دانلود ادبیات نظری وپیشینه تحقیق تنظیم هیجان ونظم جویی هیجان (docx) 50 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 50 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
ادبیات نظری وپیشینه تحقیق تنظیم هیجان ونظم جویی هیجان
-3-2 تنظیم هیجان
-1-3-2 را هبردهای نظم دهی شناختی
-2-3-2مبانی هیجان
3-3-2 تعریف نظم جویی هیجان
4-3-2 مدل های نظم جویی هیجان
-5-3-2در نظم جویی هیجان چه چیزی نظم جویی می شود؟
-6-3-2 تفاوت های فردی در نظم جویی هیجان
-7-3-2 رویکردهای مداخله در مشکﻻت هیجانی از طریق آموزش نظم جویی هیجان
-8-3-2 اصﻻح راهبردهای نظم جویی هیجان از طریق مدل گروس
-1-8-3-2 مرحله اول: انتخاب موقعیت
-2-8-3-2 مرحله دوم: اصﻻح موقعیت
-3-8-3-2 مرحله سوم: گسترش توجه
-4-8-3-2 مرحله چهارم: تغییر شناختی
-5-8-3-2 مرحله پنجم: تعدیل پاسخ
-9-3-2 تنظیم هیجان و هوش هیجانی
-1-9-3-2تعریف هوش هیجانی
-2-9-3-2ابعاد هوش هیجانی
3-9 - 3-2
مدلهای هوش هیجانی
-4-9-3-2مدل توا نا یی ما یر و سا لووی(................................................... ................................ (1997
-5-9-3-2مدل ترکیبی گلدمن
-6-9-3-2
مدل ترکیبی بار-آن
-7-9-3-2مدل هوش هیجانی دولویکس و هیگس( ..................................... ................................ (1999
-3-2 تنظیم هیجان
از آغاز رشته روانشناسی، هیجان با علاقه زیادی مورد تحقیق قرار گرفته است. کسانی مثل جیمز، فروید و داروین هیجان را مورد بررسی قرار داده اند. چنین توجهی دلیل خوبی داشته است. شکی نیست که هیجانها عملکردهای زیادی دارند. مثلاً عملکرد تکاملی، عملکرد اجتماعی و ارتباطی، عملکرد تصمیم گیری و عملکردهای دیگری نیز دارند. هیجانها به شیوه های بسیار زیادی میتوانند انطباقی باشند آنها همچنین میتوانند غیر انطباقی باشند، مشخص کردن تفاوت این دو هدف طلایی علم عاطفه2 است. در
نتیجه رشد این علم، محققان شروع به تعریف ساختارهای کلیدی مورد استفاده در تحقیقاتشان کردند. عاطفه3، هیجان و خلق4 دیگر اصطلاحات جایگزینی نیستند، آنها حالا از لحاظ مفهومی و تجربی متفاوت هستند. عاطفه به مقوله رده بالایی اشاره میکند که همه شرایط دارای بار احساسی (مثبت یا منفی) را در بر میگیرد. هیجان یک زیر نوع5از عاطفه است، و نتیجه پاسخ انعطاف پذیر و استنباط شده از ارزیابی رویدادهای درونی یا بیرونی مرتبط به بهزیستی ارگانیسم هستند. هیجانها چند بعدی و شامل مولفه های
-444519558000
1 Werner & Smit 2-Affective Science 3- Affect 4-Mood 5 . Subtype
22
تجربی، رفتاری و فیزیولوژیکی هستند. برای مثال هیجان ترس ممکن است شامل احساس ترس از سختی، کوشش برای فرار و افزایش ضربان قلب باشد. خلق برای اشاره به ترکیبی از پاسخ های عاطفی است که برای مدت زمان طولانی تری نسبت به هیجانها که نسبتاً گذرا هستند، دوام دارند (آمستادتر1، .(2008 هیجان، پاسخ عصب- فیزیولوژیکی ناپایدار و گذرا به یک محرک است که سیستمی هماهنگ از پاسخهای جسمی و روانی را در ما برمیانگیزد و در مورد ارتباط با محرک به ما آگاهی میدهد و ما را آماده میکند به شیوههایی رفتار کنیم (ماتسوموتو2، .(2009
هیجانهامعمولاً به احساس ها و واکنشهای عاطفی اشاره دارند، هر هیجان از سه مؤلفه اساسی برخورد است (آمستادتر، :.(2008
مؤلفه شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین میکنند. آن چه برای یک فرد فوق العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل کننده یا آزارنده باشد.
مؤلفه فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطه ترس یا خشم بر انگیخته میشود، ضربان قلب زیاد میشود، مردمکها گشاد میشوند و میزان تنفس افزایش مییابد. اکثر هیجانها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند.
مؤلفه رفتاری، به حالتهای مختلف ابراز هیجانها اشاره میکند. جلوههای چهرهای، حالتهای اندام و حرکتهای بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجانهای دیگر تغییر میکنند.
جلوه چهرهای مهمترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسیهایی که صورت گرفتهاند، نشان میدهند که برخی از جلوههایخاصِ چهرهای، ذاتی هستند. و بنابراین، در همه جای دنیا آنها را میشناسند. هیجان ها متشکل از الگوهای پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند. و در واقع غالبا از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست می دهد. ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربهی خصوصی و پدیده ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد .
در حال حاضر دو نوع کاربرد برای این واژه وجود دارد:
1ـ اصطلاحی پوششی3 برای تعداد نامعینی از حالات ذهنی. این همان معنایی است که ضمن صحبت از عشق، ترس و نفرت مورد نظر است.
2ـ برچسبی4 برای زمینهای از تحقیقات علمی که به بررسی عوامل محیطی، فیزیولوژیکی و شناختی این تجربیات ذهنی میپردازد (ریو5، .(1391
-444518669000
1- Amstadter 2Matsumoto 3Covering 4Labling 5Rio
23
مهمترین چیزی که تاکنون درباره هیجان گفته شده این است که، تا وقتی کسی هیجان را تعریف نکرده فکر میکند معنای آن را میداند. معنای لغوی هیجان عبارتست از هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده باشد مفهوم دیگر هیجان نیز برای اشاره به یک احساس، افکار، حالت های روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنه ای از تمایلات شخصی برای عمل نمودن بر اساس آن بکار برده می شود (ریو، .(1390
تعریف هیجان
هر فرد از هیجان، برداشت خاصی دارد و باتوجّه به اطلاعات و گرایش های خود، تعریفی از هیجان ارائه می دهد. یکی می گوید: هیجان یعنی عشق،صَفا، بگو و بخند، گردش و تفریح. دیگری می گوید: هیجان یعنی خطر کردن، ماجراجویی، زدن تو دل حوادث. و شاید بعضی ها که کمی آگاهی بیشتری دارند بگویند: هیجان، هم به غم گفته می شود و هم به شادی.امّا تعریفی که روان شناسی ارائه می دهد دامنه ای بسیار گسترده تری را دربر می گیرد. روان شناسی با تکیه بر یافته های خود به توضیح این واژه می پردازد. البته در روان شناسی نیز تعریف های گوناگونی از هیجان، ارائه شده است و ما برای این که تعریفی ارائه دهیم که از سویی مفهوم هیجان را مشخص کند و از سوی دیگر، این تعریف آنچنان علمی صِرف نباشد (که فهم آن برای عموم مردم، مستلزم آگاهی از پیش فرض های روان شناختی باشد )،
سعی بر ساده تر نمودن تعریف داشته ایم (خداپناهی، .(1390
هیجان در افراد به دنبال محرک های بیرونی و گاهی درونی ظاهر می شود. به هیجان، عاطفه نیز گفته می شود که عمدتا در قالب هایی مثل: ترس، خشم، اندوه، شادمانی و لذت، عشق، شگفتی، نفرت و شرم، بروز پیدا می کند. برای مثال، انسان وقتی با یک واقعه خطرناک مواجه می شود ، بی اختیار، نشانه های آمادگی برای گریز و فرار از لحاظ جسمی و فیزیولوژیک در او به وجود می آید و از لحاظ روانی هم نشانه ها و رفتارهایی مبتنی بر ترس در فرد، ظاهر می شود که به آن حالت هیجان، »ترس« گفته می شود. گاهی اوقات این حالت ترس، تبدیل به هیجان »خشم« می شود و فرد، بدون این که خودش اختیاری داشته باشد، حالت پرخاشگری و تدافعی به خود می گیرد (ریو، .(1391
چند نوع هیجان وجود دارد؟
گرایش شناختی بر هیجان های اصلی مثل خشم، ترس تاکید می کند و به اهمیت هیجان های ثانوی یا اکتسابی کم بها می دهد. گرایش شناختی قبول دارد که هیجان های اصلی مهم هستند اما معتقد است جالب بودن تجربه های هیجانی به خاطر تجربه های فردی ، اجتماعی و فرهنگی است. در نهایت پاسخ-دهی به سوال فوق بستگی به اینکه طرفدار گرایش شناختی باشیم یا زیست شناسیی فرق می کند (خداپناهی، .(1390
24
دیدگاه زیستی معتقد است که انسان ها چیزی بین 2 تا 10 هیجان دارند. دیدگاه شناختی معتقد است که انسان ها خزانه هیجان بسیار متنوع تری از هیجان های اصلی دارند. این نظریه پردازان می گویند درست است که تعداد معدودی مدار عصبی و واکنش بدنی مثل جنگ و گریز وجود دارد اما چند هیجان مختلف می تواند از واکنش زیستی یک ایجاد شوند برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی تنها مثل بالا رفتن سریع فشار خون می تواند مبنای زیستی خشم ، حسادت یا رشک باشد. تعداد هیجانات شناخته شده با در نظر گرفتن ترکیبات ، گوناگونی ها تحولات و اختلالات جزئی میان آنها به صدها نوع می رسد در واقع هیجانات ظریف بی شماری وجود دارند که برای بیان آنها واژه ای وجود ندارد (خداپناهی، .(1390 برخی از هیجانات به شرح زیر می باشد:
-خشم:1 تهاجم ، هتک حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخی، غیظ، آزردگی، پرخاش ، خصومت ، اذیت، تند مزاجی ، دشمنی و شاید در بدترین حالت تنفر و خشونت آسیب شناختی -اندوه:2 غصه، تاثر، دلتنگی، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود، احساس تنهائی، دل شکستگی، ناامیدی، و در سطح آسیب شناختی، افسردگی شدید
ترس:3 اضطراب، بیم، ناآرامی ، دلواپسی ، بهت ، نگرانی ، توهم ، ملاحظه کاری ، تردید ، زود رنجی ، ترسیدن ، ترس ناگهانی (شوک ) ، وحشت و از نظر آسیب شناسی روانی هراس و وحشت زدگی
شادمانی:4 شادی، لذت، آسودگی، خرسندی، سعادت، شوق ، تفریح ، احساس غرور ، لذت جسمانی ، به هیجان آمدن وجد ، خشنودی ، رضایت ، شنگولی ، بوالهوسی ، از خود بی خود شدن و در نهایت شیدائی
عشق:5 پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی ، هم ریشگی ، صمیمیت ، پرستش ، شیفتگی ، مبهوت شدن
شگفتی:6 جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب
نفرت:7 تحقیر، اهانت، خوار شمردن، اکراه ، بیزاری، بی رغبتی
-شرم:8 احساس گناه9، دست پاچگی، احساس پشیمانی، احساس پستی، افسوس، دلشکستگی و توبه این هیجانات را نمی توان طبقه بندی خاصی نمود حالات روحی در حلقه های بیرونی جای دارند و به زبان فنی ، خموش ترند و نسبت به یک هیجان خاص ، دوام بسیار بیشترمی دارند حالات روحی نیز از خلق و خو نشات می گیرد. حالت های هیجانی باید از اختلالات هیجانی آشکار مانند افسردگی بالینی یا
-444523939500
1Anger 2Grief 3Fear 4happiness 5Love 6Surprising 7Disgust 8Shame 9Guilt
25
اضطراب1 مداوم نام برد که براثر آن فرد احساس می کند بصورتی مستمر، دریک حالت روحی مسموم کننده گرفتار شده است (خداپناهی، .(1390
نظمجویی هیجان، یک اصل اساسی در شروع، ارزیابی و سازماندهی رفتار سازگارانه و همچنین جلوگیری از هیجانهای منفی و رفتارهای ناسازگارانه محسوب می شود (گارنسفکی و همکاران، .(2002 این سازه یک مفهوم پیچیده است که طیف گسترده ای از فرایندهای زیستی، اجتماعی، رفتاری و همچنین فرایندهای شناختی هشیار و ناهشیار را در بر می گیرد (گارنفسکی، کریج و اسپین هوئن2،2001؛ گروس، .(2002 و به توانایی فهم هیجانات، تعدیل تجربه و ابراز هیجانات اشاره دارد (گروس، .(1999 به عبارت دیگر، واژه نظم جویی هیجان مشتمل بر راهبردهایی است که باعث کاهش، حفظ و یا افزایش یک هیجان می شوند (گرمن3، ون در لیندن4، و زرماتن5 آکرمونت6، 2006، به نقل از قائدنیایجهرمی، .(1393
نظم جویی هیجان را می توان به صورت فرآیندهایی تعریف کرد که از طریق آن، افراد می توانند بر این که چه هیجانی داشته باشند و چه وقت آنها را تجربه و ابراز کنند، تأثیر بگذارند (گروس، .(1999 مدیریت هیجانات به منزله فرآیندهای درونی و بیرونی است که مسئولیت کنترل، ارزیابی و تغییر واکنش های عاطفی فرد را در مسیر تحقق یافتن اهداف او بر عهده دارد و هرگونه اشکال و نقص در تنظیم هیجانات می تواند فرد را در برابر اختلالات روانی چون افسردگی و اضطراب آسیب پذیر سازد (گارنفسکی و کریج7، .(2003 بنابراین می توان گفت، نظم جویی هیجان، عاملی کلیدی و تعیین کننده در بهزیستی روانی و کارکرد اثربخش است ( گارنفسکی و همکاران؛ 2001، گرانسفکی و کریج، (2003 که در سازگاری با رویدادهای تنیدگی زای زندگی نقش اساسی ایفا می کند (تامپسون؛ 1994، گروس، 1998؛ نولن8 و گروس، ویسکو9؛ لیبومیرسکی، (2002 تا جایی که باید گفت برکلِ کیفیت زندگی فرد اثر می گذارد (مشهدی، میردورقی و حسنی، .(1390
-1-3-2 را هبردهای نظم دهی شناختی
یکی از متداولترین این روشها استفاده از راهبردهای شناختی است (مشهدی و همکاران، .(1390 راهبردهای نظم دهی شناختی هیجان10 فرایندهای شناختی هستند که افراد برای مدیریت اطلاعات هیجان
-4445-2095500
1Anxiety 2 Spinhoven 3 Germann 4 Van-Der-Linden 5 Acremont 6 Zermatten 7 Kraaij 8 Nolen 9 Wisco
10 Cognitive emotion-regulation strategies
26
آور و برانگیزاننده به کار می گیرند و بر جنبه شناختی مقابله تأکید دارند (گارنفسکی و همکاران، .(2003 چگونگی ارزیابی دستگاه شناختی فرد در هنگام رو به روشدن با حادثه منفی از اهمیت بالینی برخوردار است، سلامت روانی افراد ناشی از تعاملی دوطرفه میان استفاده از انواع خاصی از راهبردهای تنظیم شناختی هیجانات و ارزیابی درست از موقعیت تنش زاست (گارنفسکی، تردس، کریج، لجراستی، کومر، .( 2003 بنابراین، افکار و شناخت ها در توانایی مدیریت، نظم جویی و کنترل احساس ها و هیجان های بعد از تجربه یک رویداد تنیدگی زا نقش بسیار مهمی دارند (گارنفسکی و همکاران، .(2003
محققان راهبرد شناختی را در تنظیم هیجانات معرفی کرده اند، ملامت خویش1، پذیرش2، نشخوارگری 3، تمرکز مجدد مثبت4، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی5، ارزیابی مجدد6، دیدگاه گیری 7، فاجعه سازی8 و ملامت دیگران9 (حسنی و آزاد فلاح؛ گارنفسکی و همکاران). راهبردهای نظم جویی شناختی هیجانات ، به افراد کمک می کند تا برانگیختگی ها و هیجان های منفی را تنظیم نمایند این شیوه ی تنظیم با رشد، پیشرفت یا بروز اختلال های روانی رابطه مستقیم دارد (کریج، پریوم بوم10 و گارنفسکی، 2002، قائدنیایجهرمی، .(1393
نظم جویی هیجان ومخصوصاً راهبرد مثبت باز ارزیابی شناختی هیجانات باعث کاهش احساسات منفی و افزایش احساسات مثبت و رفتار ساگارانه افراد می شود (گروس و جوهن11، .(2003
در نتیجه ی ارزیابی شناختی نادرست از موقعیت به دلیل کمبود اطلاعات، برداشت اشتباه یا اعتقادات بی منطق و نادرست، فرد راهبرد شناختی خود را برای رو به رو شدن با موقعیت تنیدگی زا بر می گزیند. در این دیدگاه، به افراد در بازسازی الگوی فکری از طریق بازسازی شناختی کمک می شود (گارنفسکی و کریج، .(2006
راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان، پاسخهای شناختی به وقایع فراخواننده هیجان هستند که به صورت سعی در تعدیل شدت و یا نوع تجربه هیجانی یا خود واقعه دارند (کامبل-سیل12 و بارلو13، 2007 ؛ واتکینس هاروی14، مانزل1 و شافران2، 2004؛ روتنبرگ و گروس،2007؛ ویلیامز3 و بارق4، .(2007
-444515938500
1 Self-blame 2 Acceptance 3 Rum ination 4 Positive refocusing
5 Refocus on planning 6 Positive reappraisal 7 Putting into perspective 8 Catastrophizing 9 Other-blame
10 Pruymboom 11 John
12 Campbell-Sills 13 Barlow 14 Harvey
27
به طور کلی یافته های پژوهشی متعددی بیانگر وجود رابطه ی قوی بین راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان با آسیب شناسی روانی است (کریج، ون5 گارنفسکی اس، چروورز6 ، لو-فو-وانگ7، و وان،.(2010 علاوه بر این، نتایج پژوهش ها نشان می دهند که نظم جویی مؤثر هیجانها دارای پیامدهای مطلوبی بر بهداشت روانی، بهزیستی روانشناختی، سلامت جسمانی و روابط بین فردی می باشد (ریف و سینگر، 1998؛ به نقل از حسنی، .(1390 در واقع می توان راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان را فرایندهای شناختی دانست که افراد برای مدیریت اطلاعات هیجان آور و برانگیزاننده به کار می گیرند و بر جنبه شناختی مقابله تأکید می کند (گارنفسکی و همکاران،(2001 و شامل افکار و راهبردهایی است که افراد به طور ذهنی برای نظم جویی هیجانهایشان به کار می برند (گارنفسکی، .(2001 بنابراین در پژوهش از آن به عنوان مقابله شناختی یاد می شود.
-2-3-2مبانی هیجان
سالها پژوهش، به وضوح بر نقش مهم هیجانها در بسیاری از جنبه های زندگی روزانه و همچنین تاثیر آن ها در سازگاری با فشارها و بحران های زندگی صحه گذاشته اند. اساسا، هیجانها واکنشهای زیست شناختی هستند که زمانی برانگیخته می شوند که فرد موقعیت را حاوی چالش ها یا فرصت های مهمی ارزیابی می کند و پاسخدهی وی را در برابر رویدادهای محیطی عمده منسجم می سازند (گروس و مونیاس8، .(1995 دیدگاه های کارکردی اخیر تاکید دارند که هیجانات نقش های مهمی را مثل آمادگی برای پاسخهای رفتاری ضروری، فراهم کردن تصمیم گیری، تقویت حافظه رخدادهای مهم و تسهیل تعاملات بین فردی ایفا می کنند. ولی متاسفانه در مورد طبیعت هیجان اتفاق نظر وجود ندارد (گروس، .(2008
گروس و تامپسون((2007 با استناد به پژوهشهای مختلف پیشنهاد می کنند که حضور افراد در موقعیتی که آن را مرتبط با اهداف خود می دانند باعث برانگیختگی هیجانها می شود. به هر صورت این فرایند باعث تولید پاسخ های هیجانی شده و منجر به تغییراتی در نظام های تجربی، رفتاری و عصبی – زیستی می گردد و به دنبال آن، پاسخ موقعیت را تشدید می کند.
-444575946000
1 Mansell 2 Shafran 3 Williams 4 Bargh 5 van
6 Schroevers 7 Lo-Fo-Wong 8 Thompson
28
3-3-2 تعریف نظم جویی هیجان
علاقه همزمان به نظم جویی هیجان، همچنین پیشنهاد کاربردهایی در زمینه آسیب شناسی روانی نویدبخش بهبود دیدگاه هایی نوین در عرصه رشد هیجانی است ( تامپسون؛.(1994 ریشه های پژوهش در این باره، به مطالعه دفاع های روانشناختی(فروید،1926-1956 به نقل از گروس و تامپسون، (2007، استرس و مقابله روانشناختی (لازاروس، 1996؛ به نقل از گروس و تامپسون،2007 )، نظریه دلبستگی (بالبی، 1969؛ به نقل ازگروس و تامپسون، (2007 و البته نظریه هیجان (فریجدا، 1996؛ به نقل از گروس و تامپسون (2007 بر می گردد. علی رغم توافق همگانی آشکار درباره فقدان تعریف جامعی در زمینه نظم جویی هیجان، هنوز گوناگونی قابل توجهی در تعریف ضمنی این مفهوم مشاهده می شود که توسط نظریه پردازان و پژوهشگران مختلف ارائه می گردد (تامپسون، .(1994
تنها توجه به این جنبه که نظم جویی نامناسب هیجان، ناسازگارانه و بر عکس، نظم جویی مناسب آن سازنده است، بیش ازحد ساده انگارانه است. ارزش مفهومی نظم جویی هیجان وسیله ای است برای فهم اینکه چگونه هیجانها توجه و فعالیت را سازماندهی و کنشهای راهبردی، دیرپا یا قدرتمند را تسهیل می کنند تا بر موانع فایق آیند، مسائل را حل کنند و همزمان منجر به حفظ بهزیستی شوند؛ همانطور که در عین حال ممکن است استدلال و برنامه ریزی را دچار نقص کنند؛ تعاملات و روابط بین فردی را بغرنج ساخته و سلامت را به مخاطره اندازند (گروس و مونیاس، .(1995
تامپسون (1994) نظم جویی هیجان را چنین تعریف می کند: نظم جویی هیجان در برگیرنده فرایندهای درونی و بیرونی است که مسئول نظارت، ارزیابی و تعدیل واکنشهای هیجانی، به خصوص اشکال شدید و زودگذر برای نیل به اهداف فردی هستند. این تعریف در برگیرنده چندین مشخصه فرایند نظم جویی هیجان است. اول این که همسو با گفته مسترز(1991)1 نظم جویی هیجان می تواند به ابقا و تقویت برانگیختگی هیجانی و همچنین بازداری یا آرام سازی آن منجر شود. اغلب نظریه پردازان اعتقاد دارند در فرهنگ هایی که بازداری، هیجان را نظم جویی می کند، مهارت های نظم جویی هیجان منجر به فرونشینی برانگیختگی هیجانی می شوند؛ اما حتی در فرهنگ هایی که این چنین القا می کنند، راهبردهای مدیریت هیجان اغلب به ابقا و تقویت برانگیختگی هیجانی منجر می شوند، مانند زمانی که افراد برای خودشان احساس تأسف می کنند، یا زمانی که بزرگسالان درباره احساسات گناه، خشم یا شرم در پاسخ به بی عدالتی اجتماعی نشخوار می کنند. دوم این که نظم جویی هیجان نه تنها راهبردهای خود مدیریتی اکتسابی را شامل می شود، بلکه تنوعی از تاثیرات بیرونی را به وسیله نوع هیجانی که نظم جویی می شود، در بر می گیرد. علت این امر آن است که میزان قابل توجه فرایند نظم جویی هیجان از طریق مداخله های دیگران رخ می دهد. برای مثال در نوزادی، مراقبان کوشش قابل ملاحظه ای برای نظارت، تفسیر و تعدیل حالت
-444520129500
1 Masters
29
های انگیختگی نوباوگان اختصاص می دهند، به بیان دیگر، هیجانهای آن ها را نظم جویی می کنند. همزمان با رشد فرزندان، والدین از مداخله های مستقیم و غیرمستقیم استفاده می کنند. والدین این عمل را هم برای بهزیستی روانشناختی کودک و هم برای اجتماعی کردن رفتار هیجانی انجام می دهند، طوری که با انتظارات مرتبط با احساسات و تجلی آن ها منطبق باشند (سارنی، به نقل از تامپسون، .(1994
علاوه بر این، روابط والد- فرزند و دیگر وابستگی های اجتماعی معنادار بر مطالبه های نظم جویی هیجان و کارایی راهبردهای مدیریت انگیختگی که کودکان در سایه این ارتباطات فرا می گیرند، اثر می گذارد. افراد در بزرگسالی و در شرایط ناکام کننده، با همدلی یا با استفاده از حس شوخی تلاش می کنند تامکرراٌ هیجان های دیگران را نظم جویی کنند؛ بنابراین، رشد مهارتها مستلزم مدیریت هیجان خود فرد است که در بافت اجتماعی رخ می دهد و به طور معناداری مدیریت انگیختگی کودکان را از طریق تاثیرات نظم جویی کننده بیرونی شکل می دهد. سوم این که اگرچه نظم جویی هیجان برخی مواقع هیجان گسسته تجربه شده توسط فرد را تحت تاثیر قرار می دهد (برای مثال، برانگیختگی گناه یا شرم به جای خشم، هنگام اتهام ناعادلانه)، به احتمال زیاد این فرایند اشکال زودگذر و شدید آن هیجان را تحت تاثیر قرار می دهد؛ به عبارت دیگر، جنبه های مدیریت هیجان، شدت هیجان تجربه شده را کاهش می دهد یا تقویت می کند؛ آغاز یا بهبود آن را به تاخیر می اندازد یا سرعت می بخشد؛ دوام آن را محدود یا تقویت می کند؛ میزان یا تغییر پذیری هیجان را کاهش یا افزایش داده و سایر اشکال پاسخ هیجانی را تحت تاثیر قرار می دهد. در نهایت این که، نظم جویی هیجان باید از نظر عملکرد مرتبط باشد، طوری که در مسیر اهداف نظم جویی برای موقعیت ویژه ای باشد. این اهداف ممکن است گوناگون و متغیر باشند و آن ها چیزی بیش از ابقا ساده خلق مثبت در خود یا دیگری است (تامپسون، .(1994 ارائه و توسعه تعریف جامع و واضحی درباره این پدیده نیازمند کوشش بیشتری ازسوی پژوهشگران است.
4-3-2 مدل های نظم جویی هیجان
پژوهش در مورد نظم جویی هیجان منجر به ظهور رویکردهایی در زمینه وحدت یا جدایی دو پدیده هیجان و نظم جویی هیجان شده است .گروهی عنوان می کنند که هیجان به طور ذاتی نظم دهنده است و این دو مفهوم نمی توانند مجزا شوند ( استنسبری و گانر،1994؛ به نقل از کول1، مارتین2 و دنیس3، .(2004 گروهی دیگر ادعا می کنند که این اصطلاح به طور ضمنی به دو پدیده اشاره دارد – یکی دربرگیرنده فرایندهای مرتبط با تولید هیجان است و دیگری شامل مجموعه گسترده ای از فرایندهایی است که به دنبال هیجان فراخوانده شده، ظاهر می شود و درگیر مدیریت یا سوء مدیریت هیجان تولید شده می
-444520510500
1 Cole 2 Martin 3 Dennis
31
گردند. بنیانگذار این مدل دو عاملی پژوهش، کول و همکاران هستند که در آن رویکردهای پژوهشی، تشویق به اتخاذ این موضع شده اند که در ابتدا هیجان تولید شده را در نظر گرفته و سپس به این موضوع بپردازند که چگونه فرایند نظم جویی منجر به تغییر حالت هیجانی فراخوانده شده می شود. یکی از فرضهای آن ها در مورد مجزا بودن این دو سازه این است که هیجانها بسته به این که چگونه نظم جویی می شوند دارای تاثیرات مختلف هستند. در واکنش به این پژوهش، کمپوس، فرانکل و کمرز (2004) رویکرد واحدی را به هیجان و نظم جویی هیجان اتخاذ کرده اند. در این جا هدف، ارائه دلایل آن ها در تبیین چگونگی واحد بودن این دو پدیده نیست؛ به طور خلاصه آن ها معتقدند که به نظر می رسد در دنیای واقعی فرایندهای زیربنایی هیجان و نظم جویی هیجان یکسان است. در واقع پدیده های واحدی هیجان ها را تولید می کنند و همین فرایندها توجیه کننده تنوع تجلی و ابراز هیجان هستند.
-5-3-2در نظم جویی هیجان چه چیزی نظم جویی می شود؟
شاید اساسی ترین معما در تعریف نظم جویی هیجان با این مساله سروکار دارد که هنگام مدیریت هیجان چه چیزی نظم جویی می شود. به دلیل این که هیجان پدیده ای چند وجهی است شامل برانگیختگی فیزیولوژیکی، کنش وری عصب شناختی، ارزیابی شناختی، فرایندهای توجهی و تمایلات پاسخدهی، راه های گوناگونی برای مدیریت آن وجود دارد. ملاحظه این راه ها نشان می دهند که اصطلاح نظم جویی هیجان به پدیده واحدی اشاره ندارد، بلکه این پدیده تحت عنوان مفهوم گسترده ای است که حوزه ای از فرایندهای به نسبت مرتبط را شامل می شود (تامپسون،.(1994
در نقطه ثقل این فرایندها، سازماندهی سیستم عصبی قرار دارد که درگیر نظم جویی برانگیختگی هیجانی از طریق فعل و انفعالات درونی و بیرونی است. ظرفیت های نظم جویی هیجان و خود مدیریتی، بخشی بر پایه مولفه های عصبی-فیزیولوژیکی استوارند که در طول سال اول ظهور می کنند و مبنایی برای اشکال پیچیده تر مدیریت هیجانی در سال های بعد فراهم می نمایند. در واقع فرایندهای عصبی فیزیولوژیکی زیرساخت انگیختگی هیجانی و مدیریتی، بخشی است از آنچه که نظم جویی می شود. مدیریت درون داده ای مربوط به اطلاعات از نظر هیجانی برانگیزاننده، روش دیگری است که هیجان از طریق آن می تواند نظم جویی شود. فرایندهای توجهی از همان اوایل زندگی، عهده دار کارکردی برای نظم جویی هیجان هستند .به این صورت که در برخی از موقعیتها، تمرکز، توجه و دروندادهای اطلاعاتی که موقعیت هیجانی فرد را تحت تاثیر قرار می دهند، نظم جویی می شوند. در مواقع دیگر، هیجانها ازطریق مولفه های دیگر فرایند اطلاعاتی، نظم جویی می شوند. در این روش به جای محدود کردن دروندادهای مربوط به اطلاعات از نظر هیجانی برانگیزاننده، افراد از طریق تغییر، تفسیر یا تحلیل این اطلاعات، هیجانهای خود را نظم جویی می کنند (تامپسون، .(1994
31
پاسخ دیگر به این سوال که چه چیزی نظم جویی می شود، این است که افراد معمولا رمزگردانی نشانه های درونی انگیختگی هیجانی را هنگام نظم جویی هیجان، مدیریت می کنند؛ به عبارت دیگر، برانگیختگی هیجانی نه تنها از طریق تفسیر چرخه های برانگیزاننده هیجان، بلکه از طریق تفسیر شاخص های درونی انگیختگی هیجان مانند ضربان سریع قلب، افزایش میزان تنفس (تنفس منقطع و کوتاه)، عرق کردن و دیگر ملازمات انگیختگی هیجان، نیز مدیریت می شود. نظم جویی هیجان از طریق تسهیل دسترسی فرد به منابع مقابله ای نیز رخ می دهد، در این صورت میزان دسترسی-پذیری حمایت بیرونی برای مدیریت برانگیختگی هیجان، چیزی است که نظم جویی می شود. پاسخ دیگر به این سوال این است که نظم جویی هیجان معمولا در برگیرنده پیش بینی و کنترل ملازمات هیجانی در موقعیت هایی است که افراد معمولا با آن ها مواجه می شوند. یعنی تجربه هیجانی همان طور کنترل می شود که فرد رویدادهای زندگی دارای مطالبه های هیجانی کنترل پذیر را انتخاب می کند و می آفریند. مثل دیگر سبکهای مدیریت هیجان، نظم جویی مطالبه های هیجانی موقعیت های خانوادگی، روشی است که والدین از بیرون، تجربه هیجانی فرزندان را مدیریت می کنند (تامپسون،.(1994
به طور مختصر، مسیرهای رشدی گوناگونی برای نظم جویی هیجان وجود دارند که از کوشش عوامل خارجی به منظور مدیریت هیجان های کودکان و گنجایش رشدی کودک برای خودنظم جویی نشأت گرفته اند. این ها بر پایه های عصبی- فیزیولوژیکی برای نظم جویی انگیختگی، کنترل فرایندهای توجهی، تحلیل های جایگزین برای موقعیت های از نظر هیجانی برانگیزاننده، تغییر رمزگردانی محرکهای هیجانی درونی، افزایش دسترسی به منابع مقابله ای، نظم جویی مطالبه های هیجانی موقعیت های خانوادگی و انتخاب سبک های انطباقی برای تجلی هیجان مبتنی هستند. هر یک از این مسیرها پاسخ های متفاوتی برای پاسخ به این سوال که چه چیزی نظم جویی می شود، فراهم می کنند بنابراین، نظم جویی موثر هیجان می تواند هر یک از این فرایندها را به صورت مجزا یا ترکیبی از هم در برگیرد (تامپسون، .(1994
-6-3-2 تفاوت های فردی در نظم جویی هیجان
به دلیل اینکه نظم جویی هیجان دربرگیرنده فرایندهای رشدی نامتجانس است، احتمالا تفاوتهای فردی در آن به جای محور واحد، در طول ابعاد چندگانه رخ می دهد. برای مثال، احتمالا افراد در دانش خود درباره نیاز به نظم جویی هیجان در موقعیت های خاص، در آگاهی آن ها درباره راهبردهای جایگزین؛ انعطاف پذیری در به کار بستن راهبردهای نظم جویی مختلف؛ و دیگر مولفه های کنترل هیجان متفاوت هستند. این که چرا افراد باید در تمام جنبه های نظم جویی هیجان یا در همه موقعیت ها نقص نشان دهند، نیازی به دلیل ندارد؛ ممکن است الگوهای فردی مهارت، دشواری و جبران حکم فرما باشند. آنچه که نیاز به تعریف روشن دارد، نظم جویی بهینه هیجان است. نظم جویی بهینه هیجان می تواند برای اهداف بالینی یا
32
پژوهشی به عنوان یک فرایند یا برونداد تعریف شود. بسیاری از صورت بندی های نظم جویی هیجان به نظم جویی بهینه از جنبه برون- دادهای آن می نگرند: فرد توان آن را دارد که هیجانها را تحت کنترل مطلوب در آورد تا از این طریق فرصتی برای رابطه بین فردی و معاشرت پذیری، پیش قدم شدن برای روابط اجتماعی در وقت مناسب، همدلی نسبت به دیگران، جرأتمندی هنگام نیاز و یا سایر نشانه های عملکرد موفق فراهم آورد .اعتقاد بر این است که نظم جویی موثر هیجان ترکیبی از این رفتارها باشد و نشانه های "نارسایی در نظم جویی گری هیجان" معمولا در غیاب این توانایی ها ظاهر می شوند؛ اما از سوی دیگر، نظم جویی بهینه هیجان می تواند به عنوان یک فرایند در نظر گرفته شود: به کارگیری راهبردهایی که منجر به باز ارزیابی سریع و انعطاف پذیر موقعیت های برانگیزاننده هیجان، دسترسی به طیف وسیع هیجانها و جهت یابی مطلوب هدف می شوند. در این خصوص، نظم جویی هیجان از جنبه های کیفیت هیجانی صرفنظر از سایر نتایج رفتاری آن تعریف می شود . باید به خاطر داشته باشیم که نظم جویی بهینه هیجان برای افراد مختلف، در موقعیت های مختلف و با هدفهای مختلف متغیر است (تامپسون، .(1994
مدل فرایند تنظیم هیجانی گروس
گروس (2002) تنظیم هیجان را اینطور تعریف کرده است "چه هیجانی را کجا و چه وقت داشته باشیم، و آنها را چطور تجربه و بیان کنیم". مدل فرایند تنظیم هیجانی (گروس، (1999، استراتژیهای تنظیم هیجانی را بر طبق موقعی که آنها بر این فرایند در طول ارزیابی موقعیتهای بالقوه یا در طول تعدیل تمایلات پاسخ ها تأثیر می گذارند، طبقه بندی می کند. ارزیابی مجدد شناختی و بازداری بیانگر دو استراتژی تنظیم هیجانی می باشند که می توانند بر طبق اینکه کی آنها اتفاق می افتند، قبل یا بعد از گرایشات پاسخی هیجان که پاسخدهی فیزیولوژیکی، رفتاری و تجربه ای را تغییر می دهند، متمایز می شوند (گروس، .(2001 ارزیابی مجدد شناختی یک استراتژی می باشد که در آن شخص درباره ی یک موقعیت فکر می کند تا اثر هیجانی آن را تغییر دهد. برای مثال، یک شخص ارزیابی مجدد شناختی را در طول یک مصاحبه ی شغلی اینگونه بکار می برد که شخص مصاحبه را به عنوان یک فرصت برای یادگیری بیشتر درباره ی یک موقعیت تفسیر کند نه اینکه آن را به عنوان قضاوت در مورد توان بالقوه ی خود به عنوان یک کارمند تفسیر کند، در غیر این صورت مصاحبه ممکن است به عنوان یک بدبختی ارزیابی شود و بنابراین گرایشات پاسخی مشابه را فرا نخواند (بیگی، .(1390
در مقابل، بازداری بیانگر به بازداری رفتار بیانگر هیجان اشاره دارد . بر خلاف ارزیابی مجدد شناختی، بازداری بیانگر برتعدیل گرایشات پاسخی هیجان کهقبلاً بوجود آمده اند، اثر می گذارد. برای مثال، شخص ممکن است احساساتش را در طول یک بحث با دوستان از طریق ناپدید کردن احساسات عصبانی شدن از دیگران را سرکوب کند (بیگی، .(1390
33
تنطیم هیجان بیشتر در دو چهارچوب مهم (گروس، (1999 بررسی می شود: راهبردهای تنظیم هیجانی که پیش از رخداد حادثه (پیش از ایجاد هیجان و یا در آغاز بروز آن فعال می شوند و از بروز هیجان های شدید پیشگیری می کنند) و راهبردهایی که پس از بروز حادثه و یا پس از پیدایی هیجان فعال می شوند (این راهبردها نمی توانند از ایجاد هیجان های شدید پیشگیری کنند). راهبردهای تنظیم هیجانی که پیش از رخداد حادثه استرس زا فعال می شوند باعث تعبیر و تفسیر موقعیت به نحوی می گردند که پاسخ های هیجانی مرتبط با آن موقعیت را کاهش دهند . این فرآیند ارزیابی دوباره نامیده می شود. برای نمونه، فرد یک رویداد در حال وقوع را به جای اینکه یک تهدید به شمار آورد به عنوان یک چالش ارزیابی می کند (بیگی، .(1390
1176020-10350500
شکل:2-2 رابطه تنظیم هیجان و شش خرده رشته روانشناسی (گروس، (2007
تنظیم هیجان نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرس زای زندگی دارد. نتایج پژوهشها نشان می دهد که ظرفیت افراد در تنظیم مؤثر هیجانها بر شادمانی روانشناختی، جسمانی و بین فردی تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، نشانه های نارسایی تنظیم هیجان در بیش از نیمی از اختلالات محور I و در تمام اختلالات شخصیتی محور II اتفاق می افتد (گروس، .(1999 بررسی متون و مطالعات روانشناختی نشان می دهد که تنظیم هیجان، عامل مهمی در تعیین سلامتی و داشتن عملکرد موفق در تعاملات اجتماعی است (تامپسون، ( 1991 و نقص آن با اختلالات درونریز (مانند افسردگی، اضطراب، انزوای اجتماعی) و اختلالات برونریز (مانند بزهکاری و رفتار پرخاشگرانه) ارتباط دارد (آیزنبرگ و همکاران، .(2001
34
-7-3-2 رویکردهای مداخله در مشکلات هیجانی از طریق آموزش نظم جویی هیجان
در بسیاری از موارد، روان درمانگران با مراجعینی سروکار دارند که دچار انواع مشکلات هیجانی و خلقی هستند؛ بنابراین به طور مستقیم به مداخله در این مشکلات می پردازند و یا به طور غیرمستقیم برای تسهیل امر درمان، مجبور به کار روی این مشکلات و بر طرف ساختن آن هستند. بدین منظور روشها و مداخله هایی را به کار می برند تا بیشترین نتیجه را دریافت کنند. از جمله ی این شیوه های درمانی می توان به درمان متمرکز بر هیجانEFT دلبستگی درمانی، درمان بینش مدار، رفتاردرمانی دیالکتیک، درمان شناختی-رفتاری CBT تکنیکها و آموزش مدیریت خشم اشاره کرد (آبوت، .(2005 اما واقعیت این است که هسته ی مرکزی این رویکردهای روان درمانی همان مهارتهای تحمل ناراحتی و راهبردهای نظم جویی هیجان است (بیوریگارد، لاوسکیو و بورگوین، 2001، به نقل از قائدنیایجهرمی، .(1393 در دهه های اخیر، پیشرفت های قابل ملاحظه ای در درمان اختلالات هیجانی و خلقی به دست آمده است. بسیاری از این پیشرفتها در زمینه ی نظریه شناختی و رفتاری حاصل شده است . در نتیجه این پیشرفتها، الگوهای فکری و رفتاری ناسازگار، به عنوان ویژگی های اصلی اختلالات هیجانی و یکی از اهداف مهم درمانی شناخته شده اند (کمپبل-سیلس و بارلو، 2007، به نقل از قائدنیایجهرمی، .( 1393
مشاهدات تجربی مربوط به درمان رفتاری و شناختی از این عقیده حمایت کرده اند که تغییر دادن عقاید منفی و رفتار حاصل از آن منجر به تغییر اختلالات خلقی شده است (چامبلس و همکاران؛1998 به نقل از صالحی،.(1390 اما علیرغم پیشرفت های انجام شده در درمان اختلالات هیجانی، هنوز هم امکان پیشرفت در این حیطه وجود دارد (ناتان و گورمن؛2003 به نقل از صالحی، .(1390
یکی از کاستی های مدل درمانی شناختی – رفتاری، گرایش آن جهت کاهش هیجان منفی از طریق کاهش افکار و رفتار همراه با هیجان است.
گروس و تامپسون (2007) هیجان را مجموعه ای از حالت های حادی که در پاسخ به محرکهای خاص رخ می دهند، نامیدند. با استناد به این گفته، می توان فرض کرد که افراد دچار اختلالات خلقی، هیجانهای ناخواسته را تشدید کرده و روی تجربه این هیجانها پافشاری می کنند در واقع نظم جویی هیجان غیر موثر را به کار می برند. می توان فرض کرد که افراد دچار اختلالات هیجانی، برای مدت مدیدی از راهبردهای غیرانطباقی برای اداره ی عواطفی که با خلق منفی آنان مربوط است، استفاده کرده اند. مطالعات اخیر نیز نشان داده اند که افراد دچار اختلالات خلقی و هیجانی، در نحوه برخورد با هیجان هایشان با دیگر افراد تفاوت دارند. از جمله، در درک هیجانها، واکنشهای منفی تر به تجربه هیجانی، دشواری بیشتر در اصلاح هیجان های منفی بیش از کنترل آن (منین، هیمبرگ، تورک و فرسکو، 2005؛ به نقل از صالحی، .(1390
اختلالات خلقی و هیجانی با تجارب هیجانی منفی و شدید تشخیص داده می شوند که شامل نظم جویی افزاینده ی هیجانهای منفی و نظم جویی کاهنده ی هیجانهای مثبت است. بر این اساس، پژوهش های
35
اولیه روی نظم جویی هیجان چشم انداز جدیدی در درمان اختلالات خلقی و هیجانی ارائه می دهد (کمپبل و بارلو، 2007، به نقل از قائدنیایجهرمی، .(1393
هیچ کدام از اشکال نظم جویی هیجان (مانند نظم جویی اتوماتیک، هشیار، درونی و آموخته شده )از روان-درمانی اختلالات خلقی و هیجانی جداشدنی نیستند. شواهد اخیر نشان می دهند که نظم جویی غیر موثر هیجان، بخشی از زنجیره ی علل اختلالات خلقی است و بسیاری از ویژگی های اختلالات خلقی و هیجانی در واقع تلاش های ناسازگارانه ای هستند که برای نظم جویی هیجانهای ناخواسته انجام می شوند (کمپبل و بارلو، 2007، به نقل از قائدنیایجهرمی، .(1393
-8-3-2 اصلاح راهبردهای نظم جویی هیجان از طریق مدل گروس
گروس (2003) براساس مدل کیفیت تولید هیجان، مدل فرایند نظم جویی هیجان را ارائه کرد. مدل اولیه شامل پنج مرحله (شروع، موقعیت، توجه، ارزیابی و پاسخ) است. به اعتقاد گروس هر مرحله از فرایند تولید هیجان، یک هدف نظم جویی بالقوه دارد و مهارتهای نظم جویی کننده ی هیجان می توانند در نقاط مختلف این فرایند اعمال شوند (گروس و تامپسون، .(2007
گروس براساس مدل اولیه، مدل فرایند نظم جویی هیجان را طراحی کرد و پنج نقطه از مراحل تولید هیجان را مشخص کرد که هر نقطه، محل اعمال یک خانواده از فرایندهای نظم جویی هیجان است. در شروع یک هیجان یا انتخاب موقعیت، عواملی وجود دارد که فرد را در موقعیت برانگیختگی هیجانی قرار می دهد و یا او را از آن موقعیت دور می کند (اجتناب). در مرحله دوم (موقعیت) از طریق اصلاح موقعیت می توان در فرایند تولید هیجان تغییراتی ایجاد کرد. در این مرحله، یکی از راهبردهای نظم جویی کننده ی هیجان، خود- اظهاری است. در مرحله سوم (توجه) یکی از راه های ایجاد تغییر و نظم جویی هیجان، تغییر جهت و یا گسترش توجه میباشد. سه شیوه گسترش توجه شامل حواسپرتی، تمرکز و نشخوارفکری است (گروس و تامپسون، .(2007 از بین این فنون، حواس پرتی یکی از فنون فراشناختی نظم جویی کننده هیجان به حساب می آید (پاپاجورجیو و ولز؛ 2004، ترجمه یوسفی، بهرامی و برکتین، .(1386
فرد با تمرکز، توجه خود را تماما روی موقعیت یا جنبه خاصی از آن تشدید می کند و نشخوار فکری شامل تمرکز و توجه روی احساسات و پیامدهای آن است. در چهارمین مرحله از مراحل تولید هیجان (ارزیابی)، ایجاد تغییرات شناختی، وظیفه نظم جویی بخشی در این مرحله است و یکی از راهبردهای آن، باز ارزیابی شناختی است (گروس و تامپسون، .(2007
آخرین مرحله از تولید هیجان، مرحله پاسخ دهی است و تعدیل پاسخدهی ، آخرین بخش از فرایند نظم جویی کننده هیجان را تشکیل می دهد.
36
در مدل کیفیت هیجان پنج نقطه از فرایند نظم جویی هیجان وجود دارد که پنج خانواده از فرایندهای نظم جویی هیجان را معرفی می کنند: انتخاب موقعیت، اصلاح موقعیت، گسترش توجه، تغییر شناختی و تعدیل پاسخ. این پنج خانواده به وسیله نقاط مختلف فرایند تولید هیجان از همدیگر متمایز شده اند. این خانواده ها به منزله مجموعه هایی از فرایندها هستند. به چهار خانواده اول از نظم جویی هیجان پیشایند محور گفته می شود چرا که آن ها قبل از اینکه ارزیابی ها منجر به برانگیختگی و اوج گرفتن تمایلات پاسخدهی شوند، رخ می دهند. در مقابل این چهار خانواده، نظم جویی هیجان پاسخ محور قرار دارد که مربوط به آخرین مرحله ی نظم جویی هیجان است. این دسته از راهبردها بعد از اینکه پاسخ ها تولید شدند رخ می دهد (گروس و موناز، .(1995
بنابراین، مدل فرایند نظم جویی هیجان گروس شامل پنج مرحله بوده و هر مرحله شامل یک سری راهبردهای سازگار و یک سری راهبردهای ناسازگار است . به ویژه افراد دچار مشکلات هیجانی بیشتر، از راهبردهای ناسازگار استفاده می کنند (مانند نشخوار فکری، نگرانی، اجتناب و... ) لازمه ی مداخله در مشکلات هیجانی، اصلاح یا حذف راهبردهای ناسازگار و آموزش راهبردهای سازگارانه است.
مراحل اصلاح راهبردهای نظم جویی هیجان از طریق مدل گروس عبارت اند از:
-1-8-3-2 مرحله اول: انتخاب موقعیت
اولین مرحله از فرایند نظم جویی هیجان گروس، انتخاب موقعیت است. این نوع نظم جویی هیجان شامل اتخاذ اعمالی است که موجب می شوند با موقعیتی که انتظار داریم باعث برانگیختگی هیجانهای مطلوب (یا نامطلوب) شود کمتر یا بیشتر مواجه شویم. لازمه انتخاب موقعیت فهم ویژگیهای مربوط به موقعیت و پاسخ های هیجانی مورد انتظار نسبت به این ویژگی ها است. البته نیل به چنین درکیاصلاً آسان نیست. چرا که وقتی فرد برای درک تجارب هیجانی اش به وقایع یک سال گذشته می اندیشد شکاف بین آن تجربه و خاطره حاصل از آن موجب می شود که درک آن موقعیت درست صورت نگیرد. به ویژه وقتی که زمانی زیاد از آن اتفاق گذشته باشد، برخی از وقایع بزرگتر از حد به نظر می رسند که به آن سوگیری نگاه به گذشته و آینده گفته می شود (گروس و تامپسون، .(2007 مانع دیگر برای انتخاب موقعیت به شیوه مؤثر محاسبه سود و زیان منافع کوتاه مدت نظم جویی هیجان در مقابل منافع طولانی مدت آن است؛ مثلا یک فرد خجالتی که از موقعیت های اجتماعی اجتناب می کند در کوتاه مدت احساس بهتری دارد ولی ممکن است این دوری کردن در دراز مدت منجر به انزوای اجتماعی او شود. به دلیل پیچیدگی محاسبه سود و زیان در اکثر مواقع، لازمه انتخاب، موقعیت دسترسی به نقطه نظر دیگران ( والدین، درمانگران یا )... می باشد (گروس و تامپسون، .(2007
37
در افراد دچار اضطراب و اختلالات اضطرابی، استفاده از انتخاب موقعیت برای نظم جویی هیجان وخُلق مشکلاتی در بر دارد، چرا که در این مرحله، این افراد سعی می کنند از راهبرد اجتناب استفاده کنند و اجتناب از موقعیتها منجر به باقی ماندن حالت ترس می شود، اثر منفی روی عملکرد اجتماعی فرد می گذارد و کیفیت زندگی را کاهش می دهد. این تمایل، بویژه در اختلال پانیک و ترس مرضی زمانی خود را نشان می دهد که افراد به خاطر این که احتمال تجربه ی ترس را کاهش دهند از موقعیت های خاصی مانند قرار گرفتن در فضای بسته و گفتگو در جمع اجتناب می کنند. این اجتناب به لحاظ تکنیکی مؤثر است چرا که در کوتاه مدت از احتمال وقوع حمله ترس جلوگیری می کند. بعلاوه، اجتناب از ایجاد عادت و این که این ترس به طور معمول و مکرر در هنگام مواجهه با موقعیت ترس برای فرد ایجاد شود، جلوگیری می کند؛ اما افراد دچار اختلال اضطرابی معتقدند که زندگی آن ها در نتیجه اجتناب محدود شده و در نتیجه کیفیت زندگی آنان کاهش یافته و دیگر هیجان های منفی مانند احساس ناکامی، غمگینی و شرمساری افزایش یافته است (کمپبل و بارلو، .(2007
کناره گیری از فعالیتها و روابط اجتماعی کهغالباً همراه با دوره های افسردگی است، تجارب لذت بخش را کاهش می دهد و این امر نشان میدهد که اجتناب، در اختلالات خلقی نقش دارد (کمپبل و بارلو، .(2007 عده ای معتقدند که این کاهش فعالیت در واقع بخشی از عملکرد انطباقی همراه افسردگی مانند صرفه جویی در منابع در مواجهه با فقدان است (بک، 1972 به نقل از کمپبل و بارلو، .(2007 یا فراخوانی است برای پاسخ های همدلانه از سوی دیگران در اوقات سخت (بارت1، کینگ2 و هاوارد3، 1979، به نقل از کمپبل و بارلو، .(2007
احتمالاً کناره گیری از اجتماع، روشی است برای نظم جویی کردن غم. افرادی که از افسردگی رنج می برند، پیش بینی می کنند که فعالیت های اجتماعی احساس آن ها را بدتر می کند، چرا که ممکن است خوب از عهده آن بر نیایند یا به دلیل بد عمل کردن طرد شوند و این طرد شدن عزت نفس آن ها را بدتر کند. شاید انزوای اجتماعی بتواند، به نظم جویی هیجان های شدید کمک کند (کمپبل و بارلو، .(2007
هر چند انزوای اجتماعی در ابتدا بیماران را از تجارب منفی اجتماعی دور می کند اما به کاهش تجارب مثبت نیز منتهی می گردد و این فقدان تجارب مثبت منجر به بدتر شدنخُلق، کاهش حمایت اجتماعی و در نتیجه سلامتی کمتر می گردد (کمپبل و بارلو، .(2007
-4445109791500
1 Barnett 2 King 3 Howard
38
-2-8-3-2 مرحله دوم: اصلاح موقعیت
دومین مرحله از فرایند نظم جویی هیجان گروس، اصلاح موقعیت است. در این زمینه گروس و تامپسون؛ (2007) می نویسند: موقعیت هایی که به طور بالقوه برانگیزاننده هیجان هستند ضرورتا منتهی به پاسخ هیجانی نمی شوند و فرد می تواند موقعیت را تغییر دهد. تلاشهای مربوط به اصلاح موقعیت یکی از قویترین اشکال نظم جویی هیجان به شمار می روند.مثلاً در هنگام یک گفتگوی سیاسی، اصلاح موقعیت می تواند مخفی کردن برخی حقایق یا ترتیب دادن یک مهمانی چای باشد. موقعیت های برانگیزاننده هیجانی می توانند بیرونی و یا درونی باشند. اصلاح موقعیت به انجام اصلاحات در موقعیت های خارجی مربوط می شود. نکته دیگر، ابراز هیجانی و نقش آن در تغبیر موقعیت است. ابراز هیجانی پیامدهای اجتماعی مهمی در بردارد و می تواند به طور چشمگیری تعاملات بعدی را تغییر دهد (کلنتر1 وکرینگ2 به نقل از گروس و تامپسون، .(2007
اگر در یک بحث خشم آلود یکی از همسران به طور ناگهانی غمگین شود این اتفاق می تواند خط سیر یک چرخه خشم بین این دو را تغییر دهد. طوری که طرف مقابل عقب نشینی کرده و شروع به حمایت از همسرش می کند (گروس و تامپسون، .(2007
بعلاوه حمایت و مداخله و حضور فرد دیگر، در اصلاح موقعیت می تواند مفید واقع شود. این فرد می تواند یکی از والدین، همسر، دوست و یا درمانگر باشد (گروس و تامپسون، .(2007
یکی از زمینه های مربوط به اثر ابراز هیجان در نظم بخشیدن، تاثیر پاسخ های هیجانی والدین به هیجان های کودکشان است. پژوهشهای زیادی بر این دلالت دارند که وقتی والدین به شکل حمایت کننده به بیانات هیجانی فرزندشان پاسخ می دهند این کودکان در مواقع ضروری به طور سازگارانه تری با هیجان های خود برخورد می کنند و در دراز مدت توانایی های نظم بخشی هیجانی مثبت تری کسب می کنند و این نکته ای است که نشان می دهدجوّ هیجانی خانواده چگونه روی رشد توانایی های نظم جویی هیجان در کودکان تاثیر می گذارد. موضوع دیگر، یادآوری این نکته است که ابراز هیجانی می تواند پاسخ هایی اجتماعی را فراخوان کند و موقعیت را به گونه ای اصلاح کند که منجر به نظم جویی هیجان شود (گروس و تامپسون، .(2007
اصلاح موقعیت می تواند سازگارانه یا ناسازگارانه باشد. افراد دچار اضطراب و مشکلاتخُلقی در خیلی از موارد ، اصلاح موقعیت غیرسازگارانه را به کار می برند تا ناراحتی های خود را کاهش دهند. یک نمونه از انتخاب موقعیت ناسازگارانه، استفاده از علامت های ایمنی بخش است (کمپبل و بارلو، .(2007
این علامتها اقداماتی هستند که افراد برای کاهش ناراحتی در موقعیت ناراحت کننده انجام می دهند. از جمله این علامت های ایمنی بخش می توان به داروهای اضطراب، غذاها یا آشامیدنی هایی که بر طبق
-4445-4318000
1 Keltner 2 Kring
39
اعتقاد افراد از علائم اضطراب جلوگیری می کنند یا استفاده از تلفن برای درخواست کمک اشاره کرد (بارلو؛ به نقل از کمپبل و بارلو، .(2007
در وهله ی اول به نظر می رسد که استفاده از علامت های ایمنی بخش، نوعی کنترل هیجان باشد. با استفاده از این اقدامات، فرد مضطرب می تواند وارد موقعیت ترس شود و آن را با ناراحتی کمتری تحمل کند. این کار مانند همراه داشتن یک سنگ جادویی است که به فرد احساس ایمنی1 می دهد و فرد هیچ گاه متوجه نمی شود که این خود موقعیت است که ایمنی ایجاد می کند نه قدرت جادویی سنگ. فردی را تصور کنید که هر گاه به مترو می رود دچار حمله ترس می شود. این فرد قبل از حرکت به سمت مترو داروی آرامبخشی را مصرف می کند و با این کار از حمله ترس جلوگیری می کند. اگر تصادفا یک بار وی بدون مصرف دارو وارد مترو شود ذهن و بدنش به موقعیت به شکل ترس شدید پاسخ می دهد. این فرد یاد نگرفته است که این موقعیت است کهواقعاً به او احساس ایمنی می داد، نه داروهای آرام بخشی که مصرف می کرده است. به نظر می رسد استفاده از اصلاح موقعیت غیرسازگارانه می تواند منجر به تداوم مشکلات هیجانی شود (کمپبل و بارلو، .(2007
-3-8-3-2 مرحله سوم: گسترش توجه
گروس بعد از دو مرحله انتخاب و اصلاح موقعیت، سومین مرحله نظم جویی هیجان را گسترش توجه نامید. انتخاب و اصلاح موقعیت، موقعیت برانگیزاننده هیجان را تغییر می دهد. بعلاوه این امکان هم وجود دارد که بدون تغییر دادن واقعی محیط، هیجان های فرد نظم جویی شوند. موقعیت ها ابعاد بسیاری دارند و گسترش توجه به این اشاره دارد که فرد به منظور تاثیر گذاشتن روی هیجاناتش چطور توجه خود را در درون موقعیت مورد نظر تغییر می دهد (گروس و تامپسون، .(2007
گسترش توجه یکی از اولین فرایندهای نظم دهی هیجان است که در فرایند رشد فرد، خودش را نشان می دهد(روتبارت2، ضیایی3 و ابویل4، 1992؛ گروس و تامپسون، .(2007 و از سنین طفولیت تا بزرگسالی مورد استفاده قرار می گیرد. زمانی که امکان تغییر یا اصلاح موقعیت وجود ندارد گسترش توجه را می توان به عنوان نوع درونی انتخاب موقعیت به حساب آورد. دو راهبرد توجهی اصلی در گسترش توجه » حواس پرتی«5 و » تمرکز« 6 هستند (گروس و تامپسون، .(2007
حواس پرتی یعنی کاستن از توجه به محرک هیجانی درونی و بیرونی از طریق تمرکز بر فعالیت ها و افکاری که کمتر عاطفی هستند.مثلاً بیمار مضطربی که نگران از دست دادن عشق فرد محبوب خود است
-4445-5143500
safety signal Rothbart Ziaie O’Boyle Distraction concentration
1
2
3
4
5
6
41
و هرگاه محبوبش بیرون میرود دچار اضطراب می شود، در این مواقع تلویزیون تماشا می کند و به این وسیله حواس خود را از موضوع مربوط به محبوب پرت می کند (کمپبل و بارلو،.( 2007
حواس پرتی، توجه فرد را روی جنبه های دیگر موقعیت متمرکز می سازد یا توجه را از کل موقعیت دور می کند؛ مانند زمانی که کودک به منظور کاهش دادن تحریک، نگاهش را از محرکهای فراخوان هیجانی بر می گرداند (روتبارت1 و شیز2؛ 2007استیفر3 و مای4، 1991به نقل از گروس و تامپسون، .(2007 ممکن است حواس پرتی تغییر در تمرکز درونی را هم شامل گردد؛ مانند افکار یا خاطرات؛ به نقل از گروس و تامپسون، یا وقتی، مغایر با وضعیت هیجانی نامطلوب را فرا می خواند (واتز5، 2007 به نقل از گروس و تامپسون، .(2007 بازداری6 می تواند یکی از این راهبردهای مربوط به این مرحله به حساب آید. چرا که مستلزم تغییر دادن جهت توجه از فکر ناراحت کننده به سمت دیگر اهداف می باشد. بازداریعمدتاً به مخفی کردن احساسات و منع برخی از تجارب هیجانی تعبیر شده و به معنای تلاش جهت کنترل تولیدات شناختی مانند خودگویی و تصاویرذهنی است (کمپبل و بارلو، .(2007
یکی دیگر از راهبردهای مربوط به این مرحله تمرکز است که توجه را به سمت ویژگی های هیجانی موقعیت سوق می دهد و وگنر7 و بارق(1998) 8 آن را » شروع کنترل شده« هیجان نامیده اند ( گروس و تامپسون، .(2007
نگرانی9 و نشخوار فکری10 نیز دو راهبرد مربوط به تمرکز هستند (گروس و تامپسون، .(2007 در هر دوی این فرایندها توجه فرد روی ابعاد هیجانی موقعیت متمرکز می شود. نگرانی ، شکلی از شناخت است که کلامی و متمرکز بر آینده بوده و دارایتُن هیجانی منفی است (کمپبل و بارلو، .(2007
زمانی که توجه، مکررا به سمت احساسات فرد و پیامدهای آن ها معطوف شود به آن نشخوار فکری گفته می شود. نشخوار فکری بسیار شبیه به نگرانی است با این تفاوت که بیش از این که به آینده معطوف باشد متمرکز بر گذشته و پیامدهای منفی کنونی آن است (کمپبل و بارلو، .(2007
البته نشخوار حوادث غم انگیز، منجر به طولانی شدن و شدیدتر شدن علائم افسردگی می شود (جاست و الوی،1997 نولن – هاکسما؛ 1993به نقل از گروس و تامپسون، .(2007
-444562420500
1 Rothbart 2 Sheese 3 Stifter 4 Moyer 5 Watts 6 Suppression 7 Wegner 8 Bargh 9 Worry 10 Rumination
41
علاوه بر آن، همانطور که بورکووک، رامر و کینیون((1995 بیان کرده اند، زمانی که توجه روی تهدیدهای احتمالی آینده متمرکز شود ممکن است به افزایش درجه اضطراب و پاسخ های هیجانی منفی منجر شود (به نقل از گروس و تامپسون، .(2007
پس گسترش توجه می توانداَشکال زیادی داشته باشد شامل کناره گیری جسمانی از موقعیت (مانند پوشاندن چشمها و گوشها)، تغییر جهت توجه درونی (از طریق حواس پرتی یا تمرکز) .
گروس و تامپسون (2007) معتقدند که می توان از سنین کودکی راهبردهای مؤثر گسترش توجه را به افراد آموزش داد. اطفال و کودکان کم سن و سال نه تنها به طور خود به خود توجهشان را از موقعیت و حادثه آزاردهنده دور می کنند (و به موارد خوشایندتر معطوف می سازند) بلکه فرایندهای توجهی آنها می تواند به منظور مدیریت هیجانهایشان توسط دیگران نیز هدایت شود. هر چقدر که کودکان از نقش تعیین کننده های درونی تجربه هیجانی خود، آگاهتر می شوند اعتماد آن ها به نقش گسترش توجه در اداره هیجان هایشان افزایش می یابد. این آگاهی از کودکی اولیه آغاز می شود مانند زمانی که کودک برای دستیابی به جایزه های تاخیری منتظر می ماند (میشل1 و آیداک2004 2 به نقل از گروس و تامپسون، .(2007
کودکان در دبستان متوجه می شوند که چطور هر چقدر کمتر به موقعیتهای برانگیزاننده هیجان می اندیشند، شدت هیجانشان به مرور زمان کاهش می یابد (گروس و تامپسون، .(2007
بیشتر راهبردهای مشکل ساز نظم جویی هیجان که افراد دچار اضطراب و مشکلاتخُلقی از آن استفاده می کنند همان تغییر دادن توجه به سمت یا به دور از منبع ایجاد هیجان است و بازداری ، یکی از این راهبردها است. در بازداری، فرد برای دور ساختن افکارشمعمولاً توجه خود را از محتوای ذهن به سمت امور دیگر (مانند یک فکر خوب یا نوعی رفتار جبرانی) تغییر می دهد. افراد دچار اضطراب و مشکلات خُلقی از این راهبرد برای کنترل افکار ناخواسته استفاده می کنند (بیورز3، ونزلاف4، هیز5 و اسکات6، 1999 ؛ اهلرز7، مایا8 و باریانت9، .(2003 اما در این بیماران، بازداری نتوانسته است جلوی تولید افکار را بگیرد و منجر به رخداد بیشتر افکار ناخواسته می شود (سالکاوسکیس10 و کمپبل11، 1994؛ وگنر12 و همکاران،
-444533528000
1 Mischel 2 Ayduk 3 Beevers 4 Wenzlaff 5 Hayes 6 Scott 7 Ehlers 8 Mayou 9 Bryant 10 Salkovskis 11 Campbell 12 Wegner
42
.(1987 و در نهایت به جای کاستن از اضطراب و احساس شرمندگی این هیجانها را تشدید می کند( کمپبل و بارلو، .(2007
یکی دیگر از راهبردهای توجهی نظم جویی هیجان که توسط افراد دچار اضطراب و مشکلاتخُلقی زیاد استفاده می شود، حواس پرتی است. حواس پرتی نیز مانند استفاده از علامت های ایمنی بخش، در اولین وهله منافعی در بردارد. البته اگر از این راهبرد در مواقع مناسب استفاده گردد نتایج سازگارانه ای در بر خواهد داشت؛ اما اتکای مداوم به آن می تواند منجر به دوام علائم اضطراب و مشکلاتخُلقی شود. فردی کهدائماً حواس خود را از موقعیتهای اضطراب زا پرت می کند کمتر با افکار نگران کننده خود مواجه شده
کمتر سعی می کند مسائلش را حل کند. به جای آنفوراً حواسش را از موضوع پرت می کند تا زمانی که دوباره با موضوع نگران کننده مواجه شود. این بیماران گزارش می دهند که آن هادائماً با این نگرانی و آن نگرانی روبرو می شوند بدون اینکه حتی یکی از موارد نگران کننده را حل کرده باشند. بخشی از درمان این بیماران این است که توقف کنند و یک به یک روی مشکلاتشان متمرکز شوند. هر یک را ارزیابی کنند
برای حل آن ها اقدام کنند. این کار، در مقایسه با حواس پرتی، در درازمدت می تواند منجر به مدیریت بهتر احساس اضطراب بشود (کمپبل و بارلو، .(2007
در بیشتر موارد، مشکلاتخُلقی با شکل دیگری از شناخت منفی یعنی نشخوار فکری همراه است. بعضی افراد (آنهایی که دچار اختلالاتخُلقی و اضطرابی هستند) نگرش مثبتی نسبت به نگرانی و نشخوار فکری دارند و آن را به عنوان روشی برای کاهش کوتاه مدت و حتی بلند مدت ناراحتی هیجانی می دانند. افراد افسرده منافع مختلفی از نشخوار فکری کسب می کنند، مانند افزایش خود-آگاهی و درک افسردگی، حرکت به سمت حل مشکلات زندگی و بازداری از رخ دادن اشتباهات آینده (پاپاجورجیو و ولز،2011، به نقل از قائدنیایجهرمی، .(1393
اما نشخوار فکری علیرغم فوایدی کهاحتمالاً دارد، منجر به تشدید و طولانی تر شدنخُلق افسرده و عصبی می شود (نولن-هاکسما1 و ماروا1993 2؛ راستینگ3 و نولن-هاکسما، .(1998 نگرانی نیزاحتمالاً روشی است برای تطابق با تهدیدهای بالقوه و از برانگیختگی های جسمانی کهمعمولاً با ترس همراه است جلوگیری می کند (کمپبل و بارلو، .(2007
اما هر چند در برخی مواقع نگرانی وسیله ای است برای حل مسئله، اما به نظر می رسد زمان تصمیم گیری را طولانی می کند بدون این که راه حل مؤثری برای مسائل یافت شود (متزگر4، میلر5، کوهن6، سوف کا
-444527749500
1 Nolen-Hoeksema 2 Morrow 3 Rusting 4 Metzger 5 Miller 6 Cohen
43
1و بروکاوک، .(1990 بنابراین نگرانی و نشخوار فکری راهبردهایی هستند که در ابتلا ، ادامه و درمان مشکلات هیجانی نقش دارند ( کمپبل و بارلو، .(2007
-4-8-3-2 مرحله چهارم: تغییر شناختی
چهارمین مرحله از مراحل نظم جویی هیجان گروس، ایجاد تغییرات شناختی است. حتی بعد از اینکه موقعیتی انتخاب شد، تغییر داده شد و در حیطه توجه فرد قرار گرفت، به هیچ وجه نمی توان گفت که پاسخ هیجانی نتیجه مسلم آن است. لازمه ایجاد هیجان، نفوذ به معنای آن موقعیت برای فرد و ارزیابی او از توانایی اش در اداره موقعیت است. نظریه های مربوط به ارزیابی، چندین مرحله شناختی را برای اینکه یک مفهوم به عامل فراخوان هیجان تبدیل شود ذکر کرده اند. تغییر شناختی به نحوه ارزیابی ما از موقعیتی که در آن قرار داریم با هدف تغییر اهمیت هیجانی آن موقعیت از طریق تغییر دادن نحوه تفکرمان درباره موقعیت، یا توانایی مان جهت اداره آنچه برای گذر از آن موقعیت لازم است اشاره دارد. یکی از کاربردهای معمول تغییر شناختی در حیطه اجتماعی عبارتست از: مقایسه شرایط خود با پایین دست، یعنی کسانی که در شرایط بدتر از ما قرار دارند در نتیجه کاهش دادن هیجان منفی را به دنبال دارد (تایلر2 و لوبل3، 1989 ویلز4، 1981 به نقل از گروس و تامپسون، .(2007
به نظر می رسد کسانی که برانگیختگی فیزیولوژیک خود را برای انجام بهتر امور مفید می دانند بیش از کسانی که این برانگیختگی را موجب ناتوانسازی خود و در نتیجه عملکرد بدترشان قلمداد می کنند در اداره هیجانهایشان تواناتر هستند. البته در مورد این که هر فرد چگونه علائم جسمانی برانگیختگی هیجانی خود را تعبیر و تفسیر می کند دانش زیادی وجود ندارد. یکی از اشکال تغییر شناختی که توجه خاصی را به خود اختصاص داده باز ارزیابی شناختی است (گروس،2002 جان و گروس،2007 اوچسنر5 و گروس،2007 و گروس و تامپسون، .(2007 باز ارزیابی به معنای تفکر کردن راجع به محرکها یا موقعیت های خاص به شیوه ای است که از شدت هیجان کاسته شود (کمپبل و بارلو، .(2007 این نوع تغییر شناختی شامل تغییر دادن موقعیت به گونه ای است که فشار هیجانی حاصل از آن تغییر کند.
این قضیه نشان می دهد که والدین، هم سن و سالان و دیگر مراقبین کودک تا چه اندازه در رشد دادن ارزیابی های مرتبط با هیجان در کودک موثر هستند. در مورد اینکه کودک چطور موقعیت های مرتبط با هیجان را ارزیابی کند والدین طُرُقبه زیر تاثیر می گذارند (گروس و تامپسون، .(2007
-444547244000
Sof ka Taylor Lobel Wills Ochsner
1
2
3
4
5
44
-1والدین در مورد این گونه موقعیت ها، اطلاعاتی برای کودک فراهم می کنند (مانند اشاره به درس خواندن به عنوان یک فعالیت لذت بخش و نه خسته کننده).
-2 آن ها دلایل و موجبات هیجانهایی را که کودک تجربه می کند، توصیف می کنند (مانند اینکه پدرت کم حوصله است، به دلیل اینکه خوب نخوابیده).
-3آن ها قواعد احساسی یا الگوهای هیجانی را برای کودک فهرست می کنند (مثلا بچه های بزرگ وقتی که به مهمانی می روند با ادب هستند و سلام می کنند).
علاوه بر موارد فوق این والدین هستند که راهبردهای نظم جویی هیجان را که دربردارنده تغییرات شناختی است، به کودک آموزش می دهند: مانند فکر کردن به خاطرات شاد در رختخواب قبل از به خواب رفتن همچنین از طریق به کار بردن تفسیر مجدد موقعیت، مستقیما ایجاد تغییرات شناختی را در او تحریک می کنند مثلا وقتی کسی زمین می خورد، ما به او نمی خندیم. می توانی فکر کنی که او چه حسی دارد؟ (دنهام1، 1998 و تامپسون، .(1994 این تجربه های کودکی به مرور زمان رده ای عصبی را شکل می دهد که از طریق آن ها فرد هم خودش و هم محیطش را دائما تفسیر می کند (پترسون2 و پادک3، 2007 گروس و تامپسون، .(2007
یکی از روش های غیر مفید نظم جویی شناختی هیجان، دلیل تراشی برای مشکلات است. دانشجویی که در مورد عملکردش در امتحان ریاضی نگران است بعد از امتحان برای کاستن از نگرانی اش شروع به دلیل تراشی می کند »که داشتن نمره پایین آنقدرها هم مهم نیست« اما این دلایل نامعتبرند چرا که نمره پایین واقعاً مهم است. پس این دانشجو اضطرابش را به شیوه ای سطحی و موقتی کاهش داده است. دلیل تراشی با مکانیسمی کهمعمولاً برای تمرین باز ارزیابی در درمان به کار می رود متفاوت است. در مکانیسم درمانی از بیمار خواسته می شود که به شکلی واقع گرایانه در مورد دلایل احتمال رخداد منفی و توانایی اش در تطابق با آن رخداد بیندیشد. این اندیشیدن منجر به تلاش فرد برای حل مشکل می شود اما دلیل تراشی چنین تأثیری ندارد و روش غیرمؤثری برای کاستن از اضطراب و افسردگی است (کمپبل و بارلو، .(2007
-5-8-3-2 مرحله پنجم: تعدیل پاسخ
آخرین مرحله از فرایند نظم جویی هیجان گروس، تعدیل پاسخ است که در مقایسه با دیگر راهبردهای نظم جویی هیجان، در فرایند تولید هیجان، خیلی دیر رخ می دهد. یعنی بعد از اینکه تمایلات پاسخدهی کارشان را شروع کردند. تعدیل پاسخ به تأثیرگذاری روی سیستم پاسخدهی جسمانی، تجربی و رفتاری به مستقیم ترین شکل ممکن اشاره دارد. البته تلاش برای نظم جویی پاسخ های جسمانی و تجرب، کاری
-444517526000
1 Denham 2 Peterson 3 Park
45
است که به طور معمول انجام می شود. حتی برای هدف قرار دادن پاسخ های فیزیولوژیک از دارو، آرام سازی عضلانی و رژیم غذایی خاص هم استفاده می شود.گاهاً از روش های غیرسازگارانه، مانند سیگار، الکل و مصرف سوء دارو هم برای اصلاح تجربه های هیجانی استفاده می شود (گروس و تامپسون، .(2007
یکی از اشکال رایج تعدیل پاسخ، نظم جویی کردن رفتار بیانی است (گروس، ریچارد و جان، .(2006 شاید فرد با یک ارزیابی به این نتیجه برسد که اگر احساسات واقعی اش را از دیگران مخفی کند بهتر است. به نظر می رسد کاستن از رفتار بیانی، اثرات پیچیده ای روی تجربه هیجانی دارد و حتی به جای کاستن از هیجان منفی، تجربه هیجان مثبت را کاهش می دهد و حتی ممکن است منجر به افزایش فعالیت اعصاب سمپاتیک شود.کلاً به نظر می رسد زمانی افراد در نظم جویی هیجان هایشان تواناتر هستند که بتوانند روش هایی برای بیان آن ها به طور سازگارانه و نه ناسازگارانه بیابند (تامپسون، .(1994
بازداری علاوه بر اینکه یکی از راهبردهای اصلاح موقعیت است؛ از جمله راهبردهای تعدیل پاسخ هیجانی نیز به شمار می رود؛ اما به نظر می رسد تأثیر مثبتی در اداره هیجانهای منفی نداشته و حتی پیامدهای نامطلوبی هم داشته است (مانند افزایش فعالیت سمپاتیک). شکل مشکل ساز دیگری از تعدیل پاسخ، سوءمصرف مواد است. افراد دچار اختلالاتخُلقی و اضطرابی به وفور از داروهایی استفاده می کنند که بر تظاهرات جسمانی هیجان تأثیر می گذارند. همچنین از الکل و داروهای تجویز نشده نیز برای اداره اضطراب و غم استفاده می شود (اسبرانا و دیگران، 2005، به نقل از قائدنیایجهرمی، .(1393
-9-3-2 تنظیم هیجان و هوش هیجانی
بحث از هوش هیجانی نیازمند درک ارتباطی است که بین هیجانات و هوش وجود دارد. شناخت، انگیزش
هیجان سه قسمت از تواناییهای عقلی را تشکیل میدهند. انگیزش از ارضاء نیازهای اساسی بـرای بقـا مانند گرسنگی و رفع آن پدید میآید. هیجان به عنوان فرایندهای پاسخدهی توسعه مییابـد کـه بـه افـراد کمک میکند تا با تغییراتی که در ارتباطات شان با محیط رخ میدهد، سـازگار شـوند. ایـن علائـم پاسـخ دهنده، نسبت به انگیزشها انعطاف پذیرتر هستند. سرانجام، شناخت به افراد اجازه میدهد تا از جنبههای مختلف محیط یاد بگیرند و بنابراین مشکلاتی را که برای آنها پدید میآید به شیوهای خلاقانه حـل کننـد. شناخت، همچنین برای بهبود رضایت بخشی از انگیزشها به کار گرفته میشود و به افراد کمک میکند تا در هیجانات خود به صورت مثبت باقی بمانند. شناخت، یکی از انعطاف پذیرترین جنبههای عملیات عقلی است. این سه جنبه بر روی همدیگر تأثیر متقابل گذاشته و اجزاء اصلی شخصیت را شکل میدهند (فریلند
اوکلاهما1، .(2007 این تعامل بین هوش و هیجان منجر به هوش هیجانی میشود (یارمحمدیان، .(1387
-444537528500
1. Freeland & Oklahoma
46
مفهوم هوش هیجانی را اولین بار پاپن( 1984) 1 در رساله خود که به چاپ نرسید بکار برد و چنـد سـال بعد سالووی و مایر آن را در مجامع علمی مفهوم سازی نمودند. این نوع از مفهوم هوش در سالهای اخیر در هر دو زمینه علمی و کاربردی توجهات زیادی را به خود اختصاص داده است. چـرنیس2 اعتقـاد دارد هر چند اصطلاح هوش هیجانی به طور مستقیم مورد استفاده قرار نگرفته است، اما تاریخچـه طـولانی از تلاش در جهت کمک به بهبود هوش هیجانی و قابلیت های اجتمـاعی و هیجـانی کارکنـان وجـود دارد (نقل از بار آن3، .(2000
با این وجود میتوان گفت که از لحاظ تاریخی هوش هیجانی مفهوم جدیدی است که در سالهای اخیر مطرح شده و درمقابل هوش شناختی4 به کار میرود. این نوع هـوش در واقـع یـک هـوش غیرشـناختی است که ریشه در مفهوم هوش اجتماعی دارد و برای اولین بار توسط ثرندایک(1920) 5 مطـرح شـد بـه عقیده وی هوش هیجانی توانایی مهم و مدیریت انسانها برای عمـل بـه شـیوه ای خردمندانـه در روابـط انسانی است. او رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی (مهارت ساختن و بکـار بـردن ابـزار و وسـایل)، هوش انتزاعی (توانایی کاربرد کلمات، اعداد و اصول علمی) و هوش اجتماعی(شناخت افـراد و توانـایی عمل خلاقانه در روابط انسانی) میدانست (نقل از گلمن6، .(1995
از سال 1920 تا 1990 پژوهش در زمینه هوش اجتماعی، دست خوش تحول بوده اسـت و دیـدگاههـای مختلفی بوجود آمده که هوش اجتماعی را به عنوان توانایی ارتباط با دیگران، دانش میان فردی، توانـایی قضاوت درست درباره احساسات، خلقها و انگیزههای دیگران، عملکرد اجتماعی مـؤثر و مهـارت رمـز گشایی نمادهای غیر کلامی تعریف کردهاند. در اوایل 1980 پژوهشگران به مفهوم سازی نظاممند ایده ی هوش عاطفی دست زدهاند. مشهورترین آنها مفهوم هـوشهـای درون و بـین فـردی گـاردنر(1983)7 و مطالعات استینر((1984 در زمینه سواد عاطفی بود که سنگ بنای واژه ای شد که سالوی و مایر8 در سـال 1989 تا 1990 آن را هوش عاطفی نامیدند (هادی زاده مقدم، فرجیان، .(1387
سالوی و مایر (1990) از جمله اولین افرادی بودند که هوش هیجانی را بعنوان زیرمجموعهای از هـوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنتـرل احساسـات و هیجانـات خـویش و دیگـران، تشـخیص احساسات و هیجانها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقـدامات خـود فرد است ( نقل از دهکردی، .(1386
-444538608000
1. papen 2. Cherniss 3. Bar-On
4. Cognitive Intelligence 5. Thorndike 6. Goleman 7. Gardner 8. Salovey & Mayer
47
یکی از افراد تأثیر گذار درحوزه هوش هیجانی رون بار آن است. او اولین بـار در سـال 1985 در رسـاله دکترای خود عبارت ضریب عاطفی را بکار برد (سادات خشوعی،.(1387
وی مفهوم بهره هیجانی1 را مطرح کرد تا براساس آن بتوانـد روش خـود را بـرای ارزیـابی هـوش کلـی توضیح دهد. او معتقد بود هوش هیجانی توانایی ما در کنـار آمـدن موفقیـت آمیـز بـا دیگـران، تـوأم بـا احساسات درونی را منعکس میسازد (نقل از دهکردی، .( 1386 بـار آن نیـز هـوش هیجـانی را شـامل مؤلفه هایی همچون خود آگاهی هیجانی2، خود ابرازی3، حرمت نفـس4، خـود شـکوفایی5، اسـتقلال ،همدلی، مسئولیت پذیری اجتماعی6، روابط بین فردی 7، واقع گرایی8، انعطـاف پـذیری9، حـل مسـئله 10، تحمل فشار روانی11، کنترل تکانش12، خوش بینی13 و شادمانی14 میدانست (سادات خشوعی،.(1387
امروزه، اصطلاحات و پالایشهای زیادی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزه هوش هیجانی به عمل آمده و مقیاسهای جدیدی برای اندازهگیری هوش هیجانی تهیه شده است و پژوهشهای بنیـادیتـری در ایـن حوزه انجام گرفته است. در واقع پیچیدگی حوزه هـوش هیجـانی بـه ایـن دلیـل اسـت کـه ایـن حـوزه دربرگیرنده جنبههای علمی و نیز جنبههای عامه پسند آن است.
-1-9-3-2تعریف هوش هیجانی
در تعریف واژه »هوش« اتفاق نظر میان روان شناسان وجود ندارد و برای تعریـف آن، از ویژگـیهـایش استفاده میشود. هنگامی که هوش مورد مطالعه قرار میگیرد، خود هوش نیست، بلکه رفتار یـا عملکـرد هوشمندانه است. بنابراین به جای تفکر درباره هوش باید درباره رفتار هوشمندانه تحلیـل کـرد و مبنـای رفتار هوشمندانه باید نوعی دانش و اطلاعات در کلی ترین معنای آن باشد که بـه طـور رسـمی یـا غیـر رسمی کسب شده اند. تأثیر هوش بر رفتار هوشمندانه با حافظه آغاز میشود. یک عامل مرتبط با آن، بـه یاد آوردن اطلاعات، اِعمال آموختههای قبلی در وضعیت موجود، یعنی توانایی انتقـال یـا تصـمیمگیـری است. برخی از افراد نسبت به دیگران ظرفیت بسیار بیشتری برای انتقال دارند که نشـان از هـوش بـالای
-444537528500
1. EQ 2. emotional Self-Awareness 3. assertiveness 4. self- regard 5. self-Actualization
6. social Responsibility 7. interpersonal Relationship 8. reality Testing 9. flexibility 10. problem Solving 11. stress Tolerance
12. social Responsibility 13. optimism 14. happiness
48
آنان دارد. جنبههای دیگر هوش و رفتار هوشمندانه شامل؛ سرعت در رسیدن به راه حل هـا ، پاسـخها و توانایی حل مسأله است (برادبری و گریوز1، 2005؛ ترجمه گنجی و گنجی، .(1388
صاحب نظران، هوش هیجانی را با توجه به ویژگیها و کارکردهای آن بدین گونه تعریف کردهاند: گلمن در تعریف هوش هیجانی میگوید: »این هوش شامل خودآگاهی و کنترل تکانشگری، پشتکار، اشتیاق و انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی است، یعنی اموری که منجر به توانایی حفظ انگیزهها و تکانشها میشود و به فرد، درک درستی از عواطف و احساسات خود و دیگران میدهد تا به طور صحیح آنها را در روابط خود با دیگران به کار گیرد. هوش هیجانی یعنی تواناییهایی، مانند این که فرد بتواند انگیزه خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند، تکانشهای خود را کنترل و کامیابی را به تعویق بیندازد، حالات روانی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشهدار سازد؛ با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد (گلمن، 1995 ترجمه: پارسا، .(1389
سینگر2هوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مـؤثر با همکاران، سرپرستان، مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام دادن کار برای ارتقای نتایج تعریف میکند (راس3، ترجمه جمالفر، .(1382
کوپرو ساواف( 1997) 4، هوش هیجانی را برحسب دانش اولیه هیجانی، تناسب هیجانی، عمق هیجانی، و کیمیاگری هیجانی تعریف کردهاند. مراد از دانش اولیه هیجانی دانشی است که فرد از ماهیت و کنشوری احساسات خود دارد. تناسب هیجانی، انعطاف پذیری و شدت هیجانها است. عمق هیجـانی، اسـتعدادی برای رشد و تقویت یا عمق بخشیدن به هیجانها و کیمیاگری هیجانی، توانـایی اسـتفاده از احساسـات و هیجانها برای خلاقیت است (نقل از کیاروچی، فورکاس و مییر،2002 ؛ ترجمه نجفی زند، .(1385
از نظر مایر و سالوی((1993، هوش هیجانی شامل توانایی دریافت دقیق، ارزیابی و بیان هیجانات، توانایی دستیابی به احساساتی که فکر را تسهیل کند و توانایی شناسایی هیجان و تنظیم هیجانات به منظـور رشـد عقلانی است (نقل از اکرامی، .(1380
بار-آن (2001)، در تعریف خود از هوش هیجانی آن را مجموعهای از مهارتها، اسـتعدادها و توانـایی-های غیر شناختی میداند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می-دهد (نقل از دهکردی (1386 از دیدگاه بارون( 1996) 5 هوش هیجانی یک نمونه از شایستگیهای هیجانی و اجتماعی است که تعیـین
میکند ما نسبت به دیگران و در کنار آمدن با فشارها و تقاضاهای روزانه به چه خوبی میتوانیم خودمان
-444543751500
1. Bradberry & Greaves
2. Singer 3. Ross
4. Copper & Sawaf R،5. Baron
49
را درک و بیان کنیم. گاردنر 1 در تعریف هوش هیجانی، معتقد است که هـوش هیجـانی توانـایی فـرد در شناسایی و ابراز هیجانها در خود و دیگران است ( نقل از آقایار و شریف درآمدی،.(1385
تاکر (2000)2 هوش هیجانی را توانایی درک و عواطف خود و دیگران و تمیز بین آنها، برای جهت دهـی فکر و عمل تعریف کرد (نقل از دهکردی،.(1386
بنابراین، هوش هیجانی را توان استفاده از احساس و عاطفه خود و دیگران در رفتار فردی و گروهـی در جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایت میتوان تعریـف کـرد (آزاد، .(1378 در مجمـوع مـیتـوان گفت که، هوش هیجانی بر روی توانایی رسیدگی اثربخش به هیجانها تمرکز دارد، این یک تعریف نسبتاً ساده است که اکثر پژوهشگران هوش هیجانی بر روی آن توافق دارنـد (ماریمکـانوری ، گـروز و شـن3، .(2009
-2-9-3-2ابعاد هوش هیجانی
مایر و سالوی ابعاد چهار گانه هوش هیجانی را بدین شرح بیان کردهاند.
(1 خود آگاهی :4 ضروریترین توانایی مـرتبط بـا هـوش هیجـانی ایـن اسـت کـه فـرد از هیجانـات و احساسات خود آگاه باشد توانایی خود آگاهی به افراد اجازه میدهد تا نقاط قوت و محدودیتهای خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران و رهبران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده میکنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم میداننـد کـه چگونـه دیگـران را تحت تأثیر قرار دهند (خائف الهی و دوستدار،.(1382
(2 آگاهی اجتماعی:5 شامل توانایی مهم همـدلی و بیـنش سـازمانی اسـت. مـدیرانی کـه دارای آگـاهی اجتماعی هستند، هیجانات، عواطف و احساسات دیگران را بیشتر عملی میسازند، تا اینکه آنها را حـس کنند. آنان نشان میدهند که مراقب هستند، علاوه بر این، آنان در زمینه شـناخت رونـد سیاسـتهای اداری تخصص دارند،بنابراین رهبران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً میداننـد کـه گفتـار و کردارشـان بـر دیگران تأثیر میگذارد و آن قدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تأثیر منفـی داشـته باشـد، آن را تغیر میدهند (گلمن، .(1995
(3 مدیریت روابط:6 توانایی مرتبط با هوش هیجانی، شامل توانایی برقراری ارتباطات و مراودات آشکار و قانع کننده، فرو نشاندن اختلافات و ایجاد پیوندهای قـوی بـین افـراد اسـت. رهبرانـی کـه از توانـایی مدیریت روابط برخوردارند از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حـل اختلافـات از
-4445-1143000
1. Gardnre 2. Taker 3. Mcenrue, Groves & Shen
4. self-awareness 5. social awareness 6. relationship management
51
طریق مزاح وشوخی و ابراز مهربانی استفاده میکنند. رهبری تـوأم بـا برخـورداری از توانـایی مـدیریت روابط اگر چه کارآمد است کاربرد محدودی دارد (گلمن، .(1998
(4 خود کنترلی:1 عبارت است از توانایی کنترل هیجانات، عواطف، رفتار صادقانه، درست به شیوههـای معتبر و تطبیق پذیر. رهبران خود کنترل اجازه نمیدهند بد خُلقیهایی گاه و بی گاه در طول روز از آنـان سر بزند. آنان از توانایی خود کنترلی به این منظور استفاده میکنند که بد خُلقی و روحیه بد را به محـیط کاری و اداری نکشانند، یا منشأ و علت بروز آن را به شیوهای منطقی برای مردم توضیح دهنـد. بنـابراین آنان میدانند که منشأ این بدخُلقیها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد (گلمن، .(1998
3-9 - 3-2 مدلهای هوش هیجانی
مایر و سالوی مدل توانمندی را از مدل ترکیبی هوش هیجانی متمایز کردند. مدل ترکیبی شامل طیف وسیعی از متغیّرهای شخصیتی است که مخالف مدلتوانمندی مایر و سالوی بوده که کاملاً شناختی است. یک وجه کاملاً متفاوت این دو مدل، تفاوت میان مفهوم »صفت« و»پردازش اطلاعات« هوش هیجانی است.
این وجه تفاوت در دیدگاههای گوناگون سنجش و تعاریف عملیاتی از سوی نظریهپردازان مدل ترکیبی و توانمندی، نمایان است. مفهوم »صفت« هوش هیجانی با شاخصهای بین موقعیتی رفتار همچون همدلی، جرئت و خوشبینی ارتباط دارد، در حالی که مفهوم»پردازش اطلاعات« مربوط به تواناییهایی همچون تشخیص، ابراز و برچسب زدن هیجان است.
مفهوم »صفت« ریشه در چارچوب شخصیتی دارد که از طریق پرسشنامههای خودسنجی، که رفتار خاصی را میسنجند، اندازهگیری میشود. این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی، تحتالشعاع متغیّرهای شخصیتی (همانند همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوّه با آنها دارند (مانند انگیزش، خودآگاهی و امیدواری) قرار میگیرد، بعکس دیدگاه » پردازش اطلاعات« که بیشتر بر بخشهای سازنده هوش هیجانی و رابطه آن با هوش سنّتی متمرکز میشود. چنانکه دیدگاه توانمندی در مدلسالوی ـ مایر متجلّی است، دیدگاه ترکیبی در الگوی گلمن و الگوی بار ـ آن، به خوبی تبیین شده است (ابراهیمی، .(1385 در ادامه، به اختصار به مدلهای توانایی و ترکیبی پرداخته میشود.
-4-9-3-2مدل توا نا یی ما یر و سا لووی((1997
الگوی توانایی در سال 1997 توسط مایر و سالووی ارایه شد. این الگـو متمرکـز بـر نقـش هیجـانهـا و تأثیرات متقابل بر افکارشان است (مایر و سالووی،.(1997 آنان معتقدند که هوش هیجانی از تواناییهای ذهنی، مهارتها و قابلیتهای متعددی تشکیل شده است. تواناییهای ذهنی متمایز از دیگـر توانـاییهـا
-444511493500
1. self-control/self-management
51
بوده و شامل تفکر انتزاعی و حل مسئله است (مایر، سالوی و کارسو،.(2000 ابعاد چهارگانه مدل مـایر و سالووی بدین ترتیب است:
شناسایی عواطف در خود و دیگران:1
در این حوزه مهارتهای خود سنجی، اغلب با توانایی واقع افراد در خواندن صـحیح عواطـف دیگـران، مطابقت ندارد. در نتیجه این امر، ممکن است کارفرمایـان ، اطلاعـاتی بـا ارزش را در جریـان تعامـل بـا همکاران و مشتریان خود از دست بدهند. با این وجود، آنان بر این باورند که بـه خـوبی قـادر بـه درک صحیح عواطف دیگران هستند.
کاربرد عواطف:2
یعنی توانایی استفاد ه از عواطف در راستای کمک بـه کسـب نتـایج مطلـوب، حـل مسـئله و اسـتفاده از فرصتها. استفاده از عواطف برای برانگیختن افراد و هسته اصلی کار نیز از کاربردهای عواطف به شمار میآید.
توانایی درک و فهم عواطف دیگران:3
توانایی درک عواطف پیچیده و آگاهی از علل آنها و چگونگی تغییر عواطـف از یـک حالـت بـه حالـت دیگر را درک عواطف مینامند. به کمک این آگاهیها میتوانیم بفهمیم که چه چیزی موجب بـرانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروهها میشود و در نتیجه میتوانیم همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنیم.
مدیریت عواطف:4
مدیریت عواطف به معنی اداره کردن عواطف در خود و دیگران در یک موقعیت شـغلی یـا محـیط کـار است، میتوان در این زمینه واکنشهای زیادی را درنظـر گرفـت، از جملـه: انکـار احساسـات، فـرار از مشکلات، تأیید حالت کلی موقعیت بدون تأیید جریـان آن، بکـارگیری عواطـف جهـت حـل مسـائل و هماهنگ ساختن عاطفه و تفکر(مایر و سالووی،2002، به نقل از استوار و امیرزاده،.(1387
-5-9-3-2مدل ترکیبی گلدمن (1995)
در حالی که دیدگاه سالووی و مایر، بیشتر جنبه روانشاختی دارد، مفاهیم ارائـه شـده توسـط گلمـن بـه مفاهیم مدیریتی نزدیکتر است. مدل مبتنی بر شایستگی که یک مدل ترکیبی از هوش عاطفی بـه شـمار میآید را گلمن (2001)، ارایه کرده است. این مدل به طور اختصاصی برای پیش بینی موفقیت در محـل
-444523622000
1. identifying emotion 2. using emotion 3. understing emotion 4. ability measure of EI
52
کار طراحی شده است. در حقیقت این مدل نظریه ای در مورد عملکرد در کار است که بر مبنای هـوش ایجاد شده است. همان طور که گفته شد، این مدل ترکیبی است از تواناییهای ذهنی و برخی ویژگیهای شخصیتی که متفاوت از مدلهای مبتنی بر توانایی است. گلمن (2001) با مطالعـه 600 مـدیر متخصـص مسایل سازمانی و دانشجویان دورههای ارشد، مدل خود را با عنوان شبکه قابلیتهای عاطفی1 ارائـه داد. مدل اولیه وی شامل 5 بعد و 25 مؤلفه بود که در سالهای بعد مدل خود را به چهار مؤلفه و 20 قابلیـت تقلیل داد (نقل از کوکر و همکاران2، .(2007
شایستگی هیجانی از نظر گلمن عبارت است از توانایی آموخته شده بر مبنای هوش هیجانی که منجر بـه عملکرد چشم گیر در کار میشود. یعنی میزان هوش هیجانی، تعیین کننده توانایی بالقوه بـرای یـادگیری مهارتهای کاربردی است. مدل مبتنی بر شایستگی گلمن شامل20 شایستگی است. این مدل تفاوتهای فردی که در عملکرد افراد در محل کار وجود دارد را از هم تمیز میدهد . شایستگیهای بیست گانه مدل گلمن در قالب چهار نوع توانایی عمومی و کلی بیان میشوند. البته لازم به ذکر است که بـر مبنـای ایـن مدل یک فرد برای موفقیت لازم نیست که همه شایستگیها را داشته باشد، بلکه مطابق با شرایط آن فـرد ترکیبی از شایستگی وجود دارند که منجر به اثر بخشی فرد میشوند (سیدجوادین و حسین بور، .(1386 الگوی هوش هیجانی گلمن، مدلی چهارمولفه ای مبتنی بر ویژگیهای خودآگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مهارتهای اجتماعی است. در این حالت هوش هیجانی با شاخصهای هیجانی اندازهگیـری میشود (ماریمکانروی و همکاران، .(2009
گلمن ادعا کرد که شایستگیهای هیجانی، همان مهارتهای شغلی هستند که میتوان آنها را فرا گرفت. همچنین بر اساس نظـر گلمـن (1995)، هـوش هیجـانی شـامل مجموعـهای از عناصـر درونـی (میـزان خودآگاهی، خودانگاره، احساس استقلال و ظرفیت، خودشـکوفایی و قاطعیـت) و بیرونـی (روابـط بـین فردی، سهولت در همدلی و احساس مسئولیت) است (سبحانینژاد و یوزباشی، .(1387
-6-9-3-2 مدل ترکیبی بار-آن
بار-آن (1997) هوش هیجانی را بر اساس ویژگیهای شخصیتی تعریف کرده است. طبق نظریه بـار-آن، هوش هیجانی مجموعه تواناییها، استعدادها و مهارتهایی را شامل میشود که دانش لازم برای برخورد موثر در زندگی را در اختیار فرد قرار میدهد. بار-آن آنچه را که به عنوان توانایی ذهنـی تعریـف شـده است را با دیگر ویژگیها از قبیل استقلال فردی، حرمت نفس ترکیـب مـیکنـد (دهکـردی، .(1386 بـه عبارت دیگر بار-آن، مدلی چندعاملی برای هوش هیجانی تدوین کرده است. وی معتقد است که هـوش هیجانی، مجموعهای از تواناییها و مهارتهایی است که فرد برای سـازگاری مـؤثر بـا محـیط و کسـب
-44453937000
1. emotional intelligence competency inventory
2. Kooker et at.
53
موفقیت در زندگی، تجهیز میکند. براساس دیدگاه بـار- آن، هـوش هیجـانی دارای 5 طبقـه کلـی و 5 مؤلفه است که در درون این طبقهها قرار میگیرند که عبارتند از:
الف- هوش هیجانی درون فردی:1
این طبقه از هوش هیجانی، مؤلفههای آگاهی هیجانی،حرمت نفس، قاطعیت، خودشکوفایی و استقلال را در بر میگیرد.
خودآگاهی هیجانی:2
میزان آگاهی فرد از احساسات را مورد بررسی قرار میدهد و شامل پی بردن به این نکتـه کـه فـرد چـه احساسی دارد و چرا این احساس در او شکل گرفته است.
قاطعیت:3
توانایی بیان احساسات، عقاید، افکار و باورهای خود و دفاع از حقوق خود به شیوهای مطلوب، که دارای سه بعد است: توانایی بیان احساسات (ابراز خشم، صمیمیت و احساسات جنسی)، توانایی بیـان عقایـد (بیان عقاید مخالف و اتخاذ موضع مشخص حتی با از دست دادن امتیـاز)، توانـایی ایسـتادگی در برابـر حقوق خود (اجازه ندادن به دیگران جهت اذیت کردن فرد و دادن امتیاز، عدم کمرویی و خجالتی بودن)
حرمت نفس:4
توانایی احترام به خود و پذیرش خود بعنوان شخصی که اساساً خوب اسـت. شـخص صـاحب حرمـت نفس، احساس عدم کفایت و حقارت نمیکند. او جنبههـای مثبـت و منفـی، همچنـین محـدودیتهـا و قابلیتهای خود را میپذیرد.
خودشکوفایی:5
توانایی شناخت توانمندیهای بالقوه، تلاش برای شکوفا کردن آنها، کسـب حـداکثر رشـد توانـاییهـا، قابلیتها و استعدادها، تلاش برای داشتن بهترین عملکرد و بهتر کردن همیشگی خود.
استقلال:6
-4445102108000
1. interpersonal components 2. emotional self awareness 3. Assertiveness(AS) 4. self regard(SR) 5. self actualization 6. independence
54
توانایی خودکنترلی در تفکر و عمل، عدم وابستگی عاطفی، قابلیت اتکا در تصمیم گیریها و برنامههـای مهم، توانایی رفتار خود مختار در مقابل نیاز بـه حمایـت و حفاظـت، پرهیـز از دیگـران بـرای بـرآوردن نیازهای عاطفی خود.
ب- هوش هیجانی بین فردی:1
این بعد نیز مؤلفههای همدلی، مسئولیت پذیری، و روابط بین فردی را شامل میشود:
همدلی:2
توانایی شناخت هیجانات و عواطف دیگران، به عبـارت دیگـر همـدلی یعنـی ایجـاد حـس مشـترک بـا یکدیگر، یعنی همان احساس که دیگری به آن دست یافته است را داشته باشیم. افراد همدل بـه دیگـران توجه دارند و به نگرانی و علایق آنها توجه نشان میدهد.
مسئولیت پذیری (مسئولیت اجتماعی :3(
نشان دادن خود به عنوان عنصری سازنده، مشارکت کننـده، دارای حـس همکـاری درگـروه خـویش و دارای وجدان اجتماعی.
روابط بین فردی:4
توانایی برقراری و حفظ ارتباطات متقابل، توانایی صمیمیت، با محبت و انتقال دوستی به شـخص دیگـر است.
پ-هوش هیجانی مقابله با فشار:
این بخش از هوش عاطفی، مؤلفههای تحمل فشار و کنترل تکانه را شامل میشود:
تحمل استرس: 5
به توانایی مقاومت در برابر رویدادها و موقعیتهای فشارزا و پشت سر گذاشتن موقعیتهای مشـکل زا بدون از پای در آمدن گفته میشود. افراد با تحمل استرس بالا، کمتر دچار ناامیدی میشوند و بحرانها و مشکلات را بهتر میگذرانند.
کنترل تکانه:6
به توانایی به تأخیر انداختن تکانه و ساثق، پذیرش تکانههای پرخاشگرانه، خوددار بودن و کنتـرل خشـم میگویند. اثرات نداشتن این مهارت، شامل فقدان خود کنترلی، رفتارهای کند و غیر قابـل پـیش بینـی و آزارگری است.
-444523558500
1. interpersonal components 2. empathy 3. social responsibility
4. interpersonal relationshipv 5. stress tolerance 6. impulse control
55
ت- هوش هیجانی سازگاری: 1
بعد سازگاری هم دربرگیرنده مؤلفههای واقعیت آزمایی، انعطاف پذیری و حل مساله است:
حل مساله:2
توانایی شناسایی و تعریف مشکلات، داشتن کفایت وانگیزه برای مقابله مؤثر با آن، تعیـین راه حـلهـای مختلف مسأله، تصمیم گیری و انجام یکی از راه حلهای ممکن.
آزمون واقعیت:3
سنجش میزان انطباق بین آنچه فرد تجربه کرده و آنچه واقعا وجود دارد، تلاش بـرای فهـم امـور بطـور صحیح و تجربه رویدادها آن گونه که واقعاً هستند بدون خیال پردازی.
انعطاف پذیری:4
توانایی منطبق ساختن عواطف، افکار، رفتار، موقعیتها و شرایط دائما در حال تغییر. افراد انعطاف پذیر، افرادی فعال، زرنگ، قادر به واکنش بدون تعصب به تغییر هستند و نسبت به ایدهها، جهت گیریها و ...
صبور و گشاده رو هستند.
ث- هوش هیجانی خلق کلی:5
نهایتاً هوش عاطفی خلق کلی، شامل مؤلفههای خوش بینی و شادکامی است:
خوش بینی:
توانایی نگاه کردن به نیمه روشنتر زندگی، امید به زندگی و داشتن رویکردی مثبت به زندگی روزمره.
نشاط:
لذت بردن از خود و دیگران، شاد بودن، رضایت از خود و لذت بردن از زندگی، داشتن احساس خوب در محیط کار و در اوقات فراغت (بار- آن، 1997، به نقل از حسینی، .(1383
-7-9-3-2مدل هوش هیجانی دولویکس و هیگس( (1999
دولویکس و هیگس (1999) بر اساس تحقیقات تجربی خود عناصر محوری مشترکی را در ساختار کلی هوش هیجانی شناسایی کردهاند که عبارتند از : (1 خودآگـاهی: آگـاهی از احساسـات شخصـی خـود و توانایی تشخیص و مدیریت آنها (2 انعطاف هیجانی: توانایی خوب عمل کردن و سازگاری در موقعیت-های مختلف. (3 انگیزش: انرژی و انگیزه ای که برای دستیابی به نتایج و هدفهای کوتاه مـدت و بلنـد
-44455524500
1. adaptability components 2. problem solving( PS) 3. testing reality(TR) 4. flexibility (FL)
5. general mood -component
56
مدت وجود دارد. (4 حساسیت بین فـردی: توانـایی آگـاه بـودن از احساسـات دیگـران و دسـتیابی بـه تصمیمات قابل نفوذ در آنها (5 تأثیر: توانایی ترغیب دیگران به تغییر دیدگاهشان دربـاره یـک مسـأله (6 فراست: توانایی استفاده از بینش خود و تعامل در تصمیمگیری هنگام رویـارویی بـا اطلاعـات مـبهم. (7 صداقت: توانایی ایجاد و تعهد در هنگام مواجهه با چالش و اقدام ثابت و درست.
هیجانی هوش
جدول -1-2مدل ترکیبی هوش هیجانی بار-آن.1خودآکاهی هیجانیبازشناسی و فهم احساسات خودالف) هوش هیجانی.2قاطعیتابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصـی بـه شـیوهسازندهدرون فردی.3حرمت نفسآگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویشتن.4خودشکوفاییتحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن.5استقلالخودفرمــایی و خــودکنترلی در تفکــر و عمــل شــخص و رهــایی ازوابستگی هیجانی.1همدلیتوان آگاهی از احساس دیگران و درک و تحسین آن احساساتب) هوش هیجانی بین.2مسئولیت پذیریتوانایی فرد در معرفی خود بعنـوان عضـوی مفیـد و سـازنده ودارایفردیحس همکاری در گروه اجتماعی خویش.3روابط بین فردیتوانایی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش متقابل، نزدیکـی عـاطفی،صمیمیت و دادوستد مهرآمیزپ) هوش هیجانی.1تحمل استرسمقاومت در برابر وقایع نامطلوب و استرسزامقابله با فشار.2کنترل نگاهتوانایی مقاومت افراد در برابر تنشها یا وسوسهها و کنتـرل هیجـان-های خویشت) هوش هیجانی.1حل مسألهتشخیص و تعریف مسأله و ایجاد راهکارهای مؤثر.2آزمون واقعیتارزیابی و مطابقت میان آنچه به صورت عینی و ذهنی تجربه میشودسازگاری.3انعطاف پذیریتنظیم تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایطث) هوش هیجانی.1خوش بینیاحساس رضایت از زندگی خویشتن، شادکردن خود و دیگرانخلق عمومی.2نشاطنگاه به جنبههای روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجههبا ناملایمات
4445-5006340004445508000
-4-2 همدلی
همدلی بعنوان درک دقیق احساسات دیگران نخستین بار توسط راجرز بعنوان یک انسانگرا مورد تاکید قرار گرفت و از آن پس، همدلی و انسانگرایی تداعی گر خویش بودند.
57
-1-4-2 انسان گرایی بعنوان مطرح کننده همدلی
روان شناسی انسان گرا یک مکتب روان شناسی است که در واکنش به رفتارگراییو روانکاوی پدید آمد. این مکتب به بعد انسانی روان شناسی علاقمند است و زمینه انسانی را برای رشد نظریه روان شناختی فراهم آورده است. جیمز باگنتال این موضوع را در پنج اصل روان شناسی انسان گرا خلاصه کرده است که اساسا عبارتند از:
-1 هستی و وجود انسان را نمی توان به اجزای تشکیل دهنده آن تقلیل داد. -2وجود انسان زمینه انسانی بی نظیری دارد.
-3هشیاری انسان شامل آگاهی از وجود خودش در زمینه ارتباط با دیگران است. -4انسان ها حق انتخاب دارند و خواهان مسئولیت نیستند.
-5انسان ها دارای اراده هستند و در جستجوی معنا، ارزش و خلاقیت می باشند.
کارل راجرز تدوین کننده درمان مراجع محوری است که از کالبد انسان گرایی بیرون آمده است.
-2-4-2پیش فرضهای راجرز
-1 درک دیگران، تنها از زاویه احساس و ادراک خودشان یعنی در دنیای پدیدار شناختی 1 خود آنها امکانپذیر است. پس برای درک دیگران باید در جستجوی راهی بود که آنها توسط آن، رویدادها را تجربه میکنند. زیرا دنیای پدیدارشناختی هر کس اساسیترین تعیین کننده رفتار و عامل بیهمتایی اوست.
-2 افراد سالم از رفتار خود آگاهند. از اینرو، نظام راجرز به رویکرد روانکاوی و تحلیل خود شباهت دارد، زیرا بر اهمیت آگاهی از انگیزهها تاکید میکند.
-3 افراد سالم ذاتا خوب و مفید هستند. آنان فقط هنگامی آشفته و ناتوان میشوند که یادگیریهای نادرست داشته باشند.
-4 افراد سالم، هدفمند و هدفگرا هستند. واکنش آنها به اثرات محیطی یا سائقهای درونی، از روی انفعال نیست. آنان افرادی خودراهبرند.
-5 درمانگران نباید به جای مراجع، خود را درگیر دستکاری رخدادها نمایند. بلکه باید شرایطی را فراهم سازند تا مراجع بتواند به طور مستقل تصمیمگیری کند. وقتی افراد، نگران ارزیابیها، خواستهها و ترجیهات دیگران نباشند، زندگیشان توسط یک گرایش ذاتی به سوی خودشکوفایی2 هدایت میشود.
راجرز را مبتکر رویکرد معروف به رواندرمانی دانستهاند که در آغاز به درمان بیرهنمود1 یا درمان متمرکز بر درمانجو معروف بود و اخیرا به درمان متمرکز بر شخص شهرت یافته است. این شیوه
-4445-5969000
1phenomenological world 2self-Actualization
58
رواندرمانی پژوهشهای زیادی را سبب شده و کاربرد وسیعی را در درمان اختلالات روانی پیدا کرده است.
راجرز معتقد بود که، تنها راه کشف و ارزیابی شخصیت بر اساس تجربههای ذهنی فرد است. یعنی، از طریق مطالعه میدان تجربه او. اگر چه راجرز این ارزیابی حوزه میدان تجربی شخص را تنها رویکرد ارزشمند میداند، اما بلافاصله اشاره میکند که این روش مصون از خطا نیست.
-1-2-4-2ویژگیهای شیوه درمان مراجع – محور
یکی از مهمترین خصوصیات درمان مراجع – محور اعتقاد به ویژگیهای ماهیت انسان است. اعتقاد به ارزشمندی انسان از اصول اساسی نظریه راجرز درباره ماهیت انسان است. در این شیوه اعتقاد بر آن است که انسان منطقی، اجتماعی، پیشرونده و واقعبین است. از دیدگاه نظریه مراجع – محور، انسان تمایل به رشد و یا نیاز به تحقق بخشی به خویشتن دارد. ارگانیزم نه تنها سعی میکند خود را حفظ کند، بلکه میکوشد خویش را در جهت وحدت، کمال و خودمختاری سوق دهد.
شاخصهای عمده این روش عبارتند از:
-1 مراجع را در مرکز درمان قرار میدهد و او را عامل اصلی تصمیمگیری میداند. -2 کیفیت رابطه مشاورهای را مهمترین عامل در ایجاد شخصیت میانگارد.
-3 توجه زیادی به تکنیک ندارد، بلکه بر نگرشهای مراجع و مشاور در جریان درمان تاکید دارد.
-4 در جریان مشاوره به جای تاکید بر اطلاعات، سوابق، تشخیص و تجویز بر محتوای احساسی و عاطفی اعمال و گفتار مراجع تکیه میکند.
در این روش اعتقاد بر آن است که، اگر مراجع در محیط مشاورهای گرم و پذیرا قرار گیرد، خودش میتواند به حل مشکلاتش اقدام کند. از مشخصات عمده این روش آن است که، اولا مراجع، رهبری بخشی از فعالیتهای جلسه مشاوره را بر عهده میگیرد و ثانیا، از آزمونهای روانی استفاده چندانی به عمل نمیآید و در عوض بر ایجاد رابطه نیکوی مشاورهای تاکید میشود.
راجرز، اعتقاد چندانی به کاربرد آزمون در مشاوره نداشته و آن را مانعی در رشد عاطفی مراجع به شمار میآورد. به عقیده او آزمون، مقاومت مراجع را میافزاید، قبول مسئولیت او را به حداقل کاهش میدهد و در او نوعی وابستگی به مشاور به وجود میآورد.
هدف اصلی درمان مراجع محور، رها کردن نیروهای تحقق بخشنده به مراجع است. اهداف جزئی تر آن، ایجاد یکنواختی و اتحاد بیشتر در اجزای شخص، کاهش اضطراب، افزایش میزان پذیرش خود و عواطف شخصی و افزایش درجه عینیت در مواجهه با واقعیات است.
-444515557500
1Nondirective therapy
59
راجرز در جریان درمان، همواره از تحمیل هدفها بر مراجع پرهیز میکند. زیرا معتقد است که قضاوت اشخاص بالغ و سازگار بر پایه آن چیزی است که ذاتا برای وی ارضا کننده و شکوفاساز است. به نظر او، مراجع است که ابتکار عمل را به دست میگیرد و روند گفتوگو و جلسه درمان را هدایت میکند. وظیفه درمانگر، ایجاد شرایطی است که در آن مراجع بتواند دوباره به ماهیت اساسی خویش باز گردد و درباره این که کدام یک از راههای زندگی بیشتر ارضا کننده است تصمیم بگیرد. از آنجا که همه انسانها در نظر راجرز افرادی مثبت و نیک سیرت هستند، بنابراین تصمیمهای آنان نه تنها موجب خشنودی از خویشتن خواهد شد بلکه از آنان افرادی سالم و خودشکوفا خواهد ساخت.
ویژگی اساسی دیدگاه راجرز عبارت از تشریح روشن تعدادی از فنون درمانی، تاکید بر نگرش و سبک هیجانی درمانگر و بیاهمیت قلمداد کردن برخی از روشهای خاص است.
در رواندرمانی مراجع – محور، درمانگر باید دارای سه ویژگی اساسی باشد. آن سه عبارتند از: صداقت1 توجه مثبت غیرمشروط2 درک همدلانه3
صداقت: که گاهی "همخوانی" نیز خوانده میشود، شامل خودانگیخته بودن4، پذیرا بودن5 و روراستی6 است. درمانگر، جلوه ساختگی و حرفهای ندارد. یعنی احساسات و اندیشههایش را به سادگی و بدون ریا با مراجع در میان میگذارد. درمانگر، تا اندازهای با خودافشاگری صادقانه، الگویی را برای مراجع فراهم میآورد تا او نیز بتواند احساساتش را لمس و ابراز کند و مسئولیت آنها را بپذیرد.
توجه مثبت نامشروط:این همان چیزی است که راجرز آن را "شرطهای ارزشمندی" مینامد. درمانگر مراجع محور، مراجعان را آن طور که هستند میپزیرد، برای آنان ارزش قایل میشود و صمیمیت خالصانهای ابراز میکند. حتی اگر رفتار آنان مورد تایید وی نباشد، تنها دلیل ارزشمند بودن مردم را، به سبب انسان بودن آنها می داند.
درک همدلانه: عبارت است از توانایی مشاهده لحظه به لحظه جهان از دریچه چشمان مراجع و درک احساسات آن.
به نظر راجرز، برداشت از خویشتن، مرکز ثقل شخصیت مراجع است. اگر مراجع برداشت منفی از خویشتن داشته باشد و احساس کند که ارزشی ندارد، ادراک او محدود شده و تنها بر جنبههایی که او را تهدید میکند پاسخ میدهد. وقتی تهدید وجود داشته باشد، مراجع به دفاع از خود میپردازد. در مشاوره
-44454064000
1genuineness 2unconditional positive regard 3empathic 4spontaneity 5openness 6authenticity
61
شخصمدار به مراجع کمک میشود تا برخورد توام با همدلی و احترام را تجربه کند. برخوردی که در آن بتواند برای وجود خود معنایی بیابد و از توانمندیهای خود آگاه شده و مسئولیت انتخاب راه خویش را بپذیرد.
منابع و مآخذ
ابولقاسمی، عباس؛ اله قلیلو، کلثوم اله؛ نریمانی، محمد و زاهد، عادل .(1390) راهبردهای تنظیم هیجان در سوءمصرف کنندگان مواد دارای واکنشپذیری بالا و پایین. مجله دانشگاه علوم پزشکی گیلان، .22-15 :(77)20
اعظمی، یوسف؛ سهرابی، فرامرز؛ برجعلی، احمد و چوپان، حامد .(1393) اثربخشی آموزش تنظیم هیجان مبتنی بر مدل گراس بر کاهش تکانشگری در افراد وابسته به مواد مخدر. فصلنامه اعتیاد پژوهی سوءمصرف مواد، .142-127 :(30)8
بابایی، زهرا؛ حسنی، جعفر و محمدخانی، شهرا .(1391) تأثیر آموزش مهارت نظم جویی هیجان مبتنی بر رفتار درمانی دیالکتیک در وسوسه ی افراد مبتلا به سوءمصرف مواد: مطالعه ی تک آزمودنی. مجله روان شناسی بالینی،15 :(3)4
بهرامی، فاطمه؛ آذریان، زهرا .(1387) مطالعه مقدماتی رابطه نشانگان پیش قاعدگی و افسردگی با باورهای فراشناختی در زنان دانشجو. مجله تحقیقات علوم رفتاری. دوره .6شماره -137 .2 146
جلالوند، محمدی و ملازاده (1393) اثربخشی مهارتهای تنظیم هیجان مبتنی بر مدل فرایند گراس بر وسوسه و سوگیری توجه در افراد وابسته به مواد مخدر. فصلنامه پژوهش در سلامت روانشناختی، .10-1 :(2)8
جهرمی، لیلا؛ مکری، آذرخش و اختیاری، حامد .(1388) عوارض قلبی- عروقی ناشی از سوء مواد مخدر. مجله اعتیاد.(1) 7، .78-69
حسنی، جعفر؛ آزاد فلاح، پرویز؛ رسول زاده، طباطبایی، سیدکاظم و عشایری، حسن .(1387)
بررسی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان بر اساس ابعاد روان نژندی گرایی و برو نگرایی . تازه های علوم شناختی، .13-1:(4) 10
حسینی المدنی، سیدعلی؛ احدی، حسن؛ کریمی، یوسف؛ بهرامی، هادی و معاضدیان، آمنه .(1391) مقایسه تاب آوری، سبکهای هویتی، معنویت و حمایت اجتماعی ادراک شده در افراد معتاد، غیرمعتاد و بهبود یافته. مجله اعتیادپژوهی، .68-51 :21
زاهد، عادل؛ الهقلیلو، کلثوم؛ ابوالقاسمی، عباس و نریمانی، محمد .(1389) ارتباط بین
راهبردهای تنظیم هیجان و رفتار بین فردی در سوءمصرفکنندگان مواد. اعتیادپژوهی، :11 .113-99
111
سالاری فر، محمدحسی؛ پوراعتماد، حمیدرضا .(1390) رابطه باورهای فراشناختی با اختلال افسردگی و اضطراب. یافته ، یافته 40 -29 .13
سامانی، سیامک؛ جوکار، بهرام و صحراگرد، نرگس(.(1386 تاب آوری، سلامت روانی و رضایتمندی از زندگی. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران.پاییز.86شماره.50
سترگ، صحرا؛ کاظمی، حمید و رئیسی، زهره .(1392) اثربخشی درمان فراشناختی بر عقاید
وسوس هانگیز و باورهای مرتبط با مواد در بیماران وابسته به مواد صنعتی. فصلنامه اعتیاد پژوهی سوءمصرف مواد، .162-147 :(28)7
صالحی، اعظم .(1391) مقایسه اثر بخشی آموزش راهبردهای تنظیم هیجان بر اساس مدل
گروس و رفتار درمانی دیالکتیک، در کاهش علائم مشکلات هیجانی دانشجویان دانشگاه اصفهان، پایان نامه دکتری مشاوره خانواده، دانشگاه اصفهان.
قائدنیایجهرمی، حسنی، انوری و فرمانیشهرضا .(1393) اثربخشی آموزش گروهی راهبردهای
نظمجویی فرایندی هیجان در مقابله شناختی افراد مبتلا به سوء مصرف مواد. فصلنامه اعتیاد پژوهی سوءمصرف مواد، .90-72 :(31)8
قائدنیایجهرمی، علی .(1393) اثربخشی آموزش راهبردهای نظم جویی فرایندی هیجان در
وسوسه، مقابله شناختی، طرحواره های هیجانی و زودانگیختگی افراد مبتلا به سوءمصرف مواد: مطالعهی تک آزمودنی. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه خوارزمی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی.
قربانی، نیما. .(1389) روان درمانگری پویشی فشرده و کوتاه مدت. تهران: انتشارات سمت
قربانی، نیما. .(1392) من به روایت من. تهران: نشر بینش نو.
کاپلان، هارود و بنیامین سادوک. .(1390) خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری، روانپزشکی بالینی،
ترجمه نصرت االله پورافکاری، تهران، نشر شهر آب.
مشهدی، علی؛ میردورقی، فاطمه و حسنی، جعفر(.(1391 نقش راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان در اختلالهای درونی سازی کودکان. مجله روانشناسی بالینی، 23-34 (3)3
منجم، عارفه و آقایوسفی، علیرضا .(1394) اثربخشی روان درمانی گروهی تحلیل رفتار متقابل بر عقاید وسوسه انگیز و سبکهای دلبستگی و نظم جویی شناختی در معتادین در حال ترک. فصلنامه اعتیادپژوهی سوءمصرفمواد، .(34)9
112
ناآبادی، حسین .(1388) بررسی رابطه ی خود آگاهی هیجانی و کنترل تکانه از مولفه های هوش هیجانی با استعداد اعتیاد دانش آموزان پسر دوره متوسطه .پژوهش نامه مطالعات روانشناسی تربیتی، .12-1 :9
یوسفی، فریده .(1382) الگویعلّی هوش عاطفی، رشد شناختی، راهبردهای شناختی تنظیم هیجان، و سلامت عمومی. رساله منتشر نشده دکترای روان شناسی تربیتی. دانشگاه شیراز.
یوسفی، فریده .(1385)بررسی رابطه راهبردهای شناختی هیجان با افسردگی و اضطراب در دانش آموزان مر اکز راهنمایی استعدادهای درخشان. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، :(4)6 .892-871
منابع خارجی
Abbott, B. V. (2005). Emotion dysregulation and re-regulation : predictors ofrelationship intimacy and distress [dissertation]. Texas: Texas A&M University.Aldao, A., Nolen-Hoeksema, S., & Schweizer, S. (2010). Emotion-regulationmeta-analytic review. Clinical Psychologystrategies acrosspsychopathology: AReview, 30(2), 217-237.Amstadter, A. (2008). Emotion regulation and anxiety disorder. Anexity Disorder,22 (2), 211-221.Baer, R. A. (2003). Mindfulness training as a clinical intervention: a conceptual andempirical review. Clinical Psychology Science and Practice, 10(2), 125-143.Baer, R . A. , Hopkins, J. , Krietemeyer, J. , Smith, G. T. , & Toney, L. (2006).mindfulness.offacetsto exploremethodsassessmentUsing self-reportAssessment,13(1), 27-45.Barlow, Alexandra, Qualter, Pamela & Stylianou, Maria.(2010). Relationshipsbetwee Machiavellianism, emotional intelligence and theory of mind in children.78–82. journal(2010)Differences, 48IndividualandJournalPersonalityhomepage: www.elsevier.com/locate/paidBar-On, R. (2000). "Emotional and social intelligence: insights from the EmotionalQuotient Inventory. In R. Bar-On & J. D. A. Parker (Eds.)", The handbook ofemotional intelligence (pp. 363–388). San Francisco: Jossey-BasBrown, K. W. & Ryan, R. M. (2003). The benefits of being present: Mindfulnessand SocialPersonalityJournal ofwell-being.and itsrole in psychologicalPsychology, 84,822-848.Brown, K. W. & Ryan, R. M. (2004). Perils and promise in defining and measuringPsychology science andfrom experience. Clinicalmindfulness: observationspractice, 11, 242-248.Campbell, L. & Barlow, D. H. (2007). Incorporation Emotion Regulation intoCoceptualizations and Treatments of Anxiety and Mood Disorders. In. JJ.Gross(Ed.), Hndbook of Emotion Regulation NEW YORK: Guilford Press
113
Ciarrochi,J.V.,Dean,F.P.,& Anderson,S.(2002).Emotional intelligence moderastes the relationship between stress amd mental health. Journal of personality amd individual differences, 32,192-209.
Cicchetti D, Ackerman BP, Izard CE. (1995). Emotions and Emotion regulation in developmental psychopathology. Dev Psychopathol, 7(1):1- 10.
Corcoran KM, Segal ZV. Metacognition in depressive and anxiety disorder: Current directions. Inter. J of Cogn Ther, 2008; 1(1): 33-44
Davies, L, (2001). Emotional Intelligence: An Essential Component of Education, Educational Materials: Dedicated to Helping Children Thrive. http://www.kellybear.com>
Davis, M. H. (1983a). Measuring individual differences in empathy: Evidence for a multidimensional approach. Journal of Personality and Social Psychology, 44, 113-126.
Davis, M. H. (1983b). Empathic concern and the Muscular Dystrophy Telethon.
Personality and Social Psychology Bulletin, 9, 223-229.
Fox, H.C., Hong, K.A., Sinha, R. (2008) Difficulties in emotion regulation and impulse control in recently abstinent alcoholics compared with social drinks. Addictive Behavior, 33, 388-394.
Frederickson,Norah,Petrides,K.V. & Simmonds,Elizabeth.(2012). Trait emotional intelligence as a predictor of socioemotional outcomes in early adolescence.
Journal Personality and Individual Differences, 52 (2012) 323–328. journal homepage www.elsevier.com/locate/paid
Freeland, E.M. & N. Oklahoma (2007). A Comparison of Emotional Intelligence and Personality Factors: Two Concepts or One? University of Oklahoma,
GraduateCollege, P.11
Frijda, N. H. (1996). The emotions. Cambridge University Press
Garmezy, N. (1993). Risk and resilience. In D. C. Funder, R. D. Parke, C. Tomlinson-Keasey & K. Widaman (Eds.), Studying lives through time
Garnefski N, Kraaij V. (2006). Relationships between cognitive emotion regulation strategies and depressive symptoms: a comparative study of five specific samples. Pers Ind Dif, (40):1659– 1669.
Garnefski N, Teerds J, Kraaij V, Legerstee J, Van den Kommer T. (2004).
Cognitive emotion regulation strategies and depressive symptoms: differences between males and females. Pers Individ Dif, 36(2):267-76.
Garnefski, N., Kraaj, V. & Spinhoven, P. (2001). Negative life events, cognitive
emotion regulation and emotion problems. Personality and Individual Differences, 30, 1311-1327.
Garnefski, N., Teerds, J., Kraaij, V., Legerstee, J. & Kommer, T. (2003). Cognitive emotion regulation strategies and depressive symptoms: Differences between males and females. Personality and Individual Differences, 25,603-11.
Gemima, R., Louis, J. (2005). Ego Identity, Ethnic Identity, and the Psychosocial Well-Being of Ethnic Minority and Majority College Students, international Journal of theory and research, 3, 227–246.
Ghasemipour, Y. , Robinson, J. A. , &Ghorbani, N. (2013). Mindfulness and integrative self-knowledge: Relationships with health-related variables. International Journal of Psychology, 48(6), 1030-1037.
Ghorbani, N. , Cunningham, C. J. , & Watson, P. J. (2010). Comparative analysis of integrative self-knowledge, mindfulness, and private self-consciousness in
114
predicting responses to stress in Iran. International Journal of Psychology, 45(2), 147-154.
Ghorbani, N., Bing, M.N., Watson, P. J., Davison, H. K., & LeBreton, D. L. (2003). Individualist and collectivist values: Evidence of compatibility in Iran and the United States. Personality and Individual Differences, 35, 431-447.
Ghorbani, N., P. J. Watson., Hamzavy, F. and Bart L. Weathington (2010). Self-Knowledge and Narcissism in Iranians: Relationships with Empathy and Self-Esteem. Current Psychology, 29, 2, 135-143.
Ghorbani, N., Watson, P. J., & Hargis, M. B. (2008). Integrative self-knowledge: Correlations and incremental validity of a cross-cultural measure developed in Iran and the United States. The Journal of Psychology: Interdisciplinary and Applied, 142, 395-412.
Goleman, D. (1995). Emotional Intelligence: what it can matter than IQ. Available at: www.yahoo.com.
Goleman, D. (1998). Working with emotional intelligence. New York: Bantam Books.
Goleman, D. (2001), "The Emotionally Intelligent Workplace:How to select for Measure,and Improve Emotional Intelligence in Individuals, Groups and Organizations", Francisco,San, Jossey-Bass,San ,pp: .27-44.
Gratz KL, and Roemer L. (2004). Multidiminsional Assessment of Emotion
Regulation and Dysregulation: Development, Factor Structure and Initial Validation of Thedifficultics in Emotion Regulation Scale. J Psychop Behav Assess, 26 (1): 41-54.
Gross JJ. (2008). Handbook of emotion regulation. New York: Guilford Press
Gross, J. J., & Munoz, R. F. (1995). Emotion regulation and mental health. Clinical Psychology: Science and Practice, 2, 151-164.
Gross, J. J., Thompson, R. A. (2007). Emotion regulation: Conceptual foundations. In: Gross JJ. Handbook of emotion regulation. New York: Guilford Press; 3-24
Gross, J.J., & John, O.P. (in press). Wise emotion regulation. In L. Feldman Barrett
& P. Salovey(Eds.), The wisdom of feelings: Psychological processes inemotionalintelligence.NewYork: Guilford.
Hedlund,J., Sternberg, R.J. (2001). Too Many Intelligence? Intergrating social Emotional, and practical Intelligence. In Bar-on , R., parker, J.D. (eds) Hand book of Emotional Intelligence. Sanfrancisco: Jossey Bass.
Hughes C, Ensor R.(2005). Executive function and theory of mind in 2 year olds: A family affair? Developmental neuropsychology , 28(2): 645-654.
Kazdin, A.E.(Eds.).(2000). Encyclopedia of psychology (vols1-8).Washington, DC:American Psychological Association.
Kooker, B.M., Shoultz, J. and Codier, E. (2007), "Identifying Emotional Intelligence in Professional Nursing Practice", journal of professional nursing,
Vol.23 No.1, p. 30- 36.
Ledesma, D. , & Kumano, H. (2009). Mindfulness‐based stress reduction and cancer: a meta‐analysis. Psycho‐Oncology, 18(6), 571-579
Luthar, S. S., Cicchetti, D., & Becker, B. (2000). The construct of resilience: A critical
Luthar, S. S., Cicchetti, D., & Becker, B. (2000). The construct of resilience: A critical evaluation and guidelines for future work. Child
115
Matthews G, Hillyard EJ, Campbell SE. Metacognition and maladaptive coping as components of test anxiety.Clinical Psychology and Psychotherapy 1999; 6(2): 111-26.
Mayer, J.D., salovey, P., & Caruso, D. (2000) ability model, mixed models, emotional intelligence; In reuven bar-on and James. The handbook of emotional intelligence. Sanfranciso: Jossey – bass, wiley company
Mayer, J.D., Salovey, P., Caruso,D.R. (2000) Emotional Intelligence as Zeitgeist as Personality, and as aMental Ablility. In Bar- on, R., Parker, J.D. (eds). Hand book
ofEmotional Intelligence. Sanfra- ncisco: Jossey Bass.
McCrimmon, A.W., Jitlina,K., Altomare,A., & Matchullis,R.(2013). Emotional intelligence and resilience in children with high functioning autism spectrum disorder:relation to social skills. University of Calgary University of British Columbia, Rrtrieved July,2013 From www.ucalagary.ca
Mcenrue Mary Pat, Groves S. Kevin, Shen Winny, (2009), Emotional Intelligence Development: Leveraging Individual Characteristics, Jornal Of Management
Development, Vol. 28 No.2, pp 150-174.
Niemiec, C. P. , Brown, K. W. , Kashdan, T. B. , Cozzolino, P. J. , Breen, W. E. , Levesque-Bristol, C. , & Ryan, R. M. (2010). Being present in the face of existential threat: The role of trait mindfulness in reducing defensive responses to mortality salience. Journal of Personality and Social Psychology, 99(2), 344-365.
Offer, R., Levie, R., Gothelf, D., Apter, A. (2000). Defense Mechanisms, Negative Emotions, and Psychopathology in Adolescent Inpatients, Journal of Comprehensive Psychiatry, 41, 35-41.
Papageorgiou C, Wells A. An empirical test of clinical metacognitive model of rumination and depression. Cognitive therapy and research 2003; 27(3); 261-73
Petrides,K.V.&Furnham,A.(2003). On the dimensional structure of emotional intelligence.Personality and Individual differences, 29, 313-320.
Qualter, Pamela, Barlow, Alexandra, & Stylianou, Maria.(2011). Investigating the relationship between trait and ability emotional intelligence and theory of. British Journal of Developmental Psychology,Vol29,Issue3,(Sepember 2011), Pages 357-686
Richards, J.M., & Gross, J.J. (2000). Emotion regulation and memory: The
cognitive costsofkeeping one's cool. Journal of Personality and SocialPsychology, 79,410-424.
Schutte,N.S.Malouff,J.M,Hall,L.E,Haggerty,D.J,Cooper,J.T,Golden,C.J.Dornheim,
(1998).Development and validation of a measure of emotional intelligence.
Journalof personality and Individual differences,25.
Shackelford, T. K., Besser, A ., Goetz, A. T.(2008). Personality, MaritalSatisfaction, and Probability of Marital Infidelity.journal of IndividualDifferences Research. 6: 13-25
Wells A. Emotional disorders and Metacognition: Innovative Cognitive Therapy, JohnWiley & Sons LTD, 2000; PP: 3-54
Wilson, Joe.(2009). An Investigation of Trait Emotional Intelligence and Theory of Mind in Schoolchildren with ADHD. University College London and Hertfordshire Educational Psychology Service. Rrtrieved July, 2013,From www.UCL.ac.uk/educational- Psychology.