دانلود ادبیات نظری تحقیق مشارکت، انواع مشارکت و مشارکت اجتماعی (docx) 30 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 30 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
تاریخچه مشارکت:
اگرچه مشارکت به عنوان یکی از مفاهیم علوم اجتماعی از نیمه دوم قرن بیستم بطور جدی مورد توجه و بحث صاحبنظران علوم اجتماعی قرار گرفته است، ولی تاریخ دیرینهای دارد. مشارکت به معنای عام آن قدمتی به اندازه تاریخ انسان دارد، چرا که بقا نوع انسان درگرو همکاری و همیاری آنها با یکدیگر در مقابله با حوادث طبیعی و حیوانات از یکسو و در دوستی خانواده، همسر و فرزندان و گروههای همنوع خویش از سوی دیگر بوده است. مثلا در دورههایی از تاریخ، مشارکت انسانها بصورت شکار دستهجمعی حیوانات و یا فعالیتهای مشترک روی زمینهای کشاورزی بوده است. مشارکت در حیات اجتماعی، باعث تکوین و استمرار جامعه انسانی و مظاهر آن و نیز گسترش و عمق نهادهای اجتماعی نظیر خانواده، اقتصاد، سیاست، آموزش و پرورش و ... شده است. همه عناصر و اجزا جامعه انسانی در پرتو مشارکت و همکاری مشترک بین انسانها و گروههای اجتماعی تکوین یافته و در طول تاریخ حیات انسانی بر عمق و وسعت آن افزوده شده است.
با آنکه درمورد خاستگاه مشارکت نزد صاحبنظران اختلافنظر وجود دارد، برخی آن را ناشی از ضرورتها و برخی دیگر آن را ناشی از فطرت طبیعی انسان میدانند، در هر صورت نقش و کارکرد مشارکت به عنوان یک فرایند اجتماعی انکارناپذیر است. در عصر حاضر نیز مشارکت و همکاری آزادانه اساسیترین و بنیانیترین عامل توسعه پایدار است.
- معنا و مفهوم مشارکت:
مشارکت دارای مفهومی غنی در علوم اجتماعی است، در اینجا برای درک مناسبتر فضای مفهوم مشارکت به برخی از تعاریف آن اشاره میشود:
در لغتنامه دهخدا مشارکت به معنای «شرکت کردن» تعریف شده است. فرهنگ انگلیسی آکسفورد نیز مشارکت یا participation را به عنوان «عمل یا واقعیت شرکت کردن، بخشی از چیزی را داشتن یا تشکیل دادن» دانسته است (رهنما، 1377: 115).
واندرسمن مشارکت را فرایندی میداند که اعضا در تصمیمگیری در نهاد، برنامهها و تاثیرات این تصمیمگیری، شریک باشند (Wandersman، 2000).
اوکلی برای تعریف مشارکت به بیان سه تفسیر در خصوص مشارکت میپردازد که عبارتند از:
1) مشارکت به عنوان سهم داشتن، 2) مشارکت به عنوان سازماندهی و 3) مشارکت به عنوان توانمند سازی (اوکلی و همکاران، 1370: 8-9).
به نظر رحمان مشارکت فعالیت سازمانیافته از طرف مردم متحد و منسجم است که اساس آن را متقاعد شدن افراد به کنش جمعی تشکیل میدهد (rahman ، 1993: 150). بر این مبنا مشارکت درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیتهای گروهی است که آنان را برمیانگیزد تا برای دستیابی به هدفهای گروهی یکدیگر را یاری دهند و در مسئولیت کار شریک شوند (طوسی، 1370: 54).
«آرنشتاین، مشارکت را فرایند سهیمشدن در قدرت جهت تاثیرگذاری بر رفتار دولت میداند. از نظر وی مشارکت، توزیع مجدد قدرت است که در سطوح مختلف اتفاق میافتد. وی هشت سطح مشارکت را بر روی نردبانی به نام نردبان مشارکت آرنشتاین از یکدیگر تفکیک میکند. پلههای این نمودار شامل: 1. کنترل شهروندی، 2. قدرت تفویض شده، 3. شراکت، 4. تسکین بخشیدن، 5. مشاوره، 6. اطلاع رسانی، 7. درمان، 8. دستکاری و ظاهرفریبی میباشد» (Arnstein،1971).
گاارد و بیسر بیشتر به بعد عمل و تعهدآمیز مشارکت توجه کردهاند ، آنان مشارکت را چنین تعریف میکنند: «مشارکت را میتوان به صورت تعهد مشترک در پرداختن به مسائل توسعه بر اساس تقسیم توافق شده وظایف و مسئولیتها تعریف کرد. مشارکتها حول هدفهای مشترک شکل میگیرد و شرکاء پیگیری یک یا چند فعالیت را در راستای یک هدف، به صورت مشترک یا به صورت ردیفی ، به عهده میگیرند .مشارکتها ممکن است بسته به هدف مورد دستیابی، موقت یا برای مدتی طولانی باشد» (گاارد و بیسر به نقل از تاچر و کمپوس، ۱۳۸۲ : ۸۴).
اکسلرد بر ویژگی داوطلبانه، انتخابی و غیرانتفاعی بودن مشارکت تاکید دارد که بر مبنای این ویژگیها مشارکت اجتماعی در شکل نهادیاش از نهادهایی چون مجامع دولتی، نهاد خانواده و موسسات انتفاعی مجزا میشود (Axelrod ،1950: 14). مهمترین ویژگی فعالیتهای مشارکت، داوطلبانه و ارادی بودن آنهاست. در مجموع مشارکت اجتماعی به آن دسته از فعایتهای ارادی دلالت دارد که از طریق آنها اعضای یک جامعه در امور محله، شهر و روستا شرکت کرده و بصورت مستقیم یا غیرمستقیم در شکل دادن به حیات اجتماعی مشارکت دارند و انجمنهای داوطلبانه مهمترین عرصه شکلگیری و ساماندهی فعالیتهای مشارکتی در جامعه محسوب میگردند.
گائوتري، معتقد است جهت ايجاد بسترهاي لازم براي مشاركت حداكثري مردمي 4 شرط عمده لازم و اساسي است. 1- ايدئولوژي مشاركت (بعد هنجاري)، 2- نهادهاي مشاركتي (بعد سازماني)، 3- اطلاعات كافي و 4- امكانات مادي و تخصصي لازم. وی در تعریف مشارکت مینویسد: «مشارکت فرایندی اجتماعی، عمومی، یکپارچه، چندگانه، چند بعدی و چند فرهنگی است که هدف آن کشاندن همه مردم به ایفای نقش در همه مراحل توسعه است» (Gaotri ، 1986: 37). با توجه به این تعریف میتوان «ویژگیهای زیر را برای مشارکت درنظر گرفت:
مشارکت فرایندی چندجانبه است، زیرا میتواند دربرگیرنده اشکال گوناگون فعالیت اجتماعی مانند: فعالیت سیاسی، فرهنگی، آموزشی و ... باشد.
مشارکت فرایندی چند بعدی است، زیرا مشروعیت خود را نه تنها از دولت بلکه از خاستگاههای تاریخی و خودمختاری اجتماعی (اتحادیههای کارگری) نیز میگیرد.
مشارکت فرایندی چند فرهنگی است، زیرا درصدد است همه اجزای فرهنگی و قومی تشکیل دهنده جامعه را دربر بگیرد» (کائوتری و همکاران، 1379: 36).
بانک جهانی برای مشارکت مردمی دلایل زیر را ارائه میدهد :
مردم محلی برخوردار از مقدار زیادی تجربه و بینش درباره اینکه چه کاری باید انجام شود و چه کاری نباید انجام شود و چرایی آن میباشند ؛
همکاری مردم محلی در طراحی پروژهها میتواند تعهد آنها نسبت به پروژه را افزایش دهد. همکاری مردم محلی میتواند به آنها برای توسعه مهارتهای فنی و مدیریتیشان کمک کند و شاید فرصتهای شغلیابی آنها را افزایش دهد ؛
همکاری مردم محلی در افزایش منابع در دسترس برای برنامه مؤثر است ؛
همکاری مردم محلی راهی برای تحقق یادگیری اجتماعی (هم برای طراحان و هم برای ذینفعان) برنامه میباشد . یادگیری اجتماعی به معنای توسعه همکاری بین متخصصان و مردم محلی است که در آن هر یک از گروهها از دیگری میآموزد (1966 - World Bank).
از منظر جامعهشناسی باید بین مشارکت به عنوان عمل و تعهد (عمل مشارکت) و به عنوان حالت و وضع (امر شرکت کردن) تمیز قایل شد. مشارکت در معنای اول، داشتن شرکتی فعالانه در گروه را میرساند و به فعالیت اجتماعی انجام شده نظر دارد، و در معنای دوم، از تعلق گروهی خاص و داشتن سهمی در هستی آن خبر میدهد (بیرو، 1366: 275).
در مجموع بايد گفت اظهار نظرها و تعاريف ارائه شده در مورد مشاركت، بازتاب الگوي اعتقادي و نظري به كار گرفته شده است. تلقي مشاركت صرفاً به عنوان جزيي كميتپذير كه ميبايست در يك پروژه تزريق گردد، امكانپذير نيست. مشاركت اساساً فرايندي كيفي است كه اگر قرار است موثر باشد، تغييراتي بنيادين در انديشه و عمل ميطلبد (اوكلي و مارسدن، 47:1370).
- انواع مشارکت:
انواع مشاركت از نظر سطح (خرد، مياني، كلان)، از نظر انواع بر حسب انگيزههاي ايجادي آن (درونزا، برونزا)، بر حسب چگونگي دخالت مردم (مستقيم ، غيرمستقيم)، بر حسب سطوح فراگيري (محلي، منطقهاي، ملي)، بر حسب كيفيت همكاري مردم (طبيعي، خود انگيخته، ارادی یا داوطلبانه، برانگیخته، تحميلي يا اجباري)، بر حسب سطوح اجرايي (بهرهمندي از خدمات، ارزيابي خدمات، ارائه پيشنهاد، تصميمگيري و برنامهريزي، اجرا و نظارات)، بر حسب موضوع (سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگی)، بر اساس نحوه مشارکت (رسمی و غیررسمی) را شامل میشود که در ادامه به تفصیل اشاره میگردد.
انواع مشارکت بر اساس سطوح گسترش:
1. سطح خرد (فردی)؛ مشارکت افراد در بنگاهها و شرکتهای خصوصی را دربر میگیرد که با میل و اراده همراه است.
2. سطح میانی (نهادها و سازمانهای اجتماعی)؛ این مشارکت در سطح بخشهای مختلف جامعه اعم از سازمانها، نهادها و روابط بین آنها انجام میگیرد.
3. سطح کلان (جامعه)؛ این مشارکت را میتوان مشارکت ملی و یا جامعهای نامید که متضمن مشارکت گسترده و همه جانبه اعضای جامعه میباشد.
انواع مشارکت بر اساس انگیزههای ایجادی آن:
1. مشارکت درونزا: مشارکت هر فرد یا افراد و گروههای اجتماعی بصورت خودجوش و خوداتکا از روی علاقه در برنامهها و فعالیتهای عمرانی است. این نوع مشارکت ریشه در هنجارهای اجتماعی دارد.
2. مشارکت برونزا: مشارکتی که بصورت غیرداوطلبانه و از محیط بیرون توسط مسئولین و کارگزاران سازمانهای مختلف بر جامعه تحمیل میشود، و افراد با انگیزه و محرک بیرونی در امور شرکت میکنند (قاسمی، 1381: 30).
انواع مشارکت بر حسب چگونگی دخالت مردم:
1. مشارکت مستقیم: مشارکت عمومی و مستقیم افراد در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی جهت تعیین زندگی اجتماعی خود میباشد.
2. مشارکت غیرمستقیم: در این شیوه مردم بطور مستقیم در فرایند مشارکت دخالت ندارند، بلکه از طریق انتخاب نماینده و تشکیل شوراهای نمایندگی در تصمیمگیریها شرکت میکنند (پوررحیم، 1381: 144-143).
انواع مشارکت بر اساس سطوح فراگیری:
1. مشارکت محدود (محلی)؛ این مشارکت دربر گیرنده مشارکت روستایی و مشارکت محله در سطح شهر میباشد. هدف آن در سطح روستاها، تحریک روستاییان بمنظور ارتقا سطح طرحها و برنامههای توسعه روستایی و در شهرها برای حل معضلات محله به وسیله ساکنین هر محله میباشد.
2. مشارکت منطقهای؛ این مشارکت دربر گیرنده مشارکت چندین محله و یا شهر برای بهسازی و بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی منطقه خود میباشد. 3. مشارکت ملی؛ این مشارکت در سطح کل جامعه انجام میپذیرد و هدف آن اموری است که مورد نیاز تمامی افراد جامعه میباشد و به یک منطقه یا محل خاصی بستگی ندارد.
انواع مشارکت برحسب چگونگی عضویت یا کیفیت و همکاری مردم:
1. مشارکت طبیعی: این نوع مشارکت بر اساس عرف و عادت یا واقعیت موجود گروهی مانند گروههای سنتی و مذهبی تحقق یافته و اعضای گروه ناگزیر از عضویت در آن هستند. این نوع مشارکت در گروههای طبیعی نظیر گروههای همبازی و گروههای خویشاوندی وجود دارد. شرکت در مراسم عزاداری، عروسی و مراسم مذهبی از دیگر نمونههای آن است (فردرو و رضوانی، 1381: 144).
2. مشارکت خود انگیخته: در این مشارکت، افراد با همکاری داوطلبانه، کوششهای خود را برای شکوفایی تواناییهای خود به نفع سازمان یا جامعه ابراز میکنند. در این حالت، افراد معمولا مسئولیتپذیری در راستای منافع دیگران را در اولویت قرار میدهند (نیازی، 1381: 36). این نوع مشارکت بصورت خودجوش و نهادی در بین اعضای یک جامعه وجود دارد و محصول سالهای متمادی زندگی مشترک است. مانند گروههای همسایگی و گروه دوستان که در قالب سازمان وساخت خاص و مشخص انجام نمیگیرد و عموما جهت پاسخگویی به نیازهای مهم روانی افراد است (حامدمقدم، 1370: 290).
3. مشارکت ارادی (داوطلبانه): این نوع مشارکت، مشارکتی بدون نفوذ و یا دخالت عوامل خارجی بوده و شرکت فرد ارادی و آگاهانه است (خواجوند خزاعی و برغمدی، 1386: 219).
4. مشارکت برانگیخته: این نوع مشارکت، به اهداف خاص توسط گروهی خارج از گروه مشارکتکننده انجام میگیرد. به عبارت دیگر، منشاءو تشکیل این نوع مشارکت، عامل برانگیزنده خارجی است که در آن علاوه بر اهداف شخصی و گروهی، اهداف ملی و فراملی نیز مطرح است. مانند سپاه دانش در زمان قبل از انقلاب و جهاد سازندگی بعد از انقلاب (حامدمقدم، 1370: 292).
5. مشارکت تحمیلی یا اجباری: در واقع مشارکت تحمیلی به معنای درگیر شدن ناخواسته است. در مشارکت تحمیلی، جبر و اضطرار مطرح است و فرد خود را ناگزیر از مشارکت دانسته و درقبول عضویت در سازمان یا کنارهگیری از آن حق انتخاب ندارد (فردرو و رضوانی: 144). مشارکت روستاییان در قالب عضویت در شرکتهای تعاونی را در دهه 40 هجری شمسی و یا عضویت افراد در احزابی همچون رستاخیز در قبل از انقلاب، نمونههایی از این نوع مشارکت میباشند.
انواع مشارکت برحسب موضوع:
1. مشارکت سیاسی: بهطور کلی میتوان گفت مشارکت سیاسی، مشارکت در فرایند قدرت و انتخاب مسئولین و مداخله در امر تصمیمگیری در نظام سیاسی است. آنچه در اکثر تعاریف صورت گرفته از مشارکت سیاسی مشترک است، خصیصه حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است و این حاکمیت عمدتا به شکل مشارکت مردم در انتخابهای مختلف و دخالت در نحوه اداره امور کشور میباشد. مایکل راش در کتاب جامعه و سیاست، «مشارکت سیاسی را درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی از عدم درگیری تا داشتن مقام سیاسی رسمی میداند و بر این اساس سطوح مختلف مشارکت را ذکر میکند» (راش، 1381: 123). مایرون وینر، نیز «مشارکت سیاسی را هر عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمانیافته یا بدونسازمان، دورهای یا مستمر، شامل روشهای مشروع و نامشروع برای تاثیرگذاری بر انتخاب رهبران سیاسی و رفتارهای سیاسی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی میداند» (وینر و هانتینگتون، 1378: 140). برداشت وینر و هانتینگتون از مشارکت سیاسی دایره شمول آن را به هر عمل قانونی و غیرقانونی در تمام سطوح محلی و ملی جامعه نشر میدهد. با توجه به تعاریف ذکر شده، مشارکت سیاسی انواع و سطوح مختلفی دارد و این امر تحت تاثیر شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، باورهای مذهبی و پیشینه تاریخی قرار میگیرد.
2. مشارکت اقتصادی: منظور از مشارکت اقتصادی، حضور و همکاری آگاهانه اقتصادی مختلف جامعه در جهت تولید، پسانداز، سرمایهگذاری بیشتر و مطلوبتر، توزیع مناسب و عادلانهتر، مصرف بهینه منابع مادی و طبیعی و کالاهای مورد نیاز زندگی و صرفهجویی در استفاده از منابع کمیاب زندگی است (عباسزاده، 1387: 29).
3. مشارکت اجتماعی: از انواع مهم مشارکت محسوب میشود. گرچه تمامی اشکال مشارکت دارای نوعی رابطه اجتماعیاند و از این رو بحثی جامعهشناختی به شمار میآیند، عرصههایی در زندگی جمعی وجود دارد که آنها را از خرده نظام اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جدا میکند. چنین عرصههایی به عمل متقابل گروههای اجتماعی با محیط پیرامونشان مربوط است (پیران، 1376: 12). «اصطلاح مشارکت اجتماعی، دربرگیرنده کاربرد روابط و شبکههای اجتماعی برای ارتباط با دیگران و دریافت حمایتهای اجتماعی است» (Morissette، 2009: 4). و این روابط اجتماعی بصورت روابط درونگروهی یا بین گروهی در قالب انجمنهای داوطلبانه، باشگاهها، اتحادیهها و گروههایی که خصلت غیردولتی و محلی دارند گسترش مییابد. به عبارت دیگر «مشارکت اجتماعی به عنوان چگونگی مشارکت شخصی در فعالیتهای گروههای رسمی و غیررسمی دیگر فعالیتهای اجتماعی میباشد» (Hyyppa، 2008: 2).
4. مشارکت فرهنگی: «مشارکت فرهنگی یعنی شرکت داوطلبانه، ارادی و آگاهانه افراد، گروهها و سازمانهای تشکیلدهنده یک جامعه در ابعاد گوناگون زندگی فرهنگی آن جامعه به منظور گسترش توسعه پایدار و همهجانبه حیات فرهنگی است» (غفاری و نیازی، 1386: 30). یکی از دلایل اهمیت مشارکت فرهنگی، برجسته بودن نقش عناصر فرهنگی هر جامعه در تکوین شخصیت و اجتماعی شدن افراد میباشد.
انواع مشارکت براساس نحوه مشارکت:
1. مشارکت رسمی؛ مشارکت رسمی انواع برخورد و تماس اجتماعی در مجموعههای گروههای متشکل را شامل میشود که «در بر گیرنده عضویت در سازمانها، انجمنها و باشگاهها با فعالیتهای برنامهریزی شده در یک زمان و مکان مشخص است» (یزدانپناه، 1386: 3). 2
2. مشارکت غیر رسمی؛ این نوع مشارکت، شامل شرکت در انواع فعالیتهای گروهی و اجتماعی است که سازمان نیافته و دارای فواصل زمانی نامعین میشود. به بیان دیگر، «مشارکت اجتماعی غیر رسمی بیشتر صورتهای موقتی و اتفاقی برخوردهای اجتماعی مانند تماس تلفنی با دوستانی که نمیخواهیم بطور مشخص با آنها تماس داشته باشیم را دربر میگیرد» (zettel، 2008: 3).
- تعریف مشارکت اجتماعی:
برای تعریف این مفهوم باید ابتدا حوزه اجتماعی را توصیف کرد و آن را از دیگر حوزهها تمیز داد. زیرا معنای اصطلاح مشارکت اجتماعی اساسا در کلمه دوم آن یعنی اجتماعی نهفته است. باید دید لفظ اجتماعی به چه معناست؟ آیا جنبههای غیر اقتصادی مشارکت را دربرمیگیرد؟ آیا مفهوم متکاملتر مشارکت اقتصادی رفاهی است؟ یا اینکه از عرصههای فرهنگی و اقتصادی متفاوت است؟ آشکار است که تفکیک کامل و دقیق بخشهای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک نظام کلی و ارائه تعریف برحسب هر یک از بخشها کاری دشوار است (اخلاقیپور، 1378: 28). با این وجود نیاز به ارائه تعریف مشخص و مدون از مشارکت اجتماعی احساس میشود. به همین منظور تعریفهای متعددی از مشارکت اجتماعی را که هر کدام بر جنبه خاصی تاکید دارند در اینجا ذکر میکنیم.
مشارکت اجتماعی فرایندی است مبتنی بر حضور آگاهانه و فعال فرد، به عنوان عضو جامعه، در صحنههای اجتماعی و ایفای نقش یا نقشهای اجتماعی که به وی حصول میشود و در قالب رفتارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بروز میکند (کردی، 1385: 75).
مشارکت اجتماعی، شرکت داوطلبانه، ارادی و آگاهانه است که برایند آن توسعه و بهتر شدن زندگی و حیات اجتماعی است. مقید نمودن تعریف مشارکت اجتماعی به خصایص شرکت داوطلبانه، ارادی و آگاهانه، این نوع فعالیتها را از فعالیتهای معمولی و روزمره زندگی که ممکن است بنای آن بر تبعیت نیاندیشیده و تحمیلی و از قیود سنتها و تعینهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی باشد، جدا میکند. در واقع مشارکت اجتماعی، مشارکت داوطلبانه، آگاهانه و جمعی عاملان خصوصی در حوزه عمومی است، که از طریق کنشهای متقابل مستقیم و غیرمستقیم شهروندان در مقیاس وسیع با فعالیتهای محلی، نهادهای جامعه مدنی، دولت و ... به منظور نفوذ تاثیرگذاری بر فرایند تصمیمگیریها و یا تعقیب اهداف عمومی تحقق مییابد (ساروخانی و امیرپناهی، 1385: 43).
همچنین مشارکت اجتماعی، شرکت در یک زمینه اجتماعی که در آن افراد به فعالیتهای اجتماعی در تعدادی از شبکههای اجتماعی رسمی و غیر رسمی میپردازند، میباشد (Sicognani & Etal، 2008: 98).
اسپنسر بیان میکند که جامعه به خود جامعه نمیشود مگر به مشارکت. از نظر او علت اصلی تحقق یک جامعه منسجم، وجود مشارکت اجتماعی است و مشارکت نهادی یعنی تثبیت و تحقق نهادهای مشارکتی و زمینه لازم برای ایجاد ارزشهایی چون تعاون، همیاری، مسئولیتپذیری، توجه به افکار و از همه مهمتر ایجاد حوزههای عمومی برای برونریزی ذهنیتها، ارزشها، عقاید و تضارب اندیشهها، دیدگاهها ونظریات (تیموری، 1377: 51).
- نظریه ها و مدل های مشارکت:
در دیدگاهها و نظریههاي مشارکت دو رویکرد عمده را میتوان تشخیص داد: نگرش خرد و نگرش کلان؛ در سطح خرد، بر انگیزهها، گرایشها و رفتارها تأکید میشود و در سطح کلان، زمینهها، شرایط و عناصر ساختاري مورد توجه قرار میگیرد (ریتزر، 1373: 118). از این رو مشارکت داراي دو بخش ذهنی و رفتاري است. بخش ذهنی، تمایلات و گرایشهاي فردي و بخش رفتاري، فعالیتهاي داوطلبانۀ جمعی را مد نظر دارد (علوي تبار، 1379: 20). در هر دسته، نظریههاي متعددي مطرح میشود.
- به تعبیر رولند کولین، جامعهشناسان توسعهگرا به پیروی از مرتون و پارسونز توسعه را ذاتی ساختار اجتماعی دانسته و دگرگونی و تغییر اجتماعی را ناشی از عوامل خارجی میدانند و به این دلیل تزریق و نشر دادههای توسعهای و جدید را در قالب برنامههای اصلاح و عمران اجتماعی پیشنهاد میکنند و بر آمادگی ذهنی و وجود انگیزههای شخصی برای تحقق مشارکت و توسعه نیز تاکید دارند. مشارکت موثر، مستلزم وجود انگیزههای شخصی است. به عبارتی، مشارکت قبل از اینکه مکود عینی پیدا کند پدیدهای ذهنی است که باید آن را در افکار، عقاید، رفتار و خلاصه در فرهنگ مردم جستجو کرد (غفاری و نیازی، 1385: 46).
- كولين، جامعهشناس توسعهگرا، توسعه را برآمده از ساختار اجتماع ميداند، وي بر آمادگي ذهني و وجود انگيزههاي شخصي براي تحقق مشاركت و توسعه تأكيد ميورزد. مشاركت مؤثر مستلزم وجود انگيزههاي شخصي است. به عبارتي مشاركت، قبل از اينكه نمود عيني بيابد، پديدهاي ذهني است كه بايد آن را در افكار، عقايد، رفتار و فرهنگ مردم جستجو كرد. براي درونيسازي فرهنگ مشاركت، بايد بسياري از قالبهاي پيشساخته ذهني را دگرگون ساخت و اين امر بدون كار فرهنگي ميسر نميشود (وطني، 1386: 32).
- گولت مشارکت مردمی را به عنوان جزء حیاتی راهبردهای توسعه دانسته و آن را واجد سه عملکرد عمده میداند. از دیدگاه وی، مشارکت اجتماعی اولا نحوه برخورد غیر ابزاری دولت با مردم و احساس ارزشمندی را تضمین میکند. ثانیا مشارکت به عنوان وسیله ارزشمندی برای بسیج، سازماندهی و تعالی بخشیدن به فعالیتهای توسعه خود مردم به عنوان حلال اصلی مشکلات در شرایط اجتماعی خود به شمار میرود. ثالثا مشارکت به مثابه کانالی است که گروهها و جوامع محلی میتوانند از طریق آن به عرصههای کلان و بزرگتر تصمیمگیری دسترسی پیدا کنند. بدون مشارکت، راهبردهای توسعه غیرمردمی و بینتیجه خواهند بود.
- نظریه جیمز میجلی (1986): میجلی بر مبناي پاسخ دولتها به مشارکت، آن را به چهار نوع تقسیم میکند: 1- شیوه ضد مشارکتی: طرفداران این طرز تفکر معتقد به سرکوب مشارکت تودهها هستند. حکومتها اجازه مداخله و مشارکت همگانی در تدوین سیاستها را که ممکن است با اهداف کلان اجتماعی و اقتصادي آنها تعارض پیدا کند، نمیدهند. 2- شیوه مشارکت هدایت شده: در این شیوه، دولت از مشارکت اجتماعات محلی با انگیزههاي پنهانی، حمایت میکند. مشارکت اجتماع محلی، در این شیوه، به منظور کنترل سیاسی- اجتماعی، با علم به اینکه مشارکت، اجراي طرح را تسهیل میکند، به کار میرود. 3- شیوه مشارکت فزاینده: در این شیوه، دولت در برخورد با مشارکت، به شکلی دوگانه عمل میکند؛ به این ترتیب که در موضعگیريهاي رسمی از آن حمایت میکند، اما عملا در مسیر تحقق پیشنهادهاي مشارکتی اقدام مؤثري انجام نمیدهد. 4- شیوه مشارکت واقعی: در اين شيوه دولت، به طور كامل از مشاركت اجتماعي حمايت ميكند و از طريق ايجاد ساز و كارها و ساختارهايي براي ورود موثر اجتماعات محلي در تمامي زمينهها، تلاش ميكند (ازکیا و غفاری، 1383).
- عثمان و افف درخصوص ابزار یا هدف بودن مشارکت معتقدند هر نوع تحلیل و ارزیابی از مشارکت با توجه به این واقعیت که مشارکت هم هدف و هم ابزار توسعه دانسته شود مشکل است. اینکه مشارکت به عنوان هدف یا ابزار مورد توجه قرار میگیرد مبتنی بر ایدئولوژی است تا حقیقت، زیرا توسعه با ارزشهای ابزاری و ذاتی و مشارکت گسترده مردم در تصمیمگیری، اجرا، ارزشیابی و بهرهگیری شناخته میشود (غفاری و نیازی،1386).
- پریتی، بر اساس تجزیه و تحلیل خود از مشارکت اجتماعی، که طی بیش از پانزده سال تحقیق بر روی پروژههای موفق و ناموفق در کشاورزی انجام داد، نتیجه گرفت که وقتی مشارکت اجتماعی به سوی مشارکت متقابل و تعاملی پیش میرود، احتمال پایداری توسعه در زمینه مورد نظر بیشتر است. جمعبندی دیدگاههای پریتی (1994) و کورن وال (1996) در تقسیمبندی آنها از انواع مشارکت، هفت نوع مشارکت را به دست میدهد که هر کدام ویژگیهای متفاوتی دارند. پایینترین سطح این ردهبندی، عضویت ظاهری است. این نوع از مشارکت فقط گونهای ظاهر فریبی است که با نمایندگی و عضویت مردم در هیاتهای رسمی – که انتخابی نیستند و قدرتی هم ندارند- اعمال میشود. سطح بعدی را میتوان پذیرش بیچون و چرا دانست که مشارکتی غیرفعال است. در این نوع، مشارکت اجتماعات از این طریق است که به مردم گفته میشود که چه تصمیمی گرفته شده است. این نوع مشارکت، با اعلام تصمیم از سوی یک مقام اداری یا مدیر پروژه صورت میگیرد، بدون اینکه به نظر افراد شرکتکننده توجهی شود. مشارکت از طریق مشاوره نوع دیگری است که در آن، از طریق مورد مشاوره قرار دادن اجتماعات و یا درخواست پاسخ به پرسشها از سوی آنان، مشارکت صورت میگیرد. نمایندگانی خارج از اجتماعات مورد نظر، مشکلات و فرایندهای جمعآوری اطلاعات را تعریف میکنند و به نظارت بر تجزیه و تحلیل دادهها میپردازند. چنین فرایندی از مشاوره، هیچ سهمی را در تصمیمگیری واگذار نمیکند و افراد حرفهای هیچ تعهدی ندارند که دیدگاههای افراد را در کار خود دخالت دهند. مشارکت به دلیل انگیزههای مادی نوع دیگری از مشارکت است که طی آن اجتماعات کمک خود را در زمینه منابع مورد نیاز – مانند نیروی کار- در مقابل محرکهای مادی (مانند غذا یا پول) در اختیار میگذارند. اینکه چنین فرایندی را مشارکت بنامند بسیار متداول است، در حالیکه وقتی محرکهای مادی دیگر مورد پیدا نمیکنند، معمولا افراد هیچ گونه انگیزهای برای ادامه کار ندارند. مشارکت وظیفهای یا کارکردی، مشارکتی است که در فرایند آن مشارکت اجتماعی از دیدگاه افراد خارج از اجتماعات به عنوان وسیلهای برای نیل به اهداف پروژه دیده میشود. افراد، با تشکیل گروههایی، در تحقق اهداف از پیش تعیین شده پروژهها مشارکت میکنند. البته آنها تنها بعد از تصمیمات اصلی که به وسیله افرادی خارج از اجتماعات آنها گرفته میشود ممکنست در تصمیمگیریها دخالت داده شوند. مشارکت تعاملی، که افراد در فرایند آن در تجزیه و تحلیل، توسعه برنامه کاری، و تشکیل و تقویت موسسات محلی، مشترکا مشارکت میورزند. مشارکت نه فقط به عنوان ابزاری برای نیل به اهداف پروژهها، بلکه به مثابه حقی برای اجتماعات محلی شناخته میشود. این فرایند به روششناسی میان رشتهای نیاز دارد و از فرایندهای یادگیری منظم و سازمانیافته استفاده میکند. نظر به اینکه گروهها در این نوع مشارکت بر روی تصمیمات محلی کنترل دارند و نحوه استفاده از منابع در دسترس را تعیین میکنند، بنابراین در حفظ ساختارها یا برنامهها نقش خواهند داشت. تحرک خودجوش (اقدام جمعی)، مشارکتی است که در آن افراد به طور مستقل از نهادهای خارجی برای تغییر سیستمها عمل میکنند. آنها برای تجهیز منابع و روشهای فنی مورد نیاز، خودشان با سازمانهای دیگر تماس برقرار میکنند، و بر روی نحوه استفاده از منابع نظارت دارند. چنین حرکت خودجوشی میتواند نقشی مقتدرساز داشته باشد.
- مدل دیگری از نردبان مشارکت عمومی را وایدمان و فیمرز ارائه کردهاند، که پلههای آن از «حق همگانی برای دانستن» آغاز میشود و تا «مشارکت مردم در تصمیم نهایی» ادامه مییابد. در پلههای دوم تا پنجم نیز آگاهی دادن به عموم، حق عمومی اعتراض و مخالفت ورزیدن، مشارکت مردم در بیان نکات خاص و مورد توجه، ایفای نقش تعیین دستور کار و مشارکت مردم در ارزشیابی خطرها و توصیه راهکار قرار دارند (Weidemann and Femers، 1993).
- مقیاس مشارکت اجتماعی چاپین، مقیاس کلی مشارکت در انواع و اقسام سازمانهای ارادی (داوطلبانه) – حرفهای، مدنی و اجتماعی است و در جایی بکار میرود که الگوی کلی مشارکت متغیر مهمی به شمار میآید. متغیر مورد سنجش در این مقیاس میزان مشارکت فرد یا خانواده در گروهها و موسسات اجتماع میباشد. (میلر، 1380: 494). این مقیاس که در اواخر قرن 20 ایجاد شد، جزیی از معیار اندازهگیری وضعیت اجتماعی- اقتصادی محسوب میگردد. بیشک بخش مهمی از تحقیقات انجام شده در خصوص انجمنهای داوطلبانه، به ویژه آنهایی که در جوامع روستایی انجام شدهاند، از مقیاس مشارکت اجتماعی چاپین به عنوان تعریف عملیاتی مشارکت بهره بردهاند. این مقیاس شامل پنج جزء است: 1-عضویت، 2- انجام فعالیت، 3- کمک مالی و همکاری، 4- عضویت در کمیته (کمیتهها)، 5- صاحب مقام ( Evan، 1957: 148).
- در اواخر دهه 1960 میلادي، نقش مشارکت شهروندان در جوامع، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. آرنشتاین در مقالهاي که براي اولینبار در سال 1969 منتشر شد، مفهوم مشارکت را به نحوي روشن سطحبندي و تبیین نمود. وي مشارکت شهروندي را با تعبیر قدرت شهروندي به کار گرفت و براي توضیح آن، از استعاره نردبان مشارکت استفاده کرد.
نردبان مشارکت شهروندي آرنشتاین (مأخذ: Arnstein 1996)
سطوح مشارکتمرحلهپله هاي مشارکتسطح قدرت (اقتدار)شهروندي8اختیار شهروندان (Citizen control)7قدرت تفویض شده (Delegated power)6شراکت (Partnership)سطح مساوات طلبینمایشی(مشارکت جزئی)5تسکین بخشیدن (Placation)4مشاوره (Consultation)3اطلاع رسانی (Informing)سطح عدم مشارکت2درمان (Therapy)1دستکاري و عوام فریبی (Manipulation)
در پايينترين سطح نردبان، آرنشتاين، هيچ قدرتي براي شهروندان متصور نيست؛ به عبارت ديگر، عدم مشارکت در دو رده خود را نشان ميدهد که وي آنها را ظاهرفريبي و درمان مينامد. براساس نظر آرنشتاين، بعضي از سازمانهاي دولتي، شکلهاي ساختگي از مشارکت را تدارک ديدهاند که هدف واقعي آنها، آموزش شهروندان براي قبول کارهايي است که از قبل تکليفش روشن شده است. در پلکان بعدي، نزديک به پايين نردبان، شکل ديگري از عدم مشارکت، معرفي ميشود که درمان نام گرفته است. اين نوع عدم مشارکت، هم غيرصادقانه و هم خودخواهانه است. در اينجا، هدف پيدا کردن راه و چارهاي براي ديدگاهها و رفتارهايي است که يک مؤسسه خودش با آنها موافق نيست، اما در زير سرپوش نظرخواهي از شهروندان چنين چيزي را اعلام ميکند. پلههاي ديگر اين نردبان که به عنوان يک قدم اوليه مفيد، توجيهشدني است، اطلاعرساني و مشاوره است. آگاه کردن شهروندان از حقايق موجود در مورد برنامه هاي حکومت و حقوق و مسئوليتهاي آنان و راهکارهاي موجود، بهخصوص اگر طوري طراحي شده باشد که جريان اطلاعات يکسويه نباشد، گامي مثبت در جهت حرکت به سوي جلب مشارکت شهروندان به شمار ميآيد. مشاوره و کسب نظر شهروندان، در صورتي که واقعي باشد، مفيد است. بهطور مثال، بررسيهاي نظرخواهي از شهروندان ممکن است اطلاعات واقعي را در اختيار تصميمگيرندگان قرار دهد ولي اگر تنها روش مشارکت باشد، نقش زيادي در تضمين به کارگرفتن ديدگاههاي شهروندان به طور مؤثر و جدي نخواهد داشت و شهروندان نيز فاقد اين قدرت خواهند بود که ناظر به کارگيري ديدگاههايشان به وسيله قدرتمندان باشند. تسکين بخشيدن و فرونشاندن خشم شهروندان پلهاي از نردبان مشارکت است که بر اساس آن مدلي از مشارکت ارائه ميشود که نتيجهاش بهرهمند شدن شهروندان ضعيف از سهمي است که از آن طريق خشمشان فرو مينشيند و بهطور موقت تسکين مييابند. اين مدلي رضايتبخش براي مشارکت واقعي به نظر نميرسد. ارنشتاين، اين سه پله از نردبان مشارکت را زير عنوان مساواتطلبي نمايشي قرار ميدهد. به عبارت ديگر، هنوز اقتدار يافتن شهروندان در مفهوم کنترل آنان بر برنامهها و اجراي آن تحقق نمييابد و حق تصميمگيري نهايي براي صاحبان قدرت باقي ميماند. در بالاترين پلههاي اين نردبان، شراکت، قدرت تفويضشده و اختیار شهروندي به عنوان شکلهاي واقعيتري از مشارکت شهروندي شناسايي و مطرح ميشود. آرنشتاين مشارکت واقعي را در نردبان هشت پلهاي خود، در بالاترين جايگاه ميبيند. زيرا آن را نشانگر توزيع قدرتي ميداند که از طريق مذاکره به دست ميآيد.
هر چند اين نربان هشت پلهاي از مشارکت شهروندي در واقع بياني ساده از مفهومي بس پيچيده است، اما به روشن شدن نکتهاي که بسياري از افراد آن را فراموش کردهاند کمک ميکند؛ و آن اينکه مشارکت شهروندان، در سطوح مختلف و درجات متفاوت تحقق مييابد. به عبارت ديگر، بين وارد شدن در مشارکتي تشريفاتي و ساختگي، و مشارکتي که نشانگر قدرت واقعي براي اثر گذاشتن بر نتايج فرايند مشارکت است، تفاوت وجود دارد. اين نکته بسيار مهمي است که بايد در تمامي برنامههاي مديريت شهري و حکمراني شهري مورد توجه متخصصان برنامهريزي و مديريت و سياستگذاران قرار گيرد.
- پس از بحث آرنشتاين در قالب نردبان مشارکت شهروندي، صاحبنظران و پژوهشگران ديگري نيز به اين مقوله پرداختند. پل در سال 1988 چهار سطح را براي مشارکت در اجتماعات محلي شناسايي کرد، که به ترتيب عبارتند از: سطح اول: تسهيم اطلاعات (پايينترين سطح)، سطح دوم: مشاوره، سطح سوم: تصميمگيري، سطح چهارم: اقدام به عمل(بالاترين سطح). (شريفيانثاني،45:1380).
- کانر نيز نردبان جديدي از مشارکت شهروندي را (با هفت پله) پيشنهاد ميکند که پايينترين پلههاي آن آموزش و بازخورد اطلاعات و بالاترين سطح، دادخواهی و عزم پيشگيري است. (همان).
- يكي از متخصصان برنامهريزي به نام ديويدسون با روند تكاملي سطوح و نردبان مشاركت، مدل گردونة مشاركت را براي بحث مشاركت شهروندي طراحي كرد. در اين گردونه سطوح مختلفي از مشاركت، بدون اينكه ترجيحي براي هر كدام قائل باشد تعيين شد .سطوح چهارگانه وي براي مشاركت عبارتند از: 1. اطلاعرساني، 2. مشاوره، 3. مشاركت و 4. توانمندسازي (Davidson، 1998).
- در دهه 1980 و 1990 کارهای بیشتری برای کشف طبیعت مشارکت به عنوان یک فرآیند انجام شد. برای مثال، نورمن آپهوف (Norman Uphoff) و جی. کوهن (J. Kohen) سوالات زیر را برای کمک به ما در درک طبیعت مشارکت جامعه نوشتهاند:
- چه نوع مشارکتی اتفاق میافتد (در تصمیمگیری، در اجرای برنامه، در انتخاب ذینفعان برنامه و در ارزشیابی)؟
- چه کسی مشارکت میکند (ساکنین محلی، رهبران محلی، افراد دولتی و اشخاص خارجی)؟
- چگونه مشارکت انجام میشود (از بالا یا پایین، داوطلبانه یا با انگیزه، از کدام کانالها)؟
- چه ساختاری برای حمایت از مشارکت وجود دارد؟
- تا چه حد مشارکت تداوم خواهد یافت؟
- آیا مشارکت به مردم کمک میکند تا در تصمیمگیری و از طریق تجارب و اعتمادشان شرکت کنند؟ (1980,Uphoff, Cohen).
- سایر افراد نیز به ما کمک کردهاند تا ارتباط بین مشارکت و توانمندسازی را بهتر درک کنیم. برای مثال، پیتر اوکلی (Peter Oakly) پیشنهاد کرده که سه دسته یا نوع مختلف از مشارکت وجود دارند:
مشارکت در جاهایی که مردم محلی، فقط در فعالیتهای برنامه درگیر هستند.
مشارکت در جاهایی که افراد محلی در تصمیمگیری اولویتهایی که باید برای برنامه اتخاذ شود، کمک کرده و نیز در فعالیتها درگیر هستند. اگرچه افراد حرفهای و متخصص هنوز کنترل کل هدف توانمندسازی را به عهده دارند.
مشارکت در جاهایی که افراد محلی، نقش فعال و مستقیم در توسعه پروژه را به عهده دارند. آنها در مشخص کردن مشکلات و اولویتبندی آنها، یافتن راهحلها، انجام فعالیتها و فعالیتهای مربوط به ارزشیابی مشارکت میکنند. این نوع مشارکت به مردم محلی اجازه میدهد تا بر اوضاع کنترل داشته و سهمی در حفظ برنامه داشته باشند. این کار پتانسیل زیادی برای قادرسازی مردم در توانمندشدن و ارایه فرصتهایی برای مردمي را دارد که محروم و ضعیف و فاقد قدرت بوده و در انتخابهای واقعی برای زندگی خودشان درگیر میشوند.
این سه نوع مختلف مشارکت میتواند به ما کمک کنند تا به مشارکت به جای محصول، به عنوان یک «فرآیند» نگاه کنیم. هدف از این فرآیند دستیابی به فعالیتهای خاصی است که موجب رسیدن به اهداف یک برنامه میشود (Oakley ، 1999).
- به نظر پاتنام جهت افزایش مشارکت مدنی میبایست اعتماد اجتماعی در بین افراد جامعه افزایش یابد.
از نظر وی، اعتماد از عناصر ضروری برای تقویت همکاری بوده و حاصل پیشبینیپذیری رفتار دیگران است که در یک جامعه کوچک از طریق آشنایی نزدیک با دیگران حاصل میشود، اما در جوامع بزرگتر و پیچیدهتر یک اعتماد غیرشخصیتر، یا شکل غیرمستقیمی از اعتماد ضرورت مییابد. پاتنام در بحث از شعاع اعتماد به دو نوع اعتماد شخصی و اعتماد اجتماعی اشاره دارد. به نظر وی، این نوع اعتماد، شعاع اعتماد را از فهرست کسانی که شخصا میشناسیم فراتر میبرد و همکاری گستردهتر در سطح جامعه را موجب میگردد. پاتنام افزایش مشارکت مدنی و گسترش شبکههای اجتماعی را از سازوکارهای تبدیل اعتماد شخصی یا خاص به اعتماد اجتماعی یا تعمیمیافته معرفی میکند. از نظر پاتنام اعتماد اجتماعی به همان اندازه که یک نگرش شخصی است، یک دارایی ضروری اجتماعی نیز بشمار میرود (putnam،1380: 137-136). از نظر وی، اعتماد و ارتباط متقابل اعضا در شبکه به عنوان وسیلهای برای رسیدن به توسعهی سیاسی و اجتماعی در سیستمهای مختلف سیاسی است. وی معتقد است، وجود این عامل است که میتواند با جلب اعتماد میان مردم و دولتمردان و نخبگان سیاسی موجب توسعهی سیاسی شود. بنابراین، اعتماد منبع با ارزشی از سرمایه است که اگر حکومتی به میزان زیادی آن را دارا باشد به همان اندازه رشد سیاسی و توسعه اجتماعی بیشتری نیز خواهد داشت (کتابی و دیگران،1383: 173).
- از نظر آنتوني گيدنز جوامع امروزي براي پيشرفت نيازمند مفهوم اعتماد هستند. مفهوم اعتماد تنها به معناي اعتماد به يك شخص خاص نيست بلكه شامل سازمانها و نهادهاي بزرگتر، ازجمله نظامهاي تخصصي ميگردد؛ به طوري كه اين گونه روابط درگذشته بدين وسعت و گستردگي وجود نداشته است. اعتماد به شيرازه زمان و مكان مربوط ميشود. نتايج تحقيقات گيدنز در انگلستان نشانگر آن است كه اعتماد اجتماعي داراي سه بعد اعتماد بنيادي، اعتماد متقابل بين شخصي و اعتماد انتزاعي ميباشد. به عبارت ديگر از نظر وي اعتماد به سه صورت خود را نشان ميدهد يا به عبارتي ديگر، سه نوع است: اول اعتماد بين فردي يا اعتماد به افراد آشنا، دوم اعتماد اجتماعي يا اعتماد تعميم يافته يا اعتماد به بيگانگان و سوم اعتماد مدني يا اعتماد به سازمانها و نهادها. نظريهپردازاني مانند گيدنز، همچنين بين دو نوع اعتماد تمايز قايل ميشوند: اعتماد به افراد خاص و اعتماد به افراد يا نظا مهاي انتزاعي. اعتماد انتزاعي در برگيرنده آگاهي از مخاطره و فرد مورد اعتماد است. لذا درحالي كه كنشگر ميتواند به راحتي در مورد ميزان ارزش اعتماد به افراد خاص قضاوت كند، براساس اطلاعات مربوط به تاريخچه آن فرد، انگيز هها و شايستگيهاي او ميتواند درباره ميزان ارزش اعتماد نسبت به ديگران تعميم يافته نيز داراي ايده ها و باورهايي باشد ( شارعپور، 1380: 104).
- زتومکا با ملازم دانستن اعتماد اجتماعی با جامعه اخلاقی معتقد است اجتماع اخلاقی بیشتر با احساس تعلق، اعتماد، احساس مسئولیت و تعهد نسبت به دیگرانی که با آنها دارای ارزشها، منافع و اهداف مشترک است، سروکاردارد.ی ک اجتماع اخلاقی روابط افراد با یکدیگر را به شکل «ما» تعریف میکند. مقوله ما درقالب سه الزام اخلاقی یعنی اعتماد، وفاداری، و اشتراک مساعی با دیگران جلوه میکند. اعتماد اشاره به این دارد که ما از دیگران انتظار عمل صادقانه داشته باشیم. وفاداری هم یعنی التزام به عدم نقض اعتماد در قبال کسانی که به ما اعتماد کردهاند. اشتراک مساعی نیز دربرگیرنده این مهم است که در روابط به منافع دیگران توجه داشته و نسبت به آنان مسئولیتپذیر باشیم حتی اگر انجام وظیفه و مسئولیتپذیری ما با منافع شخصیمان درتعارض باشد (زتومکا،1386).
مفهوم حس اجتماعی برای توصیف احساس تعلق به انواع مختلف جوامع است. این جوامع شامل سازمانهای اجتماعی رسمی و غیررسمی محدود در یک مکان فیزیکی یا جغرافیایی، مانند جامعه محلی، شهر و یا شهرستان، محله، مدرسه میباشد.
- «مک میلان و چاوز» به چهار عنصر اصلی برای تعریف حس اجتماعی اشاره میکنند: عضویت، تاثیرگذاری، یکپارچگی و تحقق نیازها و ارتباطات عاطفی مشترک. عضویت به معنی احساس تعلق و ارتباط داشتن با گروه اجتماعی است. تاثیرگزاری به میزان اهمیت داشتن در گروه جمعی ارتباط دارد. یکپارچگی و برآوردن نیازها به افراد امکان استفاده از دیگران را با حضور در جمع میدهد و چهارمین عنصر ارتباطات عاطفی مشترک است که عقاید، باورها و موضوعاتی نظیر این میتواند به وجود آورنده ارتباطات عاطفی مشترک میان اعضاء باشد (Cicognani، 2007: 99).
به گفته برخی از نویسندگان، حس اجتماعی را میتوان به عنوان یک کاتالیزور برای مشارکت اجتماعی و مشارکت در جامعه در نظر گرفت. به عنوان مثال، چاوز و وندرسمن (1990)، دیویدسون و کاتر (1986)، پرکینز و همکاران(1990)، هاگی و همکاران (1999)، معتقدند مشارکت در جامعه به جوانان فرصت بسط روابط اجتماعی با افرادي غیر از خانواده و همسالان را در موقعیتهاي مختلف اجتماعی می دهد و به آنها کمک می کند تا یک درك درست نسبت به خود و دیگران پیدا کنند و از این طریق هویت اجتماعی خود را تقویت کنند (همان).
- ميتوان گفت تأكيد و توجه دوركيم به رابطه احساس تعلق اجتماعي و گسترش ارتباطات در سطح جامعه، در نظريه وفاق او به بهترين وجه نمود يافته است. او در ابتدا به نقش همبستگي و تعلق اجتماعی در گسترش و تقويت ارتباطات اجتماعي اشاره نموده و معتقد است، هرجا همبستگي اجتماعي نيرومند باشد، عامل نيرومندي در نزديك كردن افراد به هم خواهد بود و باعث تشديد تماسهاي آنها و بيشتر كردن فرصتهاي ارتباطاتشان با يكديگر خواهد بود (غفاري و نيازي، 43:1386). دوركيم به دنبال آن معتقد است كه «صفت عام و تعميميافته وفاق اجتماعي»، شرايط مساعدتري را براي، تعاون اجتماعي و مشاركت سياسي و اجتماعي فراهم ميكند كه خود ميتواند به امر توسعه و به گشت اجتماعي كمك كند (چلبي،1385، 159-160).
- ابن خلدون دانشمند اسلامی، همبستگی اجتماعی را مبتنی بر عصبیت قومی میداند و معتقد است که جوهره حیات جمعی را پدیده تعلق اجتماعی و روح یاریگری به یکدیگر تشکیل میدهد.
- اورت معتقد است حس تعلق، انگيزشي دروني براي هويت افراد در موقعيتهاي اجتماعي گوناگون و نشان دهندة وفاداري آنها به رفتاري ثابت است كه با انتظارات ديگران از آن موقعيت تطابق دارد و باعث سازگاري فرد با موقعيت اجتماعي ميشود. اين انگيزش از سويي، به اعمال قبلي افراد و از سوي ديگر، به ارزيابي آنان از نتايج آن نوع رفتار مربوط ميشود. به بيان ديگر تعلق، بر داشتن تجربة مشترك، آرزوها، ارزشها و هنجارها و روابط ايمن و مطمئن دلالت دارد (Everett، 2009).
- برخی از صاحبنظران چون مولیناس، با بهرهگیری از اندیشه کلمن که به طرح سرمایه اجتماعی پرداخته است معتقدند که با افزایش سرمایه اجتماعی در یک جامعه، مشارکت اجتماعی بسط و گسترش مییابد و سرمایه اجتماعی را یک نوع خیر همگانی میدانند. به نظر مولیناس سرمایه اجتماعی محصول فعالیتهای اجتماعی و شبکههای عمیق تعاملی است که اعضای جامعه را به همکاری، تعاون و مشارکت ترغیب میکند (molinas، 1998: 416).
- پارسونز که جامعه را به عنوان نظام اجتماعي در نظر گرفته است، معتقد است هرگاه در موقعيتهاي اجتماعي كنشهاي اظهاري فرد معطوف به ديگران باشد، به همكاري بيشتر و انسجام با ديگران ميانجامد. در اين كنشها مسئوليت و وفاداري به حد اعلاي خود ميرسد (غفاري و نيازي ، 45:1386).
پارسونز همچنین، تعهد و مسئولیتپذیری اجتماعی را از ویژگیهای شخصیتی افراد میدانست که تحتتاثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی قرار دارد. پارسونز مسئولیتپذیری افراد و نهادها را برای نظم بخشیدن به نظام اجتماعی امری مهم میدانست. وی در کتاب نظام اجتماعی، نظم اجتماعی را به اجزاء خردتر تجزیه میکند و عقیده دارد هریک از آنها در داد وستد با اجزاء دیگر قرار دارند و ضمن رفع نیازهای یکدیگر، به رفع نیازهای کل نظام اجتماعی نیز کمک میکند (Parsons ،1951). پارسونز عقیده دارد در درون هریک از خرده نظامها و موقعیتها، کنشگران با توجه به نقشهای خود ایفای نقش میکنند. تعهد یا همان مسئولیتپذیری اجتماعی در رفتار کنشگران در قالب موقعیتهای اجتماعی، جایی که عرصه تعاملات و کنشهای اجتماعی است، قابل بررسی است (توسلی،1385 و کرایب،1385 و چلبی، 1385).
- میلر نیز در کتاب کنش اجتماعی از دو نوع کنش فردی و اجتماعی یاد کرده و مسئولیتپذیری و اخلاق مسئولیت را لازمه کنش جمعی میداند. او ضمن اشاره به سه نوع مسئولیت یعنی مسئولیت طبیعی، مسئولیت مبتنی بر نقش و مسئولیت اخلاقی، توجه به حقوق را اصلیترین عنصر در آنها میداند. به نظر میلر عامل وابستگی افراد به یکدیگر و درگیری آنها در امور گوناگون جامعه، عامل مسئولیتپذیر اجتماعی میباشد (Miller،2004، به نقل از خوشبین،1390).
- رابرت مرتون از جمله جامعهشناسان پیرو مکتب اصالت واقعیت اجتماعی است که کوشیده طرقی را که در آن رفتار نابهنجار، منحرف و رفتار بیمار گونه بوسیله صور خاصی از ساخت اجتماعی ساخته و تولید میشود نشان دهد.
وي همه صور اختلالات رفتاري از قبیل انحراف، نابهنجاري و بیگانگی را نه یک مسأله آسیب روانی و نه یک مسأله خاص فردي، بلکه به عنوان یک مسأله اجتماعی و برخاسته از ساخت اجتماعی در نظر میگیرد. وي دوجنبه یا بعد از سیستم اجتماعی و فرهنگی را مشخص میکند: الف- اهداف، آرزوها، انتظارات و ارزشهاي فرهنگی ب– جادهها، راهها، وسایل و اسباب حصول به این اهداف. به نظر مرتون در جامعه غربی بین آنچه که فرهنگ به عنوان هدف و ارزش تعیین و تبلیغ میکند و آنچه که ساخت اجتماعی به عنوان وسیله و راه وصول در نظر میگیرد تناسب و توازن نیست. ساخت اجتماعی نمیتواند وسایل و طرق یکسانی را براي همه اعضاء جامعه تدارك ببیند. توازن و ارتباط معقول و مؤثر بین هدف و وسیله تنها از طریق تهیه و تدارك وسایل و فرصتها و راههاي قابل حصول براي همگان و از بین بردن نابرابریهاي اجتماعی حاصل میشود. وقتی جامعه کلاً بر فرد کنترل دارد وي نوعی احساس بیقدرتی خواهد کرد؛ زمانیکه هر دو هدف و هنجار از دید فرد پوچ و بیمحتوا است وي نوعی احساس جدایی و انزواي اجتماعی خواهد داشت و زمانی که فرد ارزشها و هنجارهاي اجتماعی را نپذیرد دچار نوعی احساس بیهنجاري است. به نظر مرتون هر سه جنبه بیگانگی یعنی احساس بیقدرتی، بیهنجاري و انزوا در مجموع و یا به صورت منفرد در فرد میتواند تظاهر کند. مرتون منبع بیگانگی را در شرایط آنومیک جامعه جستجو میکند و عقیده دارد که آنومی اجتماعی اثرات متفاوتی بر افراد با توجه به موقعیتهاي مختلفی که آنها در ساختار اجتماعی اشغال کردهاند میگذارد (محسنی تبریزي،1370: 62 و 59).
- ساث ول (2003) جریان اجتماعي شدن و تجارب تدريجي در جامعه را از جملة عوامل سرخوردگي و دلمردگي اجتماعي افراد معرفي كرده و معتقد است كه هرقدر افراد جامعه سطح بالايي از احساس عدم اثر بخشي در فرايندهاي اجتماعي-سياسي را تجربه كنند، احتمال بيشتري براي بيتفاوتي اجتماعي و بيگانگي از مسائل اجتماعي وجود دارد. (southwell، 2003).
- از نظر ملوین سیمن ساختار بوروکراسی جامعه مدرن شرایطی را ایجاد و ابقاء کرده است که در آن انسانها قادر به فراگیري نحوه و چگونگی کنترل عواقب و نتایج اعمال و رفتارهاي خود نیستند. کنترل و مدیریت جامعه برسیستم پاداش اجتماعی به گونهایست که فرد ارتباطی را بین رفتار خود و پاداش مأخوذه از جامعه نمیتواند برقرار کند و در چنین وضعیتی است که احساس بیگانگی بر فرد مستولی گردیده و او را به کنشی منفعلانه و ناسازگارانه در قبال جامعه سوق میدهد. سیمن در یک تیپشناسی از بیگانگی، پنج نوع بیگانگی را ازهم متمایز میکند: 1- احساس بیقدرتی 2- احساس بیمعنایی یا احساس بیمحتوایی 3- بیهنجاري یا احساس نابهنجاري 4- احساس انزواي اجتماعی 5- احساس تنفر یا تنفر از خویشتن.
به نظر سیمن اندیشه ناتوانی رایجترین کاربرد را در متون موجود دارد. این شکل بیگانگی را چنین میتوان درك کرد که انتظار یا احتمال شخص نمیتواند تعیین کننده دستاوردها یا نیروهاي کمکی باشد که در حاصل رفتار خود جستجو میکند. احساس بیقدرتی یا ناتوانی، عبارتست از احتمال و یا انتظار متصوره از سوي فرد در قبال بیتأثیري عمل خویش و یا تصور این باور که رفتار او قادر به تحقق و تعیین نتایج مورد انتظار نبوده و وي را به هدفی که بر اساس آن کنش او تجهیز گردیده رهنمون نیست (محسنی تبریزي، 68:1370 و 67.(
کنش مشارکتی که با جهتگیري عامگرایانه و همراه به اعتماد متقابل صورت میگیرد در فضاي عمومی تعریف میشود. از اینرو وجود حوزه عمومی و مباحثه آزاد و فارغ از سلطه از مقتضیات کنش مشارکتی است. در جریان این گفتگوي آزاد است که افراد خود را جزیی از جمع میپندارند و رفتارهاي جمعی را میآموزند و اقدام به مشارکت اجتماعی میکنند و دنیاي خود را همراه با ارزشها و مشترکات هنجاري بنا میکنند. اگر افراد احساس کنند که کنش آنها در ساختن دنیاي آنها بیهوده است و احساس بیقدرتی به آنها دست دهد، هرگز وارد مشارکت و مباحثه نمیشوند. اینکه افراد وارد مشارکت میشوند و در ساختن دنیاي خود مشارکت میکنند، به خاطر اینست که آنها این فرض را با خود دارند که مباحثه و مشارکت آنها تاثیري در ساختن دنیاي خودشان دارد. اگر افراد احساس کنند که مشارکت آنها فایدهاي ندارد و احساس بیقدرتی کنند، وارد کنش مشارکتی نمیشوند.
- ماري لوين با استفاده از نظريه سيمن، بيگانگي را در حوزههاي سياسي - اجتماعي مورد بررسي قرار داده و معتقده است در بيگانگي سياسي - اجتماعي فرد دچار حالتي ميشود كه احساس ميكند در فعاليتهاي سياسي - اجتماعي، ديگر تاثيرگذار نيست و به اين باور ميرسد كه رأي او در امور سياسي و اجتماعي موجب تغيير نميشود و اين نوع بيگانگي ميتواند به اشكال گوناگون يعني احساس بيقدرتي، بيمعني بودن، بيهنجاري و احساس بيزاري و تنفر بروز نمايد. احساس بيقدرتي يعني اينكه فرد فعاليتهاي سياسي - اجتماعي خود را در رسيدن به اهداف مورد نظر بيتاثير تلقي نمايد. مثلاً او بر اين باور است كه رأي دهندگان نقشي در نتايج انتخابات ندارند، چرا كه جامعه فقط توسط اقليت بانفوذ و قدرتمند اداره و كنترل ميشود. احساس از خودبيزاري در فرد هنگامي بروز ميكند كه فرد از شركت در فعاليتهاي سياسي - اجتماعي هيچگونه رضايت و خشنودي احساس نميكند. در چنين وضعيتي فعاليتهاي فردي بيش از فعاليتهاي اجتماعي - سياسي (مانند شركت در انتخابات)، ارضاء كننده است. گروههاي اجتماعي مختلف از نظر احساس هر يك از جنبههاي چهارگانه بي قدرتي، بي معنايي، بيهنجاري و از خود بيزاري، در شرايط متفاوتي به سر ميبرند. براي مثال تحصيلکردهها بيشتر دچار احساس بيمعنايي ميشوند (لوین به نقل از حسنی: 1389: 142).
- بروس کوئن درخصوص میزان مشارکت اجتماعی افراد، معتقد به تاثیر طبقه اجتماعی میباشد. وی معتقد است معمولا هر چه طبقه اجتماعی بالاتر باشد، احتمال مشارکت و درگیری مردم در فعالیتهای اجتماعی بیشتر است. به نظر وی در سطح مشارکت فعال در باشگاههای اجتماعی، انجمنهای شهری، انجمنهای خانه و مدرسه و سازمانهای سیاسی در میان اعضای طبقات پایین نازلتر است (کوئن، 1371: 185).
- آلموند و پاول، ضمن تاکید بر تحصیلات، درآمد و رتبه شغلی افراد در تعیین پایگاه اقتصادی و اجتماعی آنان معتقدند که شهروندان تحصیلکرده، ثروتمند و بهرهمند از مهارتهای حرفهای بالاتر، احتمال بیشتری دارد که واجد ایستارهای مشارکتجویانه باشند. منابع و مهارتهایی که اینگونه افراد در زندگی خصوصی خود به دست میآورند، در مواردی که وظیفه یا ضرورت حکم کند، میتواند این شهروندان را به سهولت به مشارکت سیاسی بکشاند (آلموند و پاول، 1380: 138).
- ديويد سيلز (1968) معتقد است، افراد در بطن نيروهاي اجتماعي (منزلت، تعليم، تربيت و آموزش، مذهب و...) محاط شدهاند. تفاوتهاي شخصيتي از نظر توانمنديها و استعدادها موجب ميشود كه افراد از نظر آمادگي براي پاسخ دادن به محرك هاي اجتماعي متفاوت باشند. و اينكه پيش شرطهاي اجتماعي و روانشناختي تا چه حد بر فعاليت اجتماعي و سياسي افراد تأثير ميگذارند تا حدود زيادي به خود محيطهاي اجتماعي شامل نهادها، ساختارهاي اجتماعي، الگوي باورها، جامعهپذيري، اعتقادات و ارزشهاي فرهنگي و سياسي بستگي دارد. اين سه دسته از متغيرها (نيروي اجتماعي، تفاوت شخصيتي و محيطهاي اجتماعي) به شدت با هم مرتبط و به همآميخته هستند و هر تغييري در هريك از آنها، مشاركت را افزايش يا كاهش ميدهد و هر تحليلي كه فقط مبتني بر يكي از عوامل باشد گمراه كننده و ناقص است. وي تأكيد ميكند كه همبستگي بين مشاركت و برخي از اين متغييرها در مواردي ضعيف و بيثبات است و نيز ممكن است از يك زمينه فرهنگي به زمينه فرهنگي ديگر تغيير كند (Sills، 1968: 256).
- مایکل راش عقيده دارد كه شواهد فراواني وجود دارد كه مشاركت سياسي در تمام سطوح، بر اساس پايگاه اقتصادي ـ اجتماعي، تحصيلات، شغل، جنسيت، سن، مذهب، قوميت، منطقه و مكان سكونت، شخصيت، محيط سياسي يا زمينهاي كه مشاركت در آن اتفاق ميافتد متفاوت است. (راش، 1381: 133).
- ليپست كه جامعهشناس واقعيتگرا، كاركردگرا است معتقد است افراد در بين ساير نيروهاي اجتماعي قرار دارند و رفتارشان متأثر از اين نيروها و عوامل است. برخي از عواملی كه محيط اجتماعي فرد را ميسازند عبارتند از: تعليم و تربيت، شغل، در آمد، سن، نژاد، جنس، قوميت، اقامت و. ..). مدل وي عمدتاً بر متغيرهاي اجتماعي تأكيد دارد و جامعه شناختي است و با استفاده از اطلاعات موجود در دموكراسيهاي غربي براي آن كشورها تنظيم شده است. به اعتقاد وي الگوي شركت در انتخابات در كشورهاي مختلف (آلمان ، سوئد، امريكا، نروژ، فنلاند و كشورهاي ديگري كه اطلاعاتي در مورد آنها در دسترس است) يكسان است. مردان بيش از زنان، آموزش ديدهها بيش از كمتر آموزش ديدهها، شهرنشينان بيش از روستائيان، ميان سالها (55 -35) بيش از جوانان و پيران، متأهلها بيش از مجردها، افراد داراي منزلت بالا بيش از افراد داراي منزلت پايين و اعضاي سازمانها بيش از غيرعضوها مشاركت ميكنند. با اين وجود، اين تفاوت در بسياري از كشورها در حال محدود شدن است مثل سوئد در مورد سن و جنس و در آمريكا شركت درانتخابات و رأي دادن مردم براساس بعضي متغيرهاي جمعيتي - اجتماعي (لیپست به نقل از حسنی: 1389: 142).
در مجموع بايد گفت اظهارنظرها و تعاريف ارائه شده در مورد مشاركت، بازتاب الگوي اعتقادي و نظري به كار گرفته شده است. تلقي مشاركت صرفاً به عنوان جزيي كميت پذير كه ميبايست در يك پروژه تزريق گردد، امكان پذير نيست. مشاركت اساساً فرايندي كيفي است كه اگر قرار است موثر باشد، تغييراتي بنيادين در انديشه و عمل ميطلبد. بنابراين ارائه يك فهرست جهان شمول از عواملي كه در اين فرايند موثر است، غير ممكن میباشد. بر این اساس و با توجه به اینکه برای انجام یک تحقیق جامع و کامل، میبایست فرضیات محدود بوده و متناسب با شرایط مورد نظر مانند زمان، هزینه و... باشد، لذا از بین عوامل و متغیرهای مرتبط و موثر بر مشارکت به روش خبرهسنجی و پس از گفتگو با اساتید و متخصصان این رشته، در نهایت متغیرهای اعتماد اجتماعی، احساس تعلق اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی، احساس بیقدرتی و عوامل فردی بهعنوان متغیرهای مستقل تحقیق درنظر گرفته شد.
فهرست منابع:
- آلموند، گابریل و پاول حی (1380)، "مشارکت و حضور شهروندان"، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، شماره 164 – 163، تهران.
- اخلاقیپور، منصور(1378)، "بررسی نگرش بومیان نسبت به غیر بومیان و تاثیر آن بر میزان مشارکت اجتماعی در شهر بندرعباس"، پایاننامه کارشناسی ارشد جامعهشناسی، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- ازکیا، مصطفی و غلامرضا غفاري (1380)،" بررسی رابطه بین اعتماد و مشارکت اجتماعی در نواحی روستایی کاشان"، نامه علوم اجتماعی، شماره 17.
- ازکیا، مصطفی و غلامرضا غفاري (1383)،" توسعه روستایی با تأکید بر جامعه روستایی ایران"، نشر نی، تهران.
- انعام، راحله (1380)، "بررسی اعتماد بین شخصی در میان روستاییان شهریار"، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهراء.
- اوکلی، پیتر و دیوید مارسدن (1370)، "رهیافت مشارکت در توسعه روستایی"، ترجمه منصور محمود نژاد، تهران، مرکز تحقیقات و بررسی مسائل روستایی جهاد سازندگی.
- ببی، ارل (1385)، "روشهای تحقیق در علوم اجتماعی"، ترجمه رضا فاضل، تهران، انتشارات سمت.
- بيرو، آلن (1366) "فرهنگ علوم اجتماعي"، ترجمه باقر ساروخاني، تهران، نشر كيهان.
- پاتنام، روبرت (1380)، "دموکراسی و سنتهای مدنی (تجربه ایتالیا و درسهایی برای کشورهای درحال گذار)"، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران، نشر روزنامه سلام.
- پوررحیم، محمدرضا (1381)، "مشارکت، توسعه و زمینههایگسترش مشارکت سیاسی"، مجموعه مقالات دولت، مردم، همگرایی، تدوین: محسن فردرو و اصغر رضوانی، تهران، چاپ آثار.
- پیران، پرویز (1376)، "مبانی مفهومی و نظری مشارکت روستایی"، تهران، وزارت کشاورزی (موسسه برنامهریزی و اقتصاد کشاورزی).
- تقوایی، مسعود و دیگران (1388)، "تحليلی بر سنجش عوامل مؤثر بر مشارکت شهروندان در مديريت شهري" ، مجله مطالعات و پژوهش هاي شهري و منطقه اي، دوره ۱, شماره ۲.
- توسلی، غلامعباس (1385)، "نظریههای جامعهشناسی"، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
- تیموری، کاوه (1377)، "فصل طلایی مشارکت"، مجله پیوند، انتشارات اولیا و مربیان، شماره 231.
- حامدمقدم احمد (1373)، "مشارکت و توسعه روستایی"، مجموعه مقالات سمینار جامعهشناسی توسعه، قم، انتشارات سمت.
- حسنی، قاسم (1389)، "بررسی رابطه بیگانگی سیاسی و اجتماعی با مشارکت سیاسی و اجتماعی دانشجویان دانشگاههای دولتی شهر تهران در سالهای 87- 86"، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 50.
- حمیدی زنگیر، عباس(1390)، "«بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی با میزان مشارکت انتخاباتی (مطالعه موردی: دانشجویان دانشگاه پیام نور گرمی)"، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز.
- چلبی، مسعود (1385)،"تحلیل اجتماعی درفضای کنش"،تهران،نشرنی.
- خاكپور، بيژن (1378)، "آسيبشناسي احساس بيتفاوتي در رفتارهاي اجتماعي"، روزنامه خرداد، 26/7/1378.
- خلیفه، محمد رضا (1387)، "بررسی میزان مشارکت اجتماعی مردم در شهر مرودشت و عوامل موثر بر آن در سال 1387 "، پایاننامه کارشناسی ارشد علوم اجتماعی – پژوهشگری، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر شریعتی دانشگاه فردوسی مشهد.
- خواجوند خزاعی، منصور و هادی برغمدی (1386)، "مشارکت اجتماعی در محلات حاشیهنشین"، مجموعه مقالات همایش محلات تهران: چالشها و راهبردها، مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران، صص 235 – 219).
خوشبین،یوسف (1390)، "مسئولیت پذیر اجتماعی جوانان و عوامل اجتماعی و فرهنگی موثر برآن"، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، نشر فصلنامه علوم اجتماعی، شماره59.
دواس، دی. ای، (1383)، "پیمایش در تحقیقات اجتماعی"، ترجمه هوشنگ نایبی، تهران، نشر نی.
- دهقان، عليرضا و غلامرضا غفاري (1384)، "تبيين مشاركت اجتماعي – فرهنگي دانشجويان دانشگاههاي علوم پزشكي شهر تهران"، مجله جامعهشناسي ايران، دوره ششم، شماره 1.
- راش، مایکل (1381)، "جامعه و سیاست"، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، انتشارات سمت.
- رضادوست، کریم و دیگران (1388)، "بررسی عوامل موثر در مشارکت اجتماعی شهروندان، جامعه شهری ایلام." جامعهشناسی کاربردی، سال بیستم، شماره پیاپی 35، شماره 3.
- رفیعپور، فرامرز (1383)، "کندوکاوها و پنداشتهها"، تهران، سازمان انتشارات سهامی انتشار.
- رهنما، مجید (1377)، "مشارکت، نگاهی نو به مفاهیم توسعه"، نشر مرکز.
- ریتزر، جورج (1373)، "نظریههاي جامعهشناسی" ، ترجمۀ احمدرضا غرويزاد، تهران، ماجد.
- زتومکا، پیتر(1384)، "اعتماد یک نظریه جامعه شناسی"، ترجمه فاطمه گلابی، تبریز، نشر مترجم، چاپ اول.
- زياري، كرامتاله و ديگران (1392)، "سنجش ميزان مشارکت شهروندان در مديريت شهري بر اساس الگوي حکمراني خوب شهري - مطالعه موردي؛ شهر ياسوج" ، نشريه مسكن و محيط روستا، بهار 1392، دوره 32، شماره 141.
- ساروخانی، محمد باقر (1392)، "روشهای تحقیق در علوم اجتماعی"، تهران، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- ساروخانی، باقر و محمد امیرپناهی (1385)، "ساخت قدرت در خانواده و مشارکت اجتماعی"، پژوهش زنان، دوره 4، صص 60 – 31.
- سفیری، خدیجه و مریم صادقی (1388)، "مشاركت اجتماعي دانشجويان دختر دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاههای شهر تهران و عوامل اجتماعي مؤثر بر آن"، جامعه شناسی کاربردی، سال بیستم، شماره 34.
- سيفالديني، فرانک (1376)، "مشاركت مردمي و برنامه ريزي توسعه، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز"، دوره دوازدهم، شماره دوم.
- شادیطلب، ژاله (1372)، "توسعه عقب افتادگی زنان در ایران"، نامه انجمن جامعهشناسی ایران، شماره اول.
- شارع پور، محمود(1380)، "فرسايش سرمايهاجتماعي و پيامدهاي آن"، نامه انجمن جامعهشناسي، سال اول، شماره يك.
- شريفيانثاني، مريم (1380)، "مشاركت شهروندي، حكمراني شهري و مديريت شهري"، فصلنامه مديريت شهري، سال دوم، شماره 8، انتشارات سازمان شهرداریهای کشور.
- شیانی، ملیحه و دیگران (1391)، "بررسی عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت شهروندان در مدیریت امور شهر تهران"، فصلنامه علمی – تخصصی مطالعات شهری، سال دوم، شماره چهارم، پاییز 1391.
- طالب، مهدي (1380)، "شيوههاي عملي مطالعات اجتماعي"، تهران، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران.
- طوسی، محمد علی (1370)، "مشارکت در مالکیت و مدیریت"، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی.
- عباسزاده، محمد (1387)، "بررسی عوامل موثر بر مشارکت شهروندان در امور شهری (مورد مطالعه شهر اصفهان)"، پایاننامه دکترای جامعهشناسی، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- علويتبار، عليرضا (1379)، "بررسی الگوی مشارکت شهروندان در اداره امور شهرها"، تهران، مرکز مطالعات برنامهریزی شهری.
- عمید. (1369). "فرهنگ لغت فارسی عمید".
- غفاری، غلامرضا (1392)، "مدیریت شهری و مشارکتهای اجتماعی"، به اهتمام سید محمد هادی ایازی، تهران، معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران (تیسا).
- غفاری، غلامرضا و محسن نیازی (1386)، "جامعهشناسی مشارکت"، تهران، نشر نزدیک.
- فردرو، حسن و اصغر رضوانی (1381)، "دولت، مردم و همگرایی مشارکت، توسعه و زمینههای گسترش مشارکت سیاسی"، منتخب مجموعه مقالات گردهمایی دولت و مشارکت مردمی، جلد دوم، تهران، نشر آن.
- فريد يحيايي، علی (1378)، "مشاركت، مباني و موانع آن"، فتح 23/10/1378.
- قاسمی، محمد علی (1381)، "عوامل موثر بر مشارکت روستاییان در طرحهای عمرانی، اندیشه و برنامهریزی"، فصلنامه سازمان مدیریت و برنامهریزی، سال دوم، شماره 4 ، تابستان 81.
- کائوتری، هوئین و دیگران (1379)، "مشارکت در توسعه"، ترجمه: هادی غبرائی و دیگران، تهران، نشر روش.
- کتابی، محمود و دیگران (1383)، "دین، سرمایه اجتماعی و توسعه اجتماعی، فرهنگی"، مجله پژوهشی علوم انسانی دانشگاه اصفهان، جلد 17، شماره2.
- كرایب، يان (1385) ، "نظريه اجتماعي مدرن از پارسونز تا هابرماس"، ترجمه: عباس مخبر، تهران، نشر آگه.
- کردی، حسین (1385)، "عوامل موثر بر نگرش زنان به مشارکت اجتماعی در استان گلستان"، پیک نور، سال پنجم، شماره اول، صص 80 – 69.
- كرلينجر، فرد. ان (1377)، "مباني پژوهش در علوم رفتاري"، ترجمه حسنپاشا شريفي و جعفر نجفيزند، تهران، انتشارات آواي نور.
- کوئن، بروس (1371)، "جامعهشناسی عمومی"، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات فرهنگ معاصر ایران.
- کیامنش، علیرضا (1387)، "آمار پایه در علوم رفتاری"، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- محسنی، منوچهر و عذرا جاراللهی (1382)، "مشارکت اجتماعی در ایران"، تهران، نشر آرون.
- محسني تبريزي ، عليرضا (1369)، "بررسی زمینههای مشارکتی روستاییان و ارتباط آن با ترویج کشاورزی"، تهران، معاونت ترویج و مشارکت مردمی وزارت جهاد سازندگی.
- محسني تبريزي ، عليرضا (1370)، "بيگانگی" ، نامه علوم اجتماعی، جلد دوم، شماره 2.
- محسني تبريزي ، عليرضا (1375)، "بيگانگي: مانعي براي مشاركت و توسعه ملي" ، نامه پژوهش (فصلنامه تحقيقات فرهنگی)، تهران : سال اول ، شماره 1، تابستان.
- مقدس جعفری، محمد حسن و رضا کریمی (1392)، " بررسی مشارکت اجتماعی جوانان 29 – 18 ساله شهر بم بعد از زلزله و عوامل موثر بر آن"، فصلنامه مطالعات جامعهشناختی جوانان، سال چهارم، شماره یازدهم، پاییز 1392.
- موسوی، میرطاهر (1384)، "تحلیل مشارکت اجتماعی در تهران (رویکرد خرده فرهنگ دهقانی راجرز)"، فصلنامه رفاه اجتماعی، سال پنجم، شماره 19.
- موسوی، میرطاهر (1385)، "مشارکت اجتماعی یکی از مولفههای سرمایه اجتماعی"، فصلنامه رفاه اجتماعی، شماره 25.
- موسوی، میرطاهر (1391)، "درآمدی بر مشارکت اجتماعی"، مقدمه: دکتر پرویز پیران، تهران، انتشارات جامعهشناسان.
- میلر، دلبرت (1380)، "راهنمای سنجش و تحقیقات اجتماعی"، ترجمه هوشنگ نائبی، تهران، نشر نی.
- نقدی، اسد ا... (1382)، "انسان و شهر، درآمدی بر جامعهشناسی شهر"، همدان، انتشارات فنآوران.
- نوروزی، فیض اله و مهناز بختیاری (1388)، "مشاركت اجتماعي و عوامل اجتماعي مؤثر بر آن"، فصلنامه راهبرد، سال هجدهم، شماره 53.
- نیازی، محسن (1381)، "تبیین موانع مشارکت اجتماعی شهر کاشان سال 1380"، پایاننامه دکترای جامعهشناسی اصفهان: دانشگاه اصفهان.
- وحیدا، فریدون و محسن نیازی (1383)، "تاملی درمورد رابطه بین ساختار خانواده و مشارکت اجتماعی در شهر کاشان"، مجله نامه علوم اجتماعی، شماره 23.
- وطني، علي (1386)، "بررسي عوامل مؤثر بر افزايش انگيزه افراد در مشاركت اجتماعي در استان گلستان"، رساله كارشناسي ارشد جامعهشناسي.
- وینر، مایرون و ساموئل هانتینگتون (1379)، "درک توسعه سیاسی"، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- هاشمیانفر، سید علی و محمد گنجی (1388)، "تحلیلی بر فرهنگ شهروندی در شهر اصفهان"، جامعهشناسی کاربردی، سال بیستم، شماره پیاپی 33، شماره1 .
- یزدانپناه، لیلا و فاطمه صمدیان (1387)، "تاثیر ویژگیهای فردی و اجتماعی بر مشارکت اجتماعی زنان کرمانی" ، مطالعات زنان، سال ششم، شماره 2.
- Arnstein, S. 1971 “A ladder of citizen participation” in the USA Journal of the Town Planning Institute, 54, 4; W I P 2007.
- Axelrod, Morris (1950) , Urban structure and participation, American Sociological Review, vol. 21. Issue 1.
- Bahry, D. B. Silver (1993) "Soviet citizenship participation on the eve of democratization", American political science review, Vol. 48, No.3.
- Cicognani Elvira et al (2007) ، Social Participation, Sense of Community and Social Well Being: A Study on American, Italian and Iranian University Students , Springer Science+Business Media B.V.pp٩٧-١١٢.
-Cohen M.John and Uphoff T.Norman(1980).”Participation’s place in Rural Development:Seeking Clarity Through Specificity”,world development,vol 8,pp.213-235. pergamon press Ltd.
- Cornwall, A, (1996) , "Towards participatory practice", PRA and the participatory process in : de Koning, K, participation and health, Zeb Books, 1995.
- Davidson, s (1998) , "Spinning the wheel of empowerment", planning, pp 14-15.
- Ellison, C. G. London (1999) , "The social and political participation of black American", Social force, Vol, 20. No,3.
-Evan, W. M. (1957): "Dimensions of Participation in Voluntary Associations". Social Forces, Vol. 36, No. 2 (Dec., 1957), pp. 148-153.
- Everett, B. (2009), Belonging: Social exclusion, social inclusion,personal safety and the experience of mental illness, Copyright Mood Disorders Society of Canada.
- Gaotri،Huynh (1986) popular participation in development “.in participation in Development .Paris: UNESCO.pp.150.
- Hamilton, Peter (1983) , Talcott Parsons, Routledge London. February,P.74
- Hyyppa, Markku. Tuiop؛ Maki, juhani, Erkki, Alanen (2008). "long – term stability of social participation". Springer science. Pp. 389- 396.
- Igen, E. V.(2008).Social Participation Revisited. Acta Sosiologica ,val: 51(2) , 103 – 121.
- Guillen, Laura; Coromina, Lluis; Saris, Willem E.(2010). " Measurement of Social Participation and its Place in Social Capital Theory". Social Indicators Research, v100 n2 p331-350 Jan 2011.
- Levasseur, Me´lanie & et al (2010). ''Accomplishment level and satisfaction with social participation of older adults-association with quality of life and best correlates.'' Quality of Life Research., Online Publication. Wednesday, March 17.
- McMillan, W. D, & Chavis, M. D(1986), Sense of community: A definition and a theory, Journal of Communjty Psychology.
- Molinas, jose (1998). "The impact of inequality, Gender. Exrernal Assistance and Social capital on Local – level Cooperatiotion". World development, vol. 26, No. 3, Elsevier science Ltd.
- Morissette, Teresa. M(2009). "Elder friendliness and social participation of older adult living within age- segregated retirement communities" University of California at Los Angles. UMI Number: 1466144.
- Newall, Nancy E. & et al (2009). ''Causal beliefs, social participation, and loneliness among older adults A longitudinal study.'' Journal of Social and Personal Relationship., Vol. 26, No. 2-3, pp. 274-291.
- Oakley, Peter etal (1999) , "Project whith peple the practice of participation in rural development", Geneva: ILO.
- Parsons, Talcott (1951) , "The social system", New York, The Free press.
- Pretty, I.N, (1995) , "Participatory Learning for Sustainable Agriculture", World Development, pp.1247-1263.
- Putnam, Robert D. (1999). The Prosperous Community: Social Capital and Public Life. The American Prospect, Inc.
- Rahman, Md. Anisur (1993) , People's self- development.london, Zed books.
- Roche,j.S, Tucker (1997) , Youth in society, U.S.A, open university press. Turner, jonathan, H (1998) , "The Structure of Sociological Theory", londen: Wadsworth.
-Sicognani, E. & etal.(2008). Social participation, Sense of community and social well Being: A study on American, Italian and Iranian university stadents.soc Indic Rec, vol89, 97- 112.
- Sills, D. (1968). International dictionary of the social Sciences.N.Y.
- Southwell, P.L(2003) The politics of alienation:novoting and support for third- party candidates among 18-30 year- old, Social science Journal,Vol.40.
- Wandersman, A, & Florin, P. (2000), Citizen participation and community organizations. In J. Rappaport &E. Seidman (Eds.), Handbook of community psychology, New York.
- Weidemann, I, and Femers,S(1993), "Public participation in waste Management decision making: analysis and management of conflicts", journal of Hazardous Materials, Vol. 33, pp.355-368.
- WORLD BANK (1996). Participation Sourcebook Washington، D.C.:The World Bank.
- Xu, Qingwen & et al (2010). ''Sense of Community, Neighboring, and Social Capital as Predictors of Local Political Participation in China.'' American Journal of Community Psychology., Online Publication. Sunday, March 14.
- Zettel, Laura, Britton, Watson (2008) ,"The impact of obesity on the social participation of older adults", The journal of general psychology, California state university. Pp. 409 – 423.