دانلود ادبیات نظری تحقیق روابط عاشقانه قبل از ازدواج، دوستی دختر و پسر قبل از ازدواج (docx) 32 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 32 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
نظریههای روانشناختی روابط عاشقانه
بسیاری از مدلهای نظری معروف به بررسی رابطههای عاشقانه و دوستانه میپردازند که به چند مورد از مهمترین آنها اشاره میکنیم، اینکه چه عواملی موجب بروز رفتارهای عاشقانه میشوند؟ و چگونه این روابط تقویت میشوند.
- نظریه جذب و کشش
نظریه جذب و کشش به عنوان یکی از موضوعهای مطرح در روانشناسی اجتماعی برای توضیح رابطههای عاشقانه و دوستانه تلاش میکند. مطابق با این نظریه، انسان به عنوان کنشگر اجتماعی همیشه کنشهای عقلانی معطوف به هدف مشخصی ندارد. رابطههای عاشقانه، خودجوش، رازگونه و شگفتانگیز بین افراد تنها هنگامی روی میدهد که تحتتأثیر کنشمتقابل عاطفی واقع شود. همجواری، ارتباط و دوستداری، همانندی و جاذبه جسمی از عاملهای کارآمد بر جذب و کشش میباشد. اصل همجواری بر این واقعیت تأکید میکند که در عمل، رابطههای دوستانه و عاشقانه و مجذوب شدن افراد به یکدیگر به شدت تحت تأثیر فاصله مکانی میباشد. به عنوان نمونه در گزینش همسر که بیشترین حد روابط عاشقانه و مجذوب شدن را به همراه دارد، فاصله مکانی نقش کارآمدی دارد. اغلب ازدواج بین مردان و زنانی روی میدهد که در همجواری یکدیگر مانند محل تحصیل یا محل کار بودهاند. فرضیه ارتباط و دوستیاری بر این موضوع تأکید میکند که در شرایطی ویژه، هرچه افراد گروههای گوناگون قومی، نژادی و غیره بیشتر در ارتباط با هم باشند، بیشتر به نگرش های بهینه نسبت به یکدیگر دست مییابند و بیشتر به یکدیگر همدلی پیدا کرده و جذب و کشش بین آنها بیشتر خواهد شد. همچنین روانشناسان اجتماعی فرضیه همانندی را مطرح کردهاند و بر این باورند که مردم کسانی را ترجیح داده و مجذوب آنها میشوند که در شیوههای زندگی با ایشان اشتراک داشته باشند. سرانجام روانشناسی اجتماعی در آزمونهای گوناگون به این نتیجه رسیدهاند که جاذبه جسمی نقش کارآمدی در جذب و کشش افراد به یکدیگر ایفاء میکند(احمدی،1387: 123-115).
- نظریه دلبستگی
نظریه دلبستگی در سال 1969 توسط بالبی گسترش یافت. بر اساس این نظریه همة افراد با مجموعهای از سیستمهای کنترل رفتاری به دنیا میآیند که این سیستمهای رفتاری باعث میشود که نوزادان و بچهها رفتارهایی را از خود بروز دهند که در نهایت بقای آنان را به ویژه در دوران نوازدی و کودکی تضمین میکنند. بالبی بر این اعتقاد بود که نگهدارندگان اولیه کودک حکم "تکیه گاه امن" را دارند که بچهها میتوانند در مواقع بیماری، خستگی و زمانی که احساس خطر میکنند به آنها پناه ببرند(بوت و همکاران،2009: 560). دلبستگی عبارت است از ارتباط روانی پایدار بین دو انسان. بالبی عقیده داشت که پیوندهای اولیه که بین کودک و پرستارش شکل میگیرد تأثیر فوق العادهای در طول زندگی فرد دارد. دلبستگی در رابطه والد-کودک به رابطه عاشقانه در بزرگسالی انتقال مییابد و میتواند بر شناخت، هیجان و رفتار در زندگی فرد تأثیر بگذارد. مطابق با نظریه بالبی در حالی که بچهها بزرگ میشوند، تجارب دلبستگی با والدینشان به صورت الگوهای عمل کننده درونی در آنها درونی میشود. از نظر بالبی الگوهای عملکنندةدرونی به صورت کاملاً واقعی نمایانگر تجارب دلبستگی بچهها هستند. الگوهای عملکنندة درونی بیانگر حوادث گذشته نیستند بلکه به تجارب ذهنی افراد اشاره دارند که بدون شک میتوانند بر نحوه رفتار او تأثیرگذار باشند. از اینرو الگوی درونیشدن دلبستگی در فرد میتواند بر تجارب بزرگسالی تأثیرگذار بوده و نحوه عملکرد رفتار وی را تعیین کند. بر همین اساس بالبی معتقد است افرادی که در کودکی از والدینشان عشق و گرمی دریافت کردهاند به هنگام بزرگسالی در ارتباط با دیگران از خود سازگاری بیشتری نشان میدهند اما کودکانی که در دلبستگی اولیه با والدینشان دچار مشکل بودهاند در بزرگسالی در ارتباطاتشان با دیگران ناسازگار خواهند بود(ارسلان و اری،2010: 745-744).
مطالعات زیادی تأثیر سبکهای دلبستگی ایجاد شده در کودکی را بر رشد بزرگسالی مورد توجه قرار دادهاند. نتایج تحقیقات انجام شده علاوه بر آنکه نقش الگوهای دلبستگی را بر رشد و ساختار شخصیت بزرگسالی مشخص ساخته است، به طور اخص بیانگر این نکته است که کودکانی که از الگوهای دلبستگی ناایمن برخوردار هستند، در بزرگسالی نیز در روابط عاشقانه، روابط دوستانه و حتی رفتارهای سازگارانه جمعی مشکلاتی را متحمل میشوند(عارف نظری و مظاهری،1384: 395).
- نظریه شناخت اجتماعی
نظریه یادگیری اجتماعی یکی از نظریاتی است که توسط آلبرت بندورا (1977)ارائه شده و به عقیده بسیاری، یکی از تأثیرگذارترین نظریههای یادگیری و رشد محسوب میشود. بندورا اخیراً در سال 1986این تئوری را تحت تئوری شناخت اجتماعی مجدداً نامگذاری نمود تا از سایر تئوریهای یادگیری اجتماعی متمایز شود. نظریه شناخت اجتماعی نظریهای برای تبیین رفتارهای انسانی است که هم به خصائل درونی و هم به رخدادهای محیطی توجه دارد. نظریه شناخت اجتماعی عناصر میکانیکی و ارگانیکی رفتار را درنظر میگیرد، اما یک نظریه کاملاً موقعیتی است. زیرا رفتار شخص را در ارتباط با محیط توضیح میدهد. مطابق این تئوری ،عوامل شخصی، رفتاری و موقعیتی به طرز پیوسته جهت تعیین آنچه ما فکر میکنیم، و آنچه ما انجام میدهیم، در تعامل میباشند. نظریه باندورا همچنین بر فرایندهای خود ارزیابی افراد تأکید میکند. اهداف شخصی و خود ارزیابیها میتواند تأثیر قابل توجهی بر روی آنچه افراد انجام میدهند، داشته باشد(گودین،1990: 108).
این نظریه بر اجتماعی کردن افراد تأکید دارد: این که افراد چگونه به وسیلة تجربیات، روابط خانوادگی و گروه همسالان تحت تأثیر قرار میگیرند. مطابق این نظریه رفتار انسان با عوامل شناختی یا شخصی، تأثیرات محیطی و رفتار در تعامل است(بندورا،2001: 29).
از دید نظریهپردازان یادگیری اجتماعی ((شرطی شدن کلاسیک و عامل)) تنها قسمتی از رفتار و تکامل انسان را در بر میگیرد. رفتارهای دیگری هم وجود دارد که از راه تقویت و شکلگیری یاد گرفته نمیشوند، بلکه انسانها آنها را از راه مشاهده یاد میگیرند. لذا مفهوم ((تقلید)) در اکثر نظریههای یادگیری اجتماعی نقش مهمی بازی میکند. مطالعات اجتماعی نشان میدهد که رفتار کودکان به رفتار والدین و سایر الگوهای آنها (گروه همسالان) شبیه است. باندورا معتقد است که تنها تجربه مستقیم آموزگار انسان نیست. انسان از همان ابتدا از مشاهده رفتار دیگران و پیامد رفتار آنان درسها فرا میگیرد و چیزها میآموزد.
به نظر بندورا صرف قرار گرفتن در معرض رفتار ((الگو)) بی آنکه پاداش یا تنبیهی در کار باشد برای یادگیری رفتار کافی است. همچنین وی معتقد است یادگیری مشاهدهای منحصر به تقلید رفتار الگو نیست. تلوزیون، کتاب، مجله، دستورالعمل و مانند اینها هم ((الگوی نمادین)) ارائه میکنند.
عوامل چندی بر تقلید مؤثرند که از جمله قدرت و منزلت الگو است. هرچقدر قدرت و منزلت الگوی تقلید بیشتر باشد اثر آن بر رفتار تقلیدی افراد بیشتر است. تحقیقات باندورا و هوستون نشان میدهد که داشتن رابطه صمیمی با الگو همراه با تقلید بیشتری است و اگر روابط سرد و خنثی باشد، تقلید کمتری صورت میگیرد. همچنین اگر فرد در گذشته به خاطر تقلید تقویت شده باشد، آمادگی بیشتری برای تقلید خواهد داشت. سابقه محرومیت از پاداش و ضعف در اعتماد به نفس یا اتکاء بر احتمال تقلید میافزاید و بالاخره تحریک یا آمادگی عاطفی، رفتار تقلیدی را تشدید میکند.
از نظر وی باید یادگیری و عمل را از هم تفکیک کرد. وی معتقد است گرچه انسان خیلی چیزها میآموزند ولی غالباً به کارهایی مبادرت میورزد که برایش مقبول یا سودمند باشند که این خود مبین وجود و اهمیت کنترل درونی است(ثنایی،1368: 17 ).
- نظریههای انحرافات اجتماعی
زندگی اجتماعی انسان تحت حاکمیت قواعد یا هنجارهاى اجتماعی است.اگر ما از قواعدی که بعضی انواع رفتار را در زمینههای معینی به عنوان رفتارهای مناسب و رفتارهای دیگری را به عنوان رفتارهای نامناسب تعریف میکنند، پیروی نمیکردیم فعالیتهایمان دستخوش هرج و مرج میگردید. کج رفتاري شامل انواع بسياري از رفتارهاي نابهنجار است که اشکالي از آن در هر جامعهاي روي ميدهد. گفته شده که رفتار نرمال يا بهنجار، هر نوع رفتاري است که از هنجارها يا مقررات گروهي که رفتار مزبور در آن روي ميدهد تبعيت کند، در مقابل، کج رفتاري هر نوع رفتاري است که با هنجارها يا مقررات گروه، همنوايي نداشته باشد. ناهنجاريهاي اجتماعي از جمله عواملي است كه بتدريج نظم اجتماعي را مختل ميسازد(صدیق سروستانی،1386: 15-14). دوستی و روابط دختر و پسر پیش از ازدواج در جامعه ما نوعی نابهنجاری تلقی میشود که بسیاری از افراد جامعه آن را نهی میکنند. در اینجا به ذکر دو نظریه در باب انحرافات اجتماعی میپردازیم:
- نظریه فشار فرهنگی و آنومی مرتون
رابرت کی مرتون به مسئله ساخت هنجاری جامعه و تأکید بر آرزوها و امیالی که ارزشهای جامعه آنها را مورد توجه قرار میدهند، تأکید داشت و نظریه فشار خود را در این راستا ارائه نمود. مرتون، نخستین هدف خود را کشف این نکته میدانست که ((برخی از ساختارهای اجتماعی، چگونه فشار معینی را به بعضی از افراد جامعه وارد میآورند که این افراد به جای همنوایی، ناهمنوا میشوند. او ریشه ناهمنوایی اجتماعی را در شکاف میان دو عنصر اساسی در ساختار فرهنگی میداند. مرتون در این راستا به تمایز بین ((اهداف فرهنگی)) و ((راههای مشروع رسیدن به این اهداف)) توجه کرده بود. او بیش از هر چیز، بههم خوردن رابطه بین اهداف از یک طرف و وسایل مشروع دستیابی به این اهداف را از طرف دیگر مورد توجه قرار میدهد که عدم تناسب آنها سبب ایجاد آنومی میشود. از نظر مرتون عدم تطابق بین اهداف و ابزار، زمانی ظاهر میشود که در جامعه تأکید ناموزون بر یکی از آنها پدید آید. به طور مثال آنومی زمانی پدید میآید که در جامعه بر ازدواج و تشکیل خانواده بیشتر از اشتغال و سایر مقدمات شکلدهی ازدواج تأکید شود. مقدمه پیدایش آنومی، احساس محرومیت است. احساس محرومیت، اختلافی است منفی میان واقعیت و انتظارات مشروع. به عبارت دیگر، احساس محرومیت نسبی به صورت احساس کنشگران بر وجود اختلاف میان ((انتظارات ارزشی)) خود و ((تواناییهای ارزشی)) محیط مشخص میشود(آزادارمکی، شریفی ساعی،1390: 452-451).
بنابراین واکنشهایی از سوی افراد جامعه که ناشی از فشار بین اهداف فرهنگی و راهها و وسایل دستیابی به آن اهداف است، انجام میشود، که عبارتند از:
1-همنوایی: حالتی که جامعه متعادل است و افراد اهداف فرهنگی و راهها و ابزارهای نهادی شده و قابل قبول برای نیل به آن اهداف را پذیرفته و در آن جهت تلاش میکنند. به عقیده مرتون بعضی از جوامع تعادلی میان اهداف فرهنگی و ابزارهای نهادی شده به منظور دستیابی به یک ثبات نسبی در جامعه فراهم کردهاند.
2-نوآوری: وضعیتی است که در آن افراد اهداف فرهنگی را پذیرفتهاند، اما برای نیل به آن اهداف، وسایل و راههای مشروع را نپذیرفتهاند.
3-تشریفات پرستی: به این معنی که افراد ابزارها و وسایل مورد تأیید جامعه را پذیرفتهاند، اما اهداف فرهنگی در سطح وسیع را انکار میکنند.
4-عقب نشینی: حالتی که در آن افراد نه اهداف فرهنگی و نه راهها و ابزارهای مشروع نیل به آن اهداف را میپذیرند.
طغیان: وضعیتی که افراد هم اهداف فرهنگی و هم راهها و ابزارهای نیل به آن اهداف را انکار نموده، اما در جهت ایجاد شرایطی بهتر و اهدافی جدید به منظور تعدیل ساختهای اجتماعی تلاش میکنند.
تفسیر مرتن از بیهنجاری نظریهای دو عاملی است که هم بر انگیزندههای فردی و هم بر ساختار اجتماعی تأکید نموده است(احمدی،1384: 53-50).
- نظریه بی هنجاری دورکیم
دورکیم معتقد است جوامع نوین در معرض نابسامانی قرار دارند، زیرا گوناگونی فرهنگی آنان باعث درهم ریختگی هنجارها و ارزشها میگردد و مردم بدون خطوط راهنمایی اخلاقی روشن، رها میشوند. افرادی که در شرایط نابسامانی اجتماعی قرار دارند، فاقد قواعدی برای رفتار هستند، زیرا آنان از انضباط اجتماعی درباره اعمال و خواستههای شخصی خود درک اندکی دارند(حیدری و پارسامهر،212: 1391).
از نظر دورکیم سستی هنجارهای اجتماعی پیشین و بی اعتبار شدن سنتها و پیوندهای گروهی معمول به واسطه پیشرفت و توسعه اجتماعی، علت اصلی شرایط بیهنجاری و آنومیک است. (معیدفر،1379: 220). با این حال وی معتقد است که هیچ جامعهای به وضعیت بیهنجاری کامل نمیرسد، اما در برخی شرایط میزان بیهنجاری در روابط اجتماعی و بخشهای خاصی از جامعه اوج میگیرد. به زعم او، زمانی که قواعد اجتماعی در جوامع پیچیدهای که با کاهش همبستگی و وفاق روبه روست، کمتر التزامآور میشود و مردم احساس میکنند که از فشار هنجارهای اجتماعی کاسته شده است، آنگاه انحرافاتی همچون جرم و قانونگریزی اجتنابناپذیر میشوند. دورکیم این وضعیت جامعه را آنومی یا بیهنجاری میخواند(یعقوبی، 1381: 40). آنومی حالت مبهمی است بین فرد و جامعه که در آن هنجارها یا از بین رفتهاند، یا ضعیفاند و یا با هم در تضادند. وقتی حالت بیهنجاری به سطح بالایی برسد، ممکن است جامعه با خطر متلاشی شدن مواجه گردد چون اعضاء جامعه، دیگر ارزشها و اهداف مشترک را قبول ندارند. فرد در حالت بیهنجاری رهنمود رفتاری ندارد، زیرا در این وضعیت کمترین احساسی از تأثیر نظم اجتماعی بر خواهشهای شخصی و اعمال خویش ندارد(صدیق سروستانی،1386: 96).
- نظریههای جامعهشناختی روابط عاشقانه
نظریه جامعه شناختی محصول خودآگاهی و جزء ضروری تفکر است که با آشکار ساختن مسائل نامرئی و غیرآگاهانه، درک روشن مسائل اجتماعی را ممکن میسازد. از همین رو است که جرج ریتزر در تعریف نظریه جامعه شناختی مینویسد: نظریه جامعه شناسی، نظام گسترهای از افکار است که با مهمترین قضایای مربوط به زندگی اجتماعی سرو کار دارد(توسلی، 1379: 25).
- نظریه کنش اجتماعی پارسونز
موقعیت یا وضعیت فرد را پارسونز به اشیاء اجتماعی، اشیاء فیزیکی و اشیاء فرهنگی تقسیم کرده که همگی آنها بر کنشگر احاطه دارند و کنش متقابل فرد با آنها انجام پذیر است. این نظام کنش از دیدگاه پارسونز، برآیند چهار نظام شخصیت، فرهنگ، نظام اجتماعی و ارگانیسم زیستی است.
این نظامها استقلال نسبی دارند و هدفشان کسب تعادل در زندگی کنشگر است. قابل ذکر است که کنشگر مورد نظر پارسونز، شامل هر هستی فردی یا جمعی، فرد، گروه، سازمان، منطقه، جامعه و تمدن میشود. بدین ترتیب محیط احاطه کنندة کنشگر شامل دیگر کنشگران، گروهها و دیگر فرهنگها میشود که ارتباط بین آنها به دوگونه مستقیم و غیرمستقیم (خصوصاً با استفاده از وسایل ارتباطی مدرن) برقرار شدنی است. نمادها که از طریق آنها کنشگر ارتباط خود را با توجه به وضعیتی که در آن قرار گرفته (وضعیت سنی، جنسی، اقتصادی، شغلی و...) معنا کرده و معنای هر کدام را به صورت مجزا تعبیر و تفسیر میکند؛ قواعد، هنجارها و ارزش ها که در واقع کارکرد قطب نما و جهتیابی را برای کنشگر دارد هادی کنشگر در روابطش با اشیاء مختلف اطراف او و محیط احاطه کنندهاش هستند. هرچند کنشگر با محیط اطرافش احاطه شده، تأکید پارسونز بر ارادی بودن کنش کنشگر است و آنرا با استفاده از متغیرهای الگویی به اثبات میرساند. بدین ترتیب ملاحظه میشود که از دیدگاه پارسونز، کنشگر در متنی قرار میگیرد که شامل نهادها، هنجارها و ارزشها، نمادها و دیگر اشیاء اجتماعی (دیگر کنشگران) میشود و از آنجایی که فرد در خلاء زندگی نمیکند، بلکه با وضعیت و محیط اطرافش در ارتباط است، هرگونه عاملی که موجب اختلال با خصوصاً دیگر کنشگران اطراف شخص شود یا هرگونه عاملی که موجب انتقال ناقص هنجارها و ارزشهای مندرج در نظام فرهنگی (اجتماعی شدن ناقص) شود، موجب سرگردانی و حیرانی کنشگر میشود و نهایتاً به ایجاد فاصلهی اجتماعی و فقدان تفاهم بین کنشگر و دیگر کنشگران (خانواده،سیاستمداران و سیاست گذاران، مسئولان ذیربط آموزش و پرورش و گروههای دوستی) میانجامد(عباسی و ایمان،1376: 125-55).
- نظریه نسلی پير بورديو
به اعتقاد بورديو، در شرايط معاصر، شكاف نسلها، شكافي افقي بوده و در عصرها و ميدانهاي مختلف اجتماعي اعم از نهادي يا غير نهادي، رويارويي بين جوانان و افراد مسن عملاً حاكي از تعارض بين افرادي به مواضع گوناگون قدرت و ثروت است. از نظر بورديو، جوان و پير نه يك امر عيني و واقعي، بلكه يك ساختار اجتماعي هستند كه در نتيجهي مبارزه ميان پير و جوان درميدانهاي مختلف به وجود ميآيند.
بورديو بر توزيع امكانات و منابع و موقعيت نابرابر نسلهاي مختلف از نظر برخورداري يا محروميت از امكانات و فرصتهاي موجود اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي در عرصههاي مختلف در ريشهيابي شكاف نسلي تأكيد دارد.
بورديو به جاي تبيين شكاف نسلها با معيارهاي ذهني و بر حسب تأثير جريانها و حوادث عمدة تاريخي بر روي ذهنيت و آگاهي / هويت ويژه نسلي كه بر رهيافت مانهايمي مسلط است، با رويكرد عيني به تبيين تعارضات نسلي بر حسب جايگاه استراتژيك و عصري هر نسل در رابطه با مجموعهاي منابع و نبرد نسلها براي استفاده انحصاري از منابع مذكور ميپردازد.
بورديو مسائل نسلها را در چارچوب طبقات و نظامهاي آموزشي بررسي ميكند و با توجه به مطالعات خود به نتايج ارزشمندي دست پيدا ميكند. وي تبعات اين بازتوليد امتيازات طبقاتي در نظام آموزشي- دموكراتيزه شده را به طور اجمالي موارد ذيل ميداند:
-آموزش، آگاهي، نظام مطالبات و شكاف نسلي در امكانات
-موقعيت اجتماعي بنيان تعارضات نسلي
-منافع نسلي و تنشهاي بين نسلي
-تضاد منافع نسلي و تحول اجتماعي
اصطلاحاتی چون "غیر مسئول بودن موقت جوانان"، "تحول خاموش"، "تورم شرکت كنندگان برای رفتن به دانشگاه"، "سرمايههاي نمادين" از مفاهیم ارزشمند و پر بار بورديو درتحلیلهای وی میباشد( توکل و قاضی نژاد،1385: 108-106).
- رویکرد تاریخی تحلیل نسل
نظريه نسل تاریخی اولین بار توسط مانهايم متفکر آلمانی دهه 30-1920 فرمول بندي و تنظيم شد. در اين ديدگاه، نسل صرفاً شامل افراد همدین یا هم دوره نبوده و فاصله زیستی30-20 سال نیز در تبیین تغییر اجتماعی با تغییر نسل، نسبتاً بیاهمیت است. درواقع، ظهور يك نسل حقيقي و تبلور يك آگاهي نسلي متمايز، نتيجه حوادث تاريخي عظيمي است كه افراد در حدود 25-17 سالگي خود در داخل حوزه جغرافيايي واحدي، به طور مشترك آن را تجربه ميكنند ( توكل و قاضي نژاد،98:1385). در واقع این مانهایم است که برای نخستین بار تأکید میکند که نسل، یک آفرینش اجتماعی و نه یک ضرورت بیولوژیکی است. وی در مقاله «مسئله جامعه شناخی نسلها» پیدایش نسل به معنای اجتماعی را با تغییر اجتماعی و سرعت آن مرتبط میداند و معتقد است، جایی که حوادثِ تازه، کمیاب و تغییر، آهسته صورت میگیرد، مثل جوامع سنتی دهقانی، نسل مجزا ظاهر نمیشود. فقط هنگامی که در جایی چنین حوادثی زیاد و سریع رخ میدهند، به طوریکه یک گروه نسلی بر حسب آگاهی تاریخی–اجتماعی خود مشخص میشود، از یک نسل حقیقی میتوان صحبت نمود(قاضینژاد، 32:1383).
رهيافت مانهايم، تحليلي تاريخي و ذهني با تأكيد بر روي تجارب ويژه، آگاهي و ذهنيت نسلي است. مفروضات نظري اساسي مانهايم مبني بر اين است كه تجارب دورة زندگي به ويژه دورة اصلي جامعهپذيري آن نسل بر گرايشات ذهني يك نسل در طول حيات آنها تأثيري قاطع دارد، چارچوب مفهومي قدرتمندي براي پيش بيني گرايشات فرهنگي نسل فراهم ميسازد. (توکل و قاضی نژاد،100:1385) بنابراین «سالهای تولد تنها یک عامل، آن هم حداقلی، در تمایز میان نسلهاست. زیرا استدلال اکثر متخصصین این است که نسلها، پیش از ترتیب زمانی تولدها، با تاریخ شکل میگیرند. بر اساس نظر هاو و اشتراوس (2000) سه مشخصه شناسایی هر نسل عبارتند از: 1) تعلق ذهنی 2) عقاید و رفتارهای مشترک و 3) جایگاه مشترک در تاریخ: حوادث مهم تاریخی در دوره اصلی شکلگیری فرد رخ داده باشد که دوره نوجوانی و اوائل جوانی هر نسل است(ریوس و اینجان،297:2006 ). رهيافت مانهايم به طور كلي داراي ويژگيهاي ذيل ميباشد: تاريخ مشترك نسل، تجارب اجتماعي مشترك، ديدگاه و ايدئولوژي متمايز نسل، تأثير ايدئولوژي و ذهنيت نسلي برآمده از تجارب فوق بر روي گرايشات و رفتارهاي نسل و تفسير حوادث بعدي بر اساس ديدگاه نسلي (تدوام درون نسلي)، تمايز نسل جامعه شناختي از نسل بيولوژيك و جمعيت شناختي (توکل و قاضی نژاد،102:1385). با این حال بر طبق این رویکرد، وجود نسلهای تاریخی نباید مفروض گرفته شود، بلکه چنین نسلهایی باید از طریق تحلیل یک گروه نسلی و فعالیتهای آن به طور تجربی اثبات و سپس تبیین شوند. این کشف و اثبات، شامل مشخص کردن دو چیز است: 1. مکانهای جغرافیایی 2. حوادث مهم اجتماعی، این دو بر روی هم باعث شکل گیری آگاهی نسلی میشوند (همان).
بدین ترتیب، نسل که در جریان کنش و تجربه تاریخی مشترک، شکل میگیرد و از رهگذر آگاهی و حافظه جمعی تداوم مییابد، منبع خاصی برای هویت ارزشی افراد است؛ به این معنی که نسل در این رویکرد، به عنوان جمعی مطرح است که با یک نوع آگاهی خاص از مقولاتی همچون رفاه، عدالت، ناامنی، استثمار، طرد و ... پیوند خورده است و در ذهنیت عموم افراد آن، مفهومی آرمانی از مقولات مذکور وجود دارد و براین اساس از آمادگی ذهنی و رفتاری خاصی که غالباً متفاوت از نسلهای قبلی است، برخوردار است. به همین دلیل، مانهایم در مقاله معروف خود درباره نسلها توصیف میکند که چگونه افراد واقع شده در یک نسل، درواقع زیر چتر ایدئولوژیک و آرمانی خاصی قرار میگیرند و از آن منظر، دنیا را به شیوهای متفاوت از همتایانشان در نسلهای قبل میبینند و تفسیر میکنند، تا آنجا که تجارب و آگاهیهای منحصربهفرد و مشترک مربوط به یک نسل، راه تغییر اجتماعی را باز میکند(قاضی نژاد، 34:1383).
مرکزیترین عنصر بحث او "واحدهای نسلی" است که به معنای یکی از واحدها و گروههای اجتماعی است که دارای دیدگاه مشترک براساس تجربیات مشترک هستند و دارای چندین ویژگی میباشد:
1-دارای محل مشترک در جریان اجتماعی و تاریخی است. این موقعیت تعیین کننده حوزه کسب تجربه ممکن با توجه به شرایط است.
2-سرنوشت و علقه مشترک براساس طبقه بندی اقتصادی–اجتماعی دارند.
3-دارای هویت واحد براساس تجربه مشترک هستند.
از نظر مانهایم، واحد نسلی، بیشتر از یک گروه سنی-زیستی و هریک از همدورهایهای سنی است. واحد نسلی همچون جمع شدن افراد به لحاظ سنی مشابه نیست، بلکه واحد اجتماعی پیوند با یکدیگر از طریق موقعیت ساختاری مشترک، سیستم ظرفیتی مشترک، خودآگاهی همچون یک واحد اجرایی و کنش متقابل اجتماعی و انسجام در میان اعضا است (آزاد ارمکی و غفاری، 30:1386). به اعتقاد رمپل، مانهایم (در مقالات جامعهشناسی فرهنگ) ادعا میکند که کلید و سرنخ ویژگی تاریخی جریانهای تفکر و ارزشگذاری «نه تنها بهوسیله آگاهی فردی، آنطور که از درون و به لحاظ پدیدار شناختی ظاهر میشود، بلکه بهوسیله این واقعیت که انسانها به عنوان اعضاء گروهها و نه بعنوان موجوداتی مجزا، میاندیشند ، اثبات و تأیید میشود». مانهایم مدعی است (در مقالات جامعهشناسی معرفت) که تفکر افراد و نیز ارزشهایشان، تنها تا آن حد «از نظر تاریخی ذیربط و دارای تناسب» است که گروههایی که به آنها تعلق دارند، در طول زمان تداوم دارند (قاضی نژاد، 36:1383).
از نظر مانهایم، ارزشها «فرآوردههای ساختگی» نیستند، بلکه آنها هنگامیکه نسلهای جدیدی در داخل جریانهای زندگی، که تکاملی بوده و به صورت تدریجی آشکار میشوند، به ظهور میرسند و نیز هنگامی که واقعیت اجتماعی در حال توسعه، مسائل غیرقابل محاسبه و جدیدی را به جریانهای فکری معرفی میکند، «تولید» میشوند (همان).
بنابراین، به عقیده مانهایم، ارزشهای جدید فرآورده محتوم دو جریان تغییر اجتماعی کلان هستند: 1. جریان ظهور نسلهای جدید 2. جریان توسعه اجتماعی که مسائل پیشبینی نشده و جدیدی را در مقابل جریانهای فکری حاکم قرار میدهد و درواقع، پارادایم جدیدی را برای تحلیل میطلبد (همان).
در نظر مانهايم ارزشهاي نسل قبل به طور كامل از بين نميروند بلكه نسل جديد دست به باز تعريف ارزشها و افكار و ايدئولوژيهاي حاكم ميزند؛ به عبارت ديگر ارزشها در رويكرد وي هم متغير وابسته به شرایط اجتماعی و تاریخی در دورههای مختلف هستند که جریانهای اندیشه و ارزشگذاری را در گروههای مختلف اجتماعی به ویژه نسلهای نو تحت تأثیر قرار داده و متحول میسازند و هم به نوبه خود به عنوان متغیر مستقل در تغییر اجتماعی عمل میکنند که به دو صورت انجام میپذیرد: از یکسو بعنوان نظامهای ارزشی مستقر، پاسخهای کانالیزه شده و مشخص افراد و نهادها را در حیات اجتماعی ممکن میسازند و از این طریق، به تحقق اهداف موردنظر جریانها و روندهای اجتماعی خدمت میکنند و از سوی دیگر، به منزله پایهای برای نوآوریهای ارزشی بعدی عمل میکنند و برای نسلهای پی در پی درحال ظهور، امکان نوسازی و ارزشگذاری مجدد بر رویههای فکر و عمل موجود و تولید سبکهای جدیدتر، به صورت تدریجی و ترکیبی، را فراهم میسازند که زیربنای توسعه اجتماعی و تکامل تاریخی جوامع هستند و راه تغییر اجتماعی را باز میکنند (قاضی نژاد، 39:1383).
- نظریه ساختار ارزشی شوارتز
ارزشها تصورات مشترک اجتماعی یا شخصی دراین بارهاند که یک فرد چطور بایست در یک موقعیت معین رفتار نماید و چه اهداف یا چه وضعیتهای نهاییای بایست برگزیده شود(روکیج :1973). علاوه بر این، ارزشها به ندرت، «مستقل» هستند، بلکه هم نظام ارزشی فردی و هم نظام ارزشی اجتماعی به صورت جمعی ایجاد میشوند(پارسونز :1953). یک نظام ارزشی«سازمان دیرپایی از باورها درباره شیوههای رفتار یا وضعیتهای نهایی زندگی است که در طول پیوستاری از اهمیت قرار دارد»(روکیج:1973به نقل از کارفا،1999: 12-11).
شوارتز(1992) با مطالعه جامع در محتوا و ساختار ارزشها، یک مجموعه گسترده از ارزشها را معرفی میکند. از نظر شوارتز، ارزشها اهداف فراموقعیتی هستند که به منزله اصول راهنما در خدمت زندگی فرد یا گروه قرار داشته و اهمیت متفاوتی دارند. او 10 هدف اساسی انگیزشی را تعیین میکند که مرتبط با همه افراد در تمام جوامع هستند. این انگیزشها نیازمندیهای اساسی افراد به عنوان موجودات بیولوژیکی، نیاز به تعامل موفقیتآمیز با مردم، و نیازمندیهای بقاء گروهها و جوامع را بازتاب مینماید. شوارتز 10 نوع ارزش متمایز ( قدرت، موفقیت، لذتجویی، برانگیختگی، خوداتکایی، عامگرایی، نوعدوستی، سنتگرایی، همنوایی و امنیت) را استنتاج کرد که 10 انگیزش اساسی را عرضه میدارد(سجیو،2004: 70).
تصویر 1 : ساختار تئوریکی شوارتز از روابط بین ارزشها(سجیو،2004: 71).
این تئوری یک جنبه ساختاری از ارزشها ارائه میدهد. به عبارت دیگر، روابط پویای بین آنها را شرح میدهد. اقدام به تعقیب هر ارزش پیامدهای روانشناختی، عملی و اجتماعی را دربردارد. برای مثال، تعقیب ارزشهای تحریک، ممکن است در تعارض با تعقیب ارزشهای امنیت باشد: ارزشهای تحریک انگیزشهایی را برای جستجوی تغییر و هیجان و کسب تجربیات جدید و جسورانه بازتاب میدهد. این تلاشها و اقدامات احتمالاً مانع اهداف و اقدامات هدفگیری شده در تأمین نظم، پایداری، و امنیت میگردند. اما، تعقیب ارزشهای تحریک میتواند با تعقیب ارزشهای خودرهبری که بر استقلال فکر و عمل تأکید دارد، هماهنگ باشد: جستجوی تجربه جدید، تغییر، و هیجان میتواند اظهار استقلال در تفکر و عمل را افزایش دهد و بالعکس. الگوی کلی روابط تعارض و توافق در بین ترجیحات ارزشی، ساختار چرخهای را به بار میآورد که در تصویر (3-1) قابل روئیت است. انواع ارزشهای رقیب نسبت به مرکز در جهات مخالف هم قرار گرفتهاند؛ انواع مکمل در مجاورت هم در پیرامون چرخه جای دارند(همان: 71).
در زیر به تعاریف انواع انگیزشی ارزشها برحسب اهدافشان و ارزشهایی که ارائه میدهند، میپردازیم:
قدرت: پایگاه و منزلت اجتماعی، کنترل یا تسلط بر افراد و منابع.(قدرت اجتماعی، اقتدار، ثروت، حفظ وجهه عمومی)
پیشرفت: موفقیت شخصی به واسطه اثبات شایستگی مطابق با معیارهای اجتماعی. (موفق، توانا، بلندهمت، بانفوذ)
لذتگرایی: لذت و ارضای جسمانی خود.(لذت، زندگی لذتبخش، افراطکار)
تحریک: تهییج، تازگی و چالش در زندگی.(متهور، زندگی متنوع، زندگی مهیج)
خودرهبری: فکر و عمل مستقل، انتخابگر، خلاق، کاوشگر.( خلاقیت، آزادی، مستقل، کنجکاو، انتخاب اهداف شخصی)
عمومیتگرایی: تفاهم، تقدیر، مدارا، و حمایت از رفاه همه انسانها و حفاظت از طبیعت.( دارای وسعت نظر، خرد، عدالت اجتماعی، برابری، جهانی در صلح، دنیایی از زیبایی، یگانگی با طبیعت، حفاظت از محیط)
خیرخواهی: حفظ و افزایش رفاه مردمی که با فرد تماس شخصی مداوم دارند.(یاریگر، صادق، بخشنده، باوفا، مسئول)
سنت: احترام، تعهد و پذیرش آداب و رسوم و عقاید و باورهایی که فرهنگ سنتی یا مذهب بر فرد تکلیف میکنند . (متواضع،پذیرش سهم خود از زندگی، دیندار، احترام به سنت، میانهرو و معتدل)
همنوایی: خودداری از اعمال، تمایلات، و انگیزشهایی که احتمال دارد دیگران را ناراحت کنند یا آزار دهند و ناقض انتظارات یا هنجارهای اجتماعی باشند.(ادب، فرمانبردار، خویشتنداری، احترام به والدین و سالخوردگان)
امنیت: ایمنی، همآهنگی و ثبات جامعه، روابط، و خود.( امنیت خانوادگی، امنیت ملی، نظم اجتماعی، پاکیزه، مساعدتهای متقابل)
این تئوری در تحقیق بینفرهنگی در بیش از 200 نمونه از بیش از 60 کشور آزمون شده است. در هر نمونه، همبستگی متقابل بین این ارزشهای منفرد برای یک تحلیل مقیاسگذاری چندبعدی غیرمتریک مورد بررسی قرار گرفت.(شوارتز،1994-1992;شوارتز و سجیو،1995).
شوارتز معتقد است، ارزشها، اهدافی مطلوب با اهمیتهای متفاوت هستند، که به عنوان اصول راهنما در زندگی افراد به کار میروند. آنها از لحاظ اجتماعی، بازنماییهای شفاهی تأیید شدهای از انگیزشهای اساسی هستند. جنبه بسیار مهم محتوایی که در بین ارزشها متمایز است، هدف انگیزشی است که آنها ابراز میکنند. شوارتز در بین نیازمندیهای جهانی هستی انسانی، 10 نوع ارزش متمایز از لحاظ انگیزشی را استنتاج کرد. ادعای جامعیت مجموعه ارزشهای شوارتز در بین فرهنگهای مختلف مورد حمایت قرار گرفت(شوارتز و سجیو،1995: 95). نتیجتاً مطالعة انواع ارزشها، اجازه میدهد، ارزیابی جامعتری از روابط مفاهیم انگیزشی و ارتباط با جنس مخالف فراهم گردد. ده نوع ارزشهای فهرست شده در جدول، هر یک بر حسب هدف محوریشان تعریف شدهاند، و با ارزشهای ویژهای که عمدتاً آن را نمایش میدهند، تعقیب میشوند.
همچنین، روابط پویایی بین انواع ارزشهای انگیزشی وجود دارد (شوارتز،1992: 52). تعقیب هر نوع از ارزشها پیامدهای اجتماعی، روانی، یا عملی را داراست که ممکن است متعارض یا همساز با تعقیب انواع دیگر ارزشها باشد. الگوی کلی روابط تعارض یا سازگاری در بین ترجیحات ارزشی مبتنی بر ساختار نظام ارزشی ارائه شده در تصویر 3-1 است. انواع ارزشهای رقیب در جهتی متضاد از مرکز قرار گرفتهاند. انواع مکمل در محیط دایره تفریباً مجاور هم قرار دارند.
- دیدگاه اسلام
از ديدگاه اسلام، ارتباط ميان زن و مرد في نفسه ممنوعيتي ندارد. طبيعي است، در جامعهاي كه معمولاً نيمي از آن را جنس مرد و نيمي ديگر را جنس زن تشكيل ميدهد، چـارهاي جز ارتباط دو جنس مخالـف بـا همديگر نيست. بـه تعبيـر ديـگر، اجتمـاع مجموعهاي از زنان و مردان است و قابل تقسيم به جامعهي مردان و جامعهي زنان نيست.
برحسب ديدگاه اسلام، زن ومرد بايد با نگاه به شخصيت انساني هم، كه به طور قطع در روابطي سالم خود را نشان ميدهد، در تعاملات اجتماعي حضور يابند. عايقي مفيد و مؤثر به نام هويت انساني وجود دارد كه سبب ايجاد جرياني سالم و آسيب ناپذير در روابط ميان زن و مرد ميشود. بر اين مبنا، مرد بايد در زيرساختهاي فكري خويش، تصوير درستي از زن به عنوان يك شخصيت ارجمند، پاك، با كرامت و حرمت داشته باشد و زن نيز بايد در روساختهاي رفتارياش كه وجوه ارتباطي او را در پوشش، گفتار و حركات نمايان ميسازد، حرمت و كرامت زن بودن خود را نشان دهد. اين تنها طريقي است كه زن ميتواند مقام و موقعيت خويش را در برابر مرد حفظ نمايد. زن هر اندازه متينتر، باوقارتر و عفيفتر رفتار كند و خود را در معرض نمايش براي مرد قرار ندهد، بر حرمت و كرامتش افزوده ميشود.
از ديدگاه اسلام، روابط زن و مرد نبايد به گونهاي باشد كه تمتعات جنسي در آن سهمي داشته باشد. زيرا تمتعات جنسي، منحصراً در چارچوب زندگي زناشويي مجاز است و كشاندن آن از محيط خانه به اجتماع، موجب تضعيف فعاليتهاي اجتماعي ميشود و در كنار عوامل ديگر، در كاهش آمار ازدواج تأثير مستقيم و بسزايي دارد. زيرا در سايهي اين روابط، ازدواج مانعي براي لذتجوييهاي نامحدود و آزاد محسوب ميشود. معاشرتهاي آزاد و بيبندوبار، ازدواج را به صورت يك تكليف و محدوديت در ميآورد كه بايد آن را با توصيههاي اخلاقي يا احياناً با اعمال زور بر جوانان تحميل كرد. تفاوت جامعهاي كه روابط جنسي ميان زن ومرد را به محيط خانوادگي و در قالب ازدواج مشروع و قانوني محدود مينمايد، با اجتماعي كه روابط آزاد در آن مجاز است، اين است كه ازدواج در اجتماع اول پايان انتظار و محروميت و در اجتماع دوم، آغاز محروميت و محدوديت است. در سيستم روابط آزاد جنسي، پيمان ازدواج به دوران آزادي دختر و پسر خاتمه ميدهد و آنها را ملزم ميسازد كه به يكديگر وفادار باشند، اما در سيستم اسلامي، ازدواج به محروميت و انتظار آنان پايان ميدهد. (نیکزاد،1383: 20-19)
از منظر قرآن، ارتباط با جنس مخالف بايد به روش معروف باشد. يعني روشي که با ذوق اجتماعي شناخته شده و با شريعت و عقل موافقت دارد. به عنوان مثال، در عرف و محيط دانشگاهي اين ارتباط در قالب بحث علمي ظهور پيدا ميکند که بايد با شرع و عقل سازگاري داشته باشد ولي در عرف جوانان کارمند و کاسب، اين ارتباط به شکل ديگري جلوه ميکند. همانگونه که ارتباط با جنس مخالف، در سطح روابط خانوادگي، قومي و قبيلهاي شکل ديگري دارد. اين تفاوت در شکل و سطح، نه تنها در طبقات اجتماعي و مشاغل نمودار ميشود بلکه بنابر طبقاتي سني نيز گاه متفاوت ميشود. بلکه عمل هر کدام از آن انوار پاک ،به نوبه خـود صحيح است. بنابراين، با وجود اختلاف به حسب سن، طبقه اجتماعي، موقعيت و ....، قرآن کريم ميفرمايد: در هر طبقه، گروه، شغل، حرفه، جايگاه و پستي قرار داري، ارتباط با جنس مخالف بايد با شکلي معروف و بر روشي پسنديده مبتني باشد و عقل، شرع و عرف برآن مهر صحت و تاييد بزنند. اگر شريعت بيان مستقلي ندارد پس مخالف اصول عقلي نباشد. از نظر اسلام ارتباط با جنس مخالف بايد با حفظ حريم فردي، رعايت حيا و عفت اجتماعي همراه باشد. لذا تمام رفتارهايي كه برخاسته از تمايلات جنسي است، بايد در محيط خصوصي انجام گيرد(زینتی،1383: 12).
بنابراین اصل رابطه دختر و پسر ممنوع نشده است، بلکه اسلام آن را روشمند و نظاممند کرده است زیرا اگر این نیاز نیز مانند سایر نیازهای جسمی و روانی ، بخواهد به طور کامل ارضاء شود و انسان را دچار مشکلی نکند باید تحت ضابطه، نظم و شرایط خاص خود باشد. افراط و تفریط و پیروی نکردن از توصیه های عقل و شرع، نه تنها در مسیر ارضای این نیاز ، مانع ایجاد میکند ، بلکه تأثیرات مخربی در دیگر زمینههای زندگی انسان ایجاد میکند.
- نظریه پست مدرن
پست مدرنیسم مانند بسیاری از اصطلاحات و تعابیر دیگر دچار بی ثباتی و تزلزل در معناست؛ یعنی یک نظریه نظاممند، با فلسفهای جامع و فراگیر نیست؛ بلکه یک پیکره پیچیده و در هم تنیده و متنوع از اندیشهها، دریافتها، تشخیصها، شناختها، تفاسیر، تعابیر، برداشتها، آراء و نظریات متفاوتی از فرهنگ رایج و ترسیم نمایی از کثرت پدیدههای مرتبط به هم میباشد(علیزاده،1383: 156).
زیگموند باومن از نظریه پردازان شهیر پست مدرن است که در کتاب عشق سیال خود، به شکنندگی غریب پیوندهای انسانی،احساس ناامنی که این شکنندگی پدید میآورد و امیال متعارضی که میخواهند این پیوندها را محکم کنند و در عین حال سست نگه دارند، اشاره میکند:
-عشق سیال زیگمونت باومن
درکتاب عشق سیال، باومن به بررسی رابطة انسانی میان زنان و مردان پرداخته و بر ناپایداری خارق العاده پیوندهای انسانی، احساس ناامنی حاصل از این ناپایداری، وامیال متضاد ناشی از این احساس مبنی بر تحکیم پیوندها و در عین حال سست نگه داشتن آنها در دوران مدرن تأکید میکند. باومن نشان میدهد چگونه در جامعه مدرن، روانشناسی، بازار و ... انسانها را به سوی ایجاد پیوندهای سست سوق میدهند که از این پیوندها تحت عنوان «عشق سیال» نام می برد. به نظر او در عصر حاضر، مردان و زنان علیرغم نیاز به ایجاد رابطه، در عین حال از آن هراس دارند که این ارتباط برای همیشه باقی بماند و فشارهایی را بوجود آورد که قادر و مایل به تحمل آن نباشند و بنابراین آزادی آنها را سلب نماید. در واقع روابط هم خوبند هم بد. روابط میان دنیای شیرین و کابوس نوسان میکنند و معلوم نیست چه وقت یکی از این دو به دیگری بدل شود. اکثر اوقات هردوی آنها با هم وجود دارند –البته در سطوح متفاوتی از آگاهی. در موقعیت سیال مدرن زندگی، روابط شاید شایعترین، حادترین، حساسترین و مسئلهسازترین نمونة ناهمخوانی و چندگانگی باشند. میتوان گفت به همین دلیل است که آنها با نهایت استحکام در کانون توجه افراد تقدیراً سیال مدرن قرار دارند و سرلوحۀ دستور کار زندگی آنان به شمار میروند. انسانهای امروزی روابط را میخواهند اما تنها با خوبیهای آنها و نه تعهدات و مشکلاتش. باومن برعکس معتقد است یک رابطه درست، هم خوبیهایی دارد و هم بدیهایی و نمی توان رابطه را تنها تا زمانی خواست که برای فرد مطبوع باشد(باومن،1384: 12-10).
در جهان مدرن مردم به جای اینکه از تجربهها و تصورات خود درباره "ایجاد ارتباط" و "روابط" حرف بزنند، اغلب از پیوندها، "ایجاد پیوند" و "پیوند داشتن" صحبت می کنند. آنها به جای شریکان از "شبکهها" حرف میزنند. برخلاف "روابط"، "خویشاوندیها"، "شراکت ها" و مفاهیم مشابهی که بر تعهد متقابل تأکید میکنند و متضاد آن، یعنی آزادی و عدم تعهد، را در سکوت نفی میکنند و کنار میگذارند، شبکه مظهر ماتریسی برای پیوستن و گسستن همزمان است، نمیتوان شبکهها را بدون امکان انجام دادن این دو فعالیت همزمان تصور کرد. در شبکه، پیوستن و گسستن گزینههایی به یک اندازه مشروع اند و شأن و منزلت و اهمیت یکسانی دارند. "شبکه" حاکی از لحظات "در تماس بودن" و دوره های پرسه زنی آزادانه همزمان است. در شبکه، پیوندها به محض درخواست برقرار میشوند، و به میل و دلخواه خود میتوانند گسسته شوند. رابطه ای "نامطلوب ولی ناگسستنی" درست همان احتمالی است که "ایجاد رابطه" را تا این حد خطرناک میکند. ولی "پیوندی نامطلوب"، نوعی ناسازه گویی است: پیوندها را میتوان پیش از نفرتانگیز شدن از هم گسست(همان:15-16).
او معتقد است که در فرهنگ مصرفی غرب صفاتی چون فروتنی، شجاعت، ایمان،و...وجود ندارد، برخلاف دوران پیش از مدرن، که رابطه جنسی از الگوی زندگی فرد تولید کننده پیروی کرده و عشق بی معناو دست و پاگیر نبود و جزئی از غرایز انسان تولید کننده به حساب میآمدند. ازاین منظر عشق سیال حتی بر روابط جنسی و تولید مثل نیز اثر گذاشته است:
«تفکیک مشهور رابطه جنسی از تولید مثل، متکی به رابطة قدرت است. این جدایی محصول مشترک موقعیت زندگی سیال مدرن و مصرفگرایی به عنوان تنها راهبرد انتخابی موجود است، راهبردی مبتنی بر جستجو برای یافتن راه حلهای فردی برای مشکلاتی که به طور اجتماعی به وجود میآیند»(باومن،1384: 81 به نقل از اولریش بک).
نظریه تغییر نگرشی و ارزشی اینگلهارت
در دهه های اخیر مسأله تغییرات فرهنگی به عنوان یکی از عمدهترین پدیدههای جامعهشناسی از سوی بسیاری از متفکران مطرح بوده است. در این میان رونالد اینگلهارت از نامدارترین اندیشمندانی است که از اواسط دهه 1970 میلادی تاکنون، یکی از مشهورترین مجموعه آثار، درباره تحولات ارزشی در جهان را منتشر کرده است. سیر آثار وی از پژوهشهای تجربی درباره تحولات فرهنگی در جوامع صنعتی آغاز شده و ضمن گسترش به زمینه تحولات ارزشی در کل جهان و مطالعه تطبیقی این موضوع در بین کشورهای مختلف، به شکلگیری بینشهای نظری درباره تغییر اجتماعی انجامیده است(فاضلی1383: 66). اینگلهارت در این نظریه به دنبال این مطلب است که ماهیت دگرگونیهای فرهنگی، علتها و پیامدهایش چه می باشد(آزادارمکی،1380: 18).
از دید اینگلهارت وجه تمایز مردم جوامع مختلف نگرشها، ارزشها و مهارتهای اصلی و پایدار آنان، به عبارت دیگر فرهنگ آنهاست.در چند دهه گذشته تغییرات اقتصادی، تکنولوژیکی، اجتماعی در کشورهای پیشرفته منجر به تغییراتی شده است که میتوان گفت خواست مردم از زندگی و فرهنگ آنها عوض شده است(اینگلهارت،1373: 13). در واقع ثروت جوامع پیشرفته صنعتی، در کنار ظهور دولت رفاه باعث تضمین بقا برای بخش عمدهای از جمعیت شده است. اولویتهای ارزشی مردم از یک تأکید عمده بر امنیت اقتصادی و مادی به سوی یک اهتمام فزاینده بر بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی دگرگون شده است. بنابراین تغییر فرهنگی خطی نیست و با فرارسیدن جامعه پساصنعتی به سمت و سوی تازهای میرود (اینگلهارت و بیکر،1385: 248-247).
در پاسخ به علل دگرگونی فرهنگی اینگلهارت میگوید: اگر بپذیریم که هر فرهنگ رهیافت مردم در تطابق با محیط را نشان میدهد، در درازمدت این رهیافتها به دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی پاسخ میدهند و در صورتی که پاسخ ندهند، بعید است گسترش یابند و بعید است که جوامع دیگر از آنها تقلید کرده و یا از آن اقتباس نمایند.(اینگلهارت،1373: 15).
به نظر اینگلهارت ((فرهنگ نظامی است از نگرشها، ارزشها و دانش که به طرز گسترده در میان مردم مشترک است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. در حالیکه طبیعت انسانی از لحاظ زیستشناختی فطری و عمومی است، فرهنگ فراگرفته میشود و ممکن است از یک جامعه به جامعه دیگر تغییر کند.)) (همان: 191).
دانشمندان رشتههای علمی مختلف مشاهده کردهاند که خصلتهای فرهنگی طی دورههای زمانی طولانی تاب میآورند و عملکردهای سیاسی و اجتماعی جامعه را شکل میدهند(اینگلهارت؛بیکر،1385: 248). دگرگونی فرهنگی زمانی شکل میگیرد که دگرگونیهایی به قدر کفایت بزرگ در محیط اقتصادی، تکنولوژیکی و یا سیاسی اجتماعی صورت گیرد(اینگلهارت،1373: 12). لیکن چنین دگرگونیهایی تدریجی است؛ و آن بازتاب دگرگونی در تجربههای سازندهای است که به نسلهای مختلف شکل داده است. از اینرو ارزشها و هنجارها در میان نسلهای گذشته کاملاً گستردهاند در حالیکه گرایشهای جدید تا حد زیادی در میان نسلهای جوانتر نفوذ داشته، با جانشین شدن نسلهای جوانتر به جای نسلهای بزرگتر، جهان متداول در این جوامع دگرگون شده است(همان: 1).
اینگلهارت دگرگونی فرهنگی را از جنبههای گوناگون تحلیل میکند و از آنجا که به تأثیر دگرگونیهای اقتصادی و سیاسی-اجتماعی بر فرهنگ و تأثیر فرهنگ بر اقتصاد، جامعه و سیاست میپردازد، از سطح سیستم به سمت فرد حرکت و دوباره به سطح سیستم بر میگردد(همان:8).
اینگلهارت فراگردهای دگرگونی را به این صورت مورد بررسی قرار میدهد:
جدول 1: فراگردهای دگرگونی در سطوح سیستم و فرد
تغییرات در سیستمتغییرات در سطح فردپیامدها در سطح سیستمتوسعه اقتصادی وتکنولوژیکیارضای نیازهای طبیعی نسبت وسیعتری ازجمعیتارزشها :دگرگونی در مسائل سیاسی حاکم، تاکید بر مسائل شیوه زندگیافزایش سطح تحصیلاتاهمیت بیشتر به نیازهای دلبستگی به دیگران ، احترام و تحقق خود2-دگرگونی در شالوده های اجتماعی برخورد سیاسی، کاهش نسبی برخورد طبقاتیتجاربمتفاوت گروههای سنیمهارتها :3-دگرگونی در حمایت از نهادهای ملی موجود،زوال مشروعیت کشور – ملت، پیدایش تعلقات فراملی– قبیلهایگسترش ارتباطات جمعی نفوذ رسانههای جمعی ، افزایش تحرک طبقاتیافزایش بخشی از جمعیت که دارای مهارتهای سیاسی در سطح ملی است4-دگرگونی در اشکال متداول مشارکت سیاسی ، زوال بسیج سیاسی سرآمد – وابسته ، پیدایش گروههای مسئله گرای سرآمدطلب
منبع(اینگلهارت،1373: 6)
از نظر اینگلهارت، نگاه تک عاملی به تغییرات فرهنگی آن هم در سطح دگرگونی ارزشها نمیتواند دگرگونیهای جامعه جدید را تبیین کند، بلکه باید در تبیین دگرگونیهای فرهنگی، عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را با هم لحاظ کرد؛ هر چند که این عوامل با توجه به نوع جامعه و زمان و مکان میتوانند تأثیرات کم و بیش متفاوتی داشته باشد.(آزادارمکی و مسقطیان،1380: 21).
اينگلهارت استدلال ميكند كه در چند دهه گذشته تغییرات اقتصادی، تکنولوژیکی و اجتماعی-سیاسی، فرهنگهای جوامع پیشرفته را از جنبههای بسیار مهم دگرگون ساخته است. به زعم وی، فرهنگها ضمن آنكه در پاسخ به دگرگونيهاي محيط اقتصادي، اجتماعي و سياسي و تكنولوژيكي تغيير ميكنند به نوبه خود به محيط شكل ميدهند. بطوريكه دگرگونيهاي مهم فرهنگي انقلاب صنعتي را در غرب آسان ساخت و خود انقلاب صنعتي جرياني از تغييرات با خود آورده، به فرهنگهاي مغرب زمين شكل نويني بخشيد . او ادامه ميدهد كه اكنون اين دگرگونيهاي فرهنگي هستند كه مسير جامعه پيشرفته صنعتي را هدايت كرده، از اهميت رشد اقتصادي به منزله مهمترين هدف جامعه كاسته، به كاهش معيارهاي بي چون و چراي رفتار عاقلانه منتهي گرديدهاند. از نظر اينگلهارت جوامع پيشرفته صنعتي به سوي تحول تدريجي از تأكيد بر امنيت اقتصادي و جاني ، بيشتر بر تعلق و دلبستگي به ديگران، ابراز نظر فردي و كيفيت زندگي پيش ميروند . علت اين تحول را ميتوان در سطح بيسابقه امنيت اقتصادي و جاني كه به طور كلي پس از جنگ جهاني دوم در اين كشورها گسترش يافته است و نيز ظهور دولت رفاه عمومي جستجو كرد(اینگلهارت،1373: 75) .
تئوری اینگلهارت بر اساس دو فرضیه مهم استوار است: الف) فرضیه کمیابی که در آن اولویت های فرد بازتاب محیط اجتماعی-اقتصادی وی است بگونه ای که شخص بیشترین ارزش ذهنی را به آن چیزهایی میدهد که عرضه آنها نسبتاً کم است. ب) فرضیه اجتماعی شدن، که در آن ارزش های اصلی شخص تا حد زیادی بازتاب اوضاع حاکم بر سالهای قبل از بلوغ وی است. این دو فرضیه باهم مجموعه بهم پیوسته ای از پیش بینیهای مربوط به دگرگونی ارزشها را پدید میآورند. اول در حالی که فرضیه کمیابی دلالت بر این دارد که رونق و شکوفایی اقتصادی به گسترش ارزش های فرامادی می انجامد، فرضیه اجتماعی شدن مبین این است که نه ارزشهای فردی و نه ارزشهای یک جامعه بطور کلی یک شبه تغییر نمیکند، بر عکس دگرگونی اساسی ارزش ها بتدریج و بیشتر به طرز نامریی روی می دهد. این دگرگونی در مقیاس وسیع وقتی پدید می آید یک نسل جوانتر جایگزین نسل مسن تر در جمعیت بزرگسال جامعه شود. دوم، پس از یک دوره افزایش سریع امنیت جانی و اقتصادی، شخص انتظار دارد بین اولویت های گروههای بزرگتر و جوان تر تفاوتهای محسوسی بیابد: این اولویتهای ارزشی باید تحت تأثیر تجربههای مختلف سالهای شکل گیریشان، باشد لیکن یک تأخیر زمانی نسبتاً بزرگ بین دگرگونیهای اقتصادی و پیامدهای سیاسی آنها وجود دارد. در واقع فرضیه اجتماعی شدن فرضیه کمیابی را تکمیل میکند و ایرادهای ناشی از دیدگاه بیش از حد ساده بینانه، تأثیر کمیابی بر رفتار را برطرف میسازد. همچنین توضیح میدهد که چرا آزمونهای تجربی سلسله مراتب نیازها بین ارضاء یک نیاز معین در یک زمان و اهمیت افزوده شده بر نیاز عالیتر بعدی در زمان بعد همبستگی مثبتی نیافته اند (اینگلهارت،1373: 77-76).
در واقع اینگلهارت با زیر ذره بین گذاشتن نسل نو در جوامع مفروض خود ادعا کرد نسلی که در سایه ثبات بعد از جنگ جهانی و امنیت و رفاه آن سالها متفاوت با نسل گذشته پرورش یافته است، دارای ارزشهای متفاوت و در اصطلاح فرامادی است. اینگلهارت معتقد است ارضاء نیازهای طبیعی به رشد اهمیت خواستههای غیرفیزیولوژیکی یا فرامادی منتهی میشود(همان: 152)
بنا به تعبیر اینگلهارت فرامادیون کسانی هستند که در دوران شکلگیری شخصیتشان (پیش از بلوغ) دارای امنیت سازنده بودند، یعنی دارای امنیت اقتصادی و جانی. این افراد کسانی هستند که اولویتهای ارزشیشان فرامادیگرایانه است، چرا که آنها امنیت مادی و جانی را مسلم فرض کردهاند. بنابراین یک دسته از نیازهای دیگر برای آنها مطرح میشود، نیازهایی چون خودشکوفایی، عشق و دلبستگی که نیازهای سطح بالا هستند. آنها کسانی هستند که به انتخاب انسانی اهمیت بسیار زیادی میدهند . ولی مادیگرایان، افرادی هستند که به دلیل نداشتن احساس امنیت سازنده ناشی از دوران شکلگیری شخصیتشان و وضعیت اقتصادی فعلی، دارای اولویت مادیگرایانه هستند. اینان بیشتر بر امنیت اقتصادی و جانی تأکید میکنند(همان،155)
از نظر اینگلهارت فرامادیون همان غیرمادیون نیستند، معذالک کمتر ضد مادی هستند. اصطلاح فرامادی اشارهای به مجموعهای از اهداف دارد که که بعد از دستیابی مردم به امنیت مادی مورد تأکید قرار میگیرند. فروپاشی امنیت اقتصادی به بازگشت و تغییر تدریجی به سمت اولویتهای مادی منجر میشود. فرامادیون اقتصاد و امنیت فیزیکی را مثل هر کس دیگر مثبت ارزشگذاری میکنند؛ اما برخلاف مادیون آنها اولویت بالاتری به ابراز وجود و کیفیت زندگی می دهند. اینگلهارت میزان تحرک اجتماعی بالا، افزایش امید به زندگی، ریسک پذیری، کاهش اقتدارهای مذهبی و دیوانسالارانه ی دوران سنتی و مادیگرایی، تغییر در نقشها و هنجارهای جنسیتی و... را از جمله شاخصههای فرامادیگرایی میداند(اینگلهارت،1997، به نقل از خالقیفر،1386: 76).
توسعه اقتصادی بعد از جنگ، ظهور دولت رفاه عمومی، تغییر در نظام بین المللی و رشد بیسابقه علم و، تکنولوژی منجر به تغییرات تدریجی در ارزشهای اصلی و رایج درباره سیاست، کار، مذهب، خانواده و رفتار جنسی شده است. این دگرگونیهای فرهنگی هم بر رشد اقتصادی در جوامع صنعتی و هم بر نوع توسعه اقتصادی تأثیر گذاشته و به شالودة اجتماعی برخورد سیاسی، دلایل مردم برای حمایت از احزاب سیاسی و نوع حزبی که حمایت میکنند و راه هایی که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود برمیگزینند شکل نوینی بخشیده است و بالاتر از آن روی آهنگ رشد جمعیت، ساختار خانواده و تغییرات در رفتارهای مذهبی اثر گذاشته است(اینگلهارت،1373: 5).
وی تغییر ارزشها در غرب را پیامد غیر ارادی کامیابی اقتصادی-اجتماعی افزایش یافته میداند. او معتقد است کامیابی اقتصادی افزایش یافته، منجر به برآورده شدن بهتر نیازهای بنیانی در سالهای شکلگیری شخصیت افراد میشود و این به نوبه خود منجر به کاهش ارزشهای ماتریالیستی از نسلی به نسل دیگر می شود. بر این مبنا، اینگلهارت به تأثیر قشربندی اجتماعی توجه میکند. از این منظر به نظر میرسد خانوادههای ثروتمند جوانان ماتریالیستی کمتری نسبت خانواده های فقیر پرورش میدهند.
اینگلهارت سپس رابطه امنیت اقتصادی و جانی و افول ارزشهای مذهبی را بررسی میکند. وی یکی از عوامل مؤثر بر کاهش ارزشهای سنتی در جامعه پیشرفته را افزایش احساس امنیت میداند. افزایش امنیت سبب نوعی تغییر ارزش به سمت ارزشهای سکولار، اعتماد، آسایش ذهنی و دید فرامادی میشود؛ از لحاظ نظری، افزایش سطح امنیت وجودی عامل اصلی در تغییر ارزشهای بین نسلی است(صدرا؛ قنبری،1387).
اینگلهارت نشان میدهد که فرامادیون در نگرشهای مذهبی بسیار مسامحهنگرتر و آزاداندیشهتر از مادیون هستند. وی اثبات میکند که مادیون بیشتر از فرامادیون حاضر به دفاع از هنجارهای سنتی یهودی و مسیحی هستند. اما اینگلهارت این نمودها را به معنای افول دین تعبیر نمیکند، زیرا او فرامادیگرایی را در اصل متفاوت با معنویتگریزی میشمارد(اینگلهارت،1373: 201 ). وی معتقد است فرامادیون به رغم بیگانگی از سنت، به مراتب بیشتر از مادیون به معنا و هدف زندگی میاندیشند، پس چرا گرایشهای فرامادی از منزلگاه دین سر در نمیآورد؟ پاسخ این پرسش به زعم اینگلهارت آن است که چون ادیان سنتی حرف چندان قانع کنندهای برای ارضاء نسلهای فرامادی ندارند، روند غیرمذهبی شدن در حوزه هنجارهای جنسی و جنسیتی هم ادامه مییابد و در آنجا دگرگونی حتی اساسی تر نیز هست. از جمله موضعگیری فرامادیون در قبال همجنسگرایی، سقطجنین، طلاق، روابط جنسی، فحشا و کشتن از روی ترحم بسیار متفاوت شده و اغلب با تسامح و تساهل همراه است. میل به بچه دار شدن در میان نسلهای جوان کمتر شده، گاهی دیده میشود که برخی بر این اعتقادند که زن برای بچه دار شدن نیاز ی به ازدواج ندارد. خلاصه اینکه هنجارهای مذهبی و جنسی سست شده و جهت حرکت تغییر ارزشها نیز به سمت فرامادی است و از پیامدهای مهم آن نیز افزایش طلاق، همجنس بازی و کاهش میزان باروری است(همان،221-225).
نظریه اینگلهارت در خصوص دگرگونی ارزشی پیش بینی می کند که جایگزینی نسل جدید تدریجاً به جابجایی بلند مدت ارزشهای فرامادی منجر خواهد شد. این نظریه نه تنها امکان پیش بینی "جهت" دگرگونی در آینده، بلکه دامنه این دگرگونی را که از جایگزینی نسلی انتظار میرود، فراهم میکند. با توجه به این امر، جایگزینی نسلی تنها عامل درگیر نیست، بلکه مؤلفهای مهم در دگرگونی ارزشی به شمار می رود(آبرامسون و اینگلهارت،1992: 186).
اینگلهارت می گوید:(( ما شواهدی یافته ایم مبنی بر اینکه بخش عمده ای از تغییرات اجتماعی هنگامی رخ میدهد که جوامع به یک سطح پیشرفتهای از توسعه صنعتی میرسند)). اینگلهارت تغییر در نحوة زندگی افراد را مرحله ای در پس ارضاء اهداف اقتصادی میداند.
اینگلهارت دربارة رابطه مذهب و رشد اقتصادی می گوید:((در هر جامعه ماقبل صنعتی فرهنگ جامعه، مردم را به پذیرش موقعیت اجتماعی شان در زندگی تشویق می کند و تأکید بر اینکه فروتنی را بپذیرند و آرزوهای دنیوی را برای گرفتن پاداش در جهان بعدی رد کنند)). امید برای تحرک اجتماعی به سختی بیان می شود. چنین سیستم های اجتماعی کمک می کنند تا جامعه همبستگی اجتماعی خود را حفظ کنند و انباشت اقتصادی را به طرق گوناگون تشویق نمیکند.(همان:70). اینگلهارت مشخصات جوامع سنتی، مدرن و پسامدرن را در جنبه های مختلف زیر بدین گونه در جدول زیر خلاصه کرده است:.
جدول شماره 2: جامعه سنتی،مدرن و پست مدرن: اهداف جامعه و ارزش های فردی
سنتیمدرنپست مدرنبرنامه اصلی جامعهبقاء در یک اقتصاد دولتی پایدارنهایت رشداقتصادیحداکثر آسایش ذهنیارزشهای فردیمذهبهای سنتی و هنجارهای محلیانگیزه بدست آوردن کارارزشهای فرامادیو فرامدرنسیستم اقتداراقتدار سنتیاقتدار عقلانی - قانونیتاکید زدائی هم از اقتدار و هم از اقتدار مذهبی
(اینگلهارت،1997 به نقل از خالقیفر،1386: 72)
آنگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود، ارزشهای فردی غالب در جامعه سنتی، ارزشهای اجتماعی و مذهبی سنتی هستند که این ارزش ها در طی گذار جامعه از سنتی به مدرن جای خود را به انگیزة پیشرفت و ترقی می دهند و با به دنبال آن با گذار جامعه از مدرن به پست مدرن انگیزة پیشرفت به عنوان ارزش غالب دورة مدرنیزاسیون جای خود را به ارزش های فرامادی و غیرفیزیولوژیک می دهد. به عبارت دیگر، هرچه جامعه سنتی تر باشد، ارزشهای اجتماعی مذهبی-سنتی جایگاه والایی نسبت به ارزش های دیگر داشته تا جایی که عدم همنوایی با ارزش های فوق، فشار هنجاری و اجتماعی را در پی خواهد داشت. با گذار و حرکت جوامع از سنتی به مدرن، ارزش های اجتماعی- سنتی، جای خود را به انگیزة پیشرفت خواهد داد، چرا که در دورة مدرن، همچنانکه در تئوری مدرنیزاسیون مطرح شد، شکوفایی و رفاه و امنیت اقتصادی و جانی جایگزین دوره ماقبل مدرن(سنتی) می شوند و چون این ارزش ها به عنوان ارزش غالب فردی در جامعه، دارای قدرت می شوند، جامعه را به جایی می رسانند که در آن افراد از نظر اقتصادی و مادی به رونق و شکوفایی رسیده و طبق نظریه نیازهای مازلو دیگر از لحاظ نیاز فیزیولوژیک احساس نیاز نمی کنند و در این مرحله است که جامعه گذار خود را از مدرن به پست مدرن آغاز کرده و ارزش های فرامادی را جایگزین ارزش های انگیزه پیشرفت خواهد کرد. بدین ترتیب، به تدریج هنجارها و ارزش های یک جامعه از طرف سنتی به مدرن و از طرف مدرن به پسا مدرن تغییر خواهند کرد.
اینگلهارت معتقد است در تحول از مدرنیزاسیون به پست مدرنیزاسیون، تغییر، بر روی جنبه های کلیدی زندگی رخ می دهد. وی این امر را با شکل زیر نشان می دهد(اینگلهارت 1997 به نقل از خالقی فر ،1386: 73-72).
نمودار1: سیر تحول تاریخی ارزش ها
(اینگلهارت،1997به نقل از خالقی فر،1386: 73)
اینگلهارت در آثار متأخر خود از دو بعد اصلی و اساسی ارزشهای بین فرهنگی، که با فرآیندهای نوسازی و فرانوسازی در ارتباط است، سخن میگوید. بر این اساس جهت گیری های ارزشی افراد را می توان بر اساس این دو بعد باهم مقایسه کرد و نقشه بین فرهنگی جوامع را ترسیم نمود. این دو بعد عبارتند از: 1-ارزش های سنتی در مقابل ارزش های سکولار-عقلانی 2- ارزش های بقاء در مقابل ارزش های خود ابرازی
1- بعد ارزش های سنتی در مقابل ارزش های سکولار – عقلانی : این آرایه تضاد و تفاوت میان جوامعی که در آنها دین و ارزش های دینی بسیار با اهمیت است، با آن جوامعی که اینچنین نیست را نشان می دهد . این دو نوع ارزش ها در جوامع با دو نوع اقتدار همراه هستند. در جوامعی که دین با اهمیت است و ارزش ها، ارزش های سنتی هستند، اقتدار سنتی وجوامعی که دارای ایدئولوژی های سکولار هستند، در رأس آن دولت و قانون حضور دارند. در جوامع با ارزشهای سنتی، خانواده و افتخار به آن اهمیت دارد، غرور ملی، احترام برای اقتدار بطور منفعلانه و تأکید به همنوایی اجتماعی تا ناسازگاری، از خصیصههای این جوامع است. افراد بر نقشهای جنسیتی و هنجارهای جنسی تأکید فراوان دارند و بالابردن توان پیش بینی از هنجارها و ارزشهای دینی مطلق حمایت میکند. در جوامع پیشا صنعتی، خانواده برای بقا امری حیاتی بود. از اینرو جوامعی که در غایت سنتی این آرایه قرار دارند، طلاق را مردود میشمارند و موضعی منفی در قبال سقط جنین، آسان میری و خودکشی از خود نشان میدهند. بطور کلی در چنین جوامعی بر اطاعت از اقتدار سنتی(معمولاً اقتدار دینی) بسیار تأکید می شود و تعهدات عمومی و هنجارهای مشترک برجسته هستند. اما در جوامعی با ارزشهای سکولار -عقلانی ترجیحات متضادی در تمام این موضوعات از خود ابراز می کنند. در یک جهان بینی سکولار، اقتدار حاکم مشروعیتش از هنجارهای قانونی-عقلانی میآید تا دینی و در این جوامع تأکید بر کیفیت زندگی، موفقیت فردی و انباشت اقتصادی است. در چنین جوامعی فرسایش کنترلهای اجتماعی و دینی، فضای گسترده و آزادی را در مقابل استقلال افراد باز میکند. اما این استقلال با تعهدات رو به گسترش به دولت همراه است. بدین معنی که اقتدار سنتی دین جایش را به اقتدار دولت میدهد.
2- بعد ارزشهای بقاء در مقابل ارزشهای خودابرازی: یک عنصر محوری در این آرایه به پلاریزه شدن ارزشهای مادی و فرامادی مربوط میشود. شواهد گستردهای نشان میدهند که این ارزشها نشانگر یک تحول بیننسلی از اصرار بر امنیت اقتصادی و مادی، به سوی یک تأکید فزاینده بر ابراز وجود، بهزیستی ذهنی و علایق معطوف به کیفیت زندگی هستند. این بعد نشانگانی از اعتماد، بردباری، سعادت ذهنی، فعالیتهای سیاسی و خود ابرازی را منعکس میکند که در جوامع پساصنعتی با سطوح بالای امنیت همراه است. در مقابل جوامعی که به ارزش بقا تأکید دارند، سطح بالنسبه پایینی از بهزیستی ذهنی را نشان میدهند،از نظر بهداشتی نیز درسطح پایینی قرار دارند. همچنین در این جوامع اعتماد بین شخصی، میزان تحمل غیرخودیها و برابری جنسیتی در سطح پایینی قرار دارد، به ارزشهای مادیگرایانه اهتمام میورزند و ایمان بالنسبه بالایی به علم و تکنولوژی دارند. این جوامع فعالیتهای محیطی نسبتاً کمی دارند و حامی حکومت مستبد هستند. جوامعی که در ارزشهای ابراز وجود مرتبه بالایی دارند، ترجیحات متضادی در این موضوعات از خود نشان میدهند.
اگر ابعاد سنتی/عقلانی-سکولار جامعهای مشخص شود، تغییرات بین فرهنگی آن جامعه محدود می شود. یعنی اگر افراد جامعه مشخصی تأکید زیادی بر مذهب داشته باشند، وضعیت نسبی آنها را در سایر متغیرها می توان پیش بینی نمود، مانند نگرش آنها به سقط جنین، غرور ملی، احترام به اقتدار و نگرش آنها نسبت به تربیت کودکان. بعد خودابرازی/بقا ابعاد وسیعتر دیگری را با مجموعه همبستگی قویی از متغیرها مانند ارزشهای مادی(نظیر حفظ نظم، غرور برای جنگیدن) در مقابل ارزش های فرامادی (نظیر آزادی و خود ابرازی)، آسایش، اعتماد بین شخصی، فعالیت سیاسی و تحمل بیگانکان منعکس میکند. اینگلهارت سپس ادامه می دهد ارزش های خود ابرازی در همه کشورهای صنعتی توسعه یافته و در سایر کشورها گسترش می یابد. این یافته ها نشان می دهد که افزایش امنیت سبب نوعی تغییر ارزشی به سمت ارزش های سکولار، تحمل بیشتر، اعتماد، آسایش ذهنی و در نتیجه دید فرامادی می گردد(اینگلهارت؛بیکر،1385: 261-257).
بر هریک از جوامع سنتی و مدرن اقتداری حاکم است. در جوامع سنتی دین، در جوامع مدرن اقتدار قانونی – عقلانی دولت، ولی در جوامعی که به آنها فرانوگرا اطلاق می شود و با ظهور ارزش های خودابزاری همرا ه هستند، دیگر اقتدار و ایدئولوژی های دینی و دولتی سابق معنایی ندارد. در جوامع فرانوگرا مطلق بودن هر دوی اقتدارها به زیر سوال می رود و این اقتدارها درونی میشوند. رها شدن انسانها از اقتدار دینی با مسلط شدن اقتدار دولت همراه بود، ولی هردوی این اقتدارها در تغییر فرانوگرایی جای خودشان را به فرد گرایی می دهند(اینگلهارت و ولز، 2004: 11).
فهرست منابع
-آزادارمکی، تقی. زند، مهناز. خزایی، طاهره(1379)."بررسی تحولات اجتماعی و فرهنگی در طول سه نسل خانواده تهرانی." مجله علوم اجتماعی. شماره16 صص 29-3.
-آزادارمکی، تقی. شریفیساعی، محمدحسین(1390). "تبیین جامعهشناختی روابط جنسی آنومیک در ایران." مجله خانوادهپژوهی. سال هفتم، شماره 28 صص462-435.
-آزادارمکی، تقی. شریفیساعی، محمدحسین. ایثاری، مریم. طالبی، سحر(1390). "سنخشناسی الگوی روابط جنسی پیش از ازدواج در ایران." مجله جامعهپژوهی فرهنگی، پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی. سال دوم، شماره 2 صص34-1.
-آزادارمکی، تقی. غفاری، غلامرضا(1386). جامعهشناسی نسلی در ایران. تهران: جهاد دانشگاهی، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی.
-آزادارمکی، تقی. مستقطیان، بهمن (1380). "تغییرات فرهنگی در استان مازندران(آزمون تجربی نظریه اینگلهارت)." پژوهش نامه علوم انسانی-اجتماعی. شماره3 صص 40-13.
-اسدی، عبدالله(1385)."بررسی روابط دانشجویان دختر و پسر در دانشگاههای شهر اردبیل." مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی اردبیل. شماره2 صص 113-114.
-احمدی، حبیب(1384). انحرافات اجتماعی. شیراز:نشر دانشگاه شیراز.
-احمدی، حبیب(1387). روانشناسی اجتماعی. شیراز:نشر دانشگاه شیراز.
-امینآقایی، مهرناز(1388). "نقش همکاری خانواده و پلیس در پیشگیری از آسیبهای اجتماعی." فصلنامه علمی- پژوهشی انتظام اجتماعی. شماره2 صص 81-61.
-اینگلهارت،رونالد(1373). تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی. ترجمه مریم وتر. تهران: انتشارات کویر.
-اینگلهارت،رونالد.بیکر،واین(1385)."مدرنسازی، تغییر اجتماعی و استمرار ارزشهای سنتی." ترجمه حامد حاجی حیدری. مجله راهبرد یاس. شماره 7 صص 303-231.
-باومن، زیگمون(1384). عشق سیال. ترجمه عرفان ثابتی. تهران: نشر ققنوس.
-برور،جان. هانتر،آلبرت(1377). تحقیق چند روشی در علوم اجتماعی ترکیب اسلوبها. مترجمان حبیب احمدی اسفندیارغفاری نسب. شیراز: انتشارات رز .
-بوستانی،داریوش. محمدپور،احمد(1388)."بازسازی معنائی جهتگیری جنسیتی پسران نسبت به دختران(ارائه یک نظریه زمینه ای)." مجله مطالعات راهبردی زنان. شماره44 صص172-142.
-بیکر،ترزال(1389). نحوه انجام تحقیقات در علوم اجتماعی. ترجمه:هوشنگ نایبی. تهران: نشرنی.
-پناهی، علی احمد(1384). "دوستی از منظر دینی با نگاهی به شرایط ارتباط دختر و پسر." مجله معرفت. شماره 97 صص65-54.
-توکل،محمد.قاضینژاد،مریم(1385). "شکاف نسلی در رویکردهای کلان جامعهشناختی: بررسی و نقد رهیافتهای نسل تاریخی و تضاد با تأکید بر نظرات مانهایم و بوردیو." نامه علوم اجتماعی. شماره 27 صص194-27.
-توسلی، غلامعباس(1379). نظریه های جامعه شناسی. چاپ سوم. تهران: انتشارات سمت.
-ثنایی، باقر(1368). "نظریه یادگیری اجتماعی." فصلنامه تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش). شماره 20صص 21-11.
-خالقیفر، مجید(1386). "بررسی ارزشهای مادی/فرامادی جوانان تحصیلکرده ایرانی، عوامل مؤثر بر آن و رابطه آن با برخی از نشانگان فرهنگی." پژوهشکده تحقیقات استراتژیک- گروه پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی. پژوهشنامه شماره 7 صص 128-63.
-دلاور، علی(1389).مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی ،تهران: نشر رشد.
-دواس،دي.اي(1389).پيمايش در تحقيقات علوماجتماعي.ترجمه هوشنگ نايبي،تهران: نشر ني
- رفیع پور،فرامرز(1372).سنجش گرایش روستاییان نسبت به جهاد سازندگی،تهران:مرکز تحقیقات بررسی مسائل روستایی.
-ربیعی، علی. شاقاسمی، احسان(1388). "آسیب شناسی فردی و اجتماعی روابط مجازی در ایران: یک رویکرد کیفی." فصلنامه علمی-پژوهشی رفاه اجتماعی. شماره 32صص 34 -11.
-زینتی، علی( 1383). "اسلام و روابط دختر و پسر." مطالعات راهبردی زنان. شماره 24.
-فاضلی، محمد(1382). "نظریه ای برای تغییر اجتماعی؛ دفاعیه ای برای سرمایه داری." کتاب ماه علوم اجتماعی. شماره 76 و 75 صص 71- 66 .
-قاسمی، وحید(1383). "سنخ شناسی دانشجویان بر مبنای پدیدۀ روابط دوستانه دختر و پسر، مورد مطالعه: دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان." فصلنامه مطالعات جوانان. شماره7 صص 113-90.
-قاضی نژاد،مریم(1383). "نسل ها و ارزش ها: بررسی و تحلیل جامعه شناختی تفاوت گرایشات ارزشی نسل جوان و بزرگسال." پایان نامه دکتری جامعه شناسی. دانشگاه تهران.
-ساروخانی، باقر(1386). روشهای تحقیق درعلوم اجتماعی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
-شیخدارانی، هما. مهرابی، حسینعلی. کجباف، محمدباقر. عابدی، محمدرضا(1387). "تأثیر آموزش مبتنی بر افزایش آگاهی از آسیبهای حاصل از روابط آسیبزای دختر و پسر بر نگرش دانشآموزان دختر دوره متوسطه. " فصلنامه دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی. شماره 38صص 62-41.
-عارفنظری، مسعود. مظاهری، محمدعلی(1384). "سبکهای دلبستگی و شیوة همسرگزینی(چندهمسری-تک همسری)." فصلنامه خانواده پژوهی. سال اول شماره1 صص405-393.
-عباسی، خیام. ایمان،محمدتقی(1386). "تبیین جامعه شناختی گرایش نوجوانان به فرهنگ غربی." مجله جوانان و مناسبات نسلی. شماره1 صص 113- 140.
-عباسیشوازی،محمدتقی(1384)."بررسی رابطة عوامل اجتماعی و فرهنگی با نگرش دانشجویان نسبت به معاشرت و دوستی دختر و پسر قبل از ازدواج." پایان نامه دورة کارشناسی ارشد جامعه شناسی. دانشگاه شیراز.
-عسکریندوشن، عباس. عباسیشوازی، محمدجلال. صادقی، رسول. (1388)."مادران،دختران و ازدواج(تفاوتهای نسلی در ایده ها و نگرش های ازدواج در شهر یزد." مجله مطالعات راهبردی زنان. شماره 44.
-غیاثوند،احمد(1387). کاربرد آمار و نرم افزار spss در تحلیل داده ها آموزش جامع نرم افزار spss.تهران: نشر لویه
-علیزاده،اکبر اسد(1383)."پست مدرنیته و پست مدرنیسم." مجله مبلغان. شماره 56 ص156.
-صاحبالزمانی، محمد. صفوی،محبوبه. ریاضی، ربابه(1384). "بررسی تأثیر آموزش بر آگاهی و نگرش دختران دبیرستانهای منطقه 14 تهران نسبت به دوستی با جنس مخالف." فصلنامه علومپزشکی دانشگاه آزاد اسلامی. سال پانزدهم، شماره4(پیاپی42) صص214-207.
-صدرا، علیرضا. قنبری،علی(1387). "ارزش های حاکم بر جامعه ایرانی." تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک.
-صدیق سروستانی، رحمت الله. (1386).آسیب شناسی اجتماعی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
-گلزاری، محمود(1384). "آموزش و مشاوره در زمینه ارتباط با جنس مخالف." فصلنامه روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی. شماره 1 صص122-105.
-محسنی، منوچهر(1378). بررسی آگاهی ها، نگرش ها و رفتارهای اجتماعی در تهران. تهران: انتشارات زهد.
-محسنی، منوچهر( 1379). بررسی آگاهیها، نگرشها و رفتارهای اجتماعی در تهران. تهران: معاونت پژوهشی و آموزشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
-معیدفر، سعید(1379). جامعه شناسی مسائل اجتماعی در ایران. تهران: انتشارات سرزمین ما.
-موحد، مجید. عنایت، حلیمه. عباسیشوازی، محمدتقی(1385)."بررسی رابطه عوامل اجتماعی و فرهنگی با نگرش دانشجویان نسبت به معاشرت و دوستی دختر و پسر قبل از ازدواج." مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز. شماره2 صص165-147.
-موحد، مجید. عباسیشوازی، محمدتقی(1385)."بررسی رابطه جامعه پذیری و نگرش دختران به ارزش های سنتی و مدرن در زمینه روابط بین شخصی دو جنس پیش از ازدواج." مجله مطالعات زنان. شماره 10 صص 99-67.
-موحد، مجید. مقدس، علی اصغر. عباسیشوازی، محمدتقی (1386). "جوانان،خانواده و جامعه پذیری(نقش خانواده در نگرش دانشجویان نسبت به معاشرت دختر و پسر قبل از ازدواج." فصلنامه مطالعات جوانان شماره 33.
-موحد، مجید. عباسیشوازی، محمدتقی. هاشمینیا، زهرا( 1388). "ناهمگونی جنسیتی، نگرش افراد و ارتباط دختران و پسران در دانشگاه." مطالعات راهبردی زنان. شماره 44 صص 72-37.
-میرزایی، خلیل. برغمدی، هادی(1388). "رابطه با جنس مخالف و عوامل متبط با آن." مجله رفاه اجتماعی. شماره34 صص158-131.
-نیکزاد، عباس( 1383). "روابط زن و مرد از دیدگاه اسلام." مطالعات راهبردی زنان. شماره25.
-یعقوبی، صمد(1381). بررسی پدیده قانون گرایی و قانون گریزی در بین شهروندان تبریزی. تبریز: مرکز افکارسنجی دانشجویان.
-یوسفی، زهرا. عابدی، محمدرضا. نشاطدوست، حمیدطاهر(1386). "بررسی نگرش والدین شهر اصفهان نسبت به روابط دوستانه دختر و پسر." فصلنامه خانواده پژوهی. شماره 10صص 609-601.
-یوسفی، زهرا. اشرف، محمدرضا. هویدافر، رضوان(1386). "سالم سازی روابط دختران و پسران". فصلنامه تازههای رواندرمانی. شماره 44و 43صص 96-87.
-یوسفی، نریمان(1383). شکاف بین نسلها. تهران:پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی.
Abramson, Paul.R.Ingelhart,Ronald.(1992)."Generational replacement and value Change in Eight West European Societies."British Journal of Political Science., Vol. 22, No. 2. pp. 183-228.
Alexander, Mallika., Garda, Laila., Kanade, Savita., Jejeebhoy, Shireen.,Ganatra,Bela.(2007).'' Correlates of Premarital Relationships Among Unmarried Youth in Pun District, Maharshtra,India." International Family Planning Perspective., Vol. 33, No. 4, pp. 150-159.
Arslan, emel. Ari, Ramazan. (2010). "Analysis of ego identity Process of Adolescents in Terms of attachment Styles and Gender." Journal of Procedia Social and Behavioral Sciences., Vol. 2, pp. 744-750.
A.Sears, Heather., Byers, E. Sandra., Price, E. Lisa. (2007). "The Co-Occurrence of Adolescent Boy`s and Girl`s use of Psychologically, Physically,and Sexually Abusive Behaviours in Their Dating Relationships." Journal of Adolescence., Vol. 30, No. 3, pp. 487-504.
Bandru,A.(2001).Social Congitive theory: An agntive Perspective Review of Psychology,26-52.
Bleske,April.L.& Buss,David.M.(2001)."Opposite-Sex Friendship: Sex Differences and Similarities in Initiation, Selection and Dissolutio." Journal of Personality and Social Pschology Bulletin., Vol. 27, No. 10, PP. 1310-1323.
Buote, Vanessa M.., Wood, Eileen ., Pratt, Michael (2009)."Exploring Similarities and Differencess Between Online and Offline Friendships: The role of Attachment style." Journal of Computers in Human Behavoir., Vol. 25, pp. 560-567.
Eriksson, E., Lindmark, Axemo, P., Haddad, B., Ahlborg, B. M. (2011). "Faith, Premarital Sex and Relationship: Are Church Massages in Accordance with the Perceived Realities of the Young? A Qualitative Study in Kwazulu Natal, South Africa.'' Journal of Religionandn Health., Vol. 102, No. 4, pp. 581-589.
Furman,Wyndol.B., Shomaker, Lauren.(2008). ''Patterns of Interaction in Adolescent Romantic Relationships: Distinct Features and Links to Other Close Relationships.''Journal of Adolescence.,Vol.31, No. 6, pp. 771-788.
Godin,gasten &Shephard,Rog.(1990)."attiud behavior models in exercic promotion." Journal medicin,Vol,10, pp.103-121.
Horne, Melissa. "The Impact of Father on Adolescent Romantic Relationship Ideals". Georgetown University. 2011. [Onlin].
Inglehart, Ronald, Christian Welzel (2004). Modernization, Cultural change and Democracy: The Human Development Sequent. New York: Cambrige University Press.
Lee, Gary.R ., Payne, Krist. K. (2010). "Changing Marriage Pattern Since1970 ; What's Going on and Why?" Journal of comparative Family Studies., Vol. 41, No. 4, pp. 537-543.
Legkauskas, Visvaldas., Stankeviciene, Dzeralda. (2009). "Premarital Sex and Marital Satisfaction of Middle Age Men and Women: A Study of Marriage Lithuanian Couples." Journal of Sex Role., Vol. 60, No. 2, pp. 21-32.
Luke, Nancy., Goldberg, Rache. E., Mebrue, Blessing. U., Zulu, Eliya. M.(2011)."Social Exchange and Sexual Behavior in Young Women`s Permarital Relationships in Kenya." Journal of Marriage and Family., Vol. 73, No. 5, pp. 1048-1064.
Parsons,T.(1953)."A revised analytical approach to the theory of social stratification, in R. Bendix and S. M. Lipest, class, status and power"., The Free Press.
Reeves, T. C. & Oh, E. (2006). Generational differences. Department of Educational Psychology and Instructional Technology (EDIT).
Rokeach, M. (1976). Beliefs, attitudes and values. Josybass Publisher.
Sagive,Lilach., Roccas,somia., Hazan,Osnat.(2004)."Value pathways to well-being: healthy values, valued goal attainment and environmental congruence." Chapter 5 In Linley P.Alex and Joseph, Stephen.(2004). Positive Psychology in Practice. Newjersey: Hoboken.
Sakalli, Nuray., & Glick, Peter.(2003)."Ambivalent Sexism and Attitudes Toward Women Who Engage Premarital Sex in Turkey." The Journal of Sex Research., Vol. 40, No. 3, PP. 296-302. 18
Schwartz, S. H. (1992). "Universal in content and structure of values: Theoretical advancers and empirical tests in 20 countries". Advance in Experimental Social Psychology., Vol. 25, No.1, 1-65.
Schwartz, S. H. (1995). "Identifying culture-specifics in the content and structure of values". Journal of Cross-Cultural Psychology., vol. 26, No. 1, 92-116..
Schwartz, S. H & S. Huismans. (1995). "Value priorities and religiosity in four western religions." Social Psychology Quarterly., Vol. 58, No. 2, 88-107.
Wong, Rachel. "Effect of religion and religiosity on romantic relationship: Love values and relationship satisfaction." Department of Applied Social Studies. 2009. [Online].