دانلود ادبیات نظری وپیشینه تحقیق تعاریف ومفاهیم نوجوانی وبزهکاری (docx) 96 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 96 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فصل دوم : ادبیات (پیشینه تحقیق)
تاریخچه ای از روان شناسی نوجوانی10
تعاریف نوجوانی12
دنیای تازه افکار نوجوانی 15
بزهکاری 22
تعریف بزهکاری 25
طبقه بندی بزه 26
دیدگاه کلاسیک 27
نظریه یادگیری اجتماعی 28
نظریه ناکامی یا فرصتهای نابرابر28
تفاوت بزهکاری و مجرم 30
عوامل خانوادگی 32
عوامل موجود در مدرسه 39
عدالت برای نوجوانان 43
نظریه آنزیک در مورد تأثیر شخصیت در بزهکاری 45
جمع بندی و نتیجه گیری 47
پیشینه تحقیق 49
پژوهشهای معاصر51
راه های پیشگیری53
نظریه فلاسفه یونان56
عزت نفس 62
ابعاد عزت نفس 64
مفهوم خود 65
ابعاد خویشتن66
عوامل موثر بر سطح خودپنداری66
فصل دوم
ادبيات (پيشينه ) تحقيق
تاريخچه نظري ( تعاريف ومعاني ، سابقه تاريخي ، انواع نظريات ، عوامل موثر ، نتايج و پيامدها راههاي كنترل و درمان و ….)
پيشينه عملي تحقيق ( خلاصه گزارش تحقيق هاي انجام شده در اين زمينه در ايران و در خارج از ايران و نقد و بررسي نتايج اين تحقيق ها )
2451735528574000تاريخچه مختصري از روان شناسي نوجواني :
منظور از روان شناسي نوجواني مطالعه علمي متحولات رواني انسان بين سالهاي 12 تا 20 سالگي است . افلاطون شايد اولين فردي باشد كه به ارزش نوجوانان آن طور كه بايد وشايد پي برده است و به اين مسائل تربيتي و مشكلات آنان توجه نموده است .
او در اغلب كتاب هايي كه به مكالمات سقراط با نوجوانان اختصاص داده است دوران بلوغ به يك نوع “ شراب زدگي روان “ تشبيه كرده است كه در آن احساسات و عواطف به رفتار و انديشه چيره مي گردند .
ارسطو بر عكس افلاطون تغييرات جسمي و جنسي دوران بلوغ را مورد توجه قرار مي دهد . (بهرامی، 1371،ص2)
بعد از ارسطو از ژان ژاك روسو مي توان نام برد . كتاب اميل او اولين رساله اي است به طور جدي به بررسي رفتار دوران نوجواني پرداخته است و راههاي تربيتي متناسب به رشد را نشان داده است . روسو براي دوران بلوغ اهميت بسياري قائل است و آن را بر خلاف گذشتگان كه جزئي از روان شناسي كودك مي دانستند “ تولد ثانوي” مي نامد.
در سالهاي بين 1800 و 1850 كه موضوع تحولات جسمي و جنسي دوران بلوغ مورد توجه خاص پزشكان قرار گرفت روش مطالعه به طور محسوسي تغيير يافت . در اين زمان روش باليني جانشين روش درونگري و عيني گرديد .(بهرامی، 1371،ص13)
در سال 1891 برنهايم نتايج تحقيقات خود را در مقاله يي تحت عنوان “ مطالعه در باره نوجوانان ” اهميت و دقت سرآغاز روان شناسي بلوغ دانست .
در سال 1940 استانلي هال كتاب خود را در مورد نوجواناني كه نتيجه 22 سال تحقيق و مطالعه او بر روي هزاران نوجوان آمريكايي بود منتشر ساخت . بعد از استانلي هال روانشناسان ديگري از قبيل لانكاستر ، استرن ، اسپرانژه ، ماندوس ، تحقيقات او را در كشورهاي ديگر دنبال كردند . با اين وصف بايد اعتراف كرد كه هنوز مسائل و مخاطب ناشناخته بي شماري در اين علم باقي است .
موريس دبس ، در كتاب “ چگونه نوجوانان را مطالعه كنيم ” مي نويسد:
در هيچ يك از علوم انساني ، انسان به اندازه روان شناسي نوجواني كاغذ سياه نكرده است و با اين وصف در هيچ يك از آنها معلومات انسان تا اين حد ناقص نيست .
بايد افزود كه علت اين امر البته غلط بودن روش مطالعه نيست بلكه متنوع بودن موضوع مطالعه يعني روحيه نوجوانان است كه طبقه بندي آنها را مشكل و شايد محال مي سازد .( بهرامي ،1371 ، ص 13 )
ارسطو ، تغييرات مربوط به بلوغ جنسي ، تاريخ تقريبي آن را در دختران و پسران يوناني ، حدود چهارده سالگي تعيين كرده است . او اين تغييرات جسماني پسران را معلول فعاليت غده هاي جنسي مي دانست و در خصوص تغييرات رواني همزمان باتغييرات جسماني ، ارسطو معتقد بود مي بايست از دختران به علت فعاليت شديد جنسي ، حفاظت و حراست بيشتري شود .
ارسطو معتقد بود صفات و خصوصياتي كه نوجوانان را از بزرگسالان متمايز مي سازد اگر چه همزمان با بلوغ هستند ولي ارتباط مستقيمي به آن ندارد و ناشي از كمبود تجربه در نوجوانان اند تا ساختمان بدين و فيزيولوژيك آنها . تقريبا تا قرن نوزدهم تعريفي بهتر از تعريف ارسطو در مورد نوجواني ديده نمي شود.
براي اولين بار استانلي هال نوجواني را به حيطه روان شناسي جديد وارد كرد و نظريه وي يك نظريه تكويني است . بررسي هاي انگيزه اي رشد براي شاگردان او به خصوص شاگردان وي از روش هاي جالبي براي پژوهش استفاده مي كردند مانند : پرسشنامه و استفاده از شرح تجربيات شخص.
مكتب فكري ديگر ديدگاهي است كه بلوغ را امري اجتماعي مي داند و تمام نمودها و ويژگي اي نوجواني را مولود شرايط اجتماعي دانسته ، از همين رو بلوغ را واقعيتي اجتماعي بشمار مي آورد .(احدي ، محسني ، 1369 ، ص 12)
به طور خلاصه از مطالب بالا چنين نتيجه گرفته مي شود كه در ابتدا تغييرات فيزيولوژيك و جسماني مورد توجه بوده است و بلوغ را پديده اي منحصراً فيزيولوژيكي و جسماني دانستند ، اما به تدريج مسائل رواني و اجتماعي نيز مد نظر قرار گرفته اند .
تعاريف نوجواني :
نوجواني واژه وسيعي است كه دوران مهمي از زندگي انسان را شامل مي شود و به دو مرحله پيش از بلوغ و بعد از بلوغ جنسي تقسيم مي شود . در بين روان شناسان چنين معمول است كه سنين پيش از بلوغ جنسي را مرحله نگراني هاي بلوغ و سال هاي بعد از بلوغ جنسي را مرحله وجد و شور شباب بنامند .(بهرامی، 1371،ص 6)
مدت زمان نگراني هاي بلوغ از 12-13 تا 14-16 سالگي (به ترتيب در دختران و پسران ) است و مدت زمان مرحله وجد و شور و شباب از 14-16 سالگي تا 18-20 سالگي مي باشد .( بهرامي ، 1371 ، ص 6)
به نظر استانلي هال ، مرحله نوجواني دوره اي است كه در آن فرد ، داراي جنبه هاي افراطي و اغراق آميز در سلوك و رفتار خود مي باشد و از مشخصات آن طوفان و فشارهاي هيجاني است . ( احمدي ، 1370 ، مقدمه )
پسران و دختراني كه بين كودكي و بزرگسالي قرار گرفته اند دوره نوجواني را مي گذرانند . در زندگي هر فرد زماني فرا مي رسد كه بدنش از حالت كودكي به بزرگسالي تغيير شكل مي يابد . اختلاف آشكار اين دگرگوني ها با دوران كودكي از لحاظ وضع ظاهر ، رفتار و حالت هاي رواني كاملاً محسوس است . با توجه به تفاوت هاي فردي ممكن نيست براي آغاز و پايان نوجواني زماني مشخص را بيان كرد . نوجواني با رشد بدني و رشد اجتماعي ارتباط دارد ، زيرا الگوهاي رفتاري براي افراد آدمي در خانواده ها و جامعه هاي مختلف تفاوت دارند .
گروهي از روان شناسان معتقدند كه نوجواني از هنگام ظهور بلوغ جنسي آغاز مي شود و با خاتمه نگراني ها و ناراحتي هاي آن به پايان مي رسد . گروهي ديگر ، نوجواني را برزخي ميان نياز و وابستگي به بزرگسالان و بي نيازي و وابستگي به خويشتن تعريف كرده اند . بعضي از روان شناسان ، نوجواني را از ديدگاه عقلي و هوشي بررسي كرده اند و آن را دروه پيدايش ادراك مفاهيم و افكار انتزاعي دانسته اند . در ايران و بيشتر كشورهاي اروپائي و آمريكائي معمولاً نوجواني از 12-13 سالگي آغاز مي گردد و در 18-19 سالگي پايان مي پذيرد .(پارسا،1368 ، ص 214)
نوجواني كه حدود فاصله سني 12 تا 17 و 18 سالگي است دوره حساسي است و انسان به شكنندگي هاي متعددي روبروست و دوره اي است كه در آن روابط پدر و مادر با نوجوان آسيب مي بيند . تعداد قابل توجهي از افراد هر جامعه در آن دوره پرورشي به سر مي برند كه ما آن را دوره نوجواني مي ناميم . البته نسبت مشخص اين افراد در جامعه هاي مختلف با فرهنگ هاي مختلف فرق مي كند . نوجواني دوره اي است در زندگي هر فرد كه بين خاتمه دوران كودكي و شروع دوران نوجواني قرار گرفته است . اين دوران ممكن است هم طولاني باشد و هم كوتاه طول اين دوره بستگي به مناسبات اجتماعي ـ اقتصادي و عوامل فرهنگي در هر جامعه بستگي دارد (كلن مايرز ، استيوارت جونز ، 1984 ، ص 5)
تعریف دیگری نیز از نوجوانی به عنوان یک دوره بحرانی معمول شده که حاصل پژوهشهای «استرن» و سایر روان شناسان آلمانی است . به نظر آنان، نوجوانی زمان کشف ها به عبارت بهتر، اگاهی از ارزش های فرهنگی و معنوی است به دلیل عدم تکامل شخصیتی و شکل نگرفتن نگرش شخص نوجوان نسبت به زندگی، کشمکش ها و تعارض های ناشی از این آگاهی، دوره حالتی منقلب و بحرانی را برای نوجوانان بوجود می آورد (احدی،1369، ص 15).
نوجوانی به طور کلی در یک جمله دوره ای است که نوجوان در آن دوره از وابستگی و هدایت بزرگسال به خود رهبری انتقال می یابد ( لستر،آلیس، کسرو، 1954،ص 4).
بنابراین، شناسایی دوران نوجوانی می تواند زمینه ای برای سبب شناسی بیماری های روانی فراهم کند زرا که در دوران نوجوانی منابع سازگاری و بخصوص اضطراب و فشار روانی افزایش می یابد. افزایش میزان اضطراب در نوجوانان با عامل جنسیت نیز در ارتباط است.
دنياي تازه افكار نوجواني :
نوجواني توانائيهاي نا شناخته تفكر را آشكار مي كند . افكار نو ، ديدگاههاي تازه ، افق هاي جديد و مشغوليت هاي ذهني نوجوان تغيير شكل مي يابد و پيچيده مي شود . افكار او به دنياي خالي راه مي يابد و به او اجازه مي دهد كه مهارتهاي شناختي تازه خودرا در خيال پردازي ها نيز مثل دنياي واقعي بكار ببرد .
معمولاً نوجواني را بين 18-11 سالگي به حساب مي آوردند . مسلماً تغيير شكلهاي جنسي يكي از ويژگي هايي است كه كودك را به بزرگسالان ، مرد يا زن تبديل مي كند اما تغيير شكل ها فرايند هاي ذهني خود نير جايي دارد .كودك استدلال پذير به نوجوان استدلال كننده تبديل مي شود . نوجوان كه هر استدلال كردن را تكميل مي كند و همه چيز را دوباره زير سوال مي بد تحول استدلال نه تنها او را در جهت كشف افكار كلي بلكه در جهت كش روبط منطقي سوق مي دهد . كشف اخير موجب مي شود كه او به افكار خود وحدت بدهد . اين تغييرات شناختي نشانه عبور از تفكر عيني به تفكر انتزاعي است .
توانائي هاي كه از استدلال منطقي در نوجواني بوجود مي آيد در مورد افراد ؟ نيز كاربرد پيدا مي كند . نوجوان به كلمات انتزاعي و با سوالات فلسفي بازي مي كند . درباره معاني زندگي، عشق و مرگ مي انديشد و از خوب و بد براي فرد تعاريفي فراهم مي آورد . او بتدريج درباره نزديكان و اجتماع قضاوت مي كند و از خيال پردازي درباره رويدادهاي آينده و موقعيت هاي فرضي احساس شعف مي كند .( چرا نوجوانان بزهکار می شوند ، همشهری ، شماره 1758)
تحول جديد در تفكر به نوجوان اجازه مي دهد كه خود ، ديگران و موقعيت ها را بر اساس دور نمای متفاوت درك كند .
پياژه ، معتقد بود كه در نوجواني دشد شناختي فرد و مرحله عمليات سوري مي رسد . رسيدن به اين مرحله موجب مي شود كه نوجون مهارت هاي شناخته تازه اي نشان دهد.
نوجوان از نظر ادراكي كه از خود دارند تغييرات زيادي پيدا مي كند اما هيچ دليلي نداريم كه فرض كنيم نوجواني به عنوان مرحله اي از رشد نسبت به ديگر تنشهاي زيادي دارد اين نتيجه گيري از تحقيق بر روي شش هزار نوجوان در ده كشور بدست آورده است .طبق مطالعه طولي دو هزار و دويست و سيزده نوجوان از نظر نگرش ها ، تغيرات مهم به همراه نمي آورد . آرزوها ، خويشتن پنداري ، عقايد سياسي ، معمولاً در شانزده سالگي مستقر مي شود . نوجواني كه در آغاز تحصيلات دبيرستاني خود آرزوهاي بزرگ و هويت مثبت دارد آنها را دست كم تا پنج سال پس از تحصيلات دبيرستاني حفظ مي كنند. ( چرا نوجوانان بزهكار مي شوند ، همشهري ، شماره 1758)
طبقه بندي مشكلات جوان و نوجوان :
بر اساس مطالعه و تحقيقي كه درباره 10000 دانش آموز دبيرستاني بعمل آمده وجود مسائل مشترك زير در ايشان كشف كرده اند :
1- مسائل مربوط به عوامل بهداشتي و رشد فرد . 2- مسائل مربوط به شخصيت و سازگاري 3- مسائل خانوادگي 4- مسائل مربوط به وضعيت و موقعيت اجتماعي 5- مسائل جنسي و روابط جنسي با جنس مخالف 6- مسائل ديني و اخلاقي 7- مسائل مربوط به مدرسه و مطالعه 8- مسائل مربوط به انتخاب شغل
دكتر صاحب الزماني مسائل جوانان ايراني را در 16مساله خلاصه كرده است كه به قرار زير است :
مسئله كار ـ تحصيل ـ مطالعه آزاد ـ تفريح ـ مقبوليت و خود نمايي ـ جنسي ـ همسر گزيني و اخلاق ـ جنگ نسل ها ـ همزيستي بودن تفهم ـ تضاد ارزش ها ـ ناهماهنگي خانه و مدرسه ـ عدم استقلال يا استقلال زياد ـ هراس از رقيب ـ فقر آرمان اجتماعي ـ مقبوليت و خودنمائي ـ نداشتن قانون هاي رهنمون و رهبري .
براي مقابله با بزهكاري در سطح اجتماعي طرح هايي به اجرا در آمده و نتايج خوبي حاصل شده است .
آموزش خانواده هاي بزهكاران و كمك همه جانبه به آنان .
ايجاد شبه خانواده ها :گاهي والدين توان برخورد با نوجوان بزهكار را ندارند پيش بيني مراكزي كه بتوان نوجوان بزهكار را به آنجا ارجاع داد ودر آنجا تحت آموزش و پرورش قرار گيرد ضرورت دارد تا از گرايش نوجوان به سمت دوستان نا باب يا بزهكار حرفه اي جلو گيري شود .
خانواده هاي پرورشي : برخي از خانواده هاي خير خواه و انسان دوست در سطح جامعه پيدا مي شوند كه واجد شرايط اخلاقي و انساني وعلمي براي اصلاح رفتار بزهكارانه هستند و حاضر به پذيرش و تغيير رفتار اين قبيل مهجوران اجتماعي و اخلاقي مي باشند .
موسسات تربيتي : گاهي عادت بر بزهكاري آنچنان رسوخ يافته كه خانواده ها از اصلاح و تغيير آن عاجزند و در چنين وضعيتي مي بايد موسسات تربيتي براي كنترل و تغيير رفتار اين افراد وجود داشته باشد مانند كانون اصلاح و تربيت .
گاهي تمامي بزهكاران در زندان با يكديگر آن را در كار خود مجرب تر مي سازد و از جانيان بالقوه بزهكاران بالفعل مي سازد كه عملاً اين تناسب بااستعدادها و علايق را براي بزهكاران در نظر گرفته و آنان رابه كار مي گمارند . بيكاري براي بزهكاران وسيله اي مي شود تا وقت اضافي داشته باشند ومجدداً دست به بزهكاري بزنند . از نظر اجتماعي بزهكاري رابه 3 دسته تقسيم كرده اند :
بزهكاري بر عليه اشخاص عادي جامعه مانند ضرب و جرح ، تجاوز به عنف ، گسستن عمد يا غير عمد .
بزهكاري بر عليه دارائي و مالكيت ديگران مانند دزدي و جعل اسناد.
بزهكاري بر عليه نظم عمومي مانند فحشا و خريد و فروش مواد مخدر .
بزهكاران از نظر وضعيت بروز جرم به دودسته 1- اتفاقي 2- حرفه اي ، تقسيم مي شوند.
مجرمين اتفاقي فقط وقتي كه فرصت باشد مرتكب جرم مي شوند وسعي مي كنند با پنهان كاري اعمالشان را از نظر عمومي و حقوقي مخفي نگه دارند . مجرمين حرفه اي بر اثر تكرار بزه وضع مشايعتي پيدا كرده اند و خلاف فرهنگ و ضد اجتماع عمل مي كنند و بين خود و مردم پيوندي احساس نمي كنند. (صدقی، ذبیح الله عوامل موثر در انحرافات اجتماعی با تکیه بر عوامل خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی موثر در بزهکاری نوجوانان)
از مطالعات موجود در زمينه عامل ارثي در بزهكاري ها نمي توان استنباط كرد كه عامل ارثي تعيين كننده باشد و شايد تنها بتوان گفت كه در برخي افراد آمادگي ارثي وجود دارد و اين آمادگي ممكن است در خانواده هاي معمولي هم وجود داشته باشد . برخي از كودكان زود برانگيخته مي شوند ، قدرت عكس العمل سريع دارند و نمي توان همه را يكسان تلقي كرد . وقتي علت ژنتيك در توجيه بزهكاري ها نا كافي به نظر آمد مي توان علت بزهكاري ها را يادگيري دانست ، بلرو جونز با صداقت گفته اند كه بزهكاري يك رفتار آموخته است . فرد بزهكار از مهر و محبت محروم بوده و جاي انسي در اين جهان وجود ندارد . در اجتماع نيز داري مقام و ارزشي نيست و هيچ نوع احساس ارزشي نمي كند . وقتي بزهكاري رفتار ياد گرفته شده باشد تحت تأثير شرايط و عوامل خانوادگي واجتماعي ياد گرفته شده باشد و فرد بزهكار با ارتكاب با آن رفتار و نتايج مورد نظر خود رسيده و به تخليه هيجاني يا رفع محروميت خود ، جامه عمل پوشيده واحساس قدرت و ارزش كرده و به نوعي خود را در جمع نشان داده و مورد قبول دوستان قرار گرفته است .( صدقي ، ذبيح ا… ، عوامل مؤثر در انحرافات اجتماعي با تكيه بر عوامل خانوادگي فرهنگي ، اجتماعي مؤثر در بزهكاري نوجوانان )
چرا همه افراد هنجارها را نمي شكنند و فقط برخي هنجار شكني مي كنند ؟
كجروي راهي كوتاه براي وصول به برخي اهداف است و چرا برخي افراد راه كوتاه تر و سهل الوصل تري را براي رسيدن به اهداف خود انتخاب مي كنند ؟ در پاسخ به اين پرسش دو دليل مطرح است : اول انتقال ارزشهاي اجتماعي كه در قالب هنجار مطرح مي شود كه از كودكي آعاز شده و تا بزرگسالي ادامه پيدا مي كند . دليل دوم ، دروني شدن اين هنجار هاست . اما بايد ياد آور شد كه دروني شدن هنجارها شريط كافي براي جلوگيري از هنجار شكني نيست بلكه پيوند هاي اجتماعي نيز بايد با آن همراه باشد .
اين پيوند ها به فرد اجازه نمي دهد كه راه هاي سهل و كوتاهي را در كسب كجروي مي شود ، انتخاب كند . ويژگي فردي مانند : تفاوت در برابر ناكامي اخير و لذات آني و آتي ، تصوير مطلوب از خودداشتن و دروني شدن هنجارها، ويژگي هاي مثبت هستند اما پرسش جامعه شناسان اين است كه مشخصات فردي تا كجا و تا چه حد مي تواند بازدارنده رفتار خاص باشند ؟ يافته ها نشان مي دهدكه تا آنجا كه ساخت اجتماعي ، امتحان ارتقاء كسب پاداش را فراهم كند يا به عبارت ديگر آنجايي كه هنجارها كاركرد مثبت داشته باشند ميل به ادامه و تقويت آنها بيشتر است آنچه نوجوان و جوانان را از كجروي و انحراف باز مي دارد ، شرايط اجتماعي مناسبي است كه در خانواده ها به منظور دروني شدن هنجارها بايد فراهم شود .
مساله ديگر تقويت هنجارها توسط ساخت اجتماع است ، در خانواده ها به منظور دروني شدن هنجاها بايد فراهم شود كه هنجارها دروني شود ، پس از دروني شدن جامعه بايد امكان تحقق رعايت هنجارها را براي جوانان فراهم كند در اين صورت اجراي اين هنجارها براي جوان و جامعه سودمند خواهد شد.
بزهكاري :
برخي جنايات قابيل كه برادر كوچك خود يعني هابيل را كشت ، اولين جنايت بشر دانسته اند وبا توجه به اين مطلب مشخص مي گردد كه مسئله بزه و بزهكاري سابقه اي بس طولاني دارد و حتي زمان وقوع آن به زمان پيدايش انسان در جوامع انساني باز مي گردد . از زمان شروع فكر در باب فلسفه و زندگي اجتماعي انسان ، بشر به اين موضوع نيز انديشيده و به طور پراكنده و نا منظم اشاراتي داشته است اما تفكر و مطالعه علمي در اين باب مانند اكثر مطالب ديگر علمي و اجتماعي احتمالاً پس از دوران تنوير افكار در اروپا يعني پس از اتمام دوران قرون وسطي و شروع دوره رنسانس و انقلابهاي بزرگ و بالاخص انقلاب صنعتي با نتايج خاص خود در زمينه امور اجتماعي و پيشرفت هاي تكنيكي مي رسد . بررسي علمي در مورد بزهكاري جوانان براي هر كشوري ؟ است و پيشگيري و درمان آن تنها در سايه پژوهش هاي روان شناسي ، اقتصاد اجتماعي ،در موسسات تحقيقي بدرستي مي توان شكل گيرد و راه نجات هزاران نوجوان بزهكار كه اصلاح پذير و شايسته سازگار شدن مجدد با فرهنگ و نورمهاي جامعه و ادامه كوشش هاي مشروع اجتماعي شود .
جنايتكاري و بزهكاري از نظر حقوقي داراي مفاهيم روش و معيني هستند و در واقع قوانين آن ها را دقيقاً تعريف مي كنند و به همين دليل است كه آدلر در سال 1933 اعلام داشت كه قانون جزايي علت صوري جنايت است و اگر قوانين وجود ندارند جنايت نيز خود به خود از بين مي رفت .
رابين نيز در سال 1949 نوشته است كه بزهكاري آن چيزي است كه قانون مي گويد چيست . از طرفي ديگر بين جنايتكاري و بزهكاري از لحاظ معني و مفهوم تفاوتي نيست ، فقط تفاوت در اين استكه بزهكاري ب ارتكاب جرمهايي اطلاق مي گردد كه كمتر از سن معيني به وقوع مي پيوندد . تعيين ميزان اين سه بدست قانون است و بر حسب جوامع مختلف متفاوت در اين شرايط نخستين وظيفه ما پافشاري دوباره اين نكته است كه هيچ مفهوم رواني بي ابهام و مشخص با مفهوم حقوقي بزهكاري تطبيق نمي كند . بيماري رواني شخصي به نام بزهكاري و يا ريخت رواني معيني كه معرف تمام بزهكاران و يا خاص بزهكاران باشد وجود ندارد و معذالك به نظر مي رسد بسياري از پزشكان و روان شناسان و حقوقدانان و مربيان با وسوسه به يك نوع وجه اختصاصي زيستي ـ رواني بزهكاري هم آغوشند .( محمد مهدی حسینی، پایان نامه 56، 1355)
اگر تمام دانش هاي بشري مربوط به بزهكاري تا كنون هماهنگ شده بودند و حاصل تحقيقات متنوع و متفاوت همراه گرديده بود ، بدون ترديد عقيدة عمومي دربارة اين مسئله بر رشد بيشتري نايل گرديد . پاره اي از محققان بررسي رواني جرم ها را به يك سو مي نهند به اين دليل كه روان شناسي ، بررسي فرد نمي تواند نتايج اجتماعي بزهكاري را تبيين كند . شايد اين نكته تا حدي قابل قبول باشد ولي آنچه در عين حال مسلم و واقعي است ، اين است ك بدون فهم و شناخت عميق مسائل مرزي ، تحقيقات دربارة بزهكاري از زاويه جامعه شناسي رضايت بخش نخواهد بود .
روند تحقيقات در باب مطالعه بزهكاران تا به امروز همچنان ادامه يافته و به تدريج بر شدت آن افزوده شده است . در اين ميان هر يك از دانشمندان به بررسي شاخه اي از آن پرداخته و نتیجتاً مباحث آن تجزيه و تخصصي تر گرديده است . چنانچه حتي در مورد علل بزهكاري هر يك از متخصصين نظر متفاوتي نسبت به ديگران ابراز داشته و هر كدام علت اصلي بزهكاري را عامل معيني دانسته اند . لوموز انديشمندي كه در باب مطالعه انواع بزهكاري ها و علل و عوامل آن شهرت بسزايي دارد نيز كسب نموده است ، عنوان مي دارد بعضي از افراد ذاتاً مجرم و بزهكارند . برخي ديگر چون رافايل گاروفالو معتقدند كه بزهكاري افراد ناشي از ژن انتقال صفات و خصوصيات تبهكاراني از نسلي به نسل ديگر مي باشد .
دورگيم و انگلس نيز اعتقاد داشتند كه شرايط اقتصادي و بخصوص فقر مادي از عوامل اساسي وقوع بزهكاري از طرف افراد است و بر اساس همين مطلب برخي از صاحبنظران كه بزهكاري از چه زمان در جوامع پيدا شده و به مرور انواع و اشكال مختلف آن بسط يافته است ، معتقدند كه انسان اوليه به سبب آنكه از امكانات طبيعي از قيبل غذا ، لباس ، مسكن و ديگر نعمات طبيعي به فور به يكسان بهره مند بود لذا نيازي به شكستن هنجارهاي مورد قبول گروه را نداشت ، ليكن پس از آنكه برخي به سبب دست يافتن به موقعيت هاي مناسبي از قبيل نيروهاي جسماني بيشتر استعداد و هوش فراوانتر يا تخصيص يافتن در استفاده از ابزار جديد تر از ديگران پيشي جستند .
مسئله تملك بيشتر و خصوصي تر يا بعبارتي مسئله مالكيت خصوصي مطرح شد . در همين جا بود كه عده اي از افراد در رده هاي پايين گروه قرار گرفتند و از برخي از مواهب طبيعي و اجتماعي محروم گرديدند زور زورمندان جامعه براي تثبيت مالكيت و موقعيت خويش همچنين دور نگه داشتن اين امتيازات از افراد ديگر اجتماع ، اقدام به نفع دارندگان امتيازات اجتماعي اقتصادي بود و پس از چندي بصورت هنجارهاي اجتماعي نيز در آمد . (محمد مهدی حسینی، پایان نامه، 56، 1355)
از اين رو احترام ديگران در جهت به جنگ در آوردن مقداري از امكانات اقتصادي اجتماعي برگزيدگان جامعه نوعي هنجار شكني و تخلف از قوانين محسوب و اين تجاوزگران و قانون شكنان يا بعبارتي مجرمين ، مورد تنبيه و مجازات قرار گرفتند و به اين ترتيب بود كه مرز بين بزهكار و غير بزهكار مشخص شد.( محمد مهدي حسيني،پايان نامه 56-1355)
تعريف بزهكاري :
بزه عبارت از اقدام به عملي كه بر خلاف موازين ، مقررات و قوانين و معيارهاي ارزش و فرهنگي جامعه باشد . دروه نوجواني بخاطر تحولات بلوغ و تغيير ارزشها و همچنين بحران هويت مرحله اي است كه در آن بزه بيشتر اتفاق مي افتد .
حداقل سن بزهكاري در جوامع مختلف فرق مي كند . حداقل سن در آمريكا 7 سال ، در انگلستان 10 سال ، در يونان 12 سال ، در اتريش ، آلمان ، ايتاليا ، بلژيك 14 سال ، در كانون اصلاح و تربيت تهران حداقل سن 10 سال مي باشد .
نوع بزه در جوامع مختلف نيز فرق مي كند . براي مثال در قاهره جمع كردن سيگار بزه محسوب مي شود .
طبقه بندي بزه :
از نظر اجتماعي بزه رابه سه نوع تقسيم كرده اند :
بزهكاري بر عليه اشخاص عادي جامعه مانند ضرب و جرح ، تجاوز عنف، كشتن عمد يا غير عمد .
بزهكاري بر عليه داراي و مالكيت ديگران مانند : دزدي و جعل اسناد .
بزهكاري بر عليه نظم عمومي مانند فحشا و خريد و فروش مواد مخدر .
از نظر وضعيت بروز جرم بزهكاري را مي توان به دودسته تقسيم كرد :
بزه اتفاقي:
بزهكاران اتفاقي فقط وقتي كه فرصت مناسب باشد مرتكب جرم مي شوند وسعي مي كنند با پنهان كاري اعمالشان را از نظر عمومي و حقوقي مخفي نگه دارند .
بزه حرفه اي :
مجرمين حرفه اي بر اثر تكرار بزه وضع ثابتي پيدا كرده اند بر خلاف فرهنگ و ضد اجتماع عمل مي كنند و بين خود و مردم پيوندي احساس نمي كنند .(مجله اصلاح و تربيت ، دوره پنجم ، شماره 49 بهمن 1378)
نظريه هاي رايجي درباره علل رفتارهاي بزهكارانه ارائه شده است . در اين جا سه نظريه كه كوشش نموده است بزهكاري نوجوان را تبيين كند مورد بررسي مختصر قرار مي دهيم اين نظريه ها عبارتند از : ديدگاه كلاسيك ، نظريه يادگيري اجتماعي ، نظريه ناكامي .
ديدگاه كلاسيك :
اين ديدگاه براي اولين بار در قرن 18 ارائه گرديد . بنظر طرفداران اين نظريه تمام انسانها اراده آزاد خود را براي نيل به اهداف لذت بخش خويش معطوف مي دارند و دلايلي براي انتخاب وسايل رسيدن به اهداف دارند . افراد مجرم و بزهكار تنها در انتخاب وسيله به اهداف لذت بخش با افرادي كه از قانون اطاعت مي كنند تفاوت دارند . افراد مجرم آزادانه مرتكب جرم مي شوند تا به اهداف خود دست يابند . در حالي كه افرادي كه از قانون اطاعت مي كنند، وسايل ديگري را كه مورد توافق جامعه است انتخاب مي كنند .
اين ديدگاه بر اساس فرض خود معتقد است كه تنها تنبيه سريع و شديد اعمال مجرمانه در مجرمين موثر است تا از قانون اطاعت كنند . امروزه اين ديدگاه بيشتر مورد قبول دستگاه پليس است .
پليس با بزهكاران نوجوان عمل گرايانه و بر اساس قانون برخورد مي كند . مأمورين پليس نه وقت و نه تمايلي دارند كه جنبه هاي روانشناختي و پيشينه فرد كه تبيين كننده رفتار منحرف نوجوانان است ، توجه كنند . پليس مجري قانون است ، او نه روان شناس است ، نه مددكار اجتماعي .
اين ديدگاه پليس درباره بزهكاري همخواني بيشتري دارد . البته امروزه نظرياتي مبني بر تجربه پليس به اين دانش ها وجود دارد .
نظريه يادگيري اجتماعي :
اين ديدگاه مي تواند جايگزين مناسبي براي نظريه كلاسيك باشد زيرا جنبه هاي روانشناختي و جامعه شناسي رفتار بزهكارانه را تبيين مي كند .
اين نظريه ، بزهكاري را نتيجه الگوسازي و نقش پذيري فردي مي داند هر رفتاري كه در نظر ناظر آن مورد توجه قرار گيرد و پاداش دريافت نمايد ، آموخته و مورد سرمشق قرار مي گيرد . الگوي بسيار مهم در زندگي نوجوانان والدين و همسالان او هستند . والدين نوجوان بزهكار انضباط و نظارت ناپايدار و متناقضي در محيط خانواده اعمال مي نمايد يا ممكن است توجه كمي نسبت به رفتارها و فعاليت هاي نوجوان نشان دهد و يا اصلاً توجه و نظارتي بر رفتار آنان اعمال نكنند .
برخي از والدين نوجوانان بزهكار داراي رفتار ضد اجتماعي هستند . پژوهش هاي بعمل آمده تأثير يادگيري اجتماعي در رشد و تداوم رفتارهاي بزهكارانه را به شدت مورد تاييد قرار داده است .
بررسي هاي نظريه يادگيري اجتماعي نشان داده است كه انحراف رفتاري در دوران كودكي مقدمه اي براي زندگي مجرمانه در بزرگسالي است .
نظريه ناكامي يا فرصتهاي نابرابر:
يكي از مهمترين نظريه هاي جامعه سناختي درباره بزهكاري نظريه فرصتهاي نابرابر است . اين نظريه رفتارهاي بزهكارانه نوجوان را بعنوان تجاوز به هنجارها مرسوم اجتماعي مورد بررسي قرار مي دهد . از نظر اين ديدگاه رفتارهاي هنجار شكنانه ناشي از خرده فرهنگ هاي منحرف است .
براي پذيرش در خرده فرهنگ بزهكاران نوجوان شرط اول ، انجام فعاليت هايي است كه هنجارهاي اجتماعي آنها راممنوع كرده است . خرده فرهنگ بزهكاران نوجوان اعضاي خود را تحت فشار قرار مي دهند كه بارفتارهاي بزهكارانه درگير شوند . در چنين گروههايي تغيير رفتار فرد ، به تغيير هنجارهاي گروه همسالان بستگي دارد .
اين نظريه اظهار مي دارد كه دوستي ها در خرده فرهنگ بزهكارانه به حرفه بزهكاري منتهي مي شود . برخي ، خرده فرهنگ هاي بزهكارانه را همان گروه هاي تبهكار قلمداد مي كنند . بزهكاري نوجواناني كه بطور انفرادي به فعاليت هاي بزهكارانه اقدام مي نمايند و به گروه هاي تبهكار و قانون شكن تعلق ندارند ، در بيشتر مواقع يك پديده گذرا و موقتي است . اين گونه افراد نسبت به كنترل اجتماعي بسيار حساس هستند ، در حالي كه اعضاي يك خرده فرهنگ بزهكاري بعنوان بخشي از برنامه كار آموزي مجرمانه ، افراد گروه خود را آموزش داده و روابط تنگاتنگ در بين آنها ايجاد مي شود . اين نظريه بر اين باوراست كه علت بروز بزهكاري اين است كه نوجوان براي رسيدن به اهداف اقتصادي واجتماعي جامعه پسند با موانعي برخورد مي كند و از فرصتهاي برابر اجتماعي برخوردار نيست . ( مجله اصلاح و تربیت، شماره 58)
برابر نظر اين انديشمندان خرده فرهنگ بزهكارانه پديده اي مربوط به افراد طبقه پايين اجتماعي است زيرا افرادي كه در طبقه اجتماعي پايين قرار دارند با موانع بيشتر و نابرابري در فرصتها براي دست يابي به اهداف قابل قبول اجتماعي روبرو هستند .
خلاصه اينكه نوجوانان به اين دليل قانون شكني مي كنند كه اجتماع اهداف و نيازهايي را پيش روي آنها قرار مي دهد اما موانعي قانوني و اجتماعي و اقتصادي براي آنها ايجاد مي كند .( مجله اصلاح و تربيت ، شماره 58)
تفاوت بزهكاري و مجرم :
بزهكاري در برگيرنده كودكان و نوجوانان بوده و مجرم شامل افراد بالاتر از 18 سال مي گردد. دوركيم جامعه شناس معروف فرانسوي تعريفي راجع به جرم كرده است كه مورد تأييد اتفاق مجامع علمي است وي اعمالي را جرم و بزه مي داند كه وقوع آنها در جامعه وجدان جمعي را آزرده و اجتماع نسبت به مرتكبين آن واكنش نشان داده و آنها رامجازات مي نمايد .
در گذشته به علت ثبات زندگي قبيله اي و اشتراك شديد افراد در آداب و رسوم ، عرف و سنت مانع بزرگي براي رفتار مجرمانه محسوب مي شد و جرائم مسئله اجتماعي مهمي به حساب نمي آورند ولي با توسعه تمدن و صنعتي شدن جامعه پيدايش شهرهاي بزرگ و تراكم جمعيت ، آداب و رسوم اجتماعي و قوانين اجتماعي قدرت ديرين خود را ار دست دادند . (کی نیا، مهدی ، مبانی جرم شناسی علت شناسی انحرافات نوجوانان و جوانان)
عوامل ارثي و تناقضات زندگي علمي و تضادهاي سياسي و محروميت ها در افراد و انحرافاتي بوجود آورند و بر روي هم عدم توانايي فرد براي تطبيق خود با محيط اجتماعي باعث رفتار بزهكارانه مي گردد.( كي نيا ، مهدي، مباني جرم شناس علت شناسي انحرافات نوجوانان و جوانان)
روان شناسان به اين نتيجه مي رسند كه در چهارچوب يك اجتماع و يا حتي يك گروه پاره اي از افراد مي توانند خود را تابع قواعد و ممنوعيت هاي مورد قبول آن اجتماع و يا گروه سازند در حالي كه پاره اي ديگر فاقد چنين ظرفيتي هستند.
افرادي كه به اين تبعيت تن در نمي دهند گروهي راتشكيل مي دهند كه از نظر رواني نامتجانس اند ولي در عين حال مكانيزم رفتار افراد آن را مي توان بر اساس مفاهيم روان شناسي روشن ساخت.
بزهكاران نيز در شمار افراد اين گروهند از سوي ديگر عقيده عوام افراد اجتماع به نوبه خود عليه بزهكار بسيج مي شود مستقل از خصوصيات شخص وي تنها به اين دليل كه بزهكار ناميده شده به نوعي او را مطرود مي سازد .
بررسي رواني اين واكنش ها مخصوصاً از نظر موثر واقع شدن در حال بزهكاران حائز اهميت است. در حقوق كيفري ايران هر فعل يا ترك فعل كه مطابق قانون مكمل مجازات يا مستلزم اقدامات تأميني و تربيتي باشد جرم محسوب مي شود و هيچ امري را نمي توان جرم دانست مگر به موجب قانون براي آن مجازات يا اقدامات تأميني و تربيتي تعيين شده باشد .
عوامل خانوادگي :
انسان موجودي است كه در فرايند شدن قرار دارد، انسان تصميم گيرنده است نه مجبور كنترل كننده و محيط ، انسان از خاصيت آينده نگري برخوردار است و آينده را پيش بيني مي كند و آن را تحت تأثير قرار مي دهد و در حقيقت او خلاق محيط و جهان خويشتن است . نتيجه اينكه انسان در محدوده وجود خود آزاد است و چون آزاد است مي تواند و بايستي انتخاب بعمل آورد و چون آزادي انتخاب دارد مسئول رفتار خويش است . بشر موجودي است فعال و زنده نه موجودي كاملاً منفعل ، او تجربه را جستجو مي كند ، محيط و دنياي نيازهاي خويش را مي سازد ، او نگهدارنده و فرايند خويشتن است ، او خويشتن ساز است .
والدين در تربيت فرزندان خود بايد اين اعتقاد را در آنان بوجود آورند كه او خود مسئول رفتار خويش است تا فرد نسبت به مسئوليت رفتار خود آگاهي نداشته باشد آن را نپذيرد و هيچ برنامه اي براي تغيير رفتار و در نتيجه پيشرفت مؤثر نخواهد بود . اگر نوجوان ياد بگيرد به بيش از پيش به شيوه اي مسئولانه عمل كند و بحران هاي پيش آمده و مسائل مربوط به سازگار با محيط را با قبول مسئوليت حل كند و نيازهاي فردي اش بدون صدمه زدن به خود و به ديگران برآورده شود ديگران خطر وجود ندارد كه او به بزهكاري كشيده شود .
انتظارات بيش از حد والدين :
نوجوان 15 ساله نمي تواند مسئوليت هاي سنگين را هر چند به آنها علاقمند باشد به عهده بگيرد در نتيجه زير بار مسئوليت فرد مي باشد يا رفتارش دستخوش اختلالات عميق مي شود . نتيجتاً او در سنين جواني هميشه فكر مي كند فردي بي ارزش و نا موفق است و اين طرز فكر در مورد خويش عواقب ناخوشايندي دارد . ازطريق راههاي غير قانوني ، غير شرعي سريع به موفقيتهايي دست مي يابند را در اينجا مي توان ذكر كرد.
نبود پايه هاي استوار تربيت اخلاقي :
مواردي مشاهده مي شود كه والدين خود الگوهاي نا مناسبي هستند نتيجتاً ارزشهايي را كه جوان ياد ميگيرد ضد ارزش است درصد زيادي از بزهكاران جوان در زندان هاي ايران از اين گونه جوانان تشكيل مي دهند .
محدود كردن نوجوان :
در مواردي ديده مي شود كه والدين در ضمن نشان دادن محبت ، فرزندان خود را بسيار محدود مي كنند ، محدوديت والدين سبب مي شود چنين فرزنداني در جواني اتكاء بيشتر ، عدم تمايل براي رقابت با همسالان و بطور كلي استقلال كمتري نشان دهند چنين جواناني به علت عدم تواناني هاي اجتماعي تأثير پذيري بسيار شديدتري دارند و به سادگي تحت تأثير الگوهاي نامناسب قرار گرفته و به انحرافات كشيده مي شوند .
رفتار خصمانه و محدود دهنده والدين:
والدين متخاصم و محدود كننده، حالت عصبي در فرزندانشان بوجود مي آورند اين فرزندان در سنين جواني داراي تمايلات خودكشي بوده ، مي كوشند خودشان را آزار دهند ، در روابط اجتماعي خجول و گوشه گير بوده و توانايي اعتماد به نفس را در رفتار با ديگران ندارند . تركيب عوامل خصومت و محدوديت ايجاد انزجار و نفرت مي كند كه بخشي از آن به سوي خود فرد معطوف شده و به صورت كشمكش و ناراحتي دروني احساس مي گردد.
رفتار خصمانه آزار دهنده والدين :
جوانان و نوجوانان پرخاشگر كه رفتارشان با مباني و اصول اجتماعي مغايرت دارد غالباً از خانواده هايي هستند كه در آن والدين از عهده نظارت رفتار آنها بر نيامده و در ضمن حالات خصومت آميز نيز نشان مي دهند .
انضباط و تأثير آن در فرزندان :
نظارت و انضباط شديد بيش از حد در رشد خودمختاري ، اعتماد به نفس و ساير صفات مشابهي كه براي موثر بودن در جامعه الزامي باشد اخلال مي كند . نتيجه مطالعات نشان مي دهند كه مؤثرترين توازن ميان همكاري در رفتار كنترل شده از يك سو و اعتماد به نفس خودمختاري و آرامش هيجاني از سوي ديگر زماني بوجود مي آورد كه انضباط و انعطاف پذير ولي محكم و يكنواخت باشد . انضباط هنگامي بهترين اثر را دارد كه منبع فرزند خانواده و در جهت رشد او باشد نه آنكه خصومت والدين و ناراحتي آنها را تهيه نمايد .
كمبود محبت و عدم احساس ايمني در خانواده :
بسياري از والدين دقت و توجه لازم در مورد فرزندان مبذول نمي دارند براي فرزند خانواده ميسر است كه رفتار بحراني در فرزندان خانواده شود نوجوانان از طريق راههاي غير شرعي و غير قانوني كوشش مي كنند كه نيازهاي خود را كامروا كنند .
محبت بيش از حد
نوجوان در چنين مواردي دائماً احساس نارضايتي و بي كفايتي مي كند و يا آن كه هدفهايي را جايگزين هدفهاي خود كرده و كوشش مي كند از طريق غير قانوني وغير شرعي به اين اهداف برسد.
رفتارهاي غير منطقي والدين در برابر فرزندان :
اگر والدين به فرزندان خوب خود بيش از حد محبت كرده پاداش مادي و معنوي ميدهند و به فرزندان بد خود بي مهري كرده و خشونت نشان مي دهند مجازات بيان مي كند كه چه چيز قدغن است اما بيان نمي كنند چه چيز صحيح است . مجازات هاي پي در پي والدين مي تواند باعث احساس نا امني ،طرز تلقي رفتارهاي خصمانه ، عقده حقارت و اضطراب در فرزندان شود . اين خود مي تواند باعث شود كه نوجوان به بزهكاري كشيده شود .
برچسب زدنهاي والدين بر فرزندان :
اگر والدين مسلط بر هر نوع انتخاب لغات وكلماتي كه بكار مي برند نباشد در بسياري مواقع بي مورد به فرزند نوجوان خود برچسب مي زنند . اين برچسب زدنها خود مي تواند نوجوان را تحريك به ظاهر كردن رفتار انحرافي نمايد.
محيط متشنج خانوادگي :
انتخاب الگوي صحيح در نوجوانان بسيار حائز اهميت است و بسياري از موارد والدين توجه نمي كنند كه نوجوان افراد صالح را به عنوان الگويي خود انتخاب كند . در اين جا يادگيري رفتارهاي منحرف از طريق مشاهده گروه همسالي كه به آن تعلق دارد تقليد مي كند و به دليل اينكه او به وسيله رفتار پرخاشگرانه در گروه موفق است تجربه موفقيت در رفتار پرخاشگرانه باعث تقويت چنين الگوهاي رفتاري مي شود.
فرار از منزل :
بعلت نا ملايمات زياد يا نوجوان كانون خانوادگي را ترك مي كند و يا آنكه پدر خوانده يا مادر خوانده او را از منزل بيرون مي كند و نداشتن سرپرست زندگي در مسافرخانه ها مي توانديكي از مهمترين عوامل بزهكاري باشد .
نتايج تحقيقات نشان دهنده آن است كه افزايش سن با رفتار اخلاقي رابطه معني داري ندارد. در مورد كودكان پرورشگاهي اين رابطه حتي معكوس است . نتايج تحقيق بيانگر آن است كه قضاوت اخلاقي نمي تواند بعنوان فعلي براي پيش بيني در رفتار اخلاقي بكار رود و به عبارت ديگر گفتار اخلاقي لزوماً كردار اخلاقي مشابه همراه نمي آورد .
سختگيري بيش از حد والدين در مورد فرزندان :
اطاعت محض فرزندان هميشه يك موفقيت تربيتي نمي باشد . فشار شديد توسط والدين باعث مي شود كه توانايي هاي اجتماعي ، توانايي تصميم گيري ، توانايي قبول مسئوليت آنگونه كه بايد در فرزندان رشد نكند نتيجتاً بعلت عدم موفقيت ها در روابط و ارتباطات اجتماعي و تعارضهاي شديد احتمال مي رود كه فرزند خانواده به انحراف كشيده شود .
از هم گيسختگي خانواده :
طلاق و جدايي بين پدر و مادر همچنين فوت پدر يا مادر داشتن نا پدري و نامادري به اضطراب و نگراني و تشويش فرزندان آنان مي گردد . فرزندان احساس فقدان امنيت مي كنند كه عكس العمل و ناراحتي آني مذكور به صورت عصبانيت ، بداخلاقي ، تمرد از اوامر و بالاخره ناسازگاري ، عدم انطباق اجتماعي خواهد بود.
در ارتباط با مطالب فوق بايد عنوان كرد :
هرقدر هدفهاي اجتماعي معين بوسيله جوانان و نوجوانان كمتر بشود 2- هر قدر آنها خود را نسبت به نظام ارزشي و هنجارهاي رفتاري اجتماع كمتر موظف بدانند 3- هر قدر آنها بيشتر وسايل انحرافي و غير قانوني در اختيار داشته باشند به همان اندازه بيشتر احتمال وجود دارد
كه چنين نوجوانان و جواناني رفتار انحرافي از خود نشان دهند . هدف والدين نبايد اين باشد كه فرزندان خود را خوشبخت سازند بلكه بايد به فرزندان خود كمك كنند تا آن كه آنان را در بزرگسالي براي زندگي پيروزمندانه در عالم واقعيت بتوانند قدم بردارند . همانگونه كه فرد سالم فردي است كه بطور فعال و مؤثر در فعاليتهاي زندگي شركت نمايد تا حدودي احساس خشنودي مي كند و در چهارچوب قوانين اجتماعي چيزي با ارزش براي فرد مي يابد.
والدين بايد تأكيد زياد بر وارد كردن نوجوان به انجام تعهداتش نمايند در اينجا بايد خاطر نشان ساخت كه سطح تحمل ناكامي در ارضاي دو نياز مهم دوست داشتن و احساس ارزش نمودن را بايد در نوجوان بالا برد . جوان بايد نه تنها واقعيت را بشناسد بلكه بتواند احتياجات خود را در چهارچوب آن برآورده سازد .از اين رو والدين بايد بر مسائل و رفتار اخلاقي تأكيد كنند و در اكثر موارد مشكلات نوجوان وجوان از ناتواني او دردرك ارزشها و اصول اخلاقي و استفاده آنها در زندگي روزمره ناشي ميشود.
تغيير رفتار به اعتماد موقعي است كه فرد به مسئوليت رفتار خود آگاه باشد والدين بايد حداكثر كوشش را به منظور كمك به فرزند براي خودشناسي و آشنايي با محدوديت ها و توانايي ها ي خود مبذول دارند . انسان آنگونه مي شود كه در مورد امكانات و توانايي هاي ارثي و محيطي خود مي خواهد و بر طبق آن خود را مي سازد . والدين بايد به اين امر توجه كنندكه هر فردي اين توانايي را دارد كه داراي حس مسئوليت باشد يا نباشد . طرز رفتار بيشتر از آنكه به موقعيت ها و شرايط بستگي داشته باشد به تقسيم هاي خود مربوط مي گردد. والدين بايد فرزندان را طوري تربيت كنند كه آنها در ارزيابي رفتار خود كاملاً واقع بين باشند ، اشتباهات خود را تصحيح كنند و در هنگامي كه كار و تصميمي انجام مي دهند خود را تشويق نمايند.
روشهاي تربيتي غلط والدين :
يكي از مهمترين مسائل در زندگي مامسأله سازگاري است در بسياري موارد بعلت روشهاي تربيتي غلط والدين در نوجوانان عدم توانايي سازگاري با انتظارات نقشي مشاهده مي شود نوجوان نمي تواند مطابق توقعاتي كه از او دارند عمل كند و نتيجتاً با شكست و ناكامي ها در كانون خانوادگي روبرو مي شود .
عوامل موجود در مدرسه :
به راستي ادراك ارزش هاي معنوي مي توانند ذهن را از قلمرو و ارزش هاي محدود و فشرده منصرف سازد و آدمي را از تنگ نظري رهايي بخشد . رسيدن بدين مرحله قبل از دوره جواني امكان پذير نيست . در دوره نوجواني ارزشها وقتي ادراك مي شود كه نمونه هاي انساني در غالب اشخاص مبهم گردند ولي تخیل جواني كه از پشتيباني تفكر انتزاعي برخودار است آدمي را از مرحله آموزش رسمي است . با توسعه علايق جوانان درجهت درك ارزشهاي انساني و اجتماعي شرايط لازم براي ميل به درجه ادراك ارزشهاي معنوي رااز هر جهت فراهم سازد و بايد در عين حال كه براي ايجاد تخصص به ارائه ارزش هاي فرهنگي حياتي مي پردازد و از اين راه جوان را براي بهره مند شدن از نعم اين جهان و شركت در فعاليت هاي اجتماعي و اقتصادي آماده مي كند از گرايش بيش از اندازه جوانان به ارزش هاي مشروط جلوگيري مي كند .زيرا چنانچه جوانان معطوف اين ارزشها شوند و در راه ادراك ارزشها به همين حد بسنده مي كند و تربيت آنان نا تمام مي ماند . مربي بايد سعي كند كه سرمايه هاي فرهنگي خارج از ارزشهاي فعال ابزاري خود براي وجداني كه با آنها شباهت ساختگي دارد و با آنها تماس حاصل مي كند ارزش معنوي كسب كند كه سرمايه هاي آن را بعنوان وسيله مورد استفاده قرار مي دهد پژواكي ايجاد كند و بدين ترتيب وصول به مرحله ادراك ارزشهاي متعالي و انساني بر اساس همان سرمايه فرهنگي امكان پذير سازد
تضاد بين نظام ارزشي حاكم در مدرسه و نظام ارزشي حاكم در مدرسه :
اگر بين نظام ارزشي حاكم در خانواده و نظام ارزشي حاكم در مدرسه همگي مشاهده شود فرد در حال رشد دچار تعارض مي شود نتيجتاً فرزند خانواده در سن جواني فرد سازش يافته بوده و با سبك زندگي يعني با ارزشهاي مشخصي وارد دنياي بزرگسالي مي شود اگر بين نظام ارزشي حاكم در خانواده و نظام ارزشي حاكم در مدرسه تضاد وجود داشته باشد نتيجتاً فرزند خانواده در سنين نوجواني دچار تعارض مي شود كه اين امر باعث مي شود وي در سنين جواني انگونه كه بايد فردي مستقل و مصمم در تصميم گيري نباشد .
مورد تأييد همسالان نبودن :
نياز به مورد تأييد همسالان بودن در نوجوانان بسيار شديد است در صورتي كه در مدرسه در ارتباط به دانش آموزان صالح بر ورده نشود دانش آموزان مورد نظر در مدرسه خود را منزوي و تنها احساس مي كند و مجذوب گروههاي ناصالح در مدرسه مي شوند و يا دانش آموز منحرفي را به عنوان دوست انتخاب كرده و خود را با او همانند مي كند اين فرايند همانند سازي باعث مي شود در سنين جواني نا صالح شود و بيشتر بين افراد منحرف احساس ايمني كند او توانايي حل مشكلات زندگي را ندارد واز قبول مسئوليت گريزان است و نمي تواند انتظارات افراد گروههاي صالح را برآورده كند .
رفتارهاي ناهنجار در كلاس ومسئله گريز از مدرسه :
بايد دانست كه برخي از اعمال ناهنجار پيش در آمد بزهكاري بعدي به شمار مي آيد . ناسازگاريهاي شخصيتي ، عقب ماندگي آموزشي ، رفتار ناهنجار در كلاس و گستاخي هاي فرد ، زمينه را براي بزهكاري بعدي نوجوان فراهم مي آورد . گريز از مدرسه ، غيبت هاي مكرر ، بي علاقگي نوجوان به مدرسه و عقب مانگي آنها باعث بزه هاي آني مي شود.
فقط پيشرفت تحصيلي دانش آموزان را مد نظر داشتن :
فقط به پيشرفت تحصيلي دانش آموزان اهميت دادن باعث مي شود در رشد عقلي و اخلاقي و اجتماعي دانش آموزان دچار اختلال شود و باعث مي شود جوان مسئوليت هاي اجتماعي را بر عهده نگيرد و مطابق ارزش هاي اخلاقي رفتار نكند( عوامل اجتماعي)
ساخت فرهنگي يك جامعه به گونه است كه افراد آن جامعه كم و بيش آگاهي از توقعات و انتظاراتي كه جامعه از آنها دارد و كسب مي كنند . ساخت اجتماعي از ارتباطات و روابط اجتماعي تشكيل شده است اين روابط و روابط اجتماعي براي عده اي از نوجوانان و جوانان تسهيلاتي را فراهم مي كنند كه آنها بتوانند مطابق ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي نمونه اي ذكر مي شود.
1)فقر :
اطفال بي بضاعت و فقير از تهيه مايحتاج زندگي و مسائل بهداشتي و رفاه اجتماعي مردم و از تعليم و تربيت بي نصيب هستند . متأسفانه در خانواده هاي فقير امكانات تربيتي آنگونه كه انتظار مي رود نيست و كودك در حال رشد آموزشهاي لازم را نمي تواند ببيند و مصاحبه ها در زندان ها بيانگر آن است كه در حد بالايي از زندانيان آنگونه كه بايد مفاهيم انتزاعي و اخلاقي را درك كنند ، نمي كنند . رفتار و اعمال آنها نيز نمي تواند چيزي جز انعكاس افكار آنها باشد .
2) بيكاري :
بيكاري مترادف فقر نيست . بسياري از جوانان از خانواده هاي متوسط و ثروتمند اجتماع نيز بيكار هستند . جوان نيز وقتي فعاليت و تحريك نداشته باشد ، اكثراً دچار افسردگي و اضطراب شده به آينده اميدوار نيست .درصد بالايي از جوانهايي كه در مراكز بازپروري ، معتادين بسر مي برند كساني هستند كه مدت طولاني بيكار بوده اند .
3) اوقات فراغت :
عدم توانايي جوان از استفاده درست از اوقات فراغت و يا نداشتن تفريحات سالم و امكاناتي كافي وي را به گروههاي نا سالم جذب مي كند.
4) تراكم جمعيت :
ضوابط و وظايف پيچيده با تنوع ملاكهاي رفتاردر شهرهاي بزرگ به قدري زياد است كه انحراف و ناهنجاري هاي ساده به چشم نمي خورد در نتيجه از ارتكاب اعمال ناشايست خودداري نمي كنند و اين خود مي تواند منجر به بزهكاري جوانان شود .
5) عضويت در باندها و گروه ها :
تشكيل گروه يا به اصطلاح باند جوانان يكي از پديده هاي اجتماعي عصر جديد است جرائم ارتكابي باندها نسبت به سن اعضاي باند متفاوت است . علت قبول عضويت در باندها ، اختلالات خانوادگي ، عدم مراقبت از نوجوان و جوانان در ساعات بيكاري ، وضع مسكن ، انواع تفريجات و سرگرمي هاي ناسالم است . اكثر باندها راجواناني تشكيل مي دهند كه از محبت و ملاطفت پدر و مادر محروم هستند از خانواده و اجتماع خود ناراضي هستند . اعضاي باند از لحاظ رواني غالباً زود رنج ، حساس ، پريشان ، سركش و پرخاشگر هستند و با قبول عضويت در بانداحساس آرامش و امنيت و قدرت مي نمايند.
عدالت براي نوجوانان :
خوشبختانه ما براي بوجود آوردن دستگاههاي قضايي بخصوص نوجوانان ابزارسودمندي در اختيار داريم در پيمان نامه مربوط به حقوق كودك حقوق گسترده اي براي كودكان در نظر گرفته شده است و كشورهايي تعهد كرده اند كه قوانين خود را به منظور تحقق آن حقوق اصلاح كننده پيمان نامه در ميان محاسن متعددي كه دارد به منزله نوعي بيدارباش براي كشورهايي بوده است كه توجه كافي به موضوع دادرسي نوجوانان نداشته اند در اين پيمان نامه كه كودكان را افراد زير 18 سال توصيه مي كند ، رهنمودهايي براي رفتار با هر كودكي كه به جنگ قانون مي افتد مطرح مي سازد در ميان موارد شرايطي كه در آن مندرج است كودكان تا زماني كه گناهشان ثابت شده باشد بي گناه به شمار مي آيند و استحقاق آن را دارند كه از مشاوره قانوني مناسب بهره مند شود و مشكلاتشان به نحوي منصفانه و بي درنگ حل وفصل گردد در آنجا تصريح شده است كه با كودكاني كه قوانين جزايي را زير پاي مي گذارند بايد به گونه اي رفتار كرد كه مفهومي از عزت و شرف در وجودشان رشد ، يا دو بر عهده گرفته ، نقش سازنده در جامعه برايشان خوشايند جلوه كند . (قاسمی، محمود، عوامل فرهنگی واعتقادی موثر در بزهکاری جوانان و نوجوانان ) تنبيه هاي بي رحمانه غير انساني يا تحقير آميز از جمله اعدام يا حبس ابدي كه امكان رهايي در آن نباشد نمي شود و تائيد گرديده است كه از حربه بازداشت آن هم در كوتاهترين زمان به عنوان آخرين راه چاره بايد استفاده كرد پيامي كه از اين حكم استنباط مي شود آشكار است . درس قضايي بايد بهترين منافع و مصالح كودك در نظر باشد در موردكساني كه به رفتار بزهكاران متهم مي شوند تأكيد بايد بر بازگشت به جامعه باشد نه بر عضويت . گر چه بسياري از كشورها در اثر گوشزدهاي «پيمان نامه » سعي كرده اند كه قوانين خود را طوري تنظيم كنند كه بتوانند پاسخگوي نيازهاي خلافكاران نوجوان باشند . با اين حال برخي از كشورها در كوششهاي خود براي اصلاح دستگاههاي قضايي مخصوص نوجوانان تا كنون قاطعيت به خرج نداده و هنوز نقش راهي كه به بزرگسالي مي انجامد ترسيم نشده است . نوجوانان در زماني كه آن را مي پيمايند بايد موانعي به مراتب بيشتر از قبل را پشت سر گذارند . گاهي اوقات هم هنگامي كه در كشمكش با قانون قرار مي گيرند اين حق را دارند كه از دستگاه قضايي اي كه هدفش توان بخش است و انتقام جويي رفتاري منصفانه ببينند . ايجاد چنين دستگاهي مسئوليتي است كه همه بايد بر عهده بگيريم .
اگر ما اين مسئوليت را نپذيريم چه كسي خواهد پذيرفت ؟ در بررسي جريان فوق در ايران چنانچه فكر آن بيشتر آمده است بر اساس تبصره يك ماده 121 قانوني مدتي سن بلوغ در ايران براي پسر 15 سال قمري و براي دختر 9 سال قمري تمام است . جدا از نا مشخص بودن سن بلوغ پايين بودن اين سن مي تواند مشكلات زيادي را به همراه آورد :
پايين آوردن سن ازدواج 2- پايين بودن سن مسئوليت كيفري
بنابراين پسري كه 15 سال تمام و دختري كه 9 سال تمام دارد مي تواند ازدواج كند ، يكي از ابزارهاي بالا بودن سطح فرهنگ عموم قانون است يكي از نقشهايي كه براي قانون قايل نشده اند نقش ارشادي آن است . قانون بايد قادر باشد فرهنگ و اخلاق جامعه را ارتقا بخشد . اين امر ممكن نيست مگر چنين قانوني از فرهنگ مردم يك پله بالاتر باشد . البته بايد متذكر شد كه فاصله بسيار زياد قوانين و فرهنگ سبب عدم آگاهي مي گردد. ( قاسمي ، محمود ، عوامل فرهنگي و اعتقادي موثر در بزهكاري جوانان و نوجوانان )
نظريه آيزنك در مورد تأثير شخصيت در بزهكاري:
آيزنك معتقد است يكي از علت هاي رفتارهاي بزهكارانه بالا بودن ميزان روان نژند گرايي ، برون گرايي، روان پريش گرايي است. او رابطه علت و معلولي اين رفتار راكاركرد دستگاه فعال ساز شبكه مغزي مي داند كه مركز كنترل سطح برانگيختگي فيزيولوژيك بدن است. كساني كه داراي ويژگي هاي برون گرايي بالايي هستند، سطح برانگيختگي آنان بسيار پايين است و به خاطر بالا بردن سطح برانگيختگي خود با فعاليتهاي هيجان برانگيز و حادثه جويانه درگير مي شوند. آيزنك معتقد است كساني كه در روان پريش گرايي نيز نمره بالايي دارند، با اين نوع رفتارها خود را درگير مي كنندو با اين حال آيزنك و همكارانش به اين نتيجه دست يافتند كه آن تيپ شخصيتهايي كه داراي صفات فوق هستند لزوماً به بزهكاري روي نمي آورند بلكه بعضي از آنان گرايش هاي خود را به رفتارهاي قابل قبولي كه با ناهنجاريهاي اجتماعي هم خواني دارند، معطوف مي دارند.
با اين حال پژوهش هاي تكميلي نشان مي دهد در اين نتيجه گيري ها ترديديي وجود دارد، مثلاً معلوم شده است كه ويژگي هاي شخصيتي مستقيماً با بزهكاري در مردان در ارتباط است ولي لزوماً در زنان چنين نيست. آنچه در زنان به عنوان يك عامل مهم تر اثر مي كند، طبقه اجتماعي است. يعني دختراني كه متعلق به طبقه اجتماعي پايين هستند بيشتر از پسراني كه همين طبقه ممكن است با رفتارهاي بزهكارانه درگير شوند.
در پژوهش معلوم شد پسراني كه به فعاليتهاي بزهكاري مي پردازند، داري ويژگيهاي شخصيتي زير بودند:
به آداب و رسوم و سنتها پاي بند نبودند، بسيار برون گرا و بي پروا عمل مي كردند و رفتارهاي آنها هدف خاصي را دنبال نمي كرد، رفتارهاي آنها همراه با خصومت و تخريب بود و ميزان اضطراب و عدم امنیت نيز در آنها پايين گزارش گرديد.
جمع بندي و نتيجه گيري:
با توجه به نظريات مختلف در مورد بزهكاري و پژوهشهاي متعددي كه در اين زمينه انجام شد، روشن شده است كه بزهكاري را نمي توان تنها به يک عامل نسبت داد. بر اساس نظريات جامعه شناسان ، خطوط اوليه منش و طبيعت فرد بوسيله اجتماع تعيين مي شود و اين خصوصيات جامعه است كه احتمال ارتكاب به جرم و ميزان آن را تعيين مي كند. همچنين بسياري از رفتارهاي ناهنجار را مي توان به عنوان پيامدهاي ناشي از شرايط نابساماني اجتماعي، ناهماهنگي هاي موجود در جامعه، فقر و مسائلي از اين قبيل دانست.
ساير تحقيقات نشان داده اند كه شرايط نابسامان اقتصادي دز يك جامعه، به خصوص افزايش جرايم مالي تأثير فراواني دارد. در عين حال نبايد از نظر دور داشت كه در دوره نوجواني احتمال آشفتگي هاي هيجاني در افراد بيشتر است.
اين دوره به دليل تحولات بلوغ و بحران هويت، مرحله اي حساس و ارزشمند محسوب ميشود كه احتمال ارتكاب به بزهكاري در آن بيشتر است.
چنان چه گفته شد اكثر كودكاني كه دچار اختلال سلوك هستند در بزرگسالي جامعه ستيز شده و رفتارهاي مجرمانه اي از خود نشان مي دهند. ساير عوامل محيطي از جمله خانواده تأثير فراواني در بروز رفتارهاي بزهكارانه نوجوان دارد. كودكاني كه تحت تأثير عواملي چون طلاق، طرد والدين، بدرفتاري والدين، فقدان مديريت صحيح در خانواده و رسش سریعتر بلوغ قرار دارند، سطوح بالاتري از رفتارهاي بزهكارانه را نشان مي دهد.
تحقيقات؟ روشن كرده است كه نوجواني كه در كودكي قرباني خشونت و بدرفتاري بوده اند بيشتر احتمال دارد كه در نوجواني مرتكب اعمال بزهكارانه شوند. همچنين نشان داده شده است كه چگونگي عملكرد خانواده تأثير فراواني در رفتارهاي نوجوان از قبيل انتخاب گروه همسالان، سوء مصرف مواد، مدرسه گريزي و اقامت در خارج از خانه دارد. همين طور مشخص شده است كه نگرشهاي خانواده نسبت به كارهاي مخاطره آميز نوجوانان و بي توجهي به اينگونه موارد با ارتكاب به خشونت و دزدي رابطه دارد.
ساير تحقيقات نيز روشن ساخته است كه بين ترك تحصيل و ارتكاب جرم در سالهاي بعد از آن رابطه وجود دارد واين رابطه در طبقه اجتماعي متوسط بيشتر از طبقه پايين يا بالاي جامعه است. اكثر تحقيقات انجام شده نقش عوامل ژنتيكي را در بروز بزهكاري تاييد كرده است ولي در بيشتر موارد به نقش مثبت محيط خانوادگي غني شده نيز اشاره شده است. پژوهش هاي انجام شده نشان مي دهد كه در كشور ما سنين 15تا18سالگي بيشترين رقم بزهكاري را نشان مي دهد.
امكان تدابير فوري براي درمان و بازپروري نوجوانان بزهكار، امكان پيگردهاي قانوني،سريع و جدي براي مورد خشونت آميز به حركت درآوردن جامعه به سوي اهداف سالم و بررسي و حمايت از رويكردها و راه حلهايي جديد از جمله مواردي است كه در پيش گيري و درمان بزهكاري تأثير فراواني دارد.
به طور كلي مي توان گفت هر جامعه متناسب با ارزش ها و فرهنگ خود با انواعي از كجروئي ها و انحرافات روبرو است. شرط اصلي ترقي و تعالي هر جامعه برخورد درست در رويارويي مناسب با اينگونه قانون شكني ها مي باشد. به همين دليل آگاهي و اطلاعات هرچه جامع تر از مسائل مربوط به كج رويها و بزهكاري ها مي تواند مديران و هدايتگران جامعه را در هدف رسيدن به جامعه اي هرچه سالمتر ياري نمايد.
پيشينه تحقيق:
خانم مرضيه آقا در سال1377 از دانشگاه علامه طباطبايي جهت اخذ درجه كارشناسي رشته روانشناسي باليني در پايان تحقيق تحت عنوان بررسي علل بزهكاري نوجوانان پسر15-17 ساله كانون اصلاح و تربيت تهران به نتايج ذيل رسيده است:
با نگاهي به داده هاي تحقيق در زمينه سن نوجوانان در زمان جدايي والدين مشخص مي شود كه5% بين 5 تا10 سال و10% بين10 تا15 سال قرار گرفته اند. بدين ترتيب مشخص مي شود كه فقدان روابط سالم خانوادگي، از دست دادن عشق و علاقه والدين در سنين كودكي و نوجواني در اكتساب معيارهاي اخلاقي از سوي كودكان و نوجوانان مؤثر است. در بررسي علل جدايي والدين 2% به علت فقر 5% به علت عدم تفاهم 5% به دليل خشونت مادر و 5% به علت جنايت پدر و 5% به دليل بي كاري پدر مي باشد. بدين ترتيب مشخص مي شود كه بيشترين عامل در جدايي والدين فقر خانواده مي باشد و عوامل ديگر در مرحله هاي بعدي قرار دارد. در بررسي تحصيلات والدين مشاهده شد كه 30% پدران بي سواد 40% پدران در سطح ابتدايي و 5% در سطح دبيرستان بودند. بدين ترتيب مشخص مي شود كه بيشترين درصد از پدران و مادران بيسواد يا تحصيلات در سطح ابتدايي هستند كه اين آمار نشان دهنده اين موضوع است كه تحصيلات والدين در بروز و يا عدم بروز بزهكاري در نوجوانان نقش مؤثري دارد، با نگاهي در زمينه درآمد ماهيانه خانواده مشخص مي شود كه35% افراد درآمد25000ريال تا 3400000 ريال داشته اند كه اين گروه در خط فقر جاي دارند و 5% درآمد بالاي 6500000 ريال داشته اند حدود 75% خانواده ها در آمد پايين دارند كه بدين ترتيب مشخص مي شود كه در آمد خانواده ها رابطه مستقيم با بزهكاري نوجوانان دارد.
در بررسي برحسب نحوه زندگي والدين مشاهده مي شود كه 45% والدين جدا از هم زندگي مي كنند و 55% آنها با هم و در كنار هم زندگي مي كنند. بدين ترتيب مشخص مي شود كه در خانواده ها طلاق عامل مهمي در بروز بزهكاري در ميان نوجوانان مي باشد.به طور كلي از انجام اين پژوهش به اين نتيجه ميرسيم كه تصيلات والدين، طلاق و جدايي والدين، فقر، اختلافات خانوادگي و در آمد خانواده در بروز بزهكاري نقش به سزايي دارد كه بايد مورد توجه خانواده قرار بگيرد.
پژوهش هاي معاصر در زمينة تشخيص خصوصيات شخصيتي بزهكاران :
بررسي ها در مورد خصوصيات شخصيتي بزهكاران تا حد زيادي اميد وار كنند تر بوده وبخش وسيعي از تحقيقات در مورد بزهكاري كودكان و نوجوانان را شامل مي شود . يكي از مفاهيم مهم در اين زمينه كه مورد توجه زيادي هم قرار گرفته تصويري است كه شخص از خود ساخته و يا تصويري است كه از خود دارد . يك شخص بدون خود ، رفتارهاي خود و صفات خود را مانند جهان بيروني ادراك مي كند و اين ادراك در يك تصوير جامع كم و بيش منسجم و مستحكم مي گردند . اين تصوير از خود يك ويژگي عمده شخصيت بنظر مي آيد درباره مولفان ، مانند استانگر (1961) حتي آن را با سن همسالان مي داند .( منصور 376) هيلمي (1988) تصور از خود 77 نوجوان بزهكار و 99 نوجوان غير بزهكار ساكن عربستان را مورد ارزيابي قرار داد . نتايج نشان داد كه بزهكاري بطور معنا داري با توصيفات منفي از خود ، فقدان ، بازخورد هاي مثبت نسبت به مدرسه و فقدان مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي سرگرم كننده همبسته و همراه است .
يكي ديگر از موضوعات مورد توجه در اين زمينه بررسي و مقايسه عزت نفس بزهكاران است كه البته نتايج حاصله نقش تشخيص دهنده اي نداشته است . زيمن ونستون (1983) تشخيص ارزشها و عزت نفس 66 پسر 16 تا 18 ساله بزهكار و غير بزهكار را در گروههاي جور شده مورد ارزيابي قرار داده و نتيجه گرفتند كه نه تشخيص ارزشها و نه عزت نفس گروهها تفاوتي را نشان نمي دهد. اين پژوهشگران نتايج حاصله را به طور كلي در تأييد تئوري كاپلان ، مبتني بر اينكه بزهكاران بمنظور بالا بردن عزت نفس و تصديق ارزشهاي اجتماعي خود از دفاعهاي روان شناسي سود مي جويند ، قلمداد كردند . به گزارش نجفي زند (1367) كواراكيوس بر نقش فقدان محبت در بروز بزهكاري و نياز شديد بزهكاران به محبت و ايمني تاكيد كرده است . منصور (1356) نيز به اين نتيجه رسيد كه مخرج مشترك بزهكاري يك پديده زيستي رواني ـ اجتماعي است كه از احساس ايمني سرچشمه مي گيرد و نا امني با ايجاد يك حلقة معيوب يا دور باطل هر بار افزايش يافته و موجبات تشديد سازش تا نايا فتگي خود را فراهم مي كند .
بنا بر گزارش محققان متخصصان متعددي از جمله لاست و هرسن (1988)، نشانه هاي اضطراب در كودكان و نوجوانان در همه سنين و در هر دو جنس كاملاً عموميت دارند . از سوي ديگر اضطراب در سراسر طبقه بندي بيماريهاي رواني به چشم مي خورد و بخصوص به نقش اضطراب در بزهكاري محققان زيادي تأكيد كرده اند .
برداشت(1985) با مطالعه خصوصيات شخصيتي 97 نوجوان بزهكار در كانادا گزارش داد اضطراب هاي بارزي كه در آزمودني ها يافت شده واجد ماهيت پارانوئيدها يا افسرده بودند.
به طور كلي نوجوانان بزهكار در مقايسه با گروه غير بزهكار همتاي خود از لحاظ اجتماعي پرجرأت تر و جسورترند، نسبت به مراجع قدرت بي اعتناترند. انگيزه پيشرفت در آنان كمتر است، خشمگين تر، بدگمان تر ، مخرب تر و تکانشی ترند در ضمن تسلط كمتري برخوردارند. بسياري از اين نشانه ها ماهيتاً مخرب اند. نشان دهنده احساسات رنجور، احساس بي كفايتي ، طرد شدگي عاطفي و نياز به ابراز وجود است.
بزهكاران بيش از غير بزهكاران خود را آدمهاي نامطلوبي مي دانند. آنان خود را دوست ندارند و براي خود ارزش قائل نيستند. علاوه براين، در استنباط از خود دچار سردرگمي و تضاد هستند و نامطمئن هستند و حالات متغيري دارند.
تفاوت بين نوجوانان بزهكار و غير بزهكار از لحاظ رفتار اجتماعي و خصوصيات شخصيتي از همان اوايل رشد خود را نشان مي دهد، هرچند كه رفتارهاي بزهكارانه ي بارز ممكن است بعدها نمايان شود.
مطالعات بسياري نشان داده است كه نوجوانان بزهكار و غير بزهكار در زماني كه ده ساله بوده اند از سوي معلمان و همسالانشان رتبه بندي هاي متضادي شده اند. رتبه بندي هاي همسالان از اين گروه شامل اين خصوصيات است: عدم صداقت، ايجاد مزاحمت، پرجرأت بودن و غير محجوب بودن و رتبه بندي معلمان از اين دو گروه شامل: ناسازگاري پرخاشگرانه، مشكلات رفتاري، مشكلات مربوط به توجه و دقت و مشكلات مدرسه است.
راه هاي پيشگيري از بزهكاري نوجوانان:
الف : خانواده
دقت در انتخاب همسر، به منظور پيشگيري از درگيري و جدايي و تأثيرات سوء آن برطرفين و فرزندان از اقدامات مهم پيشگيري از جرم مي باشد.
والدين بايد در حضور فرزندان خود رعايت احترام را نسبت به يكديگر بنمايند و در گفتگو با يكديگر از بكار بردن كلمات زشت و زننده خودداري كنند و به طور كلي رعايت ادب و نزاكت را فراموش نكنند زيرا كه خود بايد الگوي مناسب براي كودكان و نوجوانان باشند.
حذف تنبيه بدني، سرزنش، تحقير، تبعيض و مقايسه كردن باعث پيشگيري از بروز رفتارهاي بزهكارانه ميشود.
مهمترين عامل پيشگيري از بروز خشونت صبر است، به منظور ايجاد صبر در كودكان بهتر است از سن2تا3 سالگي انجام برخي از خواسته هاي كودكان را به مدت چند ثانيه به تأخير اندازيم و با افزايش سن كودك گاهي فاصله بين خواسته كودك و ارضاء آن رابه تدريج بيشتر كنيم.
در هنگام خشم و عصبانيت ترك صحنه و درگيري به منظور پيشگيري از خشونت يكي از راههاي مفيد است .
از بكار بردن القابي چون دزد ، دست كج ، و از اين قبيل عبارات به كودكان و نوجوانان كه مرتكب سرقت مي شوند ، بخصوص افرادي كه دچار سوابق دزدي هستند ، اكيداً پرهيز كنيد .
اگر فردي مرتكب سرقت گرديد و در زندان بسر مي برد اولين گام كه در جهت اصلاح و تربيت او موثر است ، اين است كه خانواده فرزند خود را طرد نكند و نسبت به ملاقات او مبادرت ورزد.
والدين بايد نظارت صميمانه بر دوستان و رفقاي فرزند خود داشته باشند .
حضور در اماكن مذهبي و مراسم ادعيه و شكوفايي بینه اعتقادي و پالايش روحي نوجوانان و جوانان تأثير حائز اهميتي مي گذارد .
والدين مي بايست به شرايط محيطي و اجتماعي فرزندان توجه داشته باشند .
ب : مدرسه
پيوند بين خانه و مدرسه بشكل معنوي با قصد فراهم سازي زمينه هاي آموزشهاي تكميلي يكديگر صورت پذيرد .
نظارت و كنترل دقيق در مدارس از طريق نقش فعالتر نزديك معلمان با نوجوانان .
ايجاد تداركات تربيتي و آموزشي رسمي و به ويژه غير رسمي در ارتباط با محيطهاي خانوادگي و زندگي نوجوانان در پيشگيري بزهكاري و حتي كمك به نوجوانان پريشان احوال.
فرار از مدرسه ، زنگ خطري براي شروع رفتارهاي بزهكارانه مي باشد هماهنگي و ارتباط والدين و مربيان مي تواند موجب پيشگيري از جرم گردد.
ج : اجتماع
1)تسهيلات لازم براي عموم نوجوانان و جوانان در جهت سهولت در دستيابي به امكانات مادي و معنوي فراهم گردد.
2) رسانه هاي جمعي و نقش خود را براي آگاه سازي نوجوانان و جوانان در برابر زمينه هاي بزه و بهسازي محيط اجتماعي بدرستي با درك درست تري از شرايط آنان ايفا نمايد .
3) تلاش هاي بيشتري براي هماهنگي امور تربيتي آموزشي ، فرهنگي و اخلاقي بين خانواده ، مدرسه ، جامعه صورت گيرد تا تفاوتهاي عملكرد اجتماعي اين سه عامل اجتماعي نوجوانان وجوانان موجبات تعارض را فراهم نمايد .( مجله اصلاح و تربيت ، شماره 53، سال پنجم )
نظريه فلاسفه يونان :
اميدا كلين در حدود قرن پنجم پيش از مسيح معتقد بود كه جهان از چهار عنصر آب ، باد ، خاك و آتش تشكيل شده است . بدن انسان از اين چهار عنصر تركيب يافته ، بدينسان كه استخوان ها ، ماهيچه ها و روده ها از خاك ، مايعات از آب ، فعاليت هاي عقلي و رواني از آتش و نيروها ، پوياي ادامه زندگي از هوا مايه گرفته است .
بقراط :
اين عناصر را به چهار خلق وخوي آدمي تغيير داد و عقيده داشت حالت و مزاج افراد بستگي به موازنه و تعادل ميان اين چهار خصلت دارد . اخلاط چهارگانه از نظر بقراط عبارت بودند از : خون سودا ، صفرا و بلغم . از نظر وي يكي از اين عوامل به ترتيب بر بدن چيرگي يابد حالات رواني خوشبتي و شاد ، افسرده ، سودايي زود خشم و آتشي مزاج ، بلغمي و بي عاطفي در فرد نمودار خواهد شد .
افلاطون :
عوامل طبيعي رابه دو گروه اجسام و تصورات تقسيم نمود و براي تصورات دو منشا قائل شد . برخي ذاتي و همراه با روح ديگران زاييده مشاهدات موجودات زنده از راه حواس بودند . وي روان را داراي سه بخش كاملاً متمايز مي دانست . شهوت ، هيجان و عقل جايگاه اين سه بخش به ترتيب در شكم ، سينه و سر قرار دارد كه هر كدام به نوبه خود مربوط به طبقه كارگر ، سرباز و فيلسوف مي باشد . همچنين وي معتقد بود كه اين سه طبقه مي توانند از راه اجراي عدالت با هم متحد شوند .
سنت آگوستين :
حكيم و اسقف بزرگ مسيح به فعاليتهاي (خود آگاه) توجه نموده و نظريه خود را در مورد هماهنگ ساختن و توسعه تدريجي آن اظهار داشت .
وي همچنين روش « خويشتن نگري » را درباره فعاليت هاي خود آگاه عنوان نمود و بدين ترتيب باعث پيشرفت قطعي آنچه كه بعدها به نام روان شناسي فعاليت ذهني معروف گرديده شد وي را گاهي پدر روان شناسي درون نگري و روان شناسي نيروي ذهني گفته اند .
ابن سينا :
مانند ارسطو نفس رابه معني وسيع آن مي گيرد و همه كائنات را مشمول آن مي داند و به نفس فلكي ، نفس نباتي و نفس حيواني اعتقاد دارد . نفس نباتي سه قوه است : غازيه ، ناميه ، مولده قوه غازيه بقاي موجود ، قوه ناميه كمال او و مولده بقاي نوع او را تضمين مي كند . نفس حيواني علاوه بر اين سه قوه دراي دو قوه محركه مدركه نيز مي باشد و نفس انساني افزون بر اين نفسها داراي تحمل است كه بر دو گونه مي باشد : تحمل نظري ، تحمل عملي . نظريه وران شناسان درباره خود واقعي (خود پنداره)
كارن هورناي :
آگاهي شخص از خود واقعي و از استعدادهاي بالقوه و امكاناتي كه دارد او را قادر مي سازد به اينكه كاملا تسليم محيط اجتماعي نباشد و احيانا از خود ابتكار به خرج دهد و شخصيت خود را به رنگ مخصوصي در آورد و آن را از شخصيت افراد ديگري كه تحت تأثير همان عوامل اجتماعي و فرهنگي قرار گرفته اند متمايز سازد . هورناي « خودشناسي» و كوشش در بالفعل ساختن استعدادهاي فطري را وظيفه اخلاقي و امتياز معنوي انسان مي داند و آن را نتيجه اخلاقي عقل مي داند و هورناي سرانجام به اين نتيجه مي رسد كه تحول آدمي و ساخت منشی او ناشي از خود او هستند نه از اجتماع . گاه پيش مي آيد كه آدمي به شناختن خود واقعي و شكوفا ساختن استعدادهاي فطري قناعت نمي كند بلكه به دنبال خودخيالي يا آرماني مي رود . يعني طالب كمال مي شود چون خود خيالي يا آرماني را دنبال مي كند بيشتر از خود واقعي دور مي شود و نتيجه اين امر تحت افزايش بشدت كشمكش دروني او بعد كوشش بيهوده او براي رفع كشمكش يعني رفتار ناهنجار عصبي خواهد بود . هورناي با توجه به اينكه انگيزه مهم آدميان نيازهاي آنهاست در كتاب تحليل خويشتن با خود روانكاوي فهرستي مشتمل بر ده نياز به دست مي دهد كه شامل :
1 – نياز به محبت
2- نياز به پشتيبان
نياز به محدود ساختن زندگي
نياز به قدرت
نياز به بهره برداري از ديگران
نياز به تحسين و تمجيد
نياز به حيثيت و آبرو
نياز به پيروزي
نياز به كمال و انتقاد پذيري
نياز به اتكاء به نفس و استقلال
نظريه آلپورت :
خويشتن : آلپورت با حذف واژه خود و واژه خويشتن را برگزيد كه براي آن مي توان صفتهاي ويژه و اختصاص و مناسب براي شخص خاص را در نظر گرفت . خويشتن به چيزي گفته مي شود نه متعلق و منحصر به يك فرد است و خود در تمامي مسائل و پويشهاي شخصي و مهم فرد را در بر مي گيرد . آلپوت خويشتن را ( مني ) كه احساس مي كنم و مي شناسم خوانده است .
پرورش خويشتن : خويشتن از خرد سالي تا دوران بلوغ در هفت مرحله ( خودبودن) پرورش مي يابد اين مراحل پس از پديدار شدن كامل در مفهوم واحد خويشتن يگانه مي شود . بدين ترتيب خويشتن پيوندي ازاين هفت جنبه ( خود بودن) و شروط لازم شخصيت سالم است.
خود جسماني : با حس خود به دنيا مي آييم . زيرا اين حس عطيه توارثي نيست . كودك شيرخوار نمي تواند از ميان خود يامن و دنياي پيرامونش فرق بگذارد و باگذشت زمان از راه آموزش كه همواره پيچيده تر شود و تجربه ادراكي ميان چيزهايي ( در بيرون ) تفاوت مهمي مي گذارد وهنگامي كه كودك شير خوار خود با ديگران و اشيا را لمس مي كند مي بيند و مي شنود و اين تمايز آشكار تر مي گردد و حدود پانزده هماهنگي نخستن مرحله پرورش خويشتن يعني خود جسماني پديدار مي شود . آگاهي از (من جسماني) براي مثال تمايزي كه كودك شير خوار ميان انگشتهايش و چيزي كه با انگشتهايش گرفته است مي گذارد . نخستين گام به سوي ( خودشدن ) كامل است هر چند هنوز با ( خود تام و تمام ) مشخص فاصله اي طولاني دارد . آلپورت آن را سنگري دائم ؟العمر براي آگاهي از خود خوانده است .
تشخيص هويت خود : در دومين مرحله پرورش حس تشخيص هويت خود پديدار مي گردد كودك از هويت مداومش به عنوان شخص ديروزي است و معتقد مي شود كه حس من يا خود به رغم تجربه ها متغير ادامه مي يابد و پايدار مي ماند . به نظر آلپورت مهمترين جنبه هويت خود نام شخص است كه نمودار هستي او مي گردد و شخص خود را باز مي شناسد و او را از ساير خودهاي جهان متمايز مي نمايد .
احترام به خود : سومين مرحله پرورش خويشتن پديدار شدن احترام به خود است . اين مرحله با احساس غرور كودك در نتيجه آموختن انجام كارهايي به طور انفرادي و مستقل همراه است در اين مرحله كودك ميل دارد چيز بسازد و به اكتشاف بپردازد و كنجكاوي را در باره محيط پيرامون ارضا كند و به دستكاري در آن و تغييراتي بپردازد . كودك 2 ساله كنجكاو و پرخاشگر به سبب ميل به دخل و تصرف و اكتشاف مي تواند بسيار زيانكار باشد . آلپورت اين مرحله از پرورش را بسيار حساس و تعيين كننده مي داند .چنانچه پدر و مادر نياز كودك به اكتشاف را ناكام بگذارند . چه بسا احترام به خود كه در حال پيدايش است لطمه ببيند و به احساس حقارت و خشم بي انجامد. پيدايش احترام به خود با نياز كودك به استقلال همراه است اين نياز در 2 سالگي به صورت افكار منفي يا هر چه پدر و مادر از او بخواهند و در 6 يا 7 سالگي به شكل رقابت با همسالان خود را نشان مي دهد .
اريك اريكسون : اريكسون در مراحل رشد هشتگانه خود ، دوره اول كودكي را اتكاء به خود در مقابل شرم و ترديد مي نامد وي اشاره دارد همين كه توانايي كودك در راه رفتن ، بالا رفتن ، هول دادن و صحبت كردن كامل شد ، كودك احساس قابليت يا قادر بودن كه معمولاً به صورت زير بيان مي شود در خود به وجود مي آورد :
من مي توانم انجام بدهم ولي اگر انجام كار مذكور با شكست مواجه شود با احساس شوم و ترديد و بي كفايتي اين مرحله را سپري خواهم كرد . اين احساس معمولاً با عبارتي نظير ناتوان هستم و من كامل نيستم بيان مي شود و حل اين بحران را اريكسون بستگي به نوع رابطه والدين با فرزند مي داند زيرا احساس اتكاء به خود زماني در كودك به وجود مي آيد كه والدين اجازه دهند كودكان كارهاي خود را خودشان انجام دهند . همچنين به اين نكته هم بايد توجه شود كه اين موضوع بيشتر موردي است كه كودك با احساس و اعتماد اساسي به اين مرحله برسد و اين احساس را قبلاً در خود بوجود آورده باشد كه معمولاً با عبارتي نظير او نخواهد گذاشت كه من آسيب ببينم بيان مي شود .
عزت نفس :
خيلي خوب فوتبال بازي مي كنم ، رياضياتم خوب است ، عاشق فيزيك هستم ، شما نيز مسلماً با اين نوع تأييدات آشنايي داريد . چه كسي پس از موفقيت در امتحان احساس غرور و پس از شكست عشق احساس افسردگي نمي كند . احساسات و عقايدي كه در باره توانايي ها و شايستگي ها و ويژگي هاي خود داريم عزت نفس ما را تأمين مي كنند.
به عقيده دپورت و سومیگی عزت نفس خوب داشتن يعني از توانايي هاي و ضعفهاي خود آگاهي داشتن و خود را با آنچه شخصي تر و با ارزش تر است پذيرفتن . منظور اين است كه مسئوليت هاي خود را بر عهده گرفتن ، خود را تأييد كردن به نياز خود پاسخ دادن ، هدفهايي داشتن و براي نيل به آنها راه هايي برگزيدن ، عزت نفس خوب يكپارچگي شخص و توجه به ديگران را به همراه مي آورد .
به نظر مي رسد برخي نگرشها و اعمال والدين موجب مي شود كه كودك به عزت نفس خوبي برسد . يكي از تحقيقات نشان داده است والديني كه عزت نفس و اعتماد به نفس خوبي داشتند فرزندان آنها نيز عزت به نفس خوبي نشان مي دادند . آنها تمايل داشتند محدوديتهاي خود را آشكارا بر زبان آورند و اين امر به كودكان اجازه مي دهد كه مستقل تر و خلاق تر باشند .
همچنين اين والدين به حقوق و عقايد كودكان احترام مي گذاشتند و به آنها اجازه مي دادند كه برخي تصميم گيري ها شركت كنند . لازم است كه براي مساعد كردن رشد عزت نفس ، خوب تلاش شود زيرا به نظر مي رسد كه اين ويژگي در طول زمان نسبتاً ثابت مي ماند . دختر بچه 6 ساله اي كه نسبت به خود ديد مثبت دارد چند سال بعد نيز همين ديد را خواهد داشت به علاوه تحقيقات متعددي نشان مي دهد كه عزت نفس خوب از شكستهاي تحصيلي ، دشواريهاي يادگيري ، بزهكاري سوء استفاده از مواد مخدر وخودكشي جلوگيري مي كند .
همچنان كه كودكان از خود دركي پيدا مي كنند و هويت خود را در مي يابند .تلويحاً براي خصوصيات خود ارزش منفي يا مثبت قايل مي شوند . مجموعاً اين ارزيابي ها كه كودك از خود مي كند عزت نفس او را تشكيل مي دهد . عزت نفس همان مفهوم خود نيست هر چند كه غالباً اين دو با هم اشتباه مي شوند مفهوم خود مجموعه اي است از عقايد خوددربارة خود كه بيشتر مبناي توصيف است نه قضاوت . ممكن است بعضي از بخش هاي مفهوم خود خوب بايد تلقي شود ولي بعضي از بخش هاي نه خوب تلقي مي شوند نه بد . اينكه كسي موي سياه و صداي نرمي دارد بخشي از مفهوم خود است ولي اين خصوصيات نه بد هستند نه خوب .
از طرف ديگر عزت نفس به ارزيابي هاي شخصي از خصوصياتش اطلاق مي شود مثالي ممكن است اين تمايز را روشن كند . يك پسر بچه هشت ساله ممكن است از خودش اين تصور را داشته باشد كه زياد دعوا مي كند . اگر براي اين توانايي در دعوا راه انداختن ارزش قايل باشد به خودش حق بدهد ازن خصومت به عزت نفس او مي افزايد ولي اگر از اينكه مدام دعوا راه مي اندازد ناخشنود باشد اين خصوصيات پرخاشگري احتمالاً عزت نفس او را كاهش مي دهد .(قانعی، کامیز، روان شناسی اعتماد به نفس، 1368،ص 102)
ابعاد عزت نفس :
اگر چه احساس مشخصي نيست كه خوددر شرايط زماني و مكاني مختلف متفاوت است ولي به طور كلي يكي از سه وضع زير را خواهد داشت :
تنفر از خود :
كساني كه براي خود عزت نفس اندكي قائلند به حقارت خد معتقدند و احساس مي كنند دوست داشتني نيستند آنها از خود انتظارات غير منطقي دارند . هميشه به شدت از خويش انتقاد مي كنند از موفقيت هاي اجتماعي هراسانند خيلي زود دلسرد مي شوند ، انتظار شكست مي كشند و مي خواهند همواره در حاشيه باشند در مقابل انتقاد حساسند و بيشتر خلاقيت آنها در مسير فراهم ساختن امكان شكست صرف مي شود .
شك و ترديد دربارة خود :
افراد داراي عزت نفس متوسط از ويژگي هاي جزئي برخوردارند . آنها به خود شك مي كنند خوشبين بوده و انتقاد كمتري را مي پذيرند و چون كاملاً نياز به تأييد اجتماعي دارند مايلند خود را با ديگران تطبيق داده آنها را قبول كنند .چنين افرادي مخاطره جو نيستند و ابتدا بايد از داشتن امنيت آسوده خاطر شوند آنها براي برطرف كردن شكست و ترديد خود جوياي شناخت و تأييد بيروني هستند . گرين والد بوكلر عزت نفس را شامل احساس خوب داشتن درباره خود دوست داشتن خود دوست داشته شدن و رفتار خوب ديگران با او ، احساس موفقيت او و احساس توانايي و راحتي در رهبري و تأثير گذاشتن بر ديگران مي دانند . (قانعی، کامبیز، روان شناسی و اعتماد به نفس، 1368،ص 103)
به نظر مي رسد انديشه بند ورا (1982) در باره خودكفايي درابطه با نفس مهم باشد . خود كفايي عبارت از اين اعتقاد است كه فرد مي تواند بر وضعيتها غلبه يابد و وقايع را كنترل كند . نيرو را نشان داده است كه ؟ تأثير بسيار قوي بر نحوة فرد دارد .
مفهوم خود :
انسان در فرآيند جامعه پذيرمي آموزد كه خود را به عنوان موجودي مستقل و جدا از ديگران بشناسد (خود ) داراي هويت شخصي است كه ديگران در برابر او كنش و واكنش نشان مي دهند نوزاد انسان در بدو تولد مفهومي از خود ندارد و آگاهي از همتي خويش را در فرآيند اجتماعي شدن مي يابد . مفهوم خود معاني متعددي دارد زيرا ريشه هاي آن به زمينه هاي مختلف بازمي گردد . فلسفه و الهيات بر(خود) به عنوان جايگاه گزينش هاي اخلاقي ومسئوليت و روان شناسان باليني و انسان گرا برخود به منزله مبناي وحدت يا يگانه بودن فرد و سلسله اعصاب او تأكيد كرده اند در قلمرو جامعه شناسي مفهوم خود به صفت يك پديده جامعه شناسي با تأكيد بر زيان واكنش متقابل به منزله خواستگاه ظهور و حفظ خود تعبير شده است . شهرت جاري مفهوم خود در روان شناسي اجتماعي تجربي تأكيد بيشتري بر جنبه هاي شناختي و انگيزشي آن دارد . (خود) شامل تمام افكار، ادراكات ،احساسات و ارزشهايي است كه (من) آن را تشكيل مي دهد . اين خود ادراك شده به نوبه خود هم بر ادراك فرد از جهان و هم بر رفتار او تأثير مي گذارد . انديشه مفهوم خود را در اصل بر توانايي انسان به تفكر مبتني است كه معمولاً آن را ويژگي خاص انسان مي داند . نشان دادن رفتار انعكاسي يا خود آگاهي به معني آن است كه تواناي انسان به نحوي كه در برابر خودش هم فاعل و مفعول قرار گيرد در مكالمه ناچاريم نقش و اضطراب مقابل را درك كنيم تا بتوانيم از اين راه به خود شناسي برسيم .( کیوانی، اسماعیل، رموز اعتماد به نفس اتکا به نفس، 1372،ص 55)
ابعاد خويشتن :
1) تصوير خود يا هويت خود: به معناي نگرش، ادراك و برداشتي است كه شخص از خود دارد.
2)خود ايده آل: آن شخصي است كه میل داريم باشيم ، خود ايده آل ممكن است دور تر از واقعيت و غير قابل دسترسي باشد و گاه نيز فقط كمي بهتر از تصوير خود اوست .
3) احساس ارزش: درجه تصويب با تأثير پذيرش و ارزشمندي است كه شخص نسبت به خويشتن احساس مي كند. هر چه خود ايده آل با خويشتن فرد نزديكتر باشد احساس ارزش فرد بيشتر و متعال تر است .
عوامل مؤثر بر سطح خود پنداري :
اهمیت خانواده :
يكي از عوامل مؤثر در رفتار فرد خانواده است. محيط خانه اولين و بادوام ترين عامل است كه دررشد شخصيت فرد تأثير مي نمايد و چنانچه مي دانيم كودك خصوصياتي را از والدين خود به ارث مي برد و از اين راه پدر و مادر زمينة رشد و پيشرفت افراد را فراهم مي نمايد. نفوذ والدين در بچه ها تنها محدودبه جنبه های ارثي نيست در آشنايي كودك با زندگي جمعي و فرهنگ جامعه نيز خانواده نقش مؤثري را اجرا مي نمايد . موقعيت اجتماعي خانواده، وضع اقتصادي آن ، افكار و عقايد ، آداب و رسوم ، ايده آنها و آرزوهاي والدين در سطح تربيت آنها در طرز رفتار و خودپنداره كودكان نفوذ فراوان دارد . در پژوهش هاي به عمل آمده در مورد روش هاي خاص فرزند پروري بعضي از نتايج اين بررسي چنين است : والديني كه در انتظارات خود از رفتار فرزندانشان استواري و همساني در خور توجه نشان مي دهند و در عين حال مهربان و گرم هستند به عقايد فرزندانشان احترام مي گذارند . فرزنداني كار آمد و متكي به خود بار مي آورند و والدين كه رفتار فرزندشان را زياده از حد كنترل مي كنند و بيشتر به فكر بر آورده ساختن نيازهاي خود هستند با نيازهاي فرزندانشان كودكاني را مي پرورانند اگر چه تا حدود زيادي خويشتن دارند اما در برخوردهاي خود با موقعيتها يا افراد جديد از احساس امنيت واطمينان به نفس کافی برخوردار نيستند و والدين سهل گيری که رفتار مسئولانه کودکانشان را مورد تشويق قرار می دهند و نه رفتار ناپخته را منع می کنند کودکانی را بار می آورند که از لحاظ خويشتين پنداری و اتکاء به خود در پايين ترين سطح قرار دارند. خلاصه کلام آنکه به نظر می آيد کارايی واطمينان به خود در کودکانی به بهترين وجه رشد می کند که در خانواده ای گرم و نوازشگر پرورش يافته اند و خانواهای که در آنها رفتار مسئولانه را پاداش می دهند و همراه با آن فعاليتهای مستقل و تصميم گيری رانيز تشويق می کنند . (اسلامی نصب، اعتماد به نفس،1373،ص 78)
موقعيت کودک در خانواده :
وضع کودک دريک خانواده و در خانواده های مختلف فرق می کند کودکی که تنها فرزند والدين است وضع خاصی دارد مسن ترين کودک ، کوچک ترين کودک ، کودکان متوسط و يا، دختر يا پسر بودن کودک در طرز پرورش او و نحوه ارتباط و برخورد والدين و ديگران با او کاملاً موثر است . کودکی که تنها فرزند والدين است ممکن است در اثر علاقه شديد پدر و مادر و عدم آگاهی از مبانی رشد و تربيت مثتی از حد و در مراقبت قرار گيرد و همين امر سبب عقب افتادن رشد اجتماعی و عقلانی او شود و به استقلال او لطمه وارد کرده و در مورد بزرگترين کودک نيز ممکن است والدين نتوانند وظيفه خود را درست انجام دهند .
اغلب در اين گونه موارد پدر و مادر در اثر عدم آشنايی به طرز پرورش کودک مرتکب خطا و اشتباه می شوند و اين اشتباهات ممکن است در رشد شخصيت کودک موثر واقع شود و در آينده مشکلاتی برای او بوجود آورد.
همانند سازی :
نگرشها و الگوهای رفتاری که کودکان در جريان رشد خود فرامی گيرند شبیه نگرش ها و الگوهای رفتاری که در والدين آنها ديده می شود . در مکتب روان کاوی همانند سازی به فرايند ناهشيار اطلاق می شود که فرد طی آن ويژگی های ( نگرشها، الگوهای رفتاری) فرد ديگری را برای خود سرمشق قرار می دهد . کودکان خردسال با تقليد از نگرشها و ويژگی های رفتار والدينشان احساس می کنند که مقداری از قدرت و کفايت آنها را نيز بدست آورده اند. طی فرايند همانند سازی کودکان رفتارهای گوناگونی کسب می کنند که به رشد خويشتن پنداری وجوان و نقش گزينی جنسی کمک می کنند.
بازيابی هويتی :
يکی از مسائل عمده که نوجوانان با آن مسئله دارند شکل گيری هويت فردی اوست نوجوانان در تلاشهای خود برای دستيابی به هويت شخصی می کوشند تا با ترکيب ارزشها و نظرات افرادی که نقش مهمی در زندگی آنها دارند (معلمان و يا والدين ،همسالان ) به تصوير يکپارچه ای از خود برسند. در مواردی که اين ارزشها ناهمخوان باشند نوجوان ممکن است دچار گم گشتگی نقش شود به اين معنا که نقشهای اجتماعی متفاوتی را يکی پس از ديگری بياموزند تا سرانجام به تصويری از هويت فردی خود دست يابند.
نياز به احساس ارزش :
همراه بازیستن در شرايط اجتماعی نياز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل آن در انسان بوجود می آيد و برای نگهداری سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی او بسيار ضروری است . معمولا اگر به اين نياز خللی وارد شود احساس حقارت و يا خود بزرگ بينی در فرد ايجاد می گردد بدين معنی که شخص يا بسيار خود کم بين و ناراحت از خود و متزلزل می شود يا بسيار خود بزرگ بين و خود مدار و خود نما خواهد شد.
تجارب دوران کودکی :
در زمان طفوليت تجارب تا اندازه زيادی منحصر به روابط خانوادگی است اعضای خانواده در نظر کودک معمولاً مهمترين افراد می باشند بر اساس روابط با اين افراد مهم که برجسته تريين آنها مادر است . طفل پايه های خود پنداری را استوار می نمايد. هنگامی که کودک به وسيله تکلم قادر به برقراری ارتباط با ديگر افراد است خودپنداری به تدرييج صورت معينی است که خود خواهد گرفت . تصور در اين موقع هنوز رسوخ نيافته و به آسانی قابل تغيير است. به تدريج که کودک رشد می کند نسبت به قضاوت ديگران درباره خود توجه بيشتری نموده خود پنداری او انعکاسی از ارزيابی های ديگران می شود . اگر اين ارزيابی ها تحقير کننده و ناپسند است کودک خود رابه همان نظر می نگرد و خود را ناچيز و حقير بی ارزش می پندارد و بالعکس در خانواده سالمی که برای شخصيت کودک امنيت قائل می شوند کودک خود را شخص با ارزش خواهد دانست و درنتيجه آدمی مثبت، خوشبين و مفيد خواهد بود. ( اسلامی نصب، اعتماد به نفس، 1373 ،88)
منابع :
صلاحی ، جاويد ، کودکان و نوجوانان بزهکار و ناسازگار(1354) انتشارات گوتنبرگ
صلاحی ، جاويد ، بزهکاری اطفال و نوجوانان (1354) انتشارات گوتنبرگ
تاج زمان ، دانش ، اطفال و جوانان بزهکار (1374)
دادستان ، منصور ، زمينه بررسی بزهکاری کودکان و نوجوانان انتشارات چهر (1351)
راهنما ، اکبر ، بررسی تحول اخلاقی نوجوانان بزهکار دانشکده تربيت معلم (تير1374)
قائمی ، علی ، شناخت و هدايت و تربيت نوجوانان و جوانان چاپ طلوع آزادی (1364)
نجفی زند ، جعفر ، بزهکاری نوجوانان مسئله ای برای دنيای مدرن ، نمايشگاه کتاب کودک (1367)
مجله پيام يونسکو ( شهريور 1367)
آسيب شناسی اجتماعی ، شيخاوندی ، آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی (1367)
اسلامی نصب ، اعتماد به نفس ، نشر مهرداد (1373)
کيونی ، اسماعيل ، رموز اعتماد به نفس و اتکاء به نفس ، نشر گلريز ( 1372)
قانعی ، کامبيز ، روان شناسی اعتماد به نفس (1368) تهران نشر انجمن اولياء و مربيان
احدی ، حسن ، روان شناسی رشد ، نشر رشد (1373)