صفحه محصول - دانلود ادبیات نظری وپیشینه تحقیق تیپ شخصیتی واعتیاد

دانلود ادبیات نظری وپیشینه تحقیق تیپ شخصیتی واعتیاد (docx) 37 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 37 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

فهرست 2-1- انواع تیپ شخصیتی 2-2- تاثیر سن در بزهکاری 2-2-1- کودکی 2-2-2- برنایی 2-2-3 پختگی 2-2-4- پیری 2-3- تربیت – ماهیت و نقش آن 2-4- قدرت تربیت و اصلاح 2-5- تربیت و جامعه شناسی 2-6- تربیت و روانشناسی 2-7- تعریف اعتیاد 2-8- تاریخچه اعتیاد 2-9- تاریخچه شناخت و گسترش مواد مخدر در ایران 2-9-1 مواد مخدر در ایران باستان 2-9-2 مواد مخدر از ظهور اسلام تا دوران صفویه 2-9-3 مواد مخدر از دوران صفویه تا پایان دوره قاجاریه 2-10- مبارزه با مواد مخدر 2-11- مبارزه با مواد مخدر پس از انقلاب 2-12- انواع مواد مخدر و شرح آنها منابع و ماخذ................................................................................................. 2-1- انواع تیپ شخصیتی در اینجا ابتدا بهطور کلی نگاهی می اندازم به تیپهای شخصیتی موجود، به طور کلی دو تیپ شخصیتی وجود دارند، تیپ پرشور، جسور و ناآرامند و به مصالح خصوصی خود تکیه می کنند. تیپ خوددار، کم جوش و خروش، ملایم و اجتماعی هستند. شخص بالغ با آنکه کمتر از کودک در معرض تاثیر عوامل ناروای خانوادگی است و بهتر از او از عهده حفظ خود و مقاومت در برابر حوادث خطیر بر می آید، بیش از کودک در معرض خطر نژندی ها و پریشی های روانی است. شخص بالغ در عرصه رقابت و مبارزه اجتماعی گرفتار کشمکش های روانی بزرگ می شود. شخص بالغ به قدر کودک از پشتیبانی دیگران برخوردار نیست شخص بالغ به حکم بلوغ خود از کارهای کودکانه مانند گریستن، ناسزا گفتن، قهر کردن، عربده زدن و گاهی حتی کمک خواستن خودداری می ورزد. از این روست که ناراحتی های روانی او زدوده نمی شود و حتی او را وارد مسیرهای نادرستی می سازد. محیط پرهیاهوی شهرها خصوصا شهرهای شلوغ و مراوده های اجتماعی در آنها برای کژی های اجتماعی مناسب است. پس برای تامین سلامت جامعه باید با کج روی مبارزه کرد ولی به هیچ روی نباید منحرفان را مورد نفرت و خصومت قرار داد در صدد آزار یا نابودی آنان بر آمد زیرا منحرفان به تنهایی گناهی ندارند بلکه خود قربانیان ستمدیده جامعه اند. در این مرحله سعی داریم که از پایه به تحلیل مسئله بپردازیم یعنی از همان روان شناسی کودک: 2-2- تاثیر سن در بزهکاری 2-2-1- کودکی کودکان علاقه به تشکیل باند و یا دار و دسته دارند. 80 تا 85 درصد کودکان در بزرگسالی دست به ارتکاب جرم می زنند. عوامل خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی در بزهکاری نوجوانان حائز اهمیت است. کودک متاثر از محیط است تاثیر فیلم بر کودکان بسیار زیاد است. تنها فرزند بودن در خانواده می تواند معضل باشد چرا که محبت افراطی می تواند فاسد کننده باشد. کودکان طلاق درصد زیادی از بزهکاران را تشکیل می دهند نابسامانی خانواده که در فرزند دختر بیشتر است. وضع مسکن و همسایگان در این سن بسیار تاثیر گذار است، بی مهری پدر و مادر هر یک در جرم زادایی تاثیر دارد. 2-2-2- برنایی: در دوران بلوغ آشکار ترین و رساترین تکامل انسان صورت می گیرد. بلوغ دوران برزخ کودکی و جوانی است. دوران از خود گذشتن و به دیگری پیوستن عشقی به خود، میل به استقلال، دوران بیداری هیجان جنسی، عشقهای بلوغ، دوران خلاقیت. 2-2-3- پایان برنایی آغاز پختگی نیست. یک برزخ بین این دو است که از 18 تا 25 سالگی می باشد. دراین دوران آدمی از وضع پرخاشگری دنیای تخیل و رویاهای طلایی جوانی فاصله می گیرد و به دوران ثبات و آرامش طلبی نزدیک می شود. دگر گونی در رفتار و وضع تندخویی گذشته او پدیدار می شود سلوک و رفتاری معتدل و عاقلانه در پیش می گیرد. 2-2-4- پیری: پیری ضعف استعدادهای حیاتی را شدت می بخشد و نوعی ناپایدارای عاطفی ایجاد می کند. شخص پیر بر اثر از دست دادن شغل و کاهش ارزش اجتماعی احساس عدم امنیت می کند و خود را مشمول خطاب ((چون پیر شوی حافظ از میکده بیرون شو.)) می انگارد. این دوران برای مردان بین 50 تا 65 سالگی و برای زنان بین 45 تا 60 سالگی است. بررسی های آماری نشان می دهد که تبهکاری از 12 سالگی آغاز می شود از 18 تا 25 سالگی افزایش می یابد. تا 30 سالگی این رشد همچنان سیر صعودی دارد. آغاز کاهش از 30 سالگی آغاز می شود و در آغاز 40 سالگی کاهش سریع محسوس است. بین 40 تا 60 سالگی به همان نسبت 12 تا 18 سالگی بر می گردد. 2-3- تربیت، ماهیت و نقش آن: از نظر " استوارت میل" تربیت (( هر آنچه را که ما انجام می دهیم یا دیگران برای ما انجام می دهند تا ما را به کمال طبیعتمان نزدیک کنند)) محسوب می شود. تربیت به وسیع ترین معنا خود اثرات غیر مستقیمی را در بر می گیرد که هنرهای صنعتی و نیز پدیده های مادی مستقل از اراده آدمی مانند آب و هوا و خاک و موقعیت محلی. از دیدگاه کانت (( هدف تربیت در هر فرد پرورش هر گونه کمالی است که از آمادگی آن را داراست.)) ایراد کلی همه این تعریف ها از پذیرش این اصل آغاز می شود که تربیت آرمانی و کاملی وجود دارد که در مورد همه آدمیان صادق است و همچنین تربیتی کلی و یکتا است. اما اگر به تاریخ نظر کنیم خواهیم دید که تربیت بر حسب زمان و مکان بی اندازه متغیر است. مثلا در شعرهای یونان و رم نظامی تربیتی فرد را طوری بار می آورد که کورکورانه از جامعه پیروی کند و به شئی اجتماعی تبدیل شود، در صورتیکه نظام تربیتی امروز سعی می کند شخص را فردی خود مختار بار آورد یا درآتن سعی می کردند درافراد رومی ظریف، هشیار، نکته سنج و شیفته اعتدال و هماهنگی و قادر به لذت بردن از زیبایی و احتیاج ناشی از تفکر ناب ایجاد کنند. در صورتیکه در رم بیش از هر چیز می خواستند مردان عمل و مشتاق افتخارات نظامی و بی اعتنا به ادبیات و هنر تربیت کنند. در سده های میانه نیز تربیت مقدم بر هر چیز رنگ مسحی داشت و در دوره رنسانس تربیت جنبه غیر مذهبی و ادبی به خود گرفت و امروز رفته رفته علم و مقامی را که هنر در دوره گذشته داشت بدست می آورد . واقع این است که هر جامعه ای در مرحله رشد خود دارای نظامی تربیتی است که با قدرتی عموما ایستادگی ناپذیر به افراد تحمیل می شود برای مثال تصور اینکه ما می توانیم فرزندان خود را به میل خود تربیت کنیم باطل است و آداب و رسومی وجود دارد که ما ناگزیریم خود را با آن تطبیق دهیم و هرگاه بیش از اندازه بر خلاف آن عمل کنیم انتقام خود را از فرزندانمان می گیرد به این معنی است که اینان وقتی بزرگ می شوند قادر به زندگی کردن با هم عصران خود نیستند و با ایشان هماهنگی ندارند. حال چه بر طبق افکار بیش از حد کهنه و یا بیش از حد به هنگام با آمده باشند در هر دو حال منطبق با عصر و زمان خود نیستند و در شرایط حیات طبیعی به سر نمی برند. برای آنکه تربیتی تحقق یابد لازم است که یک مثل مرکب از بزرگسالان و یک نسل مرکب از جوانان و اثری که گروه اولی بر گروه دوم اعمال می کنند موجود باشد. کاری که باقی می ماند تعریف ماهبت این عمل است. به یک تعبیر جامعه ای وجود ندارد که در آن نظام آموزش و پرورش دارایی این دو جنبه نباشد به عبارت دیگر، این نظام در عین حال هم واحد است و هم متکثر، متکثر است. از این جهت که می توان گفت که به تعدد محیط های مختلف در جامعه، انواع مختلف تربیت وجود دارد. مثلا اگر جامعه متشکل از طبقات بسته (کاست) باشد، تربیت در هر نظام کاستی نسبت به نظام کاست دیگر فرق می کند. چنانچه در رم باستان تربیت در میان توده مردم، تربیت در میان اشراف یکسان نبود یا (در هنر) تربیت بر همن با تربیت سود فرق داشت. به همین نحو در سده های میانه اروپا میان فرهنگی که نجیب زاده جوان که در همه هنرهای طبقه اشراف فئودال آموزش می دید کسب می کرد با تربیت دهقان زاده ای که برای یاد گرفتن مطالب مختصری از حساب و آواز و دستور زبان به مدرسه وابسته به کلیسای خود می رفت تفاوت بسیار بود. امروز نیز تربیت بر حسب طبقات اجتماعی یا حتی بر حسب محل سکنای افراد متفاوت است. یعنی تربیت در شهر و روستا و تربیت بازرگانی با تربیت کارگر یکسان نیست. هر جامعه ای برای خود از آنچه انسان باید از لحاظ فکری و اخلاقی و جسمانی باشد، آرمانی می سازد و این آرمان تا حدی برای همه شهروندان یکسان است و از حدی که گذشت بر حسب محیط های خاصی که هر جامعه در خود دارد صورتهای گوناگون به خود می گیرد. این آرمان که هم یکتا و هم گوناگون است محور تربیت است بنابراین کار تربیت این است که: شماری از حالات جسمانی و روحی را که گروه اجتماعی خاص آنان ( مانند طبقه، خانواده و شغل) وجود آنها را در اعضای خود ضروری می شمارد برانگیزد. و بالاخره ما به این تعریف می رسیم که تربیت عملی است که نسلهای بزرگسال بر روی نسلهایی که هنوز پخته نیستند انجام می دهند و هدف آن این است که در فرد شماری از حالات جسمانی، عقلانی و اخلاقی برانگیزد و پرورش دهد که جامعه سیاسی بر روی هم و نیز محیط ویژه ای که فرد به نحو خاصی برای آن آماده می شود اقتضا می کنند. از این تعریف چنین بر می آید که تربیت اجتماعی کردن روشمند کردن نسل جوان است می توان گفت که در هر یک از ما دو نوعی هستی وجود دارد که تنها با انتزاع جدای پذیرن و با این همه از یکدیگر متمایزند یکی از آنها وجودی است که می توان آن را هستی فردی نامید. هستی دیگر منظومه ای از افکار و احساسات و عاداتی است که بیانگر گروه و یا گروه های مختلفی است که ما عنصر آن هستیم به بیانگر شخصیت ما، اعتقادات دینی و اعتقادات و اعمال اخلاقی و سنتهای ملی و یا شغلی و عقاید جمعی از همه نوع از این دسته اند و مجموعه آنها هستی اجتماعی ما را تشکیل می دهد. هدف تربیت تشکیل این هستی اجتماعی در هر یک از ما است. ا زطرفی از خلال این مجموعه یعنی هستی اجتماعی است که به بهترین وجه اهمیت نقش و باروری عمل تربیت آشکار می شود. در حقیقت این هستی اجتماعی نه ساخته و پرداخته در سرشت نخستین بشر وجود دارد و نه از رشد خود انگیختگی حاصل شده است. بشر خود به خود به اطاعت از یک قدرت سیاسی و احترام گذاشتن به انضباط اخلاقی و از خود گذشتن و ایثار متمایل نیست و در طبیعت موروش ما هیچ چیز بالضروره ما را از پیش برای بندگی خدایائی که علائم رمزی جامعه اند و پرستش آنها و محروم ساختن خود برای سربلندی آنها آماده کند وجود ندارد. و جامعه است که هر چه بیشتر متشکل یافته و مستحکم شده است این نیروهای اخلاقی را از درون خود بیرون کشید و بشر در برابر آنها احساس حقارت کرده است. چیزی که در اینجا مطرح می شود این است که جامعه بر حسب نیازهای خود افراط را می سازد، ممکن است چنین به نظر برسد که افراد با این وضع به استبدادی تحمل ناپذیر تن در می دهند. اما واقع این است که افراد به انقیاد علاقمندند زیرا هستی جدیدی که عمل جمعی از راه تربیت در هر یک از ما ایجاد می کند نمودار بهترین جنبه از وجود ما جنبه حقیقتا انسانی در ماست. انسان به این جهت که انسان است ناگریز است که در جامعه زندگی کند. اگر این واقعیت امروزه امری است که از لحاظ تاریخی پذیرفته شده است به این دلیل است که اخلاق با طبیعت جامعه ها روابط تنگاتنگی دارد، زیرا چنانچه واضح است وقتی جامعه ها تغییر می کنند، اخلاق نیز تغییر می کند در نتیجه اخلاق از حیات مشترک نتیجه می شود. در حقیقت، جامعه است که ما را از خود بیرون می آورد و وادار می کند به اینکه به جزء منافع خود به منافع دیگران توجه کنیم و جامعه است که به ما آموخته است که به شهوات و غرایز خود مسلط باشیم و بر آنها فرمان رانیم و به خود زحمت بدهیم، ایثار کنیم و اهداف شخصی از تابع اهداف عالی تر کنیم. این تسلط بر خود یکی از صفات مشخصه سیمای انسانی است که به وسیله جامعه در وجدان های ما نهاده شده و هر چه انسان تر باشیم این صفت در ما رشد یافته تر است. از نظر فکری تبر ما مدیون جامعه ایم، مفاهیم اصلی حاکم بر فکر ما نظیر مفاهیم علت، قانون، مکان، عدد و مفاهیم اساسی دائما در تحولند و چکبنده و برآیند کار عملی هستند نه اینکه آنطور "پستالوزی" گمان می کرد علم کار خود را از این مفاهیم آغاز کرده باشد. تصوری که ما از انسان، طبیعت، علت ها ومکان داریم مانند تصوراتی که در سده های میانه داشتند نیست و دلیل آن چیزی جز علم نیست پیش از آنکه علم بنا شود، دین این وظیفه را انجام می داد. مورد دوم زبان است، اگر زبان نبود ما تصورات کلی نداشتیم زیرا کلمه است که با تثبیت مفاهیم کلی به آنها قوام کافی می بخشد تا ذهن بتواند به سهولت آنها تغییر دهد. می توان دید که اگر آدمی آنچه را که ناشی از جامعه است باز گیرند، به چه چیز تبدیل خواهد شد. از این گذشته و به ویژه، دلیل برتری انسان نسبت به حیوان این است که نتایج و اثرات کار یک نسل برای نسل دیگری محفوظ می ماند. 2-4- قدرت تربیت و اصلاح در اینجا مسئله ای که مطرح است این است که تربیت و اصلاح تا چه حد ممکن است موثر باشد. به نظر فونتل ( فیلسوف و شاعر فرانسوی 1757-1657) نه تربیت خوب موجب خلق و خوی نیک می شود و نه تربیت بد باعث خلق وخوی بد به عکس به نظر لاک ( حکیم انگلیسی 1704-1632) و هلوسیوس (فیلسوف 71-1715) تربیت دارای قدرت کامله است به عقیده هلو سیوس همه آدمیان برابر و با تواناییها یکسان آفریده شده اند و تنها تربیت باعث نابرابریها می شود. همچنان لاک و هلوسیوس معتعد بودن تربیت آدمی را از هیچ نمی سازد و به استعدادهای ساخته و پرداخته ای که با آن روبرو است وابسته است. از طرف دیگر بطور کلی می توان پذیرفت که این گرایشهای فطری نیرومندند و بر هم زدن یا تغییر کامل آنها کار بسیار دشواری است. و دلیل نیز آن است که این گرایشها به شرایط بدنی ای که مربی تسلط چندانی بر آنها ندارد وابسته اند. در نتیجه تا جایی که دارای موضوع معینی وادار می کنند آینده فرد یکسره و از پیش تثبیت می شود و تربیت را در آن اثر چندانی نیست. درحقیقت، استعداد ثابت، متحجر و تغییر ناپذیری که تاثیر علت های بیرون زا در آن راهی نیست غریزه و اما درست معلوم نیست که در آدمی تنها یک غریزه معین به معنی خاص ملکه وجود داشته است یا خیر. گاهی از غریزه صیانت نفس سخن می گویند اما این تغبیر درستی نیست. زیرا غریزه منظومه ای از حرکات معین و همواره یکسانی است که همین که بر اثر احساس بکار می افتد به طور خودکار و بی آنکه دخالت تفکر در جایی لازم باشد یکی در پی دیگری جریان می یابد تا اینکه این حرکات به پایان طبیعی خود برسند. اما حرکاتی که از ما به هنگامی که زندگیمان به خطر می افتد سر می زنند بی هیچ رو دارای چنین جبر و تغییر ناپذیری خودکار نیستند و برحسب شرایط تغییر می کنند و ما آنها را با اوضاع و احوال منطبق می کنیم. بنابراین این حرکات با نوعی گزینش آگاهانه – هر چند به وقوع می پیوندند. آنچه غریزه صیانت نفس نامیده می شود جنب و جوش درونی و عام برای گریز از مرگ است بی آنکه راههایی که ما برای پرهیز از مرگ می جوییم یکبار برای همیشه معین شده باشد. ادعا شده گاه فرد گرایشهای بسیار نیرومندی را به ارث می برد. که او را به اعمالی مانند خودکشی، دزدی و تقلب می کشاند. اما این ادعا به هیچ رو با واقعیت تطبیق نمی کند. آدمی مجرم به دنیا نمی آید، تا چه رسد به اینکه از همان زمان تولد مهر فلان نوع جرم به پیشانی او خورده باشد. عقیده لومبروزو که می گوید جنایتکاری ارثی است امروز دیگر مدافع زیادی ندارد. آنچه ضرورت است، نوعی کمبود تعادل روانی است که فرد را بیشتر از بقیه به سر باز زدن از رفتار مستمر و منضبط وادار می کند. اما چنین مزاجی از پیش سرنوشت مجرمیت را در کسی پذیذ نمی آورد. چنانچه این مزاج از پیش کسی را به صورت پژوهنده ای شیفته ماجراجویی یا پیامبر یا مکتشف و مخترع سیاسی و... نمی سازد. گفتن اینکه صفات ارثی در بیشتر موارد بسیار عامند به این معنی است که این صفات بسیار نرم و انعطاف پذیرند چه می توانند تعنیات بسیار گوناگون را بپذیرند. میان امور بالقوه و نامعینی که آدمی به هنگام تولد با آنها ساخته شده و شخصیت بسیار مشخص و معینی که باید به صورت آن در آید تا بتواند نقش مفیدی را در جامعه ایفا کند فاصله بسیار است. نگرش اپیکوری و مثلا دید کسانی مانند مونتنی از تربیت دائر بر این است که انسان از راه بازی و تنها به تحریک جاذبه لذت ممکن است تربیت شود بسیار نادرست و مائوس کننده است درست است که زندگانی عاری از هرگونه تیرگی است و تیره ساختن آن در نظر انسان جنایت است اما زندگانی صعب و دشوار نیز هست و تربیتی که آدمی را برای آن آماده کند باید از این صعوبت غافل نباشد. برای اینکه کسی یاد بگیرد چگونه خودخواهی طبیعی خود را مهار کند و خود را به پیروی از اهداف عالی ترین وا دارد و امیال خود را منقاد اراده خود ساخته د رحصار حدود درستی نگاه دارد لازم است که کودک بر خود کاملا مسلط باشد و اما ما به یکی از دولیل به این شرح خود را مجبور می کنیم نسبت به خود خشونت می ورزیم: الف- برای اینکه ضرورت مادی در میان است ب- برای اینکه ما از نظر اخلاقی باید چنین کنیم اما هر کودک نمی تواند ضرورت مادیی که کار را به ما تحمیل می کند احساس کند زیرا وی با واقعیات سخت زندگانی که چنین حالتی را ایجاد می کنند تماس نزدیک ندارد. کودک هنوز درگیر مبارزه نشده است و بر خلاف گفته اسپنسر نمی توان گذاشت که در برابر واکنش های بیش از اندازه امور قرار گیرد. وی زمانی باید با چنین اموری روبرو شود که قبلا تا حدی آموزش دیده باشد بنابراین برای وا داشتن کودک به اعمال اراده و تسلط بر نفس لازم نمی توان فشار این امور را کافی شمرد در مورد احساس تکلیف و وظیفه باید گفت در حقیقت عالی ترین محرک کوشش است. عزت نفس نیز متضمن احساس تکلف خاطر است زیرا برای آنکه کسی نسبت به پاداش یا مجازات چنانکه باید و شاید حساس باشد باید قبلا به شان و منزلت خود و تکلیف خود آگاه باشد. تکلیف در شخص باید متجسد یعنی به صورت جسم و شخص مجسم شود. به این معنی که قدرت اخلاقی مهم ترین صفت مربی است، زیرا بر اثر قدرتی که در مربی است، تکلیف، تکلیف جلوه می کند. لازم به توضیح نیست که چنین قدرتی به هیچ رو جنبه فشار بیرونی و خشونت ندارد و کلا عبارت از سیادت اخلاقی است و مستلزم آن است که در معلم دو شرط اصلی تحقق یافته باشد. یکی اینکه دارای اراده باشد زیرا قدرت اخلاقی مستلزم اعتماد است و نمی توان به کسی که در او تردید و تزلزل است و هر لحظه تصمیم خود را نقض می کند اعتماد کرد. آنچه در مرحله اول اهمیت است این است که قدرتی که معلم احساس آن را باید در شاگرد پدید آورد خود واقعا آن را احساس کند، زیرا ترس از مجازات با احترام به قدرت اخلاقی تفاوت دارد. مجازات در صورتی دارای ارزش اخلاقی است که از طرف کسی که آن را تحمل می کند عادلانه شمرده شود. یعنی قدرت مجازات کننده به نظر او حقانی باشد. و مسئله همین است معلم نمی تواند قدرت اخلاقی خود را بیرون بدست آورد آن قدرت از خود او و ایمان درونی او سرچشمه می گیرد همچنانکه یک روحانی مفسر کلام خوای خویش است، معلم نیز مفسر اندیشه های اخلاقی عصر و کشور خویش است. 2-5- تربیت و جامعه شناسی: موضوع اصلی و یگانه تربیت، فرد و منافع او نیست بلکه تربیت بیش از هر چیز وسیله ای است که جامعه به مدد آن به طور دائم شرایط زندگانی او را از نو می سازد جامعه در صورتی می تواند به حیات خود ادامه دهد که میا اعضایش تجانس کافی وجود داشته باشد. تربیت از پیش شباهتهای اساسی را که حیات جمعی مستلزم آنهاست در ذهن تثبیت کرده از این تجانس را دوام و قدرت می بخشد. اما از سوی دیگر، اگر ناهمسانیهای وجود نداشته باشد هر گونه همکاری غیر ممکن خواهد شد، تربیت ثبات و دوام این ناهسانی لازم را با ناهمسان شدن و تخصصی شدن تامین می کند. بنابراین، یکی از جنبه های تربیت عبارت از اجتماعی کردن روشمند نسل جوان است. می توان گفت در هر یک از ما دو هستی وجود دارد که گرچه جز از راه انتزاع جدایی پذیر نیستند، ولی از یکدیگر متمایزند. یکی از آنها از همه حالات روحی که تنها به ما و حوادث حیابت شخصی ما مربوط می شود ساخته شده است و می توان از آن را هستی فردی نامید. هستی دیگر منظومه ای از افکار احساسات و عاداتی است که به عوض آنکه نمودار شخصیت ما باشد، اعمال اخلاقی، ستنهای ملی، قومی، شغلی و همه گونه آراء جمعی است و بر روی هم هستی اجتماعیی ما را تشکیل می دهد هدف تربیت، تشکیل این هستی در هر یک از ما است. از اینجاست که اهمیّت و نقش و ثمر بخش بودن تربیت به بهترین وجه آشکار می شود. در حقیقت، این هستی اجتماعی نه در سرشت یا ساخت ابتدایی بشر ساخته و پرداخته وجود دارد و نه بر اثر رشدی خود جوش از این سرشت نتیجه شده است. انسان خود به خود به اطاعت از قدرت سیاسی و احترام گذاشتن به انظباط اخلاقی و ایثار و از خود گذشتگی متمایل نیست. همچنین در طبیعت موروث ما هیچ چیزی وجود ندارد که پیش ما را برای خدمت به خدایان و علائم نمادی یا شعائر اجتماعی و پرستش آنها و محرومیت خود برای بزرگداشت آنها آماده کرد باشد. این جامعه است که به تدریج تشکیل و تحکیم شده این نیروهای بزرگ اخلاقی را که بشر در برابر آنها احساس حقارت کرده است از بطن خود بیرون آورده است. به یک تعبیر، جامعه در نسل جدید با زمینه تقریباً پاک و صافی روبروی می شود که باید بر روی آنها صورتهای جدیدی بنا کرد. باید که تربیت از کوتاهترین راهها، به این هستی خودخواه و غیر اجتماعی به تازگی داده شده است هستی دیگری بیفزاید که بتواند به صورت اجتماعی و اخلاقی زندگی کند. تربیت به رشد فردی در جهتی که طبیعت مشخص کرده است و ظاهر ساختن نیروهای پنهانی ایی که ما تنها می خواهیم آشکار شود محدود نمی شود تربیت در بشر، انسان نویی می آفریند. این انسان از بهترین جنبه ای که در او وجود دارد و از آنچه به زندگانی بها و شرافت می بخشد ساخته شده است 2-6- تربیت و روانشناسی: در مورد تربیت روانشناسی نیز حق خود را باز پس می گیرد. اگر چه آرمان تربیتی بیش از هر چیز بیانگر ضرورتهای اجتماعی است، این آرمان در افراد و بدست آوردن تحقق می پذیرد. به عبارت دیگر، برای اینکه این آرمان فقط تصور ذهن و تحکم بیهوده جامعه به افراد نباشد، باید برای تطبیق خود با ذهن وسیله ای پیدا کند و اما روح دارای قوانین خاصی است که برای تغییر آن باید آنها را شناخت و هر گاه بخواهیم از تجربه بی نقشه ای که علم تربیت به تعیین درصد و رساندن آن به حداقل است احتراز کنیم و نیز برای آنکه بتوانیم فعالیتی را بر انگیزیم تا در جهت معینی گسترش باید، باید بدانیم که چه نیروهایی که چه نیروهایی آنها را به حرکت در می آورند و طبیعت آنها چیست؟ زیرا با این شرط است که می توان آگاهانه عمل مناسبی را در آن بکار بست. 2-7- تعریف: اعتیاد مصدر باب افتعال است به معنای عادت کردن، خو گرفتن نسبت به چیزی علاقه مفرط نشان دادن، اسم مفعول آن می شود معتاد، به معنی عادت کرده، خو گرفته، پایبند و علاقمند به چیزی شده. اعتیاد نه تنها به چیزهای بد، بلکه ممکن است فردی به چیزهایی که چندان سرزنش آمیز و نکوحیده نیست معتاد گردد. معتاد به مطالعه کتاب، روزنامه، حل جدول و... به طوریکه اگر یک روز این کارها را انجام ندهد دچار کسالت و ناراحتی می شود. اما در چنین مواردی به جای استفاده از کلمه اعتیاد کلمه عادت داشتن را به کار می بریم. مثلاً در میان خستگی برنده ها و تکسین دهنده ها، چای و قهوه هم وجود دارد لکن به ندرت می گویند فلانی به چای معتاد است یا به قهوه معتاد است بلکه می گویند چای یا قهوه را دوست دارد. به چای و قهوه علاقه فراوان دارد حالا ببینیم چرا به مصرف کننده مواد مخدر و جانگزا می گویند معتاد مثلاً می گویند فلانی معتاد به تریاک یا معتاد به هرویین است و یا ساده تر از انکه می گویند فلان شخص معتاد است. در این صورت مخاطب کاملاً متوجه می شود که طرف یکی از مواد مخدر را مصرف می کند. عموما این کامه یک معنی و مفهوم زشت و ناپسند یافته است و جامعه سالم کاربرد این واژه را ناگوار و ناپسند می شمارد و شخص معتاد را موجودی زائد و انگل می پندارد و یا اینکه جامعه می کوشد که به کمک شخص معتاد بشتابد اما به طور کلی به او دید نیک و موجودیت مفید نمی نگرد. اعتیاد بلای بزرگی است، نه تنها بیماری بلکه مرگ مصیبت باری است که هر چه زودتر باید از توسعه و گسترش آن جلوگیری نمود. فرد معتاد نه تنها به بیماری جسمی و مالی دچار می شود بلکه از لحاظ روانی و عقلی نیز فرد بیماری است، زیرا دل رحم ترین بخشنده ترین و خانواده دوست ترین افراد، هنگامی که به یکی از بلایای خانتمانسوز، اعتیاد مبتلا می شود، رحم، شفقت، دوستی و خانواده و فامیل را نیز فراموش می کند و محبت نسبت به زن، فرزند و افراد خانواده را زیاد می برد و برای یافتن ذره ای ماده مورد نظر که بتواند دردهای آنی او را تسکین دهد حاضر می شود، فرزند خویش را از دست بدهد. در این رهگذر هیچ عاملی نمی تواند جلوی او را بگیرد. در عین ضعف، رخوت و سستی، برای نابودی خانمان خویش، قدرتمند می شود و چه بسا ممکن است برای رسیدن به هدف شوم مرتکب جنایت هم بشود چون وجدان و عاطفه از وجود او رخت بر بسته است. با این تعاریف است که به تفاوت بین عادت و اعتیاد پی می بریم. بنابراین عادت به چیزهای خوب. اعمال نیک نکوهیده نیست و گاه پسندیده هم هست اما اعتیاد به عادات ناپسند و نا سودمند، نکوهیده و مذموم است. 2-8- تاریخچه اعتیاد: برای عادت و اعتیاد نمی توان تاریخچه دقیقی را در نظر گرفت. می توان گفت که عادت با سرشت بشر عجین شده است و از زمانی که بشر خود را شناخته، به برخی از مسائل حیات و محیط اطراف خود عادت کرده و گاهی از شدت عادت، به مسأله ای چیزی یا موضوعی معتاد شده و پس از آن از ترک و رها کردن آن به نوعی عاجز و درمانده گردیده است، بعید نیست که روزگاری، بشر مواد مخدر و دخانیات را می شناخته و تقریباً به آسانی می توانسته آن مواد را به دست آورد و از آن استفاده کند. گاهی از همین مواد برای معالجات بیماریها سود می جسته چنانکه در میان دارندگان تمدنهای اولیه مثل سومر، بابل و آشور بعضی از گیاهان حامل شیره مکیف و مخدر را می شناخته و در مسائل پزشکی و معالجاتی از آنها بهره می برده است. حتی گفته اند که: «سومریان در هفت هزار سال پیش خشخاش، طرز کشت و گرفتن شیره آن را می دانسته اند و طرق کشت و استحصال شیره آن را بر الواح خود یاد آور شده اند.» همچنین یونانیان تریاک را به نام «اوپیوم» مورد شناسایی قرار داده و در مصارف طبی از آن استفاده می کرده اند. اروپاییان نیز قبل از میلاد مسیح، افیون را می شناختند و از آن به عنوان دارو بهره می بردند. 2-9- تاریخچه شناخت و گسترش مواد مخدر در ایران 2-9-1- مواد مخدر در ایران باستان: در مورد آشنایی مردم ایران با تریاک اطلاعات صحیحی در دست نیست گروهی عقیده دارند که ایرانیان از ادوار قدیم با این ماده آشنایی داشته اند و ریشه آن مربوط به لشگر کشی داریوش هخامنشی به هندوستان (521-485 ق.م) می دانند. مطلب دیگری که این نقطه نظر را تقویت می کند این است که در کتب آمده؛ عهد باستان طبیعی به نام ژوواس ها کاووس قبل از عمل جراحی به بیماران خود شربتی می داده که خواب آور بده است. به نظر می رسد که این شربت حاوی تریاک بوده است و یا فردوسی در اشعار خود به ماده شفا دهنده زخمها اشاره می کند و از نوش دارو صحبت می کند. در اوستا نیز هیچگونه ذکری از تریاک یا خشخاش به میان نامیده است ولی مخدرهای دیگری و گیاهان سکرآور به ویژه "بنگ" زیاد گردیده است. 2-9-2- مواد مخدر از ظهور اسلامی تا دوران صفویه: عدّه ای ورود تریاک به ایران را مقارن ظهور اسلام و اشاعه آن را توسط اعراب می دانند. امّا دلیل محکمی در تأیید این نظر وجود ندارد و مدارک دقیق تری حاکی از آشنایی ایرانیان با بعضی از مواد مخدر قبل از ظهور اسلام است. به هر ترتیب پس از ظهور اسلام بر ایرانیان، مصرف "بنگ" همچنان ادامه داشته است و شعرای آن زمان در اشعار خود از آن یاد کرده اند. فصیح تر کسی جایی سخن گوید چنان بود ز پلیدی که خورده باشد بنگ فرخی (قرن چهارم) علاوه بر بنگ قبل از حمله مغولها کلمه پادزهر در شعرها و نوشته ها به چشم می خورد و نشان می دهد که علاوه بر "بنگ" مواد مخدر دیگری نیز وجود داشته است در تاریخ طب ایران علت شهری ابوعبدالله محمد بن احمد بن سعید از اطباء مشهور قرن چهارم هجری را اصلاح "تریاق" نامند بعد از این زمان نیز کلمه تریاق در کتابهای بوعلی سینا و زکریای رازی به چشم می خورد. اگر چه تشخیص این امر که آیا "تریاق" همان تریاک است یا نه بسیار مشکل است. تریاک در فارسی معادل "اپیوم" یونانی است و رودکی قبل از حمله مغولها، کلمه "اپیوم" را شعر خود آورده است. مسلم است که در تهیه انواع تریاق غالباً "افیون" بکار برده می شده و مجموعاً از اطلاعات موجود دریافت می شود که تریاک در زمان سامانیان وجود داشته و احتمالاً مصرف می شده است. 2-9-3- مواد مخدر از دوران صفویه تا پایان دوره قاجاریه: دوران حکومت صفویه تا پایان دوره قاجاریه از آنجا که مصادف با نکوین استعمار کلاسیک و پیشروی دول غربی برای به یغما بردن مخازن علمی و اقتصادی ملتهای شرق است. دارای اهمیت فراوانی است به صراحت می توان گفت از این زمان است که عادت و اعتیاد به مواد مخدر به عنوان یک مشکل اجتماعی در ایران مطرح می گردد. بنابر اهمیت مسئله، موضوع را رد دو بخش مورد بررسی قرار می دهیم. الف – کشت خشخاش و تجارت تریاک: در مورد تاریخ شروع اقدام به کشت خشخاش، اغلب نویسندگان مطالب قابل توجهی نیاورده اند و بیشتر راجع به رواج و گسترش کشت آن بحث کرده اند در این مورد مؤلف کتاب "بد آموزیهای استعمار" معتقاد است: گیاه کوکنار دیر گاهیست که به ایران آمده و کشت شده است و نخست برای تزیین بوده و از سده هیجدهم برای بهره گیری از ماده تریاکش کاشته شده. از اقدام به کشت خشخاش که بگذریم، موضوع تجاری تریاک دارای اهمیت فراوانی است. محصول تریاک برای نخستین بار در حدود سال 1870 برابر 1291 هجری قمری دیده شد که جنس بسیار پستی داشت بعد از سال 1291 هجری قمری بود که جنس خوب تریاک ایران شناخته شد موجب گردید یک تجارت مهم بین ایران و انگلستان گردید و به قدری منابع زیاد از ان حاصل می شد که در اثر خرید انگلیسی ها، کشاورزان ایران دست از زراعت گندم کشیده و قسمت اعظم اراضی خود را به کشت خشخاش دادند و در نتیجه قحطی عجیب 72-1870 میلادی پیش آمد که هزاران قربانی در پی داشت در مورد رونق تجارت ایران دو علت خراب شدن تجارت ابریشم ایران و تصمیم استعمارگر پیر انگلستان مؤثر می باشد. ب – استعمال هوا مخدر و اشاعه مصرف تریاک: در دوران صفوی نیگ در ایران فزونی یافت تا جایی که مکانهای خصومی برای اشامیدن مشروب و کشیدن ینگ موجود داشت. این مکانها توسط افرادی که می خواستند به سختیهای زندگی شکلی بخشند پر می شد. گذشته از استعمال بنگ. مصرف تریاک از دوران صفویه آغاز می شود مؤلف کتاب تاریخ "امیرکبیر" عقیده دارد: "به هر کیفیت، تریاک کشی از زمان ناصر الدین شاه آغاز شده و استعمار با سیاست ویرانگر خود آن را گسترش داد. در سال 1851 میلادی عدّه ای از کارگران را استعمار در پوشش دراویش هندی و رهنوردان طریقت در خراسان و کرمان پراکنده کرد و به تریاک کشی پرداختند و به مردم آموختند حقی در ماهان کرمان کشت تریاک را برای فرا گیرند و از محاسن افیون سخنها گفتند. از عوامل مهم دیگری که در گسترش اعتیاد به مواد مخدر توسط ایادی انگلیس می توان ذکر کرد، دایر شدن نشکیلات تگراف هند و اروپا در سال 1862 می باشد. 2-10- مبارزه با مواد مخدر: یکی دیگر از عوامل باز دارنده رواج و گسترش بلای خانمانسوز اعتیاد مبارزه پی گیر و دلسوزانه و مدبرانه با مواد مخدر است. خوشبختانه در سالهای اخیر این مبارزه گسترده تر گشته است. جهت اطلاع از تاریخچه مبارزه با مواد مخدر بد نیست به سابقه این کار از آغاز تا امروز نظری بیفکنیم. قانون انحصاری کشت خشخاش در تاریخ دوازدهم ربیع الاول سال 1329 هـ .ق مطابق با 1289 هـ . ش در زمان سلطنت احمد شاه قاجار (جلوس 1278 هـ . ش و عزل 1304 هـ . ش) و نیابت سلطنت عضد الملک، به تصویب رسید: ماده دوم این قانون استعمال بشر سوخته تریاک را منع می کرد و برای تحویل هر مثقال سوخته به مأموران مالیه سه شاهی پرداخت می نمود و در واقع حق الزحمه ای هم به تریاکی می پرداخت. ماده دوم قانون مزبور می گوید: «محض جلوگیری از مضار شیره سوخته تریاک اولاً در تمام مملکت کلیه سوخته تریاک به مأمورین وزارت مالیه تسلیم می شود که ضبط نمایند و فقط به عنوان حق الزحمه ای هر مثقال سه شاهی به کسانیکه سوخته را به مأمورین مزبور تسلیم می نمایند داده می شود و هر گاه کسی از تسلیم سوخته امتناع نماید یا مخفی بدارد سوخته را که شیره استعمال می کنند با مقدار شیره که در هر محل صرف می شود معین نموده و از سوخته ضبط شده به قدر ضرورت نقاط مزبور شیره تهیه کرده و به آن اشخاص می دهند در عوض در هر مثقالی سه عباسی حق الزحمه دریافت می دارند و در آخر سال آنچه باقی می ماند با اطلاع وزارت مالیه تلف خواهد نمود.» تصویب قانون بالا و برداشت این چنین گام اهریمنی در حقیقت از چاله در آمدن و به چاه افتادن بود زیرا تریاک کشی ایرانیان را که تا آن زمان پنهانی و با شرمندگی انجام می گرفت و عمومی نبود، عمومیت داده و تأیید و تصویب کرد. وانگهی، شیره کشی را مجاز نمود بلکه مواد آن را هم فراهم کرده و برایز سوخته تریاک که تا آن زمان ارزشی نداشت و خرید و فروش نمی شد ارزشی در خور توجه قرار داد و افزون بر آن پاداشی هم برای کشیدن تریاک تحت عنوان حق الزحمه گنجانید. اداره انحصار تریاک به نام افزایش درآمد به شمار معتادان این کشور می افزود و خود اغوای بیگانه تشبیه به ریشه ایرانی می زد. این اداره در سراسر ایران شعبات فروش قرص های شیره را دائر کرد تا همگان به آسانی دسترسی به چنان سموم کشنده را داشته باشند. در دهکده هایی هم که عاملین فروش اداره انحصار تریاک نبودند پاسگاههای ژاندارمری این چنین وظیفه ملی و میخی را عهده دار می شدند و با زور به مردم تریاک و شیره می فروختند تا هم درآمد اداره انحصار بالا رود و هم اینکه به عاملین فروش تریاک و شیره پول بیشتری برسد. زیرا دستمزد و درآمد نامبردگان به نسبت فروش تریاک و قرصهای شیره معین می شد و هر عامل فروشی که بیشتر می فروخت درآمد بیشتری می داشت. از سوی دیگر برای تشویق مصرف کنندگان نیز راهی جستند و آن اینکه سوخته تریاک را با ارزشی بسیار خوب و مناسب خریداری کردند به گونه ای که معتاد ظاهراً شاید بر اثر کشیدن تریاک و از راه فروش سوخته آن سودی هم می برد. رهبری اداره انحصارات در نخستین سالهای پایه گذاریش با بیگانگان را هم از پشت می بستند و خیلی گرمتر سیاست خانمان برافکن استعمار را دنبال می کردند دیگر نیازی به بیگانه نبود زیرا خودی بهتر از بیگانه انجام وظیفه می کرد و لذا آن چنان ایرانیانی اداره آن چنان تشکیلاتی را بر عهده گرفتند. باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد که در سالهای هزار و سیصد و یازده خورشیدی اداره انحصار در نقاط مختلف تهران از جمله باغ فردوس کنونی رسماً هشت شیره کش خانه داشت که آنها را دارالعلاج (شفا خانه) نامیده بودند و شیره قالی یک مثقالی، دو مثقالی را که در اداره انحصار تهیه می شد به مردم بینوا می فروخت. نه اداره انحصار تریاک از برداشت آن چنان گامهای ضد میهنی و خانمان بر افکن رنج می برد و نه کسی به سازمان مزبور اعتراضی داشت. قانون مصوبه 1329 هـ . ق با مختصر تغییراتی مجدداً در سال 1333 به تصویب رسید. در قانون جدید حق الزحمه ای که به تریاکی ها و شیره ای بابت کشیدن تریاک و فروش سوخته آن پرداخت می شد هر مثقال دو شاهی کمتر شد. در تیر ماه هزار و سیصد و هفت خورشیدی قانون دیگری شامل پانزده ماده تصویب رسید که جامع تر از قوانین پیش بود و تا حدودی چگونگی اوضاع را همه جانبه بررسی نموده بود. ماده پانزده می گوید: «دولت مکلف است از تاریخ تصویب این قانون تا ده وسائل ترک استعمال تریاک را در داخله مملکت و طبیب و دوای مجانی در دسترس معتادین فراهم نموده. با اعتبارات لازم اجرای این منظور را به مجلس شورای ملّی پیشنهاد نماید و مصرف داخلی را از هزار سیصد و هشت، هر سال یک عشر کم کند تا آنکه در انقضاء مدت مزبور استعمال تریاک در غیر موارد طبی در تمام مملکت مشروک و ممنوع گردیده و فروش در موارد طبی به موجب نسخه طبیب و در داروخانه ها به عمل آید. تبصره به موسسه انحصاری برای ورود تریاک اجازه نخواهد داد مگر اینکه اطمینان کامل حاصل نماید که به مصرف داخلی نخواهد رسید.» هر چند ماده مزبور پیش بینی ترک اعتیاد را به مدت ده سال نموده بود ولی عملاً جز این شد. زیرا کارگزاران با ایمان نه پرتوان بودند و نه پیگیر در نتیجه خائنان کارشکنی ها را آغاز کردند. اداره انحصار هم راهی ویژه خود داشت و آهنگ خویشتن را می نواخت و در گرما گرم تصویب قانون هزار و سیصد و هفت شیره کش خانه به نام دارالعلاج افتتاح کرد و به درمان !!! خلق الله پرداختند و مسلماًبا چنین ناهماهنگی ها جز شکست انتظار دیگر نمی شد داشت در مرداد ماده هزار و سیصد و هفت، قانون مجازات مرتکبین قاچاق تریاک در چهار ماده به تصویب رسید ماده دوم قانون مزبور چنین می گوید: «هر قسم تریاک تیاری شده نزد کسی کشف شود علاوه بر ضبط تریاک دارند، آن محکوم بتادیه مثقالی دو قران و پنجاه دیناری جزای نقدی خواهد شد.» و در ماده دیگری از این قانون چنین آمده: «هر گاه نزد کسی بیش از شانزده مثقال سوخته تریاک کشف شود علاوه بر ضبط برای هر مثقال سوخته محکوم بتادیه یک قران جزای نقدی خواهد بود.» قانون مزبور که با مجازات اندکی که برای قاچاقچیان مواد مخدر در نظر گرفته بود. بر اشکالات افزود زیرا به تبهکاران ایمنی داد و آنها را در پناه خود گرفت تا با خیالی آسوده و فارغ همچنان راه ننگین و ضد بشری خویش را دنبال کنند. تا سال هزار و سیصد و بیست و پنج یک سلسله قوانین در مورد تخفیف ارزش باندرول تریاک بازرگانی و حمل و نقل آن از شهری به شهری تصویب رسید و در دوره چهاردهم مجلس شورای ملّی نیز طرح هشت ماده ای منع کشت تریاک و استعمال آن از سوی تعدادی از نمایندگان آن دوره تهیه و ارائه شد که به جایی نرسید. در تاریخ بیست و هفتم تیرماه هزار و سیصد و بیست و پنج هئیت دولت با صدور تصویب نامه ای کشت خشخاش را در سرتاسر ایران منع نمود و نخستین روز آذر ماه را به نام جشن "وافور سوزان" اعلام کرد. مراسمی هم انجام پذیرفت ولی چیزی بیش از یک نمایش نبود و خنده دارتر از همه دستورات ضد و نقیص هئیت دولت مزبور بود زیرا یک جا کشت خشخاش را در سرتاسر ایرات منع کرد و جای دیگر ده ماده پس از تصویب آن یعنی در تاریخ بیست و نهم اردیبهشت هزار و سیصد و بیست و شش تصویب نامه ای به شرح زیر گذرانید. «برای جلوگیری از مصرف تریاک قاچاقی که برخلاف تصمیم دولت در بعضی نقاط کشور در سال هزار سیصد و بیست و پنج کاشته شده به وزارت دارایی اجازه داده می شود که محصول شیره آن را جمع آوری نموده و منحصراً برای صدور از کشور به فروش رساند. وزارت دارایی مجاز است حق الزحمه تریاک را به قرار سه کیلو به مأخذ کیل 28 سیر به مبلغ هزار و پانصد ریال بپردازد.» شگفت انگیز است که هئیت دولت یک جا کشت تریاک را در سرتاسر ایران ممنوع می نماید یعنی هر کس جز آن کند از فرمان دولت سر بر تافته و یاغی و متمرد محسوب می شود و مستحق هر گونه کیفر و مجازاتی خواهد بود و جای دیگر از همین یاغی متمرد که از فرمانش سرپیچی نموده و تریاک کاشته است به جای کیفر قدردانی می کند. نخست آنکه وزارت دارایی را مکلف می نماید تا تریاک وی را بخرد و سپس به عنوان حق الزحمه پاداشی در خور توجه به وی می دهد. 2-11- مبارزه با مواد مخدر پس از انقلاب: پس از انقلاب اسلامی ستاد مبارزه با مواد مخدر به منظور ایجاد هماهنگی بین سازمانهای دست اندرکار مبارزه با عرضه و تقاضای مواد مخدر بوجود آمد که تأسیس این ستاد نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با مواد مخدر در ایران به شمار می رود. هنگام وقوع انقلاب اسلامی، 33 هزار هکتار زمین زیر کشت خشخاش داشتم ولی به محض وقوع انقلاب اسلامی، کشت و تولید تریاک ممنوع شد و محصول 33 هزار هکتار خشخاش معدوم گردید. طبق برآورد اداره کل مطالعات و پژوهشهای ستاد مبارزه با مواد مخدر، خسارتهای اقتصادی ناشی از سوء مصرف مود مخدر در ایران سالانه بالغ بر 700 میلیارد تومان می باشد. در سالهای بعد از انقلاب حدود یک هزار و سیصد تن کشفیات مواد مخدر داریم که در جهان بی نظیر است. کار مبارزه با مواد مخدر کار یک یا چند نفر یا ستاد به تنهایی نیست، تمام افراد جامعه از هر قشر و صنفی و در سن و سال وظیفه دارند که در این امر خیر شرکت نموده، در امر ریشه زدایی و خشکاندن ریشه های اعتیاد شرکت کنند. چنانکه چند بار در این کتاب یادآوری شده است. مسئله اعتیاد تنها مسئله فرد نیست بلکه خطر بزرگ، جامعه را تهدید می کند و چنانچه در جامعه برای این موضوع فکری نشو ضرر و زیان بزرگ دامن گیر کل جامعه خواهد بود. علاوه بر این زیانهای اقتصادی و مالی بسیار نیز متوجه کشور خواهد شد. بنا به گزارش اداره کل مطالعات و پژوهشهای ستاد مبارزه با مواد مخدر ریاست جمهوری، در حال حاضر طبق آمار موجود، قریب یک میلیون معتاد در کشور وجود دارد که در حال مرگ تدریجی هستند و نه به عنوان نیروهای مولد بلکه به عنوان نیروهای سرباز جامعه و فاقد بهره دهی مشکلات زاید الوصفی را بر کشور تحمل می کنند. اینان در کنار مصرف کنندگان تفننی مواد اعتیادآور، به عنوان متقاضیان اصلی مواد افیونی بازا ر قاچاق خرید و فروش، حمل و نگهداری انواع و اقسام مواد مخدر و قرص های آرام بخش را سر پا نگه داشته اند و بعضی برای دستیابی به مواد مخدر و نشأه شدن و خماری بیشتر، از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزند به گونه ای که علاوه بر نابودی سرمایه زندگیشان، مرتکب جرایم دیگری مانند سرقت، قتل، فساد، فحشا و دیگر مواد خلاف نیز می شوند 2-12- انواع مواد مخدر و شرح آنها: مواد مخدر را تاکنون بر حسب ترکیب شیمیایی، کارکرد، مصرف داوریی یا غیر دارویی اثرات سمی مواد، قانونی بودن اثرات روانی رفتاری، منشأ مواد و قدرت ایجاد وابستگی طبقه بندی کرده اند. از این رو طبقه بندی متفاوتی در مورد انواع مواد مخدر وجود دارد از دیدگاه طبی یازده طبقه برای انواع مواد مخدر مشخص شده اند که عبارتند از: مواد افیونی opio ids مشتمل بر ترکیبات تریاک، و نیز داروهای مصنوعی، مرفین، هروئین متادون. تریاک و مشتقات آنها تنها موادی هستند که اعتیاد را به معنی واقع و کامل ایجاد می کنند. مصرف تریاک در سطح ذهنی، ادراکی و تصوری فرد اثر می گذارد. اثرات جسمی مصرف تریاک شامل تسکین سلسله اعصاب مرکزی، کاهش حرکت معدی ورودی تسکین تنفسی، بیدردی، تهوع، استفراغ، تکلم مبهم، پایین آمدن فشار خون تنگی مردمک است. اثرات ذهنی آن عبارت است از: ایجاد تشنگی، آرمش و رخوت کاهش توجه و حافظه، کندی روانی – حرکتی (پورافگاری، 1371 به نقل از کاپلان و سادوک.) طول مدت تأثیر تریاک 5 تا 6 ساعت می باشد شخص پس از مصرف تریاک احساس می کند ایده هایش روشن و تصوراتش تحریک شده و روحش در حالت کیفی لطیفی فرو می رود. اثر بسیار مهم و مشهور تریاک همان کندی روانی – حرکتی می باشد به صورتی که شخص از تأثیرات خارجی فاصله می گیرد این فاصله گیری خصوصاً در مورد تأثیراتی است که نیاز به قضاوت، تجزیه و تحلیل دارد. با ادامه مصرف تمام این حالات خود به خود از بین می روند. اما گاهی همچنان باقی می ماند و فققط همانند چشمی باز است در سیاهی و تاریکی عدم را حس می کند. در این حالت سهولت برای دستیابی به همه چیز از بین می رود و جای خود را به سخت ذهنی می دهد که معمولاً با پایین آمدن شدید میزان آگاهی همراه است. به موازات ظهور این حالات به تدریج وابستگی در حقیقت بندگی آغاز می شود و در فواصل عدم مصرف تریاک فرد انرژی خود را از دست داده و اندوهگین می شود. حالت یکنواختی در صدا و حرکاتش نمایان می گردد. گرچه لاغری و ضعف عمومی افراد آلوده رفته رفته شدید شده ولی چندان خطرناک نیست. اما ضایعات فیزیکی، روانی و اجتماعی به تدریج شدت یافته و موجبات زوال شخصی را فراهم می آورد و مرفین الکالوئید طبیعی و بسیار قوی و فعال تریاک است که اثراتش بسیار بوده و زودتر ظاهر می گردد کار کرد ذهنی در سطوح بالا مانند قدرت استدلال، نه تنها دچار اشکال نمی شود بلکه با شور و هیجان زیاد توأم است. اما پس از گذشت چند مدت از مصرف عادت پدیدار می گردد و شخص به ناچار مقدار مصرفی خود را افزایش می دهد. اعتیاد به مرفین موجب زوال سریع فعالیتهای فیزیکی – روانی و اجتماعی می گردد، به صورتیکه دگیر از آن دلنشینی های اولیه خبری نیست بلکه فقط لحظات اضطرات و سختی وجود دارد که شخص به پر کدن سرنگ فردای خود می اندیشد. هرویئن یاد دیامرفین به نام شیمیایی (دی استیل مرفین) در قرن نوزدهم به وسیله شیمیدان انگلیسی ساخته شد. هدف از ساخت آن به دست آوردن داروی مسکن قوی تر از مرفین بود. هرویین به طور طبیعی در تریاک وجود ندارد و این ماده در آزمایشگاه از استیله کردن مرفین به دست می آید. اثرات آن بسیار خطرناک و ده برابر قوی تر از مرفین است. اعتیاد به هرویین آخرین پله نردبان اعتیاد به مواد مخدر است. زیرا شخصی که در این راه قدم می گذارد کمتر از آن به سلامت برگردد. حشیش: شاه دانه ماده صمغی تولید می کند که در برگ ها و گل ها مقدار آن زیادتر است و برگ خشک و شاخه های جوانی که از ریشه می رویند به نام ماروانا Marihuvana معروف است. اگر صمغ بدست آمده از این گیاه را غلیظ کنند همان حشیش است. بنگ و حشیش که آن را کانابیس می نامند، مانند تریاک از نظر داروی مسکن تاریخچه طولانی دارد. مصرف آن چهار حالت زیر را ایجاد می کند: 1- توهم زایی 2- اشتهای کاذب 3- احساس قدرت 4- خواب عمیق مصرف مکرر آن باعث کند ذهنی و کودنی شخص می شود دو ساعت پس از مصرف حشیش حداقل دو تا از علائم زیر ظاهر می شود: 1- پر خونی ملتحمه چشم 2- افزایش اشتها 3- خشکی دهان 4- تاکیکاردی (یورافگاری، 1373 به نقل از (DSM) ال . اس . دی (Lysergic acid diathy lamid): مخفف اصطلاح آلمانی مواد تو هم زادی لیزرجیک اسید دی اتیل آمید است. این ماده یکی از مهم ترین و قوی تیرین ترکیبات شیمیایی تو هم زا است که در سال 1968 در کشور سویئس ساخته شده است تا به حال مکانیزم اصلی و چگونگی عملکرد ال . اس . دی در بدن شناخته شده است. مصرف آب تغییراتی در رفتار، از دست دادن حس زمان، اختلال در حواص بینایی و شنوایی، از خود بی خود شدن، اضطراب، ترس ناگهانی، تهاجم و حتی اقدام به خودکشی و جنون در فرد مصرف کننده پدید می آورد. می تواند سبب تغییرات فیزیولوژیکی مانند افزایش فشار خون، افزایش ضربان قلب استاع مردمک چشم، کاهش حرارت بدن توأم با حالت لرز، احساس دل آشوبی، گیجی، سردرد و تکان خفیف و غیر ارادی دستها و انگشتها گردد. متادون، دارویی است با اثر ضد درد بی حس کننده و تخدیری که اثر ضد درد آن فوق العاده بیش از مرفین است. در برخی از برنامه های درمانی ترک اعتیاد به تریاک، هروئین و مرفین از جانشین نمودن (متادون) بهره می گیرند ولی این دارو خود اعتیاد آورنده است و از این رو مصرف آن برای معتادان بیش از شش هفته تجویز نمی شود. ساختار شخصیتی معتادان به مواد مخدر از دیدگاه روانکاوان و روانپزشکان قابل اعتمادترین نتیجه مطالعات پیرامون ساختار شخصیتی معتادان به مواد مخدر بیانگر آن است که این افراد دارای تابلوی یکسانی از آسیب شناسی روانی نمی باشند و این مطلب همواره مورد تأیید است که وابستگی به مواد مخدر یک عارضه شایع در اختلالات روانی مختلف محسوب می گردد و در هر یک از اختلالات دارای عملکرد متفاوت است. در مطالعاتی که درباره ساختار شخصیتی معتادان صورت می گیرد، عمدتاً شاهد دو الگوی مشاهده می باشیم. اولین الگو شامل روند درمان فردی در مکتب روانکای است. دومین الگو در بر گیرنده معاینات روانپزشکی فراوانی است که با روشهای تشخیصی استاندارد از قبیل تست، پرسشنامه و ... انجام می گیرد. تا کنون نویسندگان نادری از روانکاری در مورد تجربیات خویش با اعتیاد به مواد مخدر گزارش داده اند. به طور عموم گرایش غالب روانکاوان چنین بود که موضوع اعتیاد به مواد مخدر را به عنوان حالت تثبیت و در جان در مرحله دهانی، خود شیفتگی، اختلالات مانیک، دپرسیون و همچنین نیروی محرک قوی و مخرب مطرح می نمودند. زیگموند فروید: به نظر وی ویژگیهای رفتار واپس روی معتادان به مواد مخدر دارای اهمیت اند که وی از آنها به عنوان قربانی تثبیت در رشد مرحله دهانی یاد می کرد. و متعاقباً معتادان را قادر به گسست از یک شی دوست داشتنی – که هم آنها را تغذیه می نمود و هم از میزان دردشان می کاست نمی پنداشت. دلیل وی برای این رفتار واپسی و روی تقویت ساختار تحریک پذیر جنسی محدوده دهانی بود. هنگامی که این تحریک پذیری ادامه داشته باشد. کودکان در بزرگسالی وابستگی شدید به استعمال دخانیات و نوشیدن الکل پیدا می کنند. (فروید 1905) رادو Rado (1926) که به عنوان یک روانکاو پیگیر در زمینه اعتیاد به مواد مخدر فعالیت داشت از نوعی اورگاسم (ارضاء) تغذیه ای صحبت می کند وی سپس طرح دهانی را مطرح می نمود که به عنوان مرحله ای از تثبیت روحی به جنسی نزد این بیماران عمل می کند. رادو در بررسی خود از تشابه بین مستی و شعف که توسط فروید مطر شده بود، بهره گرفت. بر طبق این نظریه پس از حالت شعف یک فاز افسردگی ظهور می کند که بیماران برای خروج از آن به دنبال حالت شعف (مانیک) دیگری بود. فرد معتاد در اصل درصدد ایجاد سدی در برابر هجوم رنجها به سوی خود است. رادو به عنوان اولین پیشنهاد می کند معتادان به مواد مخدر را در سه گروه تقسیم کنیم: 1- گروه روان رنجورها یا مانیک - دپرسیو 2- گروه اسکیزفرینها 3- گروه جامعه ستیزان این تقسیم بندی سه گانه علیرغم آنکه طبقه بندیهای آسیب شناسی روانی، پیچده تر و دقیق تر گشته اند تا به امروز همچنان پا بر جا مانده است. گلور Glover (1939) با ابزار شک در این باره چون مرحله دهانی و یا خود شیفتگی شکنند بر پایه موضوعات ژنتیک ساختاری بنا گشته اند پیشنهاد نمود مراحل اولیه رابطه مادر و فرزند در کانون توجه قرار گیرد. بنابراین وی به یادآوری مشاهداتی پرداخت که بعد از وی توسط روزنفلد Rosenfeld و اولیون اشتین Oliven Stien پیگیری شد. به نظر روز نفلد رابطه ای بین اعتیاد به مواد مخدر و بیماری مانیک – دپرسیو موجود است. امّا این دو بیماری به هیچ وجه یکسان نمی باشند. یک فرد معتاد به علت ضعف خود باید دست به مصرف الکل و یا مواد مخدر بزند تا از طریق واکنشهای شعف زا «مانیک» به رنج و درد افسرده زای «دپرسیو» خویش چیره گردد. اما به راستی چه رابطه ای بین تسلسل شعف و افسردگی از یک سو و اعتیاد به مواد مخدر از سوی دیگر موجود می باشد؟ با مصرف مواد مخدر رویای برآورده شدن نیازها در حالت تو هم شکل می گیرد، این حالت شبیه به مکیدن انگشت بزرگ تر کودکان است که در اصل ارضای تخیلی را آن زمان که مادر دسترس وی نیست، به دنبال دارد، بدینوسیله از شدت حالتهای هراس انگیز کاسته یا کلاً می گردد همزمان با قدر قدرتی خود شیفتگی کودکانه تشدید می گردد که به طور تنگاتنگ با حالت هیجانی مانیک در ارتباط است. به نظر روز نفلد رابطه اعتیاد و افسردگی به این شرح است که فرد معتاد به مواد مخدر همانند یک انسان افسرده یک عینیت مرده و یا حداقل یک انسان به شدت بیمار احساس همانند سازی می نماید و این غیب در حالت اعتیاد به مواد مخدر، می باشد و مصرف آن به عنوان ذوب شدن و یا تحلیل رفتن تجربه گشته و از همین رو شرایط همانند سازی با این موضوع (مواد مخدر) را مساعد می گرداند به نظر این نویسنده در کنار جنبه های مانیک – دپرسیو، «خود» موجود است. به شکل چشم گیری در ساختار شخصیتی معتادان به مواد مخدر قابل مشاهده می باشد. به اعتقاد «اولیون اشتین» Oliven Stien فردی که در آستانه اعتیاد به مواد مخدر قرار گرفته هنگام بلوغ خود را چنان نا کامل و گسسته تجربه می کند که چیرگی به «مرحله آیندگی» کودکی به نظرش غیر ممکن می رسد. در دو سال نخست زندگی کودک لحظه ای فرا می رسد. البته این حالت در نزد کودکان متفاوت می باشد که کودک مایل به فاصله گیری از ذوب انگلی و چسبیده خود از مادر می باشد (در این مرحله تمایزی نزد «خود» مادر موجود نیست.)0بدینوسیله کودک خواهان کسب اطمینان در استعداد خود در ایجاد موجودیتی مستقل از مادر می باشد. این تجربه شباهت به آن دارد که کودک برای نخستین بار صورت خود را در آینه می بیند، آیینه ای که این نقش با اهمیت رشدی کودک را به عهده می گیرد مادر می باشد (نگاه پاسخ دهنده) چنانچه مادر منعکس کننده نیاز فرزند یعنی به رسمیت شناخته شن به عنوان فردی مستقل باشد که «یک پاسخ» مناسب می دهد، این مرحله با موفقیت سپری خواهد شد اما گر بر عکس نگاه مادر بیان کننده خواستی سکوت مبتنی بر به رسمیت شناخته شدن از سوی فرزند خود باشد، فردیت کودک نفی خواهد گردید. کودک در چنین حالتی به طراحی خویش نپرداخته – بلکه اشتباهاً از طریق فرانکی های مادر طرح ریزی می گردد، به نظر «اولیون اشتون» فردی که در آستانه اعتیاد قرار دارد در حالتی به سر می برد که ما بین مرحله آینگی موفق و ناموفق قرار دارد. کودک در پتو نخستین تمایز و تفرید و به دنبال پایان دردآور دوران ذوب شدگی، در چشم به هم زدنی به کشف تصویری از خود نائل می گردد، دقیقاً در همین لحظه در هم می شکند البته آینه منعکس کننده یک تصویر است. امّا این تصویر شکسته می باشد و احساس گسستگی و ناکامی شدیدی در کودک ایجاد می نماید. در این زمان مواد مخدر وظیفه دارد به عنوان جوهری جدید یعنی به جای آینه وارد عمل شود. لحظه درهم شکستگی تصویر را به عقب بازگرداند چنانچه چنین پیشآمدی اساساً اتفاق نیفتاده است. مواد مخدر در این مرحله می باید به طور موقت احساس کامل بودن و خدشه ناپذیری را مجدداً بوجود آورد و بازگشت به مرحله ای را میسر سازد که قبل از مرحلۀ آینگی حادث شده بو یعنی ذوب «خود» مادر. الیون اشتین (1981) برگرت Bergeret و همکاران معتقدند که تخیلات و آرزوهای افراد معتاد به نیازهای ساده تقلیل یافته و وارد مراحل رویایی نگردیده و در حد رفتار باقی مانده است و این امر به خاطر دلایل دو گانه ای است که با هم ارتباط تنگاتنگی دارند. برگرت و همکاران و تشریح نظریات خویش چنین می گویند: فرد در آغاز رشد خود در روابط اساسی اش سرخوردگی های ممتد و مکرری را تجربه نموده است و پایه اقتصادی روانی افسردگی، موجود، کودک غالباً در موقعیتی نیست که از ذخائر رویاگونه و استعماری بهره مند گردد و بنابراین جهت ارضای نیازهای خود به کنش های جهتی رو می آورد. این نیازها نزد افراد معتاد غالباً دارای طبیعت خود انگیزی جنس می باشد و حضور افراد دیگر از بر نمی تابد آنها در ضمن دارای خصلتی پرخاشگر می باشند. توضیح رفتار خود پرخاشگری معتادان در همین نکته نهفته است که نه تنها هنگام مصرف مواد مخدر بلکه رفتاری که معتادان خود را در شرایط خطرناک و پر مخاطره دچار می کنند مشاهده می گردد. بر طبیق نظر نویسندگان نامبرده انواع اعتیادی که به علت ساختاری شخصی، نوروتیک مشاهده می گردد با وجود آنکه شدت آنها همان است که در نزد دیگر انواع نادرتر می باشند. در کنار این نوع اعتیاد شاهد سایکوتیک اعتیاد به مواد مخدر می باشیم که مصرف مواد مخدر باعث ایجاد نوعی رفتار دفاعی می شود که مانع از سقوط مصرف کنندگان آن در حالت روان آشفتگی می گردد که در ضمن در پی توجیهی برای گرفتار بودن در دام جنون آشکار و رهایی از آن می باشد. اما اعتیاد به مواد مخدر غالباً در افرادی مشاهده می گردد که در غلبه بر بحرانهای رشدی بلوغ به دلیل زحمت و رنج فراوان در پرداختن به دوران پیش رشدی خود یعنی دوران خاموشی (نهفتگی Latence) موفق نبوده اند این زحمت و مشقت بدین گونه قابل توصیف است که الگوی مورد نظر بیمار که تخیلات و نیز تمایلات پرخاشگرانه و زرومندانه را به سوی خود جلب می کند، ناپیدا و پنهان می ماند. این تمایلات از آنجا که امکان بروز نمی یابند در نوعی خاموشی کاذب فرجام ناپذیر غلبان می نمایند. عدم امکان دستیابی جوان به شخصیت موعود و تخیلی خویش که ممکن است حتی با احساسات منفی همراه باشد، منجر به ایجاد نوعی بی اعتمادی نسبت به افرادی می گردد که دور و غیر قابل دسترس به نظر می آیند و از همین رو توسط اشیاء دیگر مانند مواد مخدر جایگزین می گردند. در اعتیادی که از این طریق به وجود آمده مدیریت افسردگی به چنین ماده مخدری، قدرتی بلا منازع و مسلط می باشد برگرت و همکاران با طرح این نظریه که هیچ ساختار روانی ویژه ای در اعتیاد به مواد مخدر قابل مشاهده نیست به کار خویش پایان می دهند. بنابراین اعتیاد در نظر آنها دارای عملکردی دفاعی و تنظیم کننده در رابطه با بحرانهایی است که زمینه ساز ساختارهای بیماری واقعی محسوب می گردد. کوهوت Kohut (1978-1977-1971) توجه خود را در درجه اول به مطالعه اشکال سیر نمایشی و تجلی «خود» در هر فرد معطوف می نماید. به نظر وی خود شیفتگی اولیه (یعنی حالتی که طفل بلافاصله بعد از تولد خود را با تمایلات لیبوی انباشته می سازد.) با گذشت زمان بدین نحو آسیب پذیر می شود که مراقبت مادر از طفل، از جانب کودک به طور ناقص دریافت و تجربه می گردد، در این حال کودک تلاش می کند که خود را از وابستگی نسبت به مارد برهاند. برای نیل به این هدف وی تصویری مبالغ آمیز از خود ارائه می دهد و احساس اولیه خود کفایی در خویش را به یک «خود» مقتدر و ایده آل شده مارد منتقل می نماید. در ادامه روند رشدی ایجاد تعامل در احساس سرخوردگی کودک از طریق تجربیات ناقص روزمره از جانب مادر به وجود آمده به وی اجازه تغییر در تصویر ایده آل شده والدین از طریق درونی کردن ساختارهایی را می دهد که خدمت کنترل تحریکات و سازماندهی تصورات ذهنی وی قرار می گیرند و به همان میزان برداشت مبالغه آمیز از خود از طریق فراگیری در چشم پوشی از اهداف خود شیفتگی ایعاد واقعی به خود خواهد گرفت. چنانچه رابطه طفل با مادر تحت الشعاع تجربیات ناقص، تلخ و دردناک قرار گیرد اما سرخوردگی از سوی مادر به این نحو جبران می گردد که وی با اصرار و پا فشاری بر تصویر اتبدایی و ایده آل شده بر ضایعات روحی ایجاد شده غلبه خواهد کرد. در چنین شرایطی «خود» ضعیف گشته و قادر به تحمل سرخوردگی که وظیفه سازماندهی مرزهای شخصیتی وی را بر عهده دارند، نمی باشند. همزمان وابستگی به والدین و اطرافیان به ظاهر غیر قابل جایگزین و قدر قدرتی برای فرزند، دیگر قابل تحمل نمی باشد. زیرا که اینان در کاهش درد و مشقت وی کمکی به او نمی نمایند. بنابراین جستجوی یک شی بی جان و به لحاظ ذهنی قابل دسترسی، مانند مواد مخدر که حالت روحی را مشغول کند و احساس بی قابلیتی فرد را برطرف نماید به عنوان یکی از راه حلهای ممکن غلبه بر ضرورتهای اجتناب ناپذیر وضعیت بزرگسالی مطرح می گردد. فهرست منابع و مآخذ: - مقدمه ای بر آسیب شناسی اجتماعینویسنده: ستوده هدایت نشرآوای نور 1372 - اعتیاد به مواد مخدر در آیینه روابط خانوادگی نویسنده: سعید پیرمرادی انتشارات همام 1378 - طبقه بندی اختلالات روانیتالیف: انجمن روانپزشکی آمریکا ترجمه: نصرت ا.. پورافگاری انتشارات آزاد 1373 - روانشناسی نا بهنجارینویسنده: تیموتی کاستلوو جوزف کاستلو ترجمه: نصرت ا.. پورافگاری - ژان پیاژهترجمه: د.پریرخ - تربیت ره به کجا می سپاردنویسنده: محمود منصور انتشارات دانشگاه تهران 1369 - انسان در اسارت فکرنویسنده: محمدجعفر مصفا ترجمه: زهره قراگزلو - آمارنامه استان تهران ترجمه: جهانشاه پاکزاد انتشارات دانشگاه شهید بهشتی دفتر نشر پژوهشهای فرهنگی انتشارات دانشگاه شهید بهشتی تهران 1367

فایل های دیگر این دسته