابن داوود» است. در ارشاد مفيد ظاهراً در همان باب امام دوازدهم روايتى نقل مى‏كند كه پيغمبر(ص) فرمود: «مِنَّا السّفّاح و المنصور.»(92) من ترديد ندارم اين روايت از آن‏هايى است كه وقتى بنى عباس روى كار آمدند - براى اين‏كه خودشان را به عنوان منجى مورد نظر پيغمبر(ص) جا بزنند - گفته‏اند. يا در حمايت آن‏ها گفته شده. خليفه اول آن‏ها سفاح بود، خليفه دوم منصور و خليفه سوم مهدى. منصور كه اسم پسرش را مهدى گذاشت، متوجه بوده چه مى‏خواهد بكند؛ يعنى آن‏ها هم يك نوع حكومت مهدويت براى خودشان قائل بودند. از اين قبيل مطالب زياد پيدا مى‏شود. وقتى ما فهميديم منطقه‏اى در افغانستان به نام طالقان وجود دارد و غير از طالقان ما طالقانى آن‏جا است، من مطالعه كردم ديدم يحيى بن زيد در آن‏جا قيام كرده و طرفدارش بوده‏اند. كسانى كه از او حمايت مى‏كردند، طبعاً حديث هم به نفع او مى‏گفتند كه مثلاً از طالقان چند نفر خارج مى‏شوند. انجام اين قبيل تحقيقات مسائل را روشن مى‏كند. وقتى خدا در ذيل اين آيه مى‏گويد: «وَ مَآ اَرْسَلْنكَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ.»(93)؛ معنايش اين است كه همان رحمة للعالمينى كه ما به تو وعده كرديم و تو به اين عنوان آمدى، با همين عباد صالح تحقق پيدا مى‏كند. يك چنين مسأله‏اى در حقيقت نتيجه كل اديان و اسلام است. نتيجه كامل اسلام هم به دست آن حضرت ظاهر مى‏شود. معنويت و اميد يادم مى‏آيد در حدود 30 سال قبل در دانشگاه مشهد استادى آمده بود به نام «صلاح الصابى». شاعر و خطيبى زبر دست بود. گويا عبدالناصر او را تعقيب مى‏كرد و مى‏خواست بكشد. او به امام موسى صدر (حفظه الله تعالى) پناه برده بود. ايشان او را به دانشگاه مشهد آورد و گفت شما از اين استفاده بكنيد. چند سال آن‏جا بود. بعد هم آمد تهران درباره تشيع خيلى مطالعه كرد. اشعارى هم درباره حضرت زهراعليها السلام و امام حسين‏عليه السلام و ديگران گفت. شعرى را در كنگره شيخ توسى گفت كه در يادنامه شيخ آمده است. ايشان بعد از مطالعات زياد گفته بود: فرق بين تشيع و تسنن اين است كه تشيع رشته معنويت اسلام و رهبرى را قطع نكرده؛ هنوز هم ادامه دارد و هنوز اميد دارد. در حالى‏كه براى اهل سنت و عقيده عمومى اين‏گونه نيست كه هنوز انتظار داشته باشند. انتظار عمومى در اهل سنت نيست و در شيعه هست. او مى‏گفت: اين براى شيعه خيلى امتياز است كه خودشان را مرتبط با رسالت و با خدا مى‏بينند و انتظار چنين كسى را دارند آن هم نه فقط بيايد احكام را بگويد يا در ممالك اسلامى حكومت بكند؛ بلكه حكومت جهانى پديد آورد. اين يك اميد فوق‏العاده‏اى است كه شيعيان دارند. اهل سنت اين را ندارند شما براى اين ارزش قائل شويد و قدر آن را بدانيد موعودگرايى در اديان

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروش انواع فایلهای دانشجویی دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید