دانلود پیشینه تحقیق سازگاری مهاجران در مقصد (docx) 52 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 52 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
پیشینه تحقیق سازگاری مهاجران در مقصد
فصل دوم
بررسي مطالعات انجام شده
مروري بر مطالعات انجام شده در داخل و خارج از كشور
در اين قسمت تحقيقات انجام شده در باب سازگاري مهاجران در مقصد را بررسي مي كنيم. قبل از مرور كارهاي انجام شده ذكر چند نكته در اين باب اهميت دارد:
1-بيشترين كارهاي مورد بررسي مربوط به مهاجران از اقوام و مليتهاي مختلف در امريكا است. همة ملل و فرهنگها، كارگران و بردگان سياهپوست، تجار اروپايي، ماجراجويان انگليسي و ايتاليايي، كشاورزان ژاپني، اسپانيايي و روشنفكران بريده از جهان سوم (آزاد ارمكي، 1377: 177-176)، و مهاجران و پناهندگان كوبايي، كره اي، چيني و ايراني و ... از قرن هجدهم تا كنون و شكل گيري و پيشرفت آن نقش عمده اي ايفا كرده اند. ضمن آنكه توجه به مطالعات تجربي و كمي از سنتهاي بارز مطالعات اجتماعي در جامعة امريكا است. وجود مجلات متعدد در زمينه هاي علمي گوناگون، از جمله علوم اجتماعي، در مقايسه با ديگر كشورهاي پيشرفته، شاهدي بر اين مدعا است. به همين دليل بيشترين حجم مطالعات تجربي مرور شده در اين تحقيق از امريكاست.
1-در مورد مطالعات انجام شده در باب موضوع مورد مطالعه در ايران نكته قابل ذكر اين است كه علي رغم وقوع جنگ هشت ساله بين ايران و عراق، همانند ساير زمينه ها (بجز صنايع نظامي) مسئولان و پژوهشگران رشته هاي مختلف از جمله علوم اجتماعي چندان توجهي به اين رويداد مهم، آثار، و عواقب مثبت و منفي آن نكرده اند. حتي بنياد امور مهاجران جنگ تحميلي و يا ستاد بازسازي مناطق آسيب ديده از جنگ كه مسئوليت مستقيم اين امر را بر عهده داشتند، كمتر عنايتي به تحقيقات علمي از خود نشان دادند. در مراجعة حضوري به اين سازمانها نيز تحقيق علمي قابل توجهي براي استفاده در اين مطالعه يافت نشد. البته در برخي از دانشگاهها تعداد كمي پايان نامة كارشناسي ارشد رشتة جامعه شناسي در اين زمينه به دست آمد كه در اين بخش بررسي شده اند. در جامعة ما علل مختلفي در عدم توجه به مطالعات علمي دخالت دارند كه مهم ترين آنها معتقد نبودن مسئولان به تحقيقات علمي و اهميت نداشتن مسائل اجتماعي بحران ساز، از جمله روابط قومي و گروههاي مختلف مذهبي در جامعه است.
بررسي مطالعات و تحقيقات مربوط به موضوع، از جهات مختلفي در تقويت محتواي تحقيق مؤثر است: اولاً، به ما كمك مي كند به متغيرها و سازه هاي مورد استفاده در تحقيقات ديگر دسترسي پيدا كنيم و بدين ترتيب چگونگي آرايش و طبقه بندي متغيرها را به كار بنديم. ثانياً ، با فرضيه هاي طرح شده از سوي محققان در آن تحقيقات، با توجه به چهارچوب هاي نظري مورد استفادة آنها، آشنا شويم و از اين فرضيات در طرح فرضيه هاي خود به گونه اي مناسب استفاده كنيم. ثالثاً روشها و تكنيكهاي مورد استفاده در تحقيقات مي توانند در تنظيم و تدوين مورد نظر و مناسب تحقيق كنوني به كار گرفته شوند. سرانجام ايده هاي مناسبي در زمينه ها و بخش هاي مختلف تحقيق مطرح شوند و به اين ترتيب به تقويت و استحكام تحقيق و نتايج آن بيفزايند. بنابراين اساس، در زير بررسي اجمالي مطالعات انجام شده ذكر مي شود:
الف-مطالعات انجام شده در خارج از كشور
دو اقتصاددان انگليسي به نام هاي روانشتاين و ردفورد نظريه هايي در باب مهاجرت هاي انساني مطرح كردند كه بيش از ساير نظريه ها مورد توجه قرار گرفت. تجزيه و تحليل آنان از مهاجرت بر اساس نيروهاي «رانش» و «كشش» قرار گرفته است. به نظر ايشان عوامل نامساعد اقتصادي، اجتماعي، فيزيكي و سياسي مردم را از محل سكونت شان مي راند، در حالي كه عوامل مساعد آنان را به نقطة جغرافيايي ديگري مي كشاند. تفكر روانشتاين كه به «قوانين مهاجرت» معروف شده است، بر اساس «رفتار عقلانيظ انسان بنيان گذاري شده است. (روانشتاين، 1885: 227-167).
لي عقيدة مشابهي را با استفاده از مظريه هاي روانشتاين به نفع فرضية رانش و كشش مطرح ساخت. او پا را از نظرية روانشتاين فراتر گذاشت و بر تأثير «موانع بازدارندة»، به ترتيب زير تأكيد كرد:
بين هر دو نقطة مبدأ و مقصد، مجموعه اي از موانع بازدارنده وجود دارند كه در بعضي از موارد قابل عبور و در موارد ديگر غيرقابل عبورند. مهم ترين اين موانع كه بيشتر بررسي شده، «مسافت» است. البته، اشخاص مختلف به صورتهاي گوناگون، از يك مجموعة خاص از موانع تأثير مي پذيرند. آنچه براي عده اي اندك و ناچيز است (مثلاً هزينة حمل و نقل)، ممكن است براي عده اي ديگر مانع باشد. ديدگاه لي، در نمودار 1 ترسيم شده است. مبدأ و مقصد، هر دو، عوامل مثبت (مزايا و محسنات) و عوامل منفي (معايب) و نيز عوامل خنثي (كه به صورت صفر نمايش داده شده است) دارند. )لي، 1368: 79-57)
نمودار 2-1. عوامل مبدأ و مقصد و بازدارنده ها در مهاجرت
البته ممكن است فاصلة بين مبدأ و مقصد، يك مانع عمده بر سر راه مهاجرت باشد. ولي ويژگي هاي شخصي مهاجر، امكانات اقتصادي و تخصص و اندازة خانوار، ويژگي هاي فرهنگي – اجتماعي و ساخت اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي جامعة مقصد نيز در پذيرش يا عدم پذيرش مهاجر در مقصد سهم بسياري دارد.
مطالعات در خارج از كشور با چهار دسته تقسيم مي شوند:
1-مطالعات مربوط به سازگاري اقتصادي و اجتماعي مهاجران در مقصد
اشتاين در تحقيقي تحت عنوان «سازگاري شغلي مهاجران جنگي ويتنامي در امريكا» كه در ميان 125000 ويتنامي وارد شده به امريكا تا سال 1975 انجام داد، به اين نتايج رسيد: مهاجران جنگي ويتنامي سرانجام به سازگاري شغلي با بازار كار ايالات متحده رسيدند. فقط تعداد اندكي از آنان به دليل عدم مهاجرت و تخصص كافي، شاغل نبودن و ناكافي بودن درآمد، نتوانسته اند فرايند همانندگردي را طي كنند.
علاوه بر آن، وي نتيجه گيري مي كند كه مهمترين عاملي كه به مهاجران جنگي ويتنامي ساكن امريكا فشار مضاعفي وارد مي سازد تا پس از ورود به جامعة مقصد، به دنبال احراز شغل قبلي خود در مبدأ باشند، عبارت از سن و اندازة خانوار آنان به هنگام ورود به جامعة مقصد است. اشتاين معتقد است افراد كهنسال مهاجر ويتنامي علاوه بر مشكل سن و اندازة خانوار، با سه مشكل ديگر نيز مواجه اند:
1-فرهنگ پذيري مجدد و ترك سوابق و ميراث ملي به طور مسلم براي آنان دردناك تر است.
2-صعود از نردبان شغلي، براي اين قبيل افراد نسبت به جوان ترها با مشكلات و موانع اساسي تري روبه رو است.
3-علاوه بر اين، سن مانع عمده تر و برجسته تري در بازار كار براي بومي ها است. در اين باره مهاجران جنگي كهنسال ويتنامي، با مشكلات و مصايب بيشتري در قياس با بومي ها مواجه اند. (اشتاين، 1979: 45-25)
مورفي، با مرور تحقيقات انجام شده در مورد فراريان ناشي از جريان نازيسم در آلمان و انقلاب كوبا، به اين نتيجه رسيده است كه، آناني كه مهارت ها و تخصص هاي قابل انتقال تر و سازگاري شغلي بهتري با نيازهاي شغلي جامعه امريكا داشته اند، از خود فرهنگ پذيري سريع تر و همانندگري بيشتري نشان داده اند. در حالي كه راگ در تحقيق خود تحت عنوان «همانندگردي تبعيديان كوبايي نقش اجتماعي به اين مهاجر رخ دادهاند، همواره باعث عذاب و ترس مهاجر مي شوند، اشتاين در تحقيق خود نقل مي كند كه در سال 1957 (يك سال پس از سركوب قيام خونين مردم مجارستان توسط نيروهاي پيمان ورشو)، برخي از مهاجران مجارستاني كه به طور موقت در اردوگاه كيلمر نيوجرسي اسكان داده شده بودند، پيش از تماشاي يك فيلم سينمايي، از مشاهدة گاوچرانان و سرخ پوستان كه در فيلم به طرز وحشيانه اي يكديگر را مي كشتند، چنان دچار شوك شدند كه از اقامت در ايالات متحدة امريكا خودداري مي كردند. زيرا صحنه هاي فيلم را واقعي پنداشته بودند و خاطرات تلخ گذشته شان از نو برايشان زنده شد. (اشتاين، 1979: 27)
در مطالعة ديگري پورتز در ميان آوارگان كوبايي ناشي از انقلاب كوبا، به اين نتيجه مي رسد كه دلايل روشني وجود دارد كه نشان مي دهد سازگاري شغلي و اقتصادي، منجر به سازگاري فرهنگي و اجتماعي آوارگان مي شود. (پوتز، 1968: 515-511) بنابراين مي توان گفت نوع تخصص و تقاضاي بازار كار است كه سازگاري و يا عدم سازگاري پناه جويان را تعيين مي كند.
فانگ نيز در تحقيق خود پيرامون سازگاري 336 دانشجوي چيني در امريكا (نيمي از دانشجويان چيني متولد چين و نيمي از آنان متولد امريكا بودند)، به اين نتيجه رسيد كه دانشجويان چيني متولد چين از سازگاري كمتري و دانشجويان چيني الاصل متولد امريكا از سازگاري بيشتري با جامعة مقصد برخوردار شده اند. (فانگ، 1965: 273-265)
«دهقانان لهستاني در اروپا و امريكا» عنوان تحقيق است كه توسط ايزاك توماس و فلوريان زنائيكي به انجام رسيده است. گزارش مبتني بر انبوهي از اسناد و مدارك، نامه هاي خصوصي، مقاله روزنامه ها، فهرست ثبت نام در دفاتر انجمن مهاجران، آرشيوهاي خليفه گري، خلاصة گزارش هاي انجمن دولتي امريكا و لهستان، گزارش دادگاهها و سازمان هاي امداد اجتماعي است. روش اصلي كار آنان تحليل محتوا است.
نتيجه مي رسد كه: مهاجراني كه سازگاري شغلي اندكي با بازار اشتغال جامعة ميزبان داشته اند، فرهنگ پذيري ضعيف تري از خود نشان دادن اند. (راگ، 1974: 3-2) در مطالعة ديگري كه توسط كيم و هوردر ارتباط با سازگاري 615 نفر كرده اي مهاجر به لوس آنجلس انجام گرفته است، به اين نتيجه رسيده اند كه نسبت پاييني از كره اي ها (6/8% يا 53 نفر) در مجامع امريكايي شركت مي كنند. برعكس، نسب بالايي از پاسخگويان اعلام كرده اند در مجامعي كه توسط خودشان تأسيس شده و در آن ها آداب و رسوم و زبان كرده يا رايج است شركت مي كند. (كيم، 1989: 193)
استار و رابرتس در تحقيق ديگري در مورد مهاجران جنگي ويتنامي ساكن 9 شهر امريكا به اين نتيجه رسيده اند: بيشتر سازگاري با جامعة ميزبان را مهاجراني نشان داده اند كه موقعيت شغلي بالاتري داشته اند و زبان انگليسي را با مهارت و رواني بهتري ادا مي كرده اند و از لحاظ مالي امكانات بيشتري در اختيار داشته اند. اما به عكس، مهاجراني كه موقعيت شغلي نازل تري داشتند و در كاربرد و تكلم به زبان انگليسي ناتوان بوده و امكانات مالي كمتري در اختيار داشته اند و از ديدگاههاي سنتي تري برخوردار بوده اند، سازگاري كمتري با جامعة ميزبان از خود بروز داده اند. (استار، 1982: 608)
درآمد يكي از شاخص هاي عمده و اساسي تحرك اجتماعي است كه به عنوان يكي از ملاك هاي مؤثر در تعيين سازگاري افراد مهاجر با محيط جامعة مقصد مورد استفاده قرار مي گيرد. ارگودر در همين رابطه تحقيقي در باب مهاجران به تركيه انجام داده است، به اين نتيجه رسيده است: 76 درصد از مهاجران درآمد بيشتري در مقايسه با درآمد قبل از مهاجرت شان به دست آورده اند. 12 درصد به اندازة درآمد قبلي، و بقيه درآمد كمتري نسبت به قبل از مهاجرت داشته اند. بر همين اساس ميزان سازگاري آنان نيز متفاوت بوده است. (ارگودر، 1980: 39)
گاهي برخي از حوادث و آثار تلخ و وحشت آور آنها كه در محل اسكان اولية ايستارها و ارزش ها، دو اصطلاح اصلي اين مطالعه اند. براي محققان، ارزش هاي اجتماعي همان معنا و مفهومي را در بر داشته است كه وقايع اجتماعي براي دوركيم. ارزش اجتماعي عنصري عيني يا انتزاعي از يك فرهنگ است كه براي اعضاي مشاركت كننده با گروه اجتماعي مربوطه سودمند است، و معنايي دارد كه آنان بدون درنگ آن را مي فهمند و مي پذيرند. در مقابل، ايستار فرايندي است آگاهانه و شخصي كخه كنش هاي اجتماعي يك فرد را انتظام مي بخشد. در واقع، ايستار برداشت شخصي و ذهني از يك ارزش اجتماعي است. توماس و زنانيكي هم صدا با زيمل ويل بر خلاف دوركيم، براي كنش اجتماعي ماهيت دوگانه اي قايل بودند. به نظر آنان كنش اجتماعي برآيند دو نيرو است؛ يكي فشارهاي اجتماعي كه متوجه فرد خارجي اند (دوركيم) و ديگري انگيزه هاي شخصي كه دورني اند. به نظر آنان، علت يك ارزش يا يك ايستار نه منحصراً يك ارزش است و نه يك ايستار، بلكه تركيبي از آن دو است.
محققان چهار الگوي عمومي تمايلات را شناسايي كرده اند:
1-ميل به تجربيات جديد
2-ميا قدرشناسي از جانب ديگري، كه متضمن روابط عاطفي و نشانة مهم شمرده شدن از سوي جامعه به طور كلي است.
3-ميل به قدرت كه مخصوصاً از طريق مالكيت و كسب قدرت سياسي تجلي مي كند.
4-ميل به تأمين، كه براي فرد متضمن حيات و همياري هم نوعانش است. اين تمايلات چهارگانه معروف اندولي در پيكره اي كه زنا نيكي بعداً به آن داد و در آن ميل به قدرت جايش را به ميل به تحكيم خويش داد، بهتر شناخته شده اند.
در اين تحقيق، وضعيت مهاجران روستايي لهستاني در اروپا و امريكا مطالعه شده است. در حالي كه در روستاهاي لهستان گروه خانوادگي، گروه اجتماعي اصلي بود و افراد در وابستگي با آن مي زيستند، تكاليف اعضاي خانواده در برابر يكديگر دستوري بود. ازدواج با توافق دو خانواده صورت مي گرفت. هيچ ارزش شخصي در زندگي جنسي راه نداشت. دهقان، عملاً به گروه خانوادگي، كه تنها گروه اجتماعي سازمان يافته بود، تعلق داشت. روابط با خانواده هاي همسايه خيلي نزديك نبود، ولي در درون هر روستا همبستگي نيرومندي ميان دهقانان وجود داشت. به گونه اي كه همگان تلقي يكساني از نقش ها و روابط اجتماعي شان داشتند و اعتقادات ديني و جادويي همانندي داشتند. اين اجتماعات دهقاني. در شكل سنتي شان به طرز تحسين انگيزي در برابر نفوذ خارج حمايت شده بودند. آنان به هيچ اشرافيت زمين داري وابسته نبودند، و شهرها نيز كوچك و معدود بودند. توماس و زنانيكي نشان مي دهند كه چگونه اين ساخت درهم ريخته شد.
با مهاجرت دهقانان لهستاني به ايالات متحده، شكل حادتري از بي ساماني اجتماعي ظاهر مي شود. آنان با عزيمت از ديار خويش، هم روساخت هاي ده لهستاني و هم اكثراً خانواده هايشان را ترك مي كردند. مهاجران، مستقيماً وارد دنياي امريكايي نمي شدند؛ ابتدا به مهاجران ديگر مي پيوستند، و دنيايي كه در آن وارد مي شدند دنياي «امريكايي – لهستاني» بود نه امريكاي اصيل. در اين جا نيز بي ساماني آنان ادامه مي يافت. البته اقداماتي از قبيل تشكيل انجمن هاي مهاجران، فعاليت خليفه گري كليسايي لهستاني، انجمن هاي نيكوكاري، و انجمن هاي دوستي امريكا و لهستان و نظام آموزش ديني، تا حدودي ريشه هاي قطع شدة مهاجران را ترميم مي كرد. ولي، اين گروه هاي ثانويه نمي توانستند جاي گروه هاي نخستين را بگيرند. بي ساماني فرد، كه توماس و زنانيكي آن را تضعيف مهارت فرد و سازمان دهي به زندگيش در جهت تأمين منافع خصوصي تعريف كرده بودند، نزد دهقانان لهستاني مستقر در ايالات متحده آشكار بود. نشانه هاي بي سازماني فردي عبارت بودند از: وابستگي اقتصادي، سستي روابط زناشويي، بزهكاري نوجوانان و ارتكاب جرايم گوناگون. (نيك گهر، 1369: 92-86)
مجموعه مطالعات ديگري تحت عنوان «مطالعات تطبيقي مربوط به سازگاري مهاجران، به شهرهاي آسيايي» در ميان مهاجران به شهرهاي سئول در كره، سورابايا در اندونزي، بانكوك در تايلند، و مانيل در فيليپين (گزارش موجود نبوده است) صورت گرفته است. اطلاعات مورد نياز از مناطق شهري جمع آوري شده اند تا بتوان عوامل مشترك تأثيرگذاري روي فرايند سازگاري مهاجران را مورد مطالعه و آزمون قرار داد. اين تلاش بر اساس طرح تحقيق مقايسه اي شهري شدن توسط مركز مطالعات و آموزش جمعيت دانشگاه براون صورت گرفته و با پشتيباني مالي بنياد فورد به مرحلة اجرا درآمده است.
مطالعات قبلي نشان مي دهند كه سازگاري به گونه اي بسيار شديد به توانايي مهاجران و خانواده شان براي ورود به بازار نيروي كار شهري و مسكن وابسته است. (لاپس، 1961؛ رز، 1969؛ شانن، 1968)
به طور كلي دو ديدگاه رقيب مربوط به اين فرايند شكل گرفته است. اول، ديدگاهي كه در كارهاي افرادي نظير ابولوفود و لرنر ارائه شده اند و بر مشكلات مهاجران براي غلبه بر پيامدهاي منفي مهاجرت به شهر، دستيابي به منطقه و كيفيت زندگي فرد مهاجر تأكيد دارند. ديدگاه دوم، بر استمرار زندگي در حوزه هاي شهري و روستايي، فرصت هاي موجود در دسترس مهاجران، و افزايش نتايج مثبت مهاجرت تأكيد مي كند. با وجود اين، نقطة مشترك هر دو ديدگاه، فرايند زيرين سازگاري مربوط به اقتصاد جديد و واقعيت هاي اجتماعي مشتق از مهاجرت است. (مگ گي، 1971) البته مك گي نتيجه گيري كرد كه روش سازگاري مهاجر با شهر، مهاجر، انگيزة وي. آرزوها و فرهنگ وي خواهد داشت. با وجود اين، چند متغير ديگر در مقايسه با طول دورة اقامت به عنوان عوامل تبييني ارائه شده اند. اين متغيرها شامل سوابق مهاجر، در معرض شهر قرار گرفتن قبلي مهاجر، و سن و تحصيلات وي هستند. البته تفاوت هايي در محيط پذيرنده يافت شده اند كه با تغيير در الگوهاي سازگاري ميان مهاجران همبستگي داشته اند. (گرين، a1978: 69-66)
اولين تحقيق از مجموعه تحقيقات ياد شده «سازگاري مهاجر در سئول كره: اشتغال و مسكن» توسط ساراسي گرين اجرا شده است. براي انجام تحقيق، پيمايشي بر اساس نمونه اي متشكل از 1000 خانوار تحت سرپرستي دانشگاه ملي سئول ترتيب داده شد.
جمع آوري اطلاعات مورد نياز از طريق مصاحبه با يكي از اعضاي خانوار كه در سنين بين 15 تا 24 قرار داشتند، صورت گرفته است. حدود 987 مورد، در دو نوبت در طي سالهاي 75-1974 فرم هاي مصاحبه تكميل كرده اند. يك ويژگي مهم نمونه، تشكيل گروه كنترل از ساكنان شهر سئول به عنوان شاخصي جهت اندازه گيري سازگاري مهاجران به شهر است.
داده هاي تحقيق نشان مي دهند كه مهاجران در تلاش اند با الگوهاي اقتصادي و مسكن ساكنان دايمي شهري شبيه شوند. الگوهاي هماهنگي نشان مي دهند كه ساكنان هميشگي شهر پيشرفت هاي اندكي را بر اساس اشتغال حفظ مي كنند. البته، اين وضع در بخش بزرگي از پاسخ گويان بر اساس سطوح بالايي از تحصيل در ساكنان دائمي شهر امري الزامي است. در حالي كه در اين باره وضع مهاجران به دليل تحصيلات كم چندان وضايت بخش نيست. نتيجه گيري در مورد كيفيت مسكن براي هر دو گروه ساكنان دائمي و مهاجران شبيه به هم است. به استثناي مالكان خانه ها، مدارك اندكي وجود دارد كه نشان دهندة تفاوت كيفيت مسكن مهاجران در مقايسه با بومي ها باشد. اثر مهاجرت بر فرسايش موجودي كالا بروز مي كند؛ به گونه اي كه بخش بزرگي از جمعيت سئول، هم مهاجران و هم بومي ها، در مسكن غيراستاندارد سكونت دارند.
آنچه كه به عنوان آخرين نتيجه گيري مي توان به آن اشاره كرد اين است كه مهاجران با ويژگي هاي بارزي كه دارند، يعني روستايي اند و تحصيل ناكافي دارند، به نظر مي رسد كه قادر نباشند به استاندارد لازم زندگي مربوط به ساكنان دائمي شهر دسترسي پيدا كنند. با اين حال، اين قبيل مهاجران به سئول غالب نيستند. (همان، b1978: 81-71)
تحقيق دوم تحت عنوان «ساتزگاري شغلي و مسكن مهاجران به سورابايا، اندونزي: مورد شهر دوم» است. سورابايا دومين شهر بزرگ اندونزي پس از جاكارتا است. جمعيت اين شهر در سال 1971 معادل 5/1 ميليون نفر بوده است. نرخ رشد ساليانة جمعيت سورابايا بين سال هاي 1961 تا 1971 معادل3/4 درصد شده است. البته بخش عمده اي از رشد جمعيت متعلق به الحاق مناطق هم جوار است.
داده ها مبتني بر اطلاعات به دست آمده از طريق مصاحبه هاي عميق از يك نمونه گيري تصادفي چند مرحله اي متشكل از 600 خانوار ساكن سورابايا در سنين بين 20 تا 44 سال است. در اين تحقيق هم؛ مردان و هم؛ زنان مصاحبه شده است؛ ضمن آن كه اطلاعات مربوط به شغل نيز براي همسران پاسخگويان اخذ شده است. براي تحليل، سه گروه براي مقايسه به كار گرفته شده اند: اول، مهاجران به شهر از 5 سال قبل از انجام پيمايش (براي مثال تا سال 1970). دوم، مهاجراني كه در سال 1969 يا قبل از آن به اين شهر نقل مكان كرده اند. سوم، ساكنان دائمي سورابايا كه در آنجا متولد يا قبل از سن 15 سالگي به اين شهر نقل مكان كرده اند.
براي تحليل، دو روش براي تعيين گسترده و ماهيت سازگاري اعمال شده است. در ابتدا مهاجراني كه اقامت كوتاه مدت و بلند مدت داشته اند به منظور تعيين سطح كلي تغيير اتفاق افتاده و روشن كردن جهت تغيير، با يكديگر مقايسه شده اند. ضمن آن كه يك گروه كنترل كننده متشكل از ساكنان دائمي شهر (متولدين سورابايا و فرزندان مهاجران) به خاطر تبيين ميزان شباهت خصوصيات مهاجران با جمعيت بومي شهر، به كار گرفته شدند. فرض اصلي اين روش، اين نتيجه را مطرح مي سازد كه تغيير صورت گرفته در طول زمان، بر اساس اعمال داده هاي مقطعي، مبين طول مدت اقامت مهاجران در شهر است.
در ميان مردان شواهد اندكي وجود دارد كه نشان دهد آنان سازگاري شغلي پيدا كرده اند. داده ها نشان مي دهند كه شواهد اندكي دال بر اين است كه مهاجران از وضعيت خوداشتغالي خارج شده اند و به درون فعاليت هاي منظم تر رفته، يا نردبان مهارت شغلي را طي كرده اند. با وجود اين، مداركي موجود است كه نشان مي دهد شرايط مسكن با طول مدت اقامت در شهر يا از طريق تحرك محل سكونت يا بهبود كيفيت محل اقامت، بهبود يافته است. البته در مورد شغل چنين وضعي اتفاق نيفتاده است. اين امر ممكن است به دليل ماهيت بازار شغل يا مسكن باشد. (مك كاچون، 1978: 92-82)
تحقيق سوم از مجموعة مذكور تحت عنوان «سازگاري و مسكن مهاجران در بانكوك بزرگ» انجام يافته است. تحليل شهري شدن در تايلند نشان مي دهد كه سطح شهري شدن فزاينده از 10 درصد در 1947 به 15 درصد در 1970 رسيده است.
اين سال ها، حدود نيمي از رشد به مهاجرت مربوط مي شود. در پايان سال 1970 جمعيت پايتخت (بانكوك)، 33 برابر جمعيت چينگ مائي دومين شهر بزرگ كلي شد. اين آمارها، نشان دهندة حجم زياد مهاجرت به سوي شهر تايلند، به خصوص حركت به داخل بانكوك بزرگ، است. اين امر بر نياز به توجه فزاينده براي تحقيق روي پيامدهاي مهاجرت، به ويژه مهاجران با محيط شهري، تأكيد مي كند. گزارش تحقيقي حاضر به خصوص در پاسخ به دو سؤال خاص تهيه شده است:
1-آيا مهاجران به شهر بانكوك در دو ويژگي (شغل و مسكن) بين بومي ها و مهاجران با يكديگر تفاوت دارند؟
2-آيا مهاجران با سبك زندگي شهري سازگاري پيدا مي كنند، اگر چنين است، چگونه؟
اطلاعات مورد استفاده در اين گزارش از يك پيمايش مبتني بر مصاحبه – پيمايش درازمدت ملي تغيير اجتماعي، اقتصادي و جمعيتي در تايلند، از سوي مؤسسه مطالعات جمعيتي دانشگاه چولانكورن تايلند به اجرا درآمده بود، گرفته شده است. در اين پيمايش حدود 1500 خانوار روستايي در بهار 1969 مصاحبه شدند؛ يك سال بعد. مجموعة مشابهي از سؤالات براي نمونه اي در حدود 2100 خانوار شهري اجرا شد. براي هر دو مرحله يك فرايند انتخابي سه مرحله اي به كار گرفته شد. در مجموع ميزان پاسخ گويي براي هر دو مرحله بالا بود؛ فقط 4 درصد از خانوارها هرگز مصاحبه نشدند. تا آنجا كه ممكن بوده، اعضاي نمونة خانوارهاي روستائي مجدداً در سال 1972 و نمونة شهري در سال 1973 مصاحبه شدند. در داخل هر خانوار يكي از افراد در دسترس، به هنگام مراجعة مصاحبه گر (رئيس خانوار مرد / زن، و در صورت حاضر نبودن آنها)، يكي از زنان ازدواج كردة زير 60 سال كه در خانوار زندگي مي كردند مصاحبه شدند.
اگرچه داده ها به طور كامل ارتباط مورد نظر بين مدت اقامت و سازگاري مهاجر را تائيد نكرده اند، شكل و گسترة تفاوت هاي سازگاري را با نوع محل سكونت تائيد مي كنند. يافته ها همچنين ثابت مي كنند كه مهاجران داراي خاستگاه شهري در مقايسه با مهاجران داراي خاستگاه روستايي ممكن است نوآوري بيشتر آرزوهاي والاتري براي تحرك صعودي در سر داشته باشند، ضمن آنكه محل سكونت قبلي مهاجران ممكن است در حساسيت كمتر يا بيشتر آنها براي در اختيار گرفتن فرصتهاي موجود در مقصد، مؤثر باشد. سرانجام، با مدت اقامت برابر در مقصد، مهاجران روستايي با سبك زندگي شهري به اندازة مهاجران داراي خاستگاه شهري با پايگاه اقتصادي اجتماعي مشابه، سازگاري پيدا نكرده اند.
علاوه بر موارد بالا، داده ها حاكي از آن است با بهبود در ارتباطات روستايي (اعم از توسعة شبكة راهها و توسعة وسايل ارتباط جمعي)، و تحصيل بيشتر و بالاتر جمعيت روستايي، مهاجران اخير از روستا در مقايسه با مهاجران روستايي قديمي تر ممكن است در انتخاب محل سكونت بهتر و زندگي شهري آمادگي بيشتري از خود بروز دهند. (تيراساوات، 1978: 103-93)
مطالعة ديگري تحت عنوان «همانندگردي و قشربندي در الگوهاي مالكيت منزل مسكوني گروههاي قومي و نژادي، در ايالات متحده، توسط ريچارد، د. آلبا و ر.لوگان انجام گرفته است. در اين مطالعه به تحقيق در مورد تفاوتهاي مالكيت محل مسكوني در ميان 12 گروه قومي و نژادي با استفاده از كاربرد عام اطلاعات نمونه (PUMS) سرشماري سال 1980 پرداخته شده است. تحليل با الهام از دو رويكرد گسترده در ادبيات فرايندهاي فضايي، يكي رويكردي تحت عنوان «همانندگردي» و ديگر تحت عنوان «قشربندي» - و در برگيرندة سطح فردي و تعيين كننده هاي زمينه اي به توصيف موضوع، انجام پذيرفته است. مطالعه به شناسايي تعدادي از تفاوت هاي موجود ميان سفيدپوستان غير اسپانيولي. سياهان، سرخ پوستان ارميكايي، و گروههاي آسيايي و اسپانيولي در دستيابي به مالكيت محل مسكوني پرداخته است.
مالكيت منزل مسكوني شكل اصلي انباشت ثروت موجود براي بيشتر افراد است. يك منزل غالباً دارايي عمدة باقي مانده براي وراث است. در واقع، مالكيت فوايد ملموس اضافي را ارائه مي كند، زيرا سدي در مقابل هزينه هاي تورمي ساخت مسكن و دريافت هاي يارانه اي در درون قانون ماليات است. نمونه شامل شش گروه آسيايي (هندي هاي آسيايي، چيني ها، فيليپيني ها، ژاپني ها، كره اي ها و ويتنامي ها)، و سه گروه اسپانيايي (كوبايي ها،؟ مكزيكي ها و پورتوريكويي ها)، به اضافة سرخ پوستان امريكايي و سياهان و سفيدهاي غيرامريكايي است. براي همة گروهها به جز حداقل دو تا، تحليل مبتني بر 5 درصد PUMS و دو گروه بزرگ 1/0 درصد PUMS، نمونه شكل داده شده است. بنابراين، حجم نمونه تقريباً براي هر گروه 10000 نفر است.
تاييد يافته ها در اين مطالعه قابل توجهي از آنچه كه تحت عنوان چشم انداز «همانندگري» مالكيت منزل مسكوني ناميده شد، ارائه مي كند. در تأييد اين چشم انداز، الگوي شديداً سازگاري از تأثيرات در گسترة 12 گروه قومي و نژادي متفاوت، كه تنوع قابل توجهي در مدت زمان اقامت در ايالات متحده وضعيت اقتصادي – اجتماعي دارند، وجود دارد. تمامي اين ها، همخواني قوي مالكيت را با دورة زندگي و متغيرهاي خانوار، به عنوان واكنشي به است و تركيب خانوار، آشكار ساخته اند. همچنين اثر متغيرهاي اقتصادي – اجتماعي، به ويژه درآمد خانوار و مهارت در زبان انگليسي براي اندازه گيري مستقيم همانندگري، هماهنگي درخور ملاحظه اي با هم داشته اند. علاوه بر اين، وضع كلي حاكي از ,آن است كه تفاوت هاي مشاهده شده ميان گروههاي مختلف در ماهيت گسترة تركيبي متغيرهاي مستقل نهفته است. نتايج به دست آمده حاكي است كه در منتهي اليه يك سوي طيف، چيني ها و كوبايي ها زماني كه تفاوتهاي تركيبي كنترل شده اند، قرار مي گيرند كه تفاوتهاي اندكي را در مقايسه با سفيدپوستان غير اسپانيولي، نشان داده اند. در منتهي اليه سوي ديگر طيف، پورتوريكويي ها و ويتنامي ها، يعني آنهايي كه سطح مورد نظرشان از مالكيت منزل مسكوني به گونة قابل ملاحظه اي در پي سفيدپوستان تحت هر سناريويي باقي مي مانند، قرار دارند (اگرچه اين گروهها در حال حاضر از شكاف مذكور در مالكيت بر منزل مسكونيشان نسبت به سفيدپوستان كاسته شده است). البته شايد اين امر در مورد ويتنامي ها به دليل تازگي مهاجرتشان (در 1980) زياد غيرمنتظره نباشد، اما در مورد پورتوريكويي ها موضوع بايد به طريق ديگري تحليل و تبيين شود. بيشتر گروههاي باقي مانده نيز بين دو قطب طيف قرار گرفته اند.
اما برخي از تفاوتها بايد بر اساس چشم انداز قشربندي توضيح داده شوند. اين چشم انداز احتمالاً تفاوتهاي گروهها در مالكيت منزل مسكوني را، واكنشي به تفاوت در ارزشها و راهبردها براي به كارگيري منابع مي داند. براي بعضي از خانوارها، تصميم گيري براي خريد يك منزل مسكوني عبارت از تخصيص بلند مدت منابع محدود است. فرض كنيد دو خانوار با تركيب خانوار، سابقه و پايگاه اقتصادي – اجتماعي يكسان و با فرصتهاي برابر در بازار مسكن، يكي ممكن است سرمايه گذاري در خريد مسكن را انتخاب كند، در حالي كه، ديگري ممكن است هزينه ها يا سرمايه گذاري در زمينة متفاوتي را برگزيند. حتي ممكن است برخي از خانواده ها، امكان دسترسي به وامهاي دريافتي از اعضاي خانواده يا دوستان، ميراثها، يا ديگر منابع خصوصي سرمايه را در اختيار داشته باشند. علاوه بر اين، قيمت بسيار متفاوت منازل مسكوني مربوط به تسهيلات و امكاناتي است كه در خانه ها وجود دارد. البته توانايي افراد بسته به گروهها و قوم و نژادهاي مختلف، براي تغيير و جا به جايي از قبيل تغيير در مالكيت منزل مسكوني به جاهايي كه داراي مدارس خوب، آمار پايين جنايت و خدمات عمومي مناسب است، روز به روز در معرض خطر بيشتري قرار مي گيرد.
با وجود اين، بايد گفت عدم توافق عميقي بين دو چشم انداز همانندگردي و قشربندي در مورد مالكيت منزل مسكوني كه روز به روز عمق بيشتري پيدا مي وجود دارد. (آلبا، 1992: 1410-1314)
استرايك نيز خاطرنشان ساخته است كه مالكيت بر منزل مسكوني شق كمتر جاذبي در مناطقي از پترزبورگ – جايي كه سياهان در آنجا توانايي خريد مسكن براي سكونت دارند – وجود دارد، مسكن موجود در اين مناطق فرسوده تر، خدمات عمويم فقيرانه تر، و ارقام جنايت بالاتر است. (استرايك، 1976: 77)
محقق ديگري اظهار كرده است پيامد اصلي كنارگذاشتن سياهان از حضور در مناطق حومه اي يعني مناطقي كه بيشتر خانه ها تك واحدي اند، باعث كاهش شديد مالكيت بر منزل مسكوني از سوي سياهان شده است. (استراژايم، 1975: 120)
ويلسون در گزارش تحقيق خود تحت عنوان «ميزان مصرف مسكن، فرصت اقتصادي و نژاد»، به طور مجزا معادلات رگرسيوني را براي سفيدپوستان و سياه پوستان كپيش بيني كرد. از محاسبات وي، ضريب استاندار درآمد سفيدپوستان 0015/0 و ضريب درآمد سياه پوستان رقم 0035/0 به دست آمد. مفهوم اين ارقام آن است كه، سفيد پوستان حتي با سطح درآمد بسيار كمتر از سياه پوستان قادر به دستيابي به مالكيت منزل مسكوني هستند. (ويلسون، 1979: 116)
پورتز در مطالعة ديگري در ميان كوبايي هاي مهاجر بعد از انقلاب كوبا، به اين نتيجه رسيد كه دلايل روشني وجود دارد كه سازگاري اقتصادي و شغلي در نهايت به سازگاري فرهنگي و اجتماعي مهاجران مي رسد. بنابراين نوع تخصص و تقاضاي بازار كار تعيين كننده سازگاري و يا عدم سازگاري مهاجران كوبايي بوده است. (پورتز، 1968: 518-511)
2-مطالعات مربوط به نقش اجتماعات قومي در سازگاري مهاجران
«سرماية انساني و انطباق نسل دوم: جوانان ويتنامي در نيواورلئان»عنوان تحقيق ديگري است كه توسط مين ژو و كارل، ل. باتنكستون سوم به انجام رسيده است. در اين گزارش تحقيق، ديدگاه همانندگردي با ديگر مباحث مربوط به منابع قومي تحت عنوان سرماية اجتماعي سنجيده شده است. اين مطالعه روي جوانان ويتنامي در يك اجتماع در نيواورلئان شرقي اجرا شده است. براي اجراي مطالعه، بر داده هاي سرشماري، گزارشهاي روزنامه ها، و مصاحبه هايي با اعضاي اجتماع براي توصيف شبكه هاي تحت مطالعه تكيه شده است. تعداد نمونه 198 تن از جوانان ويتنامي و ابزار جمع آوري داده ها، پرسشنامه اي متشكل از 98 سؤال بسته و يك سؤال باز بوده است.
متغيرهاي مورد مطالعه در اين تحقيق عبارتند از: جهت گيري تحصيلي (متغير وابسته)، متغيرهاي پيش بيني كننده: ارزش هاي سنتي خانواده، ارزشهاي خانوادگي خودخواهانه، تعهد به اخلاق كار و ... متغيرهاي كنترل: جنس (مرد)، سن و زمان ورود (بالاي 12 سال)، تعداد خواهران و برادران تني، زندگي با پدر و مادر، شاغل بودن والدين، تحصيلات پدر.
چنانكه محققان در بحث مربوط به سرماية اجتماع مطرح مي سازند، انسجام اجتماع قومي شكلي از سرماية اجتماعي را توليد مي كند كه خانوادة مهاجر را براي دريافت حمايت هاي روزمره و گرفتن راهنمايي از خانواده هاي ديگر و انجمنهاي مذهبي و گروه قومي، قادر مي سازند. در واقع، محققان به اين نتيجه رسيدند كه سرماية اجتماعي بسيار حياتي است و تحت شرايط معيني، در مقايسه با سرماية انساني سنتي براي سازگاري موفقيت آميز نسل جوان تر مهاجران اهميت بيشتري دارد.
اين نتيجه گيري، بوسيلة مدارك معتبري حمايت شده است. طوري كه كشيش كليساي ويتنامي ها، مونسينور دومينيك لونگ مشاهده كرد كه جوانان ويتنامي كه وقت خود را در گوشه و كنار خيابان يا مصرف مواد مخدر مي كنند، از جامعة هم قوميهاي بزرگسالشان بيگانه شده اند. دكتر جوزف ونگ مشاور ويتنامي در دبيرستانهاي كوچك تر منطقة نيواورلئان اشاره كرد كه جوانان متعلق به خرده فرهنگهاي محلي ويتنامي به عنوان «سازگارشدة زياد» با جامعة امريكا تلقي مي شوند. اگرچه آنان به نظر خودشان آمريكايي هستند، فاقد ويژگيهاي سفيدپوستان امريكايي اند.
پاي بندي به ارزشهاي سنتي خانوادگي، و تعهد به اخلاق كار، آثار معني داري روي جهت گيري تحصيلي داشته اند. متغيرهاي كنترل كننده، اثر معني داري را روي جهت گيري تحصيلي نشان نداده اند. نتايج حاصل از مطالعه نشان داد كه هيچ يك از تبيين هاي مربوطه در سطح خانوادة فرد تأييد نشد. يعني نه شاغل بودن والدين و نه زندگي در خانوادة دو والديني اثر معني داري روي جهت گيري تحصيلي نداشته است.
علاوه بر موارد بالا، تحصيلات پدر هم اثر معني داري روي هر يك از متغيرهاي دروني تحت بررسي نداشته است. نتايج حاصل همچنين نشان دادند كه در اجتماع قومي خاص ويتنامي، سرماية اجتماعي براي كودكان در مقايسه با سرماية انساني و ويژگيهاي فردي والدين در تعيين سازگاري كودكان مهاجر، اتمكاناتي را در دسترس قرار مي دهد كه حائز اهميت بيشتري است. (مين ژو و بانكستون سوم، 1994: 824-821)
كلمن در تحقيق خود تحت عنوان «سرمايه اجتماعي در ايجاد سرماية انساني» مي نويسد: چشم انداز مربوط به انطباق مهاجر، بينشي در درون جامعة چندقومي فراهم مي آورد كه ممكن است چيزي متفاوت از سرماية اجتماعي، تحت عنوان موهبتهاي فرهنگي چون تعهدات و انتظارات، شبكه هاي اطلاع رساني، و هنجارهاي اجتماعي براي مسدود كردن مسير انطباق به نظر آيد. (كلمن، 1990) وي در اثر ديگر خود تحت عنوان «بنيادهاي نظرية اجتماعي» در بحث مربوط به مسئلة آموزش و پرورش مي گويد: شواهدي از خانواده هاي آسيايي وجود دارد كه نشان مي دهد علاقة پدر و فرزندي در مورد يادگيري و تحصيل كودكان توانسته است دستيابي به تحصيل دانشگاهي حتي در زماني كه والدين سرماية انساني اندكي داشته اند، ارتقا بخشد. علاوه بر آن، ثبات و استحكام ساخت اجتماعي نقشي حياتي در حمايت از رشد سرماية اجتماعي در خانواده ايفا مي كند. درحالي كه سرماية اجتماعي در اجتماع، به عكس به والدين اجازه مي دهد هنجارها را تثبيت و حمايتهاي خود از كودكان را در زمينه هاي مختلف تقويت كنند. در واقع انطباق انتظارات خانواده و اجتماع قومي، افراد را با منابع سرشاري از حمايت و سرپرستي بهره مند مي سازد كه در سراسر زندگي كمك بسياري به آنان ارائه مي كند.
محمد چايچيان هم تحقيق ديگري با عنوان «نسل اول ايرانيان مهاجر و مسئلة هويت فرهنگي: مورد آيووا در بين مهاجران ايراني ايالات متحده انجام داده است. مطالعه شوندگان، نسل اول ايرانيان مهاجر در سن 18 سال به بالا، مقيم در يك شعاع 30 مايلي شهر آيووا، شهركي دانشگاهي با جمعيتي در حدود 8000 نفر در جنوب شرقي آيووا، بوده اند. از بين آنان 70 نفر واجد شرايط انتخاب بودند و براي آنان پاكت هاي حاوي پرسشنامة تحقيق ارسال شد. فقط 40 نفر از افراد نمونة مطالعه، پس از تكميل پرسشنامه، آن را برگردانده اند. يعني نرخ برگشتي 57 درصد بوده است.
داده هاي تحقيق شامل اظهارات پاسخ گويان، همراه با مصاحبه هاي عميق در ارتباط با 12 موضوع است. اين مطالعه شوندگان به سؤالات مرتبط با نگرشها، باورها، مشاركت و الگوهاي جامعه پذيري بر اساس كيك طيف مدرج 1 تا 5 درجه اي – 1 به مفهوم بي اهميت ترين و 5 به مفهوم مهم ترين – پاسخ داده اند.
محقق در اين تحقيق، براي مطالعه در بارة مسئله هويت فرهنگي ايرانيان مهاجر، گونه شناسي متعلق به بنو عزيزي را پذيرفته است. (همان، 1990: 10) او چهار جزء را براي تعيين هويت ارائه كرده است:
1-اولين جزء، «ميراث ماقبل اسلامي» (Pre-Islamic Legacy) ايران است كه فاصله اي بيش از يك هزاره از هخامنشيان تا سلسلة ساساني را در بر مي گيرد.
2-دومين جزء، اسلام و شيعه گري است، به خصوص به عنوان مذهب رسمي و غالب براي حدود 90 درصد از ايرانيان كه «تمامي آثار مربوط به هر جنبه از فرهنگ و تفكر ايراني را در بر مي گيرد».
3-سومين جزء، يك پيوند مشترك «تخيلي يا واقعي» است كه به گونه اي تاريخي گروههاي قومي مختلفي را در زير يك چتر فرهنگي و اجتماعي در مبارزاتشان براي بقا و مبارزه با قواعد مستبدانة گوناگون و سپاهيان متجاوز گرد آورده است.
4-آخرين جزء، «زبان پارسي» يا فارسي كه علي رغم تسلط آن بر ديگر زبانهاي قومي بومي در ايران، به عنوان «زبان ملي» در ايران خدمت كرده است.
البته با توجه به كوچكي
اندازة نمونه، بالا بودن بيش از حد ميانگين سطوح تحصيل و درآمد، و غيرمعرف بودن ماهيت نمونة تحقيق، نمي توان نتايج حاصل را تعميم داد. در عين حال تلاش شده تا نتيجه گيري هاي موقتي ارائه شوند:
1-مهاجران ايراني شهر آيووا بطور عمده براي پيشرفت تحصيلي و فرار از سختيها و مشكلات سياسي، اقتصادي و اجتماعي موجود در ايران، به ويژه پس از انقلاب اسلامي سال 1979 به اين شهر آمده اند.
2-بيشتر ايرانيان بطور كامل دوزبانه اند (فارسي و انگليسي)، فارسي در خانه با بستگان و دوستان ايراني، و انگليسي در محل كار و جامعه بعنوان يك ابزار فرهنگي براي بقاي اقتصادي، اجتماعي و به دستاوردن حداكثر پيشرفت.
3-ايرانيان شهر آيووا تمايل پيدا كرده اند تا مناسك و وقايع مذهبي و دنيوي (مادي) امريكايي را بپذيرند. با وجود اين، هيچ كدام از اين وقايع يا مناسك را بر اساس اهميت مذهبي، تاريخي، اجتماعي، در خود دروني نكرده اند.
4-بيشتر ايرانيان از اينكه همانند «امريكائيان» تلقي شوند و در همان حال برچسب ميهن پرست شريف بخورند، به خاطر آنكه به عنوان مهاجران مستقر و كاملاً همانند شده تلقي شوند، خودداري كرده اند.
5-آنان تمايل دارند كه پيوندهاي دوستانة صميم و نزديك در اكثر موارد با امريكايي هاي اصيل غيراروپايي برقرار كنند.
سرانجام، اكثر والدين دوست دارند فرزندانشان را براساس ارزشهاي فرهنگي ايراني بزرگ كنند. البته، در نهايت پي برده اند كه براي حفظ «خلوص قومي»، در يك جامعة چند قومي اگر اين امر غيرعملي نباشد، غيرممكن است.
بعنوان نتيجه گيري كلي مي توان گفت: 30 درصد پاسخ گويان برون همسري را تأئيد كرده اند، و حتي بيش از 9/36 درصد والدين به تصميم فرزندان خود براي ازدواج با افراد بيرون از جمعيت قومي ايرانيان (حال يا آينده) احترام مي گذارند.
هنگامي كه بيشترين تأكيد روي مسائل اجتماعي ايرانيان در ايالات متحده صورت گرفت، پاسخ گويان «سازگاري با جامعة امريكا» (68 درصد مردان و 60 درصد زنان) و «انزواي اجتماعي و تنهايي» (52 درصد مردان و 7/46 درصد زنان) را به عنوان دو جزء از مهم ترين موضوعات تعيين كردند.
با توجه به اقامت طولاني تر مهاجران ماقبل 1979 در مقايسه با مدت اقامت مهاجران ايراني بعد از 1979، به نظر مي رسد كه در موضوع سازگاري با محيط مقصد، آنان به آرامش بيشتري رسيده باشند. در حالي كه، هر دو گروه به اندازة يكساني در انزواي اجتماعي و تنهاشدن نگران هستند (50 درصد پاسخ گويان). با وجود موفقيتهاي چشمگير اقتصادي، حرفه اي و تحصيلي، تنهايي و افسردگي رواني و انزواي اجتماعي فزاينده مهاجران ايراني ممكن است مشكل جدي تري در زندگي افراد حساس و نكته سنج باشد. از يك سو، اشكال فراگيري از تبعيض و پيشداوري عليه آنان به خصوص در حوزه هاي روستايي، و از سوي ديگر، ناكامي در معاشرت و آميزش با اعضاي جامعة ميزبان، مشكل را حادتر كرده است.
اينها، مشكل درونگرا بودن ايراني ها به دليل درونگرا بودن ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي ايرانيان هم باعث شده است آنان مشاوره هاي روان درماني و تخصصي را مجاز ندانند. شايد به همين دليل است كه ايرانيان در مقايسه با ساير اقليتهاي قومي در امريكا از لحاظ اجتماعي اندوهگين، و از لحاظ احساسي پريشان اند؛ و در حالي كه اين وضع چندان مورد توجه محققان اجتماعي قرار نگرفته است. (چايچيان، 1997: 627-612)
مطالعات ديگري نيز در ميان ايرانيان مهاجر در بارة گستره و ماهيت سازگاري فرهنگي آنان در ايالات متحده انجام شده است. هافمن در مطالعة خود كه بيشتر يك مطالعة قوم نگارانه است به اين نتايج رسيده است:
1-اگرچه تضادهاي فرهنگي مهمي بين ايرانيان و امريكايي ها وجود دارد، فرايند سازگاري فرهنگي براي بيشتر ايرانيان به طور عمده تجربه اي مثبت از يادگيري و نه منبعي از «شوك فرهنگي، تضاد و يا سردرگمي» بوده است.
2-انطباق ايرانيان با فرهنگ ميزبان «گزينشي» بوده است، بدين معني كه آنها جنبه هاي «مثبت» فرهنگ ميزبان را انتخاب كرده اند.
3-برخي از زنان ايراني نمونة مورد مطالعه، علي رغم يادگيري «جنبه هاي مثبت فرهنگ امريكايي»، احساس نمي كردند بخشي از نظام امريكايي شده باشند. (هافمن، 1990: 287-285)
مطالعة ديگري كه براتي به عنوان رسالة دكترا در ميان ايرانيان مهاجر و ساكن در كاليفرنياي جنوبي در سال 1981 انجام داد، نشان مي دهد زماني كه سطح بالايي از همانندگردي ساختي موجود است، مهاجران ايراني سطح پاييني از همانندگردي فرهنگي را نشان مي دهند. يافته هاي براتي همچنين نشان مي دهد كه متغيرهايي نظير طول مدت اقامت در ايالات متحده و مهارت در زبان انگليسي، همبستگي مثبتي با سطح همانندگردي فرهنگي نداشته اند. (براتي، 1981)
سازمان هاي قومي: انسجام و همانندگردي در مقابل جدايي و حفاظت فرهنگي با رجوع خاص به ايرانيان در منطقة پايتخت، واشنگتن دي. سي.» عنوان تحقيق ديگري است كه به بررسي نقش هاي مربوط به انجمن هاي قومي در همانندگردي مهاجران به جاي حفاظت از فرهنگ آنان از طريق مرور فعاليتهاي 37 انجمن قومي ايجاد شده به وسيله ايرانيان در واشنگتن دي سي پرداخته است.
اطلاعات لازم در بارة ويژگيهاي ساختي، اهداف، فعاليتها، كاركردها، رهبري، عضويت، و اسناد مكتوب از طريق مصاحبه جمع آوري و تحليل شدند. 66 درصد از انجمنها هدف اصلي را حفاظت و ارتقاي ايرانيان و در حدود 15 درصد از آنان هدف خود را حل مشكلات سازگاري اعلام كردند. اين سازمان ها در پنج زمينة متفاوت شامل بزرگداشت (جشنهاي سنتي و ملي)، فعاليتهاي فرهنگي، برگزاري سالگردهاي مذهبي و سياسي، تدارك و تهية اطلاعات مورد نياز ايرانيان و كمك به آنان، و تهية اطلاعات مناسب در زمينة فرهنگي ايالات متحده فعاليت مي كنند.
بر اساس داده ها نتيجه گرفته مي شود كه سازمانها زمينة فعاليتهاي فرهنگي، جشن هاي سنتي، و ارتقاي ملي را كاهش داده اند، ولي سعي مي كنند، در زمينة حفاظت فرهنگي، با به كارگيري زبان فارسي، به آن جامة عمل بپوشانند. نقش سازمانها در فرايند سازگاري، حفاظت فرهنگي، وحدت ايرانيان و جامعه پذيري سياسي، چندان معني دار نبوده است. سرانجام، اين موضوع روشن شد كه انجمنهاي ايراني كه در زمينة فرهنگي، آموزشي و تحقيقي فعاليت مي كنند، بهترين چشم انداز را براي بقا در منطقة واشنگتن دي. سي. دارند (بي پروا، 1994: 404-369).
«سازگاري پناهندگان و ساختار اجتماع: مورد هند و چيني ها در شهر كبك، كانادا» تحقيق ديگري است كه لوييس ژاك دورايس، آن را انجام داده است.
اين تحقيق نشان مي دهد كه علي رغم تفاوتهاي موجود در انسجام اقتصادي، ويتنامي ها، كامبوجي ها و لائوسي ها تا كنون در منطقة شهري كبك (كانادا) در طول ده تا پانزده سال گذشته. سه اجتماع قومي مشخص تشكيل داده ه اند. (دورايس، 1991: 573-551)
لائوسي ها فقط يك سازمان دارند: انجمن لائوسي هاي شهر كبك. هم زمان با انجمن اصلي كامبوجي ها، اين انجمن با موج دوم پناه جويان هندوچيني در 1980، به وجود آمد.
هيچ كدام از اين سازمان ها اعضاي رسمي ندارند. تمامي انجمنها فعاليتها و اهداف مشابهي دارند: هدف آنها كمك به اعضاي خودشان (بطور كلي، براي مثال: خدمات مشاوره اي، مراقبتي و ترجمه اي) يعني جفاظت از زبان، فرهنگ و هويت قومي است. دو هدف اخير، هنگامي كه جشنواره هاي خاص يا ساليانة ملي برگزار مي شوند، بروز مي كنند: حلول سال جديد ويتنامي ها (تت)، حلول سال جديد خمري ها (بهار)، جشنوارة سكون بودايي ها (پاييز) و باكي لائوسي ها (جشنواره هاي اجتماع). همچنين جشنواره هايي عامل پيوند دهندة عمومي – يا نيمه عمومي در مورد باكي – هويت قومي متعلق به هر سه اجتماع قومي است. با وجود اين، پيچيدگي ساختاري انجمنهاي ويتنامي در مقايسه با كامبوجي ها و لائوسي ها بيشتر است. آنها از سازمانهاي مذهبي و انجمنهاي داوطلبانه (و نيز اكثريت تشكيلات تجاري قومي) دو گروه قومي ديگر پيشرفته ترند.
بطور خلاصه، بر اساس زمينه هاي اقتصادي (بر اساس مشاركت در بازار نيروي كار) ويتنامي ها بيشترين و لائوسي ها كمترين انسجام را در بين پناه جويان هندوچيني ساكن در شهر كبك داشته اند. علاوه بر اينكه ويتنامي ها نسبت به دو گروه ديگر يعني كامبوجي ها و لائوسي ها بهتر سازمان يافته اند (با تعداد بيشتري از سازمانهاي رسمي).
هندوچيني هاي شهر كبك انواع مختلفي از روابط و نهادهاي اجتماعي را توسعه داده اند. مستمرترين تماس منظم با خويشاوندان هندوچيني شان در خارج از كشور، از طريق مكالمات تلفني، نامه نگاري يا قراردادن نامه هايي در درون بسته هاي پستي است.
البته بايد گفت هندوچيني ها به طور كامل از جامعة ميزبان نبريده اند. بلكه، برخي تماسهاي منظم و مستمر با حاميها، همكاران يا همكلاسي هاي اهل كبك آنان وجود دارد. آنان هنگام نياز، به سهولت به خدمات اجتماعي و مؤسسات بهداشتي دسترسي دارند.
لانفير با مطالعة تجارب حاصل از اسكان پناه جويان در سه كشور اصلي پذيرنده يعني ايالات متحده، كانادا و فرانسه، سه مدل را مشخص كرد: 1-حجم زياد ورودي / با تأكيد بر سازگاري اقتصادي صورت گرفته است (ايالات متحده) 2-تعديل ورودي / با تأكيد بر سازگاري اقتصادي (كانادا و فرانسه)؛ 3-تعديل ورودي / با تأكيد بر سازگاري فرهنگي (ايالات متحده). (لانفير، 1983: 33-4)
داده ها حاكي از آن است كه اسكان پناه جويان هندوچيني در كبك بر اساس سازگاري فرهنگي انجام گرفته است. حكومت ايالتي كه COFI ناميده مي شود، مراكزي براي آشناسازي و انتظام بخشيدن به مهاجران ايجاد كرده است كه در آنجا به مدت 30 هفته به صورت تمام وقت تعليم مي دهد. ضمن آنكه روزانه برنامههايي بهمنظور آشنايي و آگاهي در زمينة مسائل مورد نياز براي مهاجران تازه وارد به كبك در رسانه هاي جمعي ارائه مي شود. لازم به يادآوري است كه نمونة مورد مطالعه متشكل از 184 خانوار ويتنامي، 14 خانوار كامبوجي و 32 خانوار لائوسي بوده است. (همان)
3-مطالعات مربوط به همانندگردي فرهنگي و قومي مهاجرين در مقصد
از جمله تحقيقات ديگري كه در زمينة سازگاري مهاجران با جامعة مقصد انجام شده است، تحقيق «همانندگردي اجتماعي و فرهنگي مهاجران اسراييلي در ايالات متحده» است. نمونة مورد مطالعه متشكل از 500 نفر از مهاجران اسراييلي است كه شهروندي امريكا به آنها داده شده و در بين سالهاي 1984 تا 1986 در مناطق منهتان، بروكلين و كويينز شهر نيويورك اقامت گزيده اند. ضمن آنكه تمامي پاسخ گويان صاحب كودكاني در درون خانواده بوده اند. در اين تحقيق، منظور از اسراييلي فرد يهودي است كه در اسراييل متولد شده و حداقل ده سال از زندگي خود را (زن / مرد) در آنجا گذرانده است. ابزار جمع آوري اطلاعات پرسشنامه اي به دو زبان انگليسي و عبري است تا براي پاسخ گويي به آن راحت باشد. به علاوه، از اين طريق آزمون ترجيح زباني نيز به صورت غيرمستقيم انجام مي شود و لازم به يادآوري است كه از 500 پرسشنامة ارسالي، 155 پرسشنامه تكميل و برگردانده شده اند.
بر اساس نتايج به دست آمده مي توان گفت در حدود 70 درصد پاسخ گويان خود را اسراييلي قلمداد كرده اند، در حالي كه 2/6 درصد از كودكان اسراييلي خود را اسراييلي مي دانستند. مهاجران اسراييلي كه با همسران يهودي امريكايي (26 درصد) يا همسران غير يهودي امريكايي (5 درصد) ازدواج كرده اند، به طور معني داري سطح بالاتري از همانندگردي اجتماعي را در مقايسه با آنهايي كه با همسران اسراييلي ازدواج كرده اند، نشان داده اند.
ديگر متغيرها همچون طول مدت اقامت در امريكا و سن پاسخ گويان با همانندگردي اجتماعي همبستگي مثبتي داشته اند. پاسخ گويان جوان تر، سطوح بالاتري از همانندگردي داشته اند، مدت زمان طولاني تر اقامت در ايالات متحده با سطوح بالاتر همانندگردي همبستگي نشان داده است.
در نتيجه گيري نهايي مي توان گفت نسل اول مهاجران در درون جامعة يهودي و غيريهودي امريكايي به طور كامل همانند نشده اند، در حالي كه كودكان آنان خودشان را امريكايي مي دانند. مطالعة همچنين چهار سطح از همانندگردي را معين كرده است: اسراييلي، اسراييلي امريكايي، يهودي امريكايي و امريكايي. (رزنتال، 1992: 991-982)
مطالعة ديگري تحت عنوان «يهوديان شوروي در ايالات متحده: تحليلي از سازگاري اقتصادي و زباني آنها» از سوي باري چيس ويك انجام يافته است كه هدف آن تحليل سازگاري زباني و بازار نيروي كار يهوديان شوروي در ايالات متحده است.
در طول دو دهة گذشته نزديك به ميليون نفر يهودي از شوروي (سابق) به صورت نامنظم به ايالات متحده مهاجرت كرده اند. ادبيات موجود نشان مي دهد كه مهاجران يهودي شوروي از سطح بالايي از تحصيل و پايگاه شغلي قبل از مهاجرت در شوروي برخوردار بوده اند. داده هاي آماري سال 1980 حاكي از آن است كه آنان به گونه اي نامناسب در مناطق مختلفي از شهر نيويورك، لوس آنجلس / لانگ بيچ و شيكاگو زندگي مي كنند.
نمونة مورد مطالعه بر اساس مقياس براي مقايسة مهارت در زبان انگليسي و عوايد مردان بزرگسال اتحاد شوروي با مهاجران ديگري كه از سال 1965 ميلادي به بعد به ايالات متحده آمده اند، شكل گرفته است. داده ها نشان مي دهند كه مهاجران يهودي مهرتهاي كمتري در زبان انگليسي نسبت به ساير مهاجران داشته اند. البته آناني كه تحصيلات بيشتري داشته اند، از مهارت بيشتري در زبان انگليسي برخوردار بوده اند. با وجود اين، در مهاجرت اخير، يعني مهاجرت سالخوردگان با همسران روسي الاصل شان، به دليل مهارت نداشتن مهارت در كاربرد زبان انگليسي، خودشان مسئول عواقب منفي اين وضع هستند. الگوهاي عكس العملي پناه جويان، اثر مثبت ناچيزي بر مهارت در زبان انگليسي آنان داشته است. البته اثر منفي سن برروي مهاجرت، در گروه مهاجران بيشتر از مهاجران ديگر بوده است.
تحليل نتايج نشان مي دهد كه درآمد مردان بزرگسال مهاجر شوروي 40 درصد كمتر از ديگر مردان بزرگسال مهاجري است كه از 1965 به بعد وارد آمريكا شده اند. در حدود 40 درصد درآمد كمتري داشته اند. هم چنين اين نكته آشكار شده است كه اثر مهارت در زبان انگليسي براي مهاجران به طور عام بسيار زياد است.
در نتيجه گيري نهايي بر اساس داده ها آمده است كه يهودي هاي شوروي پس از 5 سال اقامت در امريكا و كسب مهارت در زبان انگليسي، به برابري زباني و بازار نيروي كار با ديگر مهاجران اروپايي دست پيدا كرده اند. البته در سالهاي اولية ورود، مشكلات بيشتري را نسبت به ساير مهاجران از كشورهاي ديگر اروپايي تحميل كرده اند. (چيس ويك، 1993: 285-260)
يكي از كگامل ترين و پيشگام ترين مكطالعات در باب سازگاري اقتصادي مهاجران يهودي شوروي در ايالات دمتحده، پيمايش مربوط به چگونگي اسكان آ”نان در 14 شهر امريكا در 1981 ميلادي است. نمونة مورد مطالعه متشكل از 900 خانوادة مهاجر يهودي شوروي است، كه در بين سالهاي 1972 تا 1981 به امريكا مهاجرت كرده اند. پاسخ گويان را رؤساي خانوارها كه در زمان مهاجرت داشتند در سنين بين 18 تا 55 سالگي بودند، تشكيل مي دهند. از ويژگيهاي عمدة خانوارهاي نمونه مي توان به باروري پايين و سطح بالاي مهارت آنها اشاراه كرد. ضمن اينكه 85 درصد خانواده ها را فقط يك زوج (زن و شوهر) تشكيل مي داده اند. ميانگين تعداد بچه ها 4/1 است و تنها 3 درصد از خانواده ها 3 فرزند يا بيشتر داشته اند. سطح متوسط تحصيل براي مردان جوان 14 سال و براي زنان 13 سال بوده است. حدود پاسخ گويان، مدرك تحصيلي ليسانس داشته اند.
زنان الگوي مشابهي از اشتغال فزاينده را با گذشت چند سال (3 تا 5 سال) اقامت در ايالات متحده در 14 شهر مورد مطالعه نشان داده داند. نكتة قابل توجه اينكه بعد از چند سال زنان مهاجر، محققان در مقايسه با زنان متولد امريكا، سطح بالاتري از عرضة نيريو كار را به دست آوردند. حدس محققان آن است كه علت اين امر سابقة طولاني تر عرضة نيروي كار زنان در شورئي، سطح پايين تر درآمد و ثروت همسرانشان در ايالات متحده باشد. همچنين ممكن است اين وضع به علت تعداد كمتر فرزندان خانواده هاي مهاجر يهودي روسي الاصل باشد.
محققان از پاسخ گويان در مورد ميزان توانانييشان در خواندن، نوشتن و صحبت كردن به زبان انگليسي در هنگام ورود و زمان پيمايش پرسيدند؛ مشخص شد كه مهارت آنها در زبان انگليسي با گذشت هرچه بيشتر از زمان ااقمت در ايالات متحده افزايش يافته است. گدر مورد عوايد و درآمد نيز معلوم شد كه با افزايش طول دورة اقامت، بر درآمد ساليانة مهاجران يهودي شوروي افزوده شده است. همان گونه كه انتظار مي رفت، دريافتع و ارائة كمكهاي دولتي، با گذشت زمان و بهبود نسبي وضعيت رفاهي مهاجران يهودي شوروي كاهش پيدا كرد. (سيمون، 1982)
مطالعة ديگري با عنوان «جذب اجتماعي مهاجران شوروي: انسجام يا انزوا» توسط فيلدمن در 1977 در ميان 148 خانوادة يهودي شوروي در كليولند اجرا شد. اين افراد كساني بودند كه در طي سالهاي 1972 تا 1796 وارد ايالات متحده شده بودند. گزارش بيشت بر اساس اهميت مهارتهاي زباني براي احراز شغل و پيشرفت اين مهارتها در طول زمان تنظيم شده است. مصاحبه با خانواده در طول زمان و بر اساس پيشرفت در مهارتهاي زباني خانواده ها (خواندن، نوشتن و صحبت كردن) انجام پذيرفته است. داده هاي تحقيق حاكي از آن است كه 57 درصد از بزرگسالان خانواده هايي كه يك سال يا كمتر در كليولنمد مقيم بودند به مترجم نياز داشتند. در حالي كه، خانواده هايي كه بيش از يك سال در كليولند زندگي مي كردند فقط 26 درصد از بزرگسالانشان مترجم مي خواستند. در نتيجه خانواده هايي كه براي زندگي، ارتباط با اعضاي جامعة ميزبان، احراز شغل و فعاليتهاي كاري با مشكل تكلم زبان انگليسي مواجه بودند، بيشتر دچار انزوا و به عكس، با گذشت زمان، زندگي در كليوند، و كسب مهارت در زبان انگليسي بيشتر جذب جامعة مقصد شدند. البته با وجود توسعة مهارتهاي زباني، فقط 26 درصد از اين خانواده ها از روزنامه هاي غيرانگليسي استفاده مي كردند. (فلدمن، 1977: 68-62)
مطالعة ديگري توسط كوزمين در اكمتبر 1989 در ميان مهاجران يهودي شوروي در 6 ايالت متحده انجام گرفتو اين مطالعه مهاجران يهودي 18 تا 65 ساله را كه در طي سالهاي 1977 تا 1981 وارد ايالات متحده شده اند، پوشش مي دهد. اين پيمايش دربرگيرندة 391 سرپرست خانوار بوده است. آنها در حدود 10 سال در ايالات متحده اقامت داشته اند. درآمد متوسط خانواده هاي مهاجر يهودي در نمونة مورد مطالعه فراتر از 34000 دلار اعلام شده است. اين در حالي است كه متوسط درآمد خانواده ها در ايالات متحده، 29000 دلار بوده است. شايد دليل بالاتر بودن درآمد مهاجران يهودي شوروي، بالا بودن سطح تحصيلي آنان در زندگي در شهرهاي بزرگ، و عرضة بيشتر نيروي كار زنان مهاجر يهودي باشد. البته اثرات جداگانة متغيرهاي تبييني مشخص نشده اند. از نكات جالب گزارش، يادگيري زبان انگليسي به عنوان مشكل ترين مسئله اي است كه مهاجران يهودي شوروي در بدو ورود و سالهاي اولية اقامت در امريكا با آن مواجه بوده اند. پس از گذشت ده سال از اقامت مهاجران در ايالات متحده، 95 درصد آنان توانستند به انگليسي صحبت كنند و نوشته ها را بخواننمد. ضمن اينكه 78% از آنها توانايي به انگليسي را كسب كردند.
در هنگام جمع آوري داده هاي تحقيق، پاسخ گويان آزادبودند پاسخ سؤالات را به انگليسي يا روسي بدهند. در حدود 42 درصد از آنها زبان انگليسي را براي پاسخ گويي انتخاب كردند. لازم به اشاره است كه داده هاي متحقيق نشان دهندة همبستگي قوي بين درآمد و انتخاب زبان انگليسي براي پاسخ گويي بوده است (كوزمين، 1990: 20-19)
نكتة ديگري كه در گزارش تحقيق قابل توجه است طرحهاي «خانواده با خانواده» يا «خانوادة ميزبان» براي مهاجران يهودي است. اين طرح باعث توسعة ازدواج مهاجران يهودي با خانواده هاي يهودي يا غير يهودي امريكايي يا به عكس شده است. هدف اصلي طرح داوطلبانة «خانوادة ميزبان»، آماده كردن خانواده هاي يهودي مهاجر بر اساس دسترسي به اطلاعات مختلف مورد نياز در زندگي روزمره، شامل رسوم يهودي در امريكا است. (همان)
در 1981 پيمايش ديگري در باب مهاجران يهودي شوروي در خيابان سنت پل مينهخ سوتا اجرا شد. تعداد افراد مورد مطالعه 57 مهاجر يهودي بودند كه از سال 1974 تا 1980 به امريكا مهاجرت كرده بودند. هدف اصلي مطالعه، اثربخشي طرحهاي «خانوادة ميزبان» در سازگاري مهاجران بود. (الن بوگن، 1984: 178-177) دو سوم از پاسخ گويان براي اسكان خارج از خانوادة ميزبان» توسط مؤسسات رايج يهودي كمك دريافت كرده بودند.
بر اساس داده هاي تحقيق «خانوادة ميزبان» تنها در فرايند جامعه پذيري مجدد و آشناسازي مهاجران يهودي با فرهنگ و زندگي امريكايي و نه اشتغال، اهميت بسيار زيادي داشتند. از ميان كل پاسخگويان، تنها 7 درصد آنها خاطر نشان كردند كه «خانوادة ميزبان» در يافتن شغل به آنها كمك كرده اند. در مقابل نزديك به 70 درصد گزارش دادند كه ميزبانان آنان را با راه و رسم زندگي يهودي در سنت پل آشنا كرده اند و 21 درصد اشاره كردند كه «خانوادة ميزبان» بيشترين اهميت را در اسكان مجدد آنها داشته اند. اين در حالي است كه مهم ترين مسائل سازگاري مهاجران يهودي در امريكا زبان و اشتغال بوده است. (همان: 176-174)
تحقيق ديگري تحت عنوان «مقايسة اقليتهاي مهاجر كره اي در چين با ژاپن» توسط پيونگ جاپ مين انجام شد، كه در آن وضعيت اقليتهاي مهاجر كره اي مقايسه و بررسي شده است. تا زمان مطالعة حاضر، در حدود 8/1 ميليون كره اي در چين و در حدود 000/700 نفر كرده اي در ژاپن ساكن اند. آنها در اين دو كشور آسيايي همسايه اختلاف جالب توجهي در سازگاري و قوميت با يكديگر پيدا كرده اند. در حالي كه كره اي ها در چين سطح بالايي از استقلال و هويت قومي مثبت را حفظ كرده اند. كره اي هاي ژاپني بسياير از ميراث فرهنگي خود را از دست داده اند و از هويت قومي منفي رنج مي برند. در اين تحقيق بر اين نكته تأكيد شده است كه تفاوتهاي بنيادي خط مشي اقليت مهاجر كره اي در كشورهاي چين و ژاپن، وجود يا نبود يك قلمرو پايه اي و سطوح متفاوت نفوذ كره در دو كشور بوده است. اين تحليل مقايسه اي از لحاظ نظري ارزشمند است، زيرا نشان مي دهد تفاوتهاي فرهنگي و فيزيكي بين گروه اكثريت و اقليت شرط لازم براي پيشداوري و تبعيض عليه گروه اقليت نيستند.
در اين گزارش دو گروه اقليت مستقر در چين و ژاپن از جهت سازگاريشان به خصوص در سطح حفظ خرده فرهنگ و هويت قومي با يكديگر مقايسه شده اند. در زير چهار عامل تعين كنندة اصلي سطوح متفاوت قوميت بين دو گروه اقليت كرده اي تشخيص داده شده اند:
اول؛ چين خط مشي تكثرگراي اقليت را كه بر استقلال قومي تاكيد دارد پذيرفته است،در حالي كه ژاپن خط مشي همانندگراي انعطاف ناپذير را در پيش گرفته است. اين خط مشي بنيادي متفاوت، مهم ترين عامل در درك تفاوتهاي موجود در سازگاري است.
دوم؛ دو گروه اقليت كرده اي به طور معني داري در زمينة مهاجرت متفاوت اند. بر اين اساس نيز تفاوتهايي را در سازگاري خود نشان مي دهند. اقليت كره اي در ژاپن شبيه به «اقليتهاي مستعمراتي شده» اسالات متحده است، در حالي كه مهاجرت كره اي ها به چين حالت داوطلبانه و جنبة اقتصادي داشته است.
سوم؛ تجمع كره اي هاي چيني در منطقة يانبيان به عنوان يك قلمرو پاليه براي تمركز روان شناختي و فرهنگي كره اي ها تعيين كننده بوده است. همين وضع تعلق خاطر قومي و هويت قومي آنها را تسهيل كرده است، در حالي كه كره اي هاي ژاپني يك جزيرة قومي قابل مقايسه با كره يا هاي چيني در اختيار نداشته اند.
چهارم؛ كرة شمالي از لحاظ جغرافيايي و ايدئولوژي به چين نزديك است و در نتيجه نفوذ سياسي و فرهنگي گسترده اي روي اجتماع كحره اي هاي چين دارد، در حالي كه نه كرة جنوبي و نه كرة شمالي نفوذ چنداني روي اجتماع كره اي هاي ژاپني ندارند.
هرچند جنبه توصيفي اين مطالة تطبيقي، برجسته تر از جنبة تبييني آن است برخي جنبه هاي نظري با اهميت را هم با خود داردو محققان علاقه مند به قوميت، بر نقش انجمنهاي محلي، فرهنگي و تاريخ ميان اعضاي يكم قوم به عنوان يك امر ضروري براي بقاي قومي يك گروه اقليت خاص تأكيد مي كنند. واقعيت آن است كه مشاركت دو گروه ئاقليت كره اي در چين و ژاپن تقريباً با سنت فرهنگي و تاريخي مشابه، سطوح متفاوتي از وابستگي هاي فرهنگي و تاريخي مربوط به قوميت را نشان مي دهند كه امكان دارد اهميت ئكمتري براي درك قوميت براي بعضي از محققاني كه نظر ما را در مورد قوميت دارند، داشته باشد، دانشمندان روابط اكثريت – اقليت به علاوه بر تفاوتهاي فرهنگي و فيزيكي بين گروههاي اكثريت و اقليت به عنوان يكم شرط لازم براي پيشداوري و تبعيض عليه گروه اقليت تاكيد ددارند. با وجود اين، اين تحليل مقايسه اي نشان داد اگر چه كره اي ها به لحاظ فيزيكي از ژاپني ها دو چيني ها غيرقابل تشخيص و در ويژگي فرهنگي بسيار شبيه آنها هستند در دو كشور انواع متفاوتي از رفتار را نشان داده اند.
بنابراين مي توان نتيجه گيري كرد كه يك گروه مي توان «به شكل بي رحمانه اي» بر گروه ديگري كه هم به لحاظ فيزيكي و هم به لحاظ فرهنگي با آن شباهت دارد، با فراهم بودن شرايط ديگر، تبعيض اعمال كند. (مين، 1992: 31-4)
از جمله تحقيقات ديگري كه مي توان بدان اشاره كرد تحقيق «همبستگيهاي رواني سازگاري نكاحي ميان زنان كاركن» است. در اتين تحقيق عواملي نظير روان پريشي، عصبانيت و برون گرايي به عنوان ويژگي هاي شخصيتي و سه متغير روان شناختي ديگر يعني رضايت پاسخ گو از ميزان حقوق خود، رضايت پاسخ گو از مصرف حقوق همسرش و ادراك وي از رضايت خاطر والدينش از زناشويي وي مورد مطالعه قرار گرفتند.
جامعة آماري، زنان شاغل مهاجر در مؤسساتي نظير مدارس، كالجها، بانكها، ادارات، ادارة پست، شركتهاي بيمة عمر و تمامي ايستگاههاي راديويي در هنذ كه حداقل 5 سال از ازدواج آنها گذشته و يا پس از نامزدي در انتظار عروسي تا زمان جمع آوري اطلاعات تحقيق قرار دارند را شامل مي شود. معيارهاي ديگر قرار گرفتن در نمونه، داشتن شغل دايم، دريافت حداقل حقوق ماهيانه 5000 روپيه، داشتن حداقل مدرك ليسانس و قرارداشتن در گروه سني زير 50 سال بوده است.
در نهايت، 170 زن شاغل ازدواج كرده براي مطالعه انتخاب شدند. ابزار اندازه گيري و جمع اوري داده هاي تحقيق پرسشنامه اي با مشخصات زير بوده است:
1-پرسشنامة مقدماتي براي جمع آوري اطلاعات مبنا؛
2-مقياس سيازگاري نكاحي استاندارد شده و اعتباريابي شده توسط كوپر (1970)، ئكه محقق مجدداً اعتبار آن را محاسبه كرده است. مقدار ضريب همبستگي محاسبه شده، 90 درصد شده است.
3-مدخل شخصيت آيزنك (1961) براي اندازه گيري روان پريشي و برون گرايي مورد استفاده قرار گرفته است. مقدار ضريب همبستگي محاسبه شده (اعتباريابي) براي روان پريشي 76/0 و براي برون گرايي 80/0 به دست آمده است.
4-آزمون جامع سنجش عصبانيت سينا (scat) كه مقدار ضريب خمبستگي آن 91/0 شده است.
5-براي اندازه گيري رضايت پاسخ گويان از نحوة مصرف حقوق خود و همسرانشان و دريافت پاسخ گو از رضايت خاطر والدينش از زناشويي وي، مقياس هاي ساختة محقق به كار گرفته شده است. ضريب اعتبار آنها به ترتيب 92/0، 86/0 و 89/0 شده است.
يافته هاي تحقيق، همبستگي معني دار تمامي 6 متغير را به سازگاري نكاحي آشكار كرد. همبستگي براي روان پريشي و عصبانيت منفي و براي ساير متغيرها مثبت شد. نتايج تحليل رگرسيون چند متغير حاكي از آن است كه 20 درصد از مجموع تأثير متغيرها روان شناختي روي سازگاري نكاحي، مربوط به رضايتن خاطر والدين پاسخ گويان از ازدواج آنان بوده است. بالاترين تأثير معني دار روي سازگاري نكاحي توسط متغيرهايي همچون برون گرايي و عصبانيت ايجاد شده است.
در حال حاضر با توجه به اينكه خانواده هاي هندي تحصيلات دبيشتري در مقايسه با گذشته دارند، نتايج مطالعة حاضر هم بريا تحصيل والدين و هم مشاورة قبل از ازدواج نتايج مثبتي در بر داشته است. در حالي كه در شرايط گذشته، اهميت و آماده سازي والدين در مورد مدلهاي نقشي مناسب براي سازگاري نكاحي، رضايت خاطر و ضرورت حمايت از دخترانشان براي توسعة وضعيت برون گرايي و شخصيت فاقد عصبانيتهاي غير ضروري (آرام)، تأكيد مي شد.
همچنين از نتايج ضمني مطالعة حاضر، معني داري حساس كردن دوگانة زوجين شاغل نان اور در مورد تأثير خصوصيات شخصيتي آنان روي سازگاري نكاحي و خوشبختي آتي و سازگاري نكاحي فرزندانشان است. (كريشناساوامي، 1977: 138-137)
فانگ، در تحقيق خود در بارة سازگاري 236 دانشجوي چيني كبا جامعة امريكا به اين نتيجه رسيد كه دانشجويان چيني كه در چين متولد شده بودند از سازگاري كمتر و دانشجويان چيني متولد امريكا از سازگاري بيشتري برخوردار شده بودند. (فانگ، 1965: 273-265)
««فرايندهاي انطباق كانادايي ها در ژنو» عنوان رسالة دكتراي لانگ در دانشگاه تورنتو كانادا است. اين نظريه، اقامت و كاربردهاي آن را در تحليل فرايندهاي سازگاري كانادايي ها در ژنو ارزيابي مي كند اساس اين نظريه بر اين فرض استوار است كه مسئلة اصلي مهاجران در مقصد، ناسازگاري بين آنها با محيط است كه اين امر نتيجة تفاوت فرهنگها است. از نظر محقق، مهاجران به منظور مقابله با اين ناسازگاري راه حلهاي متفاوتي را انتخاب و به آنها عمل مي كنند. اما انتخاب مهاجر توسط عوامل مختلف اجتماعي، فرهنگي و ساختي با محدوديتهايي روبرو مي شود.
محقق در رسالة خود از هشت عامل نام مي برد كه به ما در فهم فرايندهاي انطباق مشكلاتي كه مهاجران با آن مواجچه اند، ياري مي رسانند. اين عوامل عبارتند از: تحرك شغلي، انگيزه ها، توقعات، زبان، اشتغال، بعد خانوار، شبكة روابط اجتماعي و طول مدت اقامت.
پژوهشگر به منظور جمع آوري اطلاعات، يك پرسشنامة كوتاه تهيه و آن را براي يك نمونة تصادفي 140 نفري از كانادايي هاي مقيم ناحية ژنو ارسال كرده است. در مرحلة بعد مبا 41 نفر از كساني كه پرسشنامة تكميل شده را برگردانده اند مصاحبه كرده است. در تحليل اطلاعات تحقيق، از روشهاي كمي و كيفي استفاده شده است. يافته هيا تحقيق. برخي از نتايج تحقيقات قبلي را تأييد كرد، اما بيشتر فرضيه هاي تحقيق زير سؤال رفتند. (لانك، 1990)
مايكل تاي مينگ وو در رسالة دكتري خود با عنوان «انطباق اخير چيني در ايالات متحده» كه يك مطالعة كيفي است، تلاش مي كند تا مسائل و الگوهاي انطباق مهاجران چيني را مطالعه و بررسي كند. او پس از انجام مصاحبه با 31 درصد از اين مهاجران در امريكا به اين نتيجه رسيد كه، بيشتر آنان در بدو ورود به ايالات متحده درجات متفاوتي از صدمه هاي فرهنگي را متحمل شده اند. اغلب مهاجران علل سياسي و تلاش براي فراهم آوردن زندگي بهتر در آينده براي فرزندان خود را از دلايل اصلي مهاجرت به ايالات متحده ذكر كرده اند.
نتايج حاصل از تحقيق حاكي از آن است كه مهم ترين مسئله اي كه از طرف پاسخ گويان در خصوص انطباق با جامعة امريكايي گزارش شده است، مشكل زبان، نبود آمادگي رواني و مشكلات نقل مكان بودهد است. با اين حال، بسياري كاز پاسخ گويان داريا يك ذهنيت انطباقي» بوده اند كه سازگاري آنها با جامعة جديد را تسهيل كرده است. بيشتر مهاجران تمايل زيادي براي «همانندگردي» ارادي با جامعة امريكا داشتند. آنها به يك شبكة ئاجتماعي اميدوار بودند تا بتوانند دنيازهاي مالي، اجتماعي و روحي خود را مرتفع سازند. (وو، 1990)
«انطباق مهاجران تايواني در افريقاي جنوبي» عنوان رسالة دكتراي تسنگ، در سال 1992 در دانشگاه پروتارياي افريقاي جنوبي است. اين پژوهش در پي شناخت عوامل تعيين كنندة مهاجرت تايواني هاي مقيم افريقاي جنوبي است. در اين رابطه از سهخ متغير اجتماعي – جمعيت شناختي به عنوان متغيرهاي مستقل استفاده شده است: كار و فعاليت اقتصادي – اجتماعي فردي ذدر افريقاي جنوبي، تواناييهاي انطباق فردي و همبستگيهاي فردي اهالي جامعة ميزبان با تايواني ها، به منظور تعيين ميزان انگيزة آنها به مهاجرت، از دو متغير واسط، يعني سطح فرهنگ پذيري كه به انطباتق دروني، و سطح نارضايتي كه به انطباق بيروني مشهور شده، استفاده شده است.
در اين تحقيق براي تعيين نمونه از روش نمونه گيري هدفدار استفاده شده است. براي جداسازي سطوح بالا و پايين فرهنگ پذيري، نارضايتي و انگيزة مهاجرت، از روشهاي تحليل تمايزي به كار رفته اند. نتايج تحقيق نشان دادند كه يك كشور مهاجرذپير مثل افريقاي جنوبي بايد تواناييهاي سازگاري، به ويژه تواناييهاي زباني مهاجران تايواني را تقويت كند تا آنان قادر باشند سطح فرهنگ پذيري خود را ارتقا دهند. همچنين، بايد به مهاجران كمك شود تا در محل سكونت، براي كاهش سطح نارضايتي و بالا بردن علاقه مندي به سكونت دايم، به فعاليتهاي اقتصادي – اجتماعي بپردازند. (تسنگ، 1992)
هي كيونگ در رسالة دكتراي خود با عنوان «مطالعة فرايندهاي انطباق اجتماعي – فرهنگي و فعاليت اقتصادي مهاجران كره اي در فيلادلفيا»، به بررسي مناسبات و ويژگيهاي افراد در قبل و بعد از مهاجرت، مدت اقامت در ايالات متحده، فرايندهاي «همانندگردي» فرلهنگي و فعاليت اقتصادي در ميان مهاجران كره اي مي پردازد.
داده هاي اين پژوهش از طريق انتخاب يك نمونة 293 نفري از مهاجران كره اي (162 مرد و 131 زن) كه در ناحية فيلادلفيا زندگي مي كردند، جمعه آوري شده است. سه دسته از فرضيات با استفاده از آزمونهاي آماري تحليل توافقي، جداول تقاطعي و تحليلهاي رگرسيوني ارزيابي شدند. نتايج تحقيق نشان داد كه پايگاه شغلي قبلي كره اي هاي مهاجر، وضعيت تحصيلي قبلي و بعدي مهاجران، مهارت در زبان انگليسي، و طول مدت اقامت در ايالات متحده، به طور وسيعي در همانندگردي اجتماعي – فرهنگي و فعاليت اقتصادي مهاجران تأثير داشته است. در ميان متغيرهاي مداخله گر فردي جمعيت شناختي: وابستگي مذهبي، جنس، پايگاه نكاحي و زمينة تحصيلي از مهم ترين عواملي هستند كه فرايندهاي همانندگردي اجتماعي – فرهنگي و فعاليت اقتصادي مهاجران را تحت تأثير قرار مي دهند. در تحليل نهايي مي تواذن گفت از نظر سازگاري اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، مهم ترين عوامل مؤثر براي بيشترين موفقيت كره اي ها در سازگاري يافتن، تعامل بيشتر با مجامع كره اي و امريكايي، و كسب بيشترين حمايت ها و طولاني تر بودن زمان اقامت در آمريكا است. (هي كيونگي، 1985).
ص 57 ابتداي پاراگراف 2
کتابنامه
منابع فارسی
آزاد ارمکی، تقی؛ مهدی بهار. 1377. بررسی مسایل اجتماعی. تهران: مؤسسه نشر جهاد.
آقاجانیان، اکبر؛ مجید پایدار، 1363، پژوهشی در مشکل اجتماعی حاشیه نشینی، شیراز: بخش جامعه شناسی و برنامه ریزی شهری دانشگاه شیراز.
ا. گ برون، و. اف؛ ام. اف. نیم کوف،1353. زمینۀ جامعه شناسی، ترجمه و اقتباس: امیر حسین آریان پور. چلپ هفتم، تهران: انتشارات جیبی و دهخدا.
امین صارمی، نوذر.تابستان 1377. جنگ، مهاجرت تحمیلی و سامان فرهنگی، فصلنامۀ نامۀ پژوهش، شمارۀ 9، مرکز پژوهشهای بنیادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. تهران.
انصاری، عبد المعبود، 1369، ایرانیان مهاجر در ایلات متحده، ترجمۀ ابوالقاسم، سری تهران، آگاه.
ایمان، محمد تقی 1367. بررسی درجۀ انطباق و سازگاری مهاجران افغانی در سطح شهرستان زاهدان. پایان نامه مارشناسی ارشد جامعه شناسی، دانشگاه شیراز.
بیتس، دانیل؛ فرد پلاگ. 1375، انسان شناسی فرهنگی، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.
بیرو، آلن؛ 1366. فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمۀ باقر ساروخانی، تهران، سازمان انتشارات موسسه کیهان.
بیکر، ترزا. ال. نحوه انجام تحقیقات اجتماعی. ترجمۀ هوشنگ نایبی. تهران: انتشارات روش.
بوتول، گاستون؛ 1368.جامعه شناسی جنگ. ترجمۀ هوشنگ فرخجسته. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
پور نجف، جیران؛ 1377. بررسی میزان سازگاری فرهنگی مهاجرین( معاودین) زن عراقی در شهرستان ایلام. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهاقان.
جگر گوشه شیرین، شهرزاد. 1370. حاشیه نشینی د راردبیل: بررسی تفاوت روستاییان و عشایر منطقه سلمان آباد از نظر شهری شدن. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس تهران.
چلبی، مسعود؛ 1357. جامعه شناسی نظم. تهران.
چیتامبار، جی. بی؛ 1373. مقدمه ای بر جامعه شناسی. ترجمۀ تحمد حجاران و مصطفی ازکیا، تهران.
دواس، دی. ای. 1376. پیمایش در تحقیقات اجتماعی. ترجمۀ هوشنگ نایبی. تهران.
رستگار، محمد. 1376. بررسی دلایل ماندگاری مهاجران در مشهد. پایان نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ جامعه شناسی، دانشگاه مشهد.
رفیع پور، فرامز، 1372. سنجش گرایش روستاییان نسبت به جهاد سازندگی. تهران: مرکز تحقیقات و بررسی مسائل روستایی.
روشه، گی؛ 1376. جامعه شناسی تالکوت پارسونز، ترجمۀ عبد الحسین نیک گهر، تهران: تبیان.
روزنامه صبح امروز، روشنبه، 18 مرداد 1378 تهران.
روزنامه اطلاعات، شمارۀ 20808 سال 1375 تهران: مؤسسۀ اطلاعات.
ریترز، جورج؛؛ 1374. نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمۀ محسن ثلاثی. تهران.
زارع، بیژن 1367. بررسی فرآیند سازگاری مهاجرین جنگی: مطلعه موردی مهاجرین جنگی خوزستانی در شیراز. پیایان نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ جامعه شناسی. دانشگاه شیراز.
زایتلن، ام، ا.؛ 1373. و دیگران. آیندۀ بنیانگذاران جامعه شناسی. ترجم، غلامعباس توسلی. تهران: قدس.
ساعی, علی؛ 1377. آمار در علوم اجتماعی با کاربرد نرم افزار +SPSS/PC در پژوهشهای اجتماعی، تهران: مؤسسه نشر جهاد.
سرایی، حسن، 1372. مقدمه ای برنمونه گیری در تحقیق. تهران: سمت.
ساروخانی، باقر و همکاران. 1350. ایرانیان بازگشته از عراق. مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، بخش تحقیقات روان شناسی اجتماعی، دانشکدۀ علوم اجتماعی و تعاون.
ساروخانی، باقر؛ 1370. دایره المعارف علوم اجتماعی، تهران: سازمان انتشارات مؤسسه کیهان.
سهرابزاده، مهران و عباس عبدی، 1371. بهره مندی شهروندان تهرانی از مطبوعات، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه های وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.
شیخی، محمد تقی. 1367. تحلیل و کاربرد جمعیت شناسی. تهران: اشراقی؛
عبدی، عباس؛ 1370. آزمون فرضیه در علوم رفتاری، به ضمیمۀ برنامۀ آماری SPSS: نشر حنانه.
عبد اللهی، محمد؛ 1375. بینش های جامعه شناسی. جزوۀ درسی کارشناسی ارشد پژوهشگری، تهران، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی.
عدالتی، علی 1376. بررسی سازگاری مهاجرین شهرستان لامرد در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس. پایانامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ جامعه شناسی، دانشگاه آزاد اسلا واحد دهاقان.
مروری بر تحولات جنگی، فصلنامۀ فرهنگی و اجتمعی گفت و گو، شمارۀ 23، تهران.
کرلینجر، فرد. ن و لازار. جی. پدهاوزر. رگرسیون چند متغیری در پژوهش رفتاری. ترجم، حسن سرایی، جلد اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
کرلینجر، فرد.ن 1376. مبانی پژوهش در علوم رفتاری. ترجمۀ حسن پاشا شریفی و جعفر نجفی زند. جلد دوم. تهران: مؤسسۀ انتشارات آوای نور.
کولتز، جان. دابلیو 1369. ارتباط گفتاری میان مردم.ترجم، علی اکبر میر حسینی و دیگران. تهرا: امیر کبیر.
کلمن، جیمز. 1377. بنیادهای نظریۀ اجتماعی. ترجمۀ منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
کوئن، بروس. 1370. درآمدی به جامعه شناسی. ترجمۀ محسن ثلاثی. تهران: فرهنگ معاصر.
کوزر، لیویس 1373. زندگی و اندیشۀ بزرگان جامعه شناسی. ترجمۀ محسن ثلاثی . تهران: انتشارات علمی.
گیدنز، آنتونی، 1373. جامعه شناسی،ترجمۀ منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
لنسکی، گرهارد و جین لنسکی 1369، سیر جوامع بشری. ترجمۀ ناصر موفقیان. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
لهسایی زاده، عبد العلی، 1367. جنگ و مهاجرت: بررسی نظری مهاجرین جنگی. مجموعه مقالات دومین گردهمایی دانشگاه شیراز پیرامون نقش پژوهش در بازسازی. جلد اول. شیراز: دانشگاه شیراز.
------------- دیدگاههای چجامعه شناختی مهاجرت از روستا به شهر. مجموعه مقالات نظریات مهاجرت شیراز: نوید.
لی، اورت، اس. 1368. یک نظریۀ مهاجرت. تزجمۀ بیژن زارع. شیراز: نوید.
« مروری بر تحولات جنگ». فصلنامۀ فرهنگی و اجتماعی گفتگو. شماره 23. تهران، بهار1371.
محسنی منوچهر 1366. جامعه شناسی عمومی. تهران کتابخانۀ طهوری.
------------1375. بررسی آگاهی ها، نگرش ها و رفتار های اجتماعی و فرهنگی در ایران. تهران: معاونت پژوهشی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.
نتایج تفصیلی سر شماری عمومی نفوس و مسکن استان فارس در سال 1375. مهر 1376. انتشارات مرکز آمار ایران.
نیک گهر، عبد الحسین 1369. مبانی جامعه شناسی. تهران: رایزن.
نوذری، عزت الله و شاپور میلان. 1367. مهاجرت اجباری بر اثر جنگ تحمیلی مجموعه مقالات دومین گردهمایی دانشگاه شیراز پیرامون نقش پژوهش در بازسازی. جلد اول. شیراز دانشگاه شیراز.
والی پور، ایرج، روانشناسی سازگاری. تهران: توس.
واسکوئز، آنا، 1366. رونشناسی کارگران مهاجر. پیام یونسکو. شمارۀ 185. تهران: انشارات یونسکو
وصوقی، منصور و علی اکبر نیک خلق 1370. میانی جامعه شناسی. تهران: خردمند.
وایزبرگ. هربرت ف د. براون. 1363. درآمدی به تحقق پیمایشی و تحلیل داده ها. ترجمۀ جمال عابدی، تهران: نشر دانشگاهی.