دانلود ادبیات نظری و پیشینه تحقیق دیدگاه ها و نظریه های سلامت روان (فصل 2) (docx) 50 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 50 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
سلامت روان
مفهوم سلامت روان شامل احساس دروني خوب بودن و اطمينان از كارآمدي خود، اتكاء به خود، ظرفيت رقابت، وابستگي بين نسلي و خودشكوفايي توانایيهاي بالقوه فكري و هيجاني و غيره ميباشد. البته با در نظرگرفتن تفاوتهاي بين فرهنگها، ارائه تعريف جامع از سلامت روان غيرممكن مينمايد. با وجود اين، بر سر اين امر اتفاق نظر وجود دارد كه سلامت روان چيزي فراتر از نبود اختلالات رواني است و آنچه مسلم است اين است كه حفظ سلامت روان نيز مانند سلامت جسم حائز اهميت است (شاکرینیا، 1391). بر اساس اساسنامه سازمان جهانی بهداشت، سلامت که عبارت است از رفاه کامل و نه فقدان بیماری تنها به سلامت جسمی محدود نمیشود، بلکه با جنبههای روانی و اجتماعی زندگی بشری نیز در پیوند است (جزایری، 1381). کرسینی (1999؛ به نقل از بهادریخسروشاهی و هاشمی نصرتآباد، 1390) سلامت روانی را حالت ذهنی همراه با سلامت هیجانی نسبتاً رها شده از نشانههای اضطراب و ناتوانی در برقراری روابط سازنده، مقابله با خواستهها و محرکهای تنیدگیزای زندگی تعریف کرده است. کمتر خانوادهای را می توان یافت که با اختلالات روانی روبرو نشده و یا در یک دوره دشوار به کمک و مراقبت نیازمند نشده باشند. با وجود این خود را ناآگاه نشان میدهیم و این حقایق را نادیده میگیریم و یا انکار میکنیم. شاید به این دلیل باشد که ما از بهداشت روان اطلاعات کافی نداریم که در مورد آن صحبت کنیم. به بیان دیگر نمیدانیم چه تعداد از افراد نیازمند به دریافت خدمات از این کمکها بی بهرهاند (بروتلند، 1381). بهداشت روان با جنبههای رفتاری و عاطفی زندگی روزمره و همچنین روابط میان افراد که میتواند بر روی کیفیت زندگی تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد، هم پیوند است. افزون بر این بهداشت روان با گسترش خانوادههای مستحکمتر که از پیوندهای نزدیک تر برخوردارند و میتوانند فرزندانی شاد تربیت کنند، رابطه مستقیم دارد. هدف بهداشت روان توسعه جوامعی است که ملاک احترام در آن ها توانایی های فردی و میزان کمک و حمایت از یکدیگر است (جزایری، 1381). بيماري افسردگي چهارمين مشكل فراگير بهداشتي اعلام شده از طرف سازمان بهداشت جهاني است و شدت ناتوان كنندگي آن قابل مقايسه با 8 بيماري عمدهي طبي مزمن ميباشد، پيامد وجود اين بيماري در مبتلايان به بيماري قلبي، وخيم شدن حالت جسمي و روحي آنها است (سبزمكان، هزاوهئي، حسن زاده و ربيعي، 1388).
3-2 تعریف سلامت روان
سازمان بهداشت جهاني سلامت را به صورت بهزيستي كامل فيزيك، رواني و اجتماعي تعريف ميكنند نه صرف فقدان بيماران و ناراحتي سلامت در ديدگاهي كلينگر از جنبههاي رواني، اجتماعي و فيزيكي مورد توجه قرارگرفته و رابطه آن با محيط نيز مدنظر قرار ميگيرد (كارسون، 2007). سازمان بهداشت جهانی در تعریف دیگری، بهداشت روانی را بر اساس جنبههای زیستی و اجتماعی تعریف میکند. به نظر سازمان بهداشت روانی برای فرد استعداد ایجاد روابط موزون با دیگران و استعداد شرکت در تغییرات محیط اجتماعی و طبیعی با استعداد کمک به تغییرات به شیوه سازنده قائل است. هچنین بهداشت روانی ایجاب میکند که بین تمایلات غریزی فرد هماهنگی وجود داشته باشد. در این تعریف هیچ اشارهای به بیماری نشده است (ابراهیم ، 2005). سلامت روانشناختي نيز تعريفي است كه دانشمندان روان شناسي و علوم اجتماعي و رفتاري در مورد كارآمدي و عملكرد روانشناختي متناسب انسان ارائه كردهاند (بهادرخان، 1388).
مفهوم سلامت روانی در واقع جنبهای از مفهوم کلی سلامتی است. اگر چه کلمه سلامتی برای ما شناخته شده و دارای مفهوم مشخصی است با این وجود تعریف آن آسان نبوده و برای مردم مختلف دارای معانی متفاوتی است. معنای لغوی سلامتی، کامل بودن، بی عیب و نقص بودن و مقدس بودن است (قاسمی، 1388). از قرن هفتم تا شانزدهم سلامت روان شناختي به صورت پرهيزگاري تعريف ميشد و رواننژندي نيز نوعي انفعالپذيري شيطاني محسوب ميشد. پس از قرن شانزدهم سلامت روانشناختي مجدداً به صورت طبيعت گرايانه تعريف شد و همزمان با رنسانس روانپزشكي در اواخرقرن نوزدهم و پديدارشدن روان نژندي سلامت روانشناختي نوعاً به صورت فقدان بيماري رواني تعريف گرديد (گنجی، 1392).
معمولاً سلامت روانشناختي را به سه شكل ميتوان تعريف كرد: نخست به معناي خودآگاهي يا فقدان خودفريبي حل تعارضات و كشمكشهاي دروني و پذيرش و پيروي ازسرنوشت و تقدير بشريت. اين تعريف توسط زنگيموند فرويد، ويليام مك دوگال، جورج كلي و بسياري از هستيگرايان و نظريه پردازان نقش مانند تين برگن و لورنز پذيرفته شده است (تئودور، 1380). تعريف دوم شامل خودشكوفايي و تحقق خود ميشود. يعني بالفعل ساختن تواناييهاي روانشناختي ذاتي و دروني فرد كه چنين امري پس از تحقق پيشرفت آرامش و صفاي دروني با استفاده از نوعي دگرگوني رواني ميسر ميشود. كارل يونگ گوردون آلپورت، انسانگرايان مانند مازلو و راجرز اين ديدگاه را پذيرفتهاند. سومين تعريف سلامت روان شناختي حدودي است كه فرد توانسته با «شبكه روابط اجتماعي پايدار يكپارچه شود». اريك اريكسون، آدلر، و بسياری از جامعه شناسان اين تعريف را پذيرفتهاند (خداپناهي، 1393). بهداشت رواني علاوه براينكه هدف هر جامعهاي به شمار ميآيد. معياري براي سلامت فرد نيز محسوب ميگردد. اين اصطلاح داراي معاني متعددي است كه از جامعهاي به جامعه ديگر، فرهنگي به فرهنگ ديگرمتفاوت است به همين دليل در روان شناسي، الگوها و ديدگاههاي متفاوتي نسبت به سلامت روان وجود دارد (اندل، 2009). در ذيل به اين ديدگاهها اشاره ميگردد.
1- معيارهاي سلامت روان يا اشخاص سالم:
بهداشت رواني علاوه براينكه هدف هر جامعهاي به شمار ميآيد. معياري براي سلامت فرد نيز محسوب ميگردد. اين اصطلاح داراي معاني متعددي است كه از جامعهاي به جامعه ديگر، فرهنگي به فرهنگ ديگرمتفاوت است به همين دليل در روان شناسي، الگوها و ديدگاههاي متفاوتي نسبت به سلامت روان وجود دارد (اندل، 2009). در ذيل به اين ديدگاهها اشاره ميگردد.
از نظر دايانسلامت روان، توانايي ما را در درك واقعيت (همانگونه كه روي ميدهد) در پاسخ دادن به چالشهاي آن و در پيش گرفتن تدابيرخردمندانه براي زندگي افزايش ميدهد. ويژگيهاي اشخاص سالم از نظر دايان به شرح زيراست:
- توانايي انجام وظيفه و مسئوليت شخصي.
- قابليت برقرار كردن روابط انساني با ديگران.
- داشتن برداشتهاي واقع بينانه از انگيزههاي ديگران.
- برخورداري از فرايند تفكر و انديشه خردمندانه و منطقي (هندرسون، 2007).
اريكسون، نظريه پرداز رواني- اجتماعي، مشخصات انسان سالم را اين گونه بيان مينمايد.
- داراي اعتماد به خود و ديگران مي باشد.
- توانايي كنترل خود و احساسات خود را دارند.
- داراي توانايي پذيرش مسئوليت و همچنين شايستگي و مهارت در امور زندگي هستند.
- هويت واحد و روشن و توانايي برقراري روابط صميمانه با ديگران هستند.
- توانايي راهنماي ديگران به خلاق بودن و پذيرش خويشتن به عنوان شخصي واحد آن چنان كه هست را دارند (كارسون، 2007).
انسانهاي سالم از نظر الكساندر (1965) داراي معيارهاي سلامت رواني ذيل هستند:
داراي فعاليت ذهني مثبت هستند. از بررسيهاي به عمل آمده چنين نتيجهگيري شده كه افراد نوروتيك و اشخاص ناسالم فاقد اين خصوصيت هستند و فعاليت مفيد ذهني ميتواند براي ارزيابي سلامت رواني مورد استفاده قرار ميگيرد.
داراي كنترل و وحدت فكر و عمل هستند. كنترل موثر يكي از مطمئنترين نشانههاي اشخاص سالم است. ويژگي وحدت فكري و عمل كه معمولاً از آن به عنوان وحدت شخصيت ياد ميشود معمولاً در بيماران رواني به چشم نميخورد.
احساسات و عواطف سالم و مثبت دارند. احساساتي مانند عدم امنيت، ناشايستگي، خشم، حسادت، حقارت و گناه، نشانههاي بي نظمي عاطفي است و ميتواند منجر به بيماري رواني گردد. بر خلاف اين احساسات، پذيرش، عشق، تعلق، امنيت و شايستگي فردي، نشانههاي ثبات عاطفي و بهداشتي رواني محسوب ميشود و سلامت عاطفي بخش اصلي بهداشت رواني است.
انسانهاي سالم از آسايش و آرامش خاطر زيادي بهرهمندند. غالباً در بحث از سلامت روان اين معيار مورد اشاره قرار ميگيرد و ساير معيارهاي سازگاري و سلامت رواني به آرامش فكر مربوط ميشود.
نگرشهاي سالم نسبت به رويدادهاي زندگي يكي ديگر از ويژگيهاي انسانهاي سالم است، بهداشت رواني در حال دشمني يا تعصب يا پيش داوري و نااميدي غيرممكن است.
تصورخويشتن به عنوان فردي سالم، داشتن هويت فردي و رابطه كافي با واقعيت از ديگر مشخصات اشخاص سالم از نظر رواني است (خداپناهي، 1393).
4-2 ویژگیهای افراد سالم
برای داشتن بهداشت روانی خوب، شرایطی وجود دارد. روبرو شدن با واقعیت، سازگار شدن با تغییرات، گنجایش داشتن برای اضطرابها، کم توقع بودن، احترام قائل شدن به دیگران، دشمنی نکردن با دیگران و کمک کردن به مردم (بهادرخان، 1388). بنا بر تحقیقات انجمن ملی بهداشت روانی:
افراد سالم از نظر روان احساس راحتی میکنند. خود را آنگونه که هستند میپذیرند. از استعدادهای خود بهره مند میشوند. در مورد عیوب جسمانی و ناتوانیهای خود شکیبا بوده و از آن ناراحت نمیشوند. دیدگاه واقعگرایانه دارند و دشواریهای زندگی را سهل میانگارند. آنها وقت کمی را در نگرانی، ترس، اضطراب یا حسادت سپری میکنند، اغلب آرامند. نسبت به عقاید تازه گشاده رو بوده و دارای طیب خاطر هستند. شوخ طبع هستند و وحشتی از آن ندارند. همچنین از سیستم ارزشی برخوردارند که از تجارب شخصی شان سرچشمه میگیرد. بدین معنی که یک احساس شخصی مبنی بر درست یا غلط بودن امور دارند.
افراد دارای سلامت روان احساس خوبی نسبت به دیگران دارند آنها میکوشند دیگران را دوست بدارند و به آنان اعتماد کنند. چرا که تمایل دارند دیگران نیز آنها را دوست داشته باشند و به آنها اعتماد کنند. چنین افرادی قادرند با دیگران روابط گرمی داشته باشند و این روابط را ادامه دهند. به علایق دیگران توجه میکنند و احترام میگذارند.
قدرت روبرو شدن با نیازهای زندگی را دارند. معمولاً نسبت به اعمال فرد احساس مسئولیت میکنند و با مشکلات به همان شیوه که رخ میدهد برخورد میکنند. دارای پندارهای واقعگرا در مورد آنچه که میتوانند یا نمیتوانند انجام دهند هستند. بنابراین آنها خود را تا آنجا که ممکن است شکل میدهند و نیز تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار میشوند (هندرسون و همکاران، 2007).
5-2 نظريههاي سلامت روان
1-5-2 مفهوم سلامت روان در نظريات روانكاوي
1-1-5-2 نظريه زيگموندفرويد
نظريه فرويد يكي از پيچيدهترين نظريههاي روانشناسي است از نظر فرويد قسمت عمدهاي از شخصيت ما در سطح ناهشيار عمل ميكند. از انگيزههاي واقعي خودمان خبر نداريم و رفتارهايمان تحت مهار هشيار قرار ندارند. ما همگي در تعارض با خودمانيم چونكه نهاد لاجرم با سن برتر درگير خواهد شد. هيچگونه صلح و آرامش دروني در كار نخواهد بود. از آنجايي كه من ميكوشد اين تعارض دروني را حل كند، لذا دست به خود فريبي زده و بنابراين، همه ما واقعيت را تحريف ميكنيم. از نظر فرويد سلامت جسم و روان، انبساط خاطر در نهايت شادكامي و تن آرامي پديدههايي هستند كه درارتباط با محيط زيست انسانها تحقق ميپذيرند. كاركرد نامناسب نهادها و نظامهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، بهداشتي و درماني دريك جامعه در ارتباط مستقيم با بهداشت رواني و جسمي مردم آن جامعه است و سلامت افراد را دچار مخاطره ميكند، در اجتماعاتي كه انسانها تحت تأثير عوامل نامساعد محيطي مانند: حوادث طبيعي (سيل، زلزله، بيماريهاي اپيرميك، نارساييهاي ناشي از گسترش شهرهاي بزرگ (آلودگي هوا، ترافيك، محيط پرهياهو) بي عدالتي اقتصادي، جنگ، بحرانهاي اجتماعي، از هم گسيختگي خانوادگي، تضادهاي درون گروهي و برون گروهي فرهنگي مسائلي از اين قبيل قرار دارند نميتوان انتظار سلامت جسمي و رواني را داشت، هر يك از پديدههاي اجتماعي و طبيعي بالا ميتواند زندگي عادت يك شخص سالم را تحت تاثير قرارداده و آنرا از حالت طبيعي خارج كند. برابر تحقيقات انجام شده، محروميتهاي زندگي ناشي از پائين بودن طبقه اجتماعي در اختلالهاي كنشي و رواني نقش بسيار مهم داشته است (اندل، 2009).
افراد پائينترين طبقه اجتماعي، بالاترين ميزان روان درماني را در بيمارستانها داشتهاند و هر چند موقعيت اجتماعي پائينتربوده است، تشخيصهاي روانپزشكي در مراحل پيشرفتهتر بيماري صورت گرفته است. صاحبنظران معتقدند تا زماني كه مفهوم عدالت، تساوي، حقوق اجتماعي و اقتصادي و بهداشتي و درماني در جهان به نحو مطلوبي پياده نشود و توزيع عادلانه وسایل و امكانات درماني پيشگيري بيماريها به طور منصفانه صورت نگيرد امكان سلامت جسمي و رواني مطلوب براي جامعه بشري ميسر نيست. اگر به اطراف خود بنگريم متوجه ميشويم كه سازمانهاي كوچك و بزرگ اجتماعي در ارتباط با ارگانيسم انساني در فعاليت هستند. سازمانهايي مانند آموزش و پرورش، بهداشت و درمان. كار و اموراجتماعي، رفاه و بهزيستي، حقوق و اموراقتصادي و موسساتي نظير مهدكودكها، رسيدگي به امور سالمندان، امور بيسرپرستان و ... باني و متولي حقوق اجتماعي و درماني افراد جامعه هستند. سرنوشت بهداشت رواني و جسمي افراد جامعه در حال آينده با توجه به كاركرد اين موسسه ها تعيين ميشود (فونس و همکاران، 2008).
به نظرفرويد اكثرمردم به درجات مختلف رواننژند هستند و سلامت روان شناختي يك ايده آل است نه يك هنجار آماري، به عقيده فرويد ويژگيهاي خاصي براي سلامت روان شناختي ضرورت دارد نخستين ويژگي خودآگاهي است. يعني هر آنچه كه ممكن است در ناخودآگاه موجب مشكل شود بايستي خودآگاه شود (خداپناهی، 1393). خودآگاهي حقيقي ممكن نيست مگر اينكه كنترل غيرواقعي و غيرضروري يا زايد "من برتر" درهم شكسته شود. زيرا گنجايش ناخودآگاه من برتر بازتابي از تحريمها، ممنوعيتها وايده آلهاي والدين فرد است و اين مسايل در انسان نوعي احترام غيرمنطقي و انعطافپذير جايگزين وجدان سختگير و اخلاقي بشود. خودآگاهي عنصر اصلي سلامت روان شناختي است و در شخصي بالغ و پخته واپس زني تمايلات غريزي جايگزين محكوميت آنها ميشود (هندرسون و همکاران، 2007). به نظر فرويد خودآگاهي براي سلامت روانشناختي كفايت كننده نيست. فرويد بيگانگي منطقي از علاقمنديها و اشتياقات عمومي را معيار نهايي سلامت روانشناختي ميداند. شكاكيت و بدبيني پيرامون ايدئولوژيهاي اجتماعي و رهبري سياسي و ترويج كامل فردگرايي، از تعيين كنندههاي نهايي خصايص انسان بالغ و پخته هستند (میلانیفر، 1389).
به عقيده فرويد انسان متعارف كسي است كه مراحل رشد دوران جنسي را با موفقيت گذرانيده باشد و در هيچ يك از مراحل بيش از حد تثبيت نشده باشد. به نظر او كمتر انساني متعارف به حساب ميآيد و هر فردي به نحوي از انحاء نامتعارف است. فرويد از حيطه روانشناسي انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پريش تقسيم ميكند و هسته مركزي بيماري رواني را، اضطراب ميداند (چان پينگ، 2009).
2-1-5-2 نظريه كارل يونگ
ويژگي اشخاص سالم، از نظر يونگ پذيرش ناشناخته و مرموز است. همانطوركه يونگ در زندگي خودش پذيرفت. چون اينها تنها آفريده عقل نيستند، ميتوانند عوامل نامعقول را به ناهشيارهشياري راه دهند. با آن كه از كاربرد عقل و منطق دست بر نميدارند، به روياها و تخيلات توجه ميكنند و با نيروهاي ناهشيار به تعديل كردن فرآيندهاي هشيار ميپردازند. همچنين ناشناخته و مرموز ميتواند پديدارهاي مابعد الطبيعي و معني، از اعتقاد به غيب گرفته تا اعتقاد به خداوند را در بربگيرد (میلانیفر، 1389). به نظر يونگ سلامت روانشناختي و خودشناسي يكسان هستند. تحقق خود با سه معيارمشخص ميشود: نخست بايستي واپس زني تخليه شود، تنشهايي بين كنشها و نگرشهاي ناخودآگاه و خودآگاه به آرامشي مبدل شوند تا فرد بتواند از راه معرفت خود به آرامش و صفاي دروني برسد. دوم فرد بايستي بين نمادين ناخودآگاه را درك كند. سوم شخص بتواند از طريق ايمان شخصي به نماد يا اسطوره خصوصي خودشناسي نزديك شود. به نظر يونگ خودشناسي و خود بودن حالت گريز از بودن و ميل به شدن است (خداپناهي، 1393).
3-1-5-2 دیدگاه کارن هورنای
به عقیده وی انسان برخوردار از سلامت روان دارای این ویژگیهاست: الف) احساس عدم امنیت نمیکند و لذا فاقد پرخاشگری و خودشیفتگی است. ب) قدرتمندی نیازهای دهگانه در او خفیف است، به علاوه قابلیت تغییر و تحول و جایگزینی این نیازها را دارد. ج) انسان سالم از هر سه نوع طبقه کلی نیازها با توجه به اوضاع و احوال متناسب استفاده میکند، در حالی که کودکان فقط به سوی دیگران میروند، نوجوانان در مقابل دیگران میایستند و سالمندان از دیگران دوری میکنند. د) انسان سالم به دلیل آگاهی از "خود واقعیاش" و استعدادهای بالقوه خود تسلیم محض محیط اجتماعی و فرهنگی نیست بلکه ابتکار و شخصیت خودش را عهدهدار میشود. هـ) خودشناسی و کوشش برای تحقق استعدادهای فطری و ذاتی وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او کمال است. و) شخیت و دگرگونی انسان سالم به عهده خود او است نه محیط و اجتماع. ز) انسان سالم خودآگاهی دارد و از خود واقعی و استعدادهایش کم و بیش آگاه است و خودش بسیاری از مشکلات زندگانیاش را حل میکند، لذا به دیگران وابستگی ندارد.
4-1-5-2 دیدگاه اریک برن
نظریه "تحلیل ارتباط محاورهای" اریک برن در واقع سازشی است بین روانکاوی و ارتباط متقابل. مختصر اینکه اریک برن معتقد است که انسان برخوردار از سلامت روان شناختی دارای این ویژگیها است:
بین حالتهای من او (من والدینی، من کودکی و من بزرگسالی) تعادل برقرار است و در صورت به هم خوردن این تعادل، توانایی سازماندهی مجدد شخصیتش را دارد.
نتیجهگیری بین فرد سالم بر اساس وضعیت چهارم (من خوب هستم، تو خوب هستی) است، زیرا سه حالت قبلی به کودکان اختصاص دارند و الگوی شخصیت کودکی و افراد نابالغ هستند.
انسان سالم در هر لحظه از نوع حالت نفسانی خودش آگاهی دارد. چون رفتار نانسان مبتنی بر مجموعهای از احساسات، اخلافیات و کنترل اگاهانه است.
شخصیت طبیعی و سالم سازمان یافته است و مرزهای شخصیتی آن مشخص شده و در عین حال نفوذپذیر است و در هنگام رویارویی با تعارضات شدید درونی، به صورت آگاهانه به گونهای از این بخشها استفاده میکند که هر کدام نقش متناسب خودشان را انجام دهند.
شخصیت سالم در ابعادی مختلف شخصیتش "تعصب و تغییرناپذیری" ندارد و چنین فردی ضمن شناختن الگوهای موفقیت آمیز رفتاری و اگاهی از تصاد ها و تشابهات درونی خودش، آزادی انتخاب بیشتری دارد.
فرد سالم مسئولیتش رفتار و تفکرش را میپذیرد و رفتار او با دیگران آگاهانه و مبتنی بر صمیمیت و علاقه است.
انسان سالم علاوه بر تصمیم گیری و انتخاب آگاهانه در زمان حال زندگی میکند نه در گذشته یا آینده.
مبنای فعالیت در نظریه برن، نیاز به تشخیص و منزلت است. یعنی اینکه فرد هم مورد احترام دیگران واقع شود و هم برای دیگران احترام قابل شود و شخصیت سالم نیز بایستی چنین خصوصیتی را در تعامل با مردم و جامعه داشته باشد (خداپناهي، 1393).
5-1-5-2 دیدگاه هری استاک سالیوان
نظریه سالیون با عنوان "نظریه روابط بین فردی" شهرزت یافته است. بنابر نظریه سالیوان شخصیت «الگوی نسبتاً پایدار و مکرر موقعیتهای بین فردی است که زندگی انسان را مشخص میکند.» به عقیده وی انسان از بدو تولد تا مرگ تحت تاثیر روابط بین فردی است و افکار و احساسات او نیز متأثر از این امر است. گر چه وی اهمیت وراثت و رشد را انکار نمیکند، اما انسان را محصول تکامل اجتماعی میداند.
نظریه شخصیت سالیون ویژگیهای سلامت روان شناختی را از دیدگاه او عنوان میکنیم:
شخصیت برخوردار از سلامت روان شناختی "انعطاف پذیر" است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابطش با دیگران به صورت متناسب تغییرپذیر است.
فرد سالم قادر به تمایزگذاری بین افزایش و کاهش "تنش" است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف میشود.
به گفته سالیوان شخصیت سالم بایستی بنا بر گفته چارلز اسپیرمن همیشه در حال "آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات" باشد.
زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارای جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به خوبی یکپارچه میسازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد. بنابراین شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطاف پذیر، واقعی و اعتمادآمیز دارد.
2-5-2 رویکرد روان شناختی
1-2-5-2 دیدگاه کنراد لورنز
لورنز پایه گذار شاخه گردار شناسی در رشته زیست شناسی است . کردار شناسی از لحاظ لغوی به معنای خلق و منش است ، اما امروز به معنای مطالعه علمی رفتار حیوانات است . انسان دارای سلامت روانشناختی از دیدگاه لورنز کسی است که حداکثر استفاده را از عقل و خرد می نماید ، نسبت به تکانه های پرخاشگرانه اش اگاهی دارد و انها را در جهت مورد قبول انسانی سوق می دهد و به بهترین شکل با استفاده از مکانیزم والایش خشم خود را از این راه هنر ، علم و ... به شیوه ای مفید تبدیل کند. همچنین در مواقع تنش برای کاستن ان از شیوه های بی خطر برای ابراز پرخاشگریش استفاده میکند. سعی در گسترش روابط صمیمانه با افراد و اجتماع دارد. از معرفت و مزاح به عنوان دو مایه امید پیشرفت بهترین استفاده را میجوید. به عقیده لورنز اگر انسان از این شیوه ها بهره بگیرد می تواند سایق پرخاشگری خود را در حد قابل تحملی کنترل کند (خداپناهي، 1393).
2-2-5-2 دیدگاه مک دوگال
سلامت روان شناختی از دیدگاه مک دوگال بایستی بر سه نکته تاکید نماییم . نخست اینکه مک دوگال و یونگ از لحاظ اعتقاد به اهمیت یکپارچگی و وحدت برای بلوغ شخصیت هم عقیده هستند. دوم مک دوگال بر خلاف فروید بلوغ روان شناختی را در قالب وحدت و یکپارچگی تعریف می کند نه افزایش آگاهی و هوشیاری . به عقیده وی مجموع کل فعالیت روانی نیمه هشیار یک فرد سالم و روان نژند یکسان است و تفاوت این دو فقط این است که فرد سالم تعداد تعارضات نیمه هشیار کمتری دارد. سوم مک دوگال ضمن عدم توافق شدید با فروید، سلامت روان شناختی و رشد شخصیت را یکی میداند. مک دوگال مدافع رسمی روان شناسی غایت نگر است. ویژگیهای رفتار هدفمند به نظر وی عبارتند از:
نوعی خود انگیختگی فعالیت، یعنی فعالیتی که از درون ارگانیزم آغاز شده باشد و نه ناشی از نیروهای خارجی صرف باشد.
فعالیت هدفمند به طور مستقل استمرار مییابد.
حرکتهای مستمر دارای تغییر مسیر میباشند.
رفتار هدفمند به محض آنکه تغییر خاصی را به وجود آورد، متوقف میگردد.
رفتار هدفمند ارگانیزم را برای وضعیتی آماده میسازد که آن وضعیت به ایجاد عمل مورد نظر کمک نماید.
رفتار هدفمند موجب بهبودی فعالیت ارگانیزم در شرایط مشابه میگردد.
فعالیت و رفتار واکنش کل ارگانیزم است، یعنی فرایندهای تمام اجزای ارگانیزم به نحوی سازگار می شوند که پیگیری بهتر هدف طبیعی آن را تشویق نماید .بنابراین شخص دارای سلامت روان در نظریه غایت نگر مک دوگال ، کسی است نهایت به نوعی ایده آل اخلاقی صادقانه وفادار بماند.
3-2-5-2 دیدگاه اسکینر
اسکینر استاد دانشگاه هاروارد از 1948 به بعد یکی از روانشناسان تجربی و صاحب نفوذ در سنت رفتار گرایی بوده است. سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکینر معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است، و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شود از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد . بعلاوه انسان بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط محدودی از عوامل محیطی مشخص می گردد. انسان سالم کسی است که از تاییدات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب ، از محیط و اطرافیانش دریافت کند . فرد سالم کسی است که بتواند با هر روشی بیشتر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال هدفمندی ، غایت نگری و امثالهم را کنار بگذارد.
4-2-5-2 دیدگاه صفات موری
به عقیده موری تاریخچه پیشین زندگی فرد به همان اندازه زمان حال و محیط او حائز اهمیت است . موری موضع روان شناختی انسانگرایانه و خوش بینانه ای دارد. به علاوه به عقیده وی «من» سرکوبگر و مهار کننده نیست . «من» موجب سازماندهی و یکپارچگی رفتار می شود و بخشی از سازماندهی آن نیز برای تسهیل ظهور تکانه های «نهاد» است . به عقیده موری «قدرتمندی من» از تعیین کننده های با اهمیت سازگاری و سلامت روان شناختی فرد است. هر چه فاصله بین من ایده آل و من برتر کمتر باشد ، سلامت روانشناختی و سازگاری فرد بیشتر خواهد بود . هرگاه که من برتر مسلط شود و من ایده آل سرکوب شود فرد به بهزیستی جامعه اش خواهد اندیشید. به علاوه موری عقیده داشت که انسان نیاز به «تخیل و خلاقیت » دارد ، انسان تمایل به تجسم و ساختن دارد و در صورت موفقیت در تجسم و آفرینش ، انسان سالم خواهد ماند . تخیل و آفرینشگری قویترین حالات شخصیت هستند و فردی که اینها را به منصفه بروز برساند، از لحاظ روان شناختی سالم است. فرد سالم کسی است که در نیازهایش تعارض و کشمکش نداشته باشد.
"پرس" نیرویی است که به طرق مختلف بهزیستی و سلامت انسان را تحت تاثیر قرار می دهد. پرس در نظریه موری همان تعیین کننده های محیطی رفتار است. به نظر وی بایستی بین اهمیت اشیاء محیط آنگونه که توسط شخص ادراک و تفسیر می شود ( پرس بتا) و آنگونه که در واقعیت وجود دارند (پرس آلفا) تفاوت قایل شویم. یکی از معیارهای سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که ادراک از محیط از نوع "آلفا" باشد نه "بتا". به عقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت دچار «عقیده » هستند . اما فقط عقده های افراطی و شدید موجب نابهنجاری و بیماری می شوند . پس یکی دیگر از معیارهای شخصیت سالم و سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که شخص سالم از عقده های «خوشه ای» (بقایای تجارب و خاطرات پیش از تولد مانند اضطراب از عدم حمایت و بی یاوری ...) عقده « مهر طلبی» (فعالیت های منفعل و وابسته در اعمال کلامی و دهانی) پرخاشگری مهار شده (یا نیاز به تعریف و تمجید) و عقده «پرخاشگری دهانی» (مانند فعالیتهای دهانی همراه با پرخاشگری مثل گاز گرفتن در هنگام خشم ، تمایلات قوی پرخاشگرانه ، نگرش دوگانه در مورد مراجع قدرت ، فرافکنی پرخاشگری دهانی مانند دیدن محیط به صورت اشیاء و افراد پرخاشگر و ضربه زننده و لکنت زبان) عقده «طرد دهانی» ، (مانند انزجار و نفرت از فعالیتهای دهانی) ؛ « عقده طرد مقعدی » (مانند نیاز به پرخاشگری ، نیاز به قدرت و استقلال یا جنسیت مقعدی) ، عقیده « نگهداری مقعدی » (مانند واکنش دفعای به دفع و تخلیه) ، عقده «میزراهی» (مانند شهوت میزراهی) ، عقده « ایکاروس » (مانند خود شیفتگی شدید) عقده «اختگی» (که عمدتاً نتیجه تخیلات با استنای کودکانه است) مبری است (خدارحیمی، 1374).
3-5-2 دیدگاه انسانگرایانه
1-3-5-2 گرودون آلپورت
به نظر آلپورت روان نژندی پیامد « نقصان و کمبود سلامت روانی » است . . فرد روان نژند پر توقع ، سلطه جو ، حسود ، هیستریک و انفعالی است و دلش به حال خودش می سوزد ، اگرما ، کری کنشی و حتی فلج مبتلا شود و خود محوری روان نژندی فاقد کنترل است. تا پایان جنگ جهانی دوم تعدادی پژوهش تجربی در مورد ماهیت ـ سلامت شخصی» انجام شده است که این مطالعات به نتایج نسبتاً همخوانی دست یافته اند . آلپورت نتایج این مطالعات را به صورت شش معیار در مورد پختگی و بلوغ روانی خلاصه کرده است: نخستین معیار بلوغ روانی، توانایی گسترش خویشتن است. کودکان نوعاً خود محور هستند . اما علایق افراد بالغ در خارج از خودشان ریشه دارد و از جمله علاقه انها به سلامتی و بهزیستی دیگران. دومین معیار سلامت و بلوغ به چگونگی ارتباط یا تعامل فرد با دیگران مربوط میشود. ارتباط فرد بالغ با دیگران صادقانه و صمیمی است، به ویژه با خاواده و دوستانش. سومین معیار سلامت روان شناختی را «امنیت عاطفی» مینامد. شخص بالغ می تواند محرومیتها و تحریکات غیرقابل اجتناب زندگانی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید . این بدین معنی نیست که این افراد راحت و آسوده ، بشاش و خوشبین و ساده انگار هستند ، بر عکس این افراد بر حسب موقعیت خلقی هستند. چهارمین معیار سلامت شخصی در نظریه آلپورت ، هوش کنشی یا عقل سلیم است . افکار و ادراک فرد بالغ بطور کلی کارآمد و درست است . این مسئله پرسشی را در مورد رابطه بین سلامت روانی و هوش پدید می اورد . افراد بالغ معمولاً هوش بالای متوسط دارند ولی هر کسی که هوش بالای متوسط داشته باشد الزاماً بالغ نیست. پنجمین ویژگی افراد بالغ «بصیرت نسبت به خویشتن» است. هر کسی فکر می کند که نسبت به خودش بصیرت و بینش دارد اما در واقع چنین نیست. آلپورت بصیرت به خویشتن را به این صورت تعریف میکند . « ... رابطه انچه که فرد فکر میکند هست و آنچه که دیگران در مورد او فکر می کنند. به خصوص روانشناسی که فرد را مطالعه و بررسی میکند. آخرین معیار آلپورت برای سلامت و روان شناختی همانند یونگ و مک دوگال جهت مندی است که ترجمه اصلاح آلمانی است . جهت مندی یعنی اینکه زندگی فرد بالغ به سوی هدف یا اهداف انتخاب شده ای در حرکت باشد . هر فرد اهداف خاصی برای زندگی دارد که سعی عمده اش مصروف رسیدن به آن می شود. به عقیده آلپورت جهت مندی نتیجه نوعی فلسفه یکپارچه ساز در زندگی است که در تحت نظارت این فلسفه ارزشها، اهداف و ایده های فرد سازماندهی می شوند . به نظر آلپورت مهمترین فلسفه زندگی مذهب است.
4-5-2 مفهوم سلامت روان در نظريات رواني اجتماعي
1-4-5-2 نظريه آلفردآدلر
اكثرروانشناسان معتقدند كه آدلراولين روانكاوي است كه برماهيت اجتماعي انسان تاكيد كرده است بنابراين به اهدافش دارد. چنين فردي جذاب وشاداب است وروابط اجتماعي سازنده ومثبتي با ديگران دارد. فرد سالم به عقيده آدلرازمفاهيم واهداف خودش آگاهي دارد وعملكرد اومبتني به نيرنگ وبهانه نيست. فرد داراي سلامت روان مطمئمن وخوشبين است وضمن پذيرفتن اشكالات خود درحد توان اقدام به رفع آنها مي كند. فرد داراي سلامت روان به نظرآدلر، روابط خانوادگي صميمي ومطلوبي دارد وجايگاه خودش را درخانواده وگروههاي اجتماعي به درستي مي شناسد. همچنين فرد سالم درزندگي هدفمند وغايت مداراست واعمال اومبتني برتعقيب اين اهداف است. نمايي ترين هدف شخصيت سالم به عقيده آدلرتحقق« خويشتن» است (فونس و همکاران، 2008).
2-4-5-2 نظريه اريك فروم
به اعتقاد فروم، سلامت روان بسته به اين است كه جامعه تا چه اندازه نيازهاي اساسي افراد جامعه را برمي آورد، نه اينكه فرد تا چه اندازه خودش را باجامعه سازگارمي نمايد. درنتيجه، سلامت روان بيش ازآن كه امري فردي باشد، مسئله اي اجتماعي است. عامل اصلي اين است كه جامعه تا چه پايه نيازهاي انساني را برمي آورد. به اعتقاد فروم تلاش براي سلامت عاطفي وبهبود، گرايش يا استعداد هاي خطري براي زندگاني بارور، وبراي هماهنگي وعشق، در نهاد همه ما هست (میلانی فر، 1389). اگربه افراد فرصت داده شود، اين گرايش فطري شكوفا خواهد شد وامكان حداكثراستفاده از استعداد بالقوه را خواهد داد. اما تازماني كه نيروهاي اجتماعي در گرايش طبيعي براي كمال دخالت كنند، نتيجه چيزي جز رفتار نامعقول و روان نژندانه نيست. ازاين رو، جامعههاي بيمار مردمان بيمار به بار ميآورند. بررسيهاي عميق فروم در تاريخ بشر، سرشار از نمونه بيشمار رفتارهايي است كه در فرهنگي يا دورهاي به عنوان رفتارسالم ودرفرهنگ يا دوره ديگري به عنوان رفتار ناسالم شناخته شده است (خداپناهي، 1393).
3-4-5-2 نظريه اريك اريكسون
به عقيده اريكسون سلامت روان شناختي اصولاً نتيجه عملكرد قوي وقدرتمندي«من» است. «من» عنوان مفهومي است كه نشانه هنره توانايي يكپارچه سازي اعمال وتجارب شخصي صورت انطباقي وسازشي است. به عقيده اريكسون«من» تنظيم كننده دروني روان است كه تجارب فرد را سازماندهي مي كند ودرنتيجه ازانسان درمقابل فشارهاي نهاد ومن برترحمايت مي كند (آزاد و همکاران ، 1378).
سلامت روان شناختي را مي توان درهرمرحله ازرشد رواني-اجتماعي تعريف كرد توانايي مرتبط با اولين مرحله رشد رواني- اجتماعي درطفوليت«اميد» است كه ازتجارب اعتماد آميزاوليه با مادريا جانشين مادرسرچشمه مي گيرد، اميد معمولاً تاثيري درازمدت وناخود آگاهي ، يعني اين اعتقاد درادرشخص ايجاد مي نمايد كه اغلب آرزوها فراوان وبلند پروازانه اوقابل دسترسي ووصول هستند. قطب متضاد اميد «نااميدي» است. نااميدي غالباً ويژگي اكثربيماريهاي رواني است (اندل ، 2009).
توانايي متناسب براي مرحله دوم رشد رواني- اجتماعي«اراده» است. اراده تعيين مي كند كه فرد خودش براي خودش دست به انتخاب بزند، يعني فرد هم آزادي وخود مختاري و هم محدوديت خودش راتجربه مي كند. اراده اساس پذيرش قانون و اجبار است و در صداقت والدين و پيروي از آنها روح قانونمندي و قانون ريشه دارد (آزاد و همکاران ، 1378).
سومين مرحله رواني- اجتماعي منجربه بروز توانايي احساس«هدف» مي شود. احساس هدفمندي يعني توانايي درنظرگرفتن اهدافي براي خود ودنبال كردن آن اهداف. هدف ارتباط نزديكي با رشد ووجداندارد (ابراهیم ، 2005).
چهارمين توانايي بشر«شايستگي» است. شايستگي يعني توانايي تجربه به مهارتهاي فيزيكي، ذهني يا رواني بدون اينكه اين مهارتها توسط احساس حقارت كودكانه آسيب ببينند(خداپناهي ، 1393).
توانايي و قدرتي كه درنوجواني بروز ميكند «وفاداري» است. دوره نوجواني وفاداري اساس هدايت است و در نگرشها اعتقادات جوانان ريشه دارد. وفاداري به صورت ميل به درك كامل و درست واقعيت تجلي مي كند، همينطور به صورت حقيقت طلبي، صداقت طلبي و احساس نسبي بودن قوانين ظاهرمي شود.«عشق» توانايي متمايزكننده ششمين مرحله رشد رواني- اجتماعي است كه اريكسون آن را بزرگترين قدرت بشرمي داند. اگرچه عشق به اشكال مختلفي بروزميكند اما اريكسون آنرا به صورت «عشق دوجانبه زن و شوهر به يك هويت مشترك» تعريف ميكند (اندل، 2009).
توانايي و قدرت مرتبط با مرحله مولد بودن زندگي«مراقبت» است. يكي ازجنبه هاي با اهميت مراقبت «آموزش دادن» است. بشر نيازمند آموزش دادن است البته نه فقط به اين دليل كه عده اي نيازبه آموزش ديدن دارند، يا اينكه فرد از اين طريق هويتش را ارضا نمايد، بلكه به اين طريق هويتشي را ارضا نمايد، بلكه به اين دليل كه بايستي حقايق ازطريق گفتن زنده بمانند و منطق، بودن و هستي نشان داده ميشود و حقيقت شناخته شود (آزاد و همکاران، 1378).
توانايي متناسب براي آخرين مرحله رشد رواني- اجتماعي«خردمندي» است. اين توانايي با مرگ از زندگي انسان جدا مي شود. اريكسون مي گويد كه مرحله آخرزندگي بايستي با شهامت وهوشمندي گذرانيده شود تا نسل بعدي بتوانند الگويي ازشيوه زندگي د رپيش چشم داشته باشند واين الگورا بياموزند (خداپناهي، 1393).
به عقيده اريكسون سلامت روانشناختي هرفرد بهمان اندازه اي است كه توانسته است توانايي متناسب با هركدام ازمراحل زندگي را كسب كرده باشد. اريكسون دركتاب زندگي فرمول كوتاهتري به شرح زيردرمورد صفات متمايزكننده سلامت روان شناختي ارائه كرده است. فردي كه درجامعه زندگي مي كند بايستي ازتعارض عادي باشد، بايستي ازاستعداد وتوانايي بارزي استفاده كند، دركارش ماهرواستاد باشد. ابتكارنامحدود داشته باشد، ازانجام لحظه به لحظه حرفه اش پس خوراند بگيرد و در نهايت درمورد فرايند زندگي نظريه معنوي روشن و قابل دركي داشته باشد (تئودور، 1380).
4-4-5-2 دیدگاههای مزلو
امروزه گونهای نظریهپردازی مردم پسند وجود دارد که با نامهایی از قبیل نظریه خودشکوفایی، روانشناسی انسانگرا یا روانشناسی جهان سوم شهرت دارد. این نظریه در میان روانشناسانی که به مسائلی از قبیل رشد شخصی و اجتماعی تحول و توسعه سازمانی و نهادی و زمینههای مشابه علاقهمندند جنبشی مهم است. در واقع محکمترین تایید آن ظاهراً از سوی کسانی است که بر اساس فرض معتبر بودن نظریههای خودشکوفایی مربوط به انگیزه برنامههای توسعه مدیریت و سازمانی پیشنهاد میکنند. نظریه خودشکوفایی ناشی از کار فلاسفه وجودی است که استدلال کردهاند مردم برای یک وجود با معنا، ماندنی و از قوه به فعل قابلیت دارند، در نتیجه شرایط و محیطهایی که در آن به سر میبرند از عمل به رفتار، به گونهای با معنا و خودشکوفایانه باز ماندهاند (ناصری، 1384).
نظریه خودشکوفایی در توجیه استدلال خود مبنی بر این که شخص واجد توانایی بالقوه و آرزو برای خودشکوفایی، رشد و توسعه است، چه نظریهای در رابطه با فرایندهای انگیزشی به کار میبرد؟ نظریه مازلو که امروزه اشتهار بسیار دارد پیشنهاد میکند که رفتار شخص پیرامون سلسله مراتبی از انگیزههای سازمان مییابد، به طوری که پایین ترین آنها نیازهای فیزیولوژیکی از قبیل گرسنگی و تشنگی هستند. هنگامی این نیازها کامروا شوند، نیازهای ایمنی به عنوان موثر در رفتار برجستگی مییابد. به دنبال اینها در سلسه مراتب نیازهای اجتماعی، عزت نفس و خودشکوفایی به عنوان انگیزه های رفتار ظاهر می شوند. در تمام این نیازها مازلو استدلال می کند که اولویت نیاز بالاتر به عنوان تابعی از کامروایی نیازی که در سلسه مراتب نیازها بلافاصله در زیر آن قرار دارد افزایش پیدا می کند . بسیاری از نویسندگان با پیشنهاد این که امروز اکثر مردم نیازهای پائینتر خود را ارضاء کرده و در محیط کار در پی کامروایی نیازهای بالاتر خود هستند ، مازلو را تایید و حمایت کرده اند . بدین جهت ، اگر می خواهیم رفتار کار بر انگیخته و باورو داشته باشیم باشد محیط های کار را طوری تغییر دهیم که به نیازهای سطح بالا فرصتی برای ارضاء و کامروایی بدهند . بهبود محیط های کاری هم برای سازمان سودمند است و هم برای فرد ، چه کامروایی فرد برای خودشکوفایی ، او را خلاقتر ، بارور تر ، کمتر تدافعی و تواناتر در تعامل با دیگران می سازد (ناصری، 1384).
16-2 پژوهشهای پیشین
1-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط استرس شغلی و سلامت روانی
دویگولو، کیراکلار، گوریپک و باگیران (2013) در پژوهشی تأثیر نقش استرس شغلی بر سلامت روان کارگران شرکتهای داروسازی در شهر ازمیر را بررسی کردند و نشان دادند که بین استرس شغلی و سلامت روان همبستگی معنادار منفی وجود دارد.
تاثور و تانگ (2012) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلی و سلامتی روان کارگران زن در مهمانسراها: نقش الگوهای منظم مقابله با استرس" از الگوهای منظم مقابله با استرس به عنوان متغیر تعدیل کننده در بررسی اثر استرس شغلی بر روی سلامتی کارگران زن استفاده کردند. نتایج نشان داد که برنامهریزی و استراحت منظم برای مقابله با استرس رابطه معنادار مثبتی با سلامت روان دارد در حالی که الگوی مقابله با استرس اجتنابی رابطه معنادار منفی با سلامتی روان دارد.
اواسو (2011) در پژوهشی نشان داد که استرس شغلی و کار و تعاملات خانواده سلامت روان بسیار به یکدیگر مرتبط میباشند، عوامل استرسزای شغلی مانند حجم زیاد کار، فقدان حمایت و تعاملات منفی با همکاران، در فرد احساس تحریکپذیری، تنش و سرخوردگی ایجاد میکند و منجر به درگیر شدن با خانواده و کاهش سلامت روانی فرد میشود.
وانگ، کونگ و چیر (2011) به دنبال مطالعهای بر روی وضعیت سلامت روانی، استرس شغلی را به عنوان یک عامل بسیار مهم در ایجاد اختلالات روانی معرفی کردند و بر این نکته تأکید کردند که استرس، افسردگی و اضطراب به عنوان معیارهای مهم روانی درمجموعه های کاریی پراسترس میباشند و شیوع این هیجانات با عوامل شغلی و شرایط آن ارتباط مستقیم دارد.
یانگ، جی، هو، چی و وانگ (2009) در پژوهشی با عنوان "ارتباط کیفیت زندگی و استرس شغلی در معلمان" به این نتیجه رسیدند که به جز سلامت روان و نشاط، کیفیت زندگی معلمان در تمام ابعاد به شکل معنیداری کمتر از میانگین جامعه است. معلمان مرد نسبت به معلمان زن از نظر فعالیت فیزیکی، دردهای عضلانی، شور و نشاط و سلامتی فیزیکی، تفاوت معنیداری دارند. به طور خلاصه سن، اضافه باری، ناتوانی در اجرای وضایف، فشارهای حرفهای، فشارهای روانی، فشارهای فیزیکی، تفریح و مقابله منطقی با استرس ارتباط معنیداری با هر دو مولفه فیزیکی و ذهنی دارد.
اندروز و ون (2009) در پژوهشی نشان دادند که استرس شغلی با کاهش سطح سلامت روان افراد شاغل رابطه دارد و منجر به گرایش به ترک محیط و ارزیابی نادرست از شرایط در افراد میشود. علاوه بر اين، نتيجه پژوهش آنها نشان داد كه سلامت روان افراد شاغل به طور قابل توجهي تحت تأثير رفتار مقابلهاي آنها قرار دارد.
كوپ، استادر، پيوربل، جانسكي و اسکرابسکی (2007) در یک پژوهش گسترده که بر روي 5000 زن و مرد شاغل در مجارستان انجام شد نشان دادند كه استرس شغلي رابطه معناداري با سلامت رواني و جسمي افراد دارد. علاوه بر اين، نتايج اين پژوهش نشان داد كه عدم امنيت شغلي، كنترل و حمايت اجتماعي اندك، كار در ايام تعطيل، نارضايتي از كار و داشتن مشكل با سرپرست يا رئيس نيز عوامل خطري براي سلامت روان ميباشند. از سوي ديگر، نتايج اين پژوهش همچنين نشان داد كه حمايت اجتماعي از سوي خانواده عامل پيشبيني كننده مهمي براي سلامت افراد شاغل ميباشد.
کانگ، کوه، چا، پارک، بیاک و چانگ (2005) طی پژوهشی نشان دادند وظایف شغلی که توأم با بار کاری زیاد، نیازها و مسئولیتهای بیش از حد باشد منجر به بروز استرس شغلی و ریسکهای سلامتی زیادی می گردند.
هاشمينژاد، رحيمي مقدم، محمديان و اميري (1392) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط سلامت رواني و استرس شغلي ماماهاي شاغل در بيمارستانهاي شهر کرمان در سال 1390" که بر روی 74 نفر از ماماهاي شاغل در بيمارستان هاي دولتي و خصوصي شهر کرمان انجام شد به این نتیجه دست یافتند که بين سلامت رواني و استرس شغلي ماماها، ارتباط آماري معنيداري وجود داشت. 29 نفر (%39.2) از ماماها داراي سلامت روان و 45 نفر (%60.8) به درجاتي از اختلال روان مبتلا بودند. از بين افراد مبتلا، 30 نفر (%66.7) در بيمارستانهاي دولتي و 15 نفر (%33.3) در بيمارستانهاي خصوصي مشغول به کار بودند. همچنين 1 نفر (%1.3) از ماماها به استرس خفيف، 60 نفر (%81.1) به استرس متوسط و 13 نفر (%17.6) به استرس شديد مبتلا بودند.
قاسمي پيربلوطي، احمدي و علوي اشكفتكي (1392) در پژوهشی با عنوان "ارتباط فرهنگ سازماني و استرس شغلي با سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي هاجر و کاشاني شهرکرد" که بر روی 300 نفر از پرستاران انجام شد به این نتیجه دست یافتند که رابطه معناداري بين فرهنگ سازماني و سلامت روان در پرستاران وجود ندارد ولي بين فرهنگ سازماني و استرس شغلي پرستاران رابطه معنادار وجود داشت. در بين متغيرهاي دموگرافيک، درگير شدن در کار، ماموريت، سازگاري و انطباق پذيري با استرس شغلي ارتباط معني دار منفي داشتند و فقط متغير سازگاري با سلامت روان ارتباط معنيداري نشان داد.
برزيده، چوبينه و طباطبايي (1391) در پژوهشی با عنوان "ابعاد استرس شغلي و ارتباط آن با وضعيت سلامت عمومي در پرستاران" که بر روی 385 نفر از پرستاران بيمارستان هاي دانشگاه علوم پزشکي شيراز انجام شد، نشان دادند که ميانگين (انحراف استاندارد) وضعيت سلامت عمومي 28.34 (12.93) است که بيش از نقطه برش تعيين شده (23) مي باشد. ميانگين امتياز تمامي ابعاد استرس شغلي با وضعيت کلي سلامت عمومي از لحاظ آماري ارتباط معناداري داشت.
پيمانپاك، منصور، صادقي و تقيپور (1391) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلي با رضايتمندي زناشويي و سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي شهر تهران" که بر روی 300 نفر از پرستاران متاهل و شاغل در بيمارستانهاي شهر تهران انجام شد، نشان دادند که بين استرس شغلي و رضايت زناشويي پرستاران و بين استرس شغلي و سلامت روان پرستاران رابطه معنادار منفي وجود دارد. همچنين بين رضايت زناشويي و سلامت روان پرستاران نيز رابطه معنادار مثبتي وجود دارد. بررسي مولفههاي استرس شغلي نشان داد مولفههاي تعارض با پزشکان و کمبود منابع حمايتي از بين مولفههاي استرس شغلي پيشبيني کننده رضايت زناشويي منفي پرستاران است. مولفه کمبود منابع حمايتي نيز پيشبيني کننده عدم سلامت روان در پرستاران ميباشد. نتايج نشان داد وجود عوامل استرس زاي شغلي از جمله تعارض با پزشکان به عنوان مرجع قدرت و همکار پرستاران در محيط بيمارستان و کمبود منابع حمايتي در حرفه پرستاري، احتمال کاهش ميزان رضايتمندي زناشويي و سلامت رواني پرستاران را افزايش ميدهد.
رزمي و نعمتي سوگلي تپه (1390) در پژوهشی با عنوان "نقش تعديل کننده خودکارآمدي در رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي کارکنان بانک صادرات تبريز" که بر روی 242 نفر از کارکنان بانک صادرات انجام شد، نشان دادند که استرس شغلي پيش بيني کننده منفي سلامت رواني و رضايت شغلي است. همچنين، رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي به وسيله خودکارآمدي تحت تاثير قرار مي گيرد. بنابراين، خودکارآمدي به عنوان يک عامل فردي، نقش محافظتي در برابر استرس شغلي دارد. بر اساس يافتههاي پژوهش، خودکارآمدي رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي را تحت تاثير قرار ميدهد. يافتههاي اين مطالعه ميتواند در برنامهريزيهاي پيشگيرانه، شناسايي افراد در معرض خطر و طراحي مداخلههاي درماني روانشناختي در محيطهاي کاري مفيد باشد.
خاني، يكهفلاح و حاج حسيني (1390) در پژوهشی با عنوان "رابطه سلامت رواني با بروز غدد چربي: نقش واسطه اي استرس شغلي، بررسي موضوعي در اپراتورهاي قطار شهري تهران" که بر روی 60 نفر که در دو گروه 30 نفري به عنوان گروه مستقل و وابسته انجام شد، نشان دادند که بين راهبري قطار و بروز غدد چربي ارتباط معني داري وجود نداشت، ولي بالا بودن ميانگين نمره سلامت روان راهبران قطار مبتلابه غدد چربي از نقطه برش «26.66» ممکن است حاکي از تاثير استرس حاصل از شغل مذکور (استرس شغلي) و غدد چربي باشد. همين طور طبق يافته اين پژوهش در گروه 30 نفري غير راهبر، سلامت روان در حد مطلوب بود و در اين گروه بااينکه همه دچار غدد چربي بودند. نمره سلامت روان، ارتباط معني داري با غدد چربي نشان نمي دهد.
رحماني، بهشيد، زمانزاده و رحماني (1389) در پژوهشی با عنوان "ارتباط سلامت عمومي، استرس و فرسودگي شغلي در پرستاران شاغل در بخشهاي ويژه بيمارستانهاي آموزشي وابسته به دانشگاه علوم پزشکي تبريز" که بر روی 59 پرستار شاغل در بخشهاي ويژه بيمارستانهاي آموزشي تبريز انجام شد نشان دادند که سطح استرس شغلي در 49.2 درصد پرستاران در حد بالا بود. همچنين 45.8 درصد افراد در بعد خستگي هيجاني و 47.5 درصد آنان در بعد کفايت فردي دچار فرسودگي شغلي در حد بالا بودند. از نظر شدت ابعاد سلامت عمومي، 62.7 درصد پرستاران در بعد اضطراب در حد بالا ارزيابي شدند. همچنين ارتباط آماري معنيداري بين استرس شغلي و فرسودگي شغلي و استرس شغلي و سلامت عمومي وجود داشت.
شهرکی واحد، مردانی حموله، سنچولی و حامدی شهرکی (1389) در پژوهشی با عنوان "بررسی ارتباط سلامت روانی و استرس شغلی در پرستاران" شاغل در بیمارستانهای آموزشی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی زابل شهر زابل نشان دادند که بین سلامت روان و استرس شغلی رابطه معنیدار منفی وجود داشته است.
پیمانپاک، منصور، صادقی و تقیپور (1391) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلی با رضایتمندی زناشویی و سلامت روان در پرستاران بیمارستانهای شهر تهران" نشان دادند که بین استرس شغلی و سلامت روان پرستاران نیز رابطه معنیدار منفی وجود دارد. مولفه کمبود منابع حمایتی نیز پیشبینی کننده عدم سلامت روان در پرستاران میباشد. نتایج نشان داد که وجود عوامل استرسزای شغلی از جمله تعارض با پزشکان به عنوان مرجع قدرت و همکار پرستاران در محیط بیمارستان و کمبود منابع حمایتی در حرفه پرستاری، احتمال کاهش سلامت روانی پرستاران را افزایش میدهد.
ویسی، عاطفوحید و رضایی (1387) در پژوهشی با عنوان "تاثیر استرس شغلی بر خشنودی شغلی و سلامت روان: اثر تعدیلکننده سرسختی و حمایت اجتماعی" در گروهی از کارکنان دانشگاهای علوم پزشکی تهران، ایران و شهید بهشتی، نشان دادند که بین استرس شغلی با خشنودی شغلی و سلامت روان کارکنان رابطه منفی معنیداری وجود دارد. این بررسی همچنین نشان داد که در شرایط پر استرس افراد دارای ویژگی شخصیتی سرسختی بالا بیش از افراد دارای سرسختی پایین، از خشنودی شغلی و سلامت روان برخوردارند. اما از نظر سلامت روان تفاوتی بین آنها دیده نشده است.
كبيرزاده، محسني ساروي، اصغري، باقريان فرح آبادي و باقرزاده لداري (1386) در پژوهشی با عنوان "سلامت عمومي و استرس شغلي در كاركنان بخش مدارك پزشکي شاغل در بيمارستانهاي استان مازندران" نشان دادند که از نظر سلامت روان، كاركنان شاغل در مراكز خصوصي وضعيت مطلوب تري داشتند و مسوولين بخش ها در معرض خطر بيشتري بودند. مهم ترين عامل استرس زا در واحد بايگاني، كمبود فضا، واحد كدگذاري، عدم ثبت درست اطلاعات در پرونده و واحد پذيرش و آمار، كمبود کارکنان بود. ميزان استرس در كاركنان در حد طبيعي و ميانگين سلامت روان در كاركنان با رشته مدارك پزشكي كم تر بود. بين ميزان سلامت عمومي و نيز استرس با رشته تحصيلي ارتباط معني داري وجود نداشت.
عقيلينژاد، محمدي، افكاري و عباسزاده ديزجي (1386) در پژوهشی با عنوان "بررسي رابطه استرس شغلي با سلامت رواني، تيپ شخصيتي و رويدادهاي استرسزاي زندگي در ماموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ" بر روی 250 نفر از ماموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ نشان دادند که استرس شغلي و رويدادهاي استرس زاي زندگي با سلامت روان رابطه مثبت معنيداري داشته و ميتوان استرس شغلي و رويدادهاي استرسزاي زندگي را متغيرهاي پيش بيني کننده براي سلامت روان دانست. بين ماموران ستادي و انتظامي از نظر سلامت روان و تيپ شخصيتي تفاوت معنيداري وجود ندارد ولي ماموران انتظامي از استرس شغلي بيشتري نسبت به ماموران ستادي برخوردار بودند. همچنين ماموران متاهل رويدادهاي استرس زاي بيشتري را نسبت به مجردان تجربه ميکنند.
هاشمزاده، اورنگي و بهرهدار (1379) در پژوهشی با عنوان "استرس شغلي و رابطه آن با سلامت روان در كاركنان بيمارستانهاي شهر شيراز" بر روی 397 نفر (150 نفر اداري و 247 نفر درماني) به این نتیجه دست یافتند که ميزان استرس شغلي با سلامت روان دركاركنان اداري و درماني رابطه دارد. همچنين ميان كاركنان اداري و درماني در سلامت روان تفاوت معنيدار ديده شد و كاركنان درماني از سلامت روان كمتري برخوردار بودند. سلامت روان در كاركنان مرد بيشتر از كاركنان زن بوده و ميزان استرس شغلي در كاركنان قراردادي بيش از ساير كاركنان كه در وضعيتهاي استخدامي ديگر قرار داشتند بود.
عاطف وحيد، رضايي و ويسي (1379) در پژوهشی با عنوان "تاثير استرس شغلي بر خشنودي شغلي و سلامت روان: اثر تعديل كننده سرسختي و حمايت اجتماعي" بر روی 200 نفر از كاركنان بخشهاي اطاق عمل به این نتیجه دست یافتند که بين استرس شغلي و خشنودي شغلي كاركنان رابطه معني دار و منفي وجود دارد و رابطه بين استرس شغلي و سلامت روان معنيدار و منفي بود. همبستگي بين خشنودي شغلي و سلامت روان معنيدار و مثبت بود. اين بررسي همچنين نشان داد كه در شرايط پر استرس افراد داراي سرسختي بالا بيش از افراد داراي سرسختي پايين، ازخشنودي شغلي و سلامت روان برخوردارند. همچنين افراد داراي حمايت اجتماعي بالا بيش از افراد داراي حمايت اجتماعي پايين از خشنودي شغلي برخوردارند؛ اما از نظر سلامت روان تفاوتي ميان آنها ديده نشد. اين پژوهش نشان داد كه حمايت اجتماعي و سرسختي با هم تعامل مثبت و معنيداري دارند و مردان بيش از زنان سرسختي از خود نشان ميدهند.
2-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط استرس شغلی و راهبردهای مقابلهای
چن، لین، وانگ و هو (2009) در پژوهشی بر روی 121 پرستار یا سابقه کار حداقل 6 ماهه نشان دادند که سطح استرس شغلی با تعداد دفعات حضور در اتاق عمل رابطه وجود دارد. بر طبق نتایج این پژوهش اگر چه همه عوامل فشارزای شغلی با شیوههای مقابله با استرس ناکارآمد رابطه مثبت داشتند، اما وضعیتهای حرفهای، ایمنی بیماران و محیط اتاق عمل با شیوههای مقابله با استرس کارآمد رابطه مثبت داشتند. همچین عواملی شامل پاداشهای کاری، محیط اتاق عمل و مدیریت اداری رضایت شغلی به طور معکوس با راهبردهای مقابله با استرس ناکارآمد رابطه دارند.
ميكي (2006) تحقيقي با عنوان استرس و راهبردهاي مقابلهاي در بين 150 پرستار حرفهاي در بخشهاي پزشكي، جراحي، اتاق عمل، اتفاقات، سوانح، مراقبتهاي ويژه و زايشگاه با استفاده از مقياس استرس پرستاران و چك ليست راهبردهاي مقابله در يك بيمارستان در آفريقاي جنوبي انجام داد. نتايج تحقيق نشان دادند كه: پرستاران حرفهاي استرس بالايي را گزارش كردند. ارتباط معناداري بين سن، سالهاي تجربه و استرس وجود نداشت. حجم كار به عنوان مهم ترين عامل استرس زا گزارش شده بود. دومين عامل استرس زا پيامدهاي هيجاني مربوط به مرگ و مير بود. پرستاران بيشتر از شيوههاي مقابلهاي ارزيابي مثبت، برنامه ريزي، حل مسئله و جستجوي حمايت اجتماعي استفاده كرده بوند. پرستاران از راهبرد اجتنابي كمتر ازبقيه راهبردها استفاده كرده بودند. نمره هاي بالا در مقياس استرس شغلي با نمره هاي پايين در چك ليست مقابلهاي مرتبط بود، يعني استفاده بهتر از راهبردهاي مقابله باعث كمتر شدن استرس شغلي شده بود. هيچ تفاوتي در ميزان استرس تجربه شده در بين پرستاران، مديران پرستاري و فيزيوتراپها وجود نداشت. پرستاران بخش مراقبتهاي ويژه استرس بالاتري را نسبت به ديگر پرستاران گزارش كردند و بيشتر از شيوههاي مقابلهاي مواجههاي، دوري گزيني و اجتنابي استفاده كرده بودند. پرستاران بخش مراقبتهاي ويژه بيشترين منبع استرس را پيامدهاي هيجاني مرگ و مير گزارش كردند. با افزايش استرس در بخش ويژه، ميزان راهبردهاي اجتنابي، دوري گزيني و مواجهاي افزايش مييافت و ميزان راهبردهاي حل مساله، ارزيابي (راهبردهاي مثبت) كاهش مييافت.
لامبرت و لامبرت و ميسا (2004) تحقيقي را با عنوان استرسهاي مكان كار، شيوههاي مقابله و خصيصههاي جمعيت شناختي (سن و سالهاي تجربه) به عنوان پيش بيني كننده سلامت رواني و جسمي در بين پرستاران بيمارستان ژاپن انجام دادند. نتايج تحقيق نشان داد كه: ارتباط مثبت بين سن و سالهاي كار و استرسهاي محل كار وجود داشت. با افزايش استرس شغلي ميزان استفاده از راهبردهاي فرار- اجتناب و پذيرش مسئوليت افزايش مييافت. بين راهبردهاي فرار- اجتناب، پذيرش مسئوليت و ترك پرستاري رابطه مستقيم وجود داشت. ارتباط منفي بين سن و سالهاي كار و مكانيسمهاي مقابلهاي جستجوي حمايت اجتماعي، پذيرش مسئوليت و فرار- اجتناب وجود داشت.
شفيعي سروستاني و شجاعتي (1387) در پژوهشی نشان دادند که بين راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي رابطهاي معنادار وجود دارد. آزمودنیهایی که از راهبرد شناختي رويارويي استفاده ميكنند، نسبت به آزمودنیهایی كه از راهبرد هيجاني رويارويي استفاده ميكنند از استرس شغلي پايينتري برخوردارند. بين راهبرد شناختي رويارويي با استرس شغلي رابطهاي معنادار وجود داشت. بين راهبرد شناختي رويارويي با خشنودي شغلي رابطهاي مثبت و معنادار وجود داشت. بين خشنودي شغلي با استرس شغلي رابطهاي معنادار و منفي وجود داشت. آزمودنیهای مرد در مقايسه با زنان از رويكرد هيجاني بيشتري استفاده ميكنند.
3-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط سلامت روان و راهبردهای مقابلهای
هیلی و مک کی (2000) در پژوهشی بر روی 129 پرستار استرالیایی به این نتایج دست یافتند که رابطهی مثبت و معنیداری بین استرس شغلی و اختلال در خلق و خوی، و یک رابطه منفی معنیداری بین استرس شغلی و رضایت شغلی وجود دارد. استفاده از شیوهی مقابلهای اجتنابمدار و درک کار بیش از حد پیشبینی کنندهی اختلال اختلال خلق و خو میباشد. شواهدی که نشان دهد شوخ طبعی دارای اثر تعدیل کننده در رابطه بین استرس و خلق است مشاهده نشد، اما رضایت شغلی بر این رابطه تأثیر دارد. این نتایج از پیشنهاد یک مدل کاربردی استرس از عوامل موقعیتی برای یافتن تأثیر شیوههای مقابله با استرس و ادراک استرس شغلی حمایت میکند.
آگوس (1995) تحقيقي با عنوان فرسودگي و راهبردهاي مقابله در بين پرستاران بخش پزشكي و جراحي در كانادا كه در آن 3 عامل مقابلهاي مثبت (كنترل دروني، پيشگيرانه، خودشناسي) و راهبردهاي مقابلهاي مسكن منفي (مانند استفاده از مواد مخدر، كشيدن سيگار، راهبرد اجتنابي) مد نظر بود، انجام داد نتايج نشان داد كه: پرستاراني كه بيشتر از راهبردهاي مقابله اي مثبت استفاده ميكردند نسبت به پرستاراني كه كمتر يا اصلاً از راهبردهاي مثبت استفاده نميكردند استرس و فرسودگي شغلي كمتري داشتند. پرستاراني كه بيشتر از شيوههاي مقابلهاي مسكن منفي استفاده ميكردند نسبت به پرستاراني كه كمتر از اين شيوهها استفاده ميكردند استرس و فرسودگي بالاتري داشتند. پرستاران پزشكي نسبت به پرستاران بخش جراحي استرس و فرسودگي شغلي بالاتري داشتند و از شيوههاي مقابلهاي منفي استفاده ميكردند. پرستاران بخش جراحي بيشتر از شيوه هاي مقابلهاي مثبت استفاده ميكردند.
بهروزیان، خواجهالدین، هدایی و زمانی (1388) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط رضايت شغلي و شيوه هاي مقابله اي با سلامت عمومي کارکنان بخش خصوصي صنعتي" نشان دادند که بین رضایت شغلی و روشهاي مقابلهاي کمتر مفيد رابطه منفی و معناداری وجود دارد. همچنین هر چه افراد از رضايت شغلي بيشتري برخوردار بودند، سلامت عمومي بيشتري نيز داشتند و عموماً بيشتر از مکانيسم مقابلهاي حل مساله استفاده مينمودند.
غضنفري و قدمپور (1387) در پژوهشی با عنوان "بررسي رابطه راهبردهاي مقابلهاي و سلامت رواني در ساكنين شهر خرمآباد" نشان داد که بین سلامت روانی و راهبردهای مقابله رابطه معناداری وجود دارد. بین استفاده از راهبرد مساله مدار و خرده مقیاس های آزمون کلدبرگ رابطه معناداری دیده نشد. این امر نشان میدهد که هر چه فرد راهبرد مقابله مساله مدار را بیشتر به کار برد از سلامت بالاتری برخوردار است و بالعکس راهبرد هیجان مداری سبب افزایش علائم جسمانی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و افسردگی میشود همچنین نتایج نشان داد که راهبردهای مقابلهای مسالهمدار و هیجانمدار به طور متفاوتی واریانس متغیرهای اضطراب، آسیب جسمانی، افسردگی و اختلال در عملکرد اجتماعی که از مؤلفههای سلامت روانی هستند را به صورت معناداری تبیین میکنند. به طور کلی نتایج نشان میدهد که بهداشت روانی افراد در زمینههای جسمانی، روانی و اجتماعی تحت تاثیر شیوه مقابله فرد با مسائل قرار میگیرد. شیوه هیجان مدار در کاهش بهداشت روانی و شیوه مساله مدار در افزایش آن نقش دارد.
كافي و موسوي (1386) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط بين شيوههاي رويارويي با فشار رواني (استرس) و سلامت رواني در گروهي از کارمندان دانشگاه گيلان" نشان دادند که آن دسته از کارمندان که از استرس خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی به شدت ناراحت میشوند از سلامت روانی کمتری برخوردارند و همچنین کسانی که از رویارویی متمرکز بر مساله استفاده میکنند سالمتر از افرادی هستند که رویارویی متمرکز بر هیجان را به کار میگیرند.
4-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط استرس شغلی با متغیرهای دیگر
کولینز (1999) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلی، سرسختی و فرسودگی شغلی در میان پرستاران بیمارستان تمام وقت" بر روی نمونهای شامل 113 پرستار تمام وقت به این نتیجه دست یافت که بین سخترویی و استرس شغلی رابطه وجود دارد به طوری که هر چه سرسختی بیشتر باشد، میزان استرس شغلی کمتر خواهد بود. همچنین بین سرسختی و فرسودگی شغلی رابطه وجود دارد به طوری که هر چه سرسختی بیشتر باشد، میزان فرسودگی شغلی کمتر خواهد بود.
خانهشناس، الهياري و خلخالي (1392) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط عوامل استرسزاي رواني-اجتماعي کار با عملکرد شغلي در بين کارکنان بانک" نشان دادند که همبستگي منفي و معناداري بين استرس در "حيطه وظيفه" و "حيطه سازماني-اجتماعي" با عملکرد شغلي وجود. در ميان مقياسهاي استرس در حيطه سازماني-اجتماعي، مقياس فرهنگ سازماني و رهبري ارتباط منفي و معنادار بالايي با عملکرد شغلي نشان دادند.
ترشيزي و سعادت جو (1391) در پژوهشی با عنوان "استرس شغلي در کارکنان کارخانه لاستيک سازي" بر روی 196 نفر از کارکنان يک کارخانه تاير و لاستيک سازي نشان دادند که 549.5 درصد (97 نفر) کارکنان کارخانه استرس شغلي از نوع بسيار شديد داشتند. اين افراد در واحد توليد 55.8 درصد (53 نفر)، اداري 50 درصد (16 نفر) و پشتيباني 40.6 درصد (28 نفر) بودند. بين درامد و خواب کافي با سطح استرس رابطه معنيدار وجود داشت، اما ارتباط معني داري بين سن، تاهل، تحصيلات، سابقه کار و ورزش با سطح استرس مشاهده نشد.
5-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط راهبردهای مقابلهای با متغیرهای دیگر
شفيعي سروستاني و شجاعتي (1387) در پژوهشی با عنوان "بررسي رابطه ميان راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي مشاوران نواحي آموزش و پرورش شهر شيراز" که بر روی 104 مشاور (52 مرد، 52 زن) نواحي چهارگانه آموزش و پرورش شهر شيراز اجرا شد، نشان دادند که بين راهبردهاي رويارويي و استرس شغلي و خشنودي شغلي رابطهاي معنادار وجود داشت؛ مشاوراني كه از راهبرد شناختي رويارويي استفاده ميكنند، نسبت به مشاوراني كه از راهبرد هيجاني رويارويي استفاده ميكنند از استرس شغلي پايينتري برخوردارند؛ بين راهبرد شناختي رويارويي با استرس شغلي رابطهاي معنادار وجود داشت؛ بين راهبرد شناختي رويارويي با خشنودي شغلي رابطهاي مثبت و معنادار وجود داشت؛ بين خشنودي شغلي با استرس شغلي رابطهاي معنادار و منفي وجود داشت؛ مشاوران مرد در مقايسه با زنان از رويكرد هيجاني بيشتري استفاده ميكنند.
فهرست منابع
منابع فارسی
آهنگی، اكرم؛ عابدی، علیرضا؛ فتح آبادی، جلیل. (1388). رابطه بین تیپهای شخصیتی با سبك حل مسئله در كاركنان دانشگاه. فصلنامه روانشناسی كاربردی، سال 3، شماره 4، صص 61-40.
اكبري، فیضالله؛ اميرآبادي زاده، حسن؛ پوررضا، واقعي، یدالله؛ دستجردي، رضا. (1384). بررسي تنشهاي رواني- اجتماعي كاركنان پرستاري شاغل در بيمارستانهاي آموزشي شهر بيرجند در سال 1383. مجله دانشگاه علوم پزشکی بیرجند، سال 12، شماره 3 و 4، صص 71-66.
انجمن روانپزشکی آمریکا. (2000). متن تجدیدنظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM-IV). ترجمه محمدرضا نیکخو و هامایاک آوادیس یانس، (1381). تهران: نشر سخن.
برزيده، مصطفي؛ چوبينه، عليرضا؛ طباطبايي، سيدحميدرضا. (1391). ابعاد استرس شغلي و ارتباط آن با وضعيت سلامت عمومي در پرستاران. فصلنامه طب كار، سال 4، شماره 3، صص 27-17.
برزيده، مصطفي؛ چوبينه، عليرضا؛ طباطبايي، سيدحميدرضا. (1391). ابعاد استرس شغلي و ارتباط آن با وضعيت سلامت عمومي در پرستاران. فصلنامه طب كار، سال 4، شماره 3، صص 27-17.
بهادرخان، جواد. (1388). ارتقای سلامت روان. تهران: انتشارات به نشر.
بهادري خسروشاهي، جعفر و هاشمي نصرت آباد، تورج. (1390). رابطهی سبکهای دلبستگی، راهبردهای مقابلهای با اعتیاد به اینترنت. فصلنامه روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی، سال 8، شماره 30، صص 188-177.
بهروزیان، فروزان؛ خواجهالدین، نیلوفر؛ هدایی، فرانک، زمانی، ندا. (1388). بررسي ارتباط رضايت شغلي و شيوه هاي مقابله اي با سلامت عمومي کارکنان بخش خصوصي صنعتي. مجله علمی پزشکی جندی شاپور، سال 8، شماره 3، صص 7-1.
پیمانپاک، فایزه؛ منصور، لادن؛ صادقی، منصورهالسادات؛ تقیپور، ابراهیم. (1391). رابطه استرس شغلی با رضایتمندی زناشویی و سلامت روان در پرستاران بیمارستانهای شهر تهران. فصلنامه مشاوره شغلی و سازمانی، شماره 13، صص 54-27.
پيمانپاك، فايزه؛ منصور، لادن؛ صادقي، منصوره السادات؛ تقيپور، ابراهيم. (1391). رابطه استرس شغلي با رضايتمندي زناشويي و سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي شهر تهران. فصلنامه مشاوره شغلي و سازماني، سال 4، شماره 13، صص 54-27.
ترشيزي، مرضيه؛ سعادت جو، سيدعليرضا. (1391). استرس شغلي در کارکنان کارخانه لاستيک سازي. مجله علمي دانشگاه علوم پزشکي بيرجند، سال 19، شماره 2(پياپي 51)، صص 207-200.
حاجی امينی، زهرا؛ چراغعلی پور، ضرغام؛ آزاد مرزآبادی، اسفنديار؛ عبادی، عباس؛ نوروزی کوشالی، علی. (1390). مقايسه ميزان استرس شغلی در رانندگان نظامی و غيرنظامی شهر تهران. مجله طب نظامی؛ سال 13، شماره 1، صص 30-25.
حسن زاده، حبیبالله. (1387) بررسی میزان استرس شغلی کارکنان اداره کل آموزش فنی و حرفهای کردستان. طرح پژوهشی.
حسن زاده، حبيبالله؛ شيربگی، ناصر؛ اولیزاده، هوشنگ. (1391). بررسی ميزان استرس شغلی و بهرهوری کارکنان شرکت گاز استان کردستان. فصلنامه سلامت كار ايران، سال 9، شماره 2، صص 10-1.
حسنی، محمد؛ قاسمزاده علیشاهی، ابوالفضل؛ کاظمزاده، مهدی. (1392). نقش با وجدان بودن و کنترل ادراکی بر رضایت و استرس شغلی کارکنان. مجله سلامت و بهداشت، سال 4، شماره 1، صص 56-47.
حسيني، سيدمجتبي؛ فتحي آشتياني، علي. (1389). بررسي رابطه بين رضايتمندي زناشويي و مدت زمان ازدواج در ميان دانش پژوهان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره). فصلنامه روانشناسي و دين، سال 3، شماره 4، صص 145-127.
خانهشناس، فرين؛ الهياري، تيمور؛ خلخالي، حميدرضا. (1392). بررسي ارتباط عوامل استرسزاي رواني-اجتماعي کار با عملکرد شغلي در بين کارکنان بانک. فصلنامه ارگونومي، سال 1، شماره 3، صص 10-1.
خانی، محمدحسین؛ یکهفلاح، محمد؛ حاجحسینی، حسین. (1392). رابطه سلامت روانی با بروز غدد چربی: نقش واسطهاي استرس شغلی، بررسی موضوعی در اپراتورهاي قطار شهري تهران. فصلنامه مدیریت بهداشت و درمان، سال 3، شماره 1 و 2، صص 78-69.
خاني، محمدحسين؛ يكهفلاح، محمد؛ حاج حسيني، حسين. (1390). رابطه سلامت رواني با بروز غدد چربي: نقش واسطه اي استرس شغلي، بررسي موضوعي در اپراتورهاي قطار شهري تهران. فصلنامه مديريت بهداشت و درمان (نظام سلامت)، سال 3، شماره 1-2، صص 78-69.
خداپناهی، محمدکریم. (1393). روان شناسی فیزیولوژیک. تهران: انشارات سمت.
خرمایی، فرهاد. (1385). بررسی مدل علی ویژگیهای شخصیتی، جهتگیریهای انگیزشی و سبکهای شناختی یادگیری. پایان نامه دوره دکتری، رشته روانشناسی تربیتی، دانشگاه شیراز.
دیوس، کیت؛ نیواستورم، جان. (1373)؛ رفتار انسانی در کار (رفتار سازمانی). ترجمه محمدعلی طوسی. تهران: انتشارات مرکز آموزش مدیریت دولتی.
ذوقی، محمد؛ عرفانی، علیاکبر. (1388). شرح وظايف تفصيلي سازمان جهاد كشاورزي استانها به انضمام "قانون" و "شرح وظايف تفصيلي" وزارت جهاد كشاورزي. وزارت جهاد كشاورزي. سازمان جهاد كشاورزي خراسان رضوي.
راس، رندال آر؛ التماير، اليزابت ام. (1385). استرس شغلي. ترجمه غلامرضا خواجهپور، تهران: انتشارات سازمان مديريت صنعتي.
رحماني، فرناز؛ بهشيد، مژگان؛ زمانزاده، وحيد؛ رحماني، فرزاد. (1389). ارتباط سلامت عمومي، استرس و فرسودگي شغلي در پرستاران شاغل در بخشهاي ويژه بيمارستانهاي آموزشي وابسته به دانشگاه علوم پزشکي تبريز. نشريه پرستاري ايران، سال 23، شماره 66، صص 63-54.
رزمی، شهریار؛ نعمتی سوگلی تپه، فاطمه. (1390). نقش تعديل كننده خودكارآمدي در رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي كاركنان بانك صادرات تبريز. فصلنامه سلامت کار ایران، سال 8، شماره 2، صص 65-57.
رزمي، شهريار؛ نعمتي سوگلي تپه، فاطمه. (1390). نقش تعديل کننده خودکارآمدي در رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي کارکنان بانک صادرات تبريز. فصلنامه سلامت كار ايران، سال 8، شماره 2، صص 57-65.
رضائیان، علی. (1383). مدیریت فشار روانی. تهران: انتشارات سمت.
رضويه، اصغر؛ معين، لادن؛ بهلولياصل، فاطمه. (1389). نقش ويژگيهاي شخصيتي و رضايت زناشويي بر رضايت شغلي كاركنان متأهل بنياد شهيد و امور ايثارگران شهر شيراز. فصلنامه زن و جامعه، سال 1، شماره 4، صص 17-1.
سارافينو، ادروارد پی. (1392). روانشناسي سلامت. ترجمه فروغ شفیعی و همکاران، تهران: انتشارات رشد.
ساعتچی، محمود. (1388). روانشناسی بهرهوری: عوامل و موانع انسانی بهره وری در سازمانها. موسسه نشر ویرایش.
سايبانفرد، زهرا. (1381). استرس در محيط كار. مجله تدبير، شماره 117.
سبزمکان، ليلا؛ هزاوهاي، سيدمحمدمهدي؛ حسن زاده، اكبر؛ ربيعي، كتايون. (1388). تاثير برنامه آموزش بهداشت بر افسردگي بيماران بعد از جراحي باي پاس عروق کرونر. مجله اصول بهداشت رواني، سال 11، شماره 1، صص 68-61.
سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه. (1391). روشهای تحقیق در علوم رفتاری. تهران: نشر آگه.
شاکری نيا، ایرج. (1391). رابطه حمايت اجتماعی و اميدواری با سلامت عمومی درسالمندان مرد مبتلا به دردهای مزمن جسمانی. مجله سالمندی ایران، سال 7، شماره 24، صص 0-0.
شفیعی سروستانی، فرحناز؛ شجاعتی، عباس. (1387). بررسي رابطه ي ميان راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي مشاوران نواحي آموزش و پرورش شهر شيراز. فصلنامه رهيافتي نو در مديريت آموزشي، سال 1، شماره 2، صص 60-39.
شفيعي سروستاني، فرحناز؛ شجاعتي، عباس. (1387). بررسي رابطه ميان راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي مشاوران نواحي آموزش و پرورش شهر شيراز. فصلنامه رهيافتي نو در مديريت آموزشي، سال 1، شماره 2، صص 60-39.
شقاقی، مهدی؛ عباسی، روحالله؛ عباسی، رضا؛ برزویی، محمدرضا. (1390). تأثیر رضامندی و استرس شغلی در شیوه به کارگیری راهبردهای مدیریت تعارض کتابداران نهاد کتابخانههای عمومی کشور. مجله تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانههای عمومی، شماره 64، صص 70-53.
شهرکی واحد، عزیز؛ مردانی حموله، مرجان؛ سنچولی، جواد؛ حامدی شهرکی، سودابه. (1389). بررسی ارتباط سلامت روانی و استرس شغلی در پرستاران. فصلنامه دانشگاه علوم پرشکی جهرم، سال 8، شماره 3، صص 40-34.
ضیغمی، مریم؛ پوربهاالدینی زرندی، نرجس. (1390). بررسي رابطه سلامت رواني با پيشرفت تحصيلي دانشجويان دانشكده پرستاري دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان. اولين همايش كشوري دانشجويي عوامل اجتماعي موثر بر سلامت.
عاطف وحيد، محمدکاظم؛ رضايي، منصور؛ ويسي، مختار. (1379). تأثير استرس شغلي بر خشنودي شغلي و سلامت روان: اثر تعديل كننده سرسختي و حمايت اجتماعي. فصلنامه اندیشه و رفتار، سال 6، شماره 2و3، صص 78-70.
عقیلینژاد، ماشاءاله؛ محمدی، صابر؛ افکاری، محمداسحق؛ عباسزاده دیزجی، رضا. (1386). بررسي رابطه استرس شغلي با سلامت رواني، تيپ شخصيتي و رويدادهاي استرس زاي زندگي در مأموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ. پژوهش در پزشكي (مجله پژوهشي دانشكده پزشكي)؛ سال 31، شماره 4، صص 360-355.
عقيلينژاد، ماشااله؛ محمدي، صابر؛ افكاري، محمداسحاق؛ عباسزاده ديزجي، رضا. (1386). بررسي رابطه استرس شغلي با سلامت رواني، تيپ شخصيتي و رويدادهاي استرسزاي زندگي در ماموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ. فصلنامه پژوهش در پزشکي، سال 31، شماره 4، صص 360-355.
علوي، سلمان؛ جنتيفرد، فرشته؛ داوودي، علي. (1388). بررسي و مقايسه سلامت رواني و فرسودگي شغلي در كاركنان شركت سايپا. ماهنامه مهندسي خودرو و صنايع وابسته، سال 1، شماره 6، صص 25-21.
غضنفری، فیروزه و قدمپور، عزتالله. (1387). بررسی رابطه راهبردهای مقابلهای و سلامت روانی در ساکنین شهر خرمآباد. فصلنامه اصول بهداشت روانی، سال 10، شماره 37، صص 54-47.
غضنفري، فيروزه؛ قدمپور، عزتاله. (1387). بررسي رابطه راهبردهاي مقابله اي و سلامت رواني در ساكنين شهر خرمآباد. فصلنامه اصول بهداشت رواني، سال 10، شماره 1 (پياپي 37)، صص 54-47.
قاسمي پيربلوطي، محمد؛ احمدي، رضا؛ علوي اشكفتكي، سیده صغری. (1392). ارتباط فرهنگ سازماني و استرس شغلي با سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي هاجر و کاشاني شهرکرد. فصلنامه باليني پرستاري و مامايي، سال 2، شماره 3، صص 63-53.
قاسمي پيربلوطي، محمد؛ احمدي، رضا؛ علوي اشكفتكي، سیده صغری. (1392). ارتباط فرهنگ سازماني و استرس شغلي با سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي هاجر و كاشاني شهركرد. مجله باليني پرستاري و مامايي، سال 2، شماره 3، صص 63-53.
قریشیراد، فخرالسادات. (1389). اعتباریابی مقیاس مقابله با موقعیتهای استرسزای اندلر و پارکر. مجله علوم رفتاری، سال 4، شماره 1، صص 7-1.
کاکاوند، علیرضا و پارسامنش، فریبا. (1389). اثربخشی آموزش مهارتهای مقابلهای بر اضطراب دختران دبیرستانی. فصلنامه علوم رفتاری، سال 5، شماره 2، صص 145-133.
کالات، جیمز. (١٣٩٢). روانشناسی فیزیولوژیکی. ترجمه یحیی سیدمحمدی. تهران: نشر روان.
كافي، سيدموسي؛ موسوي، سيدولياله. (1386). بررسي ارتباط بين شيوههاي رويارويي با فشار رواني (استرس) و سلامت رواني در گروهي از دانشجويان گيلان. فصلنامه پژوهشهاي مشاوره (تازهها و پژوهشهاي مشاوره)، سال 6، شماره 23، صص 81-67.
كبيرزاده، آذر؛ محسني ساروي، بنيامين؛ اصغري، زليخا؛ باقريان فرح آبادي، ابراهيم؛ باقرزاده لداري، رحيم. (1386). سلامت عمومي و استرس شغلي در كاركنان بخش مدارك پزشکي شاغل در بيمارستانهاي استان مازندران. فصلنامه مديريت اطلاعات سلامت، سال 4، شماره 2، صص 222-215.
گنجي، حمزه. (1392). بهداشت رواني. تهران: اتشارات ارسباران.
مقیمی، سیدمحمد. (1391). سازمان و مدیریت، رویکردی پژوهشی. تهران: انتشارات ترمه.
ملازم، زهرا؛ محمدحسيني، سیما؛ كريمي، زهره؛ زادهباقري، قادر. (1384). برخي عوامل تنشزاي شغلي و درجه تنشزايي آنها از نظر پرستاران شاغل در بيمارستانهاي دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني استان كهگيلويه و بويراحمد – 1381. مجله ارمغان دانش، سال 10، شماره 4، صص 103-95.
منصور، لادن؛ ملاشريفي، شيدا؛ خشور، حسن. (1389). رابطه بين استرس شغلي و هوش هيجاني بين كارمندان دانشگاه شهيد بهشتي. طرح پژوهشي، دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه شهيد بهشتي.
منصوري، زهره؛ مهرابيزاده هنرمند، مهناز. (1389). رابطه اختلال در سلامت رواني و خشنودي شغلي با رضايت زناشويي در زنان شاغل. مجله زن و فرهنگ، سال 3، شماره 1، صص 102-91.
مهداد، علی. (1389). روانشناسی صنعتی و سازمانی. تهران: انتشارات جنگل.
میلانیفر، بهروز. (1389). بهداشت روانی. تهران: انتشارات قومس.
ویسی، مختار؛ عاطف وحید، محمدکاظم؛ رضایی، منصور. (1378). تاثیر استرس شغلی بر خشنودی شغلی و سلامت روان: اثر تعدیلکننده سرسختی و حمایت اجتماعی. مجله روانپزشكي و روانشناسي باليني ايران (انديشه و رفتار)، شماره 2 و 3، صص 70-78.
هاشمزاده، ايرج؛ اورنگي، مريم؛ بهرهدار، محمدجعفر. (1379). استرس شغلي و رابطه آن با سلامت روان در كاركنان بيمارستانهاي شهر شيراز. مجله روانپزشكي و روانشناسي باليني ايران (انديشه و رفتار)، سال 6، شماره 3-2 (پیاپی 22-23)، صص 62-55.
هاشمينژاد، ناصر؛ رحيمي مقدم، سمیه؛ محمديان، مصطفی؛ امیری، فاطمه. (1392). بررسي ارتباط سلامت رواني و استرس شغلي ماماهاي شاغل در بيمارستانهاي شهر كرمان در سال 1390. مجله زنان، مامایی و نازایی ایران؛ سال 16، شماره 64؛ صص 9-1.
هاشمينژاد، ناصر؛ رحيمي مقدم، سمیه؛ محمديان، مصطفی؛ اميري، فاطمه. (1392). بررسي ارتباط سلامت رواني و استرس شغلي ماماهاي شاغل در بيمارستانهاي شهر کرمان در سال 1390. مجله زنان مامايي و نازايي ايران، سال 16، شماره 64، صص 9-1.
هزاوهاي، سيدمحمدمهدي؛ حسيني، زهرا؛ معيني، بابك؛ مقيم بيگي، عباس؛ حميدي، يداله. (1391). استرس شغلي و نحوه مقابله با آن در پرستاران بيمارستانهاي شهر همدان بر اساس الگوي پرسيد. فصلنامه افق دانش، سال 18، شماره 2 (پياپي 56)، صص 78-85.
منابع انگلیسی
Admiraal WF, Korthagen FA, Wubbels T. (2000). Effects of student teachers' coping behaviour. Br J Educ Psychol; 70(1): 33-52.
Andrews DR, Wan TT. (2009). The importance of mental health to the experience of job strain: an evidence-guided approach to improve retention. J Nurs Manag; 17(3): 340-51.
Baker L, O'Brien K, Salahuddin N. (2007). Are Shelter Workers Burned Out?: An Examination of Stress, Social Support, and Coping. Journal of Family Violence; 22(6): 465-474.
Bandura A. (1996). A socio-cognitive view on shaping the future. Seoul, Korea: HK Mun Publishing.
Boyd NC, Lewin JE, Sager JK. (2009). A model of stress and coping and their influence on individual and organizational outcomes. Journal of Vocational Behavior; 75: 197-211.
Carver CS, Scheier MF, Wientraun JK. (1989). Assessing coping strategies: A theoretical based approach. Journal of Personality and Social Psychology. 56: 267-283.
Chang-qin L, Oi-ling S, Cooper CL. (2005). Managers’ occupational stress in China: The role of self efficacy. Personality and Individual Differences; 38(2): 269-278.
Chen CK, Lin C, Wang SH, Hou TH. (2009). A study of job stress, stress coping strategies, and job satisfaction for nurses working in middle-level hospital operating rooms. J Nurs Res, 17(3):199-211.
Chinaveh M, Ishak NM, Salleh AM. (2009). Coping response and type A/B personality among Iranian undergraduate students. XXIII conference of the European health Psychology society.
Chinaveh M, Ishak NM, Salleh AM. (2010). A path analysis of promotion factors of mental health. Jurnal Pendidikan Malaysia, 35(1): 1-10.
Christian S, Rhodes JE. (2012). A prospective study of religiousness and psychological distress of women after HurricaneKatrina and Rita. American Journal of Community Psychology; 49: 168-81.
Collins MA. (1999). The relation of work stress, hardiness, and burnout among full-time hospital staff nurses. J Nurs Staff Dev. 12(2): 81-5.
Devries MW, Wilkerson B. (2003). Stress, work and mental health: a global perspective. ActaNeuropsych; 15(1): 44.
Duygulu E, Ciraklar NH, Guripek E, Bagiran D. (2013). The effect of role stress on the employee's well-being: A study in the pharmaceutical companies in the city of Izmir. Procedia - Social and Behavioral Sciences; 84: 1361-1368.
Folkman S, Lazarus RS. (1988). Coping as a mediator of emotion. J Pers Soc Psychol. 54(3): 466-75.
Francois. (2008). http:www. Francois. Blojsky. Compostld LD-79.
Gershon RR, Lin S, Li X. (2002). Work stress in aging police officers. J Occup Environ Med; 44(2): 160-167.
Gesrhon E. (2002). Work stress in aging police officers. Journal of Occupational Environment Medicine; 44(12): 160-64.
Healy CM, McKay MF. (2000). Nursing stress: the effects of coping strategies and job satisfaction in a sample of Australian nurses. J Adv Nurs. 31(3): 681-8.
Hoel H, Sparks K, Cooper CL. (2006). The cost of violence/stress at work and the benefits of a vidence/stress_free working environment. Available at www.ilo.org.
Hoogendoorn WE, Bongers PM, de Vet HC. (2002). High physical work load and low job satisfaction increase the risk of sickness absence due to low back pain: results of a prospective cohort study. Occup Environ Med; 59(5): 323-8.
Hurrell JJ Jr, McLaney MA. (1988). Exposure to job stress: A new psychometric instrument. Scand J Work Environ Health; 14: 27-27.
Iacovides A, Fountoulakis KN, Kaprinis S, Kaprinis G. (2003). The relationship between job stress, burnout and clinicaldepression. J Affect Disord; 75(3): 209-21.
Jang SJ, Johnson BR. (2004). Explaining religious effect on distress among African Americans. Journal for the Scientific Study of Religious; 43: 237-60.
Kalia M. (2002). Assessing the economic impact of stress--the modern day hidden epidemic. Metabolism; 51(6): 49-53.
Kang MG, Koh SB, Cha BS, Park JK, Baik SK, Chang SJ. (2005). Job stress and cardiovascular risk factors in male workers. Prev Med; 40(5): 583-8.
Kendall E, Murphy P, O’Neill V, Bursnall S. (2000). Occupational Stress: Factors that Contribute to its Occurrence and Effective Management A Report to the Workers’ Compensation And Rehabilitation Commission.
Knezevic B, Milosevic M, Golubic R, Belosevic L, Russo A, Mustajbegovic J. (2011). Work-related stress and work ability among Croatian university hospital midwives. Midwifery; 27(2): 146-53.
Kopp M, Stauder A, Purebl G, Janszky I, Skrabski A. (2007). Work stress and mental health in a changing society, European Journal of Public Health,18, 3, 238-244.
La Dou J. (1999). Occupational & environmental medicine. 2nd Ed. NJ: Prentice-Hall International.
Lambert V, Lambert CE, Misae I. (2004). Work place stressors, ways of coping and demographic characteristics as predictors of physical and mental health of Japanese Hospital nurses. International Journal of Nursing Studies, 41(1): 85-97.
Lambert VA, Lambert CE, Petrini M, Li XM, Zhang YJ. (2007). Workplace and personal factors associated with physical and mental health in hospital nurses in China. Nurs Health Sci. 9(2):120-6.
Lambert VA. (2007). Predictors of Physical and mental health in hospital nurses within the people's Republic of China. International nursing review, 54(1): 85-91.
Landa J. (2008). The relationship between emotional intelligence, occupational stress and health in nurses. International Journal of Nursing Studies; 45(6): 888-901.
Lazarus RS, Folkman S. (1984). Stress, appraisal and coping. New York: Springer.
Lazarus RS, Folkman S. (1997). Coping and emotion. NewYork: Springer.
Levy BS, Wegman DH. (2000). Occupational health: Recognizing and preventing work-related disease and injury. Lippincott Williams & Wilkins.
Linden W. (2005). Stress management: from basic science to better practice. Philadelphia: Sage Pub.
Magnavita N. (2000). Industrial mass psychogenic illness: the unfashionable diagnosis. Br J Med Psychol; 73: 371-5.
Makie VV. (2006). Stress and coping strategies amongst registered nurses working in South African Tertiary Hospital. Westwern Cape University.
Mesler R, Capobianco M. (2001). Psychological factors associated with job stress, occupational stress. Stress news; 13(4): 1-4.
Möller J, Theorell T, de Faire U, Ahlbom A, Hallqvist J. (2005). Work related stressful life events and the risk of myocardial infarction. Case-control and case-crossover analyses within the Stockholm heart epidemiology programme (SHEEP). J Epidemiol Community Health; 59(1): 23-30.
National Institute for Occupational Safety and Health. (1999). Stress at Work. Centers for Disease Control and Prevention, US Department of Health and Human Services. Publication no. 99-101.
National Institute for Occupational Safety and Health. (1999). Stress at Work. Centers for Disease Control and Prevention, US Department of Health and Human Services. Publication no. 99-101:p. 26.
Neylan TC. (2002). Critical incident exposure and sleep quality in police officers. Journal of Psychosomatic Medicine; 64(7); 45-52.
Norito K, Takashi H. (1999). Epidemiology of job stress and health in Japan: Review of current evidence and future direction. Industrial Health; 37(8): 174-186.
O`sullivan B, Keane AM, Murphy AW. (2005). Job stressors and coping strategies as predictors of mental health and job satisfaction among Irish general practitioners. Ir Med J, 98(7):199-200.
Ogus ED. (1995). Burnout and coping strategies: A comparative study of ward nurses. Philadelphia. Journal of Social Behavior & Personality, 7(1): 111-124.
Owusu AM. (2011). Work stress & marital relations. Educational Research; 2(1): 751-761.
Parker JD, Endler ND. (1990). Multidimensional assessment of coping: A critical evaluation. J Pers Soc Psychol, 54(5): 466-75.
Paul L. (2003). The changing organization of work and the safety and health of working people: A Commentary. JOEM; 45(1): 1-10.
Penley JA, Tomaka J. (2002). Associations among the big five emotional responses and coping with acute stress. Personality and Individual Differences, 32(7):1215-28.
Roberts NA, Levenson KW. (2001). The remains of workday: Impact of Job Stress and Exhaustion on Marital Interaction in Police Couples. Journal of Marriage & Family; 63(4): 1052-1067.
Rosch P. (1984). The health effects of job stress. Bus Health; 1(6): 5-8.
Seligman M, Nansookpark T. (2005). Positive psychology progress. American Psychologist; 6: 410-21.
Seward JP. (2004). Occupational stress. In: LaDou J, editor. Current occupational & environ mental medicine. 3rd edition. New York: MC Grow Hill.
Seward JP. (2004). Occupational stress. In: LaDou J,editor. Current occupational & environmental medicine. 3rd edition. NewYork: MC GrowHill.
Shahid MN, Latif K, Sohail S, MA A. (2011). Work stress and employee performance in banking sector evidence from district Faisalabad, Pakistan. Asian Journal of Business and Management Sciences; 1: 38-47.
Spigelman AD, Dwyer P. (2004). Is there a link between work-related stress and colorectal cancer? Med J Aust; 180(7): 339-40.
Stone RJ. (2011). Human resource management. John Wiley & Sons Australia, Limited.
Story L, Repetti R. (2006). Daily occupational stressors & marital behavior. Journal of Family Psychology; 20(4): 690-700.
Story L, Repetti R. (2006). Daily occupational stressors & marital behavior. Journal of Family Psychology; 20(4): 690-700.
Suzuki A, Akamatsu R. (2014). Sex differences in relationship between stress responses and lifestyle in Japanese workers. Saf Health Work; 5(1): 32-8.
Tangri RP. (2003). What stress costs. A special report presentedby Chrysalis Performance StrategiesInc. Available at: www.StressCosts.com.
Tangri RP. (2003). What stress costs. Special report produced by Chrysalis Performance Strategies, Inc. Nova Scotia, Canada.
Tsaur Sheng-Hshiung, Tang Ya-Yun. (2012). Job stress and well-being of female employees in hospitality: The role of regulatory leisure coping styles. International Journal of Hospitality Management; 31(4): 1038–1044.
Tuvesson H, Eklund M, Wann-Hansson C. (2012). Stress of conscience among psychiatric nursing staff in relation to environmental and individual factors. Nurs Ethics; 19(2): 208-19.
Tyson PD, Pongruengphant R. (2004). Five-year follow-up study of stress among nurses in public and private hospitals in Thailand. Int J Nurs Stud; 41(3): 247-54.
van Berkel HK. (2009). The relationship between personality, coping styles and stress, anxiety and depression. Master’s thesis on Psychology, University of Canterbury. Psychology.
Wang W, Kong A, Chair SY. (2011). Relationship between job stress level & coping strategies used by Hong Kong nurses working an acute surgical unit. Applied Nursing Research; 24(4): 238-243.
Wang W, Kong AW, Chair SY. (2011). Relationship between job stress level and coping strategies used by Hong Kong nurses working in an acute surgical unit. Appl Nurs Res; 24(4): 238-43.
World Health Organization. (2005). Mental health action plan for Europe. Copenhagen: Who Regional office for Europe.
Yan J, Wang LJ, Cheng Q, Miao DM, Zhang LY, Yuan SP, An T, Pan Y. (2008). Estimated mental health and analysis of relative factors for new Chinese recruits. Mil Med;173(10):1031-4.
Yang X, Ge C, Hu B, Chi T, Wang L. (2009). Relationship between quality of life and occupational stress among teachers. Public Health; 123(11): 750-5.