صفحه محصول - دانلود ادبیات نظری تحقیق مفهوم شرط، اقسام شرط، شرط به اعتبار ارتباط با عقد

دانلود ادبیات نظری تحقیق مفهوم شرط، اقسام شرط، شرط به اعتبار ارتباط با عقد (docx) 37 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 37 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبحث اول : مفهوم شرط برای فهم این که مراد و منظور ما از شرط چیست ناگزیر هستیم که واژة شرط، اقسام شرط، کارکردهای درج شرط و در نهایت شرط را در میان مفاهیم مشابه بازشناسی کنیم، لذا به طرح هر یک از این موارد می‎پردازیم. گفتار اول : معنای لغوی از جمله معانی که برای واژة شرط بیان شده «نخ» و «ریسمان» است و این که نوار کاست «شَریط» خوانده می‏شود را هم از همین ریشه می‏دانند. از معانی دیگر که از طرف عالمان علم لغت برای شرط در نظر گرفته شده الزام و التزام است. برخی از لغویون شرط را به الزام و التزام در ضمن عقود دیگر معنا کرده‎اند و برخی دیگر شرط را صرفاً به مطلق الزام و التزام معنا نموده‎اند. البته به نظر می‎رسد اولین معنا، معنای لغوی باشد و معنای دوم هر چند در کتب لغت ذکر شده اما از معانی اصطلاحی شرط باشد. گفتار دوم : معنای اصطلاحی اگر به موارد استعمال واژة شرط بنگریم در هر علمی معنای خاصی را به خود اختصاص داده است که در این قسمت به خاطر روشن شدن مقصود خویش در میان استعمالات فراوان به آن می‎پردازیم. الف-شرط در ادبیات: شرط در ادبیات به جمله‎ای اطلاق می‏شود که در فارسی پس از اداتی چون اگر، در صورتی که، و ... و در عربی پس از اِنْ، ما، لَوْ و ... ذکر می‏شود مثلا در آیة شریفه:«لَوْ کانَ فیهِما آلهة الّا الله فَفَسَدَتا»آنچه پس از «لوْ» و قبل از «لـَ» به کار رفته به عنوان شرط شناخته می‎شود. ب-شرط در اصول و فلسفه: در اصطلاح فلاسفه و علم اصول به آنچه از عدمش عدم چیز دیگر لازم آید بدون این که وجودش ملازمه با وجود آن چیز داشته باشد شرط گویند. ج -شرط در لسان شرع: اگر به برخی از روایات مربوط به خیارات بنگریم در مواردی شرط در معنای خیار آمده است. مانند «الْشَّرْطُ فِی الحَیوانِ ثَلاثَة» که منظور از شرط در این روایت خیار است که در حیوان به مدت سه روز است. در اصطلاحات شرعی، گاهی واژه شرط به معنای مطلق «عهد» آمده است؛ مانند «شَرطُ النّاسِ» که به معنای «عهد اَلناس» و یا «شَرْطُ الله» که به مفهوم «عَهدُ الله» است و عهد الله نیز به معنای احکام الله، اعم از احکام تکلیفی و وضعی است؛ چنان که در روایت زیر شرط به معنای عهد الهی (حکم الله) آمده است:مردی با همسرش ضمن عقد به نحو شرط نتیجه شرط کرده بود که چنانچه ازدواج مجدد کند، زوجه مطلق باشد. در این باره از امام (ع) سئوال شد و ایشان پاسخ دادند که این شرط باطل است. پرسش‎کننده در مورد علت بطلان توضیح خواست و امام (ع) پاسخ دادند: «لِاَنَّ شَرْطَ اللهِ اَسبَقُ مِنْ شُرُوطِکُم»؛ زیرا طلاق که از اختیارهای زوج است یک حکم الهی است و قراردادهای مردم نمی‎تواند خلاف آن باشد. در این حدیث شرط الله به معنای حکم الهی است. د-الزام و التزام: همان طور که ملاحظه شد یکی از معانی ارائه شده از طرف عالمان لغت الزام و التزام بود که البته برخی آن را مطلق التزام و برخی التزام در ضمن بیع و عقود دیگر معنا کرده‏اند. در میان فقها نیز بر سر این موضوع که آیا شرط مطلق الزام و التزام است یا الزام و التزام در ضمن عقود دیگر، نزاع علمی وسیعی درگرفته است که ورود به آن اولاً با توجه به ورود در معناشناسی لغوی از حیطة تخصص و توان ما خارج است و به نظر می‏رسد در وظیفه و تخصص لغت‎شناسان باشد و ثانیاً گزارش اختلاف عالمان در تشخیص معنای شرط هم خارج از حوصله و موضوع این مقال است و صرفاً در حجیم شدن موضوع نقش‎آفرین می‏باشد که از ورود به آن صرفنظر می‏کنیم. پس از آن که معانی اصطلاحی شرط ذکر شد لازم است متذکر شویم مراد ما از شرط همین الزام و التزام است که به آن پرداختیم. مبحث دوم : اقسام شرط شرط به اعتبارهای گوناگون موضوع بحث اندیشمندان این علم قرار گرفته است. در این قسمت ذکر اقسام شرط به اعتبارهای مختلف مفید می‏افتد. ابتدا اقسام شرط و در نهایت آنچه منظور ما در این رساله است بیان می‏گردد. گفتار اول : شرط به اعتبار ارتباط با عقد همان گونه که می‎دانیم شروط از جهتی به شرط ضمن عقد و شرط ابتدایی تقسیم می‎‏شوند که منظور از شرط ضمن عقد همان شرط در معنای حقیقی است که در ضمن یک عقد درج می‎شود و به تقیید دامنة عقد یا تکمیل آثار آن مدد می‎رساند و منظور از شرط ابتدایی هم عبارت است از شرطی که در ضمن عقد درج نمی‏شود و به تنهایی و مستقل در عالم اعتبار مطرح می‎شود. گفتار دوم : شرط به اعتبار بیان اراده شرط از این حیث به دو قسم صریح و ضمنی تقسیم می‎شود و مراد از شرط صریح عبارت از شرطی است که در مجموعة عقد به صراحت از آن یاد می‎شود و طرفین در قالب عقد به صراحت آن را متذکر می‎شوند و در عقد درج می‎گردد و منظور از شرط ضمنی شرطی است که در متن عقد از آن ذکری به میان نمی‎آید خواه پیش از عقد ذکر شود و عقد با لحاظ آن تشکیل گردد و خواه هیچ ذکری از آن نشود و اوضاع و احوال و سیرة عرفی و یا قرائن وجود آن شرط استنباط گردد که همین شرط ضمنی نیز بر دو قسم است: شرط بنایی و ... گفتار سوم : اقسام شرط ضمن عقد شرط ضمن عقد ممکن است شرط صفت یا شرط فعل یا شرط نتیجه باشد.شرط صفت عبارت است از شرط راجعه به کیفیت یا کمیت مورد معامله (ماده 234 ق.م) چنان که در بیع عین معین صفتی از مبیع یا ثمن ذکر شود. شرط صفت ممکن است به یکی از دو شیوة ذیل باشد: 1- گاه مقصود شارط تحصیل صفتی از ناحیه مشروط علیه است. این قسم از شرط صفت نوعی شرط فعل تلقی شده و در جای خودش مورد بحث قرار می‎گیرد. هر گاه شرط صفت مربوط به عین کلی باشد قابل اسقاط است زیرا شرط، قید فعل مشروط نیز هست و متعهد باید کالایی را با آن وصف در اختیار مشروط له بگذارد وگرنه به تعهد خود عمل نکرده است. 2- گاه منظور مشروط له از شرط صفت آن است که به طور قهری صفتی در مورد معامله باشد، در این صورت، چون متعلق شرط خارج از اختیار و قدرت مشروط علیه است، ادله وجوب وفای به شرط ناظر بر آن نیست و مشروط له نمی‎تواند مشروط علیه را به اجرای شرط الزام کند بلکه تنها فایدة آن این است که در صورت تخلف، یعنی در صورتی که کشف شود که مورد معامله از ابتدا فاقد وصف مذکور بوده است، مشروط له حق فسخ دارد و می‎تواند معامله را فسخ کند.مقصود از شرط فعل آن است که مشروط علیه فعلی را انجام دهد اعم از این که آن فعل یک امر خارجی مادی باشد یا یک عمل اعتباری، فعل ممکن است فعل مثبت یا منفی مادی یا حقوقی (اعتباری) باشد.در شرط نتیجه مقصود مشروط له ایجاد اثر و نتیجه یک عمل حقوقی بدون انشای مستقل است. به گفته شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در حاشیه مکاسب؛ معنی التزام به نتیجه آن است که: (ضمن عقد) مقرر گردد که فلان مال به طور لاینفک (از نظر عمل به عقد و مقتضای آن) از آن مشروط له گردد که به این اعتبار عقود عهدی محسوب می‎شوند. و التزامات از این نظر که جعل و قرارند عهد و از حیث این که از جاعل و قرار دهنده آن (شارط یا مشروط له) لاینفک‎اند التزام تلقی می‎گردند. در توضیح مطلب باید گفت که: مضامین عقود انشایی در مقام تأثیر مختلفند بدین معنی که عقود گاهی به مدلول التزامی در حصول نتیجه مؤثر است چنان که برای مثال کسی (فروشنده) به دیگری (خریدار) بگوید: این ملک را در مقابل آن عوض مصالحه نمودم که در این فرض مدلول مطابقی همان تسلیم شدن و رضایت بر ایجاد ملکیت و مدلول التزامی آن نفس حصول ملکیت است بنابراین همان طور که مدلول مطابقی و التزام انشایی حاصل می‎شود، مدلول التزامی نیز که نفس حصول مالکیت است پس از ایجاب و قبول حاصل می‎گردد، به عبارت دیگر: هر گاه از شرط عنوانی از عناوین عقود به نحو اسم مصدر اراده شود از مصادیق شرط نتیجه است بنابراین شرط نتیجه آن است که با انشای عقد یکی از اعمال حقوقی (عقد یا ایقاع) یا نتیجه (مقتضا یا اثر اصلی) آن نیز انشاء شود. مبحث سوم : ماهیت شرط بررسی ماهیت نفس شرط در میان رویدادهای حقوقی در این فصل مورد توجه قرار می‎گیرد. با توجه به این که از لحاظ فقهی و حقوقی در این مورد بحثی نشده و هیچ نظریه‏ای در میان فقها و حقوقدانان طرح نشده است، لذا ناچار از طرح نظریه‏ای جدید هستیم. به خاطر همین ذکر مقدماتی را در این مورد لازم دانستیم و خصوصیات شرط را به عنوان مقدمة ورود به بحث برگزیدیم. در مبحث نخست ذکر خصوصیات شرط و در مبحث دوم طرح نظریه جدید، آثار آن، انتقادات پیش رو، پاسخ به آن‏ها و نهایتاً موضع قانون مدنی از نظر می‏گذرد. گفتار اول : خصوصیات شرط به سبب کاوش در میان رویدادهای حقوقی برای کشف ماهیت شرط، در این مبحث به بررسی سه خصوصیت شرط در این جایگاه خواهیم پرداخت. الف : عمل حقوقی بودن شرط کلیه رویدادهایی که در روابط حقوقی ما انسان‎ها نقش‎آفرین هستند در یک تقسیم‎بندی به دو دسته تقسیم می‎شوند، گروهی که تحت عنوان اعمال حقوقی از آن‎ها یاد می‏شود، و شماری که از آن‎ها به عنوان وقایع حقوقی (در عالم حقوق) تعبیر می‎گردد. از میان تعاریفی که از این دو رویداد حقوقی شده است به نظر می‏رسد عمل حقوقی را بتوان چنین تعریف کرد که: عبارت است از انشای یک ماهیت یا اثر حقوقی به اراده انسان، که بر این اساس عقود و ایقاعات مجموعاً تحت عنوان عمل حقوقی ذکر می‎شوند و ما در عقودی همچون بیع، اجاره و نکاح و ایقاعاتی همانند طلاق، ابراء و اسقاط با یک عمل حقوقی مواجهیم. و مراد از واقعه حقوقی رویدادی ارادی یا غیرارادی مادی است که قانون اثر یا آثار حقوقی بر آن ثابت کرده است، بدون این که شخص تحقق آثار آن را خواسته باشد همانند ولادت، مرگ و اتلاف مال متعلق به دیگری.پس با توجه به این تقسیم‎بندی لازم است مشخص کنیم که شرط ضمن عقد در قالب کدام یک از عمل یا واقعه حقوقی می‎رود، که با توجه به ارادی بودن شرط و نیازمندی آن به انشاء، شرط در تقسیم‎بندی ما در ردیف اعمال حقوقی قرار می‎گیرد. ب : طرفینی بودن شرط شرط همان طور که بیان شد در زمرة اعمال حقوقی است. اعمال حقوقی در یک تقسیم‎بندی صرفاً به دو دستة عقود و ایقاعات تقسیم می‎شوند.عقود به اعمالی گفته می‏شود که برای تحقق خود به دو ارادة انشایی تکیه دارند و ایقاعات اعمالی هستند که برای پا نهادن به عالم اعتبار صرفاً به یک ارادة انشایی نیازمندند. مع هذا شرط یک عمل حقوقی است که به قول فقها بین الاثنینی است؛ یعنی برای پا نهادن به عالم اعتبار به دو ارادة انشایی وابسته است. و این دو ارادة انشایی نیازمند وجود دو طرف است، یکی مشروط له و دیگری مشروط علیه. ج : سببیّت شرط شاید ذکر این خصوصیت شرط بسیار بدیهی باشد امّا در رسیدن ما به هدف و ارائة نظریه راهگشاست. شرط نیز در عالم اعتبار سبب حصول یک سری مسبّب می‏شود؛ این مسبّب یا تعهّد به انجام یک عمل و ترک آن می‎باشد و یا لزوم وجود یک صفت در مورد معامله و یا حصول اثر یک عمل حقوقی دیگر است.حصول این آثار را نمی‎توان به سببیت عقد نسبت داد؛ زیرا عقد اگر به طور مطلق اراده شود صرفاً یک سری آثار مشخص و معین را به همراه دارد؛ در حالی که اگر شرط در مجموعه عقد اراده شود با یک سری تغییراتی در مجموعه آثار عقد مواجه خواهیم بود که به سببیت شرط برمی‎گردد. گفتار دوم : نظریة عقد بودن شرط الف : تحلیل موضوع شرط در واقع از دو ارادة انشایی موافق تشکیل می‎شود و این دو اراده جهت ایجاد یک سری آثار حقوقی با هم همکاری می‏کنند. اگر ملاحظه شود در این عمل حقوقی همان طور که ذکر شد ما با یک سبب مواجهیم، سببی که مَنشأ ایجاد آثاری در عالم اعتبار می‏شود. اگر بخواهیم به ذات این عمل حقوقی بپردازیم، به نظر می‎رسد در حقیقت این عمل حقوقی هم یک عقد است کما این که تردید برخی فقیهان را نیز برانگیخته است، منتها یک عقدی که به طور فرعی و تبعی اراده می‏شود و این فرعی و تبعی بودن تغییری در ماهیت آن ایجاد نمی‏کند. وقتی ما هر توافق عقلایی را معتبر دانستیم و توسل به پوستة اعمال حقوقی خاصی را ضرورت ندانستیم، چه لزومی دارد که از عقد دانستن شرط هراسی به دل راه دهیم. وقتی افراد انسانی بتوانند هر نوع عمل حقوقی مفید را اراده کنند ضرورتی به مدد جستن از راهی برای فرار از واقعیات حقوقی نیست. در این دیدگاه ضرورتی ندارد که بین توافق، همکاری، تراضی، عهد، عقد و شرط از لحاظ ماهوی تفکیکی نهاده شود؛ همه از حمایت قوای عمومی برخوردارند. اگر زمانی مصلحت اجتماعی در این بود که به ثنویت شرط و عقد رأی دهیم، امروز آن مصلحت وجود ندارد و پذیرش یگانگی ذاتی شرط و عقد نیز مصلحتی را زائل نمی‏کند. ب : مبانی نظریه جهت این که امکان بررسی دقیق نظریه میسّر شود، ناگزیر از طرح مبانی این دیدگاه هستیم؛ لذا در این قسمت به بیان مبانی نظریه خواهیم پرداخت. این نظریه بر دو مبنا تکیه کرده: 1– اصل آزادی قراردادی 2– تعریف عقد در این قسمت ابتدا اصل آزادی قراردادی و سپس به بیان تعریف مقبول خود از عقد که از جمله مبانی نظریه است می‎پردازیم. 1 – اصل آزادی قراردادی: اگر همان طور که برخی حقوقدانان اشاره کرده‏اند، در سوابق فقهی بحث شروط نظری بیفکنیم، علت بحث مستقل درباره شروط، و این که در فقه ما برخلاف حقوق کشورهای دیگر بحثی مجزا از آن‎ها شده، و حتی عموماً قواعد عمومی قراردادها در ذیل این مبحث محل تحلیل و بررسی قرار گرفته، این است که اکثر فقهای متقدّم عموم اوفوا بالعقود را تنها دربرگیرنده عقود معین و مصطلح در زمان شارع می‎دانسته‎اند.مع ذالک با وجودی که، از طرفی فقه اسلامی حقوق رایج در کشورهای مسلمان بوده، و ناگزیر از حل معضلات و مشکلات حقوقی جوامع مسلمان بوده است، و از طرفی دیگر، رفع نیازهای جوامع مزبور نیز تنها از طریق به کار گرفتن عقود معین امکان‎پذیر نبوده؛ به همین سبب، پویایی و قدرت خلاقیت مستتر در اندیشه فقهی سبب شده که اغلب روابط معاملی مستحدث که از دایرة عقود معین خارج بودند در ذیل بحث از شروط و به عنوان یک شرط ضمن عقد پذیرفته شوند و به همین علت است که در حقیقت در فقه ما، شرط تحت عنوانی مستقل و جدای از عقد مورد بحث واقع شده است. حال وقتی ما قراردادهای معتبر را تنها محدود به قراردادهای خاص و معینی نکردیم و دایرة آن را به وسعت حلّ نیازهای جمعی برگرفتیم، تحلیل و تعریف ما از عقد نیز تغییر خواهد کرد و شرط را نیز در بر می‎گیرد و دیگر اعتقاد به دوگانگی شرط و عقد تأثیر چندانی هم نمی‎گذارد. به همین خاطر به نظر می‎رسد یکی از تکیه‎گاه‎ها و مبانی عقد خواندن شرط ضمن عقد، اصل آزادی قراردادی باشد؛ چرا که وقتی انسان‎ها برای رفع نیازهای خویش قادر به تأسیس هر عمل حقوقی باشند، ضرورتی به تکیه کردن بر رعایت ظاهر اعمال حقوقی نیست و در نتیجه لزومی ندارد که بخشی از نیازهای حقوقی جامعه، تحت یک عنوان دیگری در ضمن قراردادهای معین درج شوند. 2 – تعریف عقد: وقتی ما شرط را به معنای عقد تلقی می‏کنیم، ناگزیر هستیم که مراد خود از عقد را که نظریه بر آن تکیه می‏کند نیز ارائه دهیم تا قضاوت در مورد این نظر به سادگی امکان‎پذیر باشد؛ لذا در این قسمت تعاریف ارائه شده از عقد را طرح، تبیین و در پایان تعریف مقبول خود را معرفی می‎کنیم. از جمله تعاریفی که از عقد ارائه شده تعریف قانون مدنی است، به این ترتیب که مادة 183 آن، در تعریف عقد مقرر داشته:«عقد عبارت است از این که یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر تعهّد بر امری نمایند و مورد قبول آن‎ها باشد». با توجه به این که این تعریف فی الواقع با مبانی عقد در سیستم حقوقی ما و همچنین با تعاریفی که خود قانون مدنی از تعدادی از عقود معین ارائه کرده سازگار نمی‎باشد و از جهات متعددی مورد انتقاد واقع شده است لذا برای برگرفتن تعریفی مناسب برای عقد به اندیشه‏های حقوقی پذیرفته شده در حقوق امروز مراجعه می‏کنیم. به نظر می‏رسد بتوان از میان تعاریفی که امروزه در میان حقوقدانان ارائه شده دو تعریف زیر را مقبول‎تر دانست که ذیلاً به آن خواهیم پرداخت و تعریف پذیرفته را نیز معین خواهیم کرد. 1- «عقد توافق دو انشاء متقابل است که به منظور ایجاد اثر حقوقی انجام می‏شود» در این تعریف دو انشاء باید متقابل و نماینده دو نفع گوناگون باشد و همین اندازه که مقصود دو طرف ایجاد اثر حقوقی باشد، نه وعدة دوستانه و اخلاقی، کافیست تا ما آن را عقد بنامیم. بر اساس این تعریف، آنچه ضروری است، بستن یک عهد استوار است، عهدی که به مقتضای آن بتوان حمایت قانون و دادگاه را جلب کرد؛ لذا هر توافقی را که چنین خصوصیاتی به همراه داشته باشد می‏توان عقد نامید. در این تعریف دو اراده متقابل برای ایجاد اثر حقوقی با هم توافق می‎کنند. 2- «عقد عبارت است از همکاری متقابل اراده دو یا چند شخص در ایجاد ماهیت حقوقی» در این تعریف نیز لزوم تقابل بین دو اراده لحاظ شده تا موردی که اراده دو یا چند شخص که در یک سو و به عنوان یک طرف انجام می‏شود از تعریف خارج شود. در این تعریف برخلاف تعریف پیشین، دو اراده برای ایجاد ماهیت حقوقی با همدیگر همکاری می‏کنند نه برای ایجاد اثر حقوقی. ماهیت حقوقی در این تعریف عبارت است از الگویی خاص که قانون برای هر یک از انواع روابط حقوقی مورد نیاز جامعه وضع کرده است و آثاری متناسب با آن برای آن شناخته است. دقیقاً از همین جا تفاوت دو تعریف و نوع نگاه هر یک از دو تعریف به روابط معاملی خود را نمایان می‏کند. در تعریف اول دو اراده می‏توانند برای ایجاد اثر حقوقی با هم توافق کنند، لیکن در تعریف دوم اراده‎ها تنها می‎توانند در ایجاد ماهیت حقوقی با هم همکاری داشته باشند و این قانونگذار است که آثار هر یک از ماهیات حقوقی را معین و بر آن‎ها بار می‏کند. در تعریف دوم، ما لزوماً نیازمند وجود یک الگوی خاص و از پیش تعیین شده هستیم که دارای آثار خاصی است، و برای رسیدن به هر اثری که بدان نیازمندیم، لزوماً باید ماهیتی را اراده کنیم که دربردارنده آن اثر حقوقی مورد نیاز است، در حالی که در تعریف اول درست است که در حقیقت برای اراده هر اثر حقوقی معمولاً ماهیتی اراده می‏شود که دربردارنده اثر مورد نیاز است، امّا بیان چنین سخنی ملازمه ندارد که ما نمی‎توانیم اثری را که پیش از این قانون‎گذار الگوی آن را مشخص نکرده اراده کنیم، بلکه دو اراده تا جائی که با نظم عمومی و اخلاق حسنه معارض نیفتند می‏توانند در مورد ایجاد آثار حقوقی مورد نیاز با هم توافق کنند. بر اساس تعریف دوم همکاری اراده‎ها برای ایجاد اثر حقوقی از مفهوم عقد خارج است و تحت عنوان دیگری که شرط است قرار می‎گیرد. از میان دو تعریفی که ارائه شد، تعریف اول از عقد، با اصل آزادی قراردادی و برآوردن نیازهای حقوقی امروز سازگار است و تعریف دوم با پیشینه تاریخی عقد در حقوق ما همگام است. بر اساس تعریف اول، آزادی قراردادی به معنای واقعی خود طرح می‎شود؛ زیرا طرفین قراردادها می‎توانند هر گونه اثر حقوقی را که مخالف با قواعد آمره نباشد اراده کنند و هیچ لزومی ندارد که اراده در قالبی خاص ریخته شود، بلکه اگر اثری خاص در قالبی معین طرح‎ریزی شده باشد در همان قالب اراده می‏شود وگرنه لزومی ندارد که برای اراده یک اثر حقوقی که سابقه‎ای ندارد آن را در کنار یک قالب حقوقی خاص اراده کنیم، بلکه همین امکان اراده هر اثر حقوقی، خود زمینه را برای تشکیل ماهیات حقوقی فراهم می‎سازد و وقتی نیازی از نیازهای جامعه از طریق ایجاد یک اثر حقوقی خاص اراده شد و به کرّات اتفاق افتاد ما با یک ماهیت اعتباری حقوقی مواجه خواهیم شد و در این حالت آثار و احکام تکمیلی آن نیز خود را به ما نمایان خواهند کرد. این نحوة نگاه به عقد و قرارداد چیزی جز پایبندی به اصل آزادی قراردادی نیست. امّا تعریف دوم به این جهت با پیشینه فقهی مفهوم عقد سازگار است که تنها توافق دو اراده برای تشکیل یک ماهیت حقوقی را عقد نامیده است و تشکیل ماهیت حقوقی هم نیازمند گذشت زمان و تکرار است و قبل از تحقق چنین وضعیتی، در صورتی می‎توان یک اثر حقوقی را اراده کرد که در کنار یک ماهیت حقوقی اراده شود، کما این که علت وجودی شرط نیز اعتبار بخشیدن به تعهّدهای ابتدایی دانسته شده که سابقه‎ای نداشته و ناگزیر باید در کنار عقود معین اراده می‎شدند. تذکر این نکته مفید است که از تعریف دوم نتیجه نمی‎شود که تنها عقود با نام معتبرند، بلکه نتیجه‎اش این است که یک اثر حقوقی جدید در صورتی می‎تواند متعلّق عقد قرار بگیرد که در ضمن یک ماهیت حقوقی اراده شود، و بر همین اساس باید تحت عنوان شرط اراده گردد و به همین جهت است که به نظر می‎رسد شرط و عقد دو موجود حقوقی متفاوت هستند. هر چند دو تعریف فوق از نقاط قوت شایانی برخوردار هستند، امّا با توجه به این که حقوق هر جامعه دنباله‎رو نیازهای طبیعی و معقول آن جامعه است و اشخاص اصولاً تمام جهد خود را برای برآوردن نیازهای خویش مصروف می‎کنند و به تبع رفع این نیازهاست که جامعه حقوقی به فکر تنسیق و تنظیم روابط معاملی می‎افتد و از طرفی تا زمانی که منع و ردعی نرسیده اصل بر اباحه اعمال حقوقی و نفوذ آنهاست؛ لذا به نظر می‏رسد تعریفی که در آن اشخاص جامعه می‏توانند هر اثر حقوقی را اراده کرده و جهت رفع نیاز خویش از آن بهره برند، و ضرورتی در توسل به الگوهای خاص ندارند، موافق با واقع است و به نظر می‏رسد قابل پذیرش‎تر است و بر اساس همین تلقی از عقد است که به نظر می‎رسد شرط ضمن عقد هم در واقع یک عقد می‎باشد، هر چند تحت عنوان شرط از آن یاد شود؛ چرا که شرط هم یک توافق است که متعلّق آن اصولاً آثار حقوقی هستند و این امر موجب خروج آن از مفهوم عقد نمی‏شود. ج : نقد شرط و عقد وقتی ما شرط را ذاتاً یک عقد تلقی می‎کنیم، قصد به هم ریختن تمامی قواعد مربوط به قراردادها که در آن بین شرط و عقد اصطلاحی، نوعی جدایی نهاده می‎شود نداریم، بلکه لازم است تفاوت‎های شرط و عقد اصطلاحی را نیز برشمریم. با دقت در آنچه ما اصطلاحاً عقد می‎دانیم به نظر می‎رسد در عنوان، نحوه تعلّق به اراده و متعلّق اراده، با شرط تفاوت‏هایی دارد که در این قسمت به آن خواهیم پرداخت. 1 – تفاوت در نحوه تعلّق اراده: از تفاوت‎های اساسی بین شرط و عقد که می‎توان از آن به عنوان اصلی‎ترین عنصر تمیز شرط و عقد یاد کرد، چگونگی ارتباط هر یک از شرط و عقد به اراده متعاملین است. در هر رابطه معاملی مشروط، اصولاً غرض و هدف اصلی متعاملین از ورود به معامله، انعقاد توافق اصلی یعنی عقد است و به تبع تشکیل توافق اصلی است که طرفین قرارداد به انعقاد یک توافق تبعی هم تراضی می‎کنند و شرط به عنوان یک امر فرعی در کنار توافق اصلی اراده می‏شود. بر اساس همین تفاوت است که می‎توان در موارد تردید، عقد و شرط را از هم تشخیص داد؛ یعنی در چنین وضعیتی آنچه اصالتاً اراده شده و قصد طرفین به خاطر آن با همدیگر همکاری و توافق کرده‏اند، همان عقد است و آنچه در مرتبه ثانوی و فرعی اراده شده شرط است. به همین سبب است که در فرض فساد عقد، شرط باقی نمی‏ماند امّا در صورت فساد شرط، عقد به حیات خود ادامه می‏دهد، چون در فرض فساد عقد، اصل و بنیاد توافق به هم ریخته است، در حالی که در حالت فساد شرط یک شاخه و فرع زائل شده است. 2 – تفاوت در متعلّق اراده: وقتی شرط و عقد را به توافق اصلی و فرعی تفسیر کردیم، ذکر این نکته لازم می‎شود که هر چند شرط و عقد در ذات خویش با هم مغایر نیستند ولی به جهت چگونگی ارتباط با اراده، گهگاه متعلّق‎های متفاوتی به دلایل تاریخی و اجتماعی خواهند داشت؛ از این قرار که، چون شرط در واقع توافق فرعی است و به تبع توافق اصلی اراده می‏شود، پس نمی‏توان اثر برخی از اعمال حقوقی مهم مثل نکاح و طلاق را در آن اراده کرد، یا یکی دیگر از تفاوت‎های شرط و عقد از حیث متعلّق، از این قرار است که، اگر بخواهیم اثر قراردادها را اراده کنیم، تنها آزاد در گزینش اثر عقود رضایی هستیم. البته بر اساس نظر کسانی که عقد را صرفاً به توافق و همکاری دو اراده برای تشکیل یک ماهیت حقوقی تفسیر می‎کنند، یکی از تفاوت‏های شرط با عقد در این است که در شرط می‎توان آثار حقوقی را اراده کرد، امّا در عقد منحصراً اراده در ایجاد ماهیت حقوقی ایفای نقش می‎کند. 3 – تفاوت در عنوان: همان طور که در اصل نظریه اشاره شد، در واقع شرط هم یک عقد است و اگر بخواهیم به خوبی از شرط و عقد تعبیر کنیم، بهتر است از آن‎ها به عقد اصلی و عقد فرعی یا تبعی یاد کنیم. امّا در هر حال به جهت فایده و سابقه تاریخی، تنها از عقد اصلی تحت عنوان عقد ذکر می‏شود و به عقد فرعی یا تبعی شرط می‎گویند. پس با این اوصاف، شرط و عقد در عین وحدت ماهیت با دو عنوان یاد می‎شوند، بدون این که تفاوت در عنوان، خللی در وحدت ذات این‎ها بیفکند. گفتار سوم : آثار نظریه برگرفتن نظریة عقدیت شرط از لحاظ تحلیلی آثاری به همراه دارد که عطف نظر به آن‎ها بحث ما را از انتزاعی بودن خارج می‏کند، به گونه‎ای که می‎توان گفت بر گرفتن نظریة عقدیت، بیش از آن که در فقه امّامیه تأثیرگذار باشد، در حقوق امروزه مثمرثمر است و برشمردن آثار مزبور خود گویای این مطلب خواهد بود، به همین جهت در اینجا به آن‎ها خواهیم پرداخت. 1- از جمله آثاری که به طور ویژه، تلقی عقد بودن شرط در فقه به جای می‎گذارد، در منشاءِ مشروعیت و نفوذ شرط است. اگر در بحث شروط از کتب فقها بنگریم، از جمله مباحثی که طرح می‎شود این است که، به چه جهت عمل به شرط لازم و واجب است؟ بر همین اساس اغلب از حدیث معروف «المؤمنون عند شروطهم» جهت اثبات مشروعیت و لزوم وفای به شروط یاد می‎شود، در حالی که اگر ما از منظر عقد بودن به شرط بنگریم، دیگر ضرورتی ندارد که به بحث مجزا در اعتبار و نفوذ شروط بپردازیم؛ زیرا وقتی یک شرط در حقیقت و واقع خود به قرارداد ضمن العقد برگردد، مشمول اوفوا بالعقود می‏شود که به نظر می‎رسد ما را از بحث مستقل در اعتبار شروط بی‎نیاز می‎سازد. 2- از آثار دیگری که برگرفتن این تلقی از شرط از لحاظ فقهی و حقوقی به همراه دارد اعتبار و نفوذ شروط ابتدایی است؛ البته با تکیه بر این که ما عقود معتبر را تنها در عقود معهود و متداول در زمان شارع محصور نکنیم. عمده دلیلی که از لحاظ تحلیلی بر عدم اعتبار شرط ابتدایی طرح می‎شود، عدم صدق عنوان شرط بر شرط ابتدایی است، امّا وقتی ما حقیقت شرط را در اقسام مختلف به عقد و قرارداد ارجاع دهیم، عموم اوفوا بالعقود آن‎ها را نیز در بر می‎گیرد و همان طور که عقود معین معتبر هستند، عقود بی‏نام و شروط ابتدایی نیز بهره‎مند از اعتبارند، و دیگر ضرورتی به درج ظاهری شروط در کنار عقود، صرفاً جهت کسب اعتبار نمی‎باشد. 3- وقتی ما در بحث از ماهیت شرط، شرط را یک عقد بدانیم، از جمله آثار آن این است که، اطلاق موادی که شرایط صحت و اعتبار قراردادها را بیان می‎کند، همه قراردادها را در بر می‎گیرد و مشمول شرط نیز خواهد شد، یعنی همان طور که وجود قصد و رضا، معلوم بودن مورد معامله، جهت مشروع، معین بودن موضوع مورد معامله، اهلیت طرفین، متضمّن نفع عقلایی بودن و مقدورالتّسلیم بودن در قراردادها لازم است، شرط نیز به سبب این که فی‎الواقع یک قرارداد تبعی است، لازمست که تمامی این شرایط در آن رعایت شده باشد و با فقدان هر یک از این‎ها، شرط در تشکیل یا اعتبار خود دچار نقصان خواهد شد. پس بر اساس قولی که در این نظریه پذیرفته شد، رعایت تمامی شرایط اساسی صحت عقد در شرط هم لازم است. برداشت حقوقی ارائه شده در این نظریه از شرط، به طور بالقوه و بالفعل نقدهایی را به همراه خواهد داشت، که پیشاپیش طرح آن‎ها و استقبال از آن‎ها راه گریز از معرکه است. در همین راستا و به جهت یافتن نظری که در مخالفت با این دیدگاه باشد، اکثر منابع محتمل مورد بازبینی قرار گرفت، امّا محل نزاع عالمان، در تیررس ما قرار نگرفت. در اینجا به آنچه در این رابطه یافت شد اشاره می‎کنیم. 1- وقتی که سیر تاریخی نحوه تکوّن مباحث مربوط به معاملات از فقه امامیّه را بنگریم، در آغاز تنها قراردادهایی نافذ و معتبر شناخته می‏شدند که در زمان شارع معهود و رایج بودند. آرام‎آرام وقتی نیازهایی پا گرفت که به وسیله عقود معهود و معین امکان پاسخگویی نداشتند، جامعه حقوقی به تدریج اعتبار قراردادهای بی‎نام و نامعین را نیز پذیرفت. حال با وجودی که برخی از فقیهانِ صاحبنظر، به توفیقی نبودن عقود اعتقاد دارند، چگونه است که در بحث شرط ابتدایی اعتبار آن را نمی‎پذیرند، در حالی که اگر شرط در دیدگاه فقها یک قرارداد تلقی می‎شد، کسی در اعتبار شرط ابتدایی تردید نمی‎کرد. 2- شرط فی‎الواقع مساوی و مرادف با عقد نیست؛ زیرا یک رابطه حقوقی دوطرفه در صورتی عقد تلقی می‎شود که واجد عنصر «شناسایی عرفی» باشد، یعنی این که در عرف به آن به عنوان یک عقد نگریسته شود و این امر هم نیازمند نوعی شیوع در استفاده و کاربرد است. مثلاً برخی از قراردادها مانند سرقفلی، در بدون تکوّن کسی در شرط ابتدایی بودنشان تردیدی نداشت، در حالی که پس از این که به عنوان یک الگو یا توافق نوعی در موارد مشابه به کار رفت، وارد در قلمرو عقد شد و دیگر آن را شرط ننامیدند؛ پس تا زمانی که عنصر «شناسایی عرفی» یک توافق را همراهی نکند نمی‎توان به آن عقد گفت. 3- اسم عقد، دربرگیرنده شرط نیست، بدین معنی که شرط از اسم عقد خارج است. 4- نمی‏توان ذات شرط را عرفاً یک عقد دانست؛ زیرا از لحاظ عرفی عقد مشروط تحت عنوان چند عقد شمرده نمی‎شود. 5- نمی‎توان شرط را یک عقد دانست بلکه شرط همان طور که حقوقدانان ذکر کرده‎اند یک تعهد تبعی است. هر نظری که طرح می‎شود، از طرفی همچو طفلی است که در آغاز راه، نیازمند پشتیبانی است و از طرفی برای این که بتواند سر برآورد، لازم است واجد آنچنان قدرتی باشد که بتواند از وجود خود دفاع کند؛ به همین جهت در این قسمت سعی ما مصروف پاسخ به انتقادات طرح شده، می‎گردد. 1- از جمله انتقادات مطرح شده از این قرار بود که، اگر شرط هم در نظام حقوقی ما یک قرارداد تلقی می‎شد، چگونه است که در تاریخ فقه، کسانی که به توقیفی نبودن قراردادها معتقدند، اعتبار شرط ابتدایی را نپذیرفته‎اند؟ در پاسخ می‎توان گفت که این نحوة برخورد با شرط ابتدایی یادگار زمان توقیفی بودن عقود است؛ زیرا با توجه به این که در تاریخ فقه، ابتدا صرفاً عقود معهود، معتبر و لازم الوفا بودند و از طرفی در برخی مواقع، ضرورت استفاده از عقود غیرمعهود حس می‏شد؛ لذا برای جمع این‎ها از عقد مشروط بهره می‏بردند، چرا که وقتی عقد بی‎نام، به عنوان شرط، ضمن عقدِ با نام اراده می‎شد، از دایرة عقود معین تجاوز نشده بود و نیاز جدید هم مرتفع گشته بود؛ بر همین اساس، در این فضا اگر قرارداد بی‎نام خارج از عقد مطرح می‎شد، جای این ایراد بود که، بر آنچه بیرون از عقد اراده می‏شود، شرط صدق نمی‏کند. مع ذلک، وقتی که در آن حکم کلی توقیفی بودن عقود، تجدید نظر شد، سبب نشد که بحث از شرط ابتدایی نیز بلا موضوع شود و به همین سبب است که می‎بینیم، بحث از اعتبار یک عمل حقوقی جدید از هر دو منظر مورد بحث واقع می‎شود. لذا برخی از کسانی که از عدم اعتبار شرط ابتدایی سخن گفته‎اند، تردید خود را از جهت عهد بودن شرط ابتدایی و معتبر بودن آن مخفی نکرده‎اند. مع الوصف اولاً آنچه به طور قاطع به برخی از فقها در اعتقاد به عدم اعتبار شرط ابتدایی نسبت داده شد صحیح نمی‎باشد و ثانیاً به نظر نمی‎رسد صرف وجود اعتقادی در تاریخ یک علم مانعی برای طرح نظری جدید باشد. نتیجه این که همان طور که گفتیم این نوع نگاه یادگار زمان توقیفی بودن عقود است و از لحاظ تحلیلی مشکلی ایجاد نمی‏کند. 2- شاید بتوان در پاسخ ایرادی که در شرط، عنصر شناسایی عرفی را مفقود می‏بیند چنین گفت که، تکیه‏گاه این سخن بر تعریفی است که از عقد ارائه می‏دهد؛ زیرا نوعی شناسایی عرفی را در تلقی از آن مستتر می‎داند و این نوع نگاه به عقد اثر خود را در تعریف عقد برملا می‎سازد؛ لذا می‎توان گفت در این دیدگاه – دقیقاً برخلاف نظری که عقد را به توافق دو اراده متقابل برای ایجاد آثار حقوقی تعریف می‏کند – عقد به توافق یا همکاری دو اراده متقابل برای ایجاد یک ماهیت حقوقی تعریف می‎شود، یعنی در صورتی که دو اراده بر ایجاد یک ماهیت اعتباری همکاری نمودند عقد محقق می‏شود. تفاوت این دو دیدگاه در ماحصل توافق دو اراده است؛ زیرا در یکی از تعاریف، ماحصل همکاری دو اراده ایجاد یک ماهیت اعتباری است، در حالی که در تعریف دیگر، ماحصل توافق دو اراده ایجاد آثار حقوقی است. تعریفی که عقد را به همکاری دو اراده برای ایجاد ماهیت اعتباری تفسیر می‎کند، نیازمند همین عنصر شناسایی عرفی است, زیرا در صورتی یک ماهیت اعتباری شکل می‎گیرد، که در فرایند زمان به شیوع و فراوانی مورد استفاده قرار گیرد و بتوان از شدّت استفاده و استعمال، قدر متیقّن‎های آن را برگرفت و از مجموع آن‎ها به وجود و وقوع یک ماهیت اعتباری رأی داد؛ مع ذلک در نظری که عقد را به توافق دو اراده برای ایجاد آثار حقوقی تعریف می‏کند، تحقق عقد نیازمند وجود ماهیت پذیرفته شده نیست، بلکه توافق در ایجاد یک اثر حقوقی برای ایجاد عقد کفایت می‏کند و به همین جهت می‎توان گفت که به عنصر شناسایی عرفی هم نیازی ندارد. با توجه به تعریفی که از عقد در مبانی نظریه پذیرفته شد و در آن عنصر شناسایی عرفی ملحوظ نگردید؛ به نظر می‏رسد ایراد طرح شده نتواند لطمه‎ای بر پیکرة نظریه تحمیل کند. 3- در پاسخ به ایرادی که معتقد است شرط از اسم عقد خارج است، این گونه می‎توان پاسخ گفت که، در تاریخ حقوق ما شرط تحت عنوانی غیر از عنوان عقد مطرح شده است؛ یعنی در مقام اطلاق دو عنوان به این دو نوع توافق، از عناوین شرط و عقد استفاده می‎شود و هر جا عقد در مقابل شرط اراده می‏شود، مراد توافق و التزام اصلی و شرط توافق و التزام تبعی است؛ ولی این بدان معنا نیست که شرط و عقد از دو جنس متفاوت و مغایر باشند، بلکه تغایر در عنوان، تفاوت در ماهیت را معنا نمی‏دهد، کما این که تفاوت عقد و اقاله در عنوان و کاربرد، به معنای تفاوت در ماهیت نیست؛ با این که می‎دانیم اقاله به زمان گسستن ارادی یک عمل حقوقی مربوط است و عقد به زمان ایجاد یک عمل حقوقی اطلاق می‎شود؛ مع ذلک در تحلیل ماهیت آن می‎توان آن را عقد دانست. پس خروج از اسم عقد لطمه‎ای به نظر ما نمی‎زند. 4- در پاسخ به نظری که از لحاظ عرفی شرط را ذاتاً عقد نمی‎داند – چون عرف عقد مشروط را عقود متعدد نمی‎داند – می‎توان چنین گفت که: اولاً: عرف در ذاتیات بی‎نظر است و اصولاً تشخیص وحدت یا افتراق ذاتی یک موجود را نمی‎توان از عرف انتظار داشت. ثانیاً: اگر مراد از تغایر ذات این باشد که در عرف شرط را یک امر تبعی و فرعی، و عقد را اصل می‎پندارند، ما نیز با این نظر مخالفتی نداریم، امّا این سخن ورود در باب ذاتیات نیست. ثالثاً: عقد مشروط در عرف، صرفاً واجد یک عقد اصلی شمرده می‎شود و ما نیز با آن مخالفتی نداریم. 5- در پاسخ به ایرادی که معتقد بود شرط بنا به گفتة حقوقدانان یک تعهد تبعی است نه یک عقد، باید گفت که تعهد یک معنای اخصّ دارد و یک معنای اعمّ. تعهد در معنای عامّ خود شامل تمام حقوق دینی از قراردادی و قهری می‎شود و در معنی خاص تنها ناظر به دیون ناشی از عقد است و در برابر واژة «الزام خارج از قرارداد» قرار می‎گیرد. وجه مشترک این دو معنا از تعهد در این است که در هر دو معنا، تعهد، معلول و مسبَّب امری دیگر است؛ حال یا سبب، علت و منبعِ تعهد، عقد است، یا امری غیر از عقد؛ ولی در هر حال تعهد اثر و مسبًّب است نه این که منبع ایجاد اثر باشد. در فقه و قرآن اصطلاح عهد و تعهد به معنای وسیعتری به کار برده می‎شود و پیمانی که التزام را به وجود آورده را نیز در بر می‏گیرد که در این معنا تعهد مرادف با عقد است. در مادة 565 قانون مدنی که اعلام می‎دارد «جعاله تعهدی است جایز ...» تعهد به همین معنی است. مع الوصف الزامات خارج از قرارداد که از بحث ما خارج است؛ پس یا منظور از تعهد در لسان حقوقدانان، تعهد به معنای خاص آن یعنی دیون ناشی از عقد است، و یا تعهد به معنایی که در فقه و قرآن به کار رفته است. اگر مقصود از تعهد تبعی، تعهد و دین ناشی از عقد باشد، با این اشکال مواجه می‎شویم که تعهد تبعی در این معنا به یک سبب نیاز دارد در حالی که شرط ضمن عقد خودش سبب حصول یک سری آثار است و نمی‎توان عقد اصلی را سبب آن برشمرد؛ زیرا هر عقد صرفاً منبع ایجاد یک سری آثار بخصوصی است که تجاوز از (به) این آثار نیازمند یک توافق دیگر است؛ یعنی سبب برای ایجاد آثار دیگری غیر از آثاری که عقد به طور مطلق به همراه دارد چیزی غیر از خود آن عقد است. مثلاً وقتی موجر در عقد اجاره مالکیت قطعه زمین مستأجر را که در کنار منزلش قرار دارد برای خودش شرط می‎کند، سبب ملکیّت منافع عین مستأجره، عقد اجاره است، اما سبب ملکیت قطعه زمین، عقد اجاره نیست؛ چون در آثار عقد اجاره، ملکیّت عین مندرج نیست؛ بلکه سبب ملکیت موجر بر عین مزبور، شرط است. مع هذا اگر بگوییم شرط در معنای تعهد تبعی در لسان حقوقی به این معناست، با اشکال بالا مواجه خواهیم بود که تعهد به معنایِ دینِ ناشی از عقد، سبب را عقد می‏داند در حالی که عقد فی نفسه چنین اثری ندارد. اما اگر مقصود از تعهد تبعی، پیمانی است که خودش سبب ایجاد التزام و یا آثار دیگر می‎شود – یعنی همان معنایی که از فقه و قرآن برمی‎آید و مرادف عقد است – به نظر نمی‏رسد اختلافی وجود داشته باشد. منابع و مآخذ 1 ـ آصف المحسنی ، محمد ، حدود الشریعه ، ج 2 ، چاپ اول ، چاپخانه امیرالمومنین،قم،[بی تا] 2 ـ ابن‏ادریس حلّی، ابی‏جعفر محمد بن منصور بن احمد؛ کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، الجزء الثانی، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة، 1417 ه . ق. 3 ـ ابن‏حمزة، ابی‏جعفر محمد بن علی الطوسی؛ الوسیلة الی نیل الفضیلة، تحقیق: محمد الحسون، مکتبة السیّد المرعشی، الطبعة الاولی، قم، 1408 ه . 4 ـ ابن‏زهره الحلبی، السیّد حمزة بن علی؛ غنیة النزوع الی علمی الاصول والفروع، ج1، مؤسسة الامام الصادق؛ قم، الطبعة الاولی، 1417 ه . ق. 5 ـ ابو منصور حسن بن علی ، جامع المقاصد فی شرح القواعد ، ج 2 ، انتشارات جهان ، تهران [بی تا] 6-ابن منظور، لسان العرب ، دار احیاء التراث العربی ، ص 329، قم،1405 7ـ ادیب استانبولی ، المرشد فی القانون الاحوال الشخصیه ، چاپ دوم ، المکتبه القانونیه ، دمشق ، 1990 م 8ـ آل بحر العلوم ـ سید محمد ـ بلغه الفقیه ـ مکتبه الصادق ـ تهران ـ ناصر خسرو ـ 1365 ش ـ امامی، سید حسن؛ حقوق مدنی، ج2؛ کتابفروشی اسلامیه، چ هشتم،تهران، 1372 9 ـ انصاری، شیخ مرتضی ، مکاسب، تألیف علامه محقق علم‌الهدی، جزء ثالث، چ1، مطبعه الخیام، سال 1411ه‍.ق 10-ا نصاری، مرتضی ،المکاسب، مجمع الفکر الاسلامی، الطبعة السابعة، ج 6، ص 13، قم ،ربیع الثانی 1424 هـ ق، 11ـ البیهقی الکیدری، قطب‏الدین؛ اصباح الشیعة بمصباح الشریعة، مؤسسة الامام الصادق، الطبعة الاولی، قم، 1416 ه ق. 12ـ بحرانی ، شیخ یوسف ، حدائق الناظره ، ج 25 ، موسسه نشر اسلامی ، چاپ اول ، قم ، 1409 ق 13ـ بهوتی ، منصور بن یونس ، کشاف القناع عن متن الاقناع ، بیروت ، دار الکتب العلمیه ، 1418 ق ، ج 19 14ـ تهاتوي ـ کشاف اصطلاحات الفنون ـ انتشارات دار الاحيای التراث بيروت ، ج2[بی تا] 15 ـ توفیق حسن ، فرج و محمد یحیی مطر ، الاصول العامه للقانون ، الدار الجامعیه ، 1988 [بی جا] 16ـ الجزءری ، عبدالرحمن ، الفقه علی المذاهب الاربعه ، دار الاحیای التراث العربی ، 1406 ه . ق[بی جا] 17ـ جعفری لنگرودی ، محمد جعفر ، ترمینولوژی حقوق ، چاپخانه ابن سینا 18ـ جعفری لنگرودی، محمد جعفر ، دانشنامه حقوقی، ج5، چ2 گنج دانش،تهران، 1372 19ـ الحر العاملی، شیخ محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعة الی تحصیل الشریعة، ج6؛ دار احیای التراث العربی، الطبعة الرابعة، 1391.[بی جا] 20ـ الحسنی ـ هاشم ـ نظریه العقد فی الفقه الجعفری ـ دارالتعارف للمطبوعات ـ بیروت لبنان ـ 1996 21ـ الحسینی المراغی، السید میر عبدالفتاح؛ العناوین، ج2، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی، 1418 ه .ق.[بی جا] 22ـ الحمیری، عباس، اول، مؤسسة آل‏البیت، قم، 1413ق 23ـ حائری شاهباغ، سید علی؛ شرح قانون مدنی؛ ج1، انتشارات کتابخانه‏ی گنج دانش، چاپ اول (ویرایش جدید)،تهران، 1376. 24ـ حسینی عاملی، سید محمد جواد؛ مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه؛ ج5 ، دار احیای التراث العربی، [بی‏تا]، [بی‏جا]. 25 ـ حسینی شیرازی، سید محمد ، ایصال الطالب، ج 16، منشورات علمی طهران،[بی تا] 26ـ خروفه، علایالدین؛ عقد القرض فی الشریعة الاسلامیه والقانون الوضعی، مؤسسة نوفل، بیروت، الطبعة الاولی، 1982. 27ـ خمینی. امام روح اللّه‏؛ تحریر الوسیله، ج1، چاپ دوم، انتشارات العلم، قم، [بی‏تا]. 28ـ خوانساری، سید احمد؛ جامع المدارک فی شرح المختصر النافع، ج3؛ مؤسسه‏ی اسماعیلیان، قم، الطبعة الثانیه، 1364. 29-خمینی سید مصطفی، الخیارات، ج2، ص 8. مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام، تهران 1418 30ـ الخوری الشرتونی اللبنانی، سعید؛ اقرب الموارد فی فصح العربیة والشوارد، الجزء الثانی، منشورات مکتبه آیة الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1403 ه .ق. 31ـ الخوئی ـ ابوالقاسم ـ مصباح الفقاهه فی المعاملات ـ ج 3 ـ موسسه انصاریان للطباعه و النشر ـ قم و نشر دارالهادی ـ بیروت ـ لبنان ـ 1992 32ـ دهخدا، علی اکبر ، لغت‌نامه، چاپ سیروس،تهران، 1339 33ـ ذوالمجدین ، زین العابدین ، شرح بر تبصره علامه حلی ، ج 2 ، چاپ دوم ، 1337[بی جا] 34ـ راغب اصفهانی ، المفردات فی غریب القرآن ، چاپ دوم ، کتابفروشی مرتضوی ،تهران، پائیز 1362 35ـ السنهوری، دکتر عبدالرزاق احمد؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی، ج7؛ دار احیای التراث العربی، المجلد الاول، بیروت، 1964. 36ـ السنهوری ـ عبدالرزاق ـ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید ـ نظریه الالتزام بوجه عام ـ مصادر الالتزام ـ ج 1 ـ دارالاحیا التراث العربی ـ بیروت ـ لبنان ،[بی تا] 37 ـ سلاّر، ابی یعلی حمزة بن عبدالعزیز الدیلمی الطبرستانی؛ المراسم العلویة فی الاحکام النبویّة، التحقیق: السید محسن الحسینی الامینی، المعاونیة الثقافیة للمجمع العالمی لاهل البیت(ع)، قم، 1414 ه . 38 ـ شایگان، سید علی؛ حقوق مدنی، انتشارات طه، چاپ اول،تهران، 1375. 39ـ شهید اول، الشیخ شمس‏الدین محمد بن مکی العاملی،الدروس الشرعیة فی فقه الامامیه الجزء الثالث، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی، قم، 1414 ه . 40 ـ شهید ثانی؛ الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج2؛ دار الهادی للمطبوعات، قم، 1403 ه .(الف). 41 ـ شهید ثانی ، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج4؛ دار الهادی للمطبوعات، قم، 1403 ه .(ب). 42 ـ شهید ثانی ، مسالک الافهام فی تنقیح شرایع الاسلام،ج3؛ مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1414 ه . 43 ـ شیخ طوسی، ابی‏جعفر محمد بن الحسن بن علی؛ المبسوط، الجزء الثانی، تحقیق: سیدمحمدتقی الکشفی؛ المکتبة المرتضویة، [بی‏تا]. 44 ـ شیخ طوسی ، کتاب الخلاف، الجزء الثالث، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1411 ه ق. 45 ـ شوقی ـ محمد عبدالرحمن احمد ـ اجاره العقد القابل للابطال ـ المطبعه العربیه الحدیثه ـ 1983 ،[بی جا] 46ـ طباطبائی ، سید علی ، ریاض المسائل ، ج 2 ، کتاب النکاح ، موسسه آل البیت ، قم 47-الطریحی، الشیخ فخرالدین؛ مجمع البحرین، الجزء الرابع، کتابفروشی مرتضوی، تهران، 48ـ عدل (منصور السلطنة)، مصطفی؛ حقوق مدنی؛ انتشارات بحر العلوم، قزوین، چ اول ، 1373. 49ـ علامه حائری، علی؛ آثار قبض در حقوق مدنی ایران؛ چاپ چاپخانه‏ی آذر، [بی‏تا]، [بی‏جا]. 50 ـ علامه حلّی، الحسن بن یوسف بن المطهر؛ قواعد الاحکام، الجزء الثانی، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی، قم، 1418 ه .ق 51 ـ علامه حلی ، تذکرة الفقهاء، الجزء الثالث عشر، مؤسسة اهل‏البیت(ع) الاحیای التراث، الطبعة الاولی، قم، 1423 ه . 52 ـ علامه حلی ، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، ج5، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الاولی، 1374. 53ـ علامه حلی، (محقق حلی) المختصر النافع، ج 1 ، ناشر لقمان،[بی تا] 54 ـ غزالی الطوسی الشافعی، ابی حامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد ، المستصفی ، المستصفی من علم الاصول ج1 ، تحقیق د. محمد سلیمان الاشقر ، نشر موسسه الرساله بیروت،[بی تا] 55 ـ فاضل هندی ، بهاءالدین محمد ، کشف اللثام ، ج 1 ، چاپ سنگی ، به کوشش عبدالحسین سمسار اصفهانی،[بی جا]،[بی تا] 56 ـ فخار طوسی، جواد ، در محضر شیخ انصاری، تقریرات درس آیت الله پایانی، ج 4 ص 11 و 10 و9 چاپ اول، نشر مرتضی،،تهران، ق 1373 57 ـ فیروز آبادی ، ابو اسحاق ، المهذب ، ج 3 ، مصر ، مطبعه دار المنار ، 1367 ق 58ـ قانون تعهدات سویس، ترجمه‏ی جواد واحدی (همراه با متن اصلی)؛ نشر المیزان، چ اول،تهران، 1378. 59ـ قاضی عبد العزیز بن براج، المهذب، ج 1، ناشر موسسه نشر اسلامی،[بی جا]،[بی تا] 60 ـ قاضی عبدالعزیز ابن براج، حلبی، جواهر الفقه، ترجمه، ابراهیم بهادری، چاپ اول، موسسه نشر اسلامی،[بی جا]،[بی تا] 61 ـ قمی ، میرزا ابوالقاسم ، جامع الشتات، ج 1، چاپ اول، ناشر شرکه الرضوان،[بی جا][بی تا] 62 ـ کاتوزیان، ناصر؛ دوره عقود معین، ج4، شرکت انتشار، چاپ دوم،تهران، 1376. 63ـ کاتوزیان ، ناصر ؛ دوره عقود معین، ج1، شرکت انتشار، چاپ ششم،تهران، 1374 64 ـ کاتوزیان ، ناصر ؛ دوره مقدماتی حقوق مدنی: ارث، نشر دادگستر، چاپ اول،تهران، 1376 65 ـ کاتوزیان ، ناصر ؛ قواعد عمومی قراردادها، ج1، شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم،تهران، 1374 66ـ کرکی (محقق ثانی)، علی بن الحسن؛ جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج5، مؤسسة آل‏البیت، الطبعة الثانیة، 1414 ه ،[بی جا] 67 ـ الکلینی ، محمد بن یعقوب ، فروع کافی، ج 6 ، بیروت ، دارالصعب ، دارالتعارف ، 1401 ه . ق ، 68-کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیة، الطبعة الثالثة، ج 5، ص قم، 1367 هـ، 69-المحقق الابی (کاشف الرموز)، زین‏الدین ابی علی الحسن بن ابی‏طالب ابی ابن المجد الیوسفی؛ کشف الرّموز فی شرح المختصر النّافع، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الثالثة، قم، 1417 ه . 70 ـ محمدی، ابوالحسن؛ مبانی استنباط حقوق اسلامی یا اصول فقه، چاپ هشتم انتشارات دانشگاه تهران، ، 1375. 71 ـ محقق داماد ، سید مصطفی ، قواعد فقه، چاپ اول، ناشر : علوم اسلامی ،تهران، تابستان 1363 72 ـ معلوف، لویس؛ المسجد فی اللغة والاعلام، انتشارات اسماعیلیان، چاپ اول،تهران، 1362. 73 ـ معین، محمّد؛ فرهنگ فارسی، جلد دوم، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1375. 74 ـ مقدس اردبیلی، مولی احمد؛ مجمع الفائدة والبرهان فی شرح ارشاد الاذهان، ج9، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الثانیة، 1414 ه [بی جا] 75 ـ موسوی بجنوردی، سید محمد ، مقاله نقش قبض در عقد رهن، مجله کانون وکلا، شماره 9ـ8،تهران، دوره جدید 74 ـ 1373. 76ـ موسوعة الفقه الاسلامی، المعروف بموسوعة جمال عبدالناصر الفقهیه، یصدرها المجلس الاعلی للشئون الاسلامیة، ج21، القاهره، 1990 77ـ مراغی، احمدمصطفی، تفسیر المراغی، چاپ دوم: دار احیای التراث العربی، بیروت، 1985 م 78-مراغی حسینی، میرفتاح ،عناوین، (خامس‎ها)، ص 251. ،[بی تا] ،[بی جا] 79ـ مصری حنفی ، ابن نجیم ، البحر الرائق فی شرح کنز الدقائق ، بیروت ، دار الکتب العلمیه ، 1418 ق 80 ـ مکارم شیرازی ، ناصر و جمعی از نویسندگان ، تفسیر نمونه ، ج 2 ، چاپ 17 ، دار الکتب الاسلامیه ، تهران ، 1364 81 ـ مکی عاملی ، محمد بن حسن ، معروف به شهید اول ، اللمعه الدمشقیه ، چاپ اول ، موسسه فقه شیعه ، بیروت ، 1990 م 82 ـ معین ، محمد ، فرهنگ فارسی ، انتشارات امیر کبیر ،تهران، سال 1342 83ـ مغنیه ، محمد جواد ، فقه الامام الصادق(ع)» انتشارات قدس ، قم ، بدون چاپ، ج‏5 ،،[بی تا] 84 ـ موسوی سبزواری ، سید عبدالاعلی ، مهذب الاحکام ، موسسه المنار ، قم ، چاپ چهارم ، 1417 ق ، ج 25 85ـ نجفی، شیخ محمد حسن؛ جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج25، دار الکتاب الاسلامیة، الطبعة السادسة، 1394ه،[بی جا] 86-المرداوی ، علاء الدین علی بن سلیمان ، الانصاف ، ج 9 ،[بی جا][بی تا] 87ـ نظرات شورای نگهبان، چاپ مؤسسه کیهان، جلد اول، ص 299 تا 302، دکتر حسین مهرپور. ،[بی جا][بی تا] 88-وحدتی شبیری سید حسن ، ودیگران، حقوق قراردادها در فقه امامیه ، انتشارات سمت ، جلد اول ،1379 ، 89- یحیی بن سعید الحلّی الهذلی؛ الجامع للشرایع، مؤسسة سیدالشهدای ـ العمیة، 1405 ه [بی جا][بی تا] منابع فرانسه 1-كد سيويل فرانسه چاپ ۱۹۹۲ 2-حقوق تعهدات مرحوم استارك و بواير و رولاند شماره ۱۱۰۵ 3-تز دكتراي آقاي فيليث سيملر شماره ۶۴ 4-آقايان سيملر تره، و لوكت چاث كتاب حقوق مدني(حقوق تعهدات)چاپ ششم شماره ۱۱۲۹5-دكتر عبدالرسول دياني، رساله دكتري تحت عنوان مسئـوليت مدني نقص ايمني محصولات صنعتي چاپ3 ص ۴۵۴،انتشارات دانشگاه ليل فرانسه در سال ۲۰۰۰ 6- دكتر دياني، عبدالرسول، مقايسه مقررات مربوط به جهت و سبب در حقوق فرانسه فقه اماميه و حقوق ايران 7-حقوق تعهدات آقايان فلور و اوبرت چاث ۱۹۹۶ ش. ۶۴ 8-Philippe SIMLER, La nullité partielle des actes juridiques, Thèse publiée, LGDJ, ۱۹۶۹9-FLOUR Jacques & AUBERT Jean-Luc, Les obligations, L'acte juridique,7 éd. Armand Colin, ème éd. Paris 10- F. TERRE & Ph. SIMLER & Y, LEQUETE, Droit civil, Les obligations, '6ème édition1996, éd. Précis Dalloz11- MOUSSERON Jean-Marc, Technique contractuelle, éd. Francis Lefebvre;1988 12- Boris STARCK & Laurent BOYER & Henry ROLAND, Obligations- Contrat1995 ème éd. LITEC 13- STAPYLTON-SMITH Duncan, La promesse unilatérale de vente a-t-elle ۱۹۹۶- ۵۶۸-۵۷۲p, 14- Bernard TEYSSIE, Réflexion sur les conséquences de la nullité d'une clause d'un contrat, Dalloz"1970 15- Henry Campobell Black M.A. Black's Law Dictionary, Ch.281 West Publishing co.198316- GHESTIN, J. Traité de droit civil, La formation du contrat, 3ème éd. LGDJ, 199317- , Association Henry CAPITANT 'Vocabulaire juridique Gérard Cornu,1987 éd PUF 18- Lexique de termes juridiques8 ème éd.1990 19- Alain BENABANT, Droit civil, Les obligations, Montchristien 5ème éd 1995 20- Ph. MALAURIE et L. AYNES, Droit civil des obligations, éd. CUJAS 1995-199621- Bernard TEYSSIE, Réflexions sur les conséquences de la nullité d'une clause d'un contrat, Dalloz, ch.1990' p.281 22-Jacques GHESTIN Formation du contrat n°75-1993 23-Ph. MALAURIE & L. AYNES, éd. CUJAS, n°1018-1019" Droit civil, Les obligations, 24-Black's Law Dictionary, Henry Campbell Black, M.A. West Publishing Co. Osborn's Concise Law Dictionary,3 th Ed. Edited by Leslie Rutherford and Sheila Bone Sweet & Maxwell 1993 - Oxford Law Dictionary198325-Planiol , Marcel; Treaties On Civil Law; (With the Collebration of GoergeRipert); Louissiana State Law Institute, Eleventh edition, Vol.2 , Part 2, 1959

فایل های دیگر این دسته