پاورپوینت فصل نهم نفوذ اجتماعی تغییر دادن رفتار دیگران (pptx) 24 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 24 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
بنام خدا
نفوذ اجتماعی: تغییر دادن رفتار دیگران
فصل نهم
نفوذ اجتماعی
تلاش از سوی یک یا بیش از یک فرد برای تغییر دادن نگرش ها، باورها، ادارک ها و رفتارهای فرد یا افراد دیگر
همرنگی؛ نفوذ اجتماعی در عمل
هنجارهای اجتماعی: قواعد ضمنی و اشکاری که مشخص می کنند در موقعیتهای گوناگون چگونه باید رفتار کرد
هنجارهای شکار: هنجارهایی که به تفصیل و آشکارا ابراز شده اند( علای راهنمایی، قانون اساسی)
هنجارهای ناآشکار: نوشته ناشده هستند و به شیوه ای کامل غیررسمی به وجود آمده اند
مطالعه اش درباره همرنگی
32% پاسخها با میانگین 3/84 نشان دهنده همنوایی بود
عوامل موثر بر همنوایی در مطالعه اش
1- آشکار سازی: رفتار فرد در یک موقعیت تا چه اندازه در معرض دید دیگران قرار دارد(مطالعه آلبرخت و همکاران در این زمینه)
گوردون معتقد است عوامل زیر در تحت تاثیر قرار دادن همنوایی مهم اند:
1- میزان همانندسازی با گروه
2- تصور فرد از نگرش گروه نسبت به ناهمنوایی
3- تصوری که فرد از ارتباط خود با گروه دارد
4- ویژگی های شخصیتی( تاریخچه موفقیت، اضطراب بالا، نیاز به تایید اجتماعی)
عواملی که بر همرنگی اثر دارند
هنجارهای اجتماعی توصیفی: صرفا چیزی را که مردم در یک موقعیت انجام می دهند را توصیف می کنند و آگاهی می هند چه رفتاری در آن موقعیت سازگارانه تلقی می شود.
هنجارهای اجتماعی دستوری: رفتارهایی که باید انجام شوند را مشخص می کنند؛ اینکه رفتارهای مورد تایید یا عدم تایید در یک موقعیت کدامند
هنجارهای موقعیتی، خودکار بودن رفتار هنجاری
ما در بسیاری از موقعیتها، هنجارهایی نانوشته را رعایت میکنیم، بدون اینکه حتی آگاهی نسبت به این رفتارها داشته باشیم.
مطالعه آرتز و همکاران(2003)
چرا همرنگی می کنیم؟
1- نفوذ اجتماعی هنجاری: چون می خواهیم بوسیله همرنگی مورد علاقه دیگران باشیم و تایید آنها را بدست بیاوریم.
2- تمایل به آگاهی داشتن: برای بسیاری از موارد ذهنی، ملاک و معیاری برای اندازه گیری و قضاوت وجود ندارد و لذا افراد دیگر، منبع قضاوت و اعمال آنها راهنمای ما هستند.
در جاهایی که نمی دانیم چه چیز درست و چه چیز نادرست است، نیرومندی اثر نفوذ اجتماعی بسیار بالا است
( مطالعه آپانویچ و همکاران، 2002)